قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس چهارم

 

 

ويژگى‌هاى اولياى الهى

‌‌‌‌‌‌

 

ـ نشاط و دلخوشى مؤمنين

‌‌‌‌‌‌ـ رابطه ذكر خدا با محبت الهى

‌‌‌‌‌‌ـ راه تحصيل زهد و پرهيزگارى

 

 

 

 

ويژگى‌هاى اولياى الهى

«اُولئِكَ الَّذينَ نَظَرُوا اِلَى الَْمخْلُوقينَ بِنَظَرى اِلَيْهِمْ وَلَمْ يَرْفَعُوا الْحَوائِجَ اِلَى الْخَلْقِ. بُطُونُهُمْ خَفيفَةٌ مِنْ اَكْلِ الْحَرامِ. نَعيمُهُمْ فِى الدُّنْيا ذِكْرى وَ مَحَبَّتى وَ رِضائى عَنْهُمْ. يا اَحْمَدُ؛ اِنْ اَحْبَبْتَ اَنْ تَكُونَ اَوْرَعَ النّاسِ فَاَزْهَدْ فِى‌الدُّنْيا وَ ارْغَبْ فِى‌الاْخِرَةِ. فَقالَ: يا اِلهى: كَيْفَ اَزْهَدُ فِى‌الدُّنْيا؟

فَقالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْيا خِفّاً(1) مِنَ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ وَ اللِّباسِ وَ لاتَدَّخِرْ لِغَد وَ دُمْ عَلى ذِكْرى. فَقالَ: يا رَبِّ كَيْفَ اَدُومُ عَلى ذِكْرِكَ؟ فَقالَ: بِالْخَلْوَةِ عَنِ النّاسِ وَ بُغْضِكَ الْحُلْوَ وَ الحامِضَ وَ فَراغِ بَطْنِكَ وَ بَيْتِكَ مِنَ الدُّنْيا.

يا اَحْمَدُ: اِحْذَرْ اَنْ‌تَكُونَ مِثْلَ الصَّبِىِّ اِذا نَظَرَ اِلَى الاَْخْضَرِ وَالاَْصْفَرِ اَحَبَّهُ وَاِذا اُعْطِىَ شَيْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَ الْحامِضِ اِغْتَرَّ بِهِ ...»

«اوُلئِكَ الَّذينَ نَظَرُوا إلَى الْمَخْلُوقينَ بِنَظَرى اِلَيْهِمْ ...»

آنان كسانى هستند كه به بندگان خدا به گونه‌اى نگاه مى‌كنند كه من به آنها نظر مى‌كنم.

‌‌‌توضيح اينكه: محبّت انسان به ديگران فرع محبّتى است كه به خداى خود دارد، تا انسان خدا را دوست نداشته باشد و به او عشق نورزد، نمى‌تواند ديگران را براى خدا دوست بدارد. در اصل، محبت به خداى متعال تعلّق مى‌گيرد و در سايه آن، انسان به هر كسى كه با خدا در ارتباط است، محبّت مىورزد، وقتى مى‌بيند او مُحِبّ خداوند است، او را براساس محبّت خدا


1. بحارالأنوار، ج 77، ص 21.

دوست مى‌دارد. بنابر اين چنين فردى به مردم آن گونه نگاه مى‌كند كه خداى متعال به آنان نظر مى‌كند؛ يعنى هر كس كه در نزد خدا عزيزاست در نظر او نيز عزيز خواهد بود و چنين نيست كه خداوند اشخاصى را براساس يك معيار و ملاكى دوست داشته باشد و او براساس معيار ديگر، بلكه يك نگرش وجود دارد و با يك معيار اشخاص سنجيده مى‌شوند.

«... وَ لَمْ‌يَرْفَعُوا الْحَوائِجَ اِلَى الْخَلْقِ...»

حاجات و نيازمندى‌هايشان را از مردم نمى‌خواهند.

‌‌‌طبيعى است كه زندگى انسان توأم و آميخته با انواع نيازهاست و هر اندازه ظرفيّت وجودى انسان بيشتر باشد، نيازش نيز افزون‌تر خواهد بود (...اَنْتُمْ الْفُقَراءُ اِلى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنىُّ الحَميدُ)(1) تنها موجودى كه قادر است تمامى نيازهاى بشر را مرتفع سازد، خداوند متعال است و لذا دوستان خدا همواره دست نياز خويش را به آستان قدس ربوبى او دراز مى‌كنند و با استمداد از قدرت بى‌پايان او حاجاتشان را برآورده مى‌سازند. تنها به او اميدوارند و هرگز به غير او دل نمى‌بندند.

‌‌‌يكى از حكمت‌هاى دعا و تأكيد بر آن، اين است كه ارتباط و پيوند انسان با خدا تقويت گردد و دست نيازش فقط به سوى او دراز شود. هر قدر اين رابطه قلبى، روحى و معنوى محكم‌تر شود، رابطه با ديگران، در رفع نيازمنديها كمتر مى‌گردد، تا جايى كه هرگز براى رفع نياز، دست به سوى غير خدا دراز نمى‌كند. چنانچه اين معنا در داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام)ترسيم گشت: هنگامى كه او را در آتش مى‌افكنند و جبرئيل مى‌گويد آيا كمك مى‌خواهى؟ او مى‌گويد: «اَمّا اِلَيْكَ فَلا»

‌‌‌به عنوان مثال و تقريب به ذهن، اگر كسى در مشكلات و امور زندگى خود به شما اعتماد كند و هرگاه گرفتارى بر او پيش آمد، تنها به شما مراجعه كند، ارتباط قوى و پيوند ناگسستنى بين او و شما پديد مى‌آيد، تا آنجا كه احساس محرميّت و صميميّت مى‌كنيد. چنانكه او در مشكلات به شما روى مى‌آورد، شما نيز حتى‌الامكان سعى مى‌كنيد نياز او را برطرف سازيد. گرچه اين رابطه انسانى خيلى ضعيف‌تر از رابطه انسان با خداست كه آن با مقياسى بى‌نهايت


1. فاطر/15.

از روابط انسانى فاصله دارد؛ ولى تا حدودى اين مثال مى‌تواند محبّت و صميميّت خداوند را با انسانى كه او را مرجع و پناهگاه خود برگزيده، بيان نمايد.

‌‌‌‌‌‌«... بُطُونُهُمْ خَفيفَةٌ مِنْ اَكْلِ الْحَرامِ [مِنَ الْحَلال]...»(1)

‌‌‌‌‌‌شكمهايشان از نعمتهاى حلال سنگين و پر نمى‌گردد اما از حرامش، هيهات!

‌‌‌يكى ديگر از اوصاف و ويژگى‌هاى دوستان خدا اين است كه به دنيا و لذت‌هاى فانى آن تعلّق و وابستگى ندارند. حتّى در حلال دنيا نيز زياده‌روى نمى‌كنند و صرفاً براى رفع نياز، از لذايذ دنيا و نعمت‌هاى آن بهره مى‌برند.

‌‌‌استفاده آنها از نعمت‌ها در اين حد است كه توان انجام وظايف، عبادت و خدمت به بندگان را داشته باشند، نه براى لذت جويى. اتفاقاً اگر انسان، بيش از نياز بدنش غذا بخورد، از توانش كاسته مى‌شود و به كسالت و سنگينى و ناتوانى مبتلا مى‌شود.

نشاط و دلخوشى مؤمنين

‌‌‌حال كه اينان حتّى از نعمت‌هاى حلال دنيا، به حدّ وفور، استفاده نمى‌كنند، پس دلخوشى و دلگرمى آنها به چيست؟

‌‌‌خداى متعال مى‌فرمايد:

«... نَعيمُهُمْ فِى‌الدُّنْيا ذِكْرى و مَحَبَّتى وَ رِضائى عَنْهُمْ...»

دل خوشى آنان در دنيا به سه چيز است:

‌‌‌الف: ياد خدا

‌‌‌كسى كه به خدا محبّت دارد طبيعتاً به ياد اوست و از ياد او لذّت مى‌برد و تا زمانى كه به وصال او نرسيده و با او فاصله دارد، تمام دل‌خوشى و لذّتش به اين است كه به ياد او مشغول باشد. چنانكه در دعاى سحر حضرت سجاد(عليه السلام) مى‌خوانيم: «بِذِكْرِكَ عاشَ قَلْبى»(2) يعنى زندگى


1. در بحارالأنوار، ج 77، ص 22؛ «من اكل الحلال» ضبط شده است.

2. بحارالأنوار، ج 98، ص 89، روايت 2.

من و دل من زنده به ياد توست، اگر ياد تو نباشد دل مى‌ميرد، چون به غير تو دلخوشى و اميدى ندارم.

‌‌‌آرى مؤمن زنده دل است، امّا شادى و حيات دلش در گرو ياد خداست، نه لذّت‌هاى فانى دنيا.

‌‌‌اينكه در حديث مزبور كلمه «فِى الدُّنْيا» آمده است شايد بدان جهت است كه در جهان آخرت احتياجى به ذكر و ياد او نيست، چون آنجا عالم حضور و ديدار است و انسان به لقاى او مى‌رسد و اين دنياست كه عالم جدايى و فراق است و تا زمانى كه لقاى او حاصل نگشته، مؤمن دل را به ياد او مشغول ساخته و لذّت و خوشى دل را در پرتو ياد او مى‌يابد.

رابطه ذكر خدا با محبّت الهى

‌‌‌ذكر و ياد خداوند از محبّت به او نشأت مى‌گيرد پس هر اندازه محبّت به خداوند بيشتر باشد، انسان بيشتر به ياد او خواهد بود. اين رابطه را در امور عادى دنيوى نيز مى‌توان تجربه نمود. هر شخصى به هر اندازه به كسى علاقه‌مند باشد، به همان اندازه به ياد او خواهد بود و علاقه زياد سبب مى‌گردد كه بيشتر به ياد او باشد و از طرف ديگر، اگر او را فراموش كند از محبّت وى كاسته شده و به تدريج ياد او از دل بيرون مى‌رود. و بر عكس هر قدر به ياد او باشد بر محبّتش افزوده مى‌گردد، لذا كسانى كه در اين دنيا دلخوشى آنها به ياد خداوند است، هر اندازه كه ياد و توجه آنها به خدا بيشتر و عميق‌تر شود، محبتشان به خداوند متعال افزون مى‌گردد.

ب: محبّت خداوند

‌‌‌‌‌‌«... وَ الَّذينَ امَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ»(1)

‌‌‌دلخوشى ديگر بندگان محبوب خدا، محبّت الهى است، اگر زمانى احساس كنند، دلشان از محبّت خدا خالى گشته، مرگ را براى خويشتن بهتر از دل خالى از محبّت خدا، مى‌پسندند.


1. بقره/165.

طراوت و شادابى دلشان به اين است كه زندگى را با محبّت به خدا سپرى كنند و لذا در تلاش‌اندبااعمال و رفتارخود، محبّت و رضايت او را جلب نمايند و مانع را از سر راه بردارند.

ج: رضايت و خشنودى خداوند

‌‌‌بزرگ‌ترين لذت محب در اين است كه احساس كند محبوبش از او راضى و خشنود است. محبّت‌هاى عادى بشر نيز چنين است. انسان وقتى به كسى محبّت مىورزد، به اين دلخوش است كه رضايت محبوبش را نظاره‌گر باشد.

‌‌‌آرى از ويژگى‌هاى بارز بندگان خالص و محبوب خدا اين است كه پيوسته رضايت و جلب نظر الهى را مى‌طلبند و هرگاه احساس كنند ازرضايت و محبّت خدا به آنها كاسته شده، همواره در عذاب و دلتنگى به سر مى‌برند و هرگز نمى‌توانند آن را تحمل كنند و لذا در تكاپوى تحصيل رضايت خداوند گام‌هاى مثبت و ارزنده‌اى بر مى‌دارند، تا خويشتن را از اين حالت مهلك و رنج‌آور، رهايى بخشند.

راه تحصيل زهد و پرهيزگارى

«يا اَحْمَدُ اِنْ أَحْبَبْتَ اَنْ تَكُونَ اَوْرَعَ النّاسِ فَازْهَدْ فِى‌الدُّنْيا وأرْغَبْ فِى الاْخِرَةِ...»

در جمله مزبور حضرت بارى تعالى به حبيب خود مى‌فرمايد:

اگردوستدارىازپارساترين مردم باشىبهدنيابى‌رغبتباشوبهآخرتتمايلداشته باش.

‌‌‌زهد به معناى بى‌رغبتى است و يك حالت قلبى است نه عملى، چنانكه در قرآن كريم، درباره حضرت يوسف، آمده است:

«وَ شَرَوْهُ بِثَمَن بَخْس دَراهِمَ مَعْدُودَة و كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِين»(1)

او را به بهايى اندك و به درهمى ناچيز فروختند و از خود زهد و بى‌رغبتى نسبت به او نشان دادند.


1. يوسف/20.

‌‌‌زهد آن نيست كه انسان از نعمت‌هاى دنيا بهره نبرد، تهيدست باشد و به كسب مال نپردازد، بلكه زهد به معناى ترك ميل و رغبتى است كه به نوعى انسان را وابسته به دنيا مى‌كند، به گونه‌اى كه جهان آخرت به فراموشى سپرده شود. لذا خداى متعال به پيامبرش مى‌فرمايد: از رغبت و تمايل به دنيا پرهيز نموده بيشتر به آخرت توجه كن. ممكن است كسى ثروت زيادى داشته باشد، ولى آن ثروت را در راه خدا مصرف كند. حضرت سليمان با اينكه بزرگ‌ترين حكومت‌ها و سلطنت‌ها را داشت، زاهدترين مردم بود و از همه ثروتى كه در اختيارش بود، به نان جوى قناعت مى‌كرد و قدرت و ثروتش را در مسير احقاق حقوق ديگران و ترويج دين خدا و برافراشتن پرچم توحيد در گستره گيتى، به كار مى‌گرفت.

‌‌‌آنگاه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از خداوند سؤال مى‌كند: خداوندا؛ چه راهى را بپيمايم تا به زهد دست يابم؟ خداى سبحان در جواب مى‌فرمايد:

«خُذْ مِنَ الدُّنْيا خِفّاً مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ واللِّباسِ وَلا تَدَّخِرْ لِغَد»

اگر مى‌خواهى وابسته به دنيا نباشى، بايد از «خوردنى‌ها»، «نوشيدنى‌ها» و «پوشيدنى‌ها» كم و به مقدار نياز استفاده كنى و براى روز مبادا نگه ندارى.

‌‌‌اينها همه جنبه قلبى و ادراكى دارد، يعنى اگر زهد مطلوب است، معنايش اين نيست كه انسان به نعمت‌هاى خداوند پشت پا بزند و بكلّى از آنها اعراض نمايد؛ بلكه مقصود اين است كه به آنها دل نبندد و همچنين اينكه مى‌فرمايد: براى فردا ذخيره نكن، منظور اين نيست كه به طور كلّى ذخيره كردن مذموم است، بلكه از ذخيره‌اى كه از عدم توكّل ناشى مى‌شود و مثلا به احتكار مى‌انجامد نكوهش شده، چرا كه احتكار با زهد سازگارى ندارد. انسان زاهد، از نعمت‌ها به قدر ضرورت استفاده مى‌كند و در آينده نيز متّكى به خداوند است و راضى به رضاى اوست. آرى اگر ذخيره نمودن برخى از اجناس و كالاها اعم از مواد غذايى و غيره، براساس انگيزه صحيحى باشد، با زهد منافات نداشته و به نظر عقل و شرع پذيرفته است، پس در اين امر ملاك نيت و انگيزه انسان است.

‌‌‌نقل مى‌كنند كه حضرت سلمان(رضي الله عنه) از پيش قُوت يكسال خود را تهيّه مى‌نمود، بدان انگيزه كه هر روز در پى تهيّه مقدارى غذا نباشد و وقتش صرف آن نشود، براى مثال آرد به اندازه نياز

يكسال را تهيّه مى‌نمود و در خانه مى‌گذاشت تا هر روز به قدر ضرورت استفاده كند. اين ذخيره‌سازى به جهت احتكار نبود، شأن آن بزرگوار بالاتر از اين بود، بلكه او براى اينكه وقتش هدر نرود و به كارهاى اصلى خود بپردازد غذاى لازم براى يكسال را تهيّه مى‌كرد، آن هم غذايى كه عبارت بود از روزانه يك لقمه نان جوى خشك!

‌‌‌اين عمل از هر گونه عيب و نقصى برى است، زيرا به جهت ترس از حوادث و پيشامدهاى احتمالى آينده نيست و اگر چنين باشد نوعى سوء ظنّ به خدا است و با توكّل و بندگى و نيز با زهد و پارسايى سازش ندارد.

‌‌‌خدايى كه امروز براى ما روزى فراهم ساخته است، فردا نيز مى‌تواند روزى ما را فراهم كند. آن زمان كه هنوز به دنيا نيامده بوديم، غذاى ما را در پستان مادر قرار داد، پس چطور از فراهم ساختن غذاى فرداى ما عاجز است.

‌‌‌برخى از علما و صلحا آذوقه براى فرداى خود ذخيره نمى‌كردند و وقتى به اندازه نياز غذا تناول مى‌كردند، بقيه را بين همسايگان فقير خود تقسيم مى‌كردند و اين خود تمرينى بود تا مبتلا به سوء ظن به خدا نگردند. كسانى كه به مراتب والاى انسانى و به مقامى مثل مقام سلمان، دست يافته‌اند، به اين تمرين‌ها نياز ندارند؛ ولى ما بايد سعى كنيم با وسوسه شيطان به خدا گمان بد نبريم، سعى كنيم آذوقه‌اى در خانه خود ذخيره نسازيم و لااقل مقدارى از آن را به نيازمندان انفاق كنيم.

«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ...»(1)

هرگز به نيكى نرسيد، مگر از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.

‌‌‌كسى كه چيزهاى دوست داشتنى و مورد علاقه‌اش را نگه مى‌دارد و چيزهاى بى‌ارزش را هديه مى‌كند، هنرى نكرده و به مقام نيكوكاران نايل نمى‌گردد، نيكوكار كسى است كه از آنچه دوست مى‌دارد انفاق كند. اولياى خدا اگر چيزى مى‌خريدند و يا كسى به آنها هديه مى‌كرد و از آن خوششان مى‌آمد، آن را انفاق مى‌كردند، تا تعلق خاطر و دلبستگى به دنيا پيدا نكنند. اگر ما نمى‌توانيم به كلّى تعلق به دنيا و لذّت‌هاى آن را از دلمان خارج سازيم، لااقل سعى كنيم تعلقات


1. آل عمران/92.

را كم كنيم و تا آنجا كه امكان دارد كمتر از لذّت‌ها استفاده كنيم. البتّه نه به آن معنا كه از حدّ اعتدال خارج شويم و از ضرورت‌هاى زندگى نيز دست بشوييم.

‌‌‌يكى ديگر از توصيه‌هاى خداوند به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اين است كه فرمود:

‌‌‌‌‌‌«دُمْ عَلى ذِكْرى» يعنى پيوسته به ياد من باش.

‌‌‌آن حضرت سؤال كرد: چه كنم كه هميشه به ياد تو باشم؟

‌‌‌خداوند در جواب فرمود: «بِالْخَلْوَةِ عَنِ النّاسِ» از مردمى كه تو را از ياد خدا باز مى‌دارند اعراض كن.

‌‌‌بالطبع وقتى انسان صدايى را مى‌شنود و يا منظره‌اى را مى‌بيند توجه‌اش به آن جلب مى‌شود، لذا اگر ديدنى‌ها و شنيدنى‌هايى ما را متوجّه دنيا ساخته و از آخرت و خداوند غافل مى‌كند، بايد بكوشيم از آنها دورى جوييم چه آنكه آنها نتيجه‌اى جز غفلت از ياد خدا در پى ندارد. بنابر اين بايد سعى كرد از مردمى كه اهل دنيا هستند و تمام ذكر و فكرشان دنيا و تعريف از لذايذ آن است، دورى جست. انسان بايد با كسانى معاشرت كند كه رفتار و گفتارشان، انسان را به ياد خدا مى‌اندازد. در حديثى وارد شده كه حواريون از عيسى بن مريم سؤال كردند: با چه كسى معاشرت كنيم؟ عيسى فرمود:

«مَنْ يُذَكِّرُكُمُ‌اللّهَ رُويَتُهُ وَ يَزيدُ فى عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِى‌الاْخِرَةِ عَمَلُهُ»(1)

با كسى معاشرت كنيد كه ديدارش شما را به ياد خدا مى‌اندازد و گفتارش بر علمتان مى‌افزايد و عملش شما را به آخرت تشويق مى‌كند.

‌‌‌مسلّماً هر چند انسان با اين افراد معاشرت كند، براى او سودمندتر است و تعبير «بالخلوة عَنِ انّاس» به معناى دورى گزيدن از مردمى است كه معاشرت با آنها موجب غفلت از ياد خدا مى‌شود.

‌‌‌خداى متعال در ادامه پاسخ به حبيب خود مى‌فرمايد:

«وَ بُغْضِكَ الْحُلْوَ وَالْحامِضَ وَفَراغِ بَطْنِكَ و بَيْتِكَ مِنَ الدُّنْيا»

چشم از ترش و شيرين‌هاى دنيا فروبند، و اين قدر به اين خوراكى‌هاى دنياى فانى وابسته مباش، هم شكمت را از دنيا خالى بدار و هم خانه‌ات را.


1. بحارالانوار، ج 1، ص 203.

‌‌‌آنگاه مى‌فرمايد:

«يا اَحْمَد: اِحْذَرْ اَنْ تَكُونَ مِثْلَ الصَّبىّ اِذا نَظَر اِلَى الاَْخْضَرِ وَالاَْصْفَرِ اَحَبَّهُ وَاِذا اُعْطِىَ شَيْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَالْحامِضِ‌اِغْتَرَّ بِهِ»

مانند كودكان و خردسالان مباش كه چون چشمشان به سبز و زردى بيفتد (مظاهر دنيوى) و يا چيزى به آنها بخشيده شود، فريفته مى‌شوند.

‌‌‌افرادى كه هنگام عبور از خيابان‌ها، چيزهاى زرق و برق‌دار آنها را به خود جلب مى‌كند، از علايق كودكانه برخوردارند. پس خود را درياب تا مبادا اينها دل تو را بربايند و به خود متوجّه سازند.

‌‌‌انسان نبايد به زرق و برق فريبنده دنيا دل‌خوش كند. خوشحال باشد كه در خانه‌اش غذايى مصرف مى‌شود كه ديگران ندارند، لوازمى در خانه‌اش موجود است كه كم‌ياب و گران قيمت است و فرش‌هاى قيمتى در خانه‌اش گسترده شده است اين افكار بچه‌گانه است و با خدادوستى سازگار نيست.

‌‌‌ياد و توجه به خدا مقتضى است كه شكم را از خوراكى‌هاى لذيذ و خانه را از دنيا خالى كنيم. داستان حضرت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى ما مى‌تواند بهترين سرمشق باشد: بر حسب نقل معروف وقتى پيامبر پرده رنگارنگى را بر سردر حجره فاطمه آويزان ديدند، ناراحت شدند و بدون سخن گفتن گذشتند، حضرت زهرا(عليها السلام) كه از نارضايى پدر آگاه شدند فوراً پرده را باز كردند و در راه خدا انفاق نمودند.

***

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org