قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

شبهاتى پيرامون عاشورا و بزرگداشت آن(2)

ـ نقش عاشورا در بقاى اسلام

ـ گستردگى، اهميت و تأثير عزادارى براى سيدالشهداء(عليه السلام)

ـ قداست و تحريف ناپذيرى قيام عاشورا

 

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه ربّ العالمين، والصّلوة والسّلام على سيّد الانبياء والمرسلين، أبى القاسم محمّد وعلى آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه وعلى آبائه فى هذه الساعة وفى كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلا وعيناً حتى تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيهاً طويلا. السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلى الارواح التى حلّت بفنائك.

فرارسيدن ايام سوگوارى سالار شهيدان ابى عبد الله الحسين(عليه السلام) را به پيشگاه ولى عصر ارواحنا فداه، مقام معظم رهبرى، مراجع تقليد و همه شيفتگان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) تسليت عرض مى‌كنم و از خداى متعال درخواست مى‌كنم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامان آن حضرت كوتاه نفرمايد.

شب گذشته اين سؤال را كه براى نوجوان ها و جوان ها به طور طبيعى مطرح مى‌شود، طرح كردم كه: چرا بايد در ايام محرم و همين طور در ساير ايام براى سيدالشهداء(عليه السلام) عزادارى كنيم؟ عرض كردم كه خود اين سؤال، به چهار سؤال تحليل مى‌شود و جواب آن ها را به صورت تفصيلى عرض كردم. حاصل جواب ها اين بود كه اگر ماجراى كربلا نقش تعيين كننده اى در تاريخ اسلام داشته است، زنده نگه داشتن خاطره آن هم مى‌تواند براى آينده ما مؤثر باشد. يعنى همه اين جواب ها يك پيش فرض داشت و آن اين كه، داستان كربلا براى اسلام و مسلمانان نقش تعيين كننده داشته است.

نقش عاشورا در بقاى اسلام

حال اگر كسى سؤال كند كه از كجا بدانيم داستان كربلا چنين نقش تعيين كننده اى در پيشرفت اسلام، در بقاى اسلام و نهايتاً در سعادت انسان ها داشته و مى‌تواند داشته باشد؟ در اين باره نيز بايد تا حدى كه توان داريم و وقت اجازه مى‌دهد صحبت كنيم.

 

آنچه دوست و دشمن بر آن اتفاق دارند اين است كه داستان كربلا، اگر در عالم انسانيت داستان منحصر به فردى نباشد، از وقايع بسيار كم نظير است. البته ما بر اساس آنچه از ائمه اطهار(عليهم السلام)دريافت داشته ايم، اين داستان را منحصر به فرد مى‌دانيم و معتقديم كه نظير اين داستان در گذشته نبوده و در آينده هم نخواهد بود. ولى از جهت احتياط در سخن و براى اين كه با كسانى مواجه هستيم كه طبعاً از ما دليل و سند مى‌خواهند و براى اين كه وارد آن بحث ها نشويم، مى‌گوييم اتفاق نظر همه مورخين و همه آشنايان به تاريخ بشر اين است كه اگر داستان عاشورا منحصر به فرد نباشد، از كم نظيرترين داستان هاى عالم است؛ داستانى كه هم از نظر كيفيت وقوع، هم از نظر عظمت مصيبت، و هم از نظر بقاى خاطره آن در ميان مردم و آثار اجتماعى كه بر آن مترتب مى‌شود، با هيچ ماجراى ديگرى قابل مقايسه نيست. خود همين تكرار عزادارى هايى كه در كشور خودمان مى‌بينيم، مى‌تواند براى ما عامل هشدار دهنده و بيداركننده اى باشد كه هيچ حادثه ديگرى با اين حادثه قابل مقايسه نيست. حادثه اى كه براى آن اين همه وقت صرف مى‌شود، اين همه هزينه مى‌شود و اين همه اشك ها ريخته مى‌شود، با چه حادثه و پيشامدى قابل تشبيه است؟

گستردگى، اهميت و تأثير عزادارى براى سيدالشهداء(عليه السلام)

اين عزادارى ها مخصوص شهر و كشور ما نيست. شايد بسيارى از مردم گمان كنند كه اين گونه عزادارى ها مخصوص شهرهايى همچون قم و مشهد يا ساير شهرهاى ايران است؛ اما من به شما عرض كنم كه در دورترين نقطه هاى جهان در ايام محرم و صفر و به خصوص روز عاشورا شبيه همين مراسمى كه شما در شهر خودتان داريد برنامه هايى برگزار مى‌شود. در نيويورك كه يكى از بزرگ ترين شهرهاى دنيا است، در روز عاشورا از طرف شيعيان پاكستانى، ايرانى، عراقى، لبنانى و بعضى از كشورهاى ديگر، دسته سينه زنى راه مى‌افتد به طورى كه توجه همه مردم را به خود جلب مى‌كند. بزرگ ترين خيابان اين شهر، پر از جمعيت مى‌شود به گونه اى كه رفت و آمد را مشكل مى‌سازد.

علاوه بر شيعيان، در بسيارى از كشورهاى سنى نشين هم در ايام عاشورا چنين مراسمى از سوى اهل سنت برگزار مى‌شود؛ يا اگر شيعيان جلساتى تشكيل مى‌دهند، برادران اهل تسنن، خود را موظف مى‌دانند كه در اين مراسم شركت كنند. بسيارى از برادران اهل تسنن ما در شبه

قاره هند، هم در هندوستان كه تعداد مسلمانان آن، دو برابر جمعيت كل ايران است و هم در بنگلادش و پاكستان، به عنوان اداى اجر رسالت، بر خود واجب مى‌دانند كه در مراسم عزادارى سيدالشهداء(عليه السلام) شركت كنند. چون در قرآن آمده است: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً اِلاّ الْمَوَّدَةَ فى الْقُرْبى».1 بر همين اساس، ايشان نيز اظهار مودت به اهل بيت(عليهم السلام) را اجر رسالت مى‌دانند و اداى آن را بر خود واجب مى‌شمارند. به اين دليل وقتى عزادارى سيدالشهداء(عليه السلام) برپا مى‌شود، آن ها هم براى اظهار محبت و علاقه به اهل بيت(عليهم السلام) و اداى اين دِينى كه به عهده خود مى‌دانند شركت مى‌كنند؛ بلكه حتى بت پرستانى كه به شريعت اسلام معتقد نيستند، به لحاظ بركاتى كه از عزادارى سيدالشهداء(عليه السلام) ديده اند مراسم عزادارى برپا مى‌كنند و نذورات فراوانى براى برگزارى مراسم سيدالشهداء(عليه السلام) دارند. اين ها مواردى است كه در تمام دنيا ديده مى‌شود و كفار هم مى‌دانند كه چنين مسائلى وجود دارد. شما هيچ حادثه اى را در عالم نمى‌توانيد نشان دهيد كه چنين تأثيرى داشته باشد و ملت هاى مختلف را تحت تأثير قرار داده باشد.

از نظر طول اثر، بيش از سيزده قرن است كه طراوت و تازگى خود را حفظ كرده و گويى اين جريان ديروز واقع شده است و مردم همچنان با سوز و گداز مى‌گريند و بر سر و سينه مى‌زنند. شايد بعضى از مراسم عزادارى وجود داشته باشد كه از جهت قدمت سابقه بيش ترى داشته باشد. نمونه اى كه مى‌توان به آن اشاره كرد، عزادارى اى است كه مسيحيان براى به دارزدن حضرت عيسى(عليه السلام) انجام مى‌دهند. سالگرد به دار كشيده شدن حضرت عيسى ـ على نبينا و آله و عليه السلام ـ در همين ايام بهار است. البته ما معتقديم كه چنين اتفاقى واقع نشده است. قرآن مى‌فرمايد: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُم».2 اما آن ها معتقدند كه حضرت عيسى(عليه السلام) را به دار كشيدند و ايشان را دفن كردند و بعد از سه روز، ايشان از قبر بيرون آمد و به آسمان رفت. لذا براى سالگرد به دار كشيده شدن حضرت عيسى(عليه السلام) مراسم عزادارى برپا مى‌كنند. بنده يك سال در واتيكان بودم كه مصادف بود با شب هايى كه شب عزادارى حضرت مسيح(عليه السلام) بود. اين مراسم در كليساى بزرگ رُم، در كليساى سن پيتر با حضور خود پاپ برگزار مى‌شد و برنامه به گونه اى پيش آمد كه ما هم در آن شركت كرديم. بديهى است مراسمى كه در


1. شورى، 23.

2. نساء، 157.

آن، پاپ كه شخصيت جهانى عظيمى دارد شركت مى‌كند و از اطراف دنيا براى ديدن آن جمع مى‌شوند و در كليسايى كه بزرگ ترين كليساى عالم است برپا مى‌گردد، مراسمى با شكوه خواهد بود. در اين مراسم لباس مشكى مى‌پوشند، شمع روشن مى‌كنند و سرودهاى مذهبى شبيه نوحه اى كه ما مى‌خوانيم، به صورت آرام مى‌خوانند. چنين مراسمى را برگزار مى‌كنند، اما تمام اين مراسم به اندازه مجلس ترحيم يكى از علماى ما شور ندارد. از آن جا كه از ميلاد حضرت مسيح(عليه السلام) دو هزار سال مى‌گذرد، مى‌توانيم بگوييم سابقه برگزارى اين مراسم عزادارى به حدود دو هزار سال مى‌رسد و اين مراسم همچنان برگزار مى‌شود و مورد احترام است. اما به همين صورت كم رنگ و خيلى عادى برگزار مى‌گردد. اگر شما اين مراسم را با يكى از مجالس عزادارى كه در قم يا تهران برگزار مى‌شود مقايسه كنيد، آن وقت خواهيد ديد كه چه قدر تفاوت راه است ميان آن ارادتى كه مسلمانان ـ به خصوص شيعيان ـ از عمق جان اظهار مى‌كنند، با آنچه در بزرگ ترين اديان جهان و با آن تشكيلات، براى حضرت مسيح(عليه السلام) برگزار مى‌شود. به هر حال شما بهتر مى‌دانيد و خودتان لمس مى‌كنيد كه كيفيت آن با هيچ مراسمى قابل مقايسه نيست.

به اين مطالب، فداكارى هايى را كه شيعيان در طول تاريخ كرده اند اضافه كنيد. اين فداكارى ها براى اين بوده است كه بتوانند اين مراسم را برگزار كنند و بتوانند به زيارت قبر سيدالشهداء(عليه السلام) نايل شوند. هميشه برگزارى اين گونه مراسم و زيارت قبر آن حضرت(عليه السلام) به اين راحتى نبوده است. البته الآن هم خيلى راحت نيست؛ ولى زمانى بود كه اگر كسى مى‌خواست براى زيارت قبر سيدالشهداء(عليه السلام) برود، بايد جان خود را كف دست بگيرد. مأموران دولت عباسى، به خصوص در زمان متوكل، آنچنان سخت گيرى مى‌كردند كه كسى جرأت نكند به نزديك حرم حسينى برسد. و بالاخره قبر سيدالشهداء(عليه السلام) را خراب كردند، بر آن آب بستند و زمينش را شخم زدند، براى اين كه به كلى آثار اين قبر محو شود. ولى شيعيان براى آن كه بتوانند حتى قبر سيدالشهداء را زيارت كنند(عليه السلام) ، حاضر شدند دست بدهند، پا بدهند، جان بدهند، اما بروند و از نزديك سلام بدهند. چنين چيزى قطعاً در تاريخ بشر نمونه ندارد. اگر از هر جهت ديگر بگوييم شباهتى با ساير حوادث دارد، از اين جهت شباهتى با هيچ حادثه اى ندارد. هيچ واقعه اى را نمى‌شود با اين واقعه مقايسه كرد.

البته اين حادثه اتفاقى نيست؛ درست است كه خداى متعال در قلب مؤمنان عشقى براى

سيدالشهداء(عليه السلام) قرار داده است و در اين مورد يك عامل غيبى وجود دارد، اما كارهاى الهى معمولاً بدون اسباب ظاهرى نيست؛ اين كه گاهى بدون اسباب ظاهرى كارى انجام مى‌گيرد، استثناء است. تصادفى نبوده كه شيعيان اين طور علاقه مند شدند. حتى اهل تسنن و حتى بت پرستان هم بركات و آثارى از اين كار ديده اند. ولى شايد مهم تر از همه، توصيه هايى بوده است كه پيشاپيش از طرف خود پيغمبر اكرم و از طرف ائمه و اهل بيت(عليهم السلام)،بر زيارت، بزرگداشت و عزادارى، گريستن و برپا كردن مراسم ماتم صادر و بر آنها تأكيد شده است. تأكيدهاى عجيب، كه يك سلام دادن براى سيدالشهداء(عليه السلام) ثواب حج و عمره دارد. سلامى كه از حضور قلب و از صدق دل انجام بگيرد مى‌تواند ثواب حج مستحب داشته باشد. آن قدر ثواب در فضيلت زيارت سيدالشهداء(عليه السلام) وارد شده است كه كتاب ها از اين قبيل مطالب پر شده است. رفتارى را كه خود ائمه اطهار(عليهم السلام)در بزرگداشت اين مراسم داشته اند مورد توجه قرار دهيد. مثلاً به كسانى كه مرثيه مى‌گفتند و شعر مى‌سرودند، صله هاى فراوان مى‌دادند و از آن ها بسيار تمجيد مى‌كردند و به آنان احترام مى‌گذاشتند. در ايام عزادارى در بيوت خود مراسم عزادارى تشكيل مى‌دادند، شاعرى را دعوت مى‌كردند، مى‌آمد مرثيه مى‌خواند. هم سفارش هاى زبانى و هم سيره عملى و هم ذكر آن همه ثواب ها براى زيارت و بزرگداشت عزادارى و بالأخره آن عشقى كه خدا در دل هاى پاك مؤمنان قرار داده، اين حادثه را به صورت حادثه منحصر به فردى در تاريخ بشر درآورده است.

خوب، اين ها چه اثرى در زندگى انسان ها داشته است؟ ما معتقديم كه مقام پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از ائمه اطهار(عليه السلام) بالاتر است. چرا براى وفات پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اين گونه عزادارى نمى‌كنيم؟ چرا با اين كه مقام پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از همه ائمه اطهار(عليه السلام) بالاتر است، اين همه سفارش براى زيارت و برپا كردن مراسم عزادارى آن حضرت نشده است؟ ما دوازده امام معصوم داريم، اگر بنا بر تفضيل مقام ائمه باشد، بر اساس آنچه خود ايشان فرموده اند مقام اميرالمؤمنين(عليه السلام) از همه بالاتر است. درست است كه ما براى شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام) هم خيلى عزادارى مى‌كنيم، اما نسبت به سيدالشهداء(عليه السلام) قابل مقايسه نيست. مصيبت حسين(عليه السلام) چه خصوصيتى دارد كه اين چنين براى او اهميت قائل شده اند و اين همه سفارش كرده اند؟ بگذريم از رواياتى كه مى‌فرمايد از زمان حضرت آدم(عليه السلام) ، ذكر حسين(عليه السلام) و گريه كردن بر مصيبت حسين(عليه السلام) بوده است. رواياتى هست كه همه انبيا و اوليا و فرشتگان آسمان براى

سيدالشهداء(عليه السلام) گريه كرده اند. اين ويژگى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مورد آن بزرگوار فرمود: «حُسَيْنُ مِنّى وَ أَنَا مِنْ حُسَيْن»1 براى چيست؟ خوب، معناى «حسين منى» روشن است؛ اما «انا من حسين» خيلى مهم است. يا عبارت معروفى كه معمولاً در حسينيه ها مى‌نويسند كه از اين روايت گرفته شده است: «اِنَّ الْحُسَيْنَ ابنِ عَلى فى السَّماءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فى الاَْرْضِ فَاِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمينِ عَرْشِ اللّهِ مِصْباحُ هُدىً وَ سَفينَةُ نَجاة»2 حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است. خوب، همه امامان ما(عليهم السلام) چراغ هدايت بوده اند، همه آنان كشتى نجات هستند. در زيارت جامعه مى‌خوانيم كه همه شما كشتى نجات هستيد، هر كس به شما تمسك بجويد، نجات مى‌يابد، و هر كس از شما دور و عقب بماند، هلاك مى‌شود. همه اهل بيت(عليهم السلام)همين گونه اند. پس حسين(عليه السلام) چه خصوصيتى دارد؟

بدون شك شخصيت سيدالشهداء(عليه السلام) و شرايطى كه به تقدير الهى براى زندگى ايشان پيش آمد، يك ويژگى به زندگى آن حضرت(عليه السلام) و به خصوص شهادت او بخشيد كه اين بركات مى‌تواند از آن ناشى شود. همين طور ما معتقديم همه ائمه اطهار(عليهم السلام)نور واحد هستند؛ هر امام ديگرى هم به جاى امام حسين(عليه السلام) بود، بايد همين برنامه را اجرا مى‌كرد. اگر اختلافى در رفتار ائمه(عليهم السلام)ديده مى‌شود، به لحاظ شرايط اجتماعى زمان ايشان بوده است. مثلاً امام حسن(عليه السلام) اول جنگيد و بعد صلح كرد. اين كه معروف است كه امام حسن(عليه السلام) در مقايسه با سيدالشهداء(عليه السلام) سمبل صلح بود، بدان معنا نيست كه دو نوع سليقه و دو قرائت از اسلام داشته اند، قرائتى صلح طلبانه و قرائت ديگرى خشونت آميز؛ خير، ما معتقديم اگر امام حسين(عليه السلام) هم در موقعيت امام حسن(عليه السلام) بود، مى‌بايست همانند امام حسن(عليه السلام) رفتار كند و اگر امام حسن(عليه السلام) در شرايط امام حسين(عليه السلام) بود، بايد همان رفتار امام حسين(عليه السلام) را انجام مى‌داد، و ساير ائمه(عليهم السلام)نيز به همين شكل. اختلاف در روش ها و رفتارها به خاطر شرايط اجتماعى خاصى بوده كه اين وظايف را ايجاب مى‌كرده است. پس اين شرايط خاص است كه براى ابى عبد الله پيش آمد و زمينه اى را فراهم كرد كه نقشى را در تاريخ بشر و راهنمايى انسان ها ايفا كند كه براى هيچ فرد ديگرى ميسّر نشد. اين شرايط بود كه چنين رفتارى را تعيين كرد؛ يا به زبان دينى اين تقدير الهى بود، خواست خدا بود. چون شرايط اجتماعى هم به دست


1. بحارالانوار، ج 43، ص 261، باب 12، روايت 1.

2. همان، ج 36، ص 204، باب 40، روايت 8.

خداست، همه چيز به اراده لا يزال الهى منتهى مى‌شود. اين دو مطلب، دو روى يك سكه است؛ خواه بگوييم خدا اين ويژگى را به امام حسين(عليه السلام) بخشيد، و يا بگوييم شرايط زندگى ابى عبد الله اين خصوصيت ها را اقتضا كرد. چون اين شرايط نيز تابع اراده خدا است و طبق تقدير او انجام مى‌گيرد.

حال بايد بررسى كنيم كه چگونه سيدالشهداء(عليه السلام) اين ويژگى را پيدا كرد كه بتواند اين بركات را داشته باشد و مردم در سايه عزادارى در مصيبت او بتوانند مصالح دنيا و به خصوص مصالح آخرتشان را تأمين كنند؛ چون براى مؤمن، دنيا مقدمه اى براى تكامل اخروى است و حيات اصلى در آن جا است. اين جا يك دوران جنينى است كه ما مى‌گذرانيم. حيات حقيقى، پس از مرگ شروع مى‌شود. «وَ اِنَّ الدّارَ الْآخِرَةِ لَهِىَ الْحَيَوان»،1 حيات واقعى، پس از اين عالم است. به هر حال، هم مصالح دنيوى و هم مصالح اخروى ما در سايه توسل به سيدالشهداء(عليه السلام) ، توجه به آن حضرت، عزادارى براى او، گريستن براى او و عرض ارادت به ايشان است. همه شما آن قدر از معجزات و كراماتى كه از اين عزادارى ها حاصل شده است شنيده ايد كه من هر چه بگويم زيره به كرمان بردن است؛ لذا به اين قسمت نمى‌پردازم. حتى خاك گِلى كه عزاداران سيدالشهداء(عليه السلام) به پيشانى مى‌ماليدند موجب شفاى چشم حضرت آيت الله العظمى بروجردىرحمة الله عليه شد. اين داستان را همه شنيده ايد كه ايشان به چشم دردى مبتلا بودند كه معالجه نمى‌شد. تا اين كه در ايام عاشورا در بروجرد دسته اى سينه زن به منزل ايشان آمدند. مرحوم آيت الله بروجردى مقدارى از گِل هايى را كه عزاداران حسينى به سر و صورت ماليده بودند، برداشته و به چشم ماليد و آن چشم درد ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هيچ ناراحتى از ناحيه چشم نداشتند و بدون عينك ريزترين خط ها را مى‌خواندند و اين به بركت گِلى بود كه از سر و پيشانى سينه زنان سيدالشهداء(عليه السلام) ريخته بود. از اين گونه كرامات و معجزات الى ماشاءالله وجود دارد. همه شما با يك قطره اشكى كه در اين مراسم مى‌ريزيد، اول نورانيت آن را در خود احساس مى‌كنيد. حاجت هايى كه از شما برآورده مى‌شود و نيز بسيارى از آفت ها و مصيبت هايى كه از شما دفع مى‌شود و نمى‌دانيد، در مرحله بعد است. نكته اى است كه داخل پرانتز عرض مى‌كنم كه در دعاها به آن اشاره شده است، و آن اين كه ما غالباً فقط حاجت هايى را كه از خدا مى‌خواهيم و برآورده مى‌شود، به حساب مى‌آوريم؛ اما نمى‌دانيم چه مصيبت هايى


1. عنكبوت، 64.

متوجه ما بوده است و خدا آن مصيبت ها را از ما برداشته است و از آن ها خبر نداريم؛ در حالى كه به بركت نام سيدالشهداء(عليه السلام) ده ها برابر بركاتى كه بر مردم نازل مى‌شود، آفات و مصيبت هايى از آن ها برداشته مى‌شود و ما خبر نداريم و آن ها را به حساب نمى‌آوريم. اگر چنين چيزى باشد، آيا جا ندارد كه مردم اين همه اهتمام به گريه و عزادارى داشته باشند؟

قداست و تحريف ناپذيرى قيام عاشورا

تا اين جا درباره اهميت و بزرگى اين حادثه و آثارى كه بيش از سيزده قرن در جامعه داشته است توجه داديم و يادآورى كرديم. مطلب ديگرى كه شما از بزرگان و از سروران ما، از مرثيه خوانان و وعاظ شنيده ايد، اين است كه شما اگر هر زمان درباره شخصيت انبيا و اولياى خدا مطالعه بفرماييد، مى‌بينيد حتى در زمان خودشان ابهام هايى درباره شخصيت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندين برابر بر اين ابهام ها افزوده شده است. خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) مثل ساير انبيا، به زشت ترين تهمت ها متهم شدند؛ گفتند اين شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهيد! گفتند او سحر مى‌كند و جادوگر است! به جوان ها سفارش مى‌كردند كه وقتى مى‌بينيد آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوش هايتان بگذاريد يا در گوش خود پنبه فرو كنيد تا صداى او را نشنويد، چون ساحر است و سخن او شما را سحر مى‌كند. همه اين تهمت ها را به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى‌زدند و خود پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پيش بينى فرمودند كه بعد از وفات من دروغ هاى زيادى به من خواهند بست، نه دشمنانى كه از كفار بودند، بلكه به اصطلاح پيروان خود حضرت و از ميان كسانى كه مى‌گفتند ما به او ايمان داريم؛ و چنين هم شد. فرمود: « قَدْ كَثُرتْ عَلَىَّ الْكذابَةُ و سَتَكْثُرُ»،1 دروغ بستن بر من زياد شده و به زودى بعد از من كسان زيادى به دروغ احاديثى را از قول من نقل مى‌كنند. بعد معيارى تعيين فرمود براى اين كه با آن تشخيص دهيد كدام حديث راست و كدام دروغ است، و آن اين كه روايت را بر قرآن كريم عرضه كنيد، اگر مخالف قرآن بود بدانيد من نگفته ام. به علاوه، ائمه اطهار(عليهم السلام) به عنوان كارشناسان علوم الهى بارها حديث هاى دروغين نقل شده را پالايش كردند. يك مرتبه در زمان امام رضا(عليه السلام) بود كه روايات نقل شده تصحيح شد و بعداً براساس كتاب عيون اخبار الرضا(عليه السلام) نوشته شد؛ در زمان


1. بحارالانوار، ج 2، ص 225، باب 29، روايت 2.

امام صادق(عليه السلام) نيز چنين شرايطى پيش آمد. ابوالخطاب و ديگران دروغ هايى جعل كرده بودند و امام(عليه السلام) آن ها را تصفيه نموده و احاديث صحيح را معرفى كردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهيد احاديثى را كه قطعاً پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرموده اند و همه مسلمانان به عنوان كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) قبول دارند شناسايى كنيد، تعداد اين احاديث خيلى زياد نيست. بعضى در صدد برآمده اند كه آن ها را بشمارند، ولى به هر حال تعداد رواياتى كه قطعاً از خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) روايت شده باشد خيلى زياد نيست؛ اما روايات جعلى الى ماشاءالله است. درباره رواياتى كه به دروغ به پيامبر(صلى الله عليه وآله) نسبت داده شده است كتاب هاى بسيارى از شيعه و سنى نوشته شده است.

مسأله اى كه در زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مثل آفتاب روشن بود ـ گرچه ممكن است بعضى آنرا نيز حمل بر تعصب كنند ـ اين حقيقت بود كه از روزى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دعوت خود را علنى كرد، على(عليه السلام) را به عنوان جانشين خود معرفى فرمود. روزى كه گوسفندى ذبح كرد و به دستور قرآن كه فرمود: «أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَْقْرَبين»1 همه عموها، عموزاده ها و اقوام و خويشان را دعوت كرد و فرمود هر كس اول به من ايمان بياورد، او جانشين من خواهد بود. هيچ كس ايمان نياورد به جز نوجوانى ده يا سيزده ساله، يعنى همان اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) . بعضى از بزرگان قريش كه حضور داشتند به ابى طالب نگاه كردند و خنديدند، و گفتند طولى نمى‌كشد كه تو بايد تابع فرزندت شوى. يعنى با تمسخر گفتند چون او جانشين پيغمبر(صلى الله عليه وآله)شد، او رئيس مى‌شود و تو هم بايد تابع او بشوى.

اين مطلب بارها در طول حيات پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به صورت هاى مختلف مورد تأكيد قرار گرفت. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «أَنْتَ مِنّى بِمَنْزَلَةِ‌هارُونَ مِنْ مُوسى الاّ أَنَّهُ لا نَبىَّ بَعْدى»؛2 و روايات ديگرى كه مسلمانان شيعه و سنى نقل كرده اند، تا بالأخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدير و در آن جريانى كه همه مى‌دانيد، مسلمان ها را در آن آفتاب سوزان جمع كردند، على(عليه السلام) را بلند كردند و فرمودند اين است جانشين من: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلىٌ مَولاه».3 بيست سال به صورت هاى مختلف و در آخرين روزهاى زندگيشان هم به اين صورت كه جنبه تاريخى


1. شعراء، 214.

2. بحارالانوار، ج 5، باب 2، روايت 1.

3. همان، ج 28، ص 181، باب 4، روايت 1.

داشت على(عليه السلام) را معرفى كردند. مردم تعجب مى‌كردند كه در گرماى ظهر، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى چه آن ها را اين جا جمع كرده است. هفتاد روز از واقعه غدير خم گذشت. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفتند و همين مسلمان هاى اصحاب بدر و حنين جمع شدند تا براى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) جانشين تعيين كنند. بعضى گفتند بايد جانشين حضرت(صلى الله عليه وآله) از مهاجرين باشد؛ بعضى گفتند بايد از انصار باشد؛ بعضى گفتند دو تا امير برگزينيم: «مِنّا أَميرٌ وَ مِنْكُمْ أَميرٌ»1. آنچه مطرح نشد و دنبال نكردند اين بود كه هفتاد روز قبل، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خودشان چه فرمودند؟ براى چه ما را در غدير جمع كردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بيست سال بارها على(عليه السلام) را معرفى كرده بودند؟ هم سخنان پيغمبر(صلى الله عليه وآله)و هم رفتار آن حضرت تحريف شد؛ حتى بعضى از همسرانش به او تهمت ها زدند. سوره تحريم را بخوانيد و بينيد كه قرآن درباره بعضى از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) با چه لحنى سخن مى‌گويد.

شب گذشته درباره اميرالمؤمنين(عليه السلام) اشاره كردم و شما بارها شنيده ايد كه على(عليه السلام) در تمام عالم با دو چيز شناخته مى‌شود. هر جا از على(عليه السلام) سخنى گفته مى‌شود، عدالت و عبادت او به ذهن مى‌آيد. على(عليه السلام) از عابدترين و نيز از عادل ترين انسان ها شناخته شده بود. على(عليه السلام) در حال بيل زدن در مزرعه هم نماز نافله مى‌خواند. در هر شبانه روز پانصد يا هزار ركعت نماز مى‌خواند و همه او را مى‌شناختند. اما وقتى خبر رسيد كه على(عليه السلام) در كوفه، در مسجد به شهادت رسيده است مردم شام گفتند مگر على(عليه السلام) هم نماز مى‌خواند؟ و همين طور ساير ائمه اطهار(عليهم السلام)و بزرگان دين، هر كدام به صورتى مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترين حجت بر تمام انسان ها قرآن كريم است. از روزى كه حضرت آدم(عليه السلام) خلق شده است تا پايان زندگى انسان بر روى كره زمين حجتى رساتر، روشن تر و هدايتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همين قرآن را مورد تفسيرهاى غلط قرار داده بودند و حالا هم چنين مى‌كنند. همه طوايف مسلمين با همه اختلافاتى كه در مذاهبشان دارند به نحوى به آيات قرآن تمسك مى‌جويند. در مورد يك مسأله، هم آن كسى كه آن را اثبات مى‌كند و هم آن كه آن را نفى مى‌كند، به آيه قرآن تمسك مى‌كنند. چه آن ها كه قائل به جبرند و چه آن ها كه قائل به تفويض، هر دو گروه به آيات قرآن تمسك مى‌كنند. يعنى قرآن مورد ابهام قرار مى‌گيرد. اين كه چرا قرآن به گونه اى است كه مى‌توان براى آن تفسيرهاى مختلفى كرد، مسأله اى است و به بحث مفصلى احتياج دارد. ولى


1. همان.

قطعاً عامل عمدى هم در اين جريانات وجود دارد. يعنى كسانى عمداً مى‌خواهند قرآن را طبق رأى خودشان تفسير كنند. همه اين كارها از جهل و اشتباه نيست.

اين تحريف هاى معنوى، مسخ شخصيت ها، تهمت و افتراها درباره هر گونه حجت الهى وجود دارد. روشن ترين حجت ها قرآن است و اين ابهام ها در آن هم وجود دارد. بالاترين انبيا و راهنمايان انسان ها، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و پس از ايشان اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود. اين ابهام ها درباره هر دو بزرگوار وجود داشت. مى‌دانيد بعد از آن كه بيست و پنج سال از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله)گذشته بود، اولين كسانى كه با اميرالمؤمنين(عليه السلام) بيعت كردند، همان اصحاب نزديك و بعضى از اقوام و خويشان اميرالمؤمنين(عليه السلام) بودند، مثل زبير كه پسر عمه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) بود. اين ها از اولين كسانى بودند كه با على(عليه السلام) بيعت كردند و بعد از چند روز گفتند على(عليه السلام) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهى عثمان، با على(عليه السلام) جنگ كردند. بسيارى از مردم را به اشتباه انداختند كه عثمان به دست على(عليه السلام) كشته شده است، پس بايد با او جنگيد. همان كسانى كه با او بيعت كرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم ساير جنگ ها را به راه انداختند.

امروز وقتى مى‌خواهيم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، يا درباره شخصيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و رفتار و گفتار ايشان صحبت كنيم، ابهام وجود دارد. مثال ساده اى بزنم تا ببينيد چه قدر ابهام مى‌تواند وجود داشته باشد. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در طول بيست و سه سال رسالت الهى خود، با مردم محشور بود، مردمى‌ترين پيغمبر و مردمى‌ترين رهبر بود. هميشه در ميان اصحاب خود به گونه اى بود كه وقتى كسى وارد مسجد مى‌شد معلوم نمى‌شد كدام پيغمبر(صلى الله عليه وآله) است. تا به اين اندازه مردمى و به قول معروف خاكى بود. هميشه رفتار و كردارش جلوى چشم مردم بود. آيا مردم در طول بيست و سه سال نمى‌ديدند پيامبر(صلى الله عليه وآله) چگونه وضو مى‌گيرد؟ آيا اين مسأله اى بود كه براى مردم مخفى بماند؟ دست كم ده سال مردم مكه و مدينه ديده بودند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) چگونه وضو مى‌گيرد، بسيارى از اوقات آب وضوى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) را براى تبرك مى‌بردند. اما بعد از چندى اين مسأله مطرح شد كه هنگام وضو گرفتن آب را چگونه بايد بريزيم؟ مگر مردم وضو گرفتن پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نديده بودند؟ اين كه يك امر سرّى نبود، ساده تر از اين امر ديگر چيست؟ كسانى مى‌خواستند به رفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله) اقتدا كنند و به ايشان تأسى داشته باشند، اما عواملى در كار بود كه مى‌خواست ابهام ايجاد كند و در رأس اين عوامل، شيطان بود. شياطين انس هم كمك مى‌كردند.

 

در ميان همه اين حوادث و در ميان همه گفتارها و رفتارهايى كه از انبيا و اوليا سر زده است، چيزى كه قابل تحريف و مسخ نيست و ممكن نيست كه آن را به غلط تفسير كنند اين است كه امام حسين(عليه السلام) براى ترويج دين كشته شد، و در اين راه تمام ياران او نيز شهيد شدند، و حتى طفل شيرخواره او هم به شهادت رسيد. اين تاريخ را كسى نتوانسته است تحريف كند. البته در بعضى از جزئيات اختلاف بوده است. مثل اين كه جمعيتى كه از كوفه آمدند سى هزار نفر بودند يا صد و بيست هزار نفر؟ كم تر بودند يا بيش تر؟ طبيعى است كه به آسانى نمى‌توان آمار گرفت. در ساير قضايا هم اين گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل اين حادثه و اين كه امام حسين(عليه السلام) براى دين خود قيام كرد تا آن جا كه با لب تشنه شهيد شد و تا آن جا كه زن و بچه او را اسير كردند، اين قابل تحريف نيست. نه مى‌توان گفت اين كار انجام نپذيرفته است و نه مى‌توان گفت كه اين كار براى دنياپرستى بوده است. مگر براى رسيدن به مقام راهى بهتر از اين نبود؟ كسى كه اهل مقام است، وقتى ببيند جانش در خطر است راهى براى صلح پيدا مى‌كند. شب عاشورا هم به او پيشنهاد كردند، روز عاشورا هم به او پيشنهاد كردند بيا با يزيد بيعت كن تا سالم بمانى. قبول نكرد و فرمود: «هَيْهات مِنّى الذِّلَة»1؛ جريان حرّ و ساير حوادث پيش آمد. به اين مطالب اضافه كنيد آنچه را ما معتقديم و با سندهاى متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانى وجود دارد كه امام حسين(عليه السلام) مى‌دانست كشته مى‌شود. اگر كسى بگويد علم امامت نداشت و الهام خدايى نبود، بنابر حديث هايى كه از خود پيغمبر(صلى الله عليه وآله)رسيده بود مى‌دانست كه كشته مى‌شود. در آن بيانى كه خودش فرمود: «كَأَنّى بِأَوْصالى يَتَقَطَّعُها عسْلانُ الْفَلَواتَ بَيْنَ النَواويسَ وَ كَرْبَلا»2، گويا مى‌بينم كه درندگان بيابان، گرگ هاى بيابان بند از بند من جدا مى‌كنند. و نيز آن خواب هايى كه ديده شد. مانند آنچه در داستان على اكبر(عليه السلام) شنيده ايد. اگر اين ها را ضميمه كنيم، به اين معناست كه امام حسين(عليه السلام) مى‌داند پايان اين جريان كشته شدن است، اما با اين حال، زن و فرزندانش را با خود برد. آيا براى اين بود كه به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنيا برسد؟ در بيابان كربلا كدام شهوات انسان تأمين مى‌شود؟ به هيچ وجه نمى‌توان اين حادثه را به گونه اى تفسير كرد كه اين قيام براى دنيا خواهى، براى رياست طلبى و براى قدرت طلبى بود. هيچ چيز جز اين نبود كه براى احياى دين جدّش كشته شد.

 


1. بحارالانوار، ج 45، ص 83، باب 37، روايت 10.

2. همان، ج 44، ص 366، باب 37، روايت 2.

البته ممكن است كسانى بگويند حسين(عليه السلام) اشتباه كرد. بعضى از متعصبين و ناصبى هاى منسوب به اسلام هستند كه مى‌گويند حق نبود كه حسين(عليه السلام) اين كار را بكند. اما قبول دارند كه او اين كار را براى احياى دين انجام داد. اين حادثه با همه ويژگى هايش يعنى ويژگى هايى كه در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداكارى مؤثر است، قابل خطا نيست؛ و در اين كه حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند كه اگر شرايطى مثل شرايط زمان امام حسين(عليه السلام) پيش آمد، بايد همان حركت را انجام دهند، قابل تفسير غلط نيست. البته كسى اين گونه القاء شبهه نكند كه فلانى گفته است بايد مردم حادثه عاشورا را تكرار كنند. مى‌گويم اگر آن شرايط پيش آمد، بايد همان كار امام حسين(عليه السلام) را انجام دهيم. به هر حال، ويژگى امام حسين(عليه السلام) در اين است كه اين حركت او به هيچ وجه قابل تفسير غلط نبود و چنين ابهامى در اطراف آن به وجود نمى‌آمد كه براى دنيا پرستى و رياست طلبى اين كار را كرده باشد . اين است كه هر كس به اين حادثه توجه كند، نور هدايت در دلش مى‌تابد و وجدانش بيدار مى‌شود، عواطف مذهبى او شكوفا مى‌شود و احساس مسؤولت در دلش پديد مى‌آيد. آيا دينى كه سزاوار است شخصيتى مانند حسين(عليه السلام) با تمام بستگان و حتى با طفل شيرخواره اش براى آن شهيد شود، من و شما در برابر آن مسؤولت نداريم؟ آيا چنين چيزى ممكن است؟ اين است كه «اِنَّ الْحُسَيْنَ... مِصْباحُ الهُدىً» اين چراغى است برافروخته فراروى انسانيت تا روز قيامت، كه هر كس از هر جا به اين چراغ نگاه كند راه را پيدا مى‌كند و كسى نمى‌تواند در آن ابهامى ايجاد كند.

اين يك طرف قضيه است كه ديديم مسلمانان از ابتدا، لااقل از اولين روزهاى شهادت امام حسين(عليه السلام) كه حركت توّابين شروع شد تا امروز، همه در بزرگداشت اين قيام اهتمام داشته اند، در گريه كردن، در فداكارى كردن، در عشق بازى كردن با نام حسين(عليه السلام) . يك ذره خاك كربلا را مى‌آورند و با چه قداستى احترام مى‌كنند. اگر روزى به بيمارى صعب العلاجى مبتلا شوند به اندازه دانه عدسى از آن تناول مى‌كنند تا شفا پيدا كنند. اين يك سوى قضيه است.

طرف ديگر قضيه را هم توجه كنيد. چقدر تلاش شد تا نام حسين(عليه السلام) از بين برود. آن ها چه دشمنى با حسين(عليه السلام) داشتند؟ نام حسين(عليه السلام) با زندگى آن ها چه مى‌كرد كه حاضر شدند انسان هايى را بكشند براى اين كه ديگر مردم به زيارت امام حسين(عليه السلام) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسين(عليه السلام) ببندند تا آثارى از قبر حسين(عليه السلام) باقى نماند. روى قبر مطهر زراعت كنند، آن را شخم بزنند، بذر بپاشند كه معلوم نشود اين جا كجا بوده است. چرا اين گونه بوده است؟

از اين دشمنى ها چه بهره اى نصيبشان مى‌شد؟ راه دور نرويم؛ هنوز در بين ما پيرمردها و پيرزن هايى هستند كه آغاز سلطنت آن نابكار را به ياد دارند كه عزادارى را ممنوع كرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانيت بپوشند. اجازه نمى‌دادند از جايى صداى مرثيه خوانى بلند شود و مجلسى به نام امام حسين(عليه السلام) تشكيل شود. بنده چهار ـ پنج ساله بودم و يادم هست كه شب از روضه خوان دعوت مى‌كردند، كت و شلوار مى‌پوشيد، مى‌آمد داخل دالان منزل لباس خود را عوض مى‌كرد، عمامه مى‌گذاشت و مى‌آمد در زيرزمين خانه و آرام روضه مى‌خواند كه مبادا صداى روضه اش به كوچه برسد و مأموران دولتى او را تعقيب كنند. اين چيزى است كه خودم به خاطر دارم.

مگر نام سيدالشهداء(عليه السلام) چه مشكلى براى حكومت پهلوى داشت؟ چرا اين قدر دشمنى مى‌كنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سيدالشهداء(عليه السلام) دشمنى مى‌كنند؟ اين ها كه به اصطلاحِ خودشان، خود را روشنفكر دينى مى‌دانند و بهتر است بگوييم بى دينان تاريك فكر! چون نه از دين بهره اى دارند و نه از فكر روشن اثرى، اين دشمنى كه اين ها با نام حسين(عليه السلام) مى‌كنند چه دشمنى است؟ چه اصرارى دارند بر اين كه شهادت امام حسين(عليه السلام) قضيه اى عادى و يا عكس العملى در برابر خشونت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)بوده است؟! مى‌گويند پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در جنگ بدر با بنى اميه خشونت كرد، در اين جا هم بنى اميه آتش جنگ را برافروختند و پسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش را كشتند. اين هم نتيجه آن خشونت بود!1 بالأخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمى‌كنند. در جنگ بدر، هم از مسلمان ها و هم از كفار كشته شدند؛ ولى از كفار بيش تر كشته شدند و خدا مسلمان ها را پيروز كرد. مى‌گويند چون در جنگ بدر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) با بنى اميه با خشونت برخورد كرد، فرزندان بنى اميه هم با اولاد او همان كار را كردند. اين يك امر طبيعى و عكس العمل زندگى بوده است. پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى‌بايست آن ها را نمى‌كشت تا بچه هايشان هم بچه هاى او را نكشند! اين چيز مهمى نيست! به اصطلاح اين روشنفكران كسانى كه مى‌خواهند از عاشورا درس بگيرند بايد اين گونه درس بگيرند كه در برابر هيچ كس خشونت در پيش نگيرند تا با بچه هايشان خشونت نشود. آن ها مى‌گويند بايد از عاشورا اين گونه درس گرفت. در نظر اين افراد بايد جهاد، دفاع و امر به معروف و نهى از منكر تعطيل شود تا كسى به ديگرى كار نداشته باشد. يعنى خدا كه دستور داد «قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُم اللّهُ بِاَيْديكُم وَ يُخْزِهِم وَ يَنْصُرْكُم


1. ر.ك: گنجى، اكبر، «خون به خون شستن آمد محال»، صبح امروز، 23/2/1378، ص 6.

عَلَيْهِم وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوم مؤمِنين»1 العياذ بالله خدا بيجا كرد كه فرمود با مشركين بجنگيد تا خدا آن ها را به دست شما عذاب كند! «يعذبهم الله بايديكم و يخزهم» رسوايشان كند، و «ينصركم عليهم» و شما را بر آن ها پيروز كند «و يشف صدور قوم مؤمنين» تا دل هاى مومنان شاد شود. اين ها آيه قرآن است. باز نگويند خشونت طلب هستى، تئوريسين خشونت هستى.

آنچه خواندم آيه قرآن است. اما اين روشنفكران مى‌گويند قرآن بى خود گفته است. نبايد خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه كرده است! پيغمبر(صلى الله عليه وآله) كه در جنگ بدر شركت كرد اشتباه كرد، و نتيجه اشتباه پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين بود كه فرزندش را كشتند! اما يزيديان تبرئه شدند. آن ها گناهى نداشتند؛ كارشان عكس العملى طبيعى بيش نبود. وقتى پدرى را مى‌كشند، پسر مقتول هم مى‌آيد پسر قاتل را مى‌كشد. اين مى‌شود اسلام مدرن و قرائت جديد از اسلام! اين مطالب در «روزنامه هاى كثيرالانتشار جمهورى اسلامى ايران» چاپ مى‌شود و به خورد جوان هاى معصوم ما داده مى‌شود، تا اين جوان ها بعد از اين، حسين(عليه السلام) را اين گونه بشناسند. چرا اين ها با حسين(عليه السلام) دشمنى مى‌كنند؟ جوابش روشن است: حسين(عليه السلام) چراغ هدايت است. او نمى‌گذارد فضا تاريك شود تا مردم به گمراهى بيفتند. او راه را روشن مى‌كند، وظيفه مردم را روشن مى‌كند كه چه بايد بكنند، چگونه از دين خود حمايت كنند، نمى گذارد مردم به بهانه تساهل و تسامح، بى غيرت شوند. او مى‌گويد «هيهات منا الذلة» با اين مكتب چه كنند؟ او را تطميع كنند؟ بگويند به تو پول مى‌دهيم؟ مگر حسين(عليه السلام) پول قبول كرد؟ مگر حسين(عليه السلام) رياست پذيرفت؟ اگر بگويند تو را مى‌كشيم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به كشتن داد. بالاتر از سياهى كه رنگى نيست.اگر كسى پيرو حسين(عليه السلام) شد، نه از آن تطميع ها اثر مى‌پذيرد، نه از اين تهديدها مى‌هراسد. حتماً به خاطر داريد كه در جريان نهضت، جوان ها سينه شان را باز مى‌كردند و به ارتشى هاى پهلوى مى‌گفتند بزن! از كشته شدن باك نداشتند و اين رمز پيروزى بود. اگر كسى از مرگ نترسيد پيروز است.

مرگ اگر مرد است گو نزد من آى *** تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

من ز او عمرى ستانم جاودان *** او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ

ياران حسين(عليه السلام) شب عاشورا با مرگ عشق بازى مى‌كردند. پيرمردها تنوير و خضاب كردند. اين مكتب قابل شكست نيست، مگر اين كه آن را مخدوش و تحريف كنند.

 

 


1. توبه، 14.

بنابراين از يك طرف چرا مسلمان ها، آن ها كه شير پاك خورده اند و آنان كه حلال زاده هستند، تا اين اندازه به حسين(عليه السلام) علاقه دارند؟ و آن ها كه با نام حسين(عليه السلام) دشمنى مى‌كنند، چرا چنين مى‌كنند؟ علت اين دشمنى روشن است، چون حسين(عليه السلام) چراغ هدايت است و نمى‌گذارد مردم گمراه شوند.

 

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org