قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس بيست و هشتم

 

 

محبت اهل بيت(عليهم السلام) ، پايه محكم اسلام

 

 

 

ـ محبت اهل بيت(عليهم السلام)، اساس اسلام

ـ تبيين رابطه دين با محبت اهل بيت(عليهم السلام)

ـ محبت اهل بيت(عليهم السلام)، مزد رسالت و پايه هدايت

ـ يادى از يك محب اهل بيت(عليهم السلام): مرحوم طيب

ـ تفسير «منافقان» به «دشمنان اهل بيت»(عليهم السلام)

 

 

 

 

 

محبت اهل بيت(عليهم السلام)، پايه محكم اسلام

وَ لِكُلِّ شَىْء اَساسٌ واساسُ الاسلامِ حُبُّنا اَهلَ البيتِ يَا ابْنَ جُنْدَب اِنَّ لِلّهِ تباركَ و تعالى سُوراً مِنْ نور مَحفُوفاً بِالزِّبَرْجَدِ و الحَريرِ مُنَجَّداً بِالسُّنْدُسِ و الدّيباجِ يَضْرِبُ هذا السّورِ بين اَوليائِنا و بينَ اعدائِنا فَاِذا غَلَى الدِّماغُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ و نَضِجَتِ الاَْكبادُ مِنْ طُولِ المَوقِفِ اُدْخِلَ فى هذا السّورِ اولياءُ اللّهِ فَكانُوا فى اَمْنِ اللّهِ و حِرْزِهِ لَهُمْ فيها ما تَشْتَهِى الاَْنْفُسُ و تَلَذُّ الاَْعْيُنُ و اَعداءُ اللّهِ قَدْ اَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ و قَطَعَهُمُ الْفَرَقُ وَ هُمْ يَنْظُرونَ اِلى ما اَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ فَيَقولونَ «ما لَنا لا نَرى رِجالا كُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الاَشْرارِ»(1) فَيَنْظُرُ اِلَيْهِم اَولياءُ اللّهِ فَيَضْحَكونَ مِنْهُمْ فَذلِكَ قولُهُ عَزَّ و جَلَّ «اَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيّاً اَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الاَْبْصارُ»(2) و قوله «فَالْيَومَ الّذينَ امَنوا مِنَ الكُفّارِ يَضْحَكونَ عَلَى الاَرائِكِ يَنْظُرونَ»(3) فلا يَبْقى اَحَدٌ مِمَّنْ اَعانَ مُؤْمِناً مِنْ اَوْليائِنا بِكَلِمَة الاّ اَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حساب.

 

محبت اهل بيت (عليهم السلام) ، اساس اسلام

خدا را شاكريم كه توفيق داد جلساتى در مكتب امام صادق(عليه السلام) باشيم و از كلام نورانى آن حضرت كه خطاب به عبداللّه بن جندب بيان كرده‌اند بهره ببريم. در اين جلسه ان‌شاءاللّه آخرين بخش اين روايت شريف را با هم مرور مى‌كنيم.


1. ص (38)، 62.

2. مطففين(83)، 34.

3. همان، 63.

مطلبى كه حضرت در اين قسمت به آن اشاره دارند اين است كه مى‌فرمايند:و لِكُلِّ شَىْء اساسٌ و اَساسُ الاِْسْلامِ حُبُّنا اَهلَ البيتِ؛ هر چيز پايه‌اى دارد و پايه اسلام، محبت ما اهل‌بيت است.

به عبارتى، اسلام نظير خانه‌اى است كه پايه و ستون آن خانه، محبت اهل بيت(عليهم السلام)است. يك ساختمان اگر پايه‌هاى محكمى داشته باشد، مى‌تواند سال‌هاى طولانى پا برجا بماند. چنين خانه‌اى در گذر زمان ممكن است ظاهرش كثيف و سياه و در و ديوارش خراب شود، اما چون پايه‌هايش محكم است، با كمى تعمير و رنگ و روغن و تزيينات مى‌توان آن را تميز و مرتب كرد. اما اگر پايه و اساس محكمى نداشته باشد، هرچه هم رنگ و روغن بزنيم فايده‌اى ندارد و با باد و باران يا سيلابى فرو خواهد ريخت. اسلام نيز به حسب اين روايت پايه‌اى دارد كه اگر آن پايه محكم و پابرجا باشد بناى اسلام فرد و جامعه هم باقى خواهد ماند؛ هرچند ممكن است در معرض حوادث و آفاتى واقع شود و ظاهرش آسيب‌هايى ببيند.

آنچه در اين‌جا مهم است تحقيق و تبيين اين مطلب است كه چرا محبت اهل بيت(عليهم السلام)پايه و اساس اسلام است؟ اين مسأله يك مقام اثبات دارد و يك مقام ثبوت. مقام اثبات يعنى اين‌كه چه آيه و روايت و دليلى بر اين مطلب وجود دارد؛ مثلا خود همين روايت يك مستند و دليل است بر اين‌كه اساس اسلام محبت اهل بيت(عليهم السلام) است. هم‌چنين آيات و روايات ديگرى در اين زمينه وجود دارد. اما مقام ثبوت يعنى تبيين اين مسأله كه اصولا چگونه است كه اساس اسلام محبت اهل بيت(عليهم السلام) است. چرا اگر محبت و ارادت به اهل بيت(عليهم السلام) نباشد پايه دين انسان سست و نامطمئن است؟

از دو مقام ثبوت و اثبات، آنچه در اين‌جا بيشتر مد نظر ما است مقام ثبوت است. آنچه مهم است اين است كه صرف‌نظر از ادله‌اى كه اين مسأله را «اثبات» مى‌كند، از نظر «ثبوتى» اصولا چرا و چگونه چنين رابطه‌اى بين اسلام و محبت اهل بيت(عليهم السلام) وجود دارد؟

 

تبيين رابطه دين با محبت اهل بيت(عليهم السلام)

اصولا دين براى ايجاد رابطه بين انسان و خدا آمده است. ارتباط انسان با خدا نيز حداقل تحت تأثير دو عامل شكل مى‌گيرد: يكى عامل شناختى و معرفتى، و ديگرى عامل عاطفى. ابتدا انسان نسبت به اين‌كه اين عالم آفريدگار و خدايى دارد شناخت پيدا مى‌كند؛ نسبت به اين‌كه اين جهان ولى‌نعمتى دارد كه تمام نعمت‌هاى انسان از او است. پس از اين و در مرحله

دوم، بايد در دلش محبتى نسبت به اين آفريدگار و ولى‌نعمت پيدا شود. اگر اين شناخت و اين محبت در وجود انسان شكل گرفت، آن‌گاه زمينه لازم براى ارتباط انسان با خدا كه هدف دين است، فراهم مى‌گردد.

اما نكته مهم اين است كه اين حد از شناخت و عاطفه، براى آن كه انسان زندگى‌اش را بر اساس پرستش صحيح خدا و صراط مستقيم بنا كند كافى نيست. در طول تاريخ بسيار بوده‌اند كسانى كه هم خدا را شناخته بوده‌اند و هم محبت او در دلشان بوده است، اما افكار و عقايد و راه و رسم انحرافى و باطل داشته‌اند. به تصريح قرآن كريم، حتى بت‌پرست‌ها نيز به خدا توجه داشته‌اند و خواهان تقرب به خداوند بوده‌اند:

ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى؛(1) ما آنها را جز براى اين‌كه ما را هرچه بيش‌تر به خدا نزديك گردانند، نمى‌پرستيم.

هم‌چنين از زبان مشركان چنين نقل مى‌كند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللّهِ؛(2) اينها [بت‌ها] شفيعان ما نزد خداوند هستند.

بنابراين صرف اين‌كه انسان خدا را بشناسد و علاقه و محبتى از او در دل داشته باشد و بخواهد خود را به او نزديك كند، براى قرار گرفتن در راه راست و رسيدن به سعادت كافى نيست و لازم است راه اين نزديكى و تقرب را نيز بدانيم. از همين‌جا است كه بعد از مسأله «توحيد» مسأله «نبوت» مطرح مى‌شود. خداوند پيامبران را فرستاده تا از طريق آنان راه صحيح تقرب به خودش را به بشر نشان دهد.

اما با آمدن انبيا به تنهايى باز هم مسأله هدايت تمام نمى‌شود. ما مى‌بينيم كسانى كه مدعى پيروى از انبيا هستند؛ مذاهب، فرقه‌ها، مرام و مسلك‌هاى مختلفى دارند. در اسلام، هفتاد و دو ملت با آرا و عقايد و راه و رسم‌هاى مختلف و گاه متضاد و متناقض داريم كه همگى ادعاى مسلمانى و پيروى از نبى خاتم را دارند. بنابراين براى اتمام كار هدايت، تكمله‌اى لازم است و از همين رو است كه خداوند پس از هر پيامبرى، اوصيا و جانشينانى براى او قرار داده تا ملجأ و مرجع مردم پس از آن پيامبر باشند. در اسلام نيز خداى متعال براى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)جانشينانى قرار داده كه گفتار و رفتار آنان راهنما و سرمشق مسلمانان پس از آن حضرت


1. زمر (39)، 3.

2. يونس (10)، 18.

باشند. اين‌جا است كه روشن مى‌شود چرا اساس اسلام محبت اهل بيت(عليهم السلام) قرار داده شده و چه رابطه‌اى «ثبوتاً» بين بقاى اسلام و محبت اهل بيت وجود دارد.

 

محبت اهل بيت

(عليهم السلام)

، مزد رسالت و پايه هدايت

به جرأت مى‌توان ادعا كرد بيش از نود درصد آنچه را كه ما شيعيان از اسلام مى‌دانيم از طريق اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده است. اين قضيه در مورد ساير فرق مسلمانان نيز صادق است، گرچه آنان ممكن است خود نسبت به اين امر جاهل يا غافل باشند. از اين‌رو مى‌توانيم بگوييم بعد از وجود گرامى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بزرگ‌ترين نعمتى كه خداوند بر امت آخرالزمان منت نهاده و به آنان ارزانى داشته است، نعمت وجود انوار مقدس اهل بيت معصومين(عليهم السلام) است. آنان در طول دو سه قرن به تدريج معارف و حقايق اسلام را براى مردم بيان كردند و هم‌چنين با توجه به شرايط متغير زمانى اين دوران، الگوهايى عملى را براى برخورد با شرايط مختلف اجتماعى به پيروان خود عرضه كردند.

خداى متعال در قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم(عليهم السلام) مى‌فرمايد:

قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى؛(1) بگو: «به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما نمى‌خواهم مگر دوستى درباره اهل بيتم.»

مسلّماً پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مردم براى رسالتش اجر و مزد نمى‌خواهد، آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مردم مى‌خواهد هدايت و گام نهادن آنان در صراط مستقيم است؛ و خداوند مى‌داند كه اين هدايت، بى وجود اهل بيت(عليهم السلام) و تمسك به آنان صورت نمى‌پذيرد. آيه مذكور را مقايسه كنيد با اين آيه كه مى‌فرمايد:

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلاً؛(2) بگو: «بر اين [رسالت] اجرى از شما نمى‌خواهم، جز اين‌كه هركس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش] گيرد.»

كنار هم گذاشتن اين دو آيه به روشنى نشان مى‌دهد كه مسير هدايت و «سَبيل رب» از محبت و مودت اهل بيت(عليهم السلام) و تمسك به ايشان مى‌گذرد. البته اين در واقع همان محبت خدا است كه


1. شورى (42)، 23.

2. فرقان (25)، 57.

در مرتبه پايين‌تر در آيينه وجود پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) جلوه‌گر مى‌شود. محبت ما به پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) به سبب خويشاوندى و مسايلى از اين قبيل نيست، بلكه براى آن است كه آنان بندگان شايسته خداوند هستند و مراتب بندگى را به نهايت رسانده‌اند. پس اين محبت، شعاعى از همان محبت ما به خدا است و در پرتو آن شكل گرفته است و معرفت و محبت ما به خداوند موجب محبت و معرفت ما نسبت به آنان شده است.

اگر ما بخواهيم معرفت و محبت خداوند به شكل صحيح در دل‌هاى ما باقى بماند و چراغ راه زندگى ما در اين دنيا باشد و موجب نجات و سعادت ما گردد، بايد با محبت و معرفت پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) همراه شود. خداوند خود در قرآن خطاب به پيامبر مى‌فرمايد:

قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي؛(1) بگو: «اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد.»

شرط صدق در اظهار محبت به خداوند، تبعيت از پيامبر(صلى الله عليه وآله) قرار داده شده، و كمال تبعيت از پيامبر تبعيت از اهل بيت او است كه محبت آنها را به عنوان اجر و مزد رسالت از ما خواسته و در حديث ثقلين امر به تمسك به آنها كرده است: اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلّوا كتابَ اللّهِ و عترتى اهلَ بيتى... .(2)

بنابراين اگر بخواهيم اسلام و دينمان پابرجا بماند و در طوفان فتنه‌ها و حوداث متزلزل نشود و فرو نريزد، بايد مودت و محبت اهل بيت(عليهم السلام) و تمسك به آن ذوات مقدس را در رأس امور مورد توجه قرار دهيم.

 

يادى از يك محب اهل بيت(عليهم السلام) : مرحوم طيب

ما انسان‌هاى معمولى كه معصوم نيستيم، ممكن است دينمان بر اثر آفت گناه و فتنه‌هاى ديگر كم‌رنگ و ضعيف شود. در اين حالت اگر خانه دينمان اساس و پايه‌اى محكم، كه همان محبت اهل بيت(عليهم السلام) است، داشته باشد، مى‌توانيم از اين خطرها جان سالم به در بريم و نقص‌ها و كاستى‌هاى پيش‌آمده را جبران كنيم. اما اگر خداى ناكرده پايه ولايت و محبتمان نسبت به اهل‌بيت(عليهم السلام) ضعيف باشد يا آن را در معرض ضعف و سستى قرار دهيم، بايد از عاقبت خود بيم‌ناك باشيم.

در اين زمينه شواهد تاريخى فراوانى نيز وجود دارد. كسانى بوده‌اند كه انحراف‌هايى در


1. آل عمران (3)، 31.

2. بحارالانوار، ج 2، باب 34، روايت 2.

عمل پيدا كرده‌اند و حتى ابتلاى طولانى به برخى گناهان كبيره داشته‌اند، ولى چون محبت اهل بيت در دل آنها زنده بوده موفق به توبه شده‌اند و نجات پيدا كرده‌اند. از آن طرف نيز كسانى را مى‌بينيم كه ظاهر دينشان، نماز و روزه و عبادت و قرآنشان خوب بوده، اما در اثر كم‌رنگ بودن يا كم‌رنگ شدن ولايت و محبت اهل بيت(عليهم السلام) در دلشان، به ورطه سقوط افتاده‌اند و عاقبت به خير نشده‌اند. گرچه در اين‌جا نمى‌خواهم از كسى نام ببرم اما به ذهنم آمد در اين زمينه يادى از مرحوم طيب داشته باشم.

مرحوم طيب نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) و به خصوص سيدالشهدا(عليه السلام)ارادت زيادى داشت. دسته طيب در روز عاشورا در تهران معروف بود. او به رهبر كبير انقلاب، حضرت امام(رحمه الله)ارادت داشت و در مسايل قيام 15 خرداد هم به حمايت از امام برخاست. متعاقب آن او را گرفتند و به زندان انداختند. رژيم و ساواكى‌ها به او گفتند، اگر يك كلمه بگويى من از خمينى پول گرفته‌ام كه اين كارها را بكنم تو را آزاد مى‌كنيم. واقعاً هم اگر مى‌گفت او را آزاد مى‌كردند و مثل رفقاى ديگرش به نان و نوا و مقامى هم مى‌رسيد. اما مرحوم طيب حاضر به اين كار نشد و گفت من اين كار را براى خدا كردم و حاضر نيستم عليه امام چيزى بگويم.سرانجام نيز او را به دار كشيدند و به شهادت رساندند.

بعد از اين جريان، افراد متعددى خواب طيب را ديدند كه وضع بسيار خوبى داشت و داستان‌هاى متعددى در اين زمينه نقل شد؛ از جمله، فرداى آن روزى كه مرحوم طيب را به شهادت رساندند يكى از دوستان به منزل ما آمد و گفت درباره طيب تفألى به قرآن بزن. من گفتم قرآن كه كتاب تفأل نيست. آن دوست ما اصرار كرد. من قرآن را باز كردم، خدا را شاهد مى‌گيرم كه اول صفحه كلمه طيب بود و اين آيه شريفه آمد كه: اِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ؛(1) سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى‌رود.

گرچه مرحوم طيب در دورانى از زندگى‌اش كمبودها و اشكالاتى در اعمال و رفتارش داشت، اما محبت و ارادت او به اهل بيت(عليهم السلام) دستش را گرفت و عاقبتش ختم به خير شد.

از آن طرف نيز كسانى را در همين انقلاب خودمان ديديم كه داراى موقعيت‌هاى علمى و اجتماعى ممتازى هم بودند، اما به انحراف افتادند و مسايلى در مورد آنها پيش آمد و حرف‌ها و حركت‌هايى از آنها صادر شد كه هيچ كس باورش نمى‌شد. اگر رديابى كنيد، ملاحظه خواهيد


1. فاطر (35)، 10.

كرد كه ريشه‌اش باز مى‌گردد به برخى كوتاهى‌هايى كه در مورد اهل بيت(عليهم السلام)، به ويژه حضرت زهرا(عليها السلام) و سيدالشهدا(عليه السلام) روا داشتند و آن‌طور كه شايسته آنان بود حق ارادت به اهل بيت(عليهم السلام) را به جا نياوردند.

در هر حال بايد مراقب بود كه اگر انسان زياد گناه كند و ظرف وجودش بيش از حد آلوده گردد، اين خطر وجود دارد كه خداى ناكرده محبت و مودت اهل بيت(عليهم السلام) به كلى از صفحه قلب و دل انسان زايل گردد.

 

تفسير «منافقان» به «دشمنان اهل بيت»(عليهم السلام)

در ادامه اين روايت، حضرت اشاره مى‌كنند به «سور»ى كه در روز قيامت ميان مؤمنان و منافقان كشيده مى‌شود و قرآن در سوره حديد از آن سخن گفته است. «سور» به معنى ديوار بلند است. قرآن مى‌فرمايد:

يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالَْتمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُور لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ. يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتّى جاءَ أَمْرُ اللّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ؛(1) آن روز مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده‌اند، مى‌گويند: «به ما نگاه كنيد تا از نورتان برگيريم.» گفته مى‌شود: «بازپس گرديد و نورى درخواست كنيد.» آن‌گاه ميان آنها ديوارى زده مى‌شود كه آن را دروازه‌اى است  [كه] باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. [منافقان] آنان را ندا در مى‌دهند: «آيا ما با شما نبوديم؟» مى‌گويند: «چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و [شيطان] مغرور كننده، شما را در باره خدا بفريفت.

نكته جالب توجه در اين آيه اين است كه قرآن مى‌فرمايد، اين ديوار در روز قيامت بين «مؤمنان» و «منافقان» كشيده مى‌شود، نه بين «مؤمنان» و «كافران». كفّار حسابشان معلوم است، صحبت از منافقانى است كه در دنيا در ظاهر با مؤمنان در يك مسير بوده‌اند، مسجد مى‌آمده‌اند، نماز و قرآن مى‌خوانده‌اند و با مسلمانان همراه و به اصطلاح، سر يك سفره بوده‌اند.


1. حديد (57)، 13ـ14.

اكنون در روز قيامت بين آنها جدايى انداخته مى‌شود. آن روز روزى است كه به تعبير قرآن: بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ؛(1) جان‌ها بر لب آيد؛ و امام صادق(عليه السلام) اضافه مى‌كنند: و نَضَجَتِ الاكْباد؛ جگرها از فرط تشنگى بپزد. خلاصه، روزى است كه از هر طرف، از زمين و آسمان، بالا و پايين، گرفتارى و عذاب مى‌بارد. در چنين اوضاع و احوالى قرآن مى‌فرمايد ديوارى پيدا مى‌شود. امام صادق(عليه السلام) در اين روايت مى‌فرمايند آن ديوار از نور است. ديوارى كه اين طرفى‌ها (مؤمنان) افراد آن طرف (منافقان) را مى‌بينند ولى از آن طرف ديوار اين طرف ديده نمى‌شود. فرض كنيد چيزى شبيه شيشه‌هاى رفلكس كه امروزه درست مى‌كنند. اين ديوار بين دو گروه جدايى مى‌اندازد: مؤمنان و منافقان.

حضرت در اين روايت مى‌فرمايند، آن مؤمنان، دوستان و محبان ما هستند و كسانى كه از روى علاقه و محبتى كه به ما داشتند به دوستان و مواليان ما خدمت مى‌كردند؛ و آن منافقان را مى‌فرمايند دشمنان ما اهل بيت هستند.

پس از اين‌كه به يك‌باره اين ديوار بين مؤمنان و منافقان جدايى مى‌اندازد منافقان مى‌گويند: چه شد؟ پس اين رفقاى ما، كسانى كه در دنيا با هم بوديم، كجا رفتند كه ديگر آنها را نمى‌بينيم؟ صدا مى‌زنند آن طرف و به مؤمنان مى‌گويند: مگر ما با شما نبوديم؟ مؤمنان پاسخ مى‌دهند: چرا، و ليكن شما با دست خود، خود را در مهلكه انداختيد و امروز و فردا كرديد و دنيا و آرزوهاى بى‌پايان دنيايى شما را فريب داد.

با توجه به اين روايت معلوم مى‌شود ملاك اسلام واقعى و ظاهرى (منافقانه)، داشتن يا نداشتن محبت ولايت اهل بيت(عليهم السلام) است. خلاصه اين‌كه، هر چيز پايه‌اى دارد و پايه و اساس اسلام محبت اهل بيت(عليهم السلام) است: لِكُلِّ شَىْء اساسٌ و اساسُ الاسلامِ حُبُّنا اهلَ البيتِ. اگر اين محبت بود، كاخ اسلام پابرجا مى‌ماند، گرچه ممكن است در و ديوارش خرابى پيدا كند و سقفش سوراخ شود؛ اما چون پايه محكم است آن خرابى‌ها قابل ترميم و جبران است. اما اگر پايه سست شد، هرچند هم كه در ديوار اين كاخ را رنگ و روغن بزنيم و به انواع زينت‌ها بياراييم، اين كاخ عاقبت بر سر صاحبش خراب خواهد شد.

از خداى متعال مى‌خواهيم اين ذخيره گران‌بهاى محبت و ولايت اهل بيت(عليهم السلام) را براى ما تا روز قيامت حفظ فرمايد و هرگز آن را از قلب ما بيرون مبرد.


1. احزاب (33)، 10.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org