- پيش گفتار
- درساول:دوستان واقعى اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدوم:محاسبه نفس (1)
- درسسوم:محاسبه نفس (2)
- درسچهارم:نگاه مؤمن به دنيا
- درسپنجم:دعوت به اهل بيت(عليهم السلام) با رفتار و گفتار
- درسششم:نشانههاى ايمان و مؤمن حقيقى
- درسهفتم:رابطه ابزار انگارى دين و جهل دينى
- درسهشتم:ثمرات استقامت در دين دارى
- درسنهم:شرط نجات بخش بودن ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
- درسدهم:خوف و رجا
- درسيازدهم:شادى از ديدگاه اسلام
- درسدوازدهم:دامهاى شيطانى
- درسسيزدهم:برحذر بودن از چند كاستى اخلاقى
- درسچهاردهم:پاداشهايى بزرگ براى شيعيان واقعى
- درسپانزدهم:شيعه از منظر امام صادق(عليه السلام)
- درسشانزدهم:گناه مغفور و نيكى مقبول
- درسهفدهم:راه رسيدن به جوار الهى
- درسهجدهم:چند نكته و سفارش اخلاقى
- درسنوزدهم:عاقل، برحذر از تملق جاهل
- درسبيستم:رابطه مؤمن با دنيا و ماديات
- درسبيستويكم:رابطه مؤمن با مؤمنان ديگر
- درسبيستودوم:پندهايى براى خردورزان
- درسبيستوسوم:سفارشهاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون
- درسبيستوچهارم:اخلاق سالكان
- درسبيستوپنجم:خدا و آخرت، غايت افعال مؤمن
- درس بيستوششم:نماز مقبول و آثار آن
- درسبيستوهفتم:بحثى پيرامون حيا
- درسبيستوهشتم:محبت اهل بيت(عليهم السلام) پايه م ،حكم اسلام
درس شانزدهم
گناه مغفور و نيكى مقبول
ـ آمرزش تمام گناهان
ـ ريا فاسد كننده اعمال
ـ خلوص حتى در محبت
ـ تمسك و اعتصام به خداوند
گناه مغفور و نيكى مقبول
يَا ابْنَ جُنْدَب كُلُّ الذُّنوبِ مَغْفورةٌ سِوى عُقُوقِ اَهْلِ دَعْوَتِكَ وَ كُلُّ الْبِرِّ مقبولٌ اِلاّ ما كانَ رِئاءً. يَا ابْنَ جُنْدَب اَحْبِبْ فِى اللّهِ و اَبْغِضْ فى اللّهِ وَ اسْتَمْسِكْ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقى وَ اعْتَصِمْ بِالْهُدى يُقْبَلُ عَمَلُكَ فَاِنَّ اللّهَ يَقولُ « وَ إِنِّي لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى»(1) فَلا يُقْبَلُ اِلاّ الايمانُ و لا ايمانَ الاّ بِعمل و لا عَمَلَ الاّ بِيقين و لايقينَ اِلاّ بِالخُشوعِ وَ مِلاكُها كُلُّها اَلْهُدى فَمَنِ اهْتَدى يُقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ الى المَلَكوتِ مُتَقَبَّلا «وَ اللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِيم»(2).
آمرزش تمام گناهان
اولين جمله اين بخش از روايت شريف اين است كه مىفرمايد: كُلُّ الذُّنوبِ مغفورةٌ سِوى عُقوقِ اَهْلِ دَعْوَتِك؛ هر گناهى آمرزيده مىشود مگر جفاكردن در حق برادران ايمانىات. درباره آمرزش گناهان در قرآن كريم داريم كه مىفرمايد: إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ؛(3) مسلّماً خدا اين را كه به او شرك ورزيده شود، نمىبخشايد و غير از آن را براى هركسى بخواهد، بخشايد. مطابق اين آيه، خداوند هرگناهى را مىآمرزد، يا به تعبير ديگر، امكان اينكه خداوند آن را بيامرزد وجود دارد، مگر گناه شرك؛ شرك گناهى است كه خدا آن را نمىآمرزد. البته اين هم كه مىفرمايد ،شرك را نمىآمرزد، منظور اين است كه كسى مشرك از دنيا برود، وگرنه اگر كسى قبلا مشرك بوده و بعد توبه كرده و موحد شده است، خداوند گناهش را
1. طه (20)، 82.
2. بقره (2)، 213.
3. نساء (14)، 48.
مىآمرزد؛ كما اينكه هرگناهى با توبه قابل آمرزش است. بنابراين منظور از اينكه مىفرمايد، گناه شرك آمرزيده نمىشود، اين است كه اين گناه را جبران نكند و بدون توبه از دنيا برود.
اما ساير گناهان چطور؟ آيا ساير گناهان هم اينطور است كه اگر انسان بدون توبه از آنها از دنيا برود به هيچ وجه آمرزيده نمىشود؟ اين آيه مىفرمايد، ساير گناهان اينگونه نيستند و ممكن است با وجود اينكه شخص در اين دنيا آن را جبران نكرده و توبه ننموده است، خداوند آن گناه را بيامرزد؛ مثلا گناهان صغيره را قرآن مىفرمايد خداوند مىآمرزد: إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ؛(1) اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى شدهايد دورى گزينيد، بدىهاى شما را مىزداييم. در توضيح و تفسير اين آيه گفته شده است كه منظور آن است كه اگر شخص از گناهان بزرگ (كبيره) اجتناب ورزد، در صورت ارتكاب گناهان كوچك (صغيره) خداوند آنها را مىآمرزد. همچنين در آيه ديگرى مىفرمايد: الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ؛(2) آنان كه از گناهان بزرگ و زشتكارىها، جز لغزشهاى كوچك، خوددارى مىورزند، پروردگارت ]نسبت به آنها [فراخ آمرزش است.از اين آيه نيز استفاده شده است كه به شرط خوددارى از ارتكاب كباير، خداوند گناهان كوچك را مىبخشد. البته بايد توجه داشت كه خودِ اصرار ورزيدن بر انجام گناه صغيره، گناه كبيره محسوب مىشود. در هر حال، گناه صغيره را گرچه انسان از آن توبه نكرده باشد خداوند مىآمرزد.
و اما در مورد گناهان كبيره، اگر انسان از آن توبه كند روشن است كه آمرزيده مىشود و بحثى ندارد. بحث در جايى است كه انسان بدون توبه از آنها از دنيا برود. امام صادق(عليه السلام) در اين روايت مىفرمايند در اينجا نيز اميد آمرزش وجود دارد، همانگونه كه مفاد آيه شريفه: إِنَّ اللّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ... نيز همين است. در اينباره، خلاصه بحث اين است كه چنين كسى اگر شرايط شفاعت را داشته باشد، در مراحل مختلفى كه از سكرات موت تا قبر و برزخ و قيامت وجود دارد، سرانجام در يكى از اين مراحل آمرزيده خواهد شد. البته اينكه شرايط شفاعت چيست خود بحثى مستقل است كه در اين مقال نمىگنجد؛ اما به هرحال چنين كسى، گرچه پس از دهها يا صدسال معذّب بودن، سرانجام به نجات و رهايى خواهد رسيد.
امام صادق(عليه السلام) در اين روايت ضمن تأكيد بر اصل كلى آمرزش همه گناهان، مىفرمايد اين
1. نساء (4)، 31.
2. نجم (53)، 32.
قاعده يك استثنا دارد و آن عبارت است از جفا كردن در حق برادران ايمانى: كُلُّ الذُّنوبِ مَغْفورةٌ سِوى عُقوقِ اَهْلِ دَعْوَتِكَ. «عقوق» از ريشه «عقّ» به معناى آزار و اذيت و بدرفتارى كردن است. روشن است كه بدرفتارى با برادران ايمانى و آزار و اذيت كردن آنان موجب تضييع حقوق آنها و جفاى به آنان مىشود. بنابراين معناى اين سخن امام صادق(عليه السلام) اين است كه هر گناهى آمرزيده مىشود، مگر آنچه موجب تضييع حقوق برادران ايمانى و جفاى به آنان گردد. سرّ مطلب هم كه آمرزيده نمىشود اين است كه چون حقالناس است. حقالناس حتى با توبه هم آمرزيده نمىشود و انسان بايد صاحب حق را راضى كند و از او حلّيّت بطلبد.
ريا فاسدكننده اعمال
و كُلُّ الْبِرِّ مَقبولٌ الاّ ما كان رِئاءً؛ هر كار خوبى قبول مىشود مگر آنچه كه ريا باشد. در توضيح اين جمله بايد بگوييم، كارهايى كه انسان انجام مىدهد از دو حال خارج نيستند: يا آنها را به انگيزه الهى و براى رضا و خشنودى خداوند انجام مىدهد، يا به اغراضى ديگر. يكى از رايجترين اغراض غيرالهى، تظاهر و خودنمايى است كه در معارف اسلامى از آن به «ريا» تعبير مىشود؛ يعنى انسان كارى را براى اينكه ديگران ببينند و خوششان بيايد و از او تعريف كنند، انجام دهد. حضرت مىفرمايند، اگر در كارى انگيزه ريا و خودنمايى نباشد، آن عمل ذاتاً قابل اين هست كه مورد قبول درگاه الهى واقع شود، اما عمل ريايى اصلا ذاتاً چنين قابليتى ندارد و به هيچ وجه مورد قبول واقع نخواهد شد.
البته نيت الهى در كار داشتن نيز مراتب دارد كه در يكى از جلسات گذشته به مناسبت اشارهاى به آن داشتيم، ولى به هرحال هريك از اين مراتب را كه داشته باشد، چون اصل نيت درست است، خداوند آن را قبول مىكند. در مقابل، كار ريايى هرقدر هم كه مهم باشد، حجم زيادى داشته باشد و براى انجام آن زحمت زيادى كشيده شده باشد، خداى متعال هرگز آن را قبول نخواهد كرد.
در ادامه، حضرت به موردى اشاره مىكنند كه انگيزه الهى داشتن در آن و عارى بودن آن از ريا و به خاطر غيرخدا نبودنش از ساير كارها مشكلتر است. به علاوه، رياى در آن نسبت به ساير كارها كمتر مشهود است و حتى ممكن است امر بر خود انسان مشتبه شود و در جايى تصور كند كه انگيزه الهى دارد در حالى كه واقعاً اينگونه نيست؛ و آن مسأله حبّ و بغض است.
خلوص حتى در محبت
حضرت مىفرمايند: يَا بْنَ جُنْدَب اَحْبِبْ فِى اللّهِ و اَبْغِضْ فِى اللّهِ؛ اى پسر جندب، دوستى كن به خاطر خدا و دشمنى كن به خاطر خدا؛ يعنى غير از اعمال و رفتار ظاهريت، حتى حب و بغضت، دوستى و دشمنىات ـ كه امرى قلبى و درونى است ـ بايد براى خدا باشد. اگر كسى را دوست مىدارى فقط و فقط به انگيزه الهى باشد و اگر كسى را هم دشمن مىدارى آن هم تنها براى جلب رضايت الهى باشد.
بايد اذعان كرد كه اين، كارى است بس مشكل، به خصوص كه انسان بخواهد همه دوستىها و دشمنىهايش اينگونه باشد. با اين همه، در مراتب كمال و سير و سلوك، انسان مىتواند و بايد سعى كند به مرحلهاى برسد كه نه تنها اعمال ظاهريش، نماز و روزه و انفاقش، كه محبت و كينهاش نيز براى خدا باشد. محبت و كينه امرى قلبى است و اينكه انسان كارى بكند كه در دوستى و دشمنىاش نسبت به ديگرى فقط خدا را در نظر بگيرد و ذرهاى غير خدا مطرح نباشد، نمىگويم غيرممكن، ولى البته بسيار دشوار است و تلاش بسيارى مىطلبد و تا خداوند كمك نكند انسان خود نمىتواند به چنين درجهاى برسد. بسيار كمند كسانى كه به اين حد رسيده باشند و محبتشان صد در صد خالص «فى اللّه» باشد. اما در هر صورت انسان نبايد نااميد باشد و بايستى براى رسيدن به چنين مقامى تلاش خود را انجام دهد؛ در اين صورت خداوند نيز كمك خواهد كرد و ان شاء اللّه توفيقات خاص خود را شامل انسان خواهد نمود.
بايد توجه داشت اينكه مىگوييم، محبتمان صد در صد براى خدا باشد، به اين معنا نيست كه غير از خدا كسى را دوست نداشته باشيم، بلكه منظور اين است كه يك محبت اصيل بيشتر نبايد در وجود ما باشد و بقيه محبتها در سايه و در شعاع اين محبت قرار داشته باشند؛ مثلا اگر پدر و مادر را دوست داريم، نه چون پدر و مادرمان هستند و با آنها رابطه خونى و نَسَبى داريم، بلكه به اين دليل باشد كه خداوند فرموده است: وَ قَضى رَبُّكَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً،(1) يا اينكه: أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ.(2) دوستى زن و همسر و فرزند و بستگان و دوستان نيز مىتواند به همين صورت باشد. ما اگر حتى پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) را دوست داريم از آن جهت است كه آنان دوستان خدا هستند و خدا آنان را دوست دارد و ما را به دوستى آنان امر
1. اسراء (17)، 23.
2. لقمان (31)، 14.
فرموده است: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى.(1) اگر ـ العياذ بالله ـ خداوند اهل بيت(عليهم السلام) را دوست نمىداشت، ما چه محبتى نسبت به آنها مىداشتيم؟
به هرحال اگر انسان توانست به مقامى برسد كه قلبش سراسر مملو از محبت خداوند شود و ذرهاى محبت غير خدا در آن نباشد، آنگاه به آنجا مىرسد كه فرمود: قَلْبُ المؤمنِ عرشُ الرّحمن.(2) اين كه فرمودهاند قلب مؤمن عرش خداوند است، چنين قلبى منظور است، نه هر قلب و دل آلوده و ناپاكى. تا هنگامى كه در انسان آلودگى و محبت دنيا، هوسها، علايق و محبتهاى شيطانى وجود دارد خداوند آن را عرش خود قرار نخواهد داد. راه رسيدن به چنان مقامى نيز چنگ زدن به دستگيره محكم الهى، پناه بردن به دامان خداوند و استعانت از ذات اقدس او است.
تمسك و اعتصام به خداوند
از جمله تعابير به كار رفته در ادبيات قرآنى «تمسك به عروةالوثقى» است. در آيةالكرسى مىخوانيم: فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى.(3) در سوره لقمان نيز چنين آمده است: مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى.(4) ترجمه تحت اللفظى «عروة الوثقى» مىشود: «مطمئنترين دستگيره». تمسك به عروةالووثقى يعنى چنگ زدن به مطمئنترين دستگيره. در اين تعبير دقت و لطافتى نهفته است كه شايد كمتر به آن توجه مىشود و آن، دقت در اين مسأله است كه توجه كنيم اصولا چه وقت انسان به دستگيرهاى مىچسبد و به آن چنگ مىزند. در حالت عادى انسان داعى ندارد دستش را به چيزى بگيرد و در آن چنگ بيفكند. دست خود را به چيزى گرفتن و چنگ انداختن در آن در وقتى است كه انسان با خطر سقوط مواجه باشد، وگرنه مادامى كه شرايط عادى است و انسان راحت ايستاده يا نشسته و احساس امنيت مىكند، به چيزى چنگ نمىزند.
قرآن با تعبير «عروةالوثقى» مىخواهد اين مطلب را به ما القا كند كهاى انسان متذكر باش كه تو هر آن در معرض سقوط هستى، گويى هر لحظه ميان زمين و آسمان رهايى، كه اگر به
1. شورى (42)، 23.
2. بحارالانوار، ج 58، باب 4، روايت 61.
3. بقره (2)، 256.
4. لقمان (31)، 22.
دستگيرهاى محكم نچسبى سقوط و هلاكتت حتمى است. دره هولناكى پر از آتش در زير پايت دهان گشوده كه اگر لحظهاى غفلت كنى در آن سقوط خواهى كرد؛ درهاى به نام جهنم، با آتشى ابدى و بسيار سوزان. از سوى ديگر، در چنين وضعيتى، يك راه نجات بيشتر ندارى و آن تمسك به محكمترين و مطمئنترين دستگيره عالم، يعنى خداى متعال است.
اگر انسان چنين حالى پيدا كند كه پيوسته خود را در معرض چنين خطر و سقوط هولناكى ببيند و تنها راه نجاتش را نيز در چسبيدن به دستگيره الهى بيابد، آنگاه حالت تسليم نسبت به ذات اقدس حق در او پيدا مىشود و خود را تسليم خدا مىكند؛ چرا كه مىبيند تنها راه نجات او از اين آتش سوزان و عذاب جاودان، گرفتن ريسمان محكم الهى است. اينجا است كه عاجزانه درخواست مىكند كه: خدايا مرا نگه دار.
همچنين طبيعى است، انسانى كه در چنين وضعيت گرفتارى و بيچارگى گير كرده و نجاتبخشى غير از خدا نمىيابد، كارى به غير از گفته او نخواهد كرد و «محسن» و نيكوكار خواهد شد: وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى؛(1) و هركس خود را ـ در حالى كه نيكوكار باشد ـ تسليم خدا كند، قطعاً در ريسمانى استوارتر چنگ زده است.
تعبير ديگرى كه شبيه «عروةالوثقى» است و آن هم در قرآن آمده، «اعتصام به حبل اللّه» است. در سوره آل عمران مىخوانيم: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً.(2) در جاى ديگر مىفرمايد: مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراط مُسْتَقِيم؛(3) هركس به خدا پناهنده شود محققاً به راه راست هدايت شده است.
«اعتصام» يعنى پناهنده شدن به چيزى. براى نجات از مهالك دنيوى و اخروى بايد به دامان الهى پناهنده شويم و جز اين راهى نداريم. اگر كسى واقعاً چنين احساسى پيدا كرد و به اينجا رسيد كه با تمام وجود دريافت كه پناهى جز دامان الهى ندارد، طبيعتاً خود را به دامان او خواهد انداخت و اينجا است كه همه كارهاى او اصلاح خواهد شد: مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراط مُسْتَقِيم.
شيطان هنگامى بر انسان مسلط مىگردد كه انسان از خدا غافل شود؛ اما كسى كه هر آن خود را ميان زمين و آسمان معلّق مىبيند و هر لحظه خطر سقوط را كنار گوش خود احساس
1. لقمان (31)، 22.
2. آل عمران (3)، 103.
3. همان، 101.
مىكند، و مىبيند كه پناهى جز خدا و دستگيرى جز او نيست، چنين انسانى يك لحظه نيز از خدا غافل نخواهد شد. غفلت زمانى پيش مىآيد كه انسان از اين وضعيت و شرايط پر مخاطره خود غافل شود. از آن سو نيز انسان اگر پيوسته دست به دامان الهى و متمسك به حبل اللّه شد، آنگاه از زمين فاصله مىگيرد و در ملكوت بالا مىرود و اوج مىگيرد: يا بن جندب... وَ اسْتَمْسِكْ بالعُروَةِ الوُثْقى وَ اعْتَصِمْ بالهُدى... فَمَنِ اهْتَدى يُقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ اِلَى المَلَكوتِ.
همه اينها وقتى رخ مىدهد كه انسان به «يقين» رسيده باشد. وقتى يقين كرد جهنمى هست جاودان، و راه فرار و نجات از آن نيز پناه بردن به خدا است، آنگاه به سراغ خدا مىرود، دستورات او را آويزه گوش خود قرار مىدهد، عملش را نيكو و صالح مىكند، دل و قلبش مملو از ايمان به خدا مىشود و با تمام وجود در مقابل خدا خشوع مىكند: فَلا يُقْبَلُ اِلاّ الايمانُ و لا ايمانَ الاّ بِعمل و لا عَمَلَ الاّ بِيقين و لايقينَ اِلاّ بِالخُشوعِ و مِلاكُها كُلُّها اَلْهُدى فَمَنِ اهْتَدى يُقْبَلُ عَمَلُهُ و صَعِدَ الى المَلَكوتِ مُتَقَبَّلا «وَ اللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراط مُسْتَقِيم».
اميدواريم خداى متعال توفيق هدايت و رسيدن به اين مقامات عالى و ملكوت اعلايش را به همه ما مرحمت فرمايد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org