قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس چهارم

راه‌حل مسائل بنيادي

 

·مقدمه

·انواع شناخت

·انواع جهان‌بيني

·نقد و بررسي

·نتيجه‌گيري

 

 

مقدمه

هنگامي كه انسان در صدد حل مسائل بنيادي جهان‌بيني و شناختن اصول دين حق برمي‌آيد، در نخستين گام با اين پرسش‌ها مواجه مي‌شود: از چه راهي بايد اين مسائل را حل كرد، و چگونه بايد شناخت‌هاي بنيادي صحيح را به دست آورد و اساسا چه راه‌هايي براي شناخت وجود دارد، و كدام‌يك از آنها را بايد براي به دست آوردن اين شناخت‌ها برگزيد؟

بررسي تفصيلي و فني اين مطالب به عهدة بخش شناخت‌شناسي از فلسفه (اپيستمولوژي) است كه انواع شناخت‌هاي انسان را مورد بحث قرار داده به ارزشيابي آنها مي‌پردازد. پرداختن به همه آنها ما را از هدفي كه در اين كتاب داريم، دور مي‌كند. ازاين‌روي، تنها به ذكر پاره‌اي از مطالب مورد نياز بسنده كرده، تحقيق بيشتر پيرامون آنها را به‌جاي خودش حواله مي‌دهيم.(1)

انواع شناخت

شناخت‌هاي انساني را از يك ديدگاه مي‌توان به چهار قسم، تقسيم كرد:

1. شناخت تجربي و علمي (به‌اصطلاح خاص). اين‌گونه شناخت با كمك اندام‌هاي حسي به دست مي‌آيد؛ هرچند عقل نيز نقش خود را در تجريد و تعميم ادراكات حسي


1. براى کسب اطلاعات بيشتر، ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، بخش دوم؛ همو، پاسدارى از سنگرهاى ايدئولوژيك، «شناخت»؛ همو، ايدئولوژى تطبيقى، درس پنجم تا شانزدهم.

ايفا مي‌كند. شناخت‌هاي تجربي در علوم تجربي مانند فيزيك و شيمي و زيست‌شناسي، مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

2. شناخت عقلي. اين‌گونه شناخت به‌وسیله مفاهيم انتزاعي (معقولات ثانيه) شكل مي‌گيرد و نقش اساسي در به دست آوردن آن را عقل ايفا مي‌كند؛ هرچند ممكن است بعضاً از داده‌هاي حسّي و تجربي به‌منزلة منشأ انتزاع مفاهيم يا بعضي از مقدمات قياس استفاده شود. قلمرو اين شناخت‌ها منطق و علوم فلسفي و رياضيات را دربرمي‌گيرد.

3. شناخت تعبدي. اين‌گونه شناخت، جنبة ثانوي دارد و بر اساس شناخت قبلي «منبع قابل اعتماد» (اتوريته) و از راه خبر دادن «مخبر صادق» حاصل مي‌شود. مطالبي كه پيروان اديان بر اساس سخنان پيشوايان ديني مي‌پذيرند و گاهي به آنها اعتقادي به‌مراتب قوي‌تر از اعتقادات برخاسته از حس و تجربه پيدا مي‌كنند، از همين قبيل است.

4. شناخت شهودي. اين‌گونه شناخت برخلاف همه اقسام گذشته بدون وساطت صورت، و مفهوم ذهني به ذات عيني معلوم، تعلق مي‌گيرد و به‌هيچ‌وجه جاي خطا و اشتباهي ندارد؛ اما چنانكه در جاي خودش توضيح داده شده، معمولاً آنچه به نام شناخت شهودي و عرفاني قلمداد مي‌شود، درواقع، تفسيري ذهني از مشهودات است و قابل خطا و اشتباه مي‌باشد.(1)

انواع جهان‌بيني

بر اساس تقسيمي كه درباره شناخت بيان شد، مي‌توان تقسيمي براي جهان‌بيني بدين صورت در نظر گرفت:

1. جهان‌بيني علمي؛ يعني انسان بر اساس دستاوردهاي علوم تجربي، بينشي كلي درباره هستي به دست آورد.

2. جهان‌بيني فلسفي، كه از راه استدلالات و تلاش‌هاي عقلي، حاصل مي‌شود.


1. ر.ك: همو، آموزش فلسفه، درس سيزدهم.

3. جهان‌بيني ديني، كه از راه ايمان به رهبران اديان و پذيرفتن سخنان ايشان به دست مي‌آيد.

4. جهان‌بيني عرفاني، كه از راه كشف و شهود و اشراق حاصل مي‌گردد.

اكنون بايد ديد كه آيا مسائل بنيادي جهان‌بيني را واقعا مي‌توان از همه اين راه‌هاي چهارگانه حل كرد تا نوبت به سؤال از امتياز و برتري يكي از آنها برسد يا نه؟

نقد و بررسي

با توجه به برد شناخت حسي و تجربي و محدود بودن آن به دايره پديده‌هاي مادي و طبيعي، روشن مي‌شود كه نمي‌توان تنها بر اساس دستاوردهاي علوم تجربي، اصول جهان‌بيني را شناخت و مسائل مربوط به آنها را حل كرد؛ زيرا اين‌گونه مسائل، از قلمرو علوم تجربي خارج است و هيچ علم تجربي سخني درباره اثبات يا نفي آنها ندارد. مثلاً نمي‌توان وجود خدا را به‌وسیله پژوهش‌هاي آزمايشگاهي اثبات كرد يا (العياذ بالله) نفي نمود؛ زيرا دست تجربة حسي، بسي كوتاه‌تر از آن است كه به دامان ماورای طبيعت، دراز شود و چيزي را خارج از محدوده پديده‌هاي مادي، اثبات يا نفي كند.

بنابراين، جهان‌بيني علمي و تجربي (به معناي اصطلاحي «جهان‌بيني» كه قبلاً ذكر شد) سرابي بيش نيست و نمي‌توان آن را به‌معناي صحيح كلمه «جهان‌بيني» ناميد و حداكثر مي‌توان آن را «شناخت جهان مادي» دانست و چنين شناختي نمي‌تواند پاسخ‌گوي مسائل بنيادي جهان‌بيني باشد.

اما شناخت‌هايي كه با روش تعبدي به دست مي‌آيد، چنانكه اشاره شد، جنبة ثانوي دارد و متفرع بر اين است كه قبلاً اعتبار منبع يا منابع آن، ثابت شده باشد؛ يعني بايد نخست، پيامبري كسي ثابت شود تا پيام‌هاي او معتبر شناخته شود و قبل از آن بايد وجود پيام‌دهنده (خداي متعال) اثبات گردد، و روشن است كه اصل وجود «پيام‌دهنده» و نيز پيامبري «پيام‌آور» را نمي‌توان به استناد «پيام» اثبات كرد؛ مثلاً نمي‌توان گفت: چون قرآن مي‌گويد «خدا هست»، پس وجود او اثبات مي‌شود. البته بعد از اثبات وجود خدا و شناخت پيامبر

اسلام و حقانيت قرآن كريم، مي‌توان ساير اعتقادات فرعي و نيز دستورات عملي را به استناد «مخبر صادق» و «منبع معتبر» پذيرفت؛ اما مسائل بنيادي را بايد قبلاً از راه ديگري حل كرد.

پس روش تعبدي هم براي حل مسائل بنيادي جهان‌بيني، كارايي ندارد.

اما روش عرفاني و اشراقي، جاي سخن فراوان دارد:

اولاً: جهان‌بيني، شناختي است كه از مفاهيم ذهني تشكيل مي‌يابد، ولي در متن شهود، جايي براي مفاهيم ذهني نيست. پس اسناد چنين مفاهيمي به شهود، توأم با مسامحه و به لحاظ خاستگاه آنها خواهد بود.

ثانياً: تفسير شهودها و بيان آنها در قالب الفاظ و مفاهيم، نياز به ورزيدگي ذهني خاصي دارد كه جز با سابقه طولاني در تلاش‌هاي عقلي و تحليل‌هاي فلسفي، امكان‌پذير نيست، و كساني كه چنين ورزيدگي را ندارند، الفاظ و مفاهيم متشابهي را به كار مي‌گيرند كه عامل بزرگي براي انحراف و گمراهي مي‌شود.

ثالثاً: در بسياري از موارد، آنچه حقيقتا مورد شهود قرار مي‌گيرد، با انعكاسات خيالي آن و تفسيري كه ذهن براي آن مي‌كند، حتي براي خود شهودكننده هم مشتبه مي‌شود.

رابعاً: يافتن حقايقي كه تفسير ذهني آنها به نام «جهان‌بيني» ناميده مي‌شود، در گرو سال‌ها سير و سلوك عرفاني است و پذيرفتن روش سير و سلوك ـ كه از قبيل شناخت‌هاي عملي مي‌باشد ـ نيازمند به مباني نظري و مسائل بنيادي جهان‌بيني است. پس قبل از شروع در سير و سلوك مي‌بايست اين مسائل حل شود؛ درحالي‌كه شناخت شهودي در پايان كار حاصل مي‌شود، و اساسا عرفان واقعي براي كسي تحقق مي‌يابد كه در راه بندگي خداي متعال مخلصانه تلاش كند، و چنين تلاشي متوقف بر شناخت قبلي خداي متعال و راه بندگي و اطاعت اوست.

نتيجه‌گيري

نتيجه‌اي كه از اين بررسي به دست مي‌آيد، اين است كه تنها راهي كه فراروي هر جوينده

راه‌حل براي مسائل بنيادي جهان‌بيني گشوده است، راه عقل و روش تعقل است و ازاين‌روي، جهان‌بيني واقعي را بايد جهان‌بيني فلسفي دانست.

البته بايد توجه داشت كه منحصر دانستن راه‌حل مسائل مزبور به عقل، و منحصر دانستن جهان‌بيني به جهان‌بيني فلسفي، بدين معني نيست كه براي به دست آوردن جهان‌بيني صحيح بايستي همه مسائل فلسفي را حل كرد؛ بلكه حل چند مسئلة فلسفي ساده و قريب به بديهي، براي اثبات وجود خدا ـ كه اساسي‌ترين مسئلة جهان‌بيني به‌شمار مي‌رود ـ كافي است؛ هرچند تخصص در اين‌گونه مسائل و كسب توانايي بر پاسخ‌گويي نسبت به هر اشكال و شبهه‌اي احتياج به بررسي‌هاي فلسفي بيشتر دارد. نيز منحصر دانستن شناخت‌هاي مفيد براي حل مسائل بنيادي به شناخت‌هاي عقلي، بدين معني نيست كه از ساير معلومات به‌هيچ‌وجه براي حل اين مسائل استفاده نشود، بلكه در بسياري از استدلالات عقلي مي‌توان از مقدماتي استفاده كرد كه يا از راه علم حضوري و يا از راه حس و تجربه به دست مي‌آيد؛ چنانكه براي حل مسائل ثانوي و اعتقادات فرعي مي‌توان از شناخت‌هاي تعبدي استفاده كرد و آنها را بر اساس محتواي كتاب و سنت (منابع معتبر دين) اثبات نمود. سرانجام، پس از دستيابي به جهان‌بيني و ايدئولوژي صحيح، مي‌توان با پيمودن مراحل سير و سلوك، به مكاشفات و مشاهداتي رسيد و بسياري از آنچه با استدلال عقلي اثبات شده را بدون وساطت مفاهيم ذهني دريافت.

پرسش

1. انواع شناخت‌هاي انساني و قلمرو هريك را بيان كنيد.

2. چند نوع جهان‌بيني تصور مي‌شود؟

3. مسائل بنيادي جهان‌بيني را از چه راهي مي‌توان اثبات كرد؟

4. جهان‌بيني علمي را نقادي كنيد.

5. چگونه مي‌توان از شناخت‌هاي تجربي براي تبيين مسائل جهان‌بيني استفاده كرد؟

6. در راه اثبات مسائل عقيدتي، چگونه و در چه مواردي مي‌توان از شناخت‌هاي تعبدي سود جست؟

7. جهان‌بيني عرفاني چيست و آيا مي‌توان مسائل بنيادي جهان‌بيني را بر اساس شهود عرفاني حل كرد؟ چرا؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org