- پيشگفتار
- درساول:پند آسمانى
- درسدوم:ارزشهاى بنيادين
- درسسوم:حالات قلب ( 1 )
- درسچهارم:حالات قلب ( 2 )
- درسپنجم:از عبرت تا غفلت
- درس ششم:راه سعادت
- درسهفتم:جهاد فرهنگى
- درسهشتم:علم و عمل
- درسنهم:پناه امن الهى
- درسدهم:تربيت
- درسيازدهم:خوشههاى تجربه
- درسدوازدهم:علماندوزى
- درسسيزدهم:حقيقت دنيا
- درسچهاردهم:غرور
- درس پانزدهم:ادب معاشرت
- درس شانزدهم:سرمشق زندگى
- درسهفدهم:ارتباط با خدا (1)
- درسهجدهم:ارتباط با خدا ( 2 )
- درسنوزدهم:دعا ( 1 )
- درس بيستم:دعا ( 2 )
- درسبيستويكم:ياد مرگ
- درسبيستودوم:دنيا و آخرت
درس دوم
ارزشهاى بنيادين
برترين ارزشها
تقوا، محور ارزشها
ذكر و ياد خداوند
اعتصام به حبلاللّه
غفلت، زمينهساز انحراف
ارزشهاى بنيادين
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
فَاُوصِيْكَ بِتَقْوىَاللّهِ يا بُنَيَّ وَ لُزوُمِ أَمْرِهِ، وَ عِمارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ، وَالاِْعْتِصامِ بِحَبْلِهِ، وَأَيُّ سَبَب أَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَكَ وَ بَيْنَاللّهِ جَلَّ جَلالُهُ إِنْ أَخَذْتَ بِهِ.
اى پسرم! تو را سفارش مىكنم به پرهيزگارى و پرواى از خداوند و ملازمت امر و فرمان او و اين كه دل خود را با ياد خدا آباد سازى و به ريسمان [اطاعت و بندگى] او چنگ زنى! چه وسيله و سببى محكمتر از آن رشته پيوندى كه بين تو و خداست، [البته] اگر به آن وسيله دست بياويزى و چنگ بزنى؟(1)
همانگونه كه گذشت، حضرت(عليه السلام) در اين پندنامه الهى مخاطب خود را با ويژگىهاى خاصّى معرفى مىفرمايند و براى وصيّتكننده و وصيّتشونده، اوصافى را برمىشمارند كه اينگونه سخن گفتن موجب مىشود تا ديگران هم خود را مشمول اين اوصاف بدانند و مورد خطاب اين وصيتنامه بشمارند، از طرفى پى مىبرند كه اين وصيّت را از چه كسى مىشنوند و وصيّتكننده با وصيّتشنونده، چه رابطه و نسبتى دارد و از چه روى اقدام به اين وصيّت نموده است؛ چرا كه بيان اين رابطه و نسبت، موجب مىشود تا مخاطب و شنونده وصيّت، نهايت و عمق ارتباط عاطفى و عقلانى را با وصيّتكننده برقرار كند و مطمئن شود كه وصيّتكننده يقيناً خيرخواه اوست. اين مطلب، خود نكتهاى است كه در پذيرفتن موعظه و نصيحت، بسيار مؤثر است. اينك بعد از كسب اعتماد و اطمينان مخاطب، حضرت با بيان ارزشهاى حقيقى، ساخت دل و ذهن هر دلداده سليمالعقلى را منوّر مىسازد.
1. اين قسمت از وصيّتنامه در برخى كتب با اندكى اختلاف نسخه نقل شده كه به لحاظ عدم تغيير كلى در معنا از نقل آن بىنياز هستيم.
برترين ارزشها
اينك حضرت(عليه السلام) خلاصهاى از وصايا را به صورت فشرده ذكر مىكنند كه اين نيز يكى ديگر از انبوه ويژگىهاى خاص و منحصر به فرد اين وصيّت است كه در هر ويژگى آن، چندين نكته تربيتى نهفته است. يكى از آن نكات اين است كه وقتى انسان فرصت ندارد همه اين وصيت طولانى و بلند را مطالعه كند، خلاصهاش را كه كمتر از يك صفحه است مىخواند و به مفاد آن پى مىبرد. به علاوه، وقتى آدمى از ابتدا از خلاصه مطالب يك كتاب و رساله آگاه باشد، با آمادگى بيشتر و بهترى به درك تفصيلى مطالب مىشتابد و در ذهن خود آنها را جاى مىدهد. به هرحال، در ابتدا يك سلسله موعظههاى كوتاه و فشرده، ايراد شده كه تقريباً مطالب و سخنان بعدى، توضيح و تفصيل همين مطالب فشرده است. در اين مواعظ كوتاه و فشرده حضرت(عليه السلام) بر روى سه ارزش اساسى و بنيادين در زندگى انسان تأكيد مىفرمايند كه عبارتند از: تقوا، ياد و ذكر خدا، چنگ زدن به ريسمان الهى.
روشن است كه مخاطب اين وصيّت، شخصى بيگانه با معرفت الهى و اسلامى و و محروم از ايمان نيست، بلكه فرض كلام بر اين است كه مخاطب اين وصيّتنامه، هرچند هنوز تربيت كامل نشده، امّا به خدا ايمان دارد و اسلام را نيز قبول نموده و عقايد اصلى و ضرورى را پذيرفته است. از همين روى وصيّت را از آن جا شروع نمىكند كه بايد بدانى خدايى هست و بايد او را شناخت و عبادت نمود. البته در آينده راجع به خداشناسى مطالبى بيان خواهد شد، ولى چون فرض سخن بر اين است كه مخاطب به خدا و اصول اساسى و ضروريات دين اعتقاد دارد، ديگر در مواعظ كوتاه سراغ خداشناسى نرفته است، بلكه ابتدا به تقوا سفارش مىكنند. تقوا، محور اصلى مطالب و مواعظ همه كتب آسمانى و توصيههاى بزرگان و انبيا و اوليا است. به طورى كه گويا هر كسى مسؤوليت امامت را بر عهده مىگيرد و با مردم صحبت مىكند ـ هر چند براى مدتى كوتاه ـ بايد در صحبت خود مردم را به تقوا سفارش كند، همچنان كه در هر يك از خطبههاى نماز جمعه و هر نماز ديگرى كه خطبه دارد، امام جمعه بايد مخاطبان را به تقوا سفارش نمايد و وصيّت به تقوا، ركن آن خطبه محسوب مىشود، به گونهاى كه اگر خطبهاى اين موعظه و سفارش به تقوا را نداشته باشد ناقص تلّقى مىشود.
تقوا، محور ارزشها
در آيات كريمه فراوانى از قرآن، به صور مختلف لفظ تقوا و يا مشتقات آن وارد شده است. يكى از بزرگترين ارزشها در نظام ارزشى اسلام، يا بگوييم محور همه ارزشها، تقواست. حضرت حق جل جلاله مىفرمايد: اِنَّ اَكْرَمْكُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقيكُم(1)؛ ملاك كرامت و ارزشمندى در پيشگاه خدا، تقواست كه هيچ بديل و جانشينى ندارد. بنابراين به طور طبيعى اوّلين مطلبى كه توجه مخاطب اين وصيّتنامه را به خود جلب مىكند، بايد چيزى باشد كه محور همه وصايا و مواعظ است؛ يعنى همان تقوا.
درباره تقوا به مناسبتهاى مختلفى بحث كردهايم. لذا در اينجا فقط اشاره مىكنيم كه حضرت مىفرمايند: فَاُوصِيكَ بِتَقْوَىاللّهِ و لُزُومِ اَمْرِهِ؛ تو را به تقوا و ملازمت امر خداوند سبحان سفارش مىكنم. تقوا اطلاقات متعدد و معانى مختلفى دارد. در بعضى موارد تقوا به معناى اجتناب از گناهان مىباشد و در موارد ديگر مقصود از تقوا، رعايت همه احكام شرعى، اعم از واجبات و محرمات است. اگر منظور از تقوا فقط اجتناب از گناهان باشد، در اين صورت بايد گفت عبارت لُزُومِ اَمْرِه به عبارت تَقْوَى اللّه عطف شده و دو عبارت، معطوف به يكديگر مىباشند. لذا معطوف و معطوفٌعليه متباين خواهد بود؛ زيرا در اين صورت مقصود از تقوا، فقط ترك گناهان و پرهيز از معاصى است و منظور از لُزُومِ اَمْرِه رعايت وظايف الهى و واجبات و تكاليفى است كه آدمى بايد به آنها پايبند باشد. در واقع تقوا يعنى ترك منهيّات و لُزُومِ اَمْرِهِ يعنى انجام وظايف و واجبات. امّا اگر معناى عام تقوا ـ كه شامل انجام وظايف و ترك منهيّات هر دو مىشود ـ منظور باشد، در اين صورت عبارت لُزُومِ اَمْرِه، عطف خاص بر عام خواهد بود. يعنى ابتدا به مطلق تقوا سفارش مىفرمايند و بعد به خصوص لُزُومِ اَمْرِه؛ ملازم امر خدا و تكاليف او بودن، توصيه مىنمايند تا آنچه را فرمان او است دقيقاً رعايت كنيم.
البته اين احتمال ضعيف هم وجود دارد كه مقصود از كلمه امر در اينجا امر تشريعى نيست، بلكه امر به معناى كار مىباشد. اَمْرُاللّه يعنى كار خدا. و چون در نسبت دادن، كمترين ملازمه و ارتباط كافى است، لذا در اينجا لُزُومِ اَمْرِه يعنى ملازم كارهاى خدايى باشيد و كارى را
1. حجرات/ 13.
كه رنگ خدايى ندارد رها كنيد. به هرحال اولّين وصيّت و سفارش حضرت(عليه السلام) اين است كه، تقوا را رعايت كن و اين كلام جامع، شامل تمام ارزشهايى مىشود كه در اسلام و در همه اديان الهى معتبر است.
حضرت على(عليه السلام) از آن روى نخست ما را به تقوا سفارش مىكنند كه، تقوا محور همه ارزشهاست. و افزون بر آن، اگر روحيه تقوا و خداپروايى در نهاد آدمى وجود نداشته باشد؛ يعنى مواظب نباشد كه احكام الهى را رعايت كند و واجبات را انجام بدهد و محرمات را ترك كند، راه به جايى نمىبرد. انسانى كه حالت بىبند و بارى و بىمبالاتى و بىتفاوتى بر او حاكم باشد، در زندگى خود سردرگم بوده و راه به جايى نمىبرد. اوّلين شرط در مسير تكامل آن است كه آدمى، براى اعمال و رفتار خود معيار و ضابطهاى در اختيار داشته باشد و هواهاى نفسانى خود را تحت كنترل بگيرد. آدمى براى ترقى و تعالى، بايد طغيان و سركشى و بىبند و بارى را رها كند، والاّ مادامى كه پيرو هواى نفس خود باشد و هرچه دلش مىخواهد انجام دهد، هرگز به جايى نمىرسد. پس قدم اوّل اين است كه خودش را كنترل كند. گويا از همين روست كه وصيّت اول حضرت(عليه السلام) رعايت تقوا مىباشد.
ذكر و ياد خداوند
دوّمين وصيّت اساسى، حضرت على(عليه السلام) ذكر و ياد خداوند است كه موجب آبادى قلب مىگردد، لذا سفارش مىفرمايد: وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ؛ قلب خود را با ذكر و ياد خدا آباد ساز. چنان كه ملاحظه خواهيد نمود، در ادامه اين وصيّت الهى مباحث و جملاتى خواهد آمد كه محور همه آنها را قلب تشكيل مىدهد و در اينجا ابتدا راجع به «عمارت قلب» صحبت مىفرمايد. گويا اينگونه فرض شده كه قلب هم مىتواند آباد يا ويران باشد. از اين جملات گهربار استفاده مىشود كه قلب، يك حيات و موت مخصوص به خود دارد. اين از عجايب است كه قلب هم بايد يك نوع حيات، و يك نوع مرگ داشته باشد، همانگونه كه قلب بايد آرامش داشته و بعضى از مشكلات را بپذيرد و برخى از حقايق را باور نمايد. طبيعى است كه هيچ كس نمىخواهد وجودش بىثمر و عاطل و باطل، و همانند صحراى باير، بىآب و علف و
لم يزرع باشد. انسان مىخواهد، وجودش منشأ اثر باشد. دوست دارد حيات داشته باشد، رشد و نمو بكند و ميوه و ثمر بدهد. قلب انسان هم مانند يك سرزمين آباد مىتواند آبادانى داشته باشد و در مقابل ممكن است همانند يك شهرِ ويران و سرزمين باير باشد. به تعبير ديگر، هم مىتواند به صورت يك خانه آباد و يا كاخى مجلّل در بيايد و هم مىتواند مانند يك مخروبه و به ويرانهاى تبديل شود. اين مسألهاى است در اختيار خود انسان كه دل خود را به صورت ويرانه و زمينى باير درآورد يا آن را به كاخى مجلّل و سرزمينى آباد و حاصلخيز تبديل كند و محصولاتى مطلوب از آن برداشت نمايد. به هرحال حضرت(عليه السلام) به اجمال مىفرمايند: بايد قلبت را آباد كنى! البته حضرت(عليه السلام) در چشماندازى اندك به راه آبادانى قلب اشاره مىكنند كه آبادانى قلب به اين است كه به «ياد خدا» در آن باشد. اگر ياد خدا در دل نباشد، دل ويرانه مىشود؛ مثل يك مخروبه يا يك زمين باير، كه حاصلى از آن به عمل نمىآيد. پس بايد بدانيم كه دل، موجودى است و حقيقتى دارد كه با «ياد خدا» آباد مىشود و اگر «ياد خدا» در دل نباشد، ويران مىگردد. البته بحث از حقيقت دل مناسب اين مقام نيست تا به آن بپردازيم كه چگونه چيزى است و به چه لحاظ به روح انسان و قواى روحى انسان «قلب» اطلاق مىشود.(1)در هر صورت مواظب باشيد و دل خود را آباد كنيد و نگذاريد ويران شود. و راه آن اين است كه «ياد خدا» را در دل خود زنده نماييد.
اعتصام به حبل اللّه
حضرت در سومّين وصيّت بنيادين خود مىفرمايند: وَ اعْتَصِموُا بِحَبْلِهِ؛ به ريسمان خداوند چنگ بزنيد.
معناى فارسى اعتصام، همان چنگ زدن مىباشد. يعنى آن گاه كه انسان به چيزى مىچسبد و چنگ مىزند، اين حالت را اعتصام مىگويند. البته گاهى به جاى اعتصام، «استمساك» و يا «تمسّك» هم به كار مىرود؛ مثلا در اين آيه مبارك حضرت حق جل جلاله به استمساك تعبير كرده و مىفرمايد: فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى(2)، كه استمساك همان مفهوم اعتصام را افاده
1. براى اطلاع بيشتر مىتوانيد به كتاب «اخلاق در قرآن» جلد 1، صفحات 239ـ 266 نوشته استاد مصباح مراجعه كنيد.
2. بقره/ 256.
مىكند. لفظ «حبل» هم به معناى «ريسمان» است. امّا نكته قابل بررسى اين است كه انسان چه زمانى به ريسمانى مىچسبد و چنگ مىزند؟ و چه وقتى احساس مىكند كه بايد ريسمانى را بگيرد و به آن بچسبد؟ انسان، هم آنگاه كه مىخواهد صعود كند، به ريسمانى چنگ مىزند و به كمك آن بالا مىرود و هم آنجايى كه معلّق و در حال سقوط است و يا مىترسد سقوط كند، به چيزى مانند ريسمان مىچسبد كه مبادا سقوط كند. پس آن جايى كه انسان احساس خطر مىكند، به چيزى مانند طناب احتياج دارد تا به وسيله آن خود را از خطر سقوط نجات دهد. چون مىداند اگر به اين ريسمان بچسبد، سقوط نمىكند. همينطور آن وقتى كه مىخواهد تكامل پيدا كند نيازمند وسيلهاى است كه به كمك آن مدارج كمال را طى نمايد. پس وقتى امر مىفرمايند كه به ريسمانى بچسبيد و چنگ بزنيد، معنايش اين است كه شما در يك موقعيت خطرناك و در معرض هلاكت قرار گرفتهايد و در حال انحطاط و سقوط مىباشيد و اگر مىخواهيد از اين خطر رهايى پيدا كنيد، بايد به چيز محكمى كه وسيله نجات شماست چنگ بزنيد، كه اگر اين كار را نكنيد سقوط خواهيد كرد. پس وقتى چنين دستورى به انسان داده مىشود كه به «حبل الهى» چنگ بزن، در وهله نخست به انسان هشدار مىدهد كه در موقعيتى خطرناك قرار دارى و مواظب باش كه سقوط نكنى. گويا مثل كسى است كه بين زمين و آسمان قرار گرفته و در حال سقوط است و لذا هشدار مىدهد. معمولا چنين حالتى براى ما پيش نيامده كه از يك مكان خيلى مرتفع سقوط كنيم و يا به طور معلّق بين آسمان و زمين قرار بگيريم و يا خطر خيلى بزرگى را تجربه كنيم. به هرحال حالت وحشتناكى است كه انسان خود را بين زمين و آسمان و يا درون يك دره هولناكى كه هيچ چيز نمىتواند از سقوط او جلوگيرى كند، مشاهده نمايد. در آن زمان، وحشت عجيبى انسان را فرا مىگيرد و از عمق جان، احساس مىكند كه بايد به جايى بچسبد؛ مثلا اگر در اتومبيل هست مىخواهد به جايى بچسبد تا شايد از خطر محفوظ بماند و يا اگر مىبيند كه از مكان بلندى در حال سقوط است مىخواهد وسيلهاى وجود داشته باشد تا آن را در دست گرفته و جان خود را نجات دهد.
غفلت، زمينهساز انحراف
شخص مؤمن بايد هميشه احساس كند كه در معرض خطر است؛ چرا كه زير پاى او جهنم و
درّهاى است كه هر لحظه ممكن است در آن سقوط كند. او در فضايى معلّق است كه يك طرفش ملكوت و رحمت الهى و طرف ديگر آن سقوط در عذاب ابدى است و هيچ ضمانتى براى سقوطنكردن وجود ندارد. پس آدمى در لبه پرتگاه چنين درّهاى است؛ درّهاى كه تا ابد براى انسان عذاب را به دنبال مىآورد. اگر واقعيت چنين بود كه با مردن همه چيز تمام مىشد، خيلى مشكل نداشتيم. امّا واقعيت اين است كه آدمى با يك لغزش اندك به يك شكنجه ابدى كه هرگز تمام شدنى نيست، مبتلا مىشود. براى بسيارى از مردم وقتى گرفتارى و يا دشوارى پيش مىآيد، آرزوى مرگ مىكنند و مىگويند: كاش مىمرديم و اين گرفتارى را نمىديديم! صرفنظر از اينكه او هرگز به بعد از مرگ فكر نمىكند كه چه پيش مىآيد؟ و چه خبر است؟ و چه بر سر او خواهد آمد؟ امّا همين كه اين دردهاى شديد را احساس مىكند، آرزوى مرگ مىنمايد. حتى آنهايى كه معتقد به خدا هستند مىگويند: خدايا مرگ ما را برسان كه ديگر نمىتوانيم تحمّلكنيم! چون نمىتوانند اين دردهاى سخت را به جان بخرند و به قضاى الهى راضى باشند. از آنجا كه تحمّل اين درد و قبول اين صبر خيلى سخت است، مرگ را آرزو مىكنند. چون استقامت خود را در مقابل دردها و گرفتارىهاى اين دنيا از دست دادهاند و توان صبر بر قضاى الهى را از كف دادهاند، مرگ را آسانتر مىپندارند و آرزومند آن مىشوند. و يا حداقل اينگونه تخيّل كنند كه تحمّل مرگ و حوادث بعد از مرگ از اين درد آسانتر و راحتتر است.
قرآن كريم در مقام بيان دردهاى ابدىِ روز قيامت كه هرگز تمام شدنى نيست، از زبان حال اهل جهنم و مبتلايان به اين دردها مىفرمايد: وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ ...(1)؛ يعنى رو به مالك دوزخ مىآورند و مىگويند: كارى بكن كه خدا مرگ ما را برساند! آنقدر از عذاب به تنگ مىآيند كه به مالك دوزخ التماس مىكنند كه تو از خدا بخواه تا خدا مرگ ما را برساند، بلكه بميريم و نجات پيدا كنيم، كه البته آنها در جواب مىشنوند: اِنَّكُمْ ماكِثُون(2)؛ اينجا ديگر از مرگ خبرى نيست و شما براى هميشه در جهنم بوده، جاودانه در عذاب الهى خواهيد ماند. در هر صورت بايد توجه داشته باشيم كه بسيارى از مشكلات دنيوى و اخروى ما، مولود غفلت و
1. زخرف / 77.
2. زخرف/ 77.
بىتوجهى است و چون غرق در غفلت هستيم هرگز احساس درد و خطر نمىكنيم و ذرّهاى توجّه نداريم.
امام خمينى(رحمه الله) در كلمات خود بعضى از واژهها را زياد به كار مىبردند؛ از آن جمله همين كلمه «توجه» است. اگر در كلمات و مواعظ امام خمينى(رحمه الله) دقت كرده باشيد، مىبينيد كه ايشان مكرر مىگويند: «آقايان توجه داشته باشيد و عنايت بفرماييد...». پس اگر از واژه «توجه» زياد استفاده مىكنند، سرّى دارد؛ چرا كه بسيارى از مشكلات، از رهگذر بىتوجهى و غفلت رخ مىدهد. اگر توجه داشته باشيم كه هر لحظه امكان دارد در دريايى از آتشِ ابدى سقوط كنيم ديگر آرامش از ما سلب مىشود و نمىتوانيم با آرامش در اين دنيا زندگى نماييم. اگر آدمى مقدارى دقيقتر فكر كند و اين حالت را براى خود مجسّم نمايد، روحيّهاى براى او پيدا مىشود كه بسيار كارساز خواهد بود. آن گريههاى اولياى خدا، آن دعاى ابوحمزه و ساير مناجاتها، از كسى بر مىآيد كه آن توجهات را پيدا كرده باشد. اگر ذرّهاى توجه پيدا شود، آن نالهها هم پيدا مىشود. بنابراين اگر ما احساس درد نمىكنيم، از اين روست كه توجّه نداريم كه با چه خطرهايى مواجه هستيم. اگر آدمى توجّه نمايد و پى ببرد كه زندگى دنيا براى انسان، مثل معلّق شدن در فضايى است كه هميشه دريايى از آتش زير پاى او شعلهور است و اين درياى آتش از شهوات خود آدمى شعله مىگيرد، اوّل چيزى كه به فكر او خطور مىكند و از درون، قلب وى را بىقرار مىسازد اين است كه دل را به جايى گره زند و به جايى دست بياويزد و چارهاى بينديشد تا در اين درّه سقوط نكند. اين مهمترين چيزى است كه بعد از توجه، براى انسان پيش مىآيد. اگر اين حالت را درست تصور كنيم، ضرورىترين كارى كه انسان بايد انجام دهد، همان «اعتصام بحبلالله» است. قرآن و اهلبيت(عليهم السلام) به صورتهاى مختلف اين حالت دردآلود و غمانگيز را بيان كردهاند و داروى آن را نيز معين فرمودهاند؛ همانند تعبير اعتصام بحبلالله و يا تعبيراتى مانند فَقَدِ اسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى(1) و يا و مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ اِلىاللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى(2).
1. بقره/ 256.
2. لقمان/ 22.
لفظ «عروة» به معناى دستگيره است و در مصداق، آن جايى را گويند كه آدم دستش را محكم به آن مىگيرد تا نيفتد و سقوط نكند. اگر به دستگيرههاى ظروف و كوزهها و مانند اينها «عروة» مىگويند، از همين روست كه ما آنها را در دست مىگيريم. ولى آدمى چيزى را براى امنيّت و سقوط نكردن در دست مىگيرد كه «وثقى» باشد؛ يعنى مورد اعتماد بوده و استحكام آن از هر چيز ديگرى بيشتر باشد. واضح است كه وقتى فردى در حال سقوط است به طناب و يا دستگيره و يا هر وسيله ديگرى كه محكم مورد اطمينان است چنگ مىزند؛ به چيزى كه وى را از سقوط حتمى، نجات قطعى مىبخشد. اين نياز، يك نياز فطرى است. اگر آدمى توجه كند، اين نياز را احساس كرده و در پى وسيلهاى كه آن نياز را تأمين و ارضا كند، به تكاپو مىافتد. خداى متعال هم انسان را متوجه ساخته و به او مىگويد: براى برطرف ساختن اين خطر بايد به ريسمان محكمى دستآويزى كه مايه نجات تو باشد و اين، همان ريسمان الهى است كه تو را نجات مىدهد. ريسمانهايى كه مثل تار عنكبوتند، قابل اعتماد نيستند. اگر مىخواهى به سعادت برسى، با تار عنكبوت نمىتوان رسيد. اگر مىترسى سقوط كنى، با چسبيدن به تار عنكبوت نجات پيدا نمىكنى؛ چرا كه وَ اِنَّ اَوْهَنَ الْبيُوتِ لَبَيْتُ العَنْكبوُت(1). تأثير دنيا و اسباب موجود در آن، در نجات آدمى، شبيه تأثير تار عنكبوت است. فقط يك سبب و وسيله نجات وجود دارد كه مؤثر و شكستناپذير است و اين سبب، همان ريسمان الهى است كه هرگز پاره و گسسته نمىشود و كسى نمىتواند آن را قطع كند. در واقع، اين ريسمان محكم و قابل اعتماد همان رابطهاى است كه انسان با خدا دارد. اگر اين رابطه را بشناسد و تقويت كند، به ريسمانى چنگ زده كه گسستنى نيست. قرآن مىفرمايد: لاَ انْفِصامَ لَها(2)؛ اين ريسمان، گسسته و قطع نمىشود. اما اگر به ريسمان ديگرى چنگ بزند، دير يا زود گسسته مىشود. البته ريسمانهاى غير الهى هميشه زود و سريع قطع مىشود، ولى ما بعضى امور زودگذر را طويل المدت مىپنداريم، در حالى كه در مقياس الهى همه چيز زود است؛ اِنَّهم يَرَوْنَهُ بَعيِداً وَ نَرَيهُ قَرِيبا(3). به هرحال براى رسيدن به خواستهها، اسباب دنيوى فراوانى وجود
1. عنكبوت/ 41.
2. بقره/ 256.
3. معارج/ 6.
دارد كه مىپنداريم آنها ما را به خواستههايمان مىرساند و از خطر نجات مىدهند، غافل از آن كه فقط يك سبب و آن، همان سبب الهى ـ راه خدا ـ است كه ما را نجات مىدهد.
البته راه خدا مىتواند مصاديق متعددى داشته باشد. از همين رو تعبير حبل الله در آيه شريف: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعا(1)، به صورتهاى مختلفى تفسير شده است كه در واقع جملگى مصاديق حبلالله مىباشند. يكى از مصاديق حبلالله، قرآن است و ديگرى اسلام و يكى هم اهلبيت(عليهم السلام) مىباشد همانگونه كه ولايت ائمه اطهار نيز از مصاديق حبل اللّه ذكر شده است. پس اگر حبلاللّه به اين انوار مقدس و قرآن كريم و اسلام تفسير شده است، مقصود همه اينها ارائه مصداق است و منظور همان ارتباط با خداست. اگر انسان بخواهد نجات يابد بايد با خدا ارتباط پيدا كند. در آنجايىكه اهلبيت(عليهم السلام) سخنى را بيان كردهاند، پذيرفتن آن و توجّه به آن، همان ارتباط با خداست. در آنجايى كه مطلبى از قرآن به ما رسيده است، پذيرفتن آن مطلب و عمل كردن به آن، همان اعتصام بالقرآن و ارتباط با خداست. خلاصه هرچه به او ارتباط دارد، مصداق رابطه با خداست. حبل هم در اينجا نقش رابطه را دارد كه، چيزى را از مبدأ به مقصد پيوند مىدهد. گاهى به جاى «حبل»، «سبب» به كار مىرود كه «سبب» نيز به همين معناست. «سبب» در لغت به معنى «ريسمان» و «رابطه» است. يعنى وسيلهاى كه چيزى را به چيز ديگر وصل مىكند و حقيقت معناى «سبب» همين مفهوم است. شايد اين كلام خداوند سبحان كه مىفرمايد: وَابْتَغوُااِلَيْهِ الْوَسيلَة(2)، معناى عامى داشته باشد كه «سبب» و «حبل» را شامل مىشود و توسّل به ائمهاطهار(عليهم السلام) نيز يكى از مصاديق وَابْتَغُوا اِلَيْهِ الْوَسيلَة است؛ يعنى براى ارتباط با خدا بايد راهى را بجوييم. اين راه، همان راهى است كه خدا قرار داده است تا بدان وسيله آن ارتباط برقرار گردد. در واقع، براى نجات بايد بهترين وسيله را جستجو نمود.
بر همين اساس است كه حضرت بعد از عبارت وَالاْعْتِصامِ بِحَبْلِاللّه، مىفرمايد: واَىُّ سَبَب اَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَكَ و بَيْنَاللّهِ جَلَّ جَلالُه؛ كدامين وسيله از آن وسيلهاى كه تو را با خدا پيوند دهد محكمتر است؟! آرى، ما ناچاريم به وسيلهاى توسل پيدا كنيم و به ريسمانى چنگ بزنيم
1. آل عمران/ 103.
2. مائده/ 35.
تا هدايت يابيم، و كدامين ريسمان محكمتر از آن ريسمانى است كه بين تو و خداست؟ اصل وجود تو عين ارتباط با خداست. اگر اراده خدا و ارتباط با خدا نباشد، تو و همه عالم مگر چه هستيد؟ اصل و بنيان وجود شما از لحاظ تكوين به خدا بسته است. همه هستى به اراده او بسته است. چه رابطهاى محكمتر از اين وجود دارد؟ و چه چيزى اعتبارش بيشتر و ارتباطش كاملتر از رابطه انسان با خداست تا انسان از آن طريق به مقصد خود برسد؟
بنابراين حضرت(عليه السلام)، اوّل به تقوا امر فرمودند، بعد «ذكر و ياد خدا» را سفارش نمودند و در نهايت هم ما را به اين نكته توجّه مىدهند كه انسان راهى ندارد جز اينكه رابطه خود را با خدا تقويت كند تا بتواند خود را از خطرها حفظ نمايد و خداست كه او را نگه مىدارد. البته خدا از روى جبر كسى را نگه نمىدارد. بلكه اگر انسان به او اعتصام نمود، آنگاه او را مصون خواهد داشت. اين سنّت و ناموس الهى است؛ چون اين عالم، عالم جبر نيست. بناست كه هر كسى راه سعادت خود را، خود انتخاب كند. اگر استقبال نمودى و به اين ريسمان خدا چنگ زدى، تو را حفظ مىكند. اما اگر عقب رفتى، او با اصرار به سراغ تو نمىآيد و جبراً تو را به سوى هدايت نمىكشاند. اگر خداوند مىفرمايد: لَوْ شاءَ لَهَدَيكُمْ اَجْمَعين(1)؛ لفظ «لو» در اين جا براى امتناع است؛ يعنى «لو امتناعيه» است و به اين معناست كه خدا به اجبار نمىخواهد كسى را هدايت كند. اگر مىخواهى هدايت شوى بايد دست خودت را به سوى او دراز كنى تا دست تو را بگيرد و تو را هدايت كند. در اين عالم همه دستشان را به سوى اين و آن دراز مىكنند، ولى فراموش كردهاند و يا نمىدانند كه دستشان را به سوى چه كسى بايد دراز كنند و به چه چيزى بايد چنگ بزنند: اَىُّ سَبَب اَوْثَقُ مِنْ سَبَب بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللّهِ اِنْ اَنْتَ اَخَذْتَ بِهِ اگر انسان به ريسمان الهى چنگ بزند، به محكمترين وسيله نجات دست پيدا كرده است و اگر حبلاللّه و رابطه با خدا را رها كند، خود مقصر است.
گر گدا كاهل بود، تقصير صاحبخانه چيست؟
بايد از خدا خواست كه توفيق اعتصام به حبلالله را به همه عنايت بفرمايد.
1. انعام/ 149.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org