قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس بيست و سوم

 

 

سفارش‌هاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون

 

 

 

ـ لزوم عيب‌پوشى از ديگران

ـ مبارزه با خواهش‌هاى نفسانى

ـ صبر در برابر مشكلات

ـ لزوم اجتناب از قضاوت‌هاى عجولانه

ـ آفات عيب‌جويى از ديگران

 

 

 

 

سفارش‌هاى عيسى بن مريم(عليه السلام) به حواريون

يَا ابْنَ جُنْدَب اِنَّ عيسىَ بنَ مريمَ (عليه السلام) قال لاَِصْحابِهِ اَرَأَيْتُمْ لَوْ اَنَّ اَحَدَكُمْ مَرَّ بَأَخيهِ فَرَأى ثَوْبَهُ قَدِ انْكَشَفَ عنْ بَعْضِ عَورَتِهِ أَكانَ كاشِفاً عنْها كُلَّها اَم يَرُدُّ عليها مَا انْكَشَفَ منها قالوا بَلْ نَرُدُّ عَليها قال كلاّ بَلْ تَكْشِفونَ عَنها كُلَّها فَعَرَفُوا اَنَّ هذا مَثَلٌ ضَرَبَهُ لَهُمْ فقيل يا روحَ اللّهِ و كيفَ ذلك؟ قال: الرَّجُلُ مِنْكُمْ يَطَّلِعُ عَلَى الْعَوْرَةِ مِنْ أَخيهِ فَلا يَسْتُرُها. بِحَقٍّ اَقولُ لَكُمْ اِنَّكم لاتُصيبُونَ ما تُريدُونَ اِلاّ بِتَرْكِ ما تَشْتَهُونَ و لاتَنالُونَ ما تأْمُلُونَ اِلاّ بالصَّبْرِ على ما تَكْرَهُونَ. اِيّاكُمُ و النَّظْرَةَ فَاِنَّها تَزْرَعُ فى الْقَلْبِ الشَّهوَةَ و كَفى بِها لِصاحِبِها فِتْنَةً. طوبى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فى قَلْبِهِ و لَمْ يَجْعَلْ بَصَرَهُ فى عَيْنِهِ. لاتَنْظُروا فى عُيوبِ النّاسِ كَالاَْرْبابِ و انْظُروا فى عُيوبِكُمْ كَهَيْئَةِ العبيدِ اِنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ مُبْتَلى و مُعافى فَارْحَمُوا الْمُبْتَلى وَ احْمَدُوا اللّهَ عَلَى الْعافِيَةِ.

 

لزوم عيب‌پوشى از ديگران

يكى از شيوه‌هايى كه بزرگان و علماى ما به كار مى‌بندند اين است كه گاهى در لابه‌لاى سخنان خود مطلبى را از ديگران نقل مى‌كنند. اين شيوه، درسى است براى ما كه اگر مطلبى را از كسى ياد گرفتيم اولا، بدون تحريف آن را براى ديگران نقل كنيم و ثانياً، بگوييم كه اين سخن از كيست. اين يكى از روش‌هايى است كه تا حدودى مى‌تواند انسان را از تكبر و خودنمايى حفظ كند. امام صادق(عليه السلام)هم در نقش يك معلم اخلاق: در اين‌جا داستانى را از حضرت عيسى(عليه السلام) نقل مى‌فرمايند تا اين نكته اخلاقى را به شيعيان خود گوشزد كنند، نه اين‌كه آن حضرت نياز داشته باشند كه مطلبى را از ديگران بياموزند.

داستان از اين قرار است كه روزى حضرت عيسى(عليه السلام) از حواريون خود سؤال كردند، اگر شما در جايى ببينيد يكى از دوستان و برادرانتان هنگام خواب لباسش كنار رفته و مقدارى از عورتش ظاهر شده است، آيا سعى مى‌كنيد كه او را بپوشانيد و يا اين‌كه عورتش را بيش‌تر مكشوف مى‌سازيد؟ آنها در پاسخ گفتند: روشن است، سعى مى‌كنيم عورتش را بپوشانيم. حضرت فرمودند: خير، شما اين كار را نمى‌كنيد، بلكه همه آن را نمايان مى‌كنيد. آنها از اين سخن حضرت عيسى(عليه السلام) تعجب كردند، اما متوجه شدند كه در اين پرسش و پاسخ سرّى نهفته است. حضرت عيسى(عليه السلام) با اين كار مى‌خواستند به ياران و شاگردانشان بفهمانند كه حق مؤمن بر مؤمن اين است كه عيب او را بپوشاند و نه تنها آن را بازگو نكند، بلكه اگر مى‌تواند پرده‌پوشى هم بكند تا آبرويش محفوظ بماند.

بنابراين اگر انسان كار بدى از كسى سراغ دارد نه تنها نبايد از او غيبت كند و بدى او را براى ديگران بازگو نمايد، بلكه بايد سعى كند كه اين عيب مكشوف نشود و مكتوم باقى بماند؛ يعنى خطايى كه از او سر زده در بين مردم و مسلمان‌ها زبان به زبان پخش نگردد.

البته مسأله امر به معروف و نهى از منكر، موعظه و ارشادكردن وظيفه ديگرى است كه شرايط خاص خودش را دارد. در هر حال اگر ما واقعاً مى‌خواهيم عيب كسى را برطرف نماييم، بايد در خلوت و آن هم به گونه‌اى كه متوجه نشود ما عيبش را مى‌دانيم، وى را نصيحت و ارشاد كنيم.

 

مبارزه با خواهش‌هاى نفسانى

انسان براى دست‌يابى به اهداف مادى و معنوى خود، به اسباب و وسايلى نياز دارد. اين اسباب و وسايل دو گونه‌اند: يا ايجابى و ثبوتى‌اند يا سلبى و عدمى. بديهى است در بيش‌تر اوقات براى نيل به مقصود، «انجام» برخى از كارها ضرورى است. براى مثال، انسان گرسنه‌اى كه مى‌خواهد خود را سير كند، بايد اسباب و وسايل غذاخوردن را مهيا سازد و يا شخص جاهلى كه مى‌خواهد عالم شود، بايد مقدمات درس خواندن را فراهم آورد. اما به ندرت اتفاق مى‌افتد كه ما انسان‌ها براى رسيدن به هدفى، خود را مجبور به «ترك» فعلى نماييم. به عبارت ديگر، اسباب سلبى و شرايط عدمى در مقايسه با امور ايجابى و ثبوتى، در نزد ما از اهميت كم‌ترى براى رسيدن به هدف برخوردارند. مثلا، براى دست‌يابى به كمالات معنوى، بيش‌تر به واجبات و مستحبات مبادرت مى‌كنيم تا تركِ مكروهات و محرمات.

در بين اديان و مذاهب و گرايش‌هاى مختلفى هم كه در دنيا وجود دارد، نحله‌هايى كه اهداف غير مادى ارايه مى‌دهند و برنامه‌هايى را براى رسيدن به كمالات معنوى پيشنهاد مى‌كنند معمولا همين‌گونه‌اند. مثلا برخى از بودايى‌ها و جوكى‌ها كه عنوان عارف يا صوفى را بر خود اطلاق مى‌كنند، براى رسيدن به كمالات معنوى، رياضت‌هاى سختى را متحمل مى‌شوند، اما از اسباب سلبى غافل‌اند.

براى دست‌يابى به اهداف، فقط انجام دادن برخى از كارها كافى نيست، بلكه بايد بسيارى از كارها را نيز ترك كرد. براى مثال، معالجه بسيارى از بيمارى‌ها با پرهيز كردن و خوددارى از خوردن بعضى غذاها و خوردنى‌ها تحقق مى‌يابد ـ شيوه‌اى كه بيش‌تر اطباى قديمى روى آن تأكيد مى‌ورزيدند ـ و در برخى از موارد نيز لازم است كه داروهاى خاصى مصرف شود. در امور معنوى هم اين مطلب صدق مى‌كند. مثلا در همين جامعه اسلامى ما، افراد متدين بيش‌تر به اسباب ايجابى، مانند خواندن چندين ركعت نماز در روز، ختم قرآن، ادعيه گوناگون و ... توجه مى‌كنند و از برنامه‌هاى سلبى براى رسيدن به اهداف معنوى غافل‌اند.

اگر انسان روز و شب هم عبادت كند، اما در كنارش مرتكب معصيت شود، مثل اين مى‌ماند كه داخل كيسه سوراخى پول بريزد؛ يعنى زحمت مى‌كشد و پول به دست مى‌آورد، اما هنگامى كه به آنها نياز دارد، متوجه مى‌شود كه پولى داخل كيسه نيست. لذا هم بايد كارهايى كه در شرع به عنوان واجب تعيين شده، انجام داد و هم بايد كارهاى حرام را ترك كرد. البته كسانى كه همتشان بلند است و مى‌خواهند به مقامات عالى‌ترى برسند، نبايد به اين حد واجب و حرام اكتفا كنند؛ در كنار واجبات بايد مستحبات را انجام دهند و در كنار ترك حرام، از مكروهات هم اجتناب ورزند.

انسان اگر مى‌خواهد به كمالات معنوى و مقامات عالى برسد، بايد با خواهش‌هاى نفسانى خود مبارزه كند؛ يعنى به دنبال هوس‌ها و تمايلات حيوانى و شيطانى نرود. البته افراط در اين زمينه نيز درست نيست؛ چون برخى نيز تصور مى‌كنند راه رسيدن به خدا، فقط مخالفت با نفس است؛ يعنى به عوامل ايجابى خيلى توجه نمى‌كنند و همواره به اين فكر هستند كه ببينند دلشان چه چيزى مى‌خواهد، تا آن را سركوب نمايند و تمام توجهشان به اين است كه با خودشان بجنگند. البته اين حالت فى‌الجمله صحيح است، اما بايد توجه داشت كه همه اينها در حد اعتدال خوب است. انسان نبايد با فشار زياد بر نفس و رياضت شديد، موجبات

امراض بدنى و ناراحتى‌هاى عصبى و روانى خود را فراهم آورد و در نتيجه از تكاليف واجب خود نيز باز بماند.

حضرت عيسى(عليه السلام) به شاگردان و پيروان خود كه براى كسب مقامات معنوى و كمالات روحى نزد ايشان آمده بودند، مى‌فرمايد: بسيار جدى به شما مى‌گويم! به اين خواسته نمى‌رسيد مگر با رها كردن چيزهايى كه ميل و شهوتتان به دنبال آنها است: بِحَقٍّ اَقولُ لَكُمْ اِنَّكُمْ لاتُصيبُونَ ما تُريدُونَ الاّ بتَرْكِ ما تَشْتَهُونَ.

 

صبر در برابر مشكلات

انسان خواه ناخواه در زندگى با مسايلى مواجه مى‌شود كه مطابق ميل او نيست و سعى مى‌كند آنها را برطرف كند. حتى گاهى انسان بر اساس وظيفه شرعى خود موظف است با برخى از امور ناخوشايند زندگى مبارزه نمايد؛ مثلا بايد مرض و بيمارى را از خود دور كند و در صدد معالجه آن برآيد. نكته مهم در اين موارد اين است كه انسان بايد با سعه صدر مشكلات و گرفتارى‌هاى زندگى را پشت سر بگذارد و به دور از جزع و فزع و بى‌تابى با آنها برخورد كند. حضرت عيسى(عليه السلام) در ادامه توصيه خود به حواريون مى‌فرمايد: اگر مى‌خواهيد به مقامات عالى برسيد، بايد نسبت به امور مكروه و ناخوشايند كه برايتان پيش مى‌آيد بردبار و صبور باشيد: و لاتَنالُونَ ما تَأْمُلُونَ الاّ بالصَّبْرِ على ما تَكْرَهُونَ.

انسان ممكن است در زندگى با مشكلات و سختى‌هاى كوچك و بزرگى روبه‌رو شود؛ از يك سرماخوردگى جزيى گرفته تا يك بيمارى صعب‌العلاج، از زندگى با همسرى بداخلاق و تندخو گرفته تا داشتن فرزندى معلول و ... . همه اينها ناراحتى‌ها و رنج‌هايى است كه خواه ناخواه برخى از آنها در زندگى انسان رخ مى‌نماياند. آنچه مهم است عكس‌العمل‌ها و رفتارهاى ما در برابر اين مشكلات است. كسانى كه جز رضاى خدا چيز ديگرى نمى‌خواهند، تنها در پى عمل به تكليف و وظيفه‌اند و با صبر و شكيبايى سختى‌ها را تحمل مى‌كنند. در اين زمينه داستان معروفى وجود دارد كه در اين‌جا بدون توجه به صحت و سقم جزئيات آن و صرفاً به دليل نكته آموزنده‌اى كه دارد، آن را نقل مى‌كنيم.

مى‌گويند در منطقه خرقان، عارف زنده دلى به نام شيخ ابوالحسن خرقانى مى‌زيسته كه آوازه شهرتش تا دوردست‌ها پيچيده بود. يك روز، شخصى طالب حقيقت، از شهرى دور به

قصد ملاقات شيخ عازم خرقان مى‌شود تا پندى بگيرد و از كرامات او بهره‌اى ببرد. وى با زحمت فراوان خود را به محل سكونت شيخ مى‌رساند و منزل او را پيدا مى‌كند. هنگامى كه در خانه را مى‌زند، همسر شيخ ابوالحسن بيرون مى‌آيد و خواسته مرد ناشناس را مى‌پرسد. مرد با احترام پاسخ مى‌دهد: مى‌خواهم شيخ را زيارت كنم. زن با شنيدن اين سخن شروع مى‌كند به فحاشى، و نسبت به آن شخص و شوهر خود كلمات زشتى را بر زبان جارى مى‌سازد. پس از پافشارى فراوان مرد مبنى بر لزوم ملاقات با شيخ، زن مى‌گويد كه همسرش براى جمع‌آورى هيزم به بيابان رفته است. مرد از همان مسيرى كه همسر شيخ گفته بود راهى بيابان مى‌شود. از دور فردى را مى‌بيند كه سوار بر حيوانى است و بار هيزمى را نيز با خود دارد. مطمئن مى‌شود كه آن شخص شيخ ابوالحسن خرقانى است. از اين‌كه مطلوبش را يافته بود، شادمان مى‌گردد. كمى كه جلوتر مى‌رود متوجه مى‌شود شيخ سوار بر شير درنده‌اى است. وحشت زده خود را به شيخ مى‌رساند و از او مى‌پرسد: آيا تو شيخ ابوالحسن خرقانى هستى؟! او در پاسخ مى‌گويد: آرى. آن شخص پيش از مطرح كردن خواسته خود، از رفتار ناشايستى كه همسر شيخ با وى داشته است سخن به ميان مى‌آورد و خطاب به شيخ مى‌گويد:

تو چگونه با اين زن زندگى مى‌كنى و چرا تاكنون او را طلاق نداده‌اى؟ شيخ در پاسخ مى‌گويد: اين مقام و كراماتى كه خداوند به من عطا فرموده به دليل صبرى است كه نسبت به اخلاق بد همسر خود داشته‌ام.

نكته آموزنده‌اى كه در اين داستان وجود دارد اين است كه اگر انسان براى رضاى خداوند بر امور ناخوشايند زندگى صبر كند، به مقامات عالى معنوى نايل خواهد گرديد: و لاتَنالونَ ما تَأْمُلون الاّ بالصَّبْرِ على ما تَكْرَهونَ.

از ديگر مصاديق مخالفت با نفس، خوددارى از نگاه حرام است. يكى از لذت‌هايى كه بسيار راحت و بدون هيچ زحمتى به دست مى‌آيد، لذتى است كه از راه چشم عايد انسان مى‌گردد. به طور كلى، تماشاى طبيعت و يا رفت و آمد افراد در خيابان، به انسان آرامش مى‌بخشد. اگر انسان در اتاقى محبوس باشد و به هيچ چيز نگاه نكند، بر او بسيار سخت خواهد گذشت. اما از آن طرف، اگر انسان مواظب چشمش نباشد، ممكن است به دام شيطان بيفتد. اگر انسان به چيزهايى نگاه كند كه خيره شدن به آنها جايز نيست، در واقع با دست خودش در زمين دلش بذر شهوت كاشته است و نتيجه‌اش اين مى‌شود كه انسان از اهداف

عقلايى، حتى اهداف صحيح دنيوى خود، باز مى‌ماند و در تصميم‌گيرى نيز دچار مشكل مى‌شود.

اگر انسان از همان ابتدا عنان چشمش را در اختيار بگيرد و نگاهش را آزاد نگذارد، مى‌تواند خود را از آثار سوء شهوت مصون بدارد، وگرنه در صورتى كه چشم‌چران شد و از نگاه‌هاى نامطلوب خوددارى نكرد، نه تنها به كمالات معنوى نخواهد رسيد، بلكه حالاتى برايش به وجود مى‌آيد كه شبيه به حيوانات است. چنين حالتى كافى است كه انسان را دچار فتنه و گرفتارى كند و از مسير صحيح باز دارد: اِيّاكُمْ و النَّظْرِةَ فَاِنَّها تَزْرَعُ فى الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ و كَفى بها لِصاحِبِها فِتْنةً.

 

لزوم اجتناب از قضاوت‌هاى عجولانه

برخى افراد، ظاهربين و سريع القضاوه هستند؛ يعنى به محض مشاهده ظاهر كسى يا چيزى، بلافاصله در مورد خوب يا بد بودن آن قضاوت مى‌كنند. اين حالت سطحى‌نگرى نه تنها در شأن انسان مؤمن نيست، بلكه حتى در شأن يك فرد عاقل نيز نمى‌باشد. قضاوت انسان عاقل بايد مبتنى بر تحقيق و دورانديشى باشد. صرف داشتن ظاهر فريبنده و يا يك رفتار خوب يا بد نبايد مبناى قضاوت انسان قرار گيرد. اما متأسفانه بسيارى از مردم اين‌گونه هستند؛ يعنى منشأ قضاوت آنها را همين ادراكات سطحى و ابتدايى تشكيل مى‌دهد. از اين‌رو، در بسيارى از موارد با قضاوت‌هاى نادرست، در دام‌هاى شيطان مى‌افتند.

حضرت عيسى(عليه السلام) ضمن دادن هشدار نسبت به اين آفت، مى‌فرمايد: خوشا به حال آن كسى كه بينايى‌اش در دلش باشد نه در چشمش: طوبى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فى قَلْبِهِ و لَمْ يَجْعَلْ بَصَرَهُ فى عَيْنِهِ. صرف ديدن با چشم، بينش نيست، يك رؤيت سطحى است كه حيوانات هم از آن برخوردارند. مصداق واژه «قلب» در اين تعبير، عقل مى‌باشد كه جامع ادراكات درونى و عميق است.

بنابراين ما بايد سعى كنيم از قضاوت‌هاى منفعلانه و سطحى در مورد اشيا و اشخاص كه منشأ آن، تنها ادراكات حسّى ظاهرى است، اجتناب ورزيم. اگر انسان از روى تحقيق و دقت قضاوت كند و عقل خود را به كار گيرد، ديگر فريب زرق و برق دنيا را نمى‌خورد. در دنيا چيزهايى وجود دارد كه ممكن است انسان با مشاهده آنها به قضاوت‌هاى عجولانه‌اى دست

بزند و بر اين اساس، فريب بخورد. اگر انسان درست بينديشد، متوجه مى‌شود كه بسيارى از چيزها كه ظاهرى فريبنده دارند، باطن خوبى ندارند. چه بسا به دنبال يك نگاه، سال‌ها گرفتارى و بدبختى باشد. هم‌چنين با ديدن ظاهر اشخاص نمى‌توان در مورد شخصيت حقيقى آنها قضاوت كرد. ممكن است كسانى ظاهرى موجه و ـ به اصطلاح ـ حزب‌اللهى داشته باشند، اما در باطن افرادى دو رو و منافق باشند و به عكس، كسانى ظاهر خوبى نداشته باشند، اما باطن آنها بهتر از ظاهرشان باشد. از اين‌رو ما نبايد به ديدنى‌هاى ظاهرى اكتفا كنيم و بر آن اساس زود قضاوت نماييم، بلكه بايد به دنبال ادراكات حسّى، عقل خود را نيز به كار بگيريم.

 

آفات عيب‌جويى از ديگران

بسيارى از مردم به جاى اين‌كه به دنبال رفع عيوب خود باشند، مدام در پى جستوجوى عيوب ديگران هستند. اين‌گونه افراد رفتار ديگران را زير ذره‌بين قرار مى‌دهند تا به محض مشاهده كوچك‌ترين لغزش و يا اشتباهى، شروع به عيب‌جويى نمايند. اين حالت از خودخواهى انسان سرچشمه مى‌گيرد؛ يعنى چون انسان حبّ ذات دارد، نمى‌خواهد باور كند كه آلوده است و داراى عيوب بسيارى است. با آن‌كه همه انسان‌ها بر نقص‌ها و ضعف‌هاى خود آگاهند (بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ)(1)، اما برخى از آنان به دليل داشتن حسّ خودپرستى و خودخواهى، چنين وانمود مى‌كنند كه هيچ‌گونه عيب و ايرادى ندارند. اين افراد براى سرپوش گذاشتن بر عيوب خود، خودشان را با افرادى كه داراى عيوب بدترى هستند مقايسه مى‌كنند تا از اين طريق هم خود را بهتر از ديگران جلوه دهند و هم دلشان را به اين خوش كنند كه آن قدرها هم آدم بدى نيستند!

ما اگر مى‌خواهيم اين انگيزه شيطانى را از خود دور كنيم، بايد به جاى عيب‌جويى از ديگران، درصدد يافتن عيوب خود و رفع آنها باشيم. اگر انسان واقعاً براى رهايى از اين دام شيطان عزم خود را جزم نمايد، اصلا فرصت پرداختن به عيوب ديگران را پيدا نمى‌كند. كسانى كه مغرورانه و متكبرانه به دنبال مطرح كردن عيوب ديگران هستند، گويى ارباب و صاحب اختيار مردم‌اند كه اين‌گونه از ديگران بدگويى مى‌كنند و رفتارشان را مورد سنجش و ارزيابى قرار مى‌دهند. حضرت عيسى(عليه السلام) مى‌فرمايد:


1. قيامة (75)، 14.

نه تنها انسان نبايد اين روحيه را داشته باشد، بلكه بايد هم‌چون برده، متواضع باشد و سعى كند براى در امان ماندن از مؤاخذه ارباب، كار خلافى انجام ندهد: لا تَنْظُروا فى عُيوبِ النّاسِ كالاَْرْبابِ وَ أَنْظُروا فى عُيوبِكُمْ كَهَيْئَةِ الْعبيدِ.

تربيت دينى اقتضا مى‌كند كه انسان ابتدا عيوب خودش را بشناسد و آنها را رفع كند، سپس به سراغ نقص‌ها و ضعف‌هاى ديگران برود.

تقويت روحيه انتقادپذيرى، از ديگر راه‌هاى برطرف كردن عيوب ظاهرى و باطنى است. ما نه تنها بايد از خودمان انتقاد كنيم، بلكه بايد اين اجازه را به ديگران بدهيم تا عيوبى را كه از چشممان مخفى است به ما گوشزد كنند. بسيارى از بزرگان اخلاق اين‌گونه بودند؛ يعنى حتى نزد استادان خود مى‌رفتند والتماس مى‌كردند كه عيبشان را بگويند تا درصدد رفع آنها برآيند.

اما متأسفانه بسيارى از مردم نه تنها اين‌گونه نيستند، بلكه حتى مى‌خواهند عيوبى را هم كه به آنها واقف‌اند، مخفى و انكار كنند. از اين‌رو به دنبال عيوب ديگران مى‌روند تا از آنها عيب‌جويى كنند.

يكى ديگر از آفاتِ دقت و كنجكاوى در رفتار ديگران، اين است كه وقتى انسان نقصى را در ديگران مى‌بيند، احساس تكبر و عجب به او دست مى‌دهد، خصوصاً اگر آن نقص، از عيوب ظاهرى باشد و وى نيز آن را عيب در خود نداشته باشد. اين افراد غافل، ممكن است با مشاهده عيوب ديگران، آنان را مورد استهزا و تمسخر قرار دهند و يا اگر خيلى مؤدّب باشند، در دلشان به آنان بخندند و با خود بگويند ما خيلى از ديگران بهتريم كه اين عيب‌ها را نداريم! در اين زمينه بايد توجه داشت كه مردم به طور كلى دو دسته‌اند: يا داراى نقص و عيبى مى‌باشند و يا در عافيت و سلامت به سر مى‌برند. اين عيوب، هم شامل نقص‌هاى جسمانى مى‌شود و هم عيوب غيرجسمانى. در هر حال، وقتى انسان با كسى كه داراى نقصى است مواجه مى‌شود، بايد به جاى تحقير وى، خدا را شكر كند كه او را از اين عيب و نقص حفظ كرده است. حتى روايت داريم كه اگر شما به شخص كافرى برخورد كرديد، بگوييد: الحمدلله الّذى لَمْ يَجْعَلْنى يهودياً و لانصرانياً ... وجَعَلَنى حنيفاً مسلماً؛ حمد و سپاس خدا را كه مرا يهودى و نصرانى قرار نداد، بلكه به من توفيق داد كه مسلمانى مؤمن باشم. در امور ظاهرى هم همين‌طور است؛ اگر به كسى كه در اندام‌هايش نقصى هست، برخورد كرديم، بايد خدا را شكر كنيم كه سالم هستيم. در امور علمى، اخلاقى و دينى نيز اين نكته مصداق دارد؛ اگر با كسى مواجه

شديم كه از نظر قدرت فهم و استدلال ضعيف است و يا صفت اخلاقى ناپسندى دارد و يا به گناهى آلوده است و به طور كلى از نعمت‌هايى كه ما از آن برخورداريم بى‌بهره است، بايد اولا، خدا را شكر كنيم كه آن‌گونه نيستيم و ثانياً، براى او دعا كنيم كه خدا آن نعمت را به او نيز ارزانى دارد: اِنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ مُبْتَلى و مُعافى فَارْحَمُوا المُبْتَلى وَ احْمَدوا اللّهَ عَلَى الْعافِيَةِ.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org