- جلسه اول: نماز جلوهاى از معرفت خدا
- جلسه دوم: راهكار درك عظمت خداوند
- جلسه سوم: جستارى در بحث توحيد
- جلسه چهارم: جستارى در بحث نبوت
- جلسه پنجم: جايگاه و ويژگى هاى نماز
- جلسه ششم: راهكار توجه قلبى به خدا در نماز
- جلسه هفتم: جستارى در مراتب نيت و عبادت خدا
- جلسه هشتم: سازوكارهاى تحصيل اخلاص و قصد قربت در نماز
- جلسه نهم: جايگاه قرآن در نماز
- جلسه دهم: قلمروشناسى معرفت خداوند
- جلسه يازدهم: مقام حمد و ستايش خداوند
- جلسه دوازدهم: ربوبيت الهى و تدبير جهان
- جلسه سيزدهم: تجلى رحمت الهى در آفرينش و تدبير جهان
- جلسه چهاردهم: تجلّى عبوديت در نماز (1)
- جلسه پانزدهم: تجلّى عبوديت در نماز (2)
- جلسه شانزدهم: جايگاه هدايت در نماز (1)
- جلسه هفدهم: جايگاه هدايت در نماز (2)
- جلسه هجدهم: جايگاه هدايت در نماز (3)
- جلسه نوزدهم: جايگاه هدايت در نماز (4)
- جلسه بيستم: جايگاه نعمت الهى در نماز
- جلسه بيست و يكم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (1)
- جلسه بيست و دوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (2)
- جلسه بيست و سوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (3)
- معرفی
جلسه پانزدهم
تجلّى عبوديت در نماز (2)
تبيين اطلاق زمانى عبادت
بحث درباره آيه «إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِينُ» بود. گفته شد معناى ابتدايى جمله «ايّاك نعبد» اين است كه در مقابل مشركان كه به چندين معبود اعتقاد دارند و بت ها و خدايان را مىپرستند، بنده موحد فقط خدا را مىپرستد و به معبودى غير از خدا اعتقاد ندارد؛ از اين رو خطاب به خدا مىگويد: «خدايا، من تنها تو را مىپرستم». اما ـ چنان كه گفتيم ـ معانى و برداشت هاى دقيقتر و لطيف ترى نيز، از اين عبارت استفاده مىشود كه برخى از آنها مبتنى است بر معناهاى باطنى قرآن و از جمله سوره حمد كه شناخت كامل آنها به معصومان(عليهم السلام)اختصاص دارد. اين برداشت ها، از وجود مراتب فراوان عبادت و بندگى حكايت مىكند.
تاكنون ما سطح و دامنه اين ادعا را كه «خدايا، من فقط تو را عبادت مىكنم» در مراتب متفاوت عبوديت خدا سنجيديم. مىتوان اين ادعا را در مقياس زمان نيز مورد سنجش قرار داد.
در توضيح اين نكته مىتوان چنين گفت: كسى كه خطاب به خداوند «ايّاك نعبد» مىگويد، گاهى ادعايش را به زمانى محدود مىكند كه مشغول عبادت است و منظورش اين است كه خدايا، من اكنون كه در حال نماز هستم، تو را عبادت مىكنم؛ اما گاهى ممكن است منظور او اين باشد كه خدايا، نه فقط اكنون، بلكه هميشه به عبادت تو مىپردازم. بر اين اساس جمله «ايّاك نعبد» اطلاق زمانى دارد. مفاد آنچه قبلا درباره «اياك نعبد» گفتيم اين است كه
معبود ما فقط خداست و تنها او شايسته عبادت است؛ اما مفاد اطلاق زمانى اين جمله آن است كه عبادت منحصر به اعمال قربى (چون نماز، روزه و حج) نيست.
از قرآن و سنت برمى آيد علاوه بر معناى خاصّى كه از عبادت استفاده مىشود (اعمال قربى) عبادت معناى عامّى نيز دارد كه مىتواند گستره رفتار اختيارى انسان را پوشش دهد. پس علاوه بر معناى خاصى كه اغلب ازعبادت به ذهن متبادر مىشود، به جهت شمولى كه در اين واژه است، عبادت داراى معناى وسيعى است كه اعمال قربى تنها بخشى از آن را تشكيل مىدهند؛ از اين روست كه در برخى روايات؛ كسب، تجارت و اداى وظايف روزمره افراد نيز، در زمره عبادات قرار گرفتهاند. در حديث معراج خداوند به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «إِنَّ الْعِبادَةَ عَشْرَةُ أَجْزاء تِسْعَةٌ مِنْها طَلَبُ الْحَلالِ؛1 عبادت داراى ده بخش است كه نُه بخش آن كسب روزى حلال است».
بر اساس اين تعريف هر كار شايستهاى كه به قصد اطاعت و براى جلب رضاى خداوند انجام پذيرد عبادت است. اكنون بايد ديد كسى كه قصدش از گفتن «اياك نعبد» اطلاق زمانى اين جمله است و ادعا مىكند كه در هر حالى خدا را عبادت مىكند، در چه صورتى ادعايش درست و صادق است. شكى نيست كه خداوند به نيت انسان آگاهى دارد و نمىتوان به او دروغ گفت. انسان مىتواند به بندگان خدا دروغ بگويد و آنان را فريب دهد؛ بدون اينكه آنان متوجه حقيقت شوند؛ اما نمىتواند خداوند را بفريبد و به زبان چيزى بگويد كه در دل اعتقادى به آن ندارد. كسى مىتواند ادعا كند كه من هميشه خدا را عبادت مىكنم، كه همه رفتارهاى اختيارى او مطابق با دستور خدا باشد و به
1. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 77، باب 2، حديث 6، ص 27.
انگيزه اطاعت و تقرب به خداوند آنها را انجام دهد. كسى كه در همه رفتارش رضاى الهى را در نظر ندارد و گاهى مرتكب گناه نيز مىشود، نمىتواند عبادت خداوند در هر حال را ادعا كند، اگر او حداقل اعمال قربى، نظير نماز و روزه را انجام بدهد و قصد قربت و ساير شرايط آن عبادات را رعايت كند، تنها در حال انجام آن اعمال خدا را مىپرستد؛ اما از آن رو كه انسان در انجام دادن رفتار اختيارى نمىتواند پرستشگر نباشد، كسى كه پارهاى از رفتار او براى رضاى خدا نيست، در حقيقت پرستشگر عواملى است كه او را به انجام آن رفتار وادار مىكنند.
در هر كارى عامل يا عواملى اراده انسانى را برمى انگيزد و به نوعى انسان را به انجام دادن آن وادار مىكند. در اين صورت پيروى انسان از آن عامل، به نوعى پرستش آن به حساب مىآيد. اين عامل مىتواند رضاى خدا باشد و انسان براى تقرب به خدا كارى را انجام دهد، و مىتواند هواى نفس و يا خواست جامعه باشد. بر اين اساس كسانى كه براى خوشايند مردم و از دست ندادن موقعيت اجتماعى خويش كارى را انجام مىدهند، در برابر خواست جامعه تسليم مىشوند ـ حتى اگر آن خواست نامشروع باشد ـ جامعه را معبود خويش ساختهاند؛ چنان كه برخى بت را معبود خود قرار دادهاند و در برابر آن به سجده مىافتند.
برخى از روشنفكران و جامعه شناسان مقام خدايى براى جامعه قائل هستند و اهتمام آنان به خواست جامعه، از حس پرستش جامعه در وجودشان سرچشمه مىگيرد. از جمله «اميل دوركيم»1 كه يكى از بنيان گذاران و نظريه
1. Emile DurKheim.
پردازان مهم جامعهشناسى است، خدا را انكار مىكند و معقتد است حقيقت متعالى و اصيل حاكم بر انسان كه بايد در مقابل او تسليم بود و به اطاعتش پرداخت، جامعه است. وى جامعه را حقيقتى اصيل و منشأ ارزش ها مىشمارد و انسان را ملزم به پرستش و تبعيت محض از آن مىداند. «او اخلاق و دين را از نمودهاى اجتماعى، و منشأ آنها را جامعه مىشناسد و معتقد است كه مقام خدايى چيزى جز تغيير صورت جامعه نيست كه در انديشه انسان، شكل تمثيلى پيدا كرده است و از اين قرار، ميان خدا و جامعه يكى را بايد برگزيد... و مذهب، چيزى جز پرستش جامعه نيست»1. او معتقد است: «اگر بپذيريم كه پرستش مذهبى، همان پرستش جامعه است، در واقع موضوعى را پذيرفتهايم كه داراى واقعيتى اصيل است. چه چيز واقعىتر از خود نيروى اجتماع است؟ مذهب، تجربهاى پايندهتر و عميقتر از آن است كه با واقعيتى اصيل تطبيق نكند»2.
اگر مشاهده مىشود كه عدهاى كمتر از ارزش هاى اسلامى دم مىزنند و مرتب از خواست جامعه سخن مىگويند و شعارهايشان آكنده از اصالت جامعه و ضرورت پيروى از خواست مردم و مشروعيت خواست آنان است، بعيد نيست كه تحت تأثير تفكرات الحادى امثال دوركيم قرار گرفته و به نوعى گرفتار جامعه پرستى شده باشند.
روشن شد كه نوع رفتارهاى انسان خالى از پرستش و سرسپردگى نيست: كسى كه گرسنه مىشود، احساس گرسنگى او را تحت فشار قرار مىدهد و تقريباً اختيار را از وى سلب مىكند و او را به تهيه غذا وادار مىكند. در اين
1. ايمون آرون، مراحل اساسى انديشه در جامعه شناسى، ترجمه باقر پرهام، ص 422 ـ 423.
2. همان، ص 376.
صورت اگر انگيزه اصلى وى براى تهيه غذا و رفع گرسنگى همان احساس گرسنگى باشد، بدون توجه به جوانب ديگر با همه وجود در برابر اين غريزه خاضع و تسليم مىگردد و اين تسليم شدن، نوعى پرستش آن غريزه است. همچنين كسى كه غريزه جنسى در وى فعال شده و او را تحت فشار قرار داده، اگر بى اختيار در پى ارضاى غريزه جنسى باشد و چيزى جز ارضاى آن و لذّت جنسى برايش مطرح نباشد ـ بدان جهت كه در برابر آن غريزه تسليم و خاضع شده ـ آن را معبود خود ساخته است.
وقتى انسان مىتواند مدعى شود كه هميشه خدا را عبادت مىكند و اين ادعا در حق او داراى اطلاق زمانى است، كه جز اطاعت خدا و تأمين رضاى او هدف ديگرى در زندگى نداشته باشد. چنين كسى وقتى صبح چشم مىگشايد، در انديشه انجام وظيفه خود در برابر خداست. او از آن جهت كه خدا وى را به حفظ سلامت و تداوم زندگى مكلف كرده، غذا مىخورد و هدفش اين است كه با تأمين نيازهاى غذايى بدن، توان كافى براى اداى تكاليف الهى داشته باشد. همچنين اگر براى كسب درآمد تلاش مىكند، هدفش اين است كه از آن طريق، مسير عمل به دستورات الهى را هموار سازد. چنين انسانى شب پس از پايان تلاش روزانه، براى رضاى خدا و عمل به خواست او به استراحت مىپردازد تا پس از كسب انرژى و رفع خستگى، ديگر روز تلاش و كوشش براى خدا را از سرگيرد؛ از اين رو خواستهاى جز كسب رضاى خدا ندارد، و چون هدفش در زندگى خداست، سراسر زندگى را به عبادت خدا مشغول است؛ و چون حقيقت عبادت عمل به خواست و رضاى خداست، نه فقط اعمال قربى او، بلكه همه حركات، سكنات، خواب، بيدارى و حتى بخشى از رفتار او كه ظاهر حيوانى دارد نيز، عبادت خدا محسوب مىشوند.
خداوند بندگانى دارد كه در همه فعاليت ها و رفتار خويش، رضايت او را در نظر دارند و در قاموس زندگى آنان چيزى جز كسب رضاى خدا و عمل به دستورات وى مطرح نيست. اين دسته حتى به اميد كسب رضاى خدا و اطاعت او زندگى مىكنند و آرزوى مرگ براى آنان شايستهتر از آن است كه كارى را براى رضاى غير خدا انجام دهند.
تبيين اخلاص در نيت عبادت
اطلاق ديگرى كه مىتوان براى «ايّاك نعبد» در نظر گرفت، اطلاق در انگيزه از جهت اخلاص كامل براى خداست؛ به اين معنا كه نيت انسان در نماز، فقط براى خدا باشد و جز قرب خدا، نيت و انگيزه ديگرى نداشته باشد؛ خواه آن انگيزه ديگر باعث بطلان نماز شود و خواه از نظر فقهى آسيبى به آن نرساند.
شكى نيست كه انسان در نماز بايد قصد قربت داشته باشد و براى اطاعت امر خدا نماز بخواند؛ اما ممكن است انگيزه هاى غير الهى مشوق انسان در اداى نماز شوند و انسان از روى ريا و براى خوشايند مردم نماز بخواند كه در اين صورت نمازش باطل است، و گرچه به ظاهر صورت نماز را انجام داده، در واقع مرتكب گناه شده است؛ همچنان كه برخى براى جلب نظر و خوشامد مردم، مسجد و بيمارستان مىسازند و به خدمات اجتماعى و عام المنفعه مىپردازند، برخى در انجام دادن اعمال قربى نظير نماز، قصد ريا دارند يا انگيزه آنان كاملا غير الهى است و فقط براى مردم نماز مىخوانند و يا در كنار قصد انجام نماز دادن براى خدا، رضايت مردم را نيز در نظر دارند، كه در اين دو صورت نمازشان ريايى و باطل است.
گاهى نيز انسان در كنار انگيزه الهى، خواسته هاى نفسانى خويش را در
نماز مدّ نظر دارد؛ خواسته هايى كه حرام نيستند و مصداق ريا قرار نمىگيرند. البته اين خواسته ها و انگيزه ها به اصل نماز مربوط نمىشوند و در قصد قربت خللى نمىرسانند، بلكه متوجه مقدمات يا امورى هستند كه همراه نمازند؛ در عين حال، ريا بر آنها صدق نمىكند؛ مثلاً كسى كه در هواى سرد براى آنكه مسجد گرم است نمازش را در مسجد مىخواند يا در تابستان در مسجدى نماز مىخواند كه وسيله خنك كننده دارد، او در هر صورت نمازش را مىخواند؛ اما ترجيح مىدهد كه آن محل را براى اداى نماز برگزيند. مسلماً در اين صورت نماز انسان صحيح است و آن انگيزه ها ضررى به اصل صحت نماز نمىرسانند؛ انسان در چنين نمازى قصد ريا ندارد؛ ولى انگيزه او كاملا الهى نيست و در كنار انگيزه الهى، خواسته هاى نفسانى نيز، مشوق انسان شدهاند؛ به تعبير دقيقتر نيت انسان كاملا براى خدا خالص نشده است.
از ناحيه مراتب و درجات نيت، اقسامى براى عبادت پديد مىآيد كه عظمت و ارزش آنها متفاوت است. گونهاى از عبادات با انگيزه ترس از عذاب الهى انجام مىپذيرند و برخى از آنها به طمع رسيدن به ثواب و بهشت. عدهاى نيز به جهت شكرگزارى از ولى نعمت خويش كه آنان را از نعمت هاى بى شمار برخوردار ساخته، عبادت مىكنند. عالى ترين مرتبه عبادت، پرستشى است كه فقط به جهت محبت به خداوند انجام پذيرد. هيچ يك از گونه هاى تشكيكى عبادت، قابل مقايسه با مرتبه اخير نيستند.
بايد توجه داشت كه محبت نيز، امرى تشكيكى است و شديدترين رتبه آن عشق است. عاشق حتى از خود نيز غافل مىشود و كاملا غرق توجه در معشوق و فناى در اوست و هيچ انگيزه و توجهى جز توجه به وصال معشوق براى او مطرح نيست. اگر بنده به مرحله عشق به خداوند برسد، عبادت او در
واقع معاشقه با خداوند محبوب است كه برخوردار از عالى ترين مرتبه خلوص و توجه و دلدادگى به محبوب است و از اين حيث قابل مقايسه با ساير مراتب و گونه هاى عبادت نمىباشد.
كسى كه لذّت محبت الهى را چشيد و با همه وجود طعم آن را دريافت، بدان سبب خداوند را مىپرستد كه لازمه محبت الهى؛ خضوع، خشوع و خاكسارى در برابر محبوب است و اين خضوع و خشوع، باعث تكامل نفس و رسيدن به آخرين مرتبه كمال (قرب خداوند) مىشود. براى چنين كسى، انگيزهاى والاتر از محبت الهى و ميل محبوب مطرح نيست و از اين رو جهت نفع دنيايى و حتى برخوردار شدن از نعمت هاى بهشتى، محرك او براى عبادت نيستند. او چنان شيفته گفتوگو و انس با خدا و بى توجه به منافع شخصى است كه حتى اگر خداوند او را به بهشت نبرد، باز دست از عبادت نمىكشد.
عالى ترين مرتبه عبادت، مربوط به اولياى خاص خداست كه از والاترين مرتبه انس و توجه به پروردگار خويش برخوردار شدهاند؛ كسانى كه منافع اخروى و مادى آنان را به عبادت تشويق نمىكند، بلكه ـ چنان كه در مناجات خويش فرمودهاند ـ حتى اگر خداوند به جهنم گرفتارشان كند، باز هم دست از عبادت و انس با خدا بر نمىدارند؛ چون عشق و محبت خدا كانون وجودشان را سرشار ساخته است؛ از اين رو اگر در آتش هم قرار گيرند، آن را به گلستان لقا و انس با محبوب تبديل مىكنند.
بر اين اساس جمله «ايّاك نعبد» مىتواند بدين معنا باشد كه انگيزه عابد، فقط براى رضاى خداست و درجه خلوص وى در عبادت به مرحلهاى رسيده كه تنها به جهت عشق و محبت به خدا عبادت مىكند و از خداوند در قبال
عبادتش هيچ درخواستى ندارد. وى خود را بنده خدا مىداند و معتقد است كه كار بنده، تنها اطاعت و دلدادگى به مولا است و جز اين نبايد درخواست ديگرى از مولاى خويش داشته باشد. او بايد در عشق محبوب و معشوق خود ذوب شود و در درياى انس با او غوطه خورد. البته معشوق نيز دست نوازش بر سر او مىكشد و او را از الطاف و عنايات خويش برخوردار مىسازد و از آنچه زبان به درخواست آنها نگشوده بهره مندش مىسازد.
توجه كامل به خدا در عبادت
اطلاق ديگرى كه مىتوان براى جمله «ايّاك نعبد» و عبادت خدا در نظر گرفت، اين است كه بنده در مقام عبادت با زبان حال و قال عرضه مىدارد: خدايا، من با همه وجود تو را عبادت مىكنم و روح، دل و ذهنم تنها متوجه توست و به جاى ديگرى توجه ندارد؛ چون به هر اندازه كه در نماز و عبادت توجه انسان از خداوند منصرف و به جاى ديگرى جلب گردد، از ارزش عبادت انسان كاسته مىشود، و عبادت كامل عبادتى است كه در آن توجه انسان فقط به خدا معطوف باشد. البته رسيدن به اين مرحله، بسيار دشوار و طاقت فرساست.
يكى از علمايى كه در جريان حادثه هفت تير سال 1360 به شهادت رسيد، نزد يكى از علماى اخلاق رفته و از ايشان توصيه اخلاقى درخواست كرده بود تا وى را به نحوه انس يافتن با محبوب راهنمايى كند. آن عالم به او فرمود: اين راهى كه تو مىخواهى در پيش گيرى، بسيار دشوار و طاقت فرسا و به مثابه كندن كوه با مژگان چشم است! كندن كوه با تيشه و كلنگ بسيار دشوار است، حال تصور كنيد كسى بخواهد با مژه چشمْ كوه را بكند. با توجه به
طولانى و پر خطر بودن اين راه و دستاورد عظيم آن، اميرمؤمنان(عليه السلام) پيوسته به عبادت و انس با خدا مشغول بودند و در برخى شب ها هزار ركعت نماز مىگزاردند و حتى شب ها كه براى فقرا و يتيمان غذا مىبردند، در بين راه به خواندن قرآن مشغول مىگشتند؛ اما باز هم از خوف خدا مىناليدند و مىفرمودند: «اهِ مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ؛1 آه از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و سختى منزلگاه آخرت».
بين عبادت ما و عبادت اولياى خاص خدا، به خصوص پيشوايان معصوم(عليهم السلام)فاصله بسيار زيادى است. به طور قطع همه عبادت هاى ما در طى عمرمان، با دو ركعت نماز على(عليه السلام) برابرى نمىكند؛ اما با وجود اين، حضرت در مناجات با خداى خويش ضجه و ناله مىزد و از سختى ها و مشكلات طاقت فرساى مسير بندگى خدا سخن مىگفت.
مراتب استعانت از خدا
ما چهار اطلاق براى جمله «ايّاك نعبد» بر شمرديم كه به نحوى در جمله «ايّاك نستعين» نيز وجود دارد و شبيه آنچه درباره «ايّاك نعبد» گفتيم، براى «ايّاك نستعين» نيز قابل ذكر است. گفته شد كه معناى ظاهرى و سطحى «ايّاك نستعين»، طلب يارى از خداست. عرفاً درخواست كمك در جايى صدق مىكند كه كسى توانى داشته باشد؛ اما آن نيرو براى انجام دادن كارى كه در نظر دارد كافى نيست و ناچار از ديگرى كمك مىگيرد تا با ضميمه كردن نيروى ديگرى با نيروى خود، كار را انجام دهد.
كسانى كه در مراتب پايين معرفت به خدا قرار دارند، هنگام استعانت از خداوند، تصورشان اين است كه بخشى از آنچه مىخواهند، به وسيله خودشان
1. نهج البلاغه، حكمت 77.
حاصل مىشود و براى اينكه كاملا خواسته شان تحقق پذيرد، از خداوند درخواست كمك مىكنند. تصور آنان چنين است كه روزى و آنچه را دارند، با كار و تلاش خود به دست آوردهاند و با اين ذهنيت از خداوند درخواست وسعت بخشيدن به روزى خويش را دارند. اين دسته؛ علم، هنر و تلاش خود را عامل كسب ثروت و دارايى و رونق بخشيدن به زندگى خويش مىدانند؛ چنان كه قارون ثروت عظيم خويش را دستاورد علم خود دانست و گفت: «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْم عِندِي؛1 من اينها را در نتيجه دانش خود يافته ام».
به جز معناى ظاهرى استعانت، كمك خواستن از خدا معانى دقيقتر ديگرى نيز دارد. چنان كه جمله «ايّاك نعبد» داراى مراتب است، جمله «ايّاك نستعين» نيز بطون گوناگونى دارد كه تلقى هر كس از آنها، با سطح معرفت او به خداوند متناسب مىباشد. از اين شمار مىتوان به مرتبه استعانت كسانى اشاره كرد كه به مرتبهاى از توحيد افعالى رسيدهاند. آنان خدا را همه كاره دانسته، تدبير همه امور را در اختيار او مىدانند و براى خود هيچ نقش و تأثير استقلالى قائل نيستند. آنان نظير كسى كه زندانى شده و دست و پايش نيز بسته است يا كسى كه در آتش افكنده شده و در حال سوختن است و هيچ كارى از او بر نمىآيد، با همه وجود از خداوند استمداد مىطلبند. ايشان هيچ قدرتى براى خود نمىشناسند و توانايى را منحصر در خدا مىدانند و در پرتو چنين باور و معرفتى، از خداوند استعانت مىجويند.
كسى كه به چنين معرفتى رسيده هنگام انديشه درباره آنچه دارد، در مىيابد كه آن را خدا به او عنايت كرده و از پيش خود چيزى ندارد؛ چنان كه
1. قصص (28)، 78.
وقتى نطفه او در رحم مادر قرار گرفت، خداوند وسايل و زمينه هاى رشد و تكامل او را فراهم آورد. پس از تولد و در دوران زندگى نيز، خداوند وسايل رشد مادى و معنوى و تداوم حيات و زندگى وى را فراهم مىآورد. واقعيت اين است كه انسان از پيش خود هيچ چيز ندارد و هر چه دارد از خداست و اگر از علم، هنر و ثروت برخوردار است، خداوند وسايل آنها را فراهم كرده است. خداوند مالك و اختياردار همه هستى است و انسان نيز مملوك خداست و اگر خدا نخواهد، قدرت و توانى نخواهد داشت.
انسان آن قدر ضعيف و ناتوان است كه اگر خداوند زمينه و وسايل لازم را فراهم نكند، نمىتواند به خودش زيان و آسيبى برساند؛ حتّى كسى كه مىخواهد خودكشى كند، اگر خداوند وسايل كافى را در اختيارش قرار ندهد، نمىتواند به مقصود خود برسد. بايد كاردى در اختيارش قرار گيرد كه يكى از بندگان خدا آن را ساخته، و او با استفاده از علم، مهارت، توان بدنى و دستانى كه خداوند در اختيارش قرار داده و همچنين ساير زمينه ها و وسايلى كه خدا فراهم ساخته، توانسته است آن را بسازد. همچنين خداوند توان انجام دادن آن كار را به او بخشيده. علاوه بر آن، خداوند قدرت تصميم گيرى براى خودكشى را در اختيارش نهاده است.
بنابراين، با توجه به اينكه انسان هر چه دارد از خداست و او از خود چيزى ندارد، در هنگام استعانت از خداوند نبايد براى خود توانى ـ هر چند اندك ـ قائل باشد و بپندارد كه با ضميمه شدن كمك خدا به توان خويش، بر انجام دادن خواسته خود قادر مىشود، بلكه بايد خود را چون غريقى بداند كه هيچ كارى از او ساخته نيست، يا چون كسى كه در آتش مىسوزد و كارى از او ساخته نيست و اميدش فقط به خداست و از او مىخواهد كه يارىاش كند.
طبيعى است كسانى كه به اين مرتبه از توحيد افعالى رسيدهاند، همواره دستشان در برابر خداوند دراز است و به جز خداوند، از كس ديگرى يارى نمىخواهند.
بر اين اساس ما بايد توجه داشته باشيم كه حتى براى انجام دادن عبادت، از خداوند استعانت بجوييم و عبادت ما ناشى از عنايت و توانى است كه خداوند در اختيار ما نهاده. اگر خداوند توانايى، حيات، دهان، دندان، مخارج حروف، توفيق عبادت و ساير وسايل را در اختيار ما قرار نمىداد، بر انجام دادن عبادت موفق نمىشديم. اگر كمك خدا نباشد، نمىتوانيم نماز بخوانيم. در لحظه لحظه نماز، بايد خود را رهين يارى و توفيق الهى بدانيم؛ چه اينكه ممكن است پس از گفتن «بسم الله الرّحمن الرّحيم» روح از كالبدمان خارج شود. يا با گفتن الف و لام «الله اكبر» اجلمان فرا رسد. پس ما حتى براى انجام دادن عبادت نيز، محتاج يارى خدا هستيم و تا او به ما عمر، توفيق، ايمان و وسايل كافى ندهد بر اداى آن موفق نمىشويم. اكنون ارتباط بين جمله «ايّاك نعبد» و «ايّاك نستعين» روشن مىگردد و مشخص مىشود كه چرا بلافاصله بعد از جمله «ايّاك نعبد»، جمله «ايّاك نستعين» آمده است.
در گذشته گفتيم كه گاهى انگيزه عبادت، رفع نيازها به وسيله خداوند است و انسان فطرتاً كسى را مىپرستد كه مالك هستى اوست و نيازهايش را برآورده مىكند و به همين دليل، از او براى رفع نيازهايش استعانت نيز مىجويد؛ اما گاهى انگيزه انسان در عبادت، تأمين خواسته ها و منافع شخصى نيست، بلكه همان احساس عشق و محبتى است كه به خدا دارد. اكنون اين نكته را به آنچه گفتيم مىافزاييم كه نكته ذكر «ايّاك نستعين» پس از «ايّاك نعبد»اين است كه ما در عبادت نيز، به كمك خدا احتياج داريم و بايد از او
استعانت بجوييم و اگر او كمك نكند، نمىتوانيم جمله «ايّاك نعبد» را بر زبان آوريم؛ چون ممكن است پيش از گفتن آن، نفسمان قطع شود و فرصت گفتن «ايّاك نستعين» را پيدا نكنيم. پس در هر حالْ انسان محتاج يارى خداست و هيچ كارى بدون اراده و تدبير خدا انجام نمىپذيرد. با چنين رويكردى استعانت مطلق از خدا شكل مىگيرد كه بر اساس آن، تكيه و اعتماد انسان فقط بر خداست و در هيچ سطحى و شأنى براى خود و غير خدا استقلالى قائل نيست و هر لحظه خود را مشمول اراده و تدبير و يارى پروردگار عالم مىداند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org