قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

2. رابطه دين و آزادى

رابطه دين با آزادى چيست؟ آيا بايد دين را مقدّم بر آزادى دانست؟ يا بالعكس، آزادى اصل است و دين تابعى از آن؟

گروهى چنين پنداشته‌اند كه آزادى اصل و مقدّم بر هر چيزى و از جمله دين است. زيرا اگر دين را اصل بدانيم و آزادى را پرتوى از آن، به هنگام پذيرش دين آزاد نخواهيم بود. به عبارت ديگر، پذيرش اصلِ دين ـ مانند هر كار اختيارى ديگر انسان ـ وقتى ارزشمند و مستلزم اجر و ثواب الهى است كه آزادانه و از روى اختيار باشد؛ و اگر آزادى را فرع و جايگاه آن را بعد از دين بدانيم، لازمه‌اش آن است كه به هنگام پذيرش دين آزاد نباشيم و در نتيجه عمل ما هم عارى از اختيار مى‌گردد. در حالى كه انتخاب دين بايد آزادانه صورت گيرد و ايمان، به عنوان يك عمل اختيارى كه ريشه در ژرفاى قلب آدمى دارد، چيزى نيست كه با زور و اجبار بتوان بر كسى تحميل كرد و از همين رو خداوند هم در قرآن كريم مى‌فرمايد:

«لاَ إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ»(1) بنابراين، آزادى اصل و مقدّم بر دين است و اساساً وجود و اعتبار دين در پرتو آزادى معنا پيدا مى‌كند.

حال كه جايگاه آزادى قبل از دين است و دين زاييده و محصول آزادى است، دين هرگز نمى‌تواند آزادى را محدود كند؛ چرا كه هيچ نتيجه و فرعى نمى‌تواند اصل و اساس خود را در


1. بقره / 256.

بند كشد و با اين كار اعتبار خود را نيز از ميان بردارد. بنابراين، افراد در محيطهاى دينى بايد از نهايت آزادى برخوردار شوند و احكام و قوانين دينى حقّ محدود كردن آزادى‌ها را ندارند.

بخشى از استدلال فوق سخن حقّى است و بخش ديگر سفسطه‌اى بيش نيست كه با اندك تأمّلى قابل شناسايى است. قسمت اوّل استدلال پيش گفته كه انتخاب دين را در فضا و شرايطى آزاد قابل قبول و ارزشمند معرّفى مى‌كند و در تأييد آن به آيه «لا اكراه فى الدّين» تمسك مى‌جويد، سخنى موجّه مى‌باشد؛ امّا قسمت دوّم استدلال كه در ادامه آمده است و چنين وانمود مى‌كند كه حتّى بعد از پذيرش دين بايد آزادى چنان محفوظ باشد كه مقرّرات دينى هم نتواند گزندى به آن برساند، مُغالطه‌اى بيش نيست.

براى روشن‌تر شدن مطلب بايد گفت: در اين استدلال بين دو مرحله و دو مقام از آزادى خلط شده است: يكى آزادىِ قبل از گزينش دين و دوّم آزادىِ بعد از گزينش دين. آن آزادى كه شرط اختيار و قدرت انتخاب است منزلگاهى قبل از دين دارد و بدون آن گزينش آزاد منتفى خواهد شد. امّا آزادى بعد از پذيرش دين، در چارچوب دين و محدود به حدود دينى خواهد بود. به عبارت ديگر، بعد از آن كه انسان آزادانه دين را انتخاب كرد، مجموعه دين اعم از امور اعتقادى و دستورات عملى را نيز پذيرفته است و به لوازم اين پذيرش كه عمل و راه‌پويى در قالب اين اعتقادات و فرامين عملى است گردن نهاده، آزادانه خود را تابع اوامر و نواهى خداوند متعال ساخته است.

نظير اين مسأله در بسيارى از امور زندگى انسانها نيز اتفاق مى‌افتد. به عنوان نمونه، افراد آزادانه و با گزينش خود به استخدام نيروهاى نظامى و انتظامى درمى‌آيند، امّا بعد از استخدام شدن و پذيرفتن آزادانه قوانين و مقرّرات حاكم بر نيروهاى مذكور، حقّ تخطّى از قوانين و مقرّرات را ندارند و نمى‌توانند به هر گونه‌اى كه خود خواستند تصميم بگيرند.

گاهى نيز اين مغالطه با رنگ و لعاب دينى و با استناد به برخى آيات قرآنى بيان مى‌شود تا از مقبوليّت بيشترى برخوردار گردد. آياتى چون:

1.«لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر»(1)؛ تو بر مردم سيطره و تسلّط ندارى.

2.«مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيل»(2)؛ و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداده‌ايم و تو وكيل مردم و نگهبان آنان نيستى.


1. غاشيه / 22.

2. انعام / 107.

3.«مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ»(1)؛ پيامبر تنها بايد پيامهاى خدا را به مردم برساند و نه چيز ديگر.

4.«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»(2)؛ ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.

5.«فَمَنْ شَاءَ فَلَيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ»(3)؛ هر كه مى‌خواهد بپذيرد و هر كس هم نخواست كفر بورزد.

آنها با استدلال به اين آيات چنان فرياد آزادى سر مى‌دهند كه گويا ـ معاذ الله ـ از خدا هم براى آزادى انسان دلسوزترند! غافل از آن كه در مقابل آيات پيش گفته، برخى آيات مى‌فرمايد: هرگاه خدا و پيامبر او چيزى را براى مردم برگزيدند و به آنها دستورى دادند، هيچ كس حقّ انتخاب و اختيار در مقابل آنها ندارد و بايد تابع خواست آنها باشد:

«وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِن وَ لاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»(4) و يا آيه: «اَلنَّبِىُّ أُوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(5)؛ پيامبر از خود مردم به خودشان اولى است.

تقريباً تمام مفسّرين اين آيه شريفه را چنين تفسير كرده‌اند كه: تصميم پيامبر بر تصميم مردم مقدّم است و وقتى او تصميمى گرفت ديگران حقّ مخالفت در برابر تصميم او را ندارند.

در بادى امر شايد تصوّر شود بين اين دسته از آيات تعارض وجود دارد، ولى كسى كه اندك آشنايى با قرآن داشته باشد و مراجعه‌اى به سياق و قبل و بعد آيات دسته نخست داشته باشد، درمى‌يابد كه مصبّ و مورد اين آيات ارتباطى به مسأله آزادى ندارد تا تهافتى رخ بنمايد؛ بلكه در مقام دلدارى دادن به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است. زيرا پيامبر به دليل آن كه مظهر رحمت و عطوفت الهى بود، بسيار از اين كه مردم راه حقّ و اسلام را نمى‌پذيرفتند نگران بود و گاه چنان غصّه مى‌خورد كه گويا مى‌خواهد خود را هلاك كند. خداوند متعال نيز در مقام دلدارى پيامبر خود مى‌فرمايد: «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ»(6)؛ شايد تو خويشتن را به سبب اين كه ايمان نمى‌آورند هلاك كنى. خداوند آيات دسته اوّل را نازل كرده است تا آرامشى به پيامبر داده باشد.


1. مائده / 99.

2. انسان / 3.

3. كهف / 29.

4. احزاب / 36.

5. احزاب / 6.

6. شعراء / 3.

بنابر اين، اين سخن كه هر موقع دين در مقابل آزادى قرار گرفته است، دين شكست خورده است فاقد پشتوانه قرآنى است و نمى‌توان از منابع دينى براى آن مستندى يافت. چنان كه آيات دسته اوّل به هيچ وجه مدّعاى دگرانديشان را اثبات نمى‌كند و برداشت آنها از مصاديق بارز «تفسير به رأى» مى‌باشد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org