جلسه ششم
نظام ارزشى اسلام
توضيح مفهوم
عنوان بحث در اين سلسله مقالات، «نظام ارزشى اسلام» است، اما قبل از هر بحثى در اين زمينه طبعاً بايد روشن شود كه مقصود از «نظام»، «ارزش» و «اسلام» در عنوان بحث، چيست.
مفهوم «اسلام» چنان روشن است كه به توضيح نياز ندارد، لذا بعد از اشارهاى مختصر به «سيستم، نظام»، مفهوم «ارزش» را توضيح خواهيم داد.
«نظام» به مجموعهاى از واحدهاى مرتبط به يكديگر اطلاق مىشود كه در جهت خاصى عمل مىكنند؛ مثلا، مجموعه دستگاههاى مختلف يك حكومت را كه در جهت اداره يك مملكت فعاليت مىكنند، نظام حكومتى مىگويند.
واژه نظام ارزشى اسلام نيز گوياى عملكرد مجموعهاى از دستگاههاى مختلف ارزشى و شناختى و ... است، به گونهاى كه تمامى آنها به سوى هدف واحدى متوجهاند. به ديگر سخن، مقصود از نظام ارزشى اسلام مجموعهاى هماهنگ و مرتبط از بايدها و نبايدهاست كه تمامى آنها هدف واحدى را تعقيب مىكنند.
از آنجا كه واژه «ارزش» نيز از كلمات كليدى بحث است و نوعى ابهام معنايى دارد و بدون روشن شدن معنا و مفهوم آن نمىتوان وارد بحث شد لذا تذكر چند نكته در مورد آن ضرورى به نظر مىرسد:
كاربرد «ارزش» در مسايل اقتصادى
نكته اول: روشنترين معناى ارزش همان است كه در مسايل اقتصادى استعمال
مىشود. در مبادلات و داد و ستدهاى اقتصادى وقتى كه مىخواهند كالايى را بخرند و كالاى ديگر يا پولى را در مقابل آن بدهند، اين موضوع مطرح مىشود كه ارزش اين كالا چقدر است و براى خريدن آن، چه مقدار پول يا كالا بايد پرداخت كرد؛ مثلا وقتى كه مىخواهند ارزش طلا را در بازار تعيين كنند؛ در مقابل يك مثقال طلا چقدر نقره، اسكناس و يا ... قرار مىگيرد؛ به عبارت ديگر، تعيين كننده اصلى ارزش و قيمت كالاها چيست؟ مثلا مىگويند در مقابل خريدن اين كتاب بايد اين مبلغ پول داد، خوب اينجا هم كالا و هم ارزش آن روشن است، اما سؤال اين است كه با چه معيارى ارزش اين كتاب تعيين مىشود؛ به عبارت ديگر چه عاملى موجب مىشود كه خريدار در مقابل اين كتاب فلان مبلغ را بپردازد؟ به نظر مىرسد، تعيين ارزش كالا از طريق ميزان مطلوبيت آن در نزد افراد صورت مىگيرد؛ يعنى؛ اگر ميزان مطلوبيت فلان كتاب در نزد خوانندهاى بالا باشد، او حاضر است آن را به قيمت گرانترى بخرد، همانگونه كه اگر مردم نسبت به خريد كتابى علاقه نداشته باشند، قيمت كتاب نيز پايين خواهد آمد. مثال ديگر: انسان تشنهاى را فرض كنيد كه نياز زيادى به نوشيدنى دارد او به محض برخورد به اولين مغازه، حاضر است براى رفع تشنگى، چندين برابر قيمت يك نوشابه را بپردازد، اما همينكه اندكى از نياز او كاسته شد، حاضر نيست همان مبلغ اول را براى نوشابه دوم بپردازد، همان گونه كه حاضر نيست به اندازه نوشابه دوم براى سوم پول بدهد، پس آنچه كه در واقع قيمت نوشابه را براى انسان تشنه تعيين مىكند، ميزان مطلوبيت، نياز و رغبتى است كه به آن دارد.
روشن است كه رغبت، مطلوبيت، انگيزه و نياز، قابل اندازهگيرى كمّى نيستند كه؛ مثلا بگوييم: اين كالا صد درجه مطلوبيت دارد، پس صد تومان مىارزد، اما از آنجا كه كيفيات به لحاظ آثار كمّى و مشهودى كه دارند، قابل تبديل به كميت و مبلغاند، در مسائل اقتصادى سنجش كمّىِ ميزان رغبت انسان به كالاى مشخصى،
ممكن و آسان است؛ يعنى، در ابتدا بررسى مىكنيم كه افراد، چند قطعه اسكناس يا چه ميزان طلا و نقره در مقابل خريد اين كالا مىپردازند و سپس ميزان كمّى مطلوبيت را تخمين زده حكم مىكنيم كه: فلان كالا اين قدر ارزش دارد؛ يعنى، در ابتدا مشخص نيست كه فرد حاضر است مثلا، در مقابل فلان تابلوى نقاشى چند تومان بپردازد، اما با اعلام اين موضوع كه حاضر است در مقابل آن تابلو چقدر پول بدهد، ميزان مطلوبيت كالا براى افراد، از اين طريق اندازهگيرى مىشود، اما اين گونه اندازه گيرى غير مستقيم است؛ يعنى، بدين طريق كمّيتهايى را اندازه مىگيريم كه لازمه كيفيّات است، نه خود كيفيّات. ارزش، در واقع يك كيفيت است و حاكى از حالت روحى و رغبت درونى فرد است و خود يك واقعيت و اصل است، ولو اينكه مبادله و كالايى هم در بين نباشد. حقيقت ارزش، همان مطلوبيت يك شىء براى انسان است. پس با تحليل مفهوم لغوى و اقتصادى ارزش، به اين نتيجه مىرسيم كه ملاك ارزش، مطلوبيت است، گو اينكه مطلوبيت، حالتى روانى است و ذاتاً قابل اندازهگيرى نيست، اما آثار و لوازم مطلوبيت را مىتوان اندازهگيرى كرد.
ارزش ذاتى و غيرى
نكته دوم: اين است كه ارزش داراى دو قسم ذاتى و غيرى است ارزش ذاتى داشتن يك شىء، به اين معناست كه علاقه انسان به چيزى يا شخصى ـ از آن جهت كه آن شىء يا شخص موجود است و ذاتاً آن را دوست دارد ـ تعلق مىگيرد، نه از آن جهت كه مىتواند به عنوان وسيلهاى براى رسيدن به هدف به او كمك كند. در مقابل، كالايى ارزش غيرى دارد كه تنها به عنوان وسيلهاى براى رسيدن به هدف به حساب آيد؛ مثلا پول و مال در واقع ارزش غيرى دارند؛ يعنى اينكه ذاتاً مطلوب نيستند، بلكه مطلوبيت آنها از جهت كمك كردن به انسان در جهت رسيدن او به هدف است، بگذريم از اينكه گروهى انسان صورت، به شكل جنونآميزى آن را
هدف قرار مىدهند و براى رسيدن به آن از هيچ جنايتى كوتاهى نمىكنند، اما پول و مال همانند بليتى مىماند كه براى رفتن به مسافرت تهيه مىكنيد، بليت صرفاً وسيلهاى براى سوارشدن بر ماشين و ماشين هم وسيلهاى براى رسيدن به مقصد است. ارزش پول، بليط، ماشين و ... ارزشى غيرى و مقدّمى است.
نسبت دادن ارزش به اشياء يا افراد
تقسيم ديگر ارزش، از جهت نسبت آن به اشخاص يا نسبت دادن آن به اشياء است.
گاهى ارزش را به اشخاص نسبت مىدهند؛ مثل اينكه مىگويند فلانى انسان ارزشمندى است و گاهى نيز ارزش داشتن را به اشياء نسبت مىدهند؛ مثل اينكه مىگويند فلان چيز با ارزش است، اما در مبحث حاضر هيچ يك از اين دو قسم، مورد نظر نيست.
ارزش اخلاقى
در بحث حاضر، از آنجا كه سخن در مورد ارزش اخلاقى است، ارزش كالا يا افراد مورد نظر نيست، بلكه مقصود ارزشهاى عملى، فعلى يا رفتارى است، آن هم ارزشهاى فعلى و رفتارى كه با اختيار از انسان صادر شود يا مبدأ آنها فعل اختيارى باشد و يا نتيجه امرى ناشى از اختيار انسان باشد، پس ارزشى كه اينجا از آن سخن مىگوييم، ارزش اقتصادى يا ارزش به معناى فلسفى آن نيست، بلكه ارزشى است كه در مورد اخلاق مطرح مىشود و موضوع آن نيز رفتار اختيارى انسان است.
فعل اختيارى، هر عملى است كه انسان آن را با اختيار و انتخاب خود انجام مىدهد. «مبدأ يا منشأ فعل اختيارى» مثل: صفات نفسانى، از قبيل حرص و آز يا سخاوت و بخشندگى. «نتيجه فعل اختيارى»؛ يعنى ملكهاخلاقى و نفسانى كه در اثر تكرار يك عمل اختيارى ايجاد مىشود.
پس در يك جمله: هر ارزش اخلاقى كه موضوع آن رفتار انسانى يا مبدأ يا نتيجه يك فعل اختيارى باشد، موضوع اين بحث قرار مىگيرد. طبق اين توضيح، معناى عنوان بحث ـ نظام ارزشى اسلام ـ اين است كه: از نظر اسلام ارزشهاى خاصى معتبر است كه محور اين ارزشها افعال اختيارى انسان است و اين ارزشها از درون با يكديگر چنان ارتباطى دارند كه مجموعهاى هماهنگ يا يك نظام را تشكيل مىدهند.
ما معتقديم كه اسلام ـ به عنوان مكتب انسان سازى كه از منبع نورانى وحى سرچشمه گرفته است ـ از نظام ارزشى خاصى برخوردار است؛ يعنى بين تمامى اجزاء و عناصر آن، ارتباطى مستحكم و جهتدار وجود دارد، در حالى كه در ميان عناصر متفرقه بسيارى از مكاتب فلسفه اخلاق، مثل مكتب «پوزيتيويسم، تجربه گرايى» چنين پيوندى وجود ندارد. در اين مكتب علاوه بر اينكه هيچ ارتباطى بين اجزاء و عناصر آن وجود ندارد، ملاك تعيين ارزش نيز وابسته به نيازها و قراردادهاى اجتماعى است و از هيچ پايه عقلانى و منطقى برخوردار نيست. ارزش همان است كه مردم آن را ارزش مىدانند، نه غير از اين. لذا كاربرد واژه نظام و سيستم در مورد چنين مجموعه پراكندهاى نابجاست.
ويژگىهاى نظام ارزشى اسلام
از آنجا كه اثبات وجود نظام ارزشى در اسلام، خود به بحث گسترده و دامنهدارى نياز دارد، فعلا به عنوان اصل موضوعى، اين ادعا را بپذيريد كه در اسلام اين نظام ارزشى ـ با همان خصوصيات كه گفته شد ـ وجود دارد و بدين طريق راه براى ورود در بحث ـ ويژگىهاى نظام ارزشى اسلام ـ باز مىشود.
اما قبل از اينكه ويژگيهاى اين نظام را به تفصيل برشماريم، در ابتدا عنوان آنها را مطرح مىكنيم و سپس به توضيح هر يك از آنها مىپردازيم. عناوين بعضى از
ويژگيهاى نظام ارزشى اسلام از اين قرار است:
ـ فراگيرى و شمول
ـ برخوردارى از ارتباط و انسجام كافى
ـ قابليت تبيين عقلانى
ـ تبيين لذت و سود نامحدود
ـ حسن فعلى و فاعلى
ـ مراتب داشتن ارزشها
شمول نظام ارزشى اسلام
ادعاى ما اين است كه نظام ارزشى اسلام ـ و همه مكاتب تحريف نشده ناشى از وحى ـ نظامى فراگير، عام و شامل است.
هر محقق اگر پژوهش سادهاى در ميان كتب اخلاقى ـ مخصوصاً كتب فلسفه اخلاق ساير مكاتب ـ بنمايد، به خوبى در مىيابد كه دايره ارزشها در بسيارى از مكتبها تنگ و محدود است و عمدتاً منحصر به ارزشهاى اخلاقىاى است كه در محيط اجتماعى مطرح مىشود. در بسيارى از مكاتب ـ يا به صورت تفريطى ـ مسأله ارتباط انسان با خدا مطرح نمىشود و يا منحصراً تمامى ارزشها را در ارتباط انسان با خدا مطرح مىكنند و ارتباط با ديگران را ضد ارزش مىدانند، اما در اسلام تمامى ارتباطات مناسب و مفيد، مورد نظر قرار گرفتهاند، ارتباط انسان با خدا، با خلق، با خود، خانواده، جامعه و حتى روابط بينالملل، ارزشهاى ثابت و معيّنى دارند؛ يعنى هيچ مسألهاى از مسائل زندگى انسان نيست كه تحت پوشش ارزشهاى اخلاقى اسلام قرار نگيرد. آن زمانى كه آدمى با دشمن خونى خود درگير است ـ يعنى در موقعيتى كه در هيچ عرف بينالمللى ارزش اخلاقى مطرح نيست ـ اسلام حكم و قانون و ارزش اخلاقى دارد. اگر شما تا سر حد مرگ با دشمن جنگ
كرديد و در آخرين لحظهاى كه دشمن به مرز هلاكت رسيده است، امانتى را بدست شما سپرد كه به كسى برسانيد و شما هم پذيرفتيد، به هيچ بهانهاى، حق خيانت كردن به آن را نداريد. تا جايى كه ما سراغ داريم جامعيت هيچ مكتبى به اين حد نيست.
انسجام درونى
همان گونه كه اشاره شد به مجموعهاى «نظام» گفته مىشود كه تمامى اجزاء و عناصر آن با يكديگر ارتباط و انسجام داشته و همه آنها هدف واحدى داشته باشند. در بسيارى از مكاتب اخلاقى، چنين انسجام و پيوند درونى مشهود نيست؛ مثلا، در نظامهاى متفاوت، متغيرهايى از قبيل پول داشتن، علم داشتن، قهرمان بودن و ... را به عنوان ارزش تلقى مىكنند، در حالى كه بين آنها ارتباط و انسجامى مشهود نيست و تنها يك مجموعه ساختگى است. اگر بتوان كتابهاى متفرقه داخل يك كتابخانه را نظام يا سيستم خواند، مىتوان اين مجموعه ناهمگون ارزشى را نيز نظام ارزشى دانست. از طرف ديگر طرح ارزشهاى جديد و طرد ساير ارزشها بهطور مداوم و تغيير و تحول پيوسته و هميشگى در اين مكاتب، از اين واقعيت پرده بر مىدارد كه مجموعه ارزشى آنها ـ علاوه بر برخوردار نبودن از انسجام ـ ملاك معقول و منطقى نيز ندارد، بلكه تابع ميل و هوس مردم است، اما بين ارزشهاى اسلامى آنچنان ارتباط معقول و منطقى وجود دارد كه مىتوان اين مجموعه را به صورت درختى ترسيم كرد كه داراى ريشهاى قوى و مستحكم و تنهاى قدرتمند است. اين درخت داراى شاخههاى اصلى و فرعى است و جهت حركت تمامى آنها نيز به سمت بالاست.
قابليت تبيين عقلانى
سومين ويژگى نظام ارزشى اسلام اين است كه قابل تبيين و استدلال است. نظريه
پردازان بسيارى از مكاتب اخلاقى، تصريح مىكنند كه مجموعه ارزشى آنها از پشتوانه فلسفى برخوردار نيست، بلكه بالاتر، آنها معتقدند كه ارزش، نه تنها از پشتوانه فلسفى برخوردار نيست كه نمىتواند برخوردار باشد و اساساً ارزش را در برابر تعقل قرار مىدهند. وادى ارزشها را عواطف و احساسات انسان مىدانند كه مقولهاى جداى از استدلال و تعقّل است. ارزشها در برابر واقعيتها قرار دارند و بين ارزش و واقعيت، پيوندى نيست.
امروزه يكى از مسائل جنجال برانگيز و زنده در محافل علمىِ فلسفه اخلاق، اين موضوع است كه آيا ارزشها با واقعيات ارتباطى دارند يا نه. اهميت اين بحث بدين جهت است كه تبيين عقلانى ارزشها، فقط زمانى ممكن است كه بتوان رابطه بين ارزشها و واقعيتها را كشف كرد، زيرا عقل فقط واقعيتها را درك مىكند. اگر ارزشها صرفاً تابع قرار داد باشند، هيچ رابطه منطقى با هم ندارند و هيچ دليل عقلى هم نمىتواند آنها را ثابت كند. تمايل فرد يا فرضاً مجموعه افراد يك جامعه را كه نمىتوان با دليل عقلى توجيه كرد، مثلا نمىتوان گفت كه به چه دليل انسان «گُل» را دوست دارد. دوستى، ميل، علاقه و عشق قابل تبيين عقلانى نيستند، تنها زمانى مىتوان بر موضوعى استدلال عقلى آورد كه آن موضوع بر يك سلسله روابط علّى و معلولى مبتنى باشد، اگر بين دو پديده رابطه علّى و معلولى نباشد، نمىتوان بين آنها رابطهاى منطقى و عقلى برقرار كرد.
در نظام ارزشى اسلام، محور ارزشها افعال اختيارى انسان است. افعال اختيارى انسان واسطهاى بين نيازها و تمايلات فطرى انسان و اهداف و غايات مورد نظر اوست. در درون انسان نيازها و انگيزههايى وجود دارد كه بهطور فطرى او را به جانبى متمايل مىكند، بر مىانگيزاند، سوق مىدهد و تحريك مىكند. براى رسيدن به آن اهداف بايد رفتارى را انجام دهد، رفتار آدمى واسطه بين نيازها و اهداف اوست و بين اين دو (رفتار و اهداف) رابطهاى منطقى وجود دارد.
هر رفتارى موجبات رسيدن به هر هدفى را فراهم نمىكند، بلكه بايد بين اين دو منطقاً ارتباط باشد، پس مىتوان اين رابطه را چنين ترسيم كرد:
نياز --> رفتار --> هدف.
بايد ديد براى رسيدن به هدف، چه رفتار خاصى مورد نياز است. بنابراين، رابطه بين رفتار و اهداف انسان بر اساس قانون عليت، قابل تبيين است؛ يعنى: عقل انسان مىگويد، اگر بخواهى به فلان هدف برسى بايد فلان كار را انجام دهى، اگر چنين رابطهاى بين رفتار و اهداف نباشد، اهداف قابل تبيين عقلانى نخواهند بود و تنها بر اساس ميل، علاقه و رغبت مردم تعيين مىشوند.
پس، از آنجا كه اسلام به وجود نيازهاى فطرى در انسان قائل است و از طرف ديگر براى رسيدن انسان به آن هدفها، افعال اخلاقى را واسطه مىداند، مىتوان رابطه عقلانى بين اهداف و افعال را كشف كرد، از اين جهت نظام ارزشى اسلام قابل تبيين عقلانى و فلسفى است. اگر چه نمىتوان اين ويژگى را به نظام ارزشى اسلام منحصر كرد، اما به عنوان يكى از ويژگيهاى بارز آن محسوب مىشود.
تركيبى از ملاكها
هر يك از مكاتب متفاوت فلسفه اخلاق، ملاك يا ملاكهايى را براى تشخيص ارزشها تعيين كردهاند؛ به عبارت ديگر، براى تشخيص آنها معيارهائى را ارائه دادهاند.
يكى از قديمىترين ملاكهايى كه براى تشخيص ارزشهاى اخلاقى تعيين شده است «لذت انگارى و خوشى گرايى» است. لذت انگارى به عنوان يك نظريه فلسفى، دو صورت دارد: 1. لذت انگارى روانشناختى 2. لذت انگارى اخلاقى. بر مبناى نظريه اول، مردم در زندگى خود واقعاً به دنبال لذتند، اما لذت انگارى اخلاقى، نظريهاى است كه بر حسب آن، مردم نه تنها در جستجوى لذتند، بلكه
بايد چنين كنند، زيرا تنها خوبى، لذت است. ارزش، لذت و خوشايندى است. مشهور است كه پرچمدار مكتب لذتگرايى «آريستيپوس» يونانى است، اما اين گرايش منحصر به او نبوده است. در ساير مكاتب قديم و حتى بعضى از مكاتب امروزين، و در فرهنگ غربى نيز آثار اين تفكر مشهود است، اگر چه گاهى از تصريح كردن به اين واقعيت اِبا مىكنند، اما آثار آن قابل انكار نيست.
مكتب ديگرى كه در اين رابطه ابراز نظر كرده است، مكتب «نفع گرايى ـ Utilitarianism» است. طبق اين مكتب كه نظريه پردازان اصلى آن «جرمى بنتام» و «جان استوارت ميل» هستند، هر چيز كه داراى سود و منفعت باشد ارزشمند و هر عمل يا شىء كه منفعتى نداشته باشد، بى ارزش است، اما اختلاف در اين است كه آيا ملاك ارزش، منفعت فردى يا منفعت اجتماعى است، بعضى از آنها ملاك را منفعت فردى مىدانند و معتقدند كه به دنبال تأمين منافع فردى، منافع اجتماعى نيز تامين خواهد شد. در مقابل، گروهى ديگر اصالت را با منفعت اجتماعى مىدانند و گروه سوّم هر دوى اينها را ملاك ارزش مىدانند. با اين همه، نقطه اشتراك تمامى آنها در تأكيد بر ارزشمند بودن هر عمل سودمند است.
ملاك ديگرى كه به عنوان معيار ارزش مطرح شده است. پذيرش وجدانى عمل است. (كانت) معتقد است كه معيار تشخيص ارزش اخلاقى اين است كه تمامى مردم آن كار را ستايش كنند و مورد پسند تمامى مردم واقع شود. اگر عمل و رفتارى مورد تأييد و پسند عامه مردم باشد، عقل عملى، به ارزشمندى آن، حكم مىكند، اگر چه براى شخص عامل، نوعى ضرر داشته باشد.
«كانت» علاوه بر پذيرش عمومى، براى ارزشمندى رفتارها شرطهاى ديگرى را نيز از قبيل: نداشتن انگيزه شخصى، مبتنى نبودن بر عواطف، انجام عمل فقط براى تكليف، نه براى نتايج آن را ذكر مىكند.
مجموعه ويژگيهاى مذكور را با تصرفاتى، مىتوان با نظام ارزشى اسلام، تا حدّى انطباق داد.
لذت نامحدود، ويژگى نظام ارزشى اسلام
در شرع مقدس اسلام، هيچ يك از عوامل مذكور به تنهايى معيار ارزش نيست، بلكه مجموعه شرايط و معيارهايى كه در مكاتب فلسفى گوناگون ذكر شده است، مىتوانند به عنوان معيارهاى ارزشى مطرح باشند؛ مثلا، ملاك «لذت بخشى» كه تنها معيار ارزش در مكتب لذت گرايان است، خود مىتواند به عنوان يكى از ويژگيهاى نظام ارزشى اسلام مطرح باشد، اما با اين تفاوت كه در صورت تزاحم لذات با يكديگر، در اسلام، تنها لذتى انتخاب مىشود كه پايدارتر، عميقتر و ماندنىتر است؛ به تعبير ديگر، در اسلام لذاتى معيار تشخيص ارزشند كه با لذات ديگر، تنافى و تزاحمى نداشته باشند، اگر بنا باشد لذتى مانع از تحقق لذت ديگرى شود، هيچ عاقلى آن لذت را انتخاب نمىكند، مخصوصاً اگر لذت دومى با دوامتر و عميقتر باشد. در چنين مواردى، انسان عاقل بين ارزشهاى متفاوت مقايسه مىكند و لذتى را بر مىگزيند كه از نظر كمّيت، كيفيت و دوام، برتر باشد و هر انسان خردمندى در مقايسه بين لذتهاى متزاحم، بيشترين و بهترين را انتخاب مىكند. اصلا لذتى را كه مزاحم حصول لذت ديگرى باشد لذت نمىگويند، زيرا با تحقق آن لذت، ديگرى از دست مىرود، مخصوصاً اگر كه دومى نامتناهى باشد. از نظر اسلام، بعضى از لذتهاى بىدوام، گذرا، ناپايدار و سطحى دنيوى با لذّات نامتناهى و هميشگى آخرت تضاد دارند، آيا در صورت وجود چنين تضادى بين اين دو دسته ارزش، باز هم دسته اوّل، لذت به حساب مىآيند؟ عملى كه نتيجه آن، عذاب دايمى جهنم است، نه تنها لذت نيست كه عين عذاب است، اگر چه فاعِل آن نداند.
بنابر اين، بر فرض اينكه ملاك اصلى ارزش را «لذت» بدانيم، بايد بين لذتها تفاوت و تفكيك قائل شويم. علاوه بر اين، لذات به اصيل و مُقدّمى تقسيم مىشوند، اگر بنا باشد لذت مُقدّمى ـ كه خود به عنوان مقدمهاى براى لذات اصيل
به حساب مىآيد ـ مانع از تحقق لذت اصيل و ذاتى شود، هيچ انسان عاقلى آن را لذت نخواهد انگاشت.
بنابر اين، اگر انسانى از وادى تنگ ماده به درآيد و چشمان تيزبين خود را به وراى دنياى كوچك مادى بدوزد، و لذتهاى عالم قيامت را در نظر بگيرد، ديگر لذات مادى را لذت نمىپندارد. پس اين گونه نيست كه اصل لذت به عنوان يك معيار از نظام ارزشى اسلام حذف شده باشد. قرآن مجيد در بسيارى از آيات براى فراخواندن مردم به ارزشهاى اسلام، موضوع لذت را مطرح مىكند: «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذّ الاعين»(1) اگر رفتار شما مطابق ارزشهاى اسلامى باشد، در بهشت جاودان هر غذايى را كه اشتها داشته باشيد و هر چه را كه چشم شما از ديدن آن لذت مىبرد، در اختيار خواهيد داشت.
در نظام ارزشى اسلام هم لذت معتبر است، اما در صورتى كه مانع رسيدن به لذت بزرگترى نشود. ممكن است انسانى مريض از خوردن ترشى لذت ببرد، اما اين لذت او را از لذت سلامتى بىبهره كند، پس اين خوردن را نمىتوان لذت به حساب آورد. در مقابل، گاهى صرف نظر كردن از يك لذت، خود لذتى بالاتر از لذت اولى است و به قول شاعر:
اگر لذت ترك لذت بدانى *** دگر لذت نفس لذت نخوانى
علاوه بر اين، ترك لذت نامشروع، لذّات مداوم و نامتناهى در پى دارد كه نهايت آن «رضوان من اللّه اكبر»(2) است. «خشنودى محبوب، بالاترين لذت انسانهاى عاشق است.»
كسب رضايت محبوب به حدى مهم است كه گاهى فرد تمامى هستى خود را فدا مىكند تا اينكه لبخند رضايت را بر لبان محبوب خود بنشاند. لبخندى كه
1. زخرف/ 71.
2. توبه/ 72.
ارزش آن از تمامى اموال او بيشتر است و اين ترك لذّات نامشروع است كه رضايت محبوب هستى (خداى متعال) را به دنبال خواهد داشت چنين لذّتى، لذت بخشترين لذّات است.
سود نامحدود، معيارى ديگر
همان گونه كه اشاره شد، بعضى از مكاتب اخلاقى معيار ارزش اخلاقى را منفعت و سود عملى مىدانند. طبق اين تحليل، تنها اعمال و رفتارى ارزش اخلاقى دارند كه به نوعى براى دنياى مادى سود و نفعى داشته باشند. در مقابل، عملى كه هيچ سودى براى دنياى مادى و رفاه زندگى نداشته باشد، از نظر آنها، بىارزش است.
شرع مقدس اسلام نيز اصل منفعت را مىپذيرد، اما ـ همانگونه كه در بحث لذت گفته شد ـ سود را اعم از مادى و معنوى مىداند. سود و منفعت، خود مفهوم وسيلهاى دارد؛ يعنى سود و نفع دنيوى، وسيلهاى براى رسيدن به هدفى مطلوب است. نفع داشتن يك معامله به اين معناست كه مىتوان سود حاصله از آن را در راه نيازهاى ديگر به كار گرفت. بنابر اين، تفاوت ديدگاه اسلام با صاحب نظران اين مكتب در اين است كه: اولا سود و منفعت از نظر آنان منحصر در سود و نفع جسمانى است، در حالى كه بسيارى از منافع، معنوى و روانى است؛ يعنى، اينكه سود حاصل از بعضى رفتارها، عايد روح انسان مىشود؛ مثلا بسيارى از مردم خرجهاى كلانى را در راه التذاذ روح خود به كار مىگيرند، بسيارى از مسافرتهاى طولانى و تماشاى موزهها، خريد تابلوهاى گران و ... از اين قبيل است. اينكه شخصى براى رسيدن به هر يك از اينها پولهاى زيادى را خرج مىكند، معنايش اين است كه براى آنها، بيش از پول و سود مادى ارزش قائل است. ثانياً، سود و منفعت از نظر آنها منحصراً دنيايى است در حالى كه سود و منفعت از نظر اسلام اعم از دنيوى و اُخروى است. طبق اين تحليل، ارزشهاى اسلام تركيبى از ملاكهاى متفاوت ساير مكاتب است، در عين حال ويژگيهاى خاص خودش را داراست.
حُسن فعلى و حُسن فاعلى
يكى ديگر از ويژگيهاى نظام ارزشى اسلام، توجه به حسن فعلى و حسن فاعلى در رفتار است.
معمولا در مكاتب اخلاقى، معيار قضاوت در مورد ارزش داشتن يا بىارزش بودن يك رفتار، نفس عمل و نتايج آن است، بدون اينكه انتساب آن به فاعل و انگيزه و نيت فاعل مطرح باشد؛ مثلا قضاوت در مورد راست گفتن كه در تمامى مكاتب اخلاقى يك ارزش محسوب مىشود، بر اساس نفس عمل انجام مىگيرد و كسى نمىپرسد كه انگيزه فاعل از اين عمل چيست؛ به تعبير ديگر، معيار قضاوت فقط حُسن فعلى است و انگيزه، قصد و نيت فاعل در اين مورد دخالتى ندارد، اما از ديدگاه اسلام، تنها معيار ارزش، حسن فعلى نيست، بلكه بايد حسن فاعلى نيز مدنظر قرار گيرد. چه بسا افعالى كه حسن فعلى دارند، اما از ويژگى حسن فاعلى محرومند. اگر كسى صفت نيك «راست گويى» را داشته باشد؛ اما راست گفتن او، مثلا به قصد جلب نظر مردم باشد، اين عمل گرچه حسن فعلى دارد، اما از حسن فاعلى برخوردار نيست؛ يعنى اجر و ثوابى بر آن مترتب نيست. عبادتى را كه شخصى به قصد ريا انجام مىدهد، گرچه حسن فعلى دارد، اما از جهت فاعلى هيچ ارزشى ندارد و از آنجا كه عبادت فقط با نيت خالص، محقق مىشود، عبادت بىاخلاص از هر جهت بىارزش است، نه تنها بىارزش است كه ارزش منفى هم دارد، نه تنها بهشت نمىآفريند، كه جهنم آفرين است؛ لذا در بسيارى از آيات قرآن مجيد (آمَنوا) حسن فاعلى و (عملوا الصالحات) حسن فعلى، را در كنار هم ذكر مىكند و ارزش رفتار را ناشى از هر دو، مىداند. در ابتدا بايد ايمان باشد تا انگيزه كار صالح پديد آيد و عمل صالح هم از او سر بزند تا او را به سعادت برساند. كار صالحى كه از شخص بىايمان صادر شود، انگيزه الهى نخواهد داشت، حداكثر اين است كه محبوبيت پيش مردم و اشتهار را ايجاد مىكند كه اين همان مزد زحمات اوست!
ممكن است، مثلا فردى دانشگاهى را بسازد، اما هدف او از اينهمه زحمت و خرج، محبوبيت بين مردم، مشهور شدن و ... باشد، اگر مردم ساليان دراز هم از اين دانشگاه استفاده كنند براى او فايده اخروى ندارد. در مقابل، اگر عملى همراه با حسن فعلى، حسن فاعلى هم داشته باشد؛ يعنى مقصود او از ساختن دانشگاه، تقرب به خدا و خدمت به خلق خدا و رضوان الهى باشد، ثواب آن باقى خواهد ماند ولو اينكه آن ساختمان منهدم شود.
البته موضوع نيت و انگيزه قلبى در مكتب اخلاقى «كانت» هم تا حدودى مطرح شده است، اما او حسن فاعلى را در پاسخ دادن به نداى وجدان و اطاعت از دستور عقل مىداند، در حالى كه در اسلام، ملاك ارزشمندى اعمال، ارتباط قلبى فاعل با ذات لايزال الهى است.
مراتب داشتن ارزشها
يكى ديگر از ويژگيهاى نظام ارزشى اسلام اين است كه ارزشها داراى مراحل و مراتبى هستند، در حالى كه در بسيارى از مكاتب اخلاقى، امر، بين ارزش داشتن يا نداشتن داير است و ارزش را داراى يك مرحله مىدانند؛ مثلا، در مكتب «كانت» كه به آن اشاره شد، اگر انجام كارى فقط براى اطاعت از حكم عقل و نداى وجدان باشد ارزشمند است، اما اگر اطاعت از حكم عقل، همراه با ارضاى عواطف باشد، ديگر ارزشى نخواهد داشت، بنابر اين، فداكارى مادر براى فرزندش ـ از آنجا كه براى ارضاى عواطف مادر است ـ عملى بىارزش محسوب مىشود. عاطفه مادرى و رفتارهاى ناشى از اين عواطف، فاقد ارزش اخلاقى است. در حالى كه در دين مقدس اسلام، هر يك از اين رفتارها مرحلهاى از ارزش را داراست.
اگر با معيار اخلاقى «كانت»، افعال مردم را مورد ارزيابى قرار دهيم، شايد عده معدودى پيدا شوند كه كار آنها از ارزش اخلاقى برخوردار باشد. بنابر اين، تمامى كارهاى مردم فاقد ارزش اخلاقى خواهند بود مگر مواردى بسيار كمياب.
بنابر اين، اسلام براى ارزشها مراحلى را قائل است. دسترسى به بعضى از مراحل آن براى عموم ميسّر است، اما رسيدن به مراحل بالا و بالاتر براى همه انسانها ميسّر نيست و اين منحنى هر چه بيشتر به طرف بالا صعود كند، از بالا روندگان آن كاسته خواهد شد.
مراتب ارزش اخلاقى در مكتب اخلاقى اسلام، طيف وسيعى از ارزشها را شامل مىشود كه مىتوان براى آن مراحلى را تا بىنهايت قائل شد، در حالى كه ارزشها در ساير مكاتب، فقط در دو دسته ـ يا در حد بسيار عالى و محدود يا در حد گسترده و يكسان براى همه ـ مطرح مىشوند؛ به عنوان مثال، ترحم بر كودك يتيم، كمك به نابينا و لبخندى مهربانانه به روى انسانى نيازمند، مرحلهاى از ارزش را تشكيل مىدهند كه كسب آنها براى همه افراد ميسّر است و ضربت شمشير على(عليه السلام) در جنگ خندق بر فرق سردار كُفّار ـ عَمروبنِ عَبدِوَدّ ـ نيز مرحلهاى از ارزش است كه از جمع عبادات جن و انس برتر است.
شايد بتوان گفت كه اگر نماز و روزه و ساير عبادات افراد معمولى را در ترازويى بگذارند، به اندازه وزن يك بار (سبحان اللّه) گفتن علىبن ابيطالب(عليه السلام) ارزش ندارد، زيرا معرفت و اخلاص او نسبت به خدا در مرحلهاى است كه قابل مقايسه با اخلاص و معرفت انسانهاى معمولى نيست، پس تفاوت ره از صفر تا بىنهايت است و اين است همان معناى درجهبندى در ارزشها.
پرسش و پاسخ
1. آيا از نظر اسلام ارزشهاى اخلاقى نسبىاند يا مطلق؟
پاسخ: يكى از مباحث مهم در مكاتب متفاوت فلسفه اخلاق اين است كه آيا اخلاق نسبى است يا مطلق؛ به اين معنا كه آيا ارزشهاى اخلاقى به تناسب افراد، زمان و مكان و ساير شرايط تغيير مىكنند يا پيوسته ثابتند.
دو دسته كلى در اين رابطه موضعگيرى كردهاند: گروه اول ـ كه «كانت» هم از اين جمله است ـ معتقدند كه ارزشهاى اخلاقى مطلقند. كانت مىگويد: راست گفتن مطلقاً يك ارزش است ولو اينكه اين راست گفتن موجب قتل هزاران انسان شود، مثلا اگر از شما بپرسند كه راه ورودى اين شهر از كجاست و شما ـ در عين حال كه مىدانيد آنها براى تخريب و غارت و مردم كُشى وارد شهر مىشوند ـ نشانى درست را به آنها بدهيد، اين عمل شما ارزشمند است و نتايج و تبعات آن، موجب بىارزشى عمل نمىشود. در مقابل اين دسته، گروهى ديگر ارزشهاى اخلاقى را كاملا نسبى، بدون ملاك ثابت و تابع شرايط زمان و مكان و سليقهها و قراردادها مىدانند.
حال در اين ميان نظر اسلام چيست؟ واقعيت اين است كه اسلام با هيچ يك از اين دو دسته موافقت كامل ندارد.
به اين بيان كه در اسلام يك سلسله اصول كلى، ثابت و مطلق اخلاقى وجود دارد كه تحت هيچ شرايطى تغيير نمىكند، اما مصداق آنها تغيير پذير است؛ مثلا، عنوان كلى صداقت و راستى مطلقاً ارزشمند است، اما گاهى مصاديق آن تغيير مىكند. راست گفتن تا آنجا كه به صلاح فرد يا جامعه است، با ارزش است، اما اگر همين عمل بر خلاف مصالح فرد و جامعه بود؛ مثلا، جان انسانى را در معرض خطر و هلاكت قرار مىداد، گناه و ضد ارزش است.
ملاك كلى ارزش اخلاقى، مصلحت عمومى فرد و جامعه و مصلحت واقعى انسانيت است. مصلحت؛ يعنى هر چيز كه موجب كمال و صلاح واقعى انسانيت است، نه چيزى كه دلخواه افراد و مورد خوشايند آنهاست و اين موضوع با آنچه كه نسبيت خوانده مىشود، متفاوت است.
عناوين و ملاكهاى كلى از قبيل: كمال انسانيت، عدالت، راستى و ... تغيير ناپذيرند، اما مصاديق آنها بر حسب زمان و مكان، متفاوت است و اين معنا با
نسبيت، تفاوت دارد و بهطور خلاصه مىتوان گفت: اصول اخلاقى و اصول ارزشها در اسلام، مطلق و ثابت، اما از جهت مصاديق، انعطاف پذير و وابسته به زمان و مكانند.
البته خود زمان و مكان عوامل اصلى تغيير دهنده نيستند، بلكه حاكى از عوامل ديگر از قبيل وجود مصالح خاصى است كه آن مصالح، مقتضى تغيير است.
پس نظام ارزشى اسلام، نه كاملا مطلق و ثابت است كه در هيچ شرايط زمانى و مكانى تغيير نكند و نه اينكه هميشه تابع شرايط زمان و مكان است و در يك جمله اصول اخلاقى اسلام ثابت، اما مصاديق آن متغير است.
در پايان، نكتهاى كه يادآورى آن ضرورى به نظر مىرسد اين است كه تمامى ويژگيهاى مذكور، صرفاً بصورت گزارش بيان شد و زمانى بهطور قطعى اثبات خواهد شد كه تمامى اين نظام بررسى شود و علل و عوامل ارزشها مورد دقت قرار گيرند و اين خود به عمرى تحقيق و تحصيل نيازمند است. تا آنجا كه توان اكتشاف عقلى داريم، با احكام قطعى عقل كه مورد تأييد شرع است ارزشها را مىشناسيم و جايى هم كه عقل قدرت اكتشاف نداشته باشد، بايد از راه وحى، نظام ارزشى اسلام را شناسايى و كشف كرد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org