قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس هفدهم

معاني توحيد

·مقدمه

·نفي تعدد

·نفي تركيب

·نفي صفات زاید بر ذات

·توحيد افعالي

·استقلال در تأثير

·دو نتیجه مهم

·دفع يك شبهه

 

 

مقدمه

واژة توحيد كه ازنظر لغوي به معناي «يگانه دانستن و يكتا شمردن» است، در لسان اهل فلسفه و كلام و اخلاق و عرفان، به معاني گوناگوني به كار مي‌رود كه در همه آنها يگانه دانستن خداي متعال در حيثيت خاصي لحاظ مي‌گردد. گاهي نیز به‌عنوان «اقسام توحيد» و يا «مراتب توحيد» از آنها ياد مي‌شود که بررسي همه آنها متناسب با سبك اين نوشتار نيست.

ازاين‌روي، در اينجا به بيان معروف‌ترين و مناسب‌ترين اصطلاحاتِ آن با اين بحث‌ها بسنده مي‌كنيم:

1. نفي تعدد

نخستين اصطلاح معروف توحيد، همان اعتقاد به وحدانيت خدا و نفي تعدد و كثرت برون‌ذاتي است، در برابر شرك صريح و اعتقاد به دو يا چند خدا؛ به‌گونه‌اي‌كه هركدام وجود مستقل و جداگانه‌اي از ديگري داشته باشد.

2. نفي تركيب

دومين اصطلاح آن به معناي اعتقاد به اَحديت و بساطت درون‌ذاتي و مركب نبودن ذات الهي از اجزای بالفعل و بالقوه است.

اين معني را غالباً به‌صورت صفت سلبي (نفي تركيب) بيان مي‌كنند (چنانكه در درس دهم اشاره شد)؛ زيرا ذهن ما با مفهوم تركيب و متقابلاً با نفي آن، آشناتر است تا با مفهوم بساطت.

3. نفي صفات زاید بر ذات

سومين اصطلاح آن به معناي اعتقاد به يگانگي صفات ذاتيه با خود ذات الهي و نفي صفات زاید بر ذات است كه به نام «توحيد صفاتي» ناميده مي‌شود و در لسان روايت به‌عنوان «نفي صفات» مطرح شده است، در برابر كساني (مانند اشاعره) كه صفات الهي را اموري زاید بر ذات پنداشته و قایل به «قدمای ثمانيه» شده‌اند.

دليل بر توحيد صفاتي اين است كه اگر هريك از صفات الهي، مصداق و مابازای جداگانه‌اي داشته باشد، از چند حال خارج نخواهد بود: يا مصاديق آنها در داخل ذات الهي فرض مي‌شوند و لازمه‌اش اين است كه ذات الهي، مركب از اجزا باشد و قبلاً ثابت كرديم كه چنين چيزي محال است، و يا اينكه مصاديق آنها خارج از ذات الهي تصور مي‌گردند و يا اينكه ممكن‌الوجود و آفريدة خدا انگاشته مي‌شوند. اما فرض واجب‌الوجود بودن آنها به معناي تعدد ذات و شرك صريح است و گمان نمي‌رود كه هيچ مسلماني مستلزم به آن شود. فرض ممكن‌الوجود بودن صفات نیز مستلزم اين است كه ذات الهي ـ كه علي‌الفرض فاقد اين صفات است ـ آنها را بيافريند و سپس به آنها متصف شود. مثلاً بااينكه ذاتاً فاقد حيات است، موجودي را به نام «حيات» بيافريند و به‌وسیله آن، داراي حيات شود، و همچنين در مورد علم و قدرت و... ؛ در‌صورتي‌كه محال است علت هستي‌بخش، ذاتاً فاقد كمالات مخلوقاتش باشد، و از آن رسواتر اين است كه در سآیه آفريدگانش داراي حيات و علم و قدرت، و متصف به ساير صفات كماليه شود!

با بطلان اين فرض‌ها روشن مي‌شود كه صفات الهي مصاديق جداگانه‌اي از يكديگر و از ذات الهي ندارند؛ بلكه همگي آنها مفاهيمي هستند كه عقل، از مصداق واحد بسيطي ـ كه همان ذات مقدس الهي است ـ انتزاع مي‌كند.

4. توحيد افعالي

اصطلاح چهارم توحيد كه در لسان فلاسفه و متكلمين «توحيد افعالي» ناميده مي‌شود، اين

است كه خداي متعال در انجام كارهاي خودش نيازي به هيچ‌كس و هيچ‌چيز ندارد و هيچ موجودي نمي‌تواند هيچ‌گونه كمكي به او بكند.

اين مطلب با توجه به ويژگي علت هستي‌بخش ـ كه همان قيوميت نسبت به همه معلولاتش است ـ ثابت مي‌شود؛ زيرا معلول چنين علتي با تمام وجود، قائم به علت، و به اصطلاح فلسفي «عين ربط و تعلق» به اوست و هيچ‌گونه استقلالي از خودش ندارد.

به ديگر سخن، هركس هرچه دارد، از او، و در حيطة قدرت، سلطنت، مالكيتِ حقيقي و تكويني اوست و قدرت و مالكيت ديگران در طول قدرت الهي و از فروع آن است، نه اينكه مزاحمتي با آن داشته باشد؛ چنانكه مالكيتِ اعتباري «عبد» بر اموالي كه كسب مي‌كند، در طول مالكيت اعتباري «مولي» است: العبد وما في يده لمولاه. پس چگونه ممكن است خداي متعال نيازمند به كمك كساني باشد كه تمام هستي و شئون وجود آنها از او و قائم به اوست؟!

5. تأثير استقلالي

اصطلاح پنجم توحيد، استقلال در تأثير است؛(1)يعني مخلوقات الهي در كارهاي خودشان نيز بي‌نياز از خداي متعال نيستند و تأثيرهايي كه در يكديگر دارند، به اذن خدا و در سایه نيرويي است كه خداي متعال به آنها عطا فرموده و مي‌فرمايد. درحقيقت، تنها كسي كه مستقلاً و بدون احتياج به ديگري در همه‌جا و در همه‌چيز تأثير مي‌بخشد، همان ذات مقدس الهي است و فاعليت و تأثير ديگران در طول فاعليت و تأثير او و در پرتو آن است.بر همين اساس است كه قرآن كريم، آثار فاعل‌هاي طبيعي و غيرطبيعي (مانند ملك و جن و انسان) را به خداي متعال نسبت مي‌دهد و في‌المثل، باريدن باران و روييدن گياه و ميوه دادن درختان را هم مستند به او مي‌كند و اصرار دارد كه مردم، اين استناد به خدا را كه در طول استناد به فاعل‌هاي قريب است، درك كنند و بپذيرند و همواره به آن توجه داشته باشند.


1. عرفا، تعبير «توحيد افعالى» را در اين معنى به كار مى‏برند.

براي تقريب به ذهن، مثالي از امور اعتباري مي‌آوريم: اگر رئيس اداره‌اي به كارمند يا خدمتگزاري فرمان دهد كه كاري را انجام دهد، بااينكه كار از دست خدمتگزار انجام مي‌يابد، درعين‌حال، در مرتبة بالاتري مستند به رئيس و فرمانده است؛ بلكه عقلا، استناد كار را به فرمان‌دهنده، بيشتر و قوي‌تر مي‌شمارند.

فاعليت تكويني نيز داراي سلسله‌مراتبي است و ازآنجاكه وجود هر فاعلي قائم به اراده الهي است و از جهتي نظير صورت‌هاي ذهني است كه قائم به تصوركنندة آنهاست وللّه المثل الأعلي، ازاين‌روي همه آثار وجودي كه از هر فاعل و مؤثري پديد مي‌آيد، در مرتبة بالاتري منوط به اذن و اراده تكويني الهي و مستند به خداي متعال خواهد بود: ولا حول ولا قوة الا باللّه العلي العظيم.

دو نتیجه مهم

نتیجه توحيد افعالي اين است كه انسان، هيچ‌كس و هيچ‌چيزي را جز خداي متعال، سزاوار پرستش نداند؛ زيرا چنانكه قبلاً اشاره كرديم، جز كسي كه خالق و ربّ بنده باشد، سزاوار عبادت نخواهد بود و به ديگر سخن، اولوهيت، لازمة خالقيت و ربوبيت است.

از سوي ديگر، نتیجه توحيد به معناي اخيرش اين است كه تمام اعتمادِ انسان بر خدا باشد و در همه كارها بر او توكل كند و تنها از او ياري بخواهد و ترس و اميدي جز از او و به او نداشته باشد، و حتي هنگامي كه اسباب عادي براي تأمين خواسته‌ها و نيازمندي‌هايش فراهم نباشد، بازهم نوميد نشود؛ زيرا خدا مي‌تواند از راه‌هاي غيرعادي هم نياز او را تأمين كند.

چنين انساني تحت ولايت خاص الهي قرار مي‌گيرد و از آرامش روحي بي‌نظيري برخوردار مي‌شود: أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ.(1) اين دو نتيجه در اين آیه شريفه كه هر مسلماني روزانه دست‌كم ده مرتبه آن را تكرار مي‌كند، گنجانيده شده است: إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعيِن.


1. يونس (10)، 62.

دفع يك شبهه

در اينجا ممكن است شبهه‌اي به ذهن بيايد كه اگر مقتضاي توحيد كامل اين است كه انسان از هيچ‌كسي جز خدا ياري نخواهد، پس نبايد توسل به اوليای خدا هم صحيح باشد.

جواب اين است كه متوسل شدن به اوليای خدا اگر به اين عنوان باشد كه ايشان مستقلاً و بدون نياز به اذن خدا كاري براي توسل‌كننده انجام مي‌دهند، چنين توسلي با توحيد سازگار نيست؛ اما اگر به اين عنوان باشد كه خدا ايشان را وسيله‌اي براي رسيدن به رحمت‌هاي خودش قرار داده و به مردم هم دستور داده است كه متوسل به ايشان شوند، نه‌تنها منافاتي با توحيد ندارد، بلكه از شئون توحيد در عبادت و اطاعت خواهد بود؛ زيرا به امر او انجام مي‌گيرد.

اما اينكه چرا خداي متعال چنين وسايلي را قرار داده و چرا مردم را امر به توسل به ايشان كرده است، پاسخ اين است كه اين امر الهي، حكمت‌هايي دارد و از جملة آنها مي‌توان اين امور را برشمرد: معرفي مقام والاي بندگان شايسته، و تشويق ديگران به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است، و جلوگيري از اينكه كساني به عبادت‌هاي خودشان مغرور شوند و خود را در عالي‌ترين مقامات و داراي برترين كمالات انساني بپندارند؛ چنانكه متأسفانه براي كساني كه از نعمت ولايت اهل‌بيتصلی الله علیه و آله و توسل به ايشان محروم بوده‌اند، رخ داده است.

پرسش

1. معناي لغوي و معاني اصطلاحي توحيد را بيان كنيد.

2. دليل بر توحيد صفاتي چيست؟

3. توحيد افعالي را چگونه مي‌توان اثبات كرد؟

4. توحيد به معناي يگانگي در تأثير استقلالي را شرح دهيد.

5. نتايجي كه از دو قسم اخير توحيد گرفته مي‌شود، كدام است؟

6. آيا توسل به اوليای خدا منافاتي با توحيد دارد؟ چرا؟

7. حكمت اينكه خداي متعال امر به توسل فرموده، چيست؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org