صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
قسمت اول | 3.09 مگابایت |
قسمت دوم | 3.1 مگابایت |
بسم الله الرحمن الرحيم
تمسك به دين، تنها راه مقابله با فتنه
بيستمين نشست عمومی انجمن فارغ التحصيلان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) - 10/10/1389
الحمد لله رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيد الأنبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابيالقاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين
بعد از جريان فتنه اخير کساني که اهل فکر و بحث و تحقيق و قلم بودند و احساس وظيفه ميکردند، از زواياي مختلف اين مسأله را مورد بحث قرار دادند. حسن اين بحثها اين است که چون اغلب آنها مستند است، در منطق جهاني اسناد قابل ارائه دارد و اين مسأله اهميت خاصي دارد. البته ما نه فرصت داريم و نه امکانات بررسي اين اسناد براي ما فراهم است. اما شايد اجمالاً بتوان از روي قرائن تحليلهايي کرد و کلياتي را به دست آورد؛ مخصوصاً از راه موازيني که اسلام در اختيار ما گذاشته است و کمابيش هم اين کارها انجام گرفته است. اين هم زاويهاي است از اين حادثه براي اينکه اين حادثه را از لحاظ مباني ديني، فکري و اعتقاد اسلامي چگونه بايد تحليل کرد.
تحليل گذشته، راهگشاي آينده
به طور کلي بسياري از اين بحثهابراي تحليل حوادث گذشته است. چون خاصيت فتنه اين است که ابعاد مبهمي دارد و گاهي عناصري از حق ـهرچند به صورت ضعيف و ظاهريـ در آن استخدام ميشود و به فرموده حضرت امير(ع) يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَان1، اختلاط حق و باطل باعث ميشود براي بسياري از افراد شبههها، ابهامها و سؤالهايي باقي بماند و اين تحقيقات و پژوهشها کمک ميکند که ابهامها برطرف شود؛ سؤالاتي از اين؛ قبيل که آيا سران فتنه به عاقبت کار ميانديشيدند؟ آيا آنها راضي بودند به اينکه صريحاً اقداماتي عليه دين، انقلاب و نظام انجام بگيرد و اگر راضي بودند آيا اين اقدامات را به عنوان هدف در نظر ميگرفتند، يا تاکتيکي بود که به خيالشان از آن عبور ميکنند. چنين سوالاتي در اذهان بعضي؛ باقي مانده بود؛ مخصوصاً کساني که فريب خورده بودند و بدون سوءنيت از بعضي سران فتنه حمايت کرده بودند.
طبيعي است وقتي كسي موضعي را اتخاذ کند، مخصوصاً اگر حرفش قابل توجه ديگران باشد و كساني از او تبعيت کنند، بعد از آنکه معلوم شد اشتباه کرده، نميخواهد به اين زوديها اقرار به اشتباه کند؛ بلكه اشتباهش را توجيه ميکند؛ طبيعت آدميزاد اين چنين است. شايد بنده هم اگر در درسم اشتباهي بکنم و يکي از دوستان بگويد که فلان مطلب را اشتباه گفتي، سعي کنم توجيه کنم و بگويم مقصودم حرف ديگري بود؛ نميخواهم زود اقرار کنم که اشتباه کردم.
کسي که در موقعيت بالاي اجتماعي است، عده زيادي طرفدار دارد و ديگرات از او حرشنوي دارند، لازم نيست موقعيت سياسي هم داشته باشد، فرض كنيد استادي در کلاس دانشگاه يا در حوزه اظهار نظري کرده و ناآگاهانه اشتباهي کرده، به طور طبيعي برايش سخت است که بگويد اشتباه کردم. در چنين مواردي غالباً ميگويند: ما خودمان اصلاحطلب بوديم، اصل نظام را قبول داشتيم، قانون اساسي را قبول داشتيم، حتي ولايتفقيه را قبول داشتيم؛ اما کسان ديگري كه ميخواستند ما را خراب كنند، آمدند و شعارهايي عليه اسلام دادند و اين جريانات را به راه انداختند. اينجاست كه چنين سؤالات و شبهههايي باقي ميماند که واقعاً اين افراد چه اندازه با نيت و عمداً به اين کارها اقدام کردهاند و حاضر بودند اين حوادث اتفاق بيافتد.
در فتنه چنين ابهامهايي باقي ميماند و شايد هنوز هم در جامعه ما افراد متدين و خوشنيتي باشند که باور نکردهاند که اين فتنه طرحي از پيش طراحي شده بوده كه سالها روي آن کار شده بود و آنچه اتفاق افتاد بخش اخير طرح بود و طراحان آن صددرصد مطمئن بودند که در اين مرحله به پيروزي خواهند رسيد و کار نظام ديگر تمام خواهد شد. از اين جهت هنوز جاي تحقيق و نشان دادن اسناد و مدارک باقي است تا همه افراد جامعه درست جريان گذشته را بشناسد و بفهمند اينها چه کساني بودند و هر يك در چه حدي مسئوليت اين کار را داشتند. آيا كساني كه ما به آنها ميگوييم «سران فتنه»، معنايش اين است که همه آنها در يک سطح در اين کار سهيم بودند، يا تفاوت داشتند و بعضي از ايشان رسماً فريب خورده بودند؟ شايد همه؛ آنها يکسان نبودند. اينها سؤالاتي است كه هر قدر در باره آنها تحقيق بشود، جوابهاي روشنتري پيدا ميکند و کار خوبي هم هست. هر جامعه زندهاي بايد حوادثي را كه در جامعه واقع ميشود بهتر و روشنتر درک کند تا بتواند تصميم بگيرد. اما مخصوصاً بعد از گذشت قريب دو سال از اين جريان شايد تحقيق و بحث ديگر و مهمتري در اين زمينه ضرورت داشته باشد که البته کمابيش مبتني است بر نتيجهاي که از تحقيقات قبلي گرفته شده است.
مفروض اين است که ـصرف از نظر از تعيين اشخاصـ فتنه طراحي شدهاي واقع شده که کساني ميخواستند در جريان اين فتنه اين نظام را براندازند؛؛ اما اينكه طراحان اين فتنه چه کساني بودند، همه داخلي بودند، يا خارجي، يا مخلوطي از داخل و خارج بودند، همه آگاهانه در اين حريان دخيل بودند، يا بعضيشان فريب خورده بودند و اشتباه ميکردند،اين سؤالات براي نتيجهگيري بحث بعدي ضرورتي ندارد. آن چه مهم است اصل اين مسأله است که يقين داشته باشيم اين حادثه يك اتفاق لحظهاي و فصلي نبود که در ظرف چند روز يا چند ماه انجام گرفته باشد و کساني کار غلطي کرده باشند و بعد هم پشيمان شوند. مخصوصاً با توجه به فرمايشات مقام معظم رهبري ـدامت بركاتهـ ديگر جاي شبههاي در اصل اين مسأله باقي نمانده است2؛ چون حتي کساني که ايشان را به عنوان وليفقيه قبول ندارند، ايشان را حداقل به عنوان سياستمدار کارکشتهاي که بيش از چهل سال تجربه مسائل سياسي در بحرانيترين شرايط مملکت را دارد، قبول دارند. چنين کسي ميگويد مقدمات اين فتنه بيش از بيست سال است که طراحي شده و قرائن زيادي هم براي اين ادعا هست که خوشبختانه در بحثهاي تلويزيوني و نشريات مطرح شده و اسنادش را ارائه کردهاند.
پيشبيني فتنه آينده
اين يک قسمت از بحث؛ است تا ما جريان گذشته را درست بشناسيم؛ چه بود، از کجا سرچشمه گرفت، چه کساني بازيگران اصلي بودند، چه کساني فريب خوردند و چه کساني ناآگاهانه ابزار شدند. پاسخ به اين سؤالات هم از اين جهت لازم است که بايد گذشته هر چه بيشتر شفاف باشد، قرائن قابل قبول داشته باشد و اسناد و مدارک آن در اختيار باشد تا در مقام قضاوت کردن تير در تاريکي نيندازيم. ولي آن چه مهم است بحث بعدي است؛ پيشبيني فتنه بعد و اينکه آيا ممکن است بعداً هم فتنهاي واقع شود يا نه و اگر فتنهاي واقع شود از چه کساني، با چه شيوهاي و با استفاده از چه ابزارهايي خواهد بود؟ براي يک جامعه زنده اين مسائل مهمتر است. همه اين بحثها براي آن است که ما وظيفهمان را نسبت به آينده بهتر بشناسيم و بدانيم در مقابل فتنههاي آينده چه کنيم. باز من استناد ميکنم به فرمايش مقام معظم رهبري ـمد ظله العاليـ که در جايي اشاره کردند به اينکه احتمال دارد ما فتنه بزرگتري در پيش داشته باشيم. بعضي اشخاص ديگر هم کمابيش همين حرفها را مطرح کردند.
طبعاً کساني ميتوانند در اين زمينه اظهار نظر کنند که تخصص،؛ خبرگي و ممارستشان در مسائل سياسي و تحليل؛ حوادث و جريانات جهان بيشتر است؛ ولي خوشبختانه ما در مباني دينيمان هم مطالبي داريم که ميتواند در اين زمينه؛ راهگشا باشد. مثل بسياري از مسائل ديگري که دين مطرح ميکند؛ اما اثبات آنها را گاهي استدلالات عقلي و فلسفي عهدهدار ميشود، گاهي تجارب علمي و زماني هم بحثهاي اجتماعي و علوم انساني به تأييد آنها کمک ميکند؛ خود دين عهدهدار اقامه برهان بر اين مطالب نيست و اگر برهاني هم اقامه کند، تفضلاً و اشاره به برهان و دليل عقلي آن است؛؛ مثلاً دين بيان ميكند كه عقل بشر ميفهمد خدايي هست كه يگانه است؛؛ اما اثبات اين مسأله را بر عهده براهين عقلي ميگذارد. در مسائل اجتماعي هم گاهي دين مطالبي را بيان ميکند که ما ميتوانيم براي زندگي اجتماعيمان از آنها استفاده کنيم؛ هر چند روش اثبات علمي؛ اين مطالب روش ديگري است و آنها را بايد با قرائن و شواهد عيني و جمعآوري اسناد و مدارک ثابت كرد. اين هم نوعي نگاه به مسائل اجتماعي است که آنها را از ديدگاه دين بررسي کنيم. ما در آيات کريمه قرآن و در روايات شريفه معتبر مطالبي داريم که به تحليل مسائل اجتماعي و حتي پيشبيني آينده کمک ميکند. اما متأسفانه چون بسياري از اين بيانات قرآني و روايي با مذاق عوامانه ما سازگار نيست، به آنها بها نميدهيم و به سادگي از کنارشان ميگذريم و شايد هم دلمان نميخواهد آنها را باور کنيم.
دشمني دشمنان با دين ما
من از دوران نوجواني گاهي از بزرگترها ميشنيدم که بعضي از کشورهاي خارجي با دين ما مخالفند و ميخواهند اسلام را از بين ببرند. در آن سن و سال من اين حرف؛ را درست باور نميکردم و با خود ميگفتم مثلاً انگلستان چه دشمني با نماز و روزه؛ من دارد؟ آنها ميخواهند از منابع ما استفاده کنند، از نفت ما استفاده کنند، طلا و مس و ساير معادن ما و بازار تجارت ما را ميخواهند و ميخواهند بر ما تسلط پيدا کنند تا منافع ماديشان را تأمين کنند؛ اما با دين ما چهکار دارند؟ براي من سخت بود كه باور کنم کشورهاي خارجي دشمن دين ما هستند.
اين شبهه براي من کمرنگ بود؛ تا اوائل شروع نهضت كه امام ـرحمه اللهـ هم بر اين مسأله تکيه کردند؛ ايشان خيلي روي «اسلام»؛ تکيه ميکردند و دائماً ميگفتند: ؛ اسلام در خطر است؛ من براي اسلام احساس خطر ميکنم؛ اينها دشمنان اسلام هستند؛ اينها از اسلام سيلي خوردهاند و صحبتهايي از اين قبيل. من فرمايشات امام را جديتر گرفتم؛ چون ميدانستم امام اهل گزافهگويي نيست و بيجهت حرف نميزند. لذا اين مسأله براي من جديتر شد که آيا واقعاً ممکن است اينها دشمن دين ما باشند؟ وقتي اين احتمال در ذهنم تقويت شد که ممکن است اين گفته صحيح باشد آيات قرآن را بهتر ميفهميدم و بيشتر به آن توجه ميکردم.
بارها در قرآن خوانده بودم که وَ لَنْ تَرْضى؛ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى؛ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ3؛ يا آيه ديگري كه ميفرمايد: وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا4؛ اما با ذهنيت قبلي ميگفتم: اين امري عادي است؛ منظور اين است که آنها دلشان ميخواهد شما تابع آنها باشيد؛ همچنانكه ما هم دلمان ميخواهد يهود و نصاري مسلمان بشوند. با اين آيه خيلي ساده برخورد ميکردم. اما بعد از فرمايشات امام(ره) و تأکيدات ايشان کمي حساستر شدم که مسأله جديتر است و واقعاً مبارزه با دين يک انگيزه اصيل است و تنها اين نيست که هر کسي دلش بخواهد طرفداران خودش بيشتر شوند؛ هدف آنها تنها استفاده از منابع مادي ما نيست.
گر چه حقيقت اين است که تحليل اين مسأله کار مشکلي است و روانشناسي اجتماعي پيشرفتهاي لازم است که بتوان درست تحليل کرد که چهطور ميشود كسي با دين ديگري مخالف بشود؛ بررسي اين مسأله که اصلاً دين شامل چه عناصري است؛ آيا فقط اعتقاد به خدا و ماوراء طبيعت است يا وسيعتر از آن است و احکام را هم شامل ميشود؛ گرايش به دين چه انگيزههاي رواني دارد، چه چيزي موجب تعصب در دين ميشود و چه انگيزهاي باعث ميشود که كسي بخواهد دين ديگري را از بين ببرد؛ در مرحله بعد اين كه چگونه اين انگيزه در سطح اجتماع گسترش پيدا ميکند تا جامعهاي بخواهد جامعه ديگري را در دين مغلوب کند. اين مسأله بسيار پيچيدهاي است که با يک فرمول ساده روانشناسي يا جامعهشناسي نميشود آن را تحليل کرد؛ ولي مسأله قابل مطالعه و تحقيقي است.
ممکن است عوامل و منافع مادي هم در اين امر دخيل باشد؛ در واقع، عوامل گوناگوني ميتوانند در يک پديده اجتماعي مؤثر باشند؛ همچنانكه در انقلاب ما عوامل مختلفي مؤثر بود. همه ميدانيم نگرانيهاي مردم از ظلمها و تبعيضها در مخالفت با رژيم گذشته بياثر نبود؛ عقبافتادگيهاي مادي، علمي و اقتصادي هم براي اينکه مردم را به مبارزه با رژيم وادار کند بياثر نبود؛ اما ما معتقديم عنصر اصلي را امام(ره) کشف کرد، بر آن تأکيد کرد و آن را تقويت کرد؛ و اين عنصر دين بود.
ما ميتوانيم از آموزههاي ديني و آيات صريح قرآن براي تحليل مسائل اجتماعي و حتي براي پيشبيني حوادث اجتماعي بهره بگيريم؛؛ چون ممکن است باز هم کساني به خاطر اينکه ما دين خاصي داريم با ما به مبارزه برخيزند. همچنانكه با توجه به قرائني که محققان ارائه كردهاند دشمنان اسلام و به خصوص آمريکا، از اوائل پيروزي انقلاب درصدد بودند که ببينند چه چيزي موجب شد محاسباتشان غلط از آب در بيايد. چون قطعاً آنها باور نميکردند که رژيم شاه به اين زودي؛ ساقط شود و بعد از آن رژيمي كه در رأس آن فردي روحاني قرار گرفته در اين کشور سر کار بيايد. آنها نهضت امام(ره) را بازي بچهگانهاي تلقي ميکردند؛ چند تا آخوند جمع شدهاند كه سر و صدايي راه بيندازند و با آمريکا مبارزه کنند! ولي طولي نکشيد که ديدند بايد اين نظام را باور کنند. چون هر ترفندي به کار بردند، هر چه گفتند تا سه ماه ديگر، تا شش ماه ديگر اين رژيم ساقط ميشود و از بين ميرود، ديدند خير؛ روزبهروز ريشهاش قويتر ميشود؛ هيچ خطري هم آن را تهديد نکرد؛ حتي جنگ هم فايده نکرد. لذا شايد هنوز يک سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود که دستگاههاي آکادميک و نهادهاي اطلاعاتي؛ آمريکا سخت درصدد بر آمدند که اين مسأله را از نظر علمي و جامعهشناسي تحليل کنند که چه عاملي موجب شد ايران بتواند به چنين پيروزياي دست پيدا کند و تفاوت اين انقلاب با انقلابهاي ديگري که به سرعت شکست خورد، چه بود؟
در عالم اسلام، قبل از ايران انقلابهاي ديگري حتي به نام دين و به کمک دين انجام گرفت. از جمله دو انقلاب مهم، يکي در مصر و ديگري در الجزاير اتفاق افتاد. امپراتوري فرانسه با تصويب قانوني الجزاير را جزء خاک فرانسه اعلام كرده بود. مردم الجزاير هم قيام کردند و پس از مبارزاتي پيروز شدند و به استقلال رسيدند. مصر تقريباً همين وضع را داشت؛ ؛ رژيم شاهنشاهي ملک فاروق با انقلابي به نام دين و به کمک متدينين ساقط شد و رژيم جمهوري بر سر کار آمد. تحولاتي هم در اين دو كشور ايجاد شد؛ ولي زمان زيادي طول نکشيد که استعمارگران توانستند اهداف خود را در قالب نظام جديد سياسي مصر و الجزاير تأمين کنند. يكي از مهمترين آنها جريان جنگ شش روزه کشورهاي عربي با اسرائيل بود. در اوج اقتدار عبدالناصر و با وجود پيمان نظامي مصر با شوروي و سلاحهاي فراواني که دريافت کرده بود و همچنين اتحاد با سوريه و اردن و تشكيل جمهوري عربي متحده، اعراب عليه اسرائيل وارد جنگ شدند، اما ظرف شش روز شکست خوردند. بعد از مرگ عبدالناصر طولي نکشيد كه انورسادات جانشين او شد و با اسرائيل صلح کرد و بعد از او هم حسنيمبارک است که ـهمانطور كه ميبينيدـ ابزاري است در دست آمريکا و صد در صد به نفع اسرائيل کار ميکند؛ تا جايي كه حتي حاضر نميشود کانالي براي غزه باز کند كه نان و آبي به مردم آنجا برسانند. اين همان کشور اسلامي انقلابي است که مردم آن به نام اسلام و به نام ارزشهاي اسلامي قيام کردند و استقلال پيدا کردند و سالها با انگليس و فرانسه جنگيدند. منظور اين است که دشمنان، معدود انقلابهايي را که به نام دين در کشورهاي اسلامي اتفاق افتاد به سرعت استحاله کردند و نه تنها آن كشورهاي انقلابي نتوانستند بر غرب غالب شوند، بلکه آلت دستي براي آنها شدند؛ فقط اسم حكومت از سلطنتي به جمهوري عوض شد؛ ولي همچنان ابزاري براي آمريکا است و درست در جهت اهداف اسرائيل کار ميکند.
غربيها فکر ميکردند نتيجه انقلاب ايران هم مثل مصر خواهد شد؛ حكومت سلطنتي به جمهوري تبديل ميشود، نظام جديدي با قانون اساسي جديد؛ ولي آنها در آن نفوذ ميکنند و عناصرش را ميخرند و به كمك آنها اهدافشان را تأمين خواهند کرد؛ فقط اسم نظام عوض بشود، خيلي مهم نيست. شايد خود آنها هم بدشان نميآمد که بگويند ما تحولي ايجاد کرديم و در اين كشور دموکراسي بر پا شده است. اگر كساني به خاطر داشته باشند، شعارهايي که در دوران انقلاب سفيد داده ميشد از اين قبيل بود.
عناصر سهگانه پيروزي شيعه
اما وقتي ديدند انقلاب اسلامي ايران با انقلاب مصر و الجزاير و نظائر آنها فرق دارد بودجه سنگيني را براي تحقيق در اين زمينه اختصاص دادند که سرّ پيروزي ايران چه بود. در همان سالهاي اوليه بعد از پيروزي انقلاب يکي از کارهايي که کردند اين بود که به دانشجويان ايراني که در آمريکا در رشتههاي مختلف علوم انساني درس ميخواندند، موضوعاتي راجع به امامت، تشيع، انقلاب، ولايتفقيه و مباحثي از اين قبيل که جديداً مطرح شده بود، را به عنوان رساله پيشنهاد ميدادند و اهتمام زيادي براي شناختن شيعه و عناصر اصلي فکر شيعه داشتند. بعضي از اين دانشجويان از آمريکا به ايران ميآمدند تا در باره اين موضوعات تحقيق كنند. چون استاد به آنها گفته بود بايد در اين زمينه تحقيق کنيد؛ در غير اين صورت رسالهشان را قبول نميکردند. بعضي از اين دانشجويان به خود بنده هم مراجعه کردند.چند مرکز مهم شيعهشناسي در اسرائيل تأسيس شد که كار آنها هنوز هم ادامه دارد و بودجه سنگيني هم براي اين كار اختصاص دادند. نتيجه مشترک همه اين تحقيقات اين بود که در اين انقلاب سه عنصر وجود دارد که به واسطه آنها با انقلابهاي ديگر متفاوت است: يکي مسأله اعتقاد شيعه به امامتي است كه منتهي به قيام عاشورا ميشود و با عزاداري براي سيدالشهداء(ع) روحيه شهادتطلبي را ترويج ميدهد؛؛ ديگري مسأله مهدويت و اعتقاد به وجود امام زماني است كه روزي خواهد آمد و مشکلات را حل خواهد کرد. اين انديشه هميشه شيعه را با اميد، فعال و با نشاط نگه ميدارد؛ و سرانجام عامل اصلي که عامل قريب پيروزي اين انقلاب است، مسأله ولايتفقيه است.
دشمنان نظام اسلامي در نتيجه تحقيقات خود فهميدند كه براي شكست دادن اين انقلاب بايد با تمام قوا با اين سه عنصر مبارزه کنند؛؛ لذا هم از لحاظ فکري و هم از لحاظ عملي شروع به فعاليت کردند؛ شخصيتهاي اسلامي را مورد طعن و تهمت قرار دادند؛ به همه توهين کردند تا رسيدند به شخص پيغمبر اکرم ـصلياللهعليهوآلهـ و اين اواخر كار به قرآنسوزي هم کشيده شد. آيا اين قرائن کافي نيست که ما باور کنيم وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ؟ وقتي منِ طلبه که در خانوادهاي مذهبي و در محيط ديني بزرگ شدهام اين مسأله را درست باور نميکردم، شما از دانشجويي که در دانشگاه علوم سياسي و حقوق خوانده توقع داريد باور کند که آمريکاييها دشمن دين ما هستند؟
كج؛ راههها!
اغلب مردم تصور ميكنند اينها نفت ما را ميخواهند؛ ما هم بايد ببينيم چگونه با آنها معامله کنيم که هم منافع آنها تأمين شود و هم ما کمتر ضرر کنيم و اين همه جنگ و کشتار هم نباشد؛ آنها اگر منافعشان تأمين شود، با دين ما کاري ندارند؛ همچنانکه با دين مردم عربستان کاري ندارند!
اين گرايش از اوائل انقلاب در بسياري از سياستمداران ما وجود داشت و هنوز هم هست. بسياري باور نميكنند که اينها دشمن دين ما هستند؛ بلكه تصور ميكنند اختلاف بر سر منافع مادي است و اگر آنها منافعشان تأمين شود کاري با ما ندارند. ما هم بايد با زرنگي کاري کنيم كه هم منافع آنها تأمين شود و هم منافع ما. دنيا اينگونه اقتضا ميکند. البته آمريكاييها باور نميکنند که ما منافعشان را تأمين کنيم؛ لذا ما بايد به آنها ضمانت بدهيم که منافعشان تأمين ميشود؛ آن وقت آنها با انرژي هستهاي ما هم موافقت خواهند کرد. اصل اين است که ما در ميدان سياست چگونه با آنها بازي کنيم.
بسياري از سياستمداران ما اينگونه فکر ميکنند؛ قرائني هم هست که در طول اين سه دهه بعضي از آنها با عوامل آمريکايي ارتباط پنهاني داشتهاند و هر روز هم اسناد بيشتري در اين زمينه کشف ميشود. اين تفكر يکي از مقدمات مهمي بود که زمينه را براي فتنه فراهم کرد. كساني گفتند تا کي ما بايد بر سر مسايلي با آمريکاييها شاخ به شاخ شويم؟! بياييم مسائلمان را با هم حل کنيم! حدود بيست سال پيش بعضي از اشخاصي که در حوزه ديپلماسي کشور کار ميکردند و حتي ملبس به لباس روحانيت بودند به خود من ميگفتند که ما تا کي بايد با آمريکا بجنگيم؟! بايد فرمولي پيدا کنيم كه مشكلاتمان را حل کنيم! اين مسأله تازهاي نيست.
بنابراين اگر در آينده فتنهاي بخواهد پيدا شود، باز از همين جا ريشه ميگيرد؛ يعني اين باور را از ما بگيرند و به ما بقبولانند که دشمنان با دين شما کاري ندارند؛ آنها نفت شما را ميخواهند؛ آنها به دنبال منافع مادي خود هستند؛ بازار تجارت ميخواهند. اينها را برايشان فراهم کنيد، با شما کاري ندارند و ميتوانيد با هم رفيق باشيد. سرسختي نشان دادن و مدام «مرگ بر آمريکا»؛ گفتن براي شما چه فايدهاي دارد؟ يادتان هست که رئيسجمهور معممي ميگفت: ما اصلاً با شعار «مرگ»؛ مخالفيم؟ چرا بيدليل با اينها بجنگيم؟ بياييم با هم رفاقت کنيم و با هم بسازيم! اين از همان ريشه فکري است.
الان هم عناصري در دستگاه مديريت کشور وجود دارند که دنبالهرو همين تفکرند؛ البته نه به اين صورت که صريحاً فكر خود را بگويند و من و شما هم خيلي راحت بفهميم؛ بلكه خيلي پيچيده زمينههايي را فراهم ميکنند که در داخل کشور تعصبات و بدبينيها نسبت به خارجيها کم شود و آرام، آرام زمينه آشتي فراهم شود. اين همان خط فكري است؛ آن روز به شکلي جلوه ميکرد، تا رسيد به جايي که برگ زيتون هم از طرف آمريکا به دولت ايران اهدا شد؛ امروز از راه ديگري.
دين را دريابيم
اگر بخواهيم آينده را پيشبيني کنيم، بايد بدانيم خاستگاه فتنه آينده از کجاست و راه مقابله با آن چيست. راه مقابله با اين فتنهها اين است که به قرآن برگرديم، باور کنيم كه بايد دينمان را بچسبيم و فريفته شعارهاي ديگر نشويم. البته دين ما با دنيا تضادي ندارد؛ سعادت دنيا را هم براي دينداران تأمين خواهد کرد؛ اما اصل «دين»؛ است، نه مليت، نه اقتصاد و حتي نه علم؛ همه اينها ابزار است. آنچه ما بايد به آن اهميت بدهيم دينمان است که در معرض خطر است. امام راحل(ره) هم پنجاه سال پيش كه داد ميزد، ميگفت: من براي اسلام احساس خطر ميکنم5؛ آخرين سفارشاتش هم درباره حفظ ارزشهاي اسلامي و احکام اسلامي بود6. خط امام يعني اين؛ يعني همان خط خدا و خط امام حسين(ع). خط امام(ره) چيز ديگري نيست؛ امام دکان جديدي در مقابل دکان خدا باز نکرده بود.
اگر ما واقعاً بخواهيم پيروز شويم و دچار فتنه ديگري نشويم ـکه اگر خداي نکرده فتنه ديگري شكل بگيرد، صد بار بدتر از فتنههاي گذشته خواهد بود و ما را به روزگاري بدتر از دوران شاه خواهد رساندـ ابزار مقابله با آن تمسك به دين است. شعارهاي فريبنده ؛ اصلاحات، تولرانس، مبارزه با خشونت و مانند آنها را در دوران اصلاحات ديديد؛ همه آنها براي اين بود که زمينه فتنه را فراهم کنند و ما را به اين روز بکشانند. بار ديگر اينها در شکل ديگري ظاهر خواهد شد. علاج آنها هم به اين است که ما به دينمان بچسبيم؛ همه چيز فداي دين و همه چيز در سايه دين.
آن چه باعث انحراف ما ميشود اين است که در مسير انقلابي که براي دين انجام گرفته به امور ديگري مشغول شويم و فريب چيزهايي ديگري را بخوريم. من مثال سادهاي ميزنم. فرض كنيد گاهي در روايتي معني لغتي را نميفهميم؛ کتاب لغت را برميداريم که معني آن لغت را پيدا کنيم؛ وقتي كتاب را باز ميکنيم لغت ديگري نظر ما را جلب ميكند؛ دنبال معني آن ميرويم. اين روند ادامه پيدا ميكند تا پس از مدتي متوجه ميشويم که ساعتها گذشته و لغتي را که در ابتدا دنبال معني آن بوديم فراموش كردهايم. يا اينكه گاهي براي خريدن جنسي به بازار ميرويد. در بازار مغازهاي را ميبينيد؛ وارد آن ميشويد كه ببينيد چه اجناسي دارد، چه جنسي ارزان شده، چه جيزي گران شده و پس از مدتي به منزل برميگرديد، در حالي كه فراموش كردهايد اصلاً چه چيزي ميخواستيد بخريد.
در مسائل اجتماعي، سياسي و انقلابي هم قضيه همينگونه است. کساني در ابتدا براي دين وارد انقلاب ميشوند؛ اما بعد ميبينند رياست هم چيز بدي نيست؛؛ البته رياستي که براي دين باشد! در کنار رياست کاخي هم در اختيارش ميگذارند كه در آن زندگي کند؛ آن را با کوخ خراب شده و نموري كه در آن زندگي ميکرده مقايسه ميكند و ميگويد: مگر عيبي دارد كه ما هم در خانههاي خوب زندگي کنيم؟ اگر مصادرهاي هم هست، باشد.؛ چه عيبي دارد كه اين خانه مصادرهاي را براي خودمان بخريم؟ وقتي انسان در اين خط افتاد،؛ اگر ببيند کسي در اين ميدان رقيب اوست، با او هم مبارزه ميکند؛؛ با حزب و گروه او هم در ميافتد؛ اما غافل از اينكه در اين اختلافات حزبي و سياسي دعوا بر سر لحاف ملانصرالدين است. اصلاً فراموش ميكنيم كه به دنبال دين و احکام اسلام بوديم و حتي گاهي با رسيدن به مقامي ؛ خودمان را با سلطان فلان کشور مقايسه ميکنيم؛ او چه قدر املاک را به خودش اختصاص داده، چه قدر در صنايع شريک شده، چه داراييها را تملك كرده؛ پسر فلان رييسجمهور چند کاخ دارد؛ چرا بچههاي ما نداشته باشند؟! مگر ما بايد بد زندگي کنيم؟! اگر هم كسي اعتراض كند كه اينها از بيتالمال است؛ ميگويد هر پستي شأني را اقتضا ميكند و اين پستي که ما در آن هستيم چنين شأني دارد و غير از اين ذلت اسلام است! براي حفظ عزت اسلام ما بايد ثروتمان زياد شود، امکانات برايمان فراهم شود تجارتمان رونق داشته باشد، اندوختههايمان در بانکهاي خارجي انباشته شود؛ تا در مقابل ديگران عزت داشته باشيم! فراموش كردهايم كه اصلاً براي چه انقلاب کرديم و براي چه زندان رفتيم و سختيها را به جان خريديم.
مگر صدر اسلام چگونه بود؟ مگر طلحه و زبير از ابتدا آدمهاي بدي بودند؟ زبير پسر عمه پيغمبر(ص) بود؛ پيغمبر به شمشيرش دعا کرده بود. اما همين افراد در ظرف مدت کوتاهي ـحدود بيست و پنج سالـ ثروتهايي جمع كردند و مزه اين ثروت در دهانشان شيرين آمد؛ گفتند: بد نيست ما هم حکومتي داشته باشيم! چه عيبي دارد؟! ما چه چيزمان کمتر از ديگران است؟! پس در صورتي با علي(ع) بيعت ميکنيم که با ما قرار بگذارد که حکومت بصره را به يكي از ما و حکومت کوفه را به ديگري بدهد! اما وقتي علي(ع) شرط آنها را نپذيرفت، گفتند علي را كنار ميگذاريم. پسر عمه در برابر پسر دايياش ـآن هم كسي مثل علي(ع)ـ شمشير بکشد و به او اعلان جنگ بدهد، بر سر چه؟
زمان روز به روز عوض ميشود؛ اما تاريخ به شکل ديگري تکرار ميشود. ما بايد اين مسايل را بدانيم تا احتمال بدهيم که بنده و شما هم ممكن است به اين آفتها مبتلا شويم. چيزي که ميتواند ما را نجات بدهد اين؛ است که به دين تمسك كنيم؛ ابتدا خودمان دين را خوب بشناسيم و به آن خوب عمل کنيم و در مرحله بعد سعي کنيم آن را به ديگران بشناسانيم و سعي کنيم كه ديگران هم به آن عمل کنند.
وفقنا الله و اياکم انشاءالله
1؛ نهجالبلاغه، خطبه 50، ص 88.
2؛ به عنوان نمونه: «به اعتقاد من، با تحليل من، اين مسئله از بعد از انتخابات يا از روزهاي حول و حوش انتخابات شروع نشده؛ اين از قبل شروع شده، اين از قبل طراحي شده، برنامهريزي شده. من متهم نميكنم افرادي را كه دستاندركار بودند، كه اينها دستنشانده؛ بيگانههايند يا انگليسند يا امريكايند –؛ اين را من ادعا نميكنم، چون براي من اين قضيه ثابت نيست؛ چيزي كه ثابت نيست، نميتوانم بگويم –؛ اما آني كه ميتوانم بگويم، اين است كه اين جريان، چه پيشقراولانش دانسته باشند، چه ندانسته باشند، يك جرياني بود طراحيشده؛ تصادفي نبود. همه؛ نشانهها نشان ميدهد كه اين جريان طراحيشده بود، حسابشده بود. البته آنهايي كه طراحي كرده بودند، يقين نداشتند كه خواهد گرفت.»؛ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و نخبگان علمی –؛ 04/06/88.
3؛ بقره(2) / 120.
4؛ بقره(2) / 217.
5؛ «من به شما- اى ملت مسلمان- كراراً اعلام خطر كردم و مىكنم! روحانيت و اسلام در معرض خطر است»؛ پيام به بازرگانان و اصناف همدان؛ د رتاريخ 12 ارديبهشت 1342؛ صحيفه امام، ج1، ص 199.
6؛ آنچه در اين حكومت اسلامى مطرح است اسلام و احكام مترقى آن است، بر ملت عظيم الشأن ايران است كه در تحقق محتواى آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است. وصيتنامه سياسي، الهي امام راحل؛ صحيفه امام، ج21، ص 403.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org