قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

درس بيستم

عدل الهي

·مقدمه

·مفهوم عدل

·دليل عدل الهي

·حل چند شبهه

 

 

مقدمه

در درس‌هاي گذشته، در موارد متعددي به اختلاف بين دو نحلة كلامي (اشعري و معتزلي) برخورد كرديم كه از جملة آنها مسائل كلام و اراده الهي و توحيد صفاتي و جبر و اختيار و قضا و قدر بود و غالباً نظريات ايشان در دو طرف افراط‌وتفريط قرار داشت.

يكي ديگر از موارد اختلاف اساسي بين اين دو گروه، مسئلة عدل الهي است كه در اين مسئله، نظر شيعه موافق گروه معتزله تلقي شده و مجموعاً در برابر اشاعره، به نام «عدليه» ناميده شده‌اند. نظر به اهميتي كه اين مسئله در علم كلام دارد، از مسائل محوري به‌شمار آمده و حتي از اصول عقايد و از مشخصات مذهب كلامي شيعه و معتزله، محسوب شده است.

بايد توجه داشت كه اشاعره نيز عدل الهي را نفي نمي‌كنند و چنان نيست كه (العياذ باللّه) خدا را ظالم بدانند، درحالي‌كه آيات صريح و غيرقابل تأويل قرآن كريم، عدل الهي را اثبات، و هرگونه ظلمي را از ساحت مقدسش نفي مي‌كند، بلكه بحث بر سر اين است كه آيا عقل انسان مي‌تواند به‌خودي‌خود و صرف‌نظر از بيانات شرعي (كتاب و سنت) ضوابطي را براي افعال، و به‌خصوص افعال الهي، در نظر بگيرد و بر اساس آنها حكم به لزوم انجام كاري و ترك كار ديگري بكند و مثلاً بگويد: «لازم است خداي متعال، مؤمنان را به بهشت و كافران را به دوزخ ببرد»، يا اين‌گونه قضاوت‌ها تنها بر اساس وحي صورت مي‌گيرد و صرف‌نظر از آنها عقل نمي‌تواند قضاوتي داشته باشد؟

پس نقطة اصلي اختلاف، همان است كه به نام مسئلة «حسن و قبح عقلي» نام‌گذاري

شده، و اشاعره آن را انكار كرده و معتقد شده‌اند كه (در امور تكويني) آنچه را خدا انجام مي‌دهد، نيكو است، و (در امور تشريعي) آنچه را خدا امر مي‌كند، خوب است؛ نه اينكه چون كاري خوب است، خدا آن را انجام مي‌دهد يا به آن امر مي‌كند.

اما عدليه معتقدند كه افعال صرف‌نظر از انتساب تكويني و تشريعي آنها به خداي متعال، متصف به حسن و قبح مي‌شوند و عقل انسان هم تا حدودي مي‌تواند جهت حسن و قبح افعال را درك كند و ساحت الهي را از انجام افعال قبيح تنزيه نمايد؛ البته نه بدان معني كه (العياذ باللّه) به خدا فرمان بدهد و امرونهي كند، بلكه بدين معني كه تناسب كاري را با صفات كمالية الهي و عدم تناسب كار ديگري را با آنها كشف مي‌كند و بر اين اساس، صدور كارهاي قبيح را از خداي متعال محال مي‌داند.

بديهي است بررسي تفصيلي اين مسئله و پاسخ به شبهاتي كه موجب انكار حسن و قبح عقلي ازطرف اشاعره شده و سرانجام، ايشان را روياروي عدليه قرار داده است، در حوصلة اين نوشتار نيست. همچنين ممكن است سخنان معتزله در اين زمينه نيز نقطه‌ضعف‌هايي داشته باشد كه بايد در جاي خودش مورد بررسي قرار گيرد. ولي اصل اعتقاد به حسن و قبح عقلي، مورد قبول شيعيان و تأييد كتاب و سنت و تأكيد پيشوايان معصومصلی الله علیه و آله است.

ازاين‌روي، ما در اينجا نخست توضيحي درباره مفهوم عدل مي‌دهيم و سپس اشاره‌اي به دليل عقلي بر اين صفت ـ كه از صفات فعلية الهي است ـ مي‌كنيم و در پايان، به حل مهم‌ترين شبهاتي كه درباره اين مسئله، وجود دارد مي‌پردازيم.

مفهوم عدل

معناي لغوي عدل، برابري و برابر كردن است، و در عرف عام به معناي رعايت حقوق ديگران، در برابر ظلم (تجاوز به حقوق ديگران) به كار مي‌رود. ازاين‌روي، عدل را به اين صورت تعريف كرده‌اند: إعطاء كلِّ ذي حقٍّ حقَّه. بنابراين بايد نخست موجودي را در نظر

گرفت كه داراي حقي باشد تا رعايت آن «عدل» و تجاوز به آن «ظلم» ناميده شود. ولي گاهي توسعه‌اي در مفهوم عدل داده مي‌شود و به معناي «هر چيزي را به‌جاي خود نهادن، يا هر كاري را به وجه شايسته انجام دادن» به كار مي‌رود و به اين صورت تعريف مي‌شود: وَضْعُ كلِّ شي‌ءٍ في مَوضعِه. طبق اين تعريف، عدل مرادف با حكمت، و كار عادلانه، مساوي با كار حكيمانه مي‌شود. اما درباره اينكه چگونه «حق صاحب حق» و «جايگاه شايستة هر چيزي» تعيين مي‌شود، سخن بسيار است كه بخش مهمي از فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق را به خود اختصاص داده است و طبعاً در اينجا نمي‌توان به تحقيق پيرامون اين‌گونه مسائل بپردازيم.

آنچه لازم است در اينجا به آن توجه شود، اين است كه هر عاقلي درك مي‌كند كه اگر كسي بدون هيچ علتي لقمة ناني را از دست طفل يتيمي بربايد يا خون انسان بي‌گناهي را بريزد، ظلم كرده و مرتكب كار قبيحي شده است، و برعكس اگر لقمة نان ربوده‌شده را از دست رباينده بگيرد و به طفل يتيم برگرداند و قاتل جنايت‌كار را به كيفر برساند، كار عادلانه و شايسته‌اي انجام داده است. اين قضاوت، متكي به امرونهي الهي نيست و حتي اگر كسي معتقد به وجود خدا هم نباشد، چنين قضاوتي را خواهد داشت.

اما اينكه راز اين قضاوت چيست و چه نيروي درك‌كننده‌اي اين حسن و قبح را درك مي‌كند و مانند اينها، مسائلي است كه بايد در شاخه‌هاي مختلف فلسفه، مورد بررسي قرار گيرد.

حاصل آنكه براي عدل مي‌توان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت: يكي رعايت حقوق ديگران، و ديگري انجام دادن كار حكيمانه كه رعايت حقوق ديگران هم از مصاديق آن است.

بنابراين، لازمة عدل، برابر قرار دادن همه انسان‌ها يا همه اشيا نيست. مثلاً معلم عادل كسي نيست كه همه شاگردان را ـ خواه كوشا باشند و خواه تنبل ـ به‌طور يك‌سان مورد تشويق يا توبيخ قرار دهد، و قاضي عادل كسي نيست كه مال مورد نزاع را به‌طور مساوي

بين طرفين دعوا تقسيم كند؛ بلكه معلم عادل كسي است كه هركدام از شاگردان را به اندازة استحقاقشان ستايش يا نكوهش كند، و قاضي عادل كسي است كه مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد. همچنين مقتضاي حكمت و عدل الهي اين نيست كه همه مخلوقات را يك‌سان بيافريند و مثلاً به انسان هم شاخ و يال و بال و... بدهد، بلكه اقتضاي حكمت آفريدگار اين است كه جهان را به‌گونه‌اي بيافريند كه بيشترين خير و كمال بر آن مترتب شود و موجودات مختلف را ـ كه اجزای هم‌بستة آن را تشكيل مي‌دهند ـ به‌گونه‌اي بيافريند كه متناسب با آن هدف نهایي باشد. نيز مقتضاي حكمت و عدل الهي اين است كه هر انساني را به اندازة استعدادش مورد تكليف قرار دهد(1)و سپس با توجه به توانايي و تلاش اختياري وي درباره او قضاوت كند(2)و سرانجام، پاداش يا كيفري درخور كارهايش به او عطا فرمايد.(3)

دليل عدل الهي

چنانكه اشاره شد، عدل الهي، طبق يك تفسير، بخشي از حكمت الهي، و طبق تفسير ديگر، عين آن است و طبعاً دليل اثبات آن‌هم همان دليلي خواهد بود كه حكمت الهي را اثبات مي‌كند و در درس يازدهم به آن اشاره شد و در اينجا به توضيح بيشتري درباره آن مي‌پردازيم.

دانستيم كه خداي متعال، بالاترين مراتب قدرت و اختيار را دارد و هر كار ممكن‌الوجودي را مي‌تواند انجام دهد يا ندهد؛ بدون اينكه تحت تأثير هيچ نيروي مجبوركننده و مقهوركننده‌اي قرار بگيرد. ولي همه آنچه را مي‌تواند انجام نمي‌دهد، بلكه آنچه را مي‌خواهد و اراده مي‌كند، انجام مي‌دهد.


1.لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها (بقره، 286).

2. وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ (يونس، 54).

3. فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَلا تُجْزَوْنَ إِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (يس، 54).

نيز دانستيم كه اراده او گزافي و بي‌حساب نيست، بلكه آنچه را كه مقتضاي صفات كماليه‌اش باشد، اراده مي‌كند. اگر صفات كمالية او اقتضاي كاري را نداشته باشد، هرگز آن را انجام نخواهد داد، و چون خداي متعال، كمال محض است، اراده او اصالتاً به جهت كمال و خير مخلوقات، تعلق مي‌گيرد و اگر لازمة وجود مخلوقي پيدايش شرور و نقايصي در جهان باشد، جهت شر آن، مقصود بالتبع خواهد بود؛ يعني چون لازمة انفكاك‌ناپذير خير بيشتري است، بالتَبَع آن خير غالب، مورد اراده الهي واقع مي‌شود.

پس مقتضاي صفات كمالية الهي اين است كه جهان به‌گونه‌اي آفريده شود كه مجموعاً داراي بيشترين كمال و خير ممكن‌الحصول باشد، و از اينجا صفت حكمت براي خداي متعال، ثابت مي‌شود.

بر همين اساس، اراده الهي به آفرينش انسان در شرايطي كه امكان وجود داشته باشد و وجود او منشأ بيشترين خيرات باشد، تعلق گرفته است. يكي از امتيازات اصلي انسان، اختيار و اراده آزاد است و بي‌شك، داشتن نيروي اختيار و انتخاب، يكي از كمالات وجودي به‌شمار مي‌رود و موجودي كه واجد آن باشد، كامل‌تر از موجود فاقد آن، محسوب مي‌شود. اما لازمة مختار بودن انسان اين است كه هم بتواند كارهاي خوب و شايسته انجام دهد و به‌سوي كمال نهايي و ابدي‌اش گام بردارد، و هم بتواند مرتكب كارهاي زشت و ناپسند شود و به‌سوي خسران و شقاوت جاوداني سقوط كند. البته آنچه اصالتاً مورد اراده الهي قرار مي‌گيرد، همان تكامل اوست؛ ولي چون لازمة تكامل اختياري انسان، امكان تنزل و سقوط هم است كه در اثر پيروي از هواهاي نفساني و انگيزه‌هاي شيطاني حاصل مي‌شود، چنين سقوط اختياري هم بالتَبَع مورد اراده الهي واقع خواهد شد.

چون انتخاب آگاهانه، نيازمند به شناخت صحيح راه‌هاي خير و شر است، خداي متعال، انسان را به آنچه موجب خير و مصلحت اوست، امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط اوست، نهي كرده است تا وسيلة حركت تكاملي او فراهم شود. چون تكاليف الهي به‌منظور رسيدن انسان به نتايج عمل به آنها وضع شده و نفعي براي خداي متعال

دربرندارد، حكمت الهي اقتضا دارد كه اين تكاليف، متناسب با توانايي‌هاي مكلفين باشد؛ زيرا تكليفي كه امكان اطاعت نداشته باشد، لغو و بيهوده خواهد بود.

بدين‌ترتيب، نخستين مرحله عدل (به معناي خاص)، يعني عدالت در مقام تكليف، به اين دليل ثابت مي‌شود كه اگر خداي متعال، تكليفي فوق طاعت بندگان تعيين كند، امكان عمل نخواهد داشت و كار بيهوده‌اي خواهد بود. اما عدالت در مقام قضاوت بين بندگان، با توجه به اين نكته ثابت مي‌شود كه اين كار به‌منظور مشخص شدن استحقاق افراد براي انواع پاداش و كيفر، انجام مي‌گيرد و اگر برخلاف قسط و عدل باشد، نقض غرض خواهد شد. سرانجام، عدالت در مقام دادن پاداش و كيفر با توجه به هدف نهایي آفرينش ثابت مي‌شود؛ زيرا كسي كه انسان را براي رسيدن به نتايج كارهاي خوب و بدش آفريده است، اگر او را برخلاف اقتضاي آنها پاداش يا كيفر دهد، به هدف خودش نخواهد رسيد.

پس دليل عدل الهي به معناي صحيح و در همه مظاهرش اين است كه صفات ذاتية او موجب رفتار حكيمانه و عادلانه است و هيچ صفتي كه اقتضاي ظلم و ستم يا لغو و عبث را داشته باشد، در او وجود ندارد.

حل چند شبهه

1. اختلافاتي كه در آفرينش مخلوقات و به‌ويژه انسان‌ها وجود دارد، چگونه با عدل و حكمت الهي سازگار است؟ چرا خداي حكيم و عادل، همه مخلوقات را يك‌سان نيافريده است؟

پاسخ اين است كه اختلاف آفريدگان در بهره‌هاي وجودي، لازمة نظام آفرينش و تابع قوانين علي و معلولي حاكم بر آن است، و فرض يك‌سان بودن همه آنها پندار خامي است و اگر اندكي دقت كنيم، خواهيم دانست كه چنين فرضي مساوي با ترك آفرينش است؛ زيرا اگر مثلاً همه انسان‌ها مرد يا زن بودند، توالد و تناسل انجام نمي‌گرفت و نسل انسان منقرض مي‌شد، و اگر همه مخلوقات انسان بودند، چيزي براي خوردن و تأمين ساير نيازمندي‌ها نمي‌يافتند، و نيز اگر همه حيوانات يا نباتات يك نوع و يك رنگ و داراي

خواص يك‌سان مي‌بودند، اين‌همه فوايد بي‌شمار و زيبايي‌هاي خيره‌كننده پديد نمي‌آمد. پديد آمدن اين يا آن نوع از پديده‌ها، با اين يا آن شكل و ويژگي، تابع اسباب و شرايطي است كه در جريان حركت و تحول ماده، فراهم مي‌شود و هيچ‌كس را قبل از آفرينش، حقي بر خدا نيست كه او را چنين يا چنان بيافريند يا در اين يا آن مكان، و در اين يا آن زمان قرار دهد، تا جايي براي عدل و ظلم داشته باشد.

2. اگر حكمت الهي اقتضاي حيات انسان را در اين جهان داشته است، پس چرا او را مي‌ميراند و به حيات او خاتمه مي‌دهد؟

پاسخ اين است كه اولاً، مرگ و حيات موجودات در اين جهان هم تابع قوانين تكويني و روابط علي و معلولي، و لازمة نظام آفرينش است؛ ثانياً، اگر موجودات زنده نمي‌مردند، زمينة پيدايش موجودات بعدي فراهم نمي‌شد و آيندگان از نعمت وجود و حيات محروم مي‌شدند؛ ثالثاً، اگر فرض كنيم كه همه انسان‌ها زنده بمانند، طولي نمي‌كشد كه پهنة زمين براي زندگي ايشان تنگ مي‌شود و از رنج و گرسنگي، آرزوي مرگ خواهند كرد؛ رابعاً هدف اصلي آفرينش انسان، رسيدن به سعادت ابدي است و تا انسان‌ها به‌وسیله مرگ، از اين جهان منتقل نشوند، به آن هدف نهایي نخواهند رسيد.

3. وجود اين‌همه رنج‌ها و امراض و بلاهاي طبيعي (مانند سيل و زلزله) و گرفتاري‌هاي اجتماعي (مانند جنگ‌ها و ستم‌ها) چگونه با عدل الهي سازگار است؟

پاسخ اين است كه اولاً، حوادث ناگوار طبيعي، لازمة فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادي است و چون خيرات آنها بر شرورشان غلبه دارد، مخالف حكمت نيست. نيز پديد آمدن فسادهاي اجتماعي، لازمة مختار بودن انسان است كه مقتضاي حكمت الهي مي‌باشد و درعين‌حال، مصالح زندگي اجتماعي، بيش از مفاسد آن است و اگر مفاسد غالب بود، انساني در زمين باقي نمي‌ماند؛ ثانياً وجود اين رنج‌ها و گرفتاري‌ها ازيك‌سوي، موجب تلاش انسان براي كشف اسرار طبيعت و پديد آمدن دانش‌ها و صنايع مختلف مي‌شود، و از سوي ديگر، دست و پنجه نرم كردن با سختي‌ها عامل بزرگي براي رشد و

شكوفايي استعدادها و ترقي و تكامل انسان‌ها‌ست. بالاخره، تحمل هر سختي و رنجي در اين جهان اگر به‌منظور صحيحي باشد، پاداش بسيار ارزنده‌اي در جهان ابدي خواهد داشت و به نحو احسن، جبران خواهد شد.

4. عذاب ابدي براي گناهان محدودي كه در اين جهان انجام مي‌شود، چگونه با عدل الهي، سازگار است؟

پاسخ اين است كه بين اعمال نيك و بد و بين پاداش و كيفر اُخروي نوعي رابطه عليت وجود دارد كه به‌وسیله وحي الهي كشف، و به مردم گوشزد شده است. همچنان‌كه در اين جهان، بعضي از جنايات موجب آثار شوم طولاني مي‌شود (مثلاً كور كردن چشم خود يا ديگران در يك لحظه انجام مي‌گيرد، اما نتیجه آن، تا پايان عمر ادامه دارد)، گناهان بزرگ هم داراي آثار اخروي جاويدان است و اگر كسي وسايل جبران آنها (مثل توبه) را در همين جهان  فراهم نكند، آثار سوء آن تا ابد دامن‌گير وي خواهد شد. همان‌گونه كه كور ماندن انسان‌ها تا پايان عمر به‌وسیله يك جنايت لحظه‌اي، منافاتي با عدل الهي ندارد، مبتلا شدن به عذاب ابدي هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتي با عدل الهي نخواهد داشت؛ زيرا نتیجه عملي است كه شخص گنهكار، آگاهانه به آن اقدام كرده است.

پرسش

1. ريشة اختلاف در مسئلة عدال الهي چيست؟

2. مفهوم عدل را توضيح دهيد.

3. آيا لازمة عدل، برابري و يك‌ساني همه موجودات است؟ چرا؟

4. لوازم حكمت و عدل الهي چيست؟

5. دليل عدل الهي چيست؟

6. هدف از آفرينش انسان كدام است؟

7. اختلاف تكويني مخلوقات چگونه با حكمت و عدل الهي مي‌سازد؟

8. چرا خداي حكیم مخلوقات خود را مي‌ميراند؟

9. وجود بلاهاي طبيعي و اجتماعي چگونه با حكمت و عدل الهي سازگار است؟

10. چرا گناهان محدود، موجب عذاب نامحدود مي‌شود؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org