قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

   

منشور محبّت و معرفت 5

   

محبّت كافران و منافقان به پيشوايان باطل

معبودهاى دروغين در آخرالزّمان

محبّت مؤمنان به خدا و اولياى خدا

لزوم فهم دقيق روايات مربوط به امام عصر(عليه السلام)

بررسى روايت عزوبت و گوشه‌گيرى در آخرالزّمان

معناى انتظار فرج در آخرالزّمان

توطئه دشمنان براى تسلّط بر شيعيان

 

 

   

محبّت كافران و منافقان به پيشوايان باطل

خداوند تبارك و تعالى در قرآن كريم مى‌فرمايد:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ. إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ وَ قالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَما تَبَرَّءَوا مِنّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَرات عَلَيْهِمْ وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النّارِ.(1)

ترجمه آيات اين است كه بعضى از مردم، براى خدا همتايانى مى‌گيرند و آن‌ها را همانند خدا دوست مى‌دارند؛ امّا مؤمنان، عشقشان به خدا بيش‌تر از هر چيزى است. كسانى كه ستم مى‌كنند و معبودى غير از خدا را برمى گزينند، هنگامى كه عذاب را ببينند، خواهند دانست كه نيرو فقط مخصوص خدا است و خدا شديدالعذاب و سخت كيفر است. در آن هنگام، پيشوايان از پيروان خود بيزارى مى‌جويند؛ كيفر الاهى را مشاهده مى‌كنند و پيوندهايشان از هم گسسته و دستشان از همه جا كوتاه مى‌شود. پيروان در آن هنگام مى‌گويند: «اى كاش ما هم بازگشتى مى‌داشتيم تا از رهبران گمراهمان بيزارى مى‌جستيم؛ چنان كه آن‌ها امروز از ما بيزارى جستند». بدين ترتيب، خدا اعمال ايشان را به صورت حسرت زايى به آن‌ها نمايش مى‌دهد و آن‌ها از آتش خارج شدنى نيستند.

اين آيات شريف كه پس از آيات توحيدى(2) قرار گرفته اند به كسانى اشاره مى‌فرمايد كه از راه درست منحرف شده و به معبودهاى ديگرى گرايش يافته اند. ممكن است به نظر برسد منظور از «اتّخاذ انداد» اين است كه كافران، كسانى را در زمين به صورت شريك در


1. بقره (2)، 165ـ167.

2. «وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ.» بقره (2)، 163.

آفرينش اتّخاذ مى‌كنند؛ ولى با توجّه به آيات بعدى، روشن مى‌شود كه اين آيات هم مثل آيات پيشين و بيش‌تر آيات توحيدى قرآن، در مقام بيان توحيد در خالقيت نيست؛ بلكه در مقام بيان توحيد در ربوبيت تشريعى و تكوينى و توحيد در الوهيت است. پس منظور از شرك و اتّخاذ اندادى كه در اين آيات ذكر شده، اين است كه بعضى از مردم، در مقام پرستش و اطاعت، كسانى را همتاى خدا مى‌شمرند و به آن‌ها به گونه‌اى علاقه مند مى‌شوند كه بايد به خدا علاقه داشته باشند. در مقابلِ اين گروه، محبّت مؤمنان به خدا شديدتر از هرچيز است. ميان مشركان، دسته‌اى پيرو و دسته ديگر پيشوا، و هر دو اهلِ ستم بوده، و از حدّ خودشان تجاوز كرده اند.

 

معبودهاى دروغين در آخرالزّمان

محبّت و پرستش غير خدا، به حسب اوضاع گوناگون زمانى و مكانى، در معبودهاى مختلف تنزّل مى‌يابد. در عصر ما كه دوران آخرالزّمان است، مسائل از صورت فردى به صورت اجتماعى درآمده است و اگر پيش تر، فرد پرستيده مى‌شد، امروزه جامعه و فرهنگ پرستيده مى‌شود.

روحيه خود كم بينى در بسيارى از كشورهاى عقب مانده به اين دليل است كه كشورهاى غربى را از خود برتر مى‌شمرند و خود را از نظر فكرى، عملى، صنعتى و قدرتى، با آن‌ها قابل مقايسه نمى دانند؛ از اين روى هرچه آنان بگويند، بى چون و چرا مى‌پذيرند؛ قوانين آن‌ها را قوانين آرمانى مى‌دانند؛ تزهايى را كه آنان ارائه مى‌دهند، بدون چون و چرا مى‌پذيرند، و مسلك‌ها و روش‌هاى آن‌ها را به سرعت قبول مى‌كنند. اين اطاعت كوركورانه نيز نوعى پرستش و اتّخاذ انداد است با اين تفاوت كه گاهى اتّخاذ انداد، با چوب و سنگ، گاهى با جن و ملائكه، گاهى با انسان، و گاهى با جامعه و فرهنگ خاص است. آيا اين عمل مسلمانان درست است: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛(1) شرك به خدا، ظلم بسيار بزرگى است. روزى خواهد آمد كه تمام اعمال، فعّاليت‌ها و كوشش‌هاى رهبران و پيروان برايشان


1. لقمان (31)، 13.

حسرت شود و دريابند كه زحمات و رنج‌هايشان براى رسيدن به سعادت، همه در راه شقاوتشان بوده است. در چنين روزى هر دو دسته از يك ديگر برائت مى‌جويند. رهبران، پيروان خويش را رها كرده، از آن‌ها مى‌گريزند، و پيروان نيز كه به شدّت خشمگين شده اند، چون مى‌بينند كه آن عالم، جاى بيزارى جُستن نيست، مى‌گويند: «اى كاش ما به دنيا برمى گشتيم تا در آن جا از آنها تبرّى و بيزارى جوييم». سرانجام، هر دو گروه در آتش هستند و هيچ كدام از آتش خارج نخواهد شد. آيا كسانى كه خود را با كافران اروپا و امريكا همرنگ مى‌كنند؛ مُدى را كه آنان پديد مى‌آورند، بدون چون و چرا مى‌پذيرند؛ قوانينى را كه ايشان وضع مى‌كنند، بدون هيچ مخالفتى قبول مى‌كنند و شيفته مكتب‌هاى سياسى آنان را مى‌شوند، با كسى كه فرعون را خدا مى‌دانست، تفاوتى دارند؟! وقتى به اين افراد اعتراض مى‌شود، مى‌گويند: حق آن است كه غربى‌ها مى‌گويند. چيزهايى كه در قرآن آمده است، به مراحل خاصّى از تاريخ مربوط مى‌شود و به عصر حاضر ربطى ندارد. اينان، مصاديق همين آيه شريفند كه وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ... .(1)

رابطه اتّخاذ انداد، همان رابطه اتّباع و تبعيت است. وقتى پيروان عذاب خدا را مى‌بينند، از پيشوايان خويش بيزارى مى‌جويند. هنگامى كه روز قيامت ديدند سرنوشت آن‌ها عذاب ابدى است، هرچه پيروان از آن‌ها مى‌پرسند كه تكليف ما چه شد؛ ما عمرى را براى شما هورا كشيديم و كف زديم و مجسمه‌هاى شما را درست كرديم؛ عكستان را بوسيديم، و بر ديوارها زديم، جزاى كارِ ما چه مى‌شود، پيشوايان به آنان پاسخ مى‌دهند كه خودمان از سرنوشتمان خبر نداشتيم. در اين هنگام است كه پيوندها گسسته مى‌شود و رابطه رهبرى و پيروان از بين مى‌رود.

در آن روز، ابتدا پيشوايان كفر و ضلالت را، سپس پيروان آن‌ها را به جهنم مى‌برند: يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ.(2) پيروان آنان، به علّت منافع و


1. بقره(2)، 165.

2. «در روز قيامت، او پيشاپيش قومش خواهد بود و آن‌ها را به همراه خود وارد آتش مى‌كند و چه ورودگاه بدى است آتشى كه بر آن وارد مى‌شوند.» هود (11)، 98.

سعادت خويش، رهبران خود را مى‌پرستيدند تا آنان بارى را از دوششان بردارند. اگر اين رهبران، در دنيا كارهايى براى پيروانشان كرده اند، اين فقط براى آزمايش خدا بوده و به اذن خدا اين اختيار به رهبران آنان واگذار شده است؛ ولى در آخرت مى‌فهمند كه اشتباه بزرگى را مرتكب شده اند.

در اين آيات، اسم عذاب، سه بار پشت سر هم تكرار شده است كه يكى از آن‌ها شديدالعذاب بودن خدا را بيان مى‌كند. پيروى نكردن از خدا و دستورهاى او، انسان را از سعادت محروم و به عذاب ابدى مبتلا مى‌كند. ضرر اين كار فقط محروميت از سعادت دنيايى نيست؛ بلكه عذاب شديد آخرتى را به دنبال دارد.

نكته ديگر اين است كه وقتى پيروان، حقيقت پيروى خويش را كه عذاب و قهر الاهى است مى‌بينند، مى‌گويند: اى كاش ما به دنيا باز مى‌گشتيم تا از رهبران خود تبرّى بجوييم! روز قيامت صحنه عجيبى است. كسى كه يك عمر به دنبال كسى رفته تا او را سعادتمند كند، به عذاب ابدى دچار مى‌شود. من در اين جا نمى توانم مثال‌هاى عينى بزنم؛ امّا مى‌توانيد اين نمونه را در ذهنتان تصوّر كنيد: كسى به عشق يك نفر، عمرى زحمت مى‌كشد و زندگى مى‌كند؛ براى او پول فراهم مى‌آورد و خرج مى‌كند؛ شب‌ها با ياد او به خواب مى‌رود و روزها با ياد او از خواب بيدار مى‌شود؛ در محلّ كار، با دوستانش درباره او صحبت مى‌كند و مى‌كوشد تا پيرو و همفكرى مثل خودش براى او بيابد ؛ از مسلك او پيروى مى‌كند؛ تمام دارايى خود را در راه هدف‌هاى او به كار مى‌گيرد؛ عمرى او را مى‌پرستد و فقط اسم خدا را روى او نمى گذارد تا اين كه ناگهان جريان عوض مى‌شود و از يك نشئه به نشئه‌اى ديگر مى‌رود. وقتى آن شخص از جهان مادّى چشم مى‌بندد، نگاهش به جهان آخرت باز، و آن جا متوجّه مى‌شود عمرى را كه در آن، به كسِ ديگرى غير از خدا دل بسته و از او اطاعت كرده ، با ضرر و خسران تباه كرده است: كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمالَهُمْ حَسَرات عَلَيْهِمْ. آن وقت است كه بسيار حسرت مى‌خورد و بيزارى جُستن از او را آرزو مى‌كند.

 

محبّت مؤمنان به خدا و اولياى خدا

درسى كه از اين آيات شريف مى‌گيريم، اين است كه در اتّخاذ پيشوا و رهبر، از روى احساسات خام، به كسى دل نبنديم و خود را در اختيار او قرار ندهيم.

اگر قرار باشد انسان به كسى دل ببندد، بايد به خدا دل ببندد؛ اگر قرار باشد از ياد كسى خرسند شود، بايد از ياد خدا خرسند شود: مَولاَىَ بِذِكرِكَ عَاشَ قَلبِى(1) اگر قرار باشد دلِ انسان با ياد كسى زنده شود، بايد با ياد خدا زنده شود؛ اگر قرار باشد انسان پيرو محضِ شخصى بشود، بايد پيرو اولياى خدا باشد؛ زيرا آنان از اشتباه معصوم و مصونند و خدا آنان را ضمانت كرده است.

كار نبايد به جايى برسد كه افرادى را با پيامبر و امام مقايسه كنيم و بگوييم بازده كارِ فلان شخص، بهتر از فلان امام معصوم(عليه السلام) بوده است. اگر قرار باشد تابع كسى باشيم، چرا تابع امام زمان(عليه السلام)، يا تابع كسى كه امام زمان(عليه السلام) او را معيّن فرموده است نباشيم. آيا درست است انسان پيرو كسى شود كه هيچ ضمانتى براى صحّت در افكار و عقايد و روشش وجود ندارد و در رفتارش نيز علايم اشتباه ديده مى‌شود؟! هنگامى كه انسان به كسى علاقه مى‌يابد، محبّت و علاقه اش باعث مى‌شود چشم و گوش او بسته شود و ديگر عيب‌ها و خطاهاى او را نبيند: حُبُّ الشَّىءِ يُعمِى و يُصِمُّ.

حالا اين پرسش پيش مى‌آيد كه چه كسى صلاحيت اين نوع محبّت را دارد. در پاسخ بايد گفت: كسى صلاحيت اين نوع محبّت را دارد كه از اشتباه مصون باشد. اگر انسان احتمال بدهد كسى كه مورد علاقه او است، در كارهايى كه انجام مى‌دهد، اشتباه مى‌كند، ديگر نبايد از او پيروى كند؛ زيرا انسان بايد از كسى پيروى كند كه از اشتباه مصون باشد؛ چه رسد به اين كه به اشتباه كردن او يقين يابد.

وظيفه ما اين است كه در درجه اوّل، محبّت خدا را در دل داشته باشيم و از او پيروى كنيم، و در درجه دوم، مطيع پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشيم: ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ،(2) و در


1. «مولاى من! با ياد تو قلبم زندگى و نشاط مى‌يابد.» قسمتى از دعاى شريف ابوحمزه ثمالى از زبان مقدّس امام السّاجدين، حضرت زين العابدين(عليه السلام). (ر.ك: شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، مناجات ابوحمزه ثمالى، اعمال سحرهاى ماه رمضان؛ علّامه مجلسى، بحارالانوار، ج 98، ص 89، ح 2، باب 6)

2. «هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر براى اين كه به فرمان خدا از وى اطاعت شود.» نساء (4)، 94.

درجه سوم، از امامان معصوم كه به امر خدا مطاع مطلق هستند، تبعيت كنيم: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ(1)، و سر انجام، در عصر حاضر بايد از كسى تبعيت كنيم كه شبيه ترين مردم به امام معصوم(عليه السلام) است و به اذن او مرتبه‌اى از حكومت امام معصوم را دارا است. ما بايد مرتبه‌اى از مراتب محبّتى را كه به امام زمان(عليه السلام) داريم، به ولىّ فقيه و جانشين او نيز داشته باشيم؛ زيرا او جانشين امام زمان در دوران غيبت است ؛امّا چگونه مى‌توان از كسى كه با هيچ ميزان و معيارى، لياقت جانشينى امام معصوم را ندارد، اطاعت كرد.

 

لزوم فهم دقيق روايات مربوط به امام عصر(عليه السلام)

درباره وجود مقدّس ولىّ عصر عجّل الله تعالى فرجه الشريف روايات فراوانى وارد شده است كه در اسناد و مضامين آن‌ها اختلافى ديده نمى شود؛ ولى در عين حال، فهم و معناى آن روايات براى انسان ابهام آميز است. گاهى اين ابهام‌ها در مسائل شخصى و وظايف ساده فقهى ايجاد مى‌شود كه در اين صورت مشكل چندانى را پديد نمى آورد و نهايتش اين است كه انسان، از حكم واقعى روايت محروم مى‌شود و فقط به حكم ظاهرى آن عمل مى‌كند؛ امّا گاهى اختلاف فهم و برداشت نادرست از روايت، با سرنوشت جامعه مسلمانان ارتباط مى‌يابد.

متأسفانه در زمينه روايات مربوط به دوران غيبت حضرت ولىّ عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشريف برداشت‌هاى نادرستى صورت گرفته است كه اين روايات از نظر سند و دلالت بايد مورد دقّت و اجتهاد قرار گيرد. بايد به اين واقعيت تلخ اعتراف كنيم با اين كه به وجود مقدّس ولىّ عصر(عليه السلام) معتقديم و ادّعاى سربازى حضرت را داريم و خود را منتظر ظهور آن بزرگوار مى‌دانيم، براى بررسى موارد جزئى اين روايات، به اندازه كافى نكوشيده ايم.

 


1. «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر خدا و اولوالامر [= اوصياى پيامبر] پيروى كنيد» نساء (4)، 59.

همه ما از خردسالى در مجالس مذهبى، از گويندگان و خطيبان مطالبى را در زمينه غيبت و انتظار امام زمان(عليه السلام) شنيده يا به كتاب‌هايى در زمينه تاريخ امامان (عليهم السلام) برخورده ايم. در اين ميان، گاهى پرسش‌هايى به ذهنمان خطور كرده است؛ امّا به خودمان اجازه نداده ايم در برابر آن خطيب يا مرثيه خوان آن‌ها را مطرح كنيم؛ براى مثال، اين سؤال براى ما پيش مى‌آيد كه علّت قيام و كشته شدن حضرت سيدالشّهدا(عليه السلام) چه بوده است؟ آيا براى اين بود كه شفيع مسلمانان شود؟! چرا امام معصوم و بنده شايسته خدا براى شفيع بودن در قيامت بايد كشته شود؟! پرسش‌هاى فراوانى از اين قبيل در ذهن انسان مطرح مى‌شود كه پاسخ روشنى براى آن‌ها نمى يابد. بحمداللّه در طول زمان، با افزايش سطح معلومات و با وجود عالمان و بزرگان دين، جواب بعضى از اين پرسش‌ها داده شده است. گاهى روايتى را كه واعظ مى‌گويد، معانى دقيق ترى دارد؛ ولى به آن معانى بى توجه است.

 

بررسى روايتِ عزوبت و گوشه‌گيرى در آخرالزّمان

ما رواياتى درباره غيبت ولىّ عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف در زمان غيبت شنيده و خوانده ايم كه در بعضى از اين زمينه‌ها، نقاط ابهامى وجود دارد؛ براى مثال، نقل مى‌كنند كه در روايتى، درباره وظيفه مردم زمان غيبت امام زمان(عليه السلام) آمده است:

كُونُوا أحلاسَ بُيُوتُِكم؛

يعنى مثل پلاس در گوشه اتاق بيفتيد و از خانه بيرون نرويد و به جامعه كارى نداشته باشيد. آيا اين امكان دارد كه انسان با جامعه سر و كارى نداشته باشد و از خانه بيرون نيايد؟! روايات ديگرى را نيز نقل مى‌كنند كه در دوره آخرالزّمان، جبّاران و كافران بر مردم مسلّط مى‌شوند، و زمين از فساد سرشار مى‌شود. روايتى را نقل كرده اند كه در اين دوره اگر زن‌ها مار بزايند، از فرزند بهتر است. روايتى هم وجود دارد كه در دوره آخرالزّمان، عُزوبت و مجرّد ماندن حلال مى‌شود؛ يعنى مردان نبايد زن بگيريد؛ چون اگر بچه دار شدند، فرزندان ايشان دشمنِ دين مى‌شوند و در زمين فساد مى‌كنند و عواقبِ بدِ اعمالِ فرزندان براى پدران باقى خواهد ماند.

 

به فرض كه سند اين روايات صحيح باشد، آيا دستورهاى شرعى تعبّدى هستند يا مطالب ارشادى؟ آيا اين روايات به تمام اعصار آخرالزّمان از زمان غيبت امام زمان(عليه السلام) تا قيامت مربوط مى‌شود؟ آيا حتّى عصر حضور پيامبر و امامان معصوم(عليهم السلام) نيز جزو اين دوران بوده است؟ آيا در طول اين قرون، در مكان‌هايى كه مسلمانان زندگى مى‌كرده اند، اين مطالب صادق بوده است؟ آيا در دوره آخرالزّمان، مؤمنان هم نبايد بچه دار شوند؟! كافران به اين حرف‌ها و اعمال اهمّيتى نمى دهند و اگر قرار باشد فرزندان مؤمنان، دشمنان دين شوند، كافران بهتر مى‌توانند اين كار را انجام دهند. در اين صورت، نتيجه بچه دار نشدن مؤمنان اين مى‌شود كه نسل آنان منقرض شود. در صورتى كه اين روايات، صحيح باشند، رواياتِ مهمل و بيهوده‌اى هستند.

صرف نظر از سلسله روايات جعلى و دروغينى كه به دست ما رسيده است، اگر روايات صحيحى نيز به دست ما برسد، به اين ابهام مبتلا مى‌شويم كه منظور گوينده در فلان روايت چه بوده است و ما به چه اندازه مى‌توانيم به عموم و اطلاق روايات تمسّك كنيم.

گاهى متأسّفانه كار به جايى مى‌رسد كه همين رواياتِ عمومىِ غيرمعتبر با مضامين عجيب و غريب، بر محكمات كتاب و سنّت حاكم، و بين مردم چنان شايع مى‌شود كه گويى آن محكمات فراموش شده يا اصلا وجود نداشته است. چه بسا اين روايات، سند معتبرى نيز نداشته و در مضمون آن نيز اختلاف باشد؛ ولى با اين حال، چنين رواياتى را ملاك عمل قرار داده، به آن‌ها استناد مى‌كنيم و محكمات كتابِ سنّت را به فراموشى مى‌سپاريم. اگر اين اعمال در مسائل شخصى پيش بيايد، مشكل چندانى پديد نمى آورد؛ براى مثال در شك بين ركعت سوم و چهارم نماز؛ امّا بعضى از اين روايات با سرنوشت حيات ميليون‌ها مسلمان پيوند مى‌يابد و استفاده از هر دسته آن‌ها، جامعه مسلمانان را به شكل خاصّى درمى آورد.

فرض كنيد اگر بخواهيم به اين روايت عمل كنيم كه در دوره آخرالزّمان، عزوبت حلال است و مسلمانان نبايد بچه دار نشوند، به واقع چه اتّفاقى خواهد افتاد. نتيجه پيروى از اين روايت اين است كه فقط نسل كافران باقى مى‌ماند و نسل مسلمانان منقرض مى‌شود. آيا

عقل ما نمى تواند تشخيص دهد كه اين سخن، كلام معصوم است يا نه؟! ما نبايد اين روايات را دستور شرعى و تعبّدى براى كلّ جامعه اسلامى در دوره آخرالزّمان در نظر بگيريم. اين كه در دوره آخرالزّمان، مسلمانان نبايد بچه دار شوند؛ نبايد از خانه‌هايشان بيرون روند و نبايد در مسائل اجتماعى جامعه شركت كنند، عقيده بسيار نادرستى است. اين عقيده نيز كه انسان بايد به انتظار ظهور امام زمان(عليه السلام) در گوشه‌اى بنشيند و فقط ذكر بگويد، عقيده‌اى انحرافى است.

دستورهاى شرع، تابع مصالح اجتماعى است . اين طور نيست كه وقتى به شرع رسيديم، عقل را در نظر نگيريم. بدون در نظر گرفتن عقل در فقه، هيچ مسأله فقهى را نمى توان اثبات كرد. اگر فقيهان، بعضى از مسائل را تصريح نكرده اند، براى آن است كه انسان مى‌فهمد فلان روايت، به اصول عقلى استناد دارد. روايات و آيات فراوانى در زمينه امر به معروف و نهى از منكر در قرآن آمده است كه اگر امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، بر مردم بلا نازل خواهد شد. دين از بين مى‌رود و نماز و روزه بين مردم فراموش مى‌شود. در اين صورت، اعتقاد به اين كه چون دوره آخرالزّمان است، بايد از امر به معروف و نهى از منكر دست برداريم و در گوشه خانه بنشينيم و فقط ذكر بگوييم، نادرست است. اين عقيده كه هركسى بايد دين خود را نگه دارد، عقيده اشتباهى است؛ زيرا اگر امر به معروف و نهى از منكر نبود، اسلام به من و شما نمى رسيد. اگر تعليم و ارشاد و اصلاح در اجتماع نمى بود، دين اسلام و جامعه اسلامى باقى نمى ماند. آيا هيچ عقل سالمى مى‌پذيردكه به چنين رواياتى عمل كنيم و سرنوشت ميليون‌ها مسلمان را با آن رقم بزنيم؟!

 

معناى انتظار فرج در آخرالزّمان

وظيفه ما در زمان غيبت امام زمان(عليه السلام) اين است كه منتظر فرج حضرت باشيم كه اين انتظار، برترين عبادت است: أَفضَلُ أَعمَالِ شيعَتِنا اِنْتِظَارُ الْفَرَجِ؛(1) با فضيلت ترين اعمال


1. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 51، ص 156، ح 1، باب 9.

شيعيان ما انتظار فرج است. ثواب انتظار فرج امام زمان، از ثواب روزه گرفتن و نماز خواندن و جهاد كردن در راه خدا بيش‌تر است. ما درباره اين گونه روايات، فهم دقيق و كاملى نداريم. حتّى در مقام تحليل اين روايات، به اين نتيجه مى‌رسيم كه براى اميدوار نگه داشتن مردم است. درست نيست كه با وجود اين همه ظلم در دنيا، از انتظار فرج امام زمان(عليه السلام) نااميد شويم: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا حتّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ؛(1) آيا گمان كرديد داخل بهشت مى‌شويد، بى آن كه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتارى‌ها و ناراحتى‌ها به آن‌ها رسيد و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر وافرادى كه با او ايمان آورده بودند، گفتند: «پس يارى خدا كِى خواهد آمد؟!» آگاه باشيد كه يارى خدا نزديك است.

در جايى ديگر آمده است:

حَتّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّىَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الُْمجْرِمِينَ؛(2) تا آن گاه كه رسولان مأيوس شدند و مردم گمان كردند به آنان دروغ گفته شده است. در اين هنگام، يارى ما به سراغ آن‌ها آمد؛ پس آنان را كه خواستيم، نجات يافتند و مجازات و عذاب ما از قوم گنهكار باز گردانده نمى شود.

اين احساس يأس و نااميدى در امّت‌هاى قديم نيز وجود داشته است. وقتى ما منتظر فرج امام زمان(عليه السلام) باشيم، در جامعه فعّاليت مى‌كنيم. وقتى انسان مأيوس شود و گمان كند كه از دستش كارى برنمى آيد، با خيال راحت به مرگ تن مى‌دهد. كسى در دنيا هدفدار زندگى مى‌كند كه منتظر فرج امام زمان ارواحنا فداه باشد.

راه استفاده از روايات اين است كه تمام روايات، و قراين آن‌ها را با دليل، از نظر سند بررسى كنيم؛ يعنى اين كه صدر و ذيل روايت را مورد دقّت قرار دهيم و روايات مشابه


1. بقره (2)، 214.

2. يوسف (12)، 110.

ديگرى را كه در مقام و مكان ديگرى وارد شده است، با آن تطبيق كنيم. مهم ترين اصل استفاده از روايات اين است كه محكمات را فداى متشابهات نكنيم. دو سلسله از محكمات وجود دارند كه از نصِّ قرآن، نصِّ سنّت، روايت متواتر و روايات صحيح و داراى سند معتبر استنباط مى‌شوند.ما بايد در وهله اوّل، محكمات را بيابيم؛ سپس با توجّه به آن‌ها سراغ متشابهات روايات برويم.

 

توطئه دشمنان براى تسلّط بر شيعيان

كدام آيه و روايت و كدام دليل عقلى براى ما تجويز مى‌كند كه اگر مسلمانان ديگرى زير ستم بودند، به آن‌ها كارى نداشته باشيم؟! روايات فراوانى داريم مبنى بر اين كه اگر به مؤمن و مسلمانى خدمت، و نياز او را رفع كنيد، ثواب فراوانى خواهيد داشت.

در سرزمين‌هايى چون فلسطين، افغانستان و عراق انسان‌ها كشته مى‌شوند و به ناموسشان تجاوز مى‌شود. با وجود اين، كشورهاى استعمارگر مى‌گويند: دخالت نكنيد! آيا روايتِ اعانتِ مظلوم محكم است يا آن روايت گوشه گيرى كه هيچ سند معتبرى ندارد؟! اين روايت بايد ملاكِ تفسير قرار بگيرد يا آن روايت؟! ما بايد بيش‌تر به چنين رواياتى تمسّك جوييم تا اصول مسائل اسلام را بهتر درك و باور كنيم. دين، بر پايه چنين رواياتى برپا شده و براى تحقّق بخشيدن به اين روايات پديد آمده است. هرچه بيش‌تر درباره اين روايات بينديشيم، به فروع و مسائل جزئى دين بهتر خواهيم رسيد؛ امّا وقتى شيپور را از سر گشادش بزنيم و محكمات يك روايت را رها كرده، سراغ جزئيات متشابه آن برويم، جامعه را به بزرگ ترين بلاها گرفتار خواهيم كرد. آن وقت است كه شيطان بدون هيچ زحمتى به اهداف پليدش مى‌رسد. اين راه، براى دشمنان اسلام بهترين راه تسلّط بر مسلمانان است.

اعتقاد به قضا و جبر، مطلبى است كه شياطين بزرگ ميان اهل سنّت رواج داده و از آن، نتيجه خوبى گرفته اند. اهل تسنّن اعتقاد دارند: اطاعت از هر كسى كه سلطان باشد، واجب است. حتّى تصريح مى‌كنند اگر سلطانى كه خواهان عدالت است، ضدّ سلطانى ديگر كه در حال حكومت بر مسلمانان است، قيام كند، قيامش گناه است و بايد در مقابل

مبارزه حق طلبانه او ايستاد و او را كُشت؛ ولى اگر همان سلطان بر مردم تسلّط يافت، آن موقع اطاعتش بر مردم واجب مى‌شود؛ يعنى همان كسى كه تا ديروز قتلش بر مردم واجب بود، اطاعتش بر مردم واجب مى‌شود. وقتى اين اعتقاد را بين عوام اهل سنّت رواج دادند، سلطان را به راحتى فريفته، او را مى‌خرند و مردم نيز اطاعت از سلطان را امرى واجب مى‌دانند.

اگر استعمار بخواهد بر اهل تشيّع نيز مسلّط شود، بهتر از ترويج روايات ناصحيح و برداشت نادرست از روايات صحيح نقشه‌اى نخواهد يافت؛ در نتيجه، نسل آينده شيعه نسل كافر و فاسقى خواهد بود و از آموزه‌ها و معارف دينى محروم خواهد شد و هيچ عاملى براى مقاومت آنان در جامعه وجود نخواهد داشت. پشتيبان همه اين انحراف‌ها، اسرائيل، انگليس، امريكا و ابليس است؛ ابليسى كه هميشه وجود داشته، تا پايان دنيا نيز وجود خواهد داشت. اصل چنين روايتى هيچ پايه و اساسى ندارد يا اگر هم وارد شده، به صورت معناى موقّت و احتمالى بوده است.

نتيجه مى‌گيريم كه اهل علم، در فهم درست اصول مسائل اعتقادى كه به طور طبيعى به هدف خلقت و تشريع مربوط مى‌شود و نيز در ارائه درست مسائلى كه جنبه اصولى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد، وظيفه خطيرى بر عهده دارند و نبايد نيرو و عمرشان را در بررسى بعضى از مسائلى كه مورد نياز مردم در زندگى نيست، صرف كنند. اگر انسانى نتواند اثبات كند كه تسبيحات اربعه در نماز يك مرتبه است يا سه مرتبه، در جامعه اشكالى ايجاد نمى كند؛ امّا آيا نبايد در مقابل ظلم مقاومت كرد؟ آيا نبايد اسلام راستين را در سطح جامعه و جهان ترويج كرد؟! آيا در برابر فساد و فتنه انگيزى مفسدان و جباران عالم، مسؤوليتى نداريم؟ اين پرسش‌هايى است كه اگر پاسخ آن‌ها را درست درك نكنيم، سرنوشت جامعه تغيير مى‌كند. اگر كسى ببيند خون‌هاى مسلمانان به زمين ريخته، و به نواميس آنان تجاوز مى‌شود و در عين حال كارى انجام ندهد، او نيز در اين جنايات شريك خواهد بود. اگر قرار بود در طول دفاع مقدّس، تسليم صدام و ديگر كشورهاى استعمارگر بشويم، اين همه كشته و زخمى و اسير نمى داديم. اسلام با هشت سال جنگ تحميلى، بار ديگر در ايران احيا شد. كشورهاى ابرقدرت با هم متّحد شده اند و مى‌خواهند

با تبليغات گسترده خود با اسلام مقابله كنند. كشورهاى استعمارگر، كشور ايران را راحت نمى گذارند. اين كشورها به تدريج افراد ناآگاه ايران را مى‌فريبند تا به اهداف شوم خود برسند؛ ولى بحمداللّه اكثر قريب به اتّفاق مردم ايران، مسائل را به خوبى درك مى‌كنند و از اين توطئه‌ها فريب نمى خورند.

اگر امروز امريكا به افغانستان و عراق حمله مى‌كند، براى اين است كه بتواند راه‌هاى نفوذ به ايران را بيابد و حمله‌اى چند جانبه را با طرح و برنامه‌هاى قبلى ضدّ ايران به پا كند و به قول خودشان قضيه ايران را تمام كنند؛ البته خدا هيچ گاه نمى گذارد خون‌هاى پاكى كه مردم ايران براى اسلام داده اند، پايمال شود: يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ. هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛(1) كافران مى‌خواهند نور خدا را با نفس تيره و گفتار جاهلانه خويش خاموش كنند؛ ولى خدا جز اين نمى خواهد كه نور خود را به منتهاى ظهور و حدّ اعلاى كمال برساند؛ هرچند كافران ناراضى و مخالف آن باشند. او خدايى است كه رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا آن را بر همه اديان عالم برترى دهد؛ هرچند مشركان ناخشنود و مخالف باشند. اينان با نقشه‌هاى پيشين به ما پيشنهاد مى‌كنند مصالحه و همكارى كنيم؛ زيرا از جنگ كردن با ما هراس دارند كه مبادا در جنگ با ما دوباره شكست بخورند و كشور ايران به صورت قدرت ديگرى در دنيا مطرح شود و دنيا به آن توجه ويژه‌اى بكند.

ما به عصمت و امام معصوم معتقد هستيم؛ ولى لازم است اين فهم را تعالى بخشيم. بايد اسلام و حكومت حق را در جهان گسترش داد تا مردم جهان حكومت حق را ببنند و بر ايشان حجت تمام شود. ما بايد اصل بينش اسلامى را درباره جنگ و جهاد و توسعه اسلام بپذيريم تا بتوانيم مسائل ديگر را در پرتوِ آن حل كنيم؛ ولى با يك روايت بى سند توقع داريم همه اين مشكلات حل شود. نداشتن فهم درست و دقّت كافى در مسائل دينى، از ضررهايى كه دشمنان به اسلام مى‌زنند، كم‌تر نيست.

 


1. توبه (9)، 31.

قبل | بعد

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org