قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

سخنرانى حضرت آيت الله مصباح

در مركز فرهنگى امام رضا(عليه السلام) در بارسلنا - اسپانيا

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين

واعلموا انّ فيكم رسول الله لو يطيعكم فى كثير من الامر لعنتّم و لكنّ الله حبّب اليكم الايمان و زيّنه فى قلوبكم و كرّه اليكم الكفر و الفسوق و العصيان اولئك هم الراشدون; و بدانيد كه رسول خدا در ميان شماست. اگر در بسيارى از امور از شما پيروى كند، خودتان به رنج و زحمت مى افتيد; لكن خداوند مقام ايمان را محبوب شما گردانيد و آن را در دل هايتان نيكو بياراست و كفر و فسق و معصيت را در نظرتان منفور ساخت و اينان اهل هدايتند.

اين آيه و بسيارى از آيات مانند آن در قرآن كريم، به حقيقت اجتماعى مهمى اشاره دارد كه همانا اداره جامعه به صورت مطلوب به دست يك مدير است. ما مشاهده مى كنيم كه آيات زيادى به مؤمنان امر مى كند كه افزون بر اطاعت از خدا، از رسول هم اطاعت كنند و در بعضى آيات، اطاعت از اولى الامر را هم مى افزايد و مى فرمايد: اطيعواالله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم; از خدا و رسول و ولى امرتان اطاعت كنيد; بنابراين، نياز همه جوامع به كسى كه امور آن جامعه را به نحو مطلوب اداره كند، امرى است كه مذاهب و فرقه هاى مختلف، اختلافى در آن ندارند و حتى عقلاى عالم هم در امور مهم دنيايى خود همين كار را مى كنند. اين، مطلب اصلى در اسلام و حكومت اسلامى است كه به دست رسول خدا آغاز و به خلفاى آن حضرت كه خود او تعيين كرده بود منتقل شد.

ممكن است بين بعضى از امت ها در بعضى زمان ها، در مورد كسى كه بايد متصدى امر حكومت باشد (حاكم)، اختلاف بوده; امّا در وجوب حكومت و ضرورت وجود حاكم در بين امت اسلامى هيچ اختلافى وجود نداشته است و ما مى توانيم به عنوان يك قاعده اسلامى، وجود مديرى را كه امور جامعه را به هر شكل ممكن بگرداند، امرى ضرورى بدانيم. در عين حال، ما با فكر مقابل اين قاعده اسلامى يعنى فكر سكولار مواجهيم كه اصلاً منكر چنين نقشى براى دين است و به طور كلى دين را از مسايل حكومتى و سياسى به دور مى داند.

آن چه مى خواهم در اين جا تأكيد كنم، آن است كه ضرورت وجود شخصى كه متصدى امور باشد، منحصر به جوامع بزرگ نيست; بلكه هر جا جمعيتى ولو متشكل از سه نفر باشد، اين اصل اسلامى اقتضا مى كند كه يك نفر از آن ها مدير امورشان باشد. در حديثى از رسول اكرم(ص) رسيده است كه به اصحابشان توصيه مى فرمودند: هر گاه به سفر رفتيد; ولو سه نفر بوديد، يكى از شما بايد امير باشد وبه بقيه فرمان دهد.اين همه اهتمام به مسأله اداره جامعه به وسيله يك مدير و به عبارت ديگر تأكيد بر وحدت جامعه حول يك مدير، مبتنى بر همين قاعده مهم اسلامى است كه به آن اشاره مى كنم.

در عصرى كه ما زندگى مى كنيم، حقيقت آن است كه هر كدام از انسان ها داراى توانايى ها و استعدادهاى ويژه در زندگى شخصى خودشان هستند; اما هنگامى كه قواى هر فردى با ديگر افراد جمع شود، تأثير آن به صورت تصاعد هندسى بالا مى رود و به تجربه تاريخى ديده ايم كه اين وحدت نيروها در جوامع مختلف آثار مثبتى را به جاى گذاشته است. بر اساس اين اصل تجربى - تاريخى و عقلى - اسلامى، بر ما لازم است كه بكوشيم تا صفوف خودمان را متحد و همبستگى مان را محكم گردانيم تا بتوانيم در مقابل دشمنان با كمى عده و امكاناتمان بايستيم; البته اين وحدت بين نيروها، هميشه با قيام كسى كه صلاحيت اداره امور را دارد و اطاعت همه نيروها از او با همه اختلاف نظرها، كامل شده و ثمراتى را به دنبال داشته است. اتوبوسى را در نظر بگيريد كه با سرنشينان خود مى خواهد از جايى به جاى ديگرى برود. اگر هر كدام از مسافران بخواهند بر اساس رأى و نظر خاص خودشان اتوبوس را متوقف كنند يا به حركت در آورند، هيچ گاه به مقصد نخواهد رسيد; زيرا بين مسافران به سبب اختلاف نظرى كه دارند، مشاجره و اختلاف پيش مى آيد; اما اگر اين كار را به دست راننده بسپارند و خودشان دخالتى نكنند; با اين كه ممكن است راننده هم اشتباهاتى را مرتكب شود، اما سرانجام بهتر، سالم تر و سريع تر به مقصد خواهند رسيد. راز اين مطلب آن است كه انسان ها از نظر خلقت و اخلاقيات و از نظر آرا و افكار با هم تفاوت دارند و به ندرت مى توان دو نفر را يافت كه در همه افكار و آرا با هم متفق باشند; بلكه مردم در معرفت، در چگونگى برخورد با مسايل اجتماعى و... با هم اختلاف دارند و يكسان نيستند; پس اگر هر كسى بخواهد رأى خود را به كرسى بنشاند و هر طور كه خودش صلاح ديد عمل كند، هرگز اتفاق و اتحاد حاصل نمى شود; بلكه فقط با صرف نظر از آراى بعضى به جهت مصلحت بقيه مردم، وفاق عمومى به وجود مى آيد.

قرآن مجيد، همه امت اسلامى را به وحدت فرا خوانده و مى فرمايد: واعتصموا بحبل الله جميعاً و لاتفرقوا; حتى به اين مقدار هم بسنده نكرده و اديان ديگر را نيز به وحدت دعوت فرموده است: قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الانعبد الا الله ولا نشرك به شيئاً و لايتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله.

اين كه اسلام امت هاى ديگر از قبيل يهود، نصارا، سابئين و مجوس را به توحيد كامل مى خواند، در واقع آن ها را به محور و كلمه مشترك بين همه اديان دعوت مى كند و آن كلمه اين است: الا نعبد الا الله. در جايى كه وظيفه داريم بين مسلمانان، نصارا و يهود اختلافات را كم كنيم، آيا وظيفه نداريم در بين خودمان اتحاد برقرار كنيم و اختلافاتمان را با ديگر برادران مسلمان به حداقل برسانيم؟

اكنون در زمانى زندگى مى كنيم كه بحمدالله همه مردم به اهميت وحدت و اتحاد مذاهب پى برده اند; حتى مسيحيت و يهوديت نيز در پى نزديكى خود به اسلامند و فرقه هاى مسلمانان همگى به وحدت، اتحاد و اعتصام به حبل الله و پرهيز از تفرقه و اختلاف دعوت مى كنند; البته انكار نمى كنيم كه همه دعوت كنندگان به اتحاد بين مذاهب و اديان، هدف و نيت صادقانه ندارند; بلكه در بين آن ها اغراض مختلف جناحى و سياسى نيز وجود دارد; لكن بيش تر مردم متدين و اصحاب اديان مختلف اين حقيقت را دريافته اند كه انسانيت در جوامع گوناگون در معرض خطر جدى قرار گرفته و عقايد الهى از توحيد و ساير اصول اديان ابراهيمى مورد تهديد واقع شده و اخلاق و اصول انسانى و اجتماعى به نابودى كشيده مى شود و در نهايت، جوامع و تمدن هاى انسان ها رو به سقوط و انحطاط پيش مى رود; به همين علت، نتيجه گرفته اند كه بايد با هم متحد شوند تا بتوانند در مقابل الحاد و نابودى اخلاق بايستند.

اين حقيقت انكار ناپذير، يعنى اتحاد صفوف بين گروه هاى مختلف مسلمان و ايستادگى در مقابل دشمنان، نياز اصلى و ضرورى ما مسلمانان است. در اين جا همان سؤال را تكرار مى كنم كه اگر واجب است بين اسلام و ساير اديان ابراهيمى و توحيدى نزديكى و وحدت ايجاد كنيم، آيا واجب نيست كه بين خودمان اتحاد و نزديكى باشد؟ از اين رو توجه شما را جلب مى كنم به اين حقيقت كه هيچ وحدتى حاصل نمى شود; مگر اين كه اشخاص و افرادى كه داراى نظريات و آراى شخصى هستند، آن ها را كنار گذاشته و حول يك نظر واحد و تحت فرمان يك امير واحد با هم متحد شوند و اين امر، منحصر به جوامع بزرگ انسانى نيست; بلكه همان طور كه قبلاً گفتيم، در مورد اجتماعات كوچك نيز جريان دارد. حتى در اجتماع كوچك خانواده نيز لازم است كه همه افراد خانواده اختلافات را كنار گذارند و اداره امور را به دست مدير آن خانواده بسپارند و اگر اين امر نباشد، هيچ گونه وحدت و اتفاقى در هيچ جايى به وجود نمى آيد و سرانجام به اختلاف و جدايى مى كشد و اين همان چيزى است كه خداى تعالى در آيات شريف قرآن ما را از آن نهى كرده و مى فرمايد: و لاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم.

در پايان، خود و شما برادران عزيز را به رعايت حق و عدل اسلامى توصيه و تاكيد مى كنم كه به عاقبت اختلاف در رأى و عمل بينديشيد و مفاسد و بدى هاى آن را در نظر آوريد و بدانيد كه هر گاه بخواهيم به يك ديگر نزديك شويم و بين صفوفمان اتحاد برقرار كنيم، لازم است قبل از هر چيز نَفْسمان را آماده كنيم كه به آرا و نظريات ديگران احترام گذاريم و آن ها را بپذيريم; سپس هر گونه سوء ظن نسبت به برادران مؤمن را از بين ببريم و اگر كارى را نپسنديديم، به عامل آن كار تهمت نزنيم و محكوم نكنيم; بلكه عمل او را به بهترين وجه حمل كنيم; كما اين كه فرموده اند: ضع فعل اخيك على احسنه. اهل بيت(عليهم السلام) نيز ما را به اخلاق اسلامى توصيه كرده اند و به همين مضمون (با اختلاف در نقل)، حديثى به طور متواتر از پيامبر اكرم(ص) رسيده است كه مى فرمايند: كذّب سمعك و بصرك عن اخيك، فان شهد عندك خمسون قسامة و قال لك قولاً فصدّقه و كذّبهم هر گاه پنجاه نفر پيش شما آمدند و قسم خوردند كه فلان برادر دينى شما فلان كار را انجام داده; ولى خود آن شخص آمد و گفت: من آن كار را انجام نداده ام، ما بايد قسم آن پنجاه نفر را رد كنيم و حرف آن يك نفر را قبول كنيم; البته فقط در اين مورد به خصوص، قول آن ها را رد مى كنيم و قول آن يك نفر را مبنى بر انجام ندادن كار منكَر مى پذيريم; ولى در ساير امور، قول بينه را بايد پذيرفت. (برا ى اطلاع از جزئيات بيشتر اين حكم به كتابهاى فقهى مفصل مراجعه فرماييد).

مى بينيم كه مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و علماى اسلام راه را براى ما تعيين كرده اند; امّا ما در بيش تر موارد مخالف آن را انجام مى دهيم و به مجرد آن كه يك نفر آمد و به صورت احتمال گفت كه مثلاً فلانى كارى را انجام داده; ولى خود آن شخص آمد و شواهد آورد و قسم خورد كه اين كار را نكرده ام، باز هم حرف او را رد مى كنيم و حرف احتمالى ديگرى را قبول مىكنيم و مى گوييم: تا نباشد چيزكى، مردم نگويند چيزها.

قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد: ان جائكم فاسق بنبأ فتبيّنوا ما خبرهاى زيادى را از فساق و از راديوهاى مغرض مى شنويم و آن ها را مى پذيريم; بدون آن كه تحقيق كنيم كه آيا اين ها درست است يا نه; در حالى كه تحقيق كردن در بيش تر موارد كار سخت و دشوارى نيست; مثلاً در مورد حرف هايى كه به برادران ما از فرقه هاى اسلامى نسبت مى دهند، ما مى توانيم به كتاب هاى آن ها مراجعه كنيم و به راحتى حرف ها و ادعاهاى واقعى آن ها را ببينيم.ما معتقديم كه اگر به دستورهاى اسلامى و اوامر اخلاقى قرآن مجيد مانند تحقيق در اخبارى كه مى شنويم يا حمل عمل مؤمن بر احسن وجه يا تصديق اشخاص و اصل برائت در آن چه شخص خودش انجام مى دهد و امثال آن ها توجه كنيم، مى توانيم به وحدت و اتفاق و نفى و طرد اختلاف و دشمنى برسيم; به شرطى كه بر آرا و افعال ساير برادران مسلمان كه با نظر ما سازگار نيست، صبر و آن ها را تحمل كنيم و اگر به اين دستورها عمل كنيم، به زودى در دنيا و آخرت سعادتمند خواهيم بود و در اين صورت، خداى كريم هم نصرت و پيروزى را براى ما ضمانت كرده است.

وفقناالله و اياكم لما يحب و يرضى و جعل قلوبنا مملوءة بالمحبة لاخواننا بعضنا ببعض وفى طرد احقادنا الشخصية و السعى وراء الاتحاد والتوافق وحسن الظن لاخواننا والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

سؤال: جواب پرسش بچه پنج ساله اى كه مى پرسد خدا چيست، كيست و كجاست چه خواهد بود؟

پاسخ: بچه ها همه از نظر ميزان درك يكسان نيستند; ولى اگر حد وسط اين سنين را در نظر بگيريم، مى توانيم بعضى از اشيا مثل كامپيوتر يا تلويزيون را به او نشان دهيم و بگوييم: كسى اين را ساخته; ولى اين جا نيست و شما او را نمى بينى يا اين كه در تلويزيون صورت شخصى را مى بينى; ولى خودش را نمى بينى و ما نمى دانيم او الان كجاست اما آثارش را در اين جا مى بينيم و مى دانيم چنين كسى هست. اگر ما ندانيم كه خدا كجاست، دليل نمى شود بر اين كه خدا نيست. آثار او را كه مى بينيم و از زيبايى هايى كه خلق كرده يا نعمت هايى كه به ما داده است، مى فهميم كه او هست; اگر چه نمى توانيم او را ببينيم; پس كافى است به همين اندازه به او القا كرد كه موجوداتى هستند و وجود دارند و ما مى دانيم كه هستند; اما نمى توانيم آن ها را درك كنيم و از جاى آن ها نيز خبر نداريم.

سؤال: چگونه مى توان بين امور بديهى موجود در علوم تجربى و كلاسيك با بديهيات عقلانى و مجرد جمع كرد؟

پاسخ: اين مسأله در حقيقت يكى از مهم ترين مسايل معرفت شناسى است و نظريات و آراى فلسفى مربوط به آن مختلف است. بعضى مى گويند: براى انسان ممكن نيست به چيزى شناخت و معرفت يقينى پيدا كند و همه مسايل نزد او مشكوك است و به مسايل گوناگون شناخت هاى ظنى دارد و به هيچ مسأله اى شناخت يقينى ندارد. در مقابل، بعضى ديگر اين مسأله را به عقل فطرى و مشترك بين انسان ها واگذارده و مى گويند: هر چيزى را كه انسان با عقل مشترك به آن برسد، درست و يقينى است و در ساير امور نيز به راه هاى عملى و ادله تجربى بستگى دارد كه به چه مقدار يقين آور باشند.

به نظر ما (در فلسفه اسلامى)، بسيارى از امور تجربى كه يقينى محسوب مى شوند، در معرض شك، بلكه در معرض بطلان قرار دارند و هم چنين بسيارى از نظريات مانند نظريات موجود در علوم طبيعى كه امروزه مورد قبول دانشمندان علوم قرار دارد، به نظر ما صد در صد يقينى نيست; اما براى مسايلى كه متعلق به متافيزيك و ماوراء الطبيعة است، راه رسيدن به يقين وجود دارد; البته اين راه خيلى دشوار است كه بايد وجه صحت را در آن شناخت و فيلسوف اسلامى عمر خود را در راه حصول مطالب يقينى و بديهى صرف مى كند كه اين مطالب، منحصر در امورى است كه عقل انسانى به آن مى رسد و نه تجربه حسى.


آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org