- جلسه اول: نماز جلوهاى از معرفت خدا
- جلسه دوم: راهكار درك عظمت خداوند
- جلسه سوم: جستارى در بحث توحيد
- جلسه چهارم: جستارى در بحث نبوت
- جلسه پنجم: جايگاه و ويژگى هاى نماز
- جلسه ششم: راهكار توجه قلبى به خدا در نماز
- جلسه هفتم: جستارى در مراتب نيت و عبادت خدا
- جلسه هشتم: سازوكارهاى تحصيل اخلاص و قصد قربت در نماز
- جلسه نهم: جايگاه قرآن در نماز
- جلسه دهم: قلمروشناسى معرفت خداوند
- جلسه يازدهم: مقام حمد و ستايش خداوند
- جلسه دوازدهم: ربوبيت الهى و تدبير جهان
- جلسه سيزدهم: تجلى رحمت الهى در آفرينش و تدبير جهان
- جلسه چهاردهم: تجلّى عبوديت در نماز (1)
- جلسه پانزدهم: تجلّى عبوديت در نماز (2)
- جلسه شانزدهم: جايگاه هدايت در نماز (1)
- جلسه هفدهم: جايگاه هدايت در نماز (2)
- جلسه هجدهم: جايگاه هدايت در نماز (3)
- جلسه نوزدهم: جايگاه هدايت در نماز (4)
- جلسه بيستم: جايگاه نعمت الهى در نماز
- جلسه بيست و يكم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (1)
- جلسه بيست و دوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (2)
- جلسه بيست و سوم: رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (3)
- معرفی
جلسه بيست و يكم
رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (1)
عظمت سوره توحيد در روايات
نماز يكى از مهم ترين تكاليف هر مسلمانى است و او وظيفه دارد كه هر روز پنج بار آن را بخواند. اين فريضه الهى در ظاهر عمومى ترين عمل عبادى است كه هر مسلمانى انجام مىدهد؛ اما بهترين راه براى نيل انسان به سعادت است؛ از اين رو معراج مؤمن معرفى شده. بدين منظور براى استفاده بيشتر از اين كيميا و اكسير الهى، مباحثى را درباره اذان، اقامه و سوره حمد ارائه داديم. اكنون با توجه به اينكه معمولاً نمازگزاران پس از سوره حمد، سوره توحيد را مىخوانند و همچنين با عنايت به اهميت و جايگاه خاص سوره توحيد در قرآن مباحث پايانى خود را به اين سوره مباركه اختصاص مىدهيم. قبل از آنكه به بررسى و تفسير اين سوره شريف بپردازيم، لازم است چند روايت درباره اهميت و جايگاه آن ذكر كنيم. سپس بحث را پى گيريم:
1. از ابن عباس نقل شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ ثُلْثُ الْقُرانِ؛1 سوره قل هو الله احد (توحيد) ثلث قرآن است»؛
2. پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى راهنمايى و تربيت اصحاب و ياران خود و توجه دادن آنان به معارف و حقايق قرآنى و الهى، روش هاى تربيتى خاصى را اعمال مىكردند. بر اين اساس، روزى به اصحابشان فرمودند: كدام يك از شما عمر خود را به روزه سپرى مىكند؟ سلمان(قدس سره) گفت: من،اى رسول خدا! حضرت فرمود: كدام يك از شما شب را به مناجات و عبادت خدا زنده مىدارد؟ مجدداً
1. علامه طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 20، ص 390.
سلمان عرض كرد: من،اى رسول خدا! براى بار سوم حضرت فرمودند: كدام يك از شما در هر روز قرآن را ختم مىكند؟ باز هم سلمان عرض كرد: من،اى رسول خدا!
ياران حضرت از پاسخ هاى سلمان تعجب كردند و يكى از آنان با ناراحتى و ناباورانه و از روى تعصب قومى و نژادى گفت:
اى رسول خدا، سلمان مردى از فارس است كه مىخواهد بر ما [عرب ها]فخر بفروشد. شما فرموديد: كدامين شما عمر خويش را به روزه سپرى مىكند، او در پاسخ گفت: من؛ در حالى كه در بيشتر روزها عذا مىخورد. شما فرموديد: كدام يك از شما شب را بيدار مىماند و به مناجات با خدا مىپردازد، او در پاسخ گفت: من؛ در حالى كه او بيشتر شب را به خواب سپرى مىكند. شما فرموديد: كدامين شما در هر روز قرآن را ختم مىكند و به پايان مىرساند، او در پاسخ گفت: من؛ در حالى كه در بيشتر روزها ساكت است [و چيزى نمىخواند]. حضرت فرمودند: فلانى، من چون لقمان حكيم براى تو هستم (يعنى از روش استدلال و احتجاج او استفاده مىكنم). از سلمان سؤال كن تا تو را [به آنچه گفت]آگاه سازد.
آن مرد خطاب به سلمان گفت: آيا تو بر اين تصور نيستى كه همه عمر روزه مىگيرى؟ سلمان گفت: بله. آن مرد گفت: من در بيشتر روزها تو را مىبينم كه غذا مىخورى؟ سلمان گفت: حقيقت آنگونه كه تو مىانديشى نيست. همانا من در هر ماه تنها سه روز روزه مىگيرم و خداوند فرمود: هر كس يك حسنه بياورد خداوند ده برابر به او پاداش مىدهد.1 همچنين من
1. انعام (6)، 160.
روزه ماه شعبان را به روزه ماه رمضان متصل مىكنم و از اين جهت همه عمرم به روزه دارى سپرى مىگردد.
آن مرد گفت: آيا تو بر اين تصور نيستى كه شب را زنده مىدارى؟ سلمان گفت: بله. آن مرد گفت: تو بيشتر شب را مىخوابى! سلمان گفت: حقيقت آنگونه كه تو مىانديشى نيست. من از حبيبم، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: كسى كه در شب با طهارت (وضو) بخوابد، چنان است كه شب را احيا داشته؛ و من هر شب با وضو مىخوابم.
آن مرد گفت: آيا تو بر اين تصور نيستى كه در هر روز قرآن را ختم مىكنى؟ سلمان گفت: بله. آن مرد گفت: ولى تو در بيشتر روزها ساكت هستى؟ سلمان گفت: حقيقت آنگونه كه تو مىانديشى نيست. من از حبيبم، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شنيدم كه به على(عليه السلام) فرمود: «تو در امّت من چون "قل هو الله احد" هستى. پس كسى كه يك بار آن سوره را بخواند، يك سوم قرآن را خوانده و كسى كه دو بار آن را بخواند، دو سوم قرآن را خوانده و كسى كه سه بار آن را بخواند، همه قرآن را خوانده است. همچنين كسى كه با زبان تو را دوست بدارد (يعنى دوستى تو را با زبان اظهار كند) يك سوم ايمان او حاصل شده و كسى كه با زبان و دل تو را دوست بدارد، دو سوم ايمانش حاصل گرديده و كسى كه علاوه بر دوستى با قلب و زبان، به تو يارى رساند ايمانش كامل شده است. سوگند به خدايى كه مرا به حق مبعوث كرد،اى على، اگر اهل زمين چون اهل آسمان تو را دوست مىداشتند، احدى با آتش جهنم عذاب نمىديد» و من (سلمان) در هر روز سه بار سوره قل هو الله احد را قرائت مىكنم. پس از سخنان سلمان، آن مرد معترض سرافكنده برخاست و رفت.1
1. شيخ صدوق، معانى الاخبار،ص 234 ـ 235.
3. در روايتى وارد شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) گروهى را به فرماندهى على(عليه السلام)[براى جنگ] فرستادند. وقتى آن گروه [از جنگ] برگشتند، پيامبر از آنان [درباره على(عليه السلام)] سؤال كرد، آنها گفتند: رفتار او بسيار نيكو بود؛ اما ايشان در هر نماز [بعد از حمد] فقط سوره توحيد را مىخواندند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) از على(عليه السلام)درباره علت آن كار پرسيدند، حضرت در پاسخ فرمود: چون سوره قل هو الله احد را دوست مىدارم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: همان طور كه تو آن سوره را دوست مىدارى، خداوند نيز تو را دوست مىدارد.1
4. با عنايت به اينكه سوره توحيد داراى محتوا و غنايى است كه به تنهايى شناخت كاملى از توحيد و خداوند متعال در اختيار انسان مىنهد، امام صادق(عليه السلام)نقل مىكنند: «إِنَّ الْيَهُودَ سَأَلُوا رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) فَقالُوا انْسِبْ لَنا رَبَّكَ، فَلَبِثَ ثَلاثاً لايُجيبُهُمْ ثُمَّ نَزَلَتْ «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ»؛2 يهوديان از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سؤال كردند و گفتند حقيقت پروردگارت را براى ما بيان كن؟ حضرت سه روز درنگ كردند و به آنها پاسخ ندادند؛ سپس سوره «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ» نازل شد.
رمز عظمت سوره توحيد در قرآن
پاسخ به يك پرسش
اين پرسش در ذهن انسان جستوجوگر مطرح مىشود كه مگر صفات خداوند فقط در سوره توحيد ذكر شده و مگر خداوند فقط در آن سوره توصيف گرديده كه داشتن چنين خصوصيتى باعث شده معادل ثلث قرآن معرفى گردد؟ علاوه بر
1. شيخ صدوق، التوحيد، ص 94.
2. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 91.
سوره توحيد در ساير سوره هاى قرآن نيز، صفات و اَسماى الهى آمده است؛ مثلاً در سوره حشر خداوند مىفرمايد: «هُوَ اللهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْنى؛1 اوست خداى خالق نگارنده صورت ها، بهترين نام ها [و صفات]از آن اوست».
همچنين سوره حديد داراى معارف و حقايق بلندى در توحيد است كه مردم زمان نزول قرآن از درك آن عاجز بودند و علاوه بر معصومان: كه داراى علم كامل الهى هستند و به همه حقايق و معارف احاطه دارند، انديشمندان و علماى ژرف انديش آخر الزمان از عهده فهم آنها بر مىآيند؛ چنان كه امام سجاد(عليه السلام)فرمودند: «اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ في آخِرِ الزَّمانِ أَقْوامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللهُ تَعالى «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ» و الايات مِنْ سُورَهِ الْحَديدِ إِلى قَوْلِهِ «وَ هِوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ رامَ وَراءَ ذلِكَ فَقَدْ هَلَكَ؛2 خداى متعال چون مىدانست كه در آخر الزمان مردمى ژرف انديش و محقق وجود خواهند داشت، سوره "قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ" و آيات سوره حديد را كه پايان آنها "و او به راز دل ها داناست" نازل فرمود. پس هر كس در مسير خداشناسى غير از اين راه جويد، هلاك گردد».
حال با توجه به اينكه مقام توحيد و صفات الهى در ساير سوره هاى ذكر شده ـ از جمله در سوره حديد آمده است: «هُوَ الاَْوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ؛3 اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست» ـ چرا سوره توحيد از جايگاه ويژهاى برخوردار گرديده است؟
1. حشر (59)، 24.
2. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 91.
3. حديد (57)، 3.
پاسخ اين است كه هرچند صفات الهى و مقام توحيد در ساير سوره هاى قرآن نيز بيان شده؛ اما سوره توحيد در بين سوره هاى قرآن، از جهت ذكر مضامين بلند و صفات جامع خداوند، ويژگى خاصى دارد؛ مثلاً دو صفت «احد» و «صمد» كه هر كدام جامع مقام توحيد هستند، تنها در اين سوره ذكر شدهاند. مىتوان گفت سرّ اهميت و برترى اين سوره بر ديگر سوره ها در اين دو صفت نهفته است؛ چون ساير صفات الهى كه در اين سوره آمده، در سوره هاى ديگر قرآن نيز آمدهاند؛ از اين رو پس از سوره حمد، سوره توحيد برترين و با فضيلت ترين سوره هاى قرآن است. همچنين جامعيت سوره توحيد در معرفى توحيد كامل؛ مفسران، عرفا و عالمان را واداشت كه درباره مضامين بلند آن تحقيق كنند. ما نيز براى انس با قرآن و خوشه چينى از معارف بلند آن و نيز براى درك عظمت و جايگاه نماز و تقرب فزونتر به خداوند، بر آن شديم كه پس از بررسى سوره حمد، درباره سوره توحيد بحث مىكنيم؛ سورهاى كه كامل ترين و جامع ترين توصيف را از توحيد كامل و خالص ارائه مىدهد و از اين جهت سوره اخلاص نيز نام گرفته است.
رويكردى ادبى به واژه «هو» و «احد»
در طليعه سوره توحيد خداوند مىفرمايد: «قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ». «هو» ضمير شأن است و براى مذكّر به كار مىرود و حاكى از اهميت و عظمت خبر و چيزى است كه از آن حكايت مىشود. از ضمير مؤنث «هى» كه معناى ضمير شأن را برساند، به «ضمير قصه» تعبير مىگردد؛ اما برخى گفتهاند كه ضمير «هو» به مطلبى برمى گردد كه از سياق سوره استفاده مىشود؛ يعنى آنچه در شأن نزول اين سوره وارد شده كه يهوديان از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خواستند پروردگارش
را براى آنان توصيف كند1 و «هو» كنايه از همان پروردگارى است كه يهوديان درباره او سؤال كردهاند.
در برخى از روايات آمده است كه «هو» اسم اعظم الهى است؛ چنان كه آوردهاند اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «پيش از جنگ بدر شبى حضرت خضر را در خواب ديدم و از او خواستم چيزى به من بياموزد كه بر دشمنان چيره شوم. او گفت: با همه وجود و اخلاص بگو: "يا هو، يا من لا هو الاّ هو". بامداد آن روز، خواب خود را به پيامبر گرامى عرضه داشتم و آن حضرت فرمود: على جان، او "اسم اعظم" خدا را به تو آموخته است. من در روز پيكار بدر هماره آن را بر لب داشتم و خالصانه آن را زمزمه مىكردم»2.
«الله» اسم خاص خدا و بر ذات خداوند اطلاق مىشود؛ با لحاظ اينكه آن ذات، همه صفات جمال و جلال او را داراست.
چنان كه گفتيم، كلمه «احد» فقط در سوره توحيد آمده و به عنوان وصف، فقط بر خداوند اطلاق گرديده است، اين صفت در كلام فصيحان عرب نيز، هيچ كجا به عنوان وصف موجودى جز خدا نيامده است. «احد» در جمله منفى براى غير خدا به كار مىرود و مثلاً گفته مىشود: «لا احد فى الدّارِ» اما در جمله ايجابى صفت غير خدا قرار نمىگيرد. كلمه «احد» همانند كلمه «واحد» از ماده «وحدت» گرفته شده؛ اما كلمه واحد در شمار اعداد طبيعى و به معناى «يك» است كه در برابر دو، سه، چهار و... قرار مىگيرد. هنگامى كه پس از واحد اعداد ديگر شماره مىشود، مىتوان در ذهن تا بى نهايت بر آنها افزود؛ اما «احد» در شمار اعداد نيست و براى چيزى و كسى به كار مىرود كه ـ نه در
1. السمين الحلبى، الدّر المصون فى علوم الكتاب المكنون، ج 11، ص 149.
2. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 93، باب 11، حديث 3، ص 232.
خارج و نه در ذهن ـ كثرت و تعدد ندارد. با اين وصف هيچگاه نمىتوان به جاى كلمه «واحد»، «احد» را به كار برد و گفت: احد، اثنان، ثلاث؛ هرچند كه در اعداد تركيبى احد به كار مىرود و گفته مىشود «احد عشر».
فهم نارسا و محدود ما از صفات و مقام احديت خداوند
پس از استعمال كلمه «احد» كه در فارسى به «يكتا» ترجمه مىشود ـ البته كلمه يكتا نمىتواند جامع معناى احد باشد و به درستى آن را ترجمه كند ـ نمىتوان عدد ديگرى بدان افزود. اين نكته حاكى از آن است كه موصوف «احد» در ذهن، خارج و حتى در وهم قابليت تعدد، تجزيه و تركيب را ندارد. وقتى مىگوييم «يك انسان»، او يكى است؛ اما از اعضا و ميلياردها سلول تركيب يافته و قابل تجزيه است. با توجه به كثرتى كه در ساختار وجودى انسان است، حقيقتاً او متكثر مىباشد و وحدت ندارد. از اين رو به صفت «احد» متصف نمىشود؛ ولى خداوند محض وحدت است و هيچ گونه كثرتى براى او متصور نيست؛ به همين دليل به «احد» متصف مىگردد.
كاربرد اين ويژگى براى خداوند در سوره توحيد، براى توجه دادن انسان به اين حقيقت است كه خداوند قابل مقايسه با هيچ موجود ديگرى نيست و هيچ گونه تركيب و كثرتى در ذات او وجود ندارد. درك اين ويژگى و فهم بساطت و وحدت محض خداوند براى اذهان عادى بشر بسيار دشوار است. انبيا كوشيدند كه بشر، خداوند را با اين وحدت و بساطت بشناسد؛ اما اغلب انسان ها به چنينشناختى دست نيافتند. براى آنان تنها هضم اين نكته آسان بود كه بدانند مخلوقاند و انسان و جهان پيرامونش آفرينندهاى دارد؛ اما نتوانستند مقام احديت الهى را بشناسند و در فعاليت ذهنى خود هر گونه تعدد و تكثرى را از خداوند سلب كنند.
اگر نيك بنگريم، متوجه مىشويم كه در شناخت ما از خدا، به گونهاى تعدد و تكثر راه مىيابد؛ زيرا ما خداوند را از طريق مجموعهاى از مفاهيم ذهنى مىشناسيم كه از صفات افعالى خدا به دست آمدهاند؛ مثلاً پس از توجه به خلق و آفرينش هستى كه فعل الهى است، به يكى از صفات افعالى خدا كه خالقيت است رهنمون مىشويم. يا وقتى در مىيابيم كه عالم را خداوند اداره و تدبير مىكند، به صفت ربوبيت خدا پى مىبريم. همچنين از اين طريق صفت رازقيت خداوند را مىشناسيم. پس در درجه اول از طريق ارتباطى كه خداوند با عالم و از جمله انسان دارد و نقشى كه افعال الهى در خلق و ساير شئون عالم دارند، ما صفات افعالى خدا را مىشناسيم؛ آن گاه به وسيله اين صفات، به صفات ذات خدا؛ نظير علم، قدرت و حيات خداوند پى مىبريم.
شايان ذكر است كه شناخت ما از صفات خدا، بسيار نارساست و ما از زاويه نظاير آن صفات كه در خودمان وجود دارد، به چنين شناخت محدودى از صفات خدا پى مىبريم؛ مثلاً از طريق حيات انسان و بخشى از موجودات ديگر و فعاليت هاى آنها كه از آثار فعل الهى است، به مفهوم حيات در خداوند پى مىبريم. همچنين با تداعى معانى و مقايسه هاى ديگر؛ به علم، قدرت و ساير صفات ذات خداوند رهنمون مىشويم، هرچند كه با همه ژرف نگرى هايى كه در شناخت صفات ذات خدا به خرج مىدهيم، صفات خدا را مستقل از خداوند تصور مىكنيم و علم، قدرت، حيات و غناى الهى را در برابر خداوند و مستقل از او مىشناسيم و نمىتوانيم خداوند را موجود بسيطى بشناسيم كه هيچ گونه كثرتى در ذات او وجود ندارد.
درست به همين سبب در مكتب كلامى اشاعره كه اكثريت اهل سنّت بدان گرايش دارند، صفات ثبوتى خداوند را مستقل از يكديگر و مستقل از خداوند
مى دانند و به قديمان هشت گانه معتقدند؛ يعنى آنان بر اين باورند كه علم، قدرت، حيات، سمع، بصر، اراده، كلام و ذات الهى، هر يك قديم و مستقل از يكديگرند؛ اما در پرتو تعاليم اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) يكى از مسائل اساسى در كلام شيعى، اعتقاد به عينيت ذات و صفات الهى است؛ يعنى صفات ثبوتى خدا كه ما در مقام تصور آنها را جداى از هم تصور مىكنيم، در واقع عين هم و عين ذات خداوند هستند. فيلسوفان و متكلمان شيعى با برهان هاى عقلى عينيت ذات و صفات و بساطت ذات الهى را ثابت كردهاند؛ اما ما به مدد دليل هاى عقلى، فقط به عينيت ذات و صفات الهى معتقد مىشويم و نمىتوانيم ذات خداوند را بشناسيم؛ چون علمى كه از طريق آنها حاصل مىشود، حصولى است و چنين علمى به هيچ وجه نمىتواند حقيقت ذات خداوند را به ما بشناساند. ما در پرتو علم حصولى تنها شناخت مبهم و ناقصى از خداوند پيدا مىكنيم.
شناخت حضورى و شهودى خداوند
در روايات و سخنان عرفا شناخت حقيقى، يعنى شناخت شهودى و حضورى خداوند مطرح شده است؛شناختى كه با علم حصولى و بر اثر فعاليت ذهنى و عقلى به دست نمىآيد. اين شناخت كه در روايات از آن به «رؤيت خدا» تعبير شده، از مقوله دانستن نيست كه از طريق مجموعهاى از مفاهيم ذهنى به دست آيد، بلكه از مقوله دريافت و درك شهودى است كه بندگان ناب و خاص خدا بدان نايل مىشوند؛ آنان كه روح و دل خويش را از زنگار حجاب هاى مادى زدوده و آن را جلوه گاه نور و تجليات الهى ساختهاند و تن و دل را به عبادت و اطاعت خدا آزمودهاند. اين همان معرفتى است كه وقتى از امير
مؤمنان(عليه السلام) سؤال شد كه آيا خدا را ديده اى، فرمود: «أَفَأَعْبُدُ مالا أرى؟؛ آيا كسى را كه نديدهام بپرستم؟» آن گاه وقتى از كيفيت رؤيت خدا سؤال مىكنند، مىفرمايد: «لا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِيانِ وَ لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقايِقِ الاِْيمانِ؛1چشم ها او را چون اجسام در نيابند؛ اما دل ها در پرتو ايمان راستين او را دريابند».
رسيدن به چنين معرفتى، حلقه نهايى تعاليم انبيا براى هدايت بشر به توحيد ناب است كه افراد اندكى كه از قابليت و ظرفيت وجودى بسيار بالايى برخوردار هستند، از آن بهرهمند مىشوند. توضيح آنكه: پيامبران در گام اول كوشيدند معرفت عقلى بشر به خداوند را تقويت كنند و آن را خالص سازند. آنان در گفتوگو و مجادله با مشركان و بت پرستان، در پى آن بودند كه خداوند را از صفات مادى كه دل ها و ذهن هاى بيمار، بر اثر تشبيه خدا با موجودات مادى بدان معتقد شده بودند، منزه سازند؛ از اين رو پيوسته در سخنان خود به تسبيح و تنزيه خداوند مىپرداختند و به بشر يادآور مىشدند كه خداوند مركّب نيست و نيز خدا جسم ندارد كه با چشم مشاهده شود؛ و اساساً نمىتوان خداوند را با مخلوقات مقايسه كرد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ؛2 چيزى همانند او نيست و اوست شنوا و بينا».
آنان همچنين در اين مرحله ـ علاوه بر ذكر صفات سلبى خدا و تنزيه خداوند از آنها ـ در صدد برآمدند كه با مجموعهاى از مفاهيم كلى عقلى، ذهن بشر را تقويت و تربيت كنند تا به صفات ثبوتى الهى شناخت حصولى پيدا كند. بر اثر فعاليت انبيا در اين مرحله و استدلال حكما و متكلمان بر بساطت ذات
1. نهج البلاغه، خطبه 179.
2. شورى (42)، 11.
الهى و عينيت ذات و صفات و نفى تركيب از خدا، معرفت صحيح حصولى براى بشر حاصل مىشود.
تلاش آنان در گام بعدى اين بود كه ثابت كنند علاوه بر شناخت حصولى خدا، مىتوان بر اثر عبادت، اطاعت خدا و تكامل معنوى، با علم شهودى خداوند را درك كرد. ارتباط حضورى با خداوند در افق فهم ما نيست؛ اما براى اثبات وجود چنين راهى مىتوان بازتاب هاى هر چند ضعيف آن را ذكر كرد كه گاهى نيز در ما رخ مىدهند. به عنوان نمونه گاهى انسان در شرايط بسيار دشوار و حساسى قرار مىگيرد كه دستش از همه وسايل كوتاه مىشود؛ در اين هنگام نه كارى از خودش ساخته است و نه اميدى و اعتمادى به ديگران دارد؛ اما ناگهان احساس مىكند از درون با غيب ارتباط پيدا كرده و نورى به دلش تابيده كه راه نجات از سختى ها و دشوارى ها را به او مىنماياند. اينجاست كه از عمق دل خدا را صدا مىزند. وجود چنين حالاتى، حاكى از آن است كه وراى اوصاف، مفاهيم و شناخت حصولى، معرفت حضورى خداوند قرار دارد. اگر انسان به گسترش و تعميق توجهات قلبى خود به خداوند بپردازد و از حوزه مفاهيم و الفاظ فراتر رود، رفته رفته دلش با خداوند آشنا مىشود. او در اين سير به مرحلهاى مىرسد كه كاملا به خداوند مرتبط مىگردد تا آنجا كه برايش هيچ لذتى فراتر از مناجات و ارتباط عاشقانه با خداوند وجود ندارد و از ژرفاى دل مىگويد: «فَإِنَّكَ سَيِّدي وَ مُعْتَمَدي وَ رَجائي وَ أَنْتَ غايَةُ مَطْلُوبي وَ مُناىَ في مُنْقَلَبي وَ مَثْواىَ؛1 تو سيد، مولا، مورد اعتماد و اميد من هستى و تو مطلوب و آرزوى من در دنيا و آخرت مىباشى».
1. شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، دعاى صباح.
امام سجاد(عليه السلام) در مناجات و گفتوگوى عاشقانه با خدا مىگويند: «وَ رُؤْيَتُكَ حاجَتي وَ جِوارُكَ طَلَبي وَ قُرْبُكَ سُؤْلي؛ مقصدم خوشنودى توست و نيازمند مشاهده تو هستم و نعمت جوار تو مطلوب من است و مقام قربت منتهاى خواسته من».1 مسلماً مشاهده خدا كه خواسته حضرت است، از طريق مفاهيم و با استدلال و برهان هاى عقلى حاصل نمىشود، بلكه اين مشاهده در پرتو عبادت، اطاعت خدا، استفاده بيشتر از نماز و تعميق و گسترش توجهات قلبى به خداوند به دست مىآيد.
روشن شد كه صفت «احديت»، از وحدت حقيقى ذات الهى و عينيت ذات با صفات الهى و نفى هر گونه تركيب و تجزيه در ذات خداوند حكايت مىكند. همچنين شناخت كُنْهِ ذات، صفات و از جمله مقام احديت خداوند براى ما ممكن نيست ـ چون چنينشناختى از طريق مفاهيم و علم حصولى به دست نمىآيد ـ اما نبايد استدلالات عقلى و برهان هاى اثبات وجود خدا را بى فايده شمرد و تلاش هاى فكرى و عقلى براى شناخت هر چند محدود خدا را كنار نهاد و تنها به توجه قلبى به خداوند بسنده كرد و كوشيد تا از طريق دل ارتباط با خداوند حاصل شود؛ چون چنين رويكردى، انحرافى و به معناى كنار زدن انديشه در حوزه معارف الهى است و گفتار و سيره بزرگان دين آن را بر نمىتابد. همچنين به مثابه ناديده گرفتن تلاش هاى علمى و عقلانى انبيا و پيشوايان معصوم ما در اين عرصه است. بى ترديد طرح صفات ثبوتى و سلبى خداوند در قرآن و روايات و از جمله مباحثى كه در كتاب توحيد صدوق از زبان
1. همان، مناجات خمس عشر، مناجات هشتم.
پيشوايان معصوم ما وارد شده، همه براى اين است كه از طريق عقل و برهان هاى عقلى به مبدأ وجود پى ببريم. البته نبايد به شناخت عقلى خداوند اكتفا كنيم، و پس از آنكه به خداوند شناخت حصولى پيدا كرديم، خاضعانه از خداوند بخواهيم كه راهى به سوى خويش در دل ما بگشايد تا از اين طريق بتوانيم به مشاهده تجلّيات او نايل شويم.
بازتاب عملى اعتقاد به مقام احديت
نتيجه عملى شناخت صفات الهى و از جمله مقام احديت و وحدت حقيقى بارى تعالى و اعتقاد به اينكه خداوند مالك، خالق هستى و غنىّ بالذات مىباشد، اين است كه انسان در همه امور فقط به خدا توجّه كند. همچنين گسترش ظرفيت وجودى انسان و باز شدن راهى در دل به سوى خدا و مشاهده حضورى او، باعث مىشود كه وى دل به غير خدا نسپرد و در هنگام نياز، فقط به خداوند اميد داشته، سراغ غير او نرود؛ چنان كه كودك نيازهايش را از طريق پدر و مادر تأمين مىكند و وقتى گرسنه مىشود و خواستهاى دارد، سراغ آنان مىرود و اعتنايى به ديگران ندارد. در اين صورت اگر فرزندى كه پدر و مادر با تلاش و زحمت زندگى او را تأمين مىكنند، هنگام گرسنگى به درِ خانه همسايه برود و از او غذا بخواهد، آيا ناسپاسى نكرده است؟ به خصوص اگر نيازهاى همسايه را پدر و مادر فرزند تأمين كنند و آنچه در سفره اوست، از پدر و مادر خودش باشد! اين مثال ما را بر انبوهى از ناسپاسى ها و قدرناشناسى ها توجه مىدهد كه در برابر نعمت ها و الطاف الهى مرتكب مىشويم. وقتى اعتقاد داريم كه خداوند يكتاست و هرچه وجود دارد از آن اوست، آيا به هنگام نياز بايد سراغ او برويم يا ديگران؟ آيا تنها
وقتى كه از همه جا نااميد شديم و سرمان به سنگ خورد، بايد به سراغ خدا برويم! مشاهده قلبى و حضورى خدا بماند؛ حتى اگر نتوانيم از طريق برهان ها و مفاهيم عقلى به صفات الهى، مقام احديت و عينيت ذات و صفات الهى پى ببريم و تنها مقام رازقيت خدا را بشناسيم و معتقد باشيم كه خدا به ما روزى مىدهد، آيا پذيرفته است كه هنگام نياز سراغ خدا نرويم و با التماس و تملق از ديگران كمك بخواهيم؟
نتيجه عملى شناخت خدا اين است كه ما خواسته ها و نيازهايمان را از وى طلب كنيم و فقط به او اعتماد و اتكال داشته باشيم و از غير او هراسى به دل راه ندهيم. در پرتو اين اعتقاد و ارتباط با خداوند، مؤمنان كه دل و جان به خدا سپردهاند، از تهديدهاى دشمنان اسلام و در رأس آنها امريكا نمىهراسند و با قدرت و صلابت در برابر آنان مىايستند و هرگز ننگ كرنش و تسليم در برابر دشمنان را تحمل نمىكنند؛ چون اعتقاد دارند كه وعده يارى خداوند به مؤمنان، حق است و هيچ قدرتى نمىتواند در برابر قدرت الهى عرض اندام كند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org