قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

لذّت و سعادت انسان

 

لذت طلبى و سعادت خواهى

 

قرآن و لذت طلبى

لذت طلبى نكوهيده

سنجش و ارزيابى لذتها

تحمل رنجها به اميد لذتها

نمونه هاى راحت طلبان

بنى اسرائيل

منافقين

منافقين در قرآن

ديدگاه قرآن درباره التذاذ

شدّت و ضعف در ارزشهاى منفى

لذّت طلبى و سعادت خواهى

 

يكى ديگر از گرايشهاى فطرى انسان، گرايش به لذّت و خوشگذرانىو راحت طلبى است كه طبعاً، توأم خواهد بود با رنج گريزى، و فرار از درد و ناراحتى.

فطرى بودن اين گرايش بدين معنا است كه ساختمان روح و روان انسان به گونه اى آفريده شده است كه قادر نيست از لذّت، متنفّر و گريزان و به جاى آن، رنج و مشقّت و سختى را طالب باشد. يعنى گرايش وى به لذّت و خوشگذرانى و بى ميلى اش نسبت به درد و رنج و مشقّت، اختيارى او نيست، بلكه بطور تكوينى در او نهاده شده است.

با توجّه به آنچه گفتيم، اصل اين گرايش از آنجا كه غير اختيارى است، خود به خود، داخل در حوزه اخلاق قرار نمى گيرد و نمى شود كسى را براى آن كه طالب لذّت و خوشگذرانى است و يا براى آن كه از درد و رنج مى گريزد ستايش يا نكوهش نمود. بايد توجّه داشت كه سعادت نيز چيزى جداى از لذّت نيست و تفاوت ذاتى و ماهوى با آن ندارد.(1)

حقيقت سعادت و خوشبختى انسان به لذّت دائمى و فراگير و همه جانبه او برمى گردد. از اين رو، در اينجا ما لذّت و سعادت را توأم و همراه با هم ذكرمى كنيم.

 


1ـ ر.ك: همين كتاب، ج 1، ص 20 22.

قرآن و لذت طلبى

قرآن كريم نه تنها وجود گرايش به لذّت را در انسان انكار و يا آن را محكوم نمى كند، بلكه، يك سلسله از تعاليم خود را بر اساس اين ميل طبيعى انسان مبتنى مى سازد و در روش تربيتى خود از وجود آن بهره مى برد.

قرآن هنگامى كه مى خواهد انسان را بر پايبندى و عمل به دستورات دين خدا ترغيب و او را در پيمودن راه صحيح زندگى تشويق كند، از وجود اين ميل و تأثيرى كه در اتخاذ روش و رفتار خاصّى دارد بهره فراوان مى برد.

قرآن به انسان وعده مى دهد كه اگر در زندگى راه الهى را بپيمايد، به لذّت و سعادت جاودان مى رسد، و او را تهديد مى كند كه اگر از اين راه، منحرف شود و از دستورات الهى سرپيچى كند، آينده اى تلخ، شقاوت بار و ناگوار در انتظارش خواهد بود، مبتلا به عذابها، رنجها و بدبختى ها مى شود، و سراسر قرآن پُر است از بشارت و مژده به سعادت و لذّت و يا انذار و تهديد از عذاب و شقاوت.

در همه مواردى كه تعبيرهاى سعادت، فلاح، فوز و امثال آنها در اين كتاب مقدّس به كار رفته؛ معنايش همين است كه چون انسان فطرتاً طالب سعادت، خوشبختى و كاميابى است، بايد به دستورات دينى عمل كند، تا بتواند مطلوب و گمشده خود را باز يابد و به ايده و هدفى كه دنبال مى كند برسد و اين بدان معناست كه از ديد قرآن، وجود اين گرايش فطرى در انسان مفروض و مورد تأييد است و قرآن آن را نفى نمى كند، محكوم نمى كند، بلكه آن را در مسير تربيتى صحيح انسان جهت مى دهد.

علاوه بر اين بيانات و تعابير كلّى، قرآن در بعضى آيات از تعبير ويژه «لذّت» استفاده كرده است: در يك آيه درباره بهشتى كه به صالحان وعده داده شده مى فرمايد:

«وَفيها ما تَشْتَهيهِ الأَنْفُسُ وَتَلَّذُ الاَْعْيُنُ.»(1)

[و در بهشت هر آنچه كه انسانها بخواهيد و چشمها لذّت برند وجود دارد].

 


1ـ زخرف/ 71.

در آيه ديگرى آمده است كه:

«مَثَلُ الجَنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها اَنْهارٌ مِنْ ماء غَيْرِ اسِن وَاَنْهارٌ مِنْ لَبَن لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَاَنْهارٌ مِنْ خَمْر لَذَّة لِلشّارِبين.»(1)

[بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده در آن نهرهايى است از آب گوارا و نهرهايى از شير كه هيچگاه مزه آن دگرگون نشود و جويهايى از شراب براى لذّت بردن كسانى كه مى آشامند].

بهشتى كه به شما وعده مى دهيم و پاداش كارهاى نيك شماست جايى خواهد بود كه هر چه اشتها داريد، هر چه دوست داريد و هر آنچه كه چشمهاتان از آن لذّت برد در آنجا فراهم و در دسترس است.

قرآن درباره كسانى كه شب زنده دارى و عبادت خدا مى كنند و به بيان ويژه خود قرآن:

«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ.»(2)

[(شبها در حالى كه همه در خوابند) پهلوهاشان را از بسترها بردارند (و از خواب برخيزند) خداى خود را با بيم و اميد بخوانند و از آنچه كه روزيشان كرده ايم (به ديگران) انفاق كنند].

مى فرمايد:

«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْيُن جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.»(3)

[هيچ كس آگاه نيست و خبر ندارد كه خدا چه چشم روشنى برايشان پنهان و (از نظر ديگران) پوشيده داشته است تا پاداشى باشد براى آنچه كه انجام داده اند].

آرى به خاطر اهتمام و محبّتى كه به آنان دارد چيزهايى برايشان پنهان داشته است كه هيچ كس نديده و نشنيده و اطّلاعى از آن ندارد و قادر نيست بفهمد كه آن چيست؟

 


1ـ محمد/ 15.

2ـ سجده/ 16.

3ـ سجده/ 17.

در قرآن تعبير سعادت نيز در دو آيه به كار رفته يكى در آيه:

«يَوْمَ يَأتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقىٌّ وَسَعيدٌ ... وَاَمَّا الَّذين سُعِدُوا فَفِى الجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَمواتُ وَالأَرْضُ اِلاّ ماشاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُود.»(1)

[روزى بيايد كه هيچ كس جز با اجازه او سخن نگويد در آن روز بعضى شقى و بعضى ديگر سعادتمندند ... آنان كه سعادتمندند در بهشت، تا زمين و آسمان هست، جاودان بمانند مگر آن كه خدا خواهد عطايى ابدى و نامقطوع

و در مقابل سعادتمندان درباره شقاوتمندان مى گويد:

«فَاَمّا الَذينَ شَقُوا فَفِى النّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَشَهيقٌ.»(2)

قرآن با تعابير و بيانات جالب ديگرى نيز به اين تمايل انسان اشاره مى كند كه نمونه هايى از آنها را نقل مى كنيم: درباره اوصاف بهشت و آسايش بهشتيان مى گويد:

«اِنَّ الْمُتَّقينَ فى جَنّاتِ وَعُيُون... لا يَمَسُّهُم فيها نَصَبٌ وَما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجينِ.»(3)

[پرهيزكاران در باغها و چشمه سارها به سر مى برند ... در آنجا هيچ رنج و خستگى بدانها نرسد و هيچگاه از آن بيرون نشوند].

و در آيه ديگرى در همين زمينه گويد:

«جَنّاتُ عَدْن يَدْخُلُونَها ... وَقالُوا الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اَذْهَبَ عَنّا الْحَزَنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ اَلَّذى اَحَلَّنا دارَالْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لايَمُسُّنا فيها نَصَبٌ وَلا يَمَسُّنا فيهالُغُوْبٌ.»(4)

[باغهايى براى زندگى جاودان كه داخلش شوند ... و گويند ستايش خداى را شايسته است كه غم و اندوه از (دل) ما بزدود كه پروردگار ما بخشاينده و شكرپذير است كسى كه، ما را


1ـ هود/ 108 و 105.

2ـ هود/ 106.

3ـ حجر/ 48 45.

4ـ فاطر/ 35 33.

فضل و بخشايش خود در خانه اى كه در آن اقامت گزينيم (و شايسته زندگى است) جاى داد كه در آن هيچ رنج و خستگى به ما نرسد].

دو آيه فوق به هر دو بُعد اين گرايش انسانى مورد بحث ما، بعد منفى و مثبت آن، اشاره دارند و از نقش تربيتى هر دو بعد و تأثيرى كه بر شكل دهى اعمال و رفتار انسان مى توانند داشته باشند براى هدايت، راهنمايى و پرورش انسان و جهت دهى صحيح اين ميل استفاده كرده اند.

ما قبلا هم اشاره كرده ايم كه اصولا، گرايشهاى فطرى انسان بطور كلّى مزدوج و دو رويه هستند. و هر يك از آنها يك جهت اثباتى دارند و يك جهت نفى، و يايك قطب مثبت دارند و يك قطب منفى. لذّت طلبى نيز از اين قاعده كلّى مستثنا نيست و رويه ديگر آن عبارت است از دردگريزى. يعنى همانطور كه انسان فطرتاً و ذاتاً به لذّت و خوشگذرانى روى مى آورد در مقابلش فرار از رنج و درد و سختى و تنفر از آن نيز به صورت تكوينى و غير اختيارى در روان انسان وجود دارد.يعنى نسبت به آن، گرايش منفى دارد چنانكه نسبت به لذّت و خوشگذرانى گرايش مثبت.

بنابراين، اصل اين كه انسان طالب لذّت باشد از نظر قرآن مورد تأييد و بى اشكال است چرا كه اين يك ميل فطرى و جبرى است. البته، بديهى است كه قرآن اين ميل را به رسميّت مى شناسد؛ ولى هيچگاه آن را يله و رها و افسار گسيخته آزاد نمى گذارد؛ بلكه آن را در جهت صحيح خود هدايت مى كند و انسان را وعده مى دهد به چيزى كه لذّت فوق العاده دارد.

قرآن، با توجّه به اين حقيقت كه در فصول گذشته اين كتاب نيز گفتيم، يعنى تمايلات فطرى انسان تحت تأثير درجات شناخت و معرفت شكل پيدا مى كنند و متبلور مى شوند و تحت تأثير كمى و زيادى و سطحى بودن و عميق بودن و كميّت، و كيفيّت علم و شناختى كه داريم اين تمايلات و گرايشات نيز انقباض و انبساط پيدا

مى كنند و يا اهداف دور و يا نزديكى را نشان مى دهند يا نشانه مى روند، آرى بر اساس اين حقيقت، قرآن نيز به انسان، كه در طلب و جستجوى زندگى لذّتبخش و خالى از درد و رنج است، مى آموزد كه چنين زندگى فقط در آخرت و براى مؤمنين فراهم مى شود تا آنها را به سوى اهداف والا و عميق انسانى سوق دهد و از لذّات آنى و هوسهاى مادّى لحظه اى رهاشان سازد.

تعبير قرآنى ديگرى را كه به عنوان ختم مقال در ارتباط با اين ميل يادآورى مى كنيم تعبير «حيات طيّبه» يعنى «زندگى خوش» است كه قرآن در آيه ديگرى مى گويد:

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً.»(1)

[هر آن كس از مرد و زن كه رفتار شايسته كند و مؤمن باشد زندگى خوشى به او مى دهيم].

خداوند در اين آيه در حقيقت با طرح حيات طيّب، انسان را تشويق به ايمان و عمل صالح مى كند تا شايستگى پيدا كند براى آن كه خداى متعال خارجاً اين حيات طيّب و زندگى خوش و پاكيزه را به وى عطا فرمايد.

كوتاه سخن آن كه بدون ترديد قرآن كريم مردم را دعوت به ايمان و عمل صالح مى كند و بشارت به پاداش اخروى مى دهد همراه با سعادت و لذّت ابدى. و ما نتيجه مى گيريم كه از نظر قرآن، لذّت طلبى، به خودى خود، چيز نامطلوبى نيست كه مورد مذمّت و نكوهش قرار گيرد.

 

لذّت طلبى نكوهيده

اكنون، كه معلوم شد قرآن وجود اين ميل را بد و نامطلوب نمى داند، جاى طرح اين پرسش است كه با وجود اين ديد مثبت قرآنى، چرا گاهى از لذّت طلبى مذمّت و


1ـ نحل/ 97.

نكوهش شده است؟ و آيا وجود اينگونه نكوهشها و مذمّتها با اين ديدگاه قرآنى چگونه قابل جمع است.

در پاسخ به اين سؤال مى گوييم: مذمّتها و نكوهشهايى كه در اين زمينه و در رابطه با اين ميل انجام شده است، به اصل لذّت طلبى مربوط نمى شود تا با اين ديدگاه قرآنى در تعارض باشد. بلكه منشأ اين نكوهشها چيزهاى ديگرى خواهد بود كه در اينجا به بعضى از آنها اشاره مى كنيم. به عبارت ديگر منشأ اين نكوهشها و سرزنشها اصل لذّت نيست بلكه يك تعداد از عوامل جنبى همراه با آن و عارض بر آن هستند كه منهاى آنها نكوهشى نيز براى لذّت طلبى انسان وجود ندارد و ما به بعضى از اين عوامل جنبى اشاره مى كنيم:

الف) يكى از عوامل جنبى و عَرضى عبارت است از غفلت كردن و فراموش نمودن لذّتهاى ارزنده تر و مطلوب تر، به لحاظ تمركز و غرق شدن در لذايذ آنى و لحظه اى زودگذر و توجّه بيش از حدّ به هوسهاى كم ارزش تر.

انسان وقتى لذّتى را درك كرد ابتدا توجّهش به طرف آن جلب مى شود و در مرحله دوّم و مراحل بعد ميلش به اين كه از آن شىء لذيذ بيشتر استفاده كند به تدريج شدّت مى يابد و در نتيجه از لذايذ ديگرى كه هست و مى تواند از آنها بهره مند شود كم كم محروم مى گردد.

به عبارتى ديگر، انسان، داراى ظرفيّتى محدود است و طورى آفريده نشده كه در اين عالم همه لذّتها را بتواند يكجا استيفا كند و از همه آنچه كه قابليّت لذّت برى دارند بتواند بهره مند شود. بنابر اين، او ناگزير است كه از ميان آنها مقدارى را كه لذّت برى از آنها برايش ممكن و ميسور است انتخاب كند.

اكنون كه پاى گزينش و انتخاب به ميان آمد، طبيعى است كه عقل و منطق اقتضا مى كند، از ميان همه انواع لذّتها با كميّتها، كيفيّتها و شدّتهاى مختلف، بهترين، شديدترين و عميق ترين لذّتها را در محدوده گزينش خود قرار دهد؛ ولى، او گاهى

در اين انتخاب دچار اشتباه و لغزش مى شود و معيارهاى درست عقلانى را در گزينش خود رعايت نمى كند؛ بلكه بر اساس معيارهاى غير عقلانى، غير منطقى و نادرست و يا حتى بدون توجّه به هيچ معيارى و به خاطر انس با لذّتهاى احساسى مادّى به گزينش برخى از لذّتها مى پردازد كه اينگونه ترجيح ممكن است وى را از رسيدن به لذّت عميقتر و والاتر باز دارد. از اين رو منشأ ارزش منفى خواهد شد.

ب) دوّمين عامل جنبى كه منشأ نكوهش لذّت مى شود عبارت است از رفتن به طرف لذايذ بى اهميّت و غرق شدن در هوسهاى پست و كم ارزش به خاطر لذّت گرايى افراطى و تن ندادن به سختى و كار و تلاش. انسان كه فكر مى كند مى تواند زندگى بدون سختى و زحمت داشته باشد و بر اساس علاقه افراطى كه به لذّت دارد مى خواهد از هر چيزى كه موجب رنج و مشقّت مى شود فرار كند غرق در لذّتهاى پست و هوسهاى كم اهميّت و به همان ميزان كم ارزش مى شود غافل از اين كه اين زندگى دنيا را خداوند توأم با رنج و سختى و كار و كوشش قرار داده و بدون زحمت و مشقّت نيست. لذّتهايى كه انسان در اين عالم دنبال مى كند مقدّماتى دارد كه تحصيل آنها توأم با رنج است و به قول معروف «مى بايست رنجى كشيد تا به لذّتى رسيد» و يا به قول شاعر:

نابرده رنج گنج ميسّر نمى شود *** مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد  قرآن روى اين مسأله زياد تكيه مى كند كه زندگى انسان در دنيا توأم با مشقّت است و ما بايد اين حقيقت، هرچند ناگوار را بفهميم و بپذيريم كه در اين نشأة زندگى بى رنج براى هيچ كس ميسّر نمى شود. قرآن در يكى از آيات خود با تعبيرى جالب از اين همراهى و آميختگى زندگى با رنج و زحمت اينگونه خبر داده و مى گويد:

«لَقَدْ خَلَقْنا الإنْسانَ فى كَبَدْ.»(1)

[محقّقا انسان را در رنج و زحمت آفريديم (و زندگى انسان را در كار و مشقّت قرار داديم)].

بنابراين، نبايد انسان به دنبال گنج بى رنج و زندگى بى زحمت باشد؛ ولى


1ـ بلد/ 4.

مى تواند از ميان لذّتهايى كه همه آنها كم و بيش توأم با زحمتها و رنجهايى هستند، و مقدّمات رنج آورى دارند آنها را برگزيند كه بهتر پرارزشتر و مطلوبترند و بايد اين كار را بكند هرچند كه داراى زحمت و رنج بيشترى باشند.

حال اگر كسى به خاطر فرار از كار و تلاش و زحمت و تنبلى و تن پرورى و لذّت گرايى افراطى براى آن كه پيوسته بلمد و خود را به درد سر نيندازد اصولا از آن لذايذ والا چشم پوشى كرد و غرق در لذايذ پست و بى اهميّتى شد كه نياز به رنج و تلاش زياد ندارد و سهل الوصول تر است، اينچنين لذّت گرايى، به خاطر اين مسأله جنبى، مورد مذمّت و نكوهش قرار خواهد گرفت.

ج) كوتاهى در شكوفا نمودن استعداد درك لذّتهاى والاى انسانى و اكتفا كردن به لذّتهاى طبيعى خودجوش نيز عامل جنبى سوّمى است كه منشأ نكوهش لذّت مى شود.

انسان از آغاز پيدايش خود، لذّتهاى خودش را نمى شناسد و از اوّل، استعداد درك همه لذّتهايى را كه به طور كلّى براى انسان ميسّر است ندارد. او در كودكى ابتدا فقط لذّت خوردن و آشاميدن را درك مى كند، پس از آن به تدريج لذّتبازى را نيز مى شناسد و هنگامى كه به سنّ بلوغ رسيد، لذّت جنسى را نيز در كنار آنها درك خواهد كرد.

نمونه هاى فوق در زمره يك سلسله لذّتهاى انسانى است كه خود به خود و بطور طبيعى براى انسانها حاصل مى شود. انسانهاى متعارف و سالم در سنين خاصّى خود به خود لذّتهاى نامبرده را درك مى كنند؛ ولى يك سلسله ديگر از لذّتهاست كه انسان، تنها با تلاش و جديّت خود، قادر است استعداد درك آنها را پيدا كند. مانند لذّت انس با خدا و كسب قرب و منزلت در پيشگاه الهى. اينگونه لذّتهاى نوع دوّم نيز در كنار نوع اوّل، لذّتهايى انسانى است بلكه لذّات انسانى همين نوع است، زيرا نوع اوّل در حيوانات هم يافت مى شود. ولى، اين تفاوت بارز را با آنها دارند كه همانند آنها خود به خود و به طور طبيعى استعداد درك آنها در انسان شكوفا

نمى شود. بلكه، عوامل خارجى و تلاشهاى انسانى در شكفتن آنها نقش اساسى دارند.

بنابراين، عقل اقتضا دارد كه انسان طالب كمال، به منظور شكوفا شدن اين استعدادها محيط را آماده كند و خود به تلاش و جديّت بپردازد و غرق در گرداب لذّتهاى طبيعى نوع اوّل و تمايلات و هوسهاى حيوانى نشود. حال اگر انسان در راه تحصيل استعداد درك اين لذّتهاى بلند و والا تلاشى نكند و زحمتى به خود ندهد و تنها دل به لذّتهاى طبيعى و كم ارزش ببندد، اين به نوبه خود يك انتخاب نادرست خواهد بود و منشأ ارزش منفى مى شود.

بنابراين، در زمينه لذّت طلبى توجّه به اين سه مطلب عمده لازم است:

اوّلا: اينكه بدانيم زندگى بى رنج ممكن نيست و خود را آماده كنيم براى پذيرفتن رنجهاى اين زندگى كه البته، به دنبالش لذّتهاى ارزشمندى هم وجود دارد و بى صبرى و كم طاقتى ما را در لذّتهاى كم ارزش و هواها و هوسها غرق نكند.

ثانياً: لذّتهايى كه براى ما ميسور است، مقايسه كنيم و آن يك را كه مطلوب تر و ارزشمندتر هست برگزينيم.

ثالثاً: در راه تحصيل استعداد درك لذّتهاى متعالى و آمادگى بهره بردن از لذّتهاى بلند انسانى و فراهم آوردن محيط رشد آنها تلاش و جديّت داشته باشيم. زيرا انسان وقتى دانست كه چنين لذّتهاى متعالى هم وجود دارد، بايد براى نيل به آنها و بيرون كشيدن خود از منجلاب لذّتهاى حيوانى تلاش كند و در مقام انتخاب و گزينش، آنها را هم به حساب بياورد و مورد غفلت قرار ندهد.

آيات زيادى از قرآن كريم، در اين زمينه، دلالت دارند بر اين كه انسانها به حسب طبعشان طالب لذّتهاى مادّى و دنيوى هستند، در صورتى كه لذّتهاى اخروى بر لذّتهاى دنيايى ترجيح دارند و با توجّه به اين كه لذّتها متزاحم هستند و همه را با هم نمى توان استيفا كرد، مى بايست لذّتهاى بهتر را انتخاب كنند و اگر نكنند كارى بى ارزش بلكه داراى ارزشى منفى را انجام داده اند.

 

اكنون در اين بخش، به تعدادى از اين آيات، براى نمونه اشاره مى كنيم:

خداوند در يكى از آيات قرآن مى فرمايد:

«بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَاَبْقى.»(1)

[بلكه زندگى دنيا را برمى گزينند در صورتى كه زندگى آخرت بهتر و بادوام تر است].

در آيه ديگرى مى گويد:

«تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللّهُ يُريدُ الآخِرَةَ.»(2)

[شما امتعه و نعمتهاى دنيا را طلب مى كنيد و خداوند آخرت را مى خواهد].

و در آيه ديگرى آمده است كه:

«مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْليها مَذْمُوماً مَدْحُورا وَمَنْ اَرادَ الآخِرَةَ وَسَعى لَها سَعْيَها وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَاُوْلئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً.»(3)

[آنان كه طالب دنيا باشند ما در دنيا هر آنچه كه خود بخواهيم و براى آن كس كه خود مى خواهيم پيش مى فرستيم سپس جهنّم را قرار داده ايم تا او را در حالى كه نكوهيده و مردود شده است بسوزاند و آنان كه آخرت را طلب نمودند و كوشش لازم را براى رسيدن به آن مبذول داشتند در حالى كه مؤمن بودند سعيشان ارج نهاده مى شود].

به هر حال بر ما لازم است لذّت هاى بهتر را بر لذّتهاى كم ارزشتر مقدّم بداريم.

 

سنجش و ارزيابى لذّتها

در بحث گذشته دنيا را با آخرت مقايسه كرده گفتيم: چون انسان طالب زندگى پايدار است، خداى متعال وى را براى دستيابى به اين مطلوب و پيدا كردن اين


1ـ اعلى/ 16 و 17.

2ـ انفال/ 67.

3ـ اسراء/ 18 و 19.

گمشده، راهنمايى مى كند و به وى مى آموزد كه زندگى آخرت پايدارتر است. اكنون بايد توجه كرد كه در اين مقايسه، بُعد عمق و شدّت و كيفيّت لذّت نيز بايد ملحوظ شود كه بدين لحاظ نيز لذّتها و سعادتهاى اخروى در مقايسه با لذّتهاى سطحى و ناچيز دنيوى بهتر و ارجمندترند.

بنابراين در اين مقايسه و ارزيابى، دو معيار براى ترجيح يك لذّت بر لذّت ديگر وجود دارد كه عبارتند از: كيفيّت و دوام. و بر اساس آيه شريفه كه مى گويد:

«وَالاخِرَةُ خَيْرٌ وَابْقى.»  [و جهان ديگر بهتر و پايدارتر است].

بر اساس هر دو معيار نامبرده، لذّات انسان در زندگى اخروى اش رجحان و مزيّت دارد.

انسان فطرتاً لذّت يكساله را بر لذّت يك ساعته ترجيح مى دهد. حال اگر فرض كنيم دو لذّت از نظر زمان مساوى باشند ولى از نظر كيفيّت و شدّت و ضعف متفاوت، و يا يكى توأم با درد و رنج باشد و ديگرى خالص و بى شائبه، طبعاً، انسان لذّت شديدتر و قوى تر را بر لذّت ضعيفتر و سطحى تر و لذّت خالص و بى درد و رنج را بر لذّت آميخته با آن، ترجيح مى دهد.

به نظر مى رسد واژه «خير» در اينگونه آيات اشاره به همين شدّت بيشتر و كيفيّت بالاتر و خلوص آن از آلام و رنجهاست. بنابراين، آيه فوق و آيات مشابه آن با همه ايجاز و كوتاهى به همه معيارهاى گزينش و ترجيح، اشاره كرده اند.

 

تحمّل رنجها به اميد لذّتها

نكته جالب توجّه ديگر اين است كه انسان براى رسيدن به لذّات ارزشمند اخروى، بايد سختيها را تحمّل كند، چنانكه در زندگى عادى و روزمرّه اش نيز اين كار را انجام مى دهد.

زحمتهايى كه كارگران و كشاورزان در زندگى روزانه خود تحمّل مى كنند به خاطر

اين است كه راحتى و رفاه خود و خانواده شان را در آينده با كار و تلاش فعلى تأمين كنند وگرنه هيچگاه حاضر نيستند تن به رنج و زحمت بدهند و بار سنگين كار و كوش را بر خود هموار سازند.

بنابر اين، تحمّل رنج و زحمت به خاطر رسيدن به لذّت بيشتر و بهتر، عميق تر و پايدارتر امرى است كه به طور فطرى و ارتكازى در بين همه انسانها در حوزه محدود لذّتهاى مادّى و معنوى رواج و عموميّت دارد. اما با كمال تأسّف، وقتى نوبت مى رسد به مسايل اخروى و لذّتهاى معنوى، غالباً، سستى مى كنند و حاضر نيستند براى رسيدن به لذّات اخروى رنجهاى اين جهانى را تحمل كنند.

اكنون، ممكن است پرسيده شود: با اين كه انسان فطرتاً لذّتهاى بهتر و پايدارتر را بر لذّتهاى پست تر و كوتاه تر ترجيح مى دهد و وضع زندگى نوعى انسان در دنيا اين حقيقت را به روشنى نشان مى دهد، پس چگونه است كه بسيارى از مردم در ارتباط با زندگى و لذّات اخروى، اين قاعده را رعايت نمى كنند و زندگى زودگذر و لذّات كوتاه دنيوى را بر زندگى ابدى و لذّات دايمى آخرت ترجيح مى دهند.

در پاسخ به اين پرسش بايد بگوييم: منشأ اصلى و عامل روانى اينگونه ترجيحها و گزينشهاى نادرست و نامعقول، ضعف معرفت و به دنبال آن، ضعف ايمان است.

اگر كسى واقعاً باور كرد كه زندگى دنيا با زندگى آخرت قابل مقايسه نيست، لذّات و آلام انسان در دنيا سطحى تر، و ادراكش در اين جهان نسبت به ادراكى كه در آخرت دارد ضعيفتر، و آثار حيات در دنيا نسبت به آثار حيات آخرت ناچيزتر است؛ و اگر باورش شد كه دنيا محدود و متناهى است و آخرت نامحدود و نامتناهى، و زندگى دنيايى انسان نسبت به زندگى اُخروى او از يك چشم به هم زدن نسبت به يك عمر هزار ساله هم كمتر است و باور نمود كه تحمّل بعضى از زحمتها و مشقّتها و ناكاميها در اين جهان، سعادت و لذّت ابدى را به دنبال دارد، براى چنين شخصى، تحمّل اين رنجها سهل، و كناره گيرى از اين لذّتها قابل تحمل و حتى شيرين خواهد بود.

 

ولى، بسيارى از انسانها به خاطر ضعف ايمان و كمبود معرفت و شناخت، توجّهشان به همين لذّتهاى پس مادّى معطوف و در مسائل مربوط به زندگى دنيا متمركز مى شود و در نتيجه، دست به انجام كارهايى مى زنند كه عذاب آخرت را به دنبال خواهد داشت.

اگر از شخص گناهكار بپرسيد كه چرا مرتكب گناه مى شود؟ پاسخ مى دهد كه اين عمل لذّت بخش است و به خاطر لذّتش مرتكب آن مى شود.

اما اگر سؤال كنيد كه مگر ترك اين گناه لذّت اخروى ندارد؟ و مگر آن لذّت اخروى بالاتر و والاتر و شديدتر و عميق تر و بادوام تر از اين لذّت گذرا و ضعيف نيست؟

پس چرا او اين لذّت گذرا و ضعيف را بر آن لذّت ابدى و عميق ترجيح مى دهد؟ او به اين پرسش، پاسخ قانع كننده و عقل پسندى نمى تواند بدهد و حتى ممكن است خودش را محكوم كند؛ ولى، عملا همان كار را انجام خواهد داد و ملتزم به لوازم اين حقيقت نمى شود. سرّ مطلب اين است كه شخص عاصى گرچه معترف باشد و خود را محكوم هم بكند و گرچه آخرت و لذّتهاى اخروى را هم انكار نكند، اما به نادرستى رفتارش مسلّماً ايمان او به آخرت ضعيف، و شناخت و معرفتش درباره آن ناقص است و علّت اصلى ارتكاب گناه او در همين جاست.

بنابراين، ريشه اصلى اين تضادّ گفتار و رفتار در همان ضعف ايمان و نقص شناخت خواهد بود. او از آنجا كه ايمانى هرچند ضعيف دارد و از اصل ايمان برخوردار است خود را محكوم مى كند و از آنجا كه ايمانش ضعيف و شناختش كم سو است، از لذّتهاى زودگذر چشم پوشى نمى كند. اگر ايمان او قوى باشد و از شناخت و معرفت آنچنان بالايى برخوردار باشد كه گويا عذاب آخرت را مى بيند، در اين صورت تحمّل سختيها و گذشتن از لذّتهاى گناهان برايش آسان خواهد شد.

حاصل آن كه توجّه به لذّتهاى والاتر و بهتر و بادوامتر، انگيزه اى نيرومند است

كه مى تواند انسان را به تحمّل رنجهاى كوچكتر و گذشتن از لذّتهاى پست تر و كمتر وادار سازد و لذّتهاى اخروى نيز از اين قاعده خارج نيستند. افراد با ايمان و معتقد براى رسيدن به لذايذ معنوى و اخروى، بسيارى از رنجها و آلام را تحمّل و از بسيارى از لذايذ پست مادّى و دنيوى در مى گذرند. بطورى كه بسيارى از آنان تا سر حدّ شهادت و جانبازى و چشيدن تلخى مرگ و گذشتن از كلّ دنيا و مافيها به پيش مى روند. بنابراين، لذّت گرايى كه آدمى را به منجلاب گناه و معصيت و دنيا پرستى مى كشاند، اگر در واقع به درستى هدايت شود و تحت تأثير شناخت كافى و عميق از انسان و هستى جهت صحيح خود را بيابد و اهداف و لذّتهاى نهايى و پر ارج و منزلت را نشانه رود، مؤثّرترين و مفيدترين نقش تربيت انسانى را ايفا خواهد كرد. نقشى كه با نقش نخستين آن كاملا متضادّ خواهد بود.

 

نمونه هاى راحت طلبان

تأثير راحت طلبى بر زندگى انسان زمينه بسيار وسيعى دارد و تنها بخش محدودى از كارها و زندگى انسان را شامل نمى شود؛ بلكه، در تمام جريانات زندگى انسان نمود دارد:

بسيارى از بدبختيها، انحرافات، ذلّتهايى كه در طول تاريخ، افراد يا جوامع مختلف بدان ها مبتلا گشته اند ريشه در تنبلى و راحت طلبى و فرار از رنج و زحمت داشته است.

در قرآن كريم بويژه روى دو طايفه از انسانها تكيه شده است كه به لحاظ لذّت طلبى و راحت طلبى بيش از حدّ تن به انجام كارهاى سخت و رنج آور، اما مفيد و سرنوشت ساز نمى دادند و به سرنوشت شوم و ذلّت بار آنان اشاره شده است. تا ديگران در طول تاريخ، از زندگى نكبت بار آنان، كه معلول تنبلى و تن پرورى و راحت طلبى ايشان بود، عبرت گيرند.

آنان به مقتضاى حكم عقل، كه خدا به ايشان داده بود، مى بايست پر تحمّل و

سخت كوش باشند، تا در دنيا به عزّت و سربلندى و در آخرت به رستگارى و سعادت ابدى برسند، ولى به خاطر تن پرورى و راحت طلبى، خوارى و خزلان دنيا و آخرت را براى خود خريدند و زبانزد خاص و عام شدند و به عنوان الگو و نمونه انسانهاى راحت طلب در قرآن مجيد مطرح گرديدند.

 

بنى اسراييل

يكى از دو طايفه نامبرده، بنى اسراييل هستند. قرآن كريم، مكرّر درباره ايشان گفتگو كرده ابعاد زندگى، بينشها و منشهاى آنان را يادآورى مى كند، تا مؤمنين و نسلهاى بعد، از تاريخ زندگى آنان پند گيرند و در چاله هايى كه آنان افتادند نيفتند.

در يكجا مى گويد: موسى، پس از خلاصى بنى اسراييل از چنگ فراعنه، به آنان فرمان داد به شهرى (و به تعبير قرآن، زمين مقدّسى كه خدا برايشان نوشته بود) وارد شوند، با مشركان و دشمنان خدا بجنگند، آنجا را مسكن و مأواى خود كنند و سيادت و آقايى داشته باشند.

آنان در پاسخ موسى گفتند: ما حوصله درگيرى با ايشان را نداريم و تا در شهر هستند هرگز وارد آن نمى شويم و هنگامى وارد شهر خواهيم شد كه آنان خارج شده باشند. سپس مجدّداً تأكيد كردند كه اى موسى ما هرگز وارد اين شهر نمى شويم تو با خداى خود برويد با آنان بجنگيد و بيرونشان كنيد كه ما در اينجا نشسته ايم، وقتى شكست خوردند و بيرون رفتند، ما وارد خواهيم شد.(1)

 


1ـ در اينجا آيات مربوط به مطالب فوق را نقل مى كنيم، آنجا كه مى گويد:

«وَ اِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْم اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ اَذْ جَعَلَ فيكُمْ اَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ اتاكُمْ ما لَم يُؤتِ اَحَداً مِنَ الْعالَمين. يا قَوْمِ ادْخُلُوا الأرْضَ الْمُقَدَّسَةَ اَلَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى اَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرين. قالُوا يا مُوسى اِنَّ فيها قَوْماً جَبّارينَ وَ اِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتى يَخْرُجُوا فيها فَاِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فِاِنّا داخِلُون. قالَ رَجُلانِ مَن الَّذينَ يَخافُونَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْها ادْخُلُوا عَلَيْهُم الْبابَ فَاِذْا دَخَلْتُمُوهُ فَاِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنين. قالُوا يا مُوسى اِنّا لَنْ نَدْخُلَها اَبَداً مادامُوا فيها فَاذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا اِنّا ههُنا قاعِدُونَ. قالَ رَبِّ اِنّى لا اَمْلِكُ اِلّا نَفْسى وَ اَخى فَاقْرِقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَومُ الْفاسِقين. قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ اَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فى الأرْضَ فَلا تَأْسَ عَلىَ الْقَوْمِ الْفاسِقين.» (مائده/ 20 تا 26)

البته، اين براى ما روشن نيست كه بنى اسراييل از اين جمله كه به موسى مى گفتند: تو با خداى خود به جنگ آنان برو چه منظورى و چه تصوّرى داشتند، ولى در هر حال، اين خوى راحت طلبى آنها بود كه به اين گفتار نا معقول وادارشان مى كرد و با اين كه مى دانستند مبارزه با دشمن، عزّت و عظمت، و لذّت سيادت و حريّت را به دنبال مى آورد راحت طلبى و تن آسايى توأم با ذلّت و نكبت را ترجيح مى دادند. آرى اين يكى از مظاهر زشت راحت طلبى است كه در يك امّت ظهور پيدا مى كند و آنان را از بسيارى از سعادتها محروم مى سازد.

قرآن در آيه ديگر لذّت طلبى زبونانه بنى اسراييل را بر ملا نموده و به اين دليل آنان را به سختى نكوهش كرده مى گويد:

«وَاِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعام واحِد فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمّا تُنْبِتُ الأرْضُ مِنْ بَقْلِها وقِثّائِـها وَعَدَسِها وَبَصَلِها قالَ اَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذى هُوَ اَدْنى بِالَّذى هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَاِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَباؤا بِغَضَب مِنَ اللّهِ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِاياتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِييّنَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذالِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ.»(1)

اين آيه، روح لذّت طلبى توأم با تنبلى بنى اسراييل و نتايج ذلّت بار آن را بيان مى كند كه بعد از نجات از فرعونيان كه همه هستى و جان و مال و ناموسشان را مورد تهديد قرار داده و آنان را به بردگى مى كشاندند و در عين حال كه بهترين غذا و منّ و سلوى برايشان آماده بود، از سر تنوّع طلبى درخواست سبزى و پياز كردند و بناى بهانه جويى را گذاشتند و سرانجام مستوجب غضب و سخط الهى شدند.

اين داستان براى همه مسلمانان بويژه ملّت مسلمان ايران كه بعد از انقلاب شرايط مشابهى با شرايط آن روز بنى اسراييل داريم حايز اهميّت است و بايد از اين آيه كريمه و وضع خفّت بارى كه بنى اسراييل مبتلا شدند عبرت بگيريم و با


1ـ بقره/ 61.

بهانه گيريها زمينه شادى و شماتت دشمنان و غم و اندوه دوستان را فراهم نياوريم.

امروز متأسفانه توقّعات بى جا و نيازهاى كاذبى به وجود آمده و هستند كسانى كه بدون آن كه كار قابل ملاحظه انجام دهند و خود را به زحمت بيندازند مى خواهند بهترين زندگى ها را داشته، از همه چيز برخوردار باشند.

اينان يا از راههاى نادرستى به خواسته هاشان مى رسند و در اين صورت بار تشريفات زندگيشان بر دوش ديگران سنگينى خواهد كرد و يا به شايعه پراكنى و ايجاد بدبينى مى پردازند و جامعه و نظام و روحانيّت را مورد تهاجم قرار مى دهند و عملا آب به آسياب دشمن مى ريزند.

 

منافقين

طايفه دوّم، منافقين هستند كه قرآن روى آنها نيز به عنوان نمونه ديگر راحت طلبان تأكيد دارد. تعبير «منافقين» در سوره هاى مختلفى از قرآن و درباره طوايف متعدّدى به كار رفته است:

در بعضى موارد به يهوديانى اطلاق شده كه دو رو بودند: از يك سو به مسلمانان مى گفتند: با شما هستيم، و از سوى ديگر و در غياب مسلمانها با مشركين همكارى مى كردند و مى گفتند با شما هستيم.

در بعضى موارد به گروهى گفته شده كه در ظاهر، اسلام آورده بودند و به مسلمانها مى گفتند: ما اسلام آورده ايم و تابع پيغمبر شما و دين شما هستيم؛ ولى در باطن ايمان نداشتند.

تعبير منافقين به مؤمنينى هم اطلاق شده كه ايمانشان از قوّت و ثبات كافى برخوردار نبوده بطور كامل تسليم پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نمى بودند و دستورات اسلام بويژه آنها را كه سخت بود نمى پذيرفتند.

و از جمله زير بار جهاد نمى رفتند و براى شركت در جنگ بهانه جويى مى كردند.

 

جهاد يك از روشن ترين مصاديق امتحان است كه اگر كسى ايمانش قوى و نيرومند باشد به راحتى حاضر است حتى جان خود را فدا كند، ولى در صورتى كه ضعيف باشد دادن مال هم براى او بسيار دشوار و غير قابل تحمّل خواهد بود.

در صدر اسلام آنان كه ايمان قوى و معرفت كامل داشتند مطمئن بودند چيزهاى بهترى در ازاى اين زندگى و متعلّقات آن خواهند داشت و آنانى كه ايمان ضعيف و همراه با مرتبه اى از نفاق داشتند در اطاعت از دستورات پيامبر خدا بويژه در مورد جهاد با مال و جان، كوتاهى و بهانه جويى مى كردند و حتى گاهى نسبت به انجام عبادتهايى مثل نماز كه لذّت مادّى ندارد نيز سستى مىورزيدند.

 

منافقين در قرآن

قرآن منافقين را به علل مختلفى مذّمت كرده كه مى توان گفت: همه آنها نهايتاً به روح لذّت طلبى و راحت طلبى آنان باز مى گردد. بخش عظيمى از سوره توبه آنها را به اين دليل كه زير بار جهاد نمى رفتند و شانه خالى مى كردند مورد نكوهش و سرزنش تندى قرار داده است كه در اينجا به بعضى از آيات اشاره مى كنيم:

«يا اَيُهَا الَّذينَ امَنُوا ما لَكُمْ اِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فى سَبيلِ اللّهِ اَثّا قَلْتُمْ اِلى الأَرْضِ اَرَضيتُمْ بالْحيوةِ الدُّنْيا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحيوةِ الدُّنْيا فِى الآخِرَةِ اِلاّ قَليلٌ إِلاّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً اَليماً وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمَاً غَيْرَكُمْ وَلا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَديرٌ.»(1)

[اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شما را چه مى شود كه وقتى مى گويند در راه خدا حركت كنيد، سنگين شده و به زمين مى چسبيد آيا به جاى زندگى آخرت به زندگى دنيا دل بسته ايد؟ پس (بدانيد كه) متاع زندگى دنيا نسبت به آخرت جز چيز كمى نيست، اگر حركت نكنيد خداوند شما را به شدّت عذاب مى كند و ديگران را جايگزين شما خواهد كرد و هيچ زيانى به او نمى رسانيد كه او بر هر چيز قادر است].

 


1ـ توبه/ 38 و 39.

«لَوْ كانَ عَرَضاً قَريباً وَسَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوكَ وَلكِنْ بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِاسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ اَنْفُسَهُم وَاللّهُ يَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ.»(1)

[هرگاه متاع و منفعت نزديكى و سفر كوتاه (و تفريحى) بود تو را پيروى مى نمودند ولى مشقّت و زحمت كشيدن بر آنان سنگين است و به خدا سوگند ياد مى كنند كه اگر مى توانستيم خارج مى شديم و همراه شما مى آمديم آنان در واقع خود را به دست هلاكت مى سپارند و خدا مى داند كه دروغ مى گويند].

«اِنَّما يَسْتَئْذِنُكَ الَّذينَ لايُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ.»(2)

[تنها كسانى از تو اجازه تخلّف از جهاد و ماندن در شهر را مى گيرند كه ايمانى به خدا و روز جزا ندارند و دلهاشان در شكّ و ريب است پس آنان در شك و ريب خود مردّد و متزلزل مى مانند].

«وَمُنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لى وَلا تَفْتِنّى اَلا فى الّفِتْنَةِ سَقَطُوا وَاِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحيطَةٌ بِالْكافِرينَ.»(3)

[و بعضشان (به تو) گويند ما را رخصت ده و در فتنه ميفكن بدان كه آنان در فتنه افتاده اند و محقّقاً جهنّم بر كافران احاطه خواهد داشت].

«فَرِحَ الُْمخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُوا اَنْ يُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسِهِمْ فى سَبيلِ اللّهِ وَقالُوا لا تَنْفِرُوا فِى الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرّاً لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ.»(4)

[بازماندگان از جهاد بعد از حركت رسول خدا از نشستن در خانه خشنود شدند و از اين كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنند كراهت داشتند و گفتند: در گرما به سوى جنگ نرويد. بگو آتش جهنم گرمتر و سوزان تر است اگر مى فهميدند].

 


1ـ توبه/ 42.

2ـ توبه/ 45.

3ـ توبه/ 49.

4ـ توبه/ 81.

«وَإِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا اَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَئْذِنُ فَريقٌ مِنْهُمْ النَبىَّ يَقُولُونَ اِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَما هِىَ بِعَوْرَة اِنْ يُريدُونَ اِلاّ فِراراً.»(1)

[در آن وقت گروهى از منافقان گفتند اى اهل مدينه شما را جاى درنگ نيست (و همگى كشته خواهيد شد) برگرديد و گروهى از آنان از پيامبر اجازه مى خواستند كه در شهر بمانند و مى گفتند: خانه هاى ما در خطر است در حالى كه خانه هاشان در خطر نبود و جز فرار قصدى نداشتند].

آيات فوق و آيات فراوان ديگرى با بيانات مختلف به ذكر بهانه جويى ها و خوددارى از شركت در جنگ پرداخته است؛ ولى، در واقع آنچه كه منشأ انحراف و انحطاط ايشان مى شد، روح راحت طلبى و دلبستگى شان به لذّتهاى آنى و زودگذر بود و علاج اين بيمارى تقويت معرفت و ايمانشان بود تا بدانند كه اين لذّتها زودگذر و ناپايدار است و در مقابل آنها لذايذ اخروى بهتر و پايدارتر خواهد بود.

اينان اگر ايمانشان را تقويت و معرفتشان را تكميل مى كردند و در اين زمينه فكر محاسبه و مقايسه دقيقى انجام مى دادند تنبلى، سستى و راحت طلبى را به ضرر خود تشخيص داده خود را به زحمت و تلاش وا مى داشتند.

ولى اشكال كار در اينجا است كه چنين اشخاصى حتى زحمت فكر كردن در اين موضوع را هم به خودشان نمى دهند و همين كه دلشان مى خواهد از اين لذّتها استفاده كنند، توجّهشان معطوف به آنها و بطور كلّى غرق در آنها مى شوند و هيچ چيز ديگرى برايشان مطرح نيست.

 

ديدگاه قرآن درباره التذاذ

قرآن كريم اصل التذاذ را بد نمى داند، صريحاً در بعضى از آيات آن را تجويز كرده


1ـ احزاب/ 13.

و حتى به نكوهش كسانى پرداخته است كه بيهوده خود يا ديگران را از نعمتهاى الهى محروم مى كنند. قرآن در جايى مى فرمايد:

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالْطَيِّباتِ مِنَ الْرِزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذينَ امَنُوا فى الْحياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقَيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الاياتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ.»(1)

[بگو چه كسى زينت خدا را كه براى بندگان خود برآورده و روزيهاى پاك و پاكيزه را منع كرده است بگو آنها براى كسانى كه ايمان آورده اند در زندگى دنيا، در قيامت بطور خالص خواهد بود. بدين سان آيات را تفصيل مى دهيم براى آنان كه مى دانند].

كسانى كه ايمان داشته باشند اين لذّتها و زينتها را به طور كامل و بدون آن كه آميخته با رنجها و سختيها باشد در آخرت خواهند داشت.

بنابر اين، استفاده از نعمتها، و لذّت بردن از آنها از ديد قرآن بى اشكال است. آنچه كه در اين رابطه قرآن محكوم كرده عبارت است از ترجيح دادن لذّتهاى آنى و لحظه اى و كم ارزش بر لذايذ ابدى ارزشمند.

بنابراين، سخن در جواز بهره مندى از لذايذ مادّى نيست، بلكه، در جواز اكتفا به اين لذّتهاى زودگذر و دل بستن به آنهاست، به گونه اى كه انسان را از دستيابى به لذايذ ابدى و اخروى باز دارد كه اين در نزد عقلا كارى است نامعقول و نادرست، و عقل و منطق حكم مى كند كه به هنگام تزاحم، لذّتهاى ابدى، والا و عميق را بر لذّتهاى زودگذر، پست و سطحى، مقدّم بداريم.

پس اگر در قرآن مجيد و احاديث اسلامى در استفاده از زينتها و طيّبات به محدوديّتهايى برمى خوريم، اين به خاطر لذّت بودن، زينت بودن و طيّب و پاك بودن آنها نيست. بلكه حرمت آنها به لحاظ يك عنوان عَرضى است كه در تزاحم آنها با لذايذ ابدى اخروى بر آنها عارض مى شود.

عنوان عرضى نام برده، عبارت است از «مانع بودن اين لذايذ پست مادّى از


1ـ اعراف/ 32.

وصول انسان به لذايذ بلند ابدى و اخروى». پس آنچه ممنوع است پرداختن انسان و مشغول شدن او به اين لذّتهاى دنيوى است به شكلى كه از زندگى آخرت و سعادت جاودان خويش غافل شود و از دستيابى به لذايذ ابدى آن باز ماند.

پس بر فرض آن كه ظرفيّت لذّت براى انسان محدود نمى بود و امكان اين را مى داشت كه از همه لذّتهاى مادّى و معنوى و دنيوى و اخروى با هم بهره مند شود، هيچگاه اشكالى در كار انسان به وجود نمى آمد.

آيات قرآن، در موارد متعدّد به اين حقيقت اشاراتى دارند و ما بعضى از آنها را در اينجا يادآورى مى كنيم:

در يكى از آيات آمده:

«زُيِّنَ لِلْنّاسِ حُبُ الشَّهَواِتِ مِنَ النِّساءِ وَالْبَنينَ وَالْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ والْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْنْعامِ والْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحيَواةِ الدُّنْيا وَاللّهُ عِنْدَهُ حُسنَ الْمَئابِ. قُلْ اَءُنَبِّئُكُمْ بِخَيْر مِنْ ذالِكُمْ لِلَّذينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتٌ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَاَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصيرٌ بِالْعِبادِ.»(1)

[براى مردم، تمايل و دوستى خواسته هايى نفسانى چون زنان و فرزندان و هميانهاى پر از طلا و نقره و اسبهاى نشان دار (و مرغوب) و چارپايان و مزارع، زيبا و دلفريب است. اينها متاع زندگى دنيا(ى فانى) است و در نزد خداى متعال، منزلگاه نيكو و ابدى براى بازگشت انسان وجود دارد. (اى پيامبر به مردم) بگو آيا (مى خواهيد) شما را از نعمتهايى بهتر از اينها باخبر سازم؟ (بدانيد كه) براى تقوا پيشگان در نزد پروردگارشان، باغهايى است كه نهرهايى در زير درختان آن جارى است و در آنها جاودان بمانند و همسران پاك و پاكيزه و خشنودى و رضايت پروردگار فراهم گردد و خدا نسبت به بندگان خود بيناست].

آرى، مردم به اين خواستنى ها و شهوات دلفريب دنيا مثل مال، همسر، فرزند


1ـ آل عمران/ 14 و 15.

و... علاقه دارند، اما بايد بدانند كه سرانجام نيكو نزد خداست. مردم اينگونه نعمتهاى دنيوى و كالاهاى مادّى را ارج مى نهند و آنها را خوب مى دانند و خبر ندارند كه بهتر از اينها هم هست و خداوند آنان را آگاه مى سازد كه براى پرهيزگاران نعمتهاى بزرگ بهشت و باغهايى كه در آنها نهرها و جويبارهايى روانند در نزد پروردگارشان فراهم است كه از آنها استفاده خواهند كرد.

اگر كسى براى يك لحظه با موادّ مخدّر و يا مسكر سرخوش باشد و از خود بيخود شود، در واقع، لذّتى كوتاه برايش حاصل شده كه به دنبالش يك بدبختى طولانى وجود خواهد داشت. از او موجودى عاطل و باطل و بدبخت و مريض مى سازد و به صورت يك انگل بر جامعه تحميل مى كند. در اينجا است كه هر عاقلى وقتى آن لذّت زودگذر، با اين بدبختى دير پا را كه به دنبال داردمقايسه كند با آن آرامش و آسايش و لذّت بادوامى كه با گذشتن از اين لذّتلحظه اى برايش فراهم خواهد شد مى فهمد كه بايد با نفس خود مبارزه و از آن لذّت آنى صرف نظر كند تا در دام اين بدبختيها و محروميّت از آن همه آرامش و آسايش نيفتد.

در واقع مى توان گفت: لذّت هوسهاى نامعقول مادّى و دنيوى نسبت به لذّتهاى ابدى و اخروى همين حال را دارند و مانع دستيابى به لذايذ والاى اخروى مى شوند پس به هنگام انتخاب و گزينش، بايد به اين حقيقت، توجّه كامل داشته باشيم تا در دام بدبختيها و عواقب سوء آن گرفتار نشويم.

اگر سراسر اين عمر محدود انسان در دنيا با خوشگذرانى و التذاذ مى گذشت و به دنبال آن گرفتار عذاب ابدى مى شد، عقل به او فرمان مى داد كه از همه اين لذايذ دنيا بگذرد. زيرا، هيچگاه صحيح نيست كه انسان براى يك لذّت و خوشگذرانى محدود، خود را درگير رنجها و ناراحتيها و عذابهاى نامحدود سازد و با توجّه به اين كه همين لذّات لحظه اى دنيا نيز توأم با رنج و سختى و مشقّت است، ديگر به طريق

اولى حكم عقل بر كناره گيرى از آن قرار خواهد گرفت.

در اينجاست كه پاى انتخاب در پيش مى آيد و وارد حوزه اخلاق مى شويم و لازم است كه با دقّت و ظرافت و در چارچوب ملاكات عقلى و معيارهاى اخلاقى صحيح، به انتخاب و گزينش آن كه شايسته تر و بهتر است و ترك آن ديگرى دست نزنيم.

خلاصه كلام و سخن آخر اين كه: راحت طلبى صفتى نكوهيده است؛ زيرا سعادت انسان در دنيا و آخرت بدون رنج و تلاش فراهم نمى شود. شخص راحت طلب مى خواهد هميشه خوش باشد و بياسايد در صورتى كه زندگى توأم با رنج و تلاش است و خداوند در يكى از آيات قرآن كه مى گويد:«لَقَدْ خَلَقْنا الإنْسانَ فى كَبَدْ» اين حقيقت را تأييد فرموده است.

راحت طلبى در اين جهان كه جهان كار و تلاش و كشت و كوشش است، انسان را از سعادت و كمال ابدى باز مى دارد و بنابراين، از صفات زشت و ناپسند خواهد بود. البته، وضع انسان در جهان ديگر و زندگى او در بهشت با آنچه كه در اين جهان مى گذرد متفاوت خواهد بود. چرا كه، التذاذات و خوشگذرانيهاى انسان در آن جهان، بدون تلاش و رنج و زحمت، براى آنان كه با تقوا بوده اند فراهم خواهد شد. و مزاحمتى با لذّت و سعادت بالاترى ندارد.

 

شدّت و ضعف در ارزشهاى منفى

نكته ديگرى كه در اينجا بايد يادآورى شود، اين است كه براساس بينش اسلامى كه زندگى جاويد و حيات ابدى را اصيل و زندگى دنيا را مقدّمه آن معرّفى مى كند، اگر چيزى مانع لذّت و موجب عذاب اخروى باشد، ارزش منفى صدر در صد دارد و به هيچ وجه تجويز نمى شود؛ زيرا لذّت دنيا به هيچ وجه قابل مقايسه با عذاب آخرت نيست، نه از نظر مدّت كه يكى محدود و ديگرى نامحدود است، و نه از نظر

شدّت و ضعف كه لذّات و آلام اخروى قابل مقايسه با لذّات و آلام دنيوى نيستند. بنابراين، چنين لذّت لحظه اى دنيوى كه مانع لذّات ابدى و موجب عذاب اخروى است از نظر شرع مقدّس تحريم شده و ترك آن واجب است.

ولى بعضى ديگر از لذايذ دنيوى، تنها تأثيرشان در اين است كه انسان را از لذايذ بيشتر آخرت محروم مى كند ولى موجب عذاب نمى شود. انسان با وجود اين لذّتها نيز وارد بهشت و واصل به دار سعادت مى شود ولى به خاطر اين گونه لذّتها از مراتب عالى آن محروم خواهد بود. در اينجا عقل حكم مى كند كه چنين لذّتى مرجوح است و در شرع مطهّر نيز از نظر فقهى چنين التذاذى مكروه و ترك آن مستحب خواهد بود.

و سرانجام، برخى از لذّتهاى مادّى نيز صرفاً مزاحم با لذايذ خاصّ اولياء خدا و انسانهاى متعالى و كامل هستند مانع آن لذايذى هستند كه افراد عادى استعداد دركش را ندارند و از حدّ نعمتهاى محسوس بهشت از قبيل خوردنيها و آشاميدنيها خيلى فراتر مى رود و قرآن كريم درباره اينگونه لذّتها مى گويد:

«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن.»(1)

چرا كه اينگونه لذّتها مخصوص آنهاست و از ديد ديگران مخفى و پوشيده خواهد بود.

طبعاً، آنچه از لذّتهاى دنيوى كه مزاحم با اينگونه لذّتهاى ويژه اولياء و مقامات آنها باشد، نيز ارزش منفى خاصّ خود را دارد هرچند كه در شرع انور و از ديد فقهى، مباح باشد.

از اينجا راز امتناع و پرهيز اولياء خدا حتى از التذاذهاى مباح و تجمّلات مشروع روشن مى شود و متوجّه مى شويم كه آنان چرا حتى ترك اَولى هم نمى كنند.

 


1ـ سجده/ 17.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org