قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس بيست و چهارم

 

 

اخلاق سالكان

 

 

 

ـ تفاوت مراتب ارزش اعمال

ـ يك نكته تربيتى: توجه به رابطه معرفت و انگيزش

ـ مهربانى با نامهربانان

ـ ارزش اخلاقى «عفو»

 

 

 

 

اخلاق سالكان

يَا اِبْنَ جُنْدَب، صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اعْطِ مَنْ حَرَمَكَ و اَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَيْكَ و سَلِّمْ على مَن سَبَّكَ و اَنْصِفْ مَن خاصَمَكَ وَ اعْفُ عَمّنْ ظَلَمَكَ كما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ يُعفى عَنْكَ فَاعْتَبِرْ بعَفْوِ اللّهِ عَنْكَ اَلا تَرى اَنَّ شَمْسَهُ اَشْرَقَتْ عَلَى الأَبْرارِ و الفُجّارِ و اَنَّ مَطَرَهُ يَنْزِلُ عَلَى الصّالحينَ و الخاطِئينَ.

 

تفاوت مراتب ارزش اعمال

عكس‌العمل انسان در مقابل رفتار ناشايست ديگران، از چند حالت خارج نيست: يا رفتارى بدتر نسبت به آنها انجام مى‌دهد؛ يا مشابه خود آنها رفتار مى‌كند؛ يا چشم‌پوشى مى‌كند؛ يا نه تنها آن رفتار بد را ناديده مى‌گيرد، بلكه حتى كار بهترى هم در رابطه با آنها انجام مى‌دهد.

بديهى است در نظام اخلاقى و ارزشى اسلام، حالت اول ارزش منفى دارد؛ يعنى ظلم به ديگران به طور قطع و يقين مذموم است. رفتار دوم، يعنى مقابله به مثل، در مواردى مجاز شمرده شده است. و اما چشم‌پوشى از رفتار ناشايست ديگران و يا انجام رفتارى بهتر نسبت به آنها از ارزش بسيار بالايى برخوردار است. در قرآن نيز دستورى كلى در ارتباط با كسانى كه رفتار نامناسب دارند، بيان شده است: اِدْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ؛(1) رفتار بد ديگران را به وسيله كار بهتر دفع كن. اين آيه در دو جاى قرآن آمده است، كه در يك جا در ادامه آن مى‌فرمايد: فَإِذَا الَّذِي بَيْنَك و بَيْنَه عَداوَة كَأَنَّه وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛(2) تا همان كسى كه با تو بر سرِ دشمنى است، گويى دوست و خويش تو گردد.

خوش‌رفتارى در مقابل رفتار بد ديگران، علاوه بر اين‌كه اوج ارزش اخلاقى است، انگيزه‌اى را هم در طرف مقابل براى كسب اين ارزش اخلاقى ايجاد مى‌كند. در دستگاه ارزشى


1. مؤمنون (23)، 96.

2. فصّلت (41)، 34.

اسلام، رفتارهاى انسان از نظر ارزشى داراى مراتب و درجات مختلفى است. اين ارزش، گاهى در حد خنثى است و گاهى در حد مثبت، آن هم با درجات متفاوت. مثلا، در مورد رفتار بد ديگران، گاهى اگر انسان مشابه همان كار را نسبت به آنها انجام دهد، از نظر ارزش‌گذارى خنثى و در حد صفر است؛ يعنى نه ارزش منفى دارد و نه ارزش مثبت. اما عمل كسى كه در مقابل رفتار بد ديگران نه تنها مقابله به مثل نمى‌كند، بلكه رفتار بهترى هم نسبت به آنها انجام مى‌دهد، داراى ارزش مثبت است.

در بحث فلسفه اخلاق، عده‌اى اعتقاد دارند كه به طور كلى، يك رفتار يا خوب است و يا بد؛ اگر عملى به شكل خاصى انجام شود خوب است، در غير اين صورت بد. كانت، فيلسوف اخلاقى معروف، در اين‌باره مى‌گويد: كار خوب شرايطى دارد كه در صورت تحقق آنها مى‌توان آن كار را خوب دانست، از جمله اين شرايط اين است كه انسان كار را به دليل اطاعت از حكم عقل يا وجدان انجام دهد نه از روى عواطف و يا انگيزه ديگرى. براساس ديدگاه كانت، عملِ مادرى كه نيمه‌هاى شب از خواب شيرين برمى‌خيزد و از طفلش پرستارى مى‌كند، فاقد ارزش اخلاقى است؛ چرا كه مادر براى ارضاى عاطفه خود دست به اين كار زده است!

اما در دستگاه ارزشى اسلام، ارزش‌هاى مثبت داراى مراتب‌اند؛ يعنى امر آنها بين نفى و اثبات نيست. ممكن است عملى از يك درجه تا بى‌نهايت ارزش داشته باشد. مراتب عبوديت و خلوص، همگى داراى ارزش‌اند، منتها با درجات متفاوت. آن خلوص كاملى كه مد نظر اسلام است، خلوصى است كه حضرت على(عليه السلام)داشتند. آن حضرت مى‌فرمايند: ما عَبَدْتُكَ خَوْفَاً مِنْ نارِكَ و لا طَمَعاً فى جَنَّتِك لكن وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلعِبادةِ فَعَبَدْتُكَ.(1)

بنابراين، دستگاه ارزشى اسلام، ارزش‌ها را در شكل «همه يا هيچ» در نظر نمى‌گيرد، بلكه اعمال خوب مراتب و درجات فراوانى دارند. البته ارزش بسيارى از كارها به نيت انسان بستگى دارد؛ هر قدر اخلاص انسان در كارى بيش‌تر باشد، به همان ميزان ارزش آن كار بالاتر است. اخلاص هم تنها با گفتن لفظ «قربةً الى اللّه» به دست نمى‌آيد؛ كار بايد واقعاً و از صميم دل براى خدا باشد.

 

يك نكته تربيتى: توجه به رابطه معرفت و انگيزش

انسان به يك‌باره نمى‌تواند مراتب بالاى تكامل را كسب كند؛ زيرا اين مهم با تربيت نفس و به


1. بحارالانوار، ج 70، باب 52، روايت 1.

تدريج امكان‌پذير مى‌شود. تربيت انسان‌ها نيز در دستگاه تربيتى اسلام، متناسب با ميزان معرفت و درك و فهم آنها مى‌باشد. در واقع تفاوت مراتب ارزش كارها به تفاوت معرفت و تربيت افراد بازمى‌گردد، و بسته به معرفت آنها تربيت افراد هم متفاوت مى‌باشد. مثلا همه ما مى‌دانيم كه شرط صحت نماز اين است كه به نيت قربت انجام شود و اگر نماز براى اغراض مادى و يا ريا خوانده شود، اشكال دارد. اما آيا همه مسلمان‌ها مى‌توانند واقعاً با خلوص كامل نماز را به جا بياورند؟ واقعيت اين است كه انسان‌ها نمى‌توانند در همه مراحل و شرايط زندگى، آن خلوص كامل را در اعمالشان داشته باشند؛ زيرا مردم از نظر معرفت و شناخت در يك سطح قرار ندارند. مثلا، از دختربچه نه ساله‌اى كه تازه به سن تكليف رسيده است نمى‌توان توقع داشت كه نمازها و ساير عباداتش را با خلوص كامل به جا آورد.

انسان بايد براى تشويق كودك به خواندن نماز، حتى جلوى ديگران از او تعريف و تمجيد نمايد. درست است كه اين‌گونه انگيزه‌ها در نيت كودك اثر مى‌گذارد و از خلوص آن مى‌كاهد، اما براى نمازخوان كردن او چاره‌اى جز اين نيست. شناخت كودك در حدى نيست كه اين‌گونه مسايل را درك كند؛ همين كه نمازش را به موقع بخواند كافى است. ولى به تدريج با بيش‌تر شدن عقل و معرفتش مى‌تواند نيت خود را خالص‌تر كند تا به مراحل بالاى تكامل نايل گردد.

اگر ما بخواهيم اعمالمان را طبق دستگاه اخلاقى كانت (كه مى‌گويد فعل اخلاقى تنها در صورتى است كه به انگيزه تبعيت از حكم عقل يا وجدان انجام شده باشد) انجام دهيم، شايد در بين ميليون‌ها انسان و افعال آنها يك مصداق هم نيابيم كه صرفاً به انگيزه تبعيت از حكم عقل انجام گرفته باشد. اما همان‌طور كه اشاره كرديم، دستگاه تربيتى اسلام با توجه به انگيزه‌هاى مختلف افراد به تربيت انسان‌ها مبادرت مىورزد.

براى مثال، يكى از وظايف مسلمان‌ها جهاد است و چون يك عبادت به حساب مى‌آيد، بايد قربةً الى‌اللّه انجام شود. اما از آن‌جا كه همه مردم از نظر اخلاص در مرتبه بالايى قرار ندارند، اسلام براى جهاد، به انگيزه‌هاى مختلف افراد توجه مى‌كند. انگيزه برخى افراد براى شركت در جهاد، بيش‌تر مادى است. براى انگيزش چنين افرادى قرآن مى‌فرمايد: وَعَدَكُمُ اللّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها؛(1) خدا به شما وعده گرفتن غنيمت‌هاى بسيار داده است. اين كار، نوعى ايجاد انگيزه كردن است؛ درست مانند اين‌كه ما از فرزندمان بخواهيم نماز بخواند تا فلان


1. فتح (48)، 20.

اسباب‌بازى را برايش تهيه كنيم. در جامعه هم افرادى زندگى مى‌كنند كه حكم كودك را دارند؛ يعنى بايد با دادن وعده و وعيد، آنها را به سمت كارهاى خوب سوق داد. البته اسلام به اين حد اكتفا نمى‌كند و مثلا براى انجام جهاد، ارزش‌هاى بالاترى را نيز معرفى مى‌نمايد؛ از جمله، ارزش پيروزى بر دشمنى كه بر مسلمان‌ها ظلم و ستم روا داشته، يا ارزش نيل به بهشت و نعمت‌هاى جاويدان الهى، و يا ارزش كسب رضايت خداوند.

البته قرآن در ادامه، كسانى را كه به دليل انگيزه‌هاى مادى در جهاد شركت جسته‌اند، مورد سرزنش قرار داده و مى‌فرمايد: تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ؛(1) شما متاع فانى ناچيز دنيا را مى‌خواهيد و خدا براى شما آخرت را. به فكر آخرت بودن، انگيزه بالاترى است كه خود نيز داراى مراتب فراوانى هم‌چون: نجات از عذاب، اجر و پاداش دايمى، مراتب عاليه بهشت و جنات عدن مى‌باشد. انگيزه و همت برخى افراد از اين هم بالاتر است؛ چرا كه فقط خشنودى خدا را مى‌خواهند. اگرچه تعداد اين‌گونه افراد كم است، اما اسلام مى‌خواهد ساير انسان‌ها را هم به تدريج به سمت اين انگيزه رهنمون سازد. در هر صورت، اينها انگيزه‌هايى است كه اسلام به واسطه آنها مى‌خواهد توجه انسان‌ها را از اهداف مادى و دنيوى به اهداف معنوى و اخروى جلب نمايد.

بنابراين روش تربيتى اسلام در تحقق بخشيدن به ارزش‌ها، متناسب با مراتب معرفت انسان‌ها است. خداوند تربيتش را منحصر به امثال سلمان و ابوذر نكرده است، ديگران هم بايد متناسب با فهم و معرفتشان تحت تأثير تربيت اسلام و قرآن قرار گيرند. اما چون همت افراد متفاوت است، برخى را كه داراى همت پايين مى‌باشند، ابتدا با ايجاد انگيزه‌هاى مادى تربيت مى‌كند و آن‌گاه كه همتشان بلندتر شد، با معارف ديگر آشنا مى‌سازد. در اين مرحله است كه انسان محبت خدا پيدا مى‌كند و وقتى محبت خدا آمد، بسيارى از مشكلات انسان حل مى‌شود.

 

مهربانى با نامهربانان

نحوه معاشرت با كسانى كه در جامعه رفتارهاى نامناسب دارند (مثلا، بدزبانند، بى‌ادبند، ظلم مى‌كنند، حقوق ديگران را رعايت نمى‌كنند و...) نيز داراى مراتب مختلفى مى‌باشد. بهترين رفتار در مقابل اين‌گونه افراد، مقابله به احسن مى‌باشد. با اين كار، در درجه اول، مشكلات


1. انفال (8)، 67.

دنيوى ما حل مى‌شود؛ زيرا خوش‌رفتارى با كسى كه در صدد آزار و اذيت ما است، اولا موجب در امان ماندن از شر او مى‌گردد و ثانياً، فرد دشمن را تبديل به دوست مى‌كند: فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ.(1) هم‌چنين اين كار موجب مى‌شود تا انسان به تدريج كارهايش را فقط به خاطر كسب رضايت الهى، كه از مراتب عاليه ارزش‌ها است، انجام دهد. انسان نمى‌تواند هيچ انگيزه‌اى را بالاتر از كسب رضايت خدا تصور كند و اسلام و امامان معصوم(عليهم السلام) مى‌خواهند انسان را طورى تربيت كنند كه به اين حد از معرفت و كمال دست يابد.

از همين رو است كه امام صادق(عليه السلام) در اين فراز از كلام خود خطاب به عبداللّه بن جندب مى‌فرمايند: پيوند خود را با فاميل و دوستان و همسايگانى كه با تو قطع رابطه كرده‌اند محكم‌تر نما و با ايشان به مانند خودشان رفتار مكن. هم‌چنين اگر به كمك و يارى كسى نياز داشتى، اما او از اين كار دريغ ورزيد، به هنگام احتياج وى محرومش منما. رفتار بد ديگران را با خوشرفتارى پاسخ بده، حتى اگر به تو دشنام داد، تو به او احترام بگذار، در مقابلِ ناجوانمردى ديگران، مردانگى به خرج بده و ظلم ديگران را ناديده بگير: صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَاعْطِ مَنْ حَرَمَكَ وَ اَحْسِنْ اِلى مَنْ اَساءَ اِلَيْكَ و سَلِّمْ عَلى مَنْ سَبَّكَ وَ اَنْصِفْ مَنْ خاصَمَكَ وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَّلَمَكَ. سپس حضرت براى ايجاد انگيزه در شيعيانشان، بر اين نكته تأكيد مى‌كنند و مى‌فرمايند: آيا هيچ يك از شما هستيد كه انتظار نداشته باشيد خداوند از گناهانتان درگذرد؟ كَما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ يُعْفى عَنْكَ. به جز حضرات معصومان(عليهم السلام)كسى نيست كه از عفو خدا بى‌نياز باشد. البته آنها هم در مقامى كه قرار دارند براى خودشان گناهانى قايلند كه بسيار بيش از ما از خدا ترس دارند و طلب عفو مى‌كنند. حال چگونه ما كه انتظار عفو خدا را داريم، حاضر نيستيم از اشتباه ديگران درگذريم؟! قرآن در اين‌باره مى‌فرمايد: وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ؛(2) و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟

در روايات هم آمده است، كسانى كه نسبت به ديگران گذشت مى‌كنند، روز قيامت از گناهانشان گذشت مى‌شود. براى مثال، كسانى كه در معامله بسيار آسان مى‌گيرند و گذشت مى‌كنند، خداوند هم در روز قيامت در محاسبه اعمالشان سخت نمى‌گيرد. اما آنهايى كه در


1. فصّلت (41)، 34.

2. نور (24)، 22.

معامله سخت‌گيرى مى‌نمايند كه مبادا يك ريال كم‌تر سود كنند، روز قيامت خداوند هم بر آنها سخت مى‌گيرد.

بنابراين اگر ما مى‌خواهيم خدا از ما بگذرد، بايد سعى كنيم نسبت به ديگران خوش‌رفتارى كنيم و از اشتباهات آنها درگذريم. در اين‌باره ان‌شاءاللّه در جلسه بعد بيش‌تر صحبت خواهيم كرد.

 

ارزش اخلاقى «عفو»

يكى از بزرگ‌ترين فضايل اخلاقى كه در قرآن كريم و روايات مورد تأكيد فراوان قرار گرفته، مسأله عفو و گذشت است. قرآن كريم در يكى از آيات درباره عفو مى‌فرمايد:

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ؛(1) كسانى كه از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق مى‌كنند و خشم و غضب فرو مى‌نشانند و از بدى مردم در مى‌گذرند.

ما اگر بخواهيم خداوند از گناهانمان درگذرد، بايد نسبت به ديگران عفو و گذشت داشته باشيم: وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ؛(2) و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟

سؤالى كه ممكن است در اين‌جا مطرح شود، اين است كه آيا اين فضيلت اخلاقى ارزش مطلق دارد يا نسبى؟ به ديگر سخن، آيا انسان در همه جا و تحت هر شرايطى بايد از ديگران عفو كند يا خير؟

گذشته از بحث نسبيت كه در فلسفه اخلاق مطرح است و براساس آن ارزش‌ها كلا تابع موضوعاتشان قلمداد مى‌شوند، بايد گفت، گاهى يك كار، مصداق چند عنوان واقع مى‌شود. براى مثال، اگر در زمان طاغوت، از ما در مورد شخص مظلومى كه از دست مأموران ساواك گريخته و به ما پناه آورده سؤال مى‌شد كه آيا او را ديده‌ايم يا نه، بايد چه مى‌گفتيم؟ آيا مى‌بايست از آن جهت كه دروغ گفتن خوب نيست، مخفى‌گاه آن شخص را نشان مى‌داديم، يا اين‌كه براى نجات جان آن فرد مظلوم مى‌بايد اظهار بى‌اطلاعى مى‌كرديم و در پاسخ مى‌گفتيم: «نمى‌دانم»؟ اگر مى‌گفتيم «نمى‌دانم»، گرچه اين پاسخ ما عنوان دروغ‌گويى داشت، اما عنوان


1. آل عمران (3)، 134.

2. فصّلت 041)، 34.

ديگرى هم داشت و آن، «نجات يك شخص بى‌گناه» است. در اين‌جا، بايد ديد ارزش كدام‌يك بيش‌تر است؛ ارزش راست گفتن يا ارزش نجات دادن يك انسان بى‌گناه از دست فردى ظالم؟

مسأله عفو از ديگران نيز داراى چنين حكمى است؛ يعنى ممكن است با مطرح شدن چند عنوان ديگر، ارزش آن تغيير كند. اگر عفو از كسى، موجب تضييع حقوق فرد يا افراد ديگرى شود، حكم متفاوتى پيدا مى‌كند. مثلا، اگر فردى با ديگرى در مالى شريك است و شخصى در آن مال خيانت كرده، در اين‌جا اگر بخواهد او را مورد عفو و بخشش قرار دهد، به شريك خود ظلم كرده است؛ چرا كه ممكن است وى از اين اقدام راضى نباشد. در اين‌جا، گذشتن از حق خود، موجب تضييع حق ديگرى مى‌شود كه از نظر شرع و اخلاق پسنديده نيست.

هم‌چنين گاهى عفو يك گناه‌كار، موجب گستاخى وى مى‌گردد؛ يعنى موجب مى‌شود كه آن شخص، كار زشت و ناپسند خود را تكرار نمايد. فلسفه عفو و گذشت اين است كه انسان خاطى متنبّه شده، خود را اصلاح نمايد و دشمنى او به دوستى تبديل گردد: فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ.(1) بنابراين اگر عفو موجب جرى‌تر شدن فرد گناه‌كار گردد، نبايد از او گذشت نمود.

به طور كلى، انسان در اين كار بايد همواره مصالح خود و جامعه را در نظر داشته باشد. بر اين اساس، هميشه معلوم نيست كه عفو بهترين راه باشد؛ مثلا ممكن است تنبيه و مجازات فردى كه حقوق ديگران را پايمال نموده است، موجب جلوگيرى از تكرار آن كار بد شود. اصولا يكى از فلسفه‌هاى احكام مجازات در اسلام، همين نكته است كه فرد و جامعه ـ هر دو ـ اصلاح شوند. اين‌كه اسلام در برخى از موارد دستور داده حدّ فرد گناه‌كار در ملأ عام جارى شود، براى اين است كه ديگران هم عبرت بگيرند و مرتكب چنين كارى نشوند.

در اوايل انقلاب، وقتى جنايت‌كاران را مجازات مى‌كردند، برخى مى‌گفتند: اين كار با عفو و رأفت اسلامى منافات دارد. در روايت هم داريم وقتى حضرت مهدى(عليه السلام) ظهور مى‌كنند، شمار گناه‌كاران و ستم‌گرانى كه مجازات مى‌كنند آن‌قدر زياد است كه عده‌اى مى‌گويند: اگر اين شخص از اولاد فاطمه(عليها السلام) بود، اين چنين خون مردم را نمى‌ريخت؛ يعنى اين كار را خلاف رحمت و عطوفت اسلامى مى‌بينند. حال آن‌كه بايد ديد اگر چنين كسانى مجازات نشوند،


1. فصّلت (41)، 34.

نتيجه‌اش چه خواهد شد؟ قرآن كريم در اين‌باره مى‌فرمايد: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ؛(1) و قصاص براى حفظ حيات شما است اى خردمندان.

اجراى حدود الهى موجب رحمت و حيات جامعه مى‌شود. قرآن هم بر اين مسأله تأكيد مى‌نمايد: وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ؛(2) آنان كه از احكام خدا سرپيچى مى‌كنند، آنها به حقيقت ستم‌كارانند. البته در مواردى كه مصالح اسلام و جامعه اسلامى اقتضا كند، حاكم شرع (ولىّ‌فقيه) حق دارد حدود را ببخشد.

بنابراين فلسفه اجراى حدود، ديات و قصاص اين است كه از شيوع فساد در جامعه جلوگيرى گردد. در روايات آمده است كه بركت اجراى يك حدّ از حدود الهى در جامعه، از باران وسيعى كه بر زمين ببارد و همه جا را سرسبز و خرم نمايد، بيش‌تر است. مسؤولان نظام اسلامى بايد اين نكته را در نظر داشته باشند كه عفو و گذشت از كسانى كه به بيت‌المال خيانت كرده‌اند، چه بسا در برخى موارد، خود خيانتى بزرگ به جامعه و مردم مى‌باشد. قرآن كريم در مورد كسانى كه مرتكب عمل منافى عفت شده‌اند و چهار نفر شاهد عادل هم درباره كار زشت آنها شهادت داده‌اند، مى‌فرمايد: آنها را جلوى مردم تازيانه بزنيد، مبادا تحت تأثير عواطف خود قرار بگيريد و از اجراى حدّ چشم‌پوشى نماييد: وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللّهِ؛(3) و در دين خدا نسبت به آن دو دل‌سوزى مكنيد.

رعايت مصالح جامعه از حفظ آبروى دو نفر كه اعمال منافى عفت انجام داده‌اند، بسيار مهم‌تر است؛ چه بسا فوايد اجراى حدود الهى از عفو و بخشش برخى گناه‌كاران بسيار بيش‌تر باشد.

حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) در اين فراز از سخنان خود مى‌فرمايند: وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ كما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ يُعْفى عَنْكَ؛ از كسى كه به شما ستم كرده است گذشت كنيد، همان‌طور كه دوست داريد ديگران از شما گذشت كنند. البته همان‌گونه كه پيش‌تر اشاره شد، بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه ما حق نداريم كسانى را كه در بيت‌المال خيانت كرده‌اند مورد عفو و بخشش قرار دهيم؛ ما فقط مى‌توانيم از حق خود بگذريم.


1. بقره (2)، 179.

2. همان، 229.

3. نور (24)، 2.

نكته ديگر، مسأله «حق اللّه» و «حق الناس» است. اگر كسى نسبت به ديگرى مرتكب جنايتى شده و حتى مورد بخشش آن شخص هم قرار گرفته باشد، الزاماً مورد بخشش خداوند قرار نمى‌گيرد. به ديگر سخن، با گذشت صاحب حق، حق خدا بخشيده نمى‌شود. حق خدا با توبه و پذيرش آن از سوى پروردگار، بخشيده مى‌شود. بنابراين، در اين موارد علاوه بر اين‌كه بايد رضايت مردم را جلب نماييم، بايد از درگاه خداوند نيز طلب عفو و بخشش نماييم تا خالق هستى هم از گناه ما درگذرد.

حضرت در ادامه به درس گرفتن از عفو و كرم الهى توصيه كرده، مى‌فرمايند: فَاعْتَبِرْ بِعفوِ اللّهِ... . يكى از صفات خداى متعال اين است كه بد و خوب ـ هر دو ـ را مورد رحمت خود قرار مى‌دهد. ما انسان‌ها هم بايد سعى كنيم مظهر صفات خدا باشيم؛ يعنى در مواردى كه حكمت و مصلحت اقتضا مى‌كند، با همه مردم، اعم از انسان‌هاى خوب و بد، رفتارى توأم با مهر و عطوفت داشته باشيم. اين هم انگيزه بالاترى است كه انسان‌ها كوشش نمايند صفت رحمانيت الهى را در خود تقويت كنند؛ زيرا خداوند كه كمال مطلق است، گناه‌كاران را از رحمت خود محروم نمى‌سازد: اَلا تَرى اَنَّ شَمْسَهُ اَشْرَقَتْ عَلَى الأبْرارِ و الفُجّارِ و اَنَّ مَطَرَهُ يَنْزِلُ على الصّالحينَ و الخاطِئينَ؛ آيا نمى‌بينى كه خورشيد خدا بر خوبان و بدان يكسان مى‌تابد و باران خدا هم بر نيكوكاران و خطاكاران ـ هر دو ـ مى‌بارد؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org