قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس دهم

 

 

تربيت

 

 

 

پندهاى نانوشته

توجه به توان مخاطب

مغتنم شمردن فرصت

اصلاح قبل از بروز انحراف

ابعاد تربيتى قلب

ويژگى‌هاى قلب آلوده

قلب صاف، ظرف معرفت

سود بى‌رنج

 

 

 

 

تربيت

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

يا بُنَىَّ اِنِّى لَمّا رَأَيْتُكَ(1) قَدْ بَلَغْتَ سِنّاً ورَأَيْتُنِى اَزْدادُ وَهْناً بادَرْتُ بِوَصِيَّتِى اِلَيْكَ لِخِصَال؛ مِنْهَا اَنْ يَعْجَلَ بِى اَجَلى دَوْنَ أَنْ اُفْضِىَ اِلَيكَ بِمَا فِى نَفْسِى، اَوْ اَنْقُصَ فِى رَأْيِى كَمَا نَقَصْتُ فِى جِسْمِى، اَوْ أَنْ يَسْبِقَنِى اِلَيْكَ بَعْضُ غَلَباتِ الْهَوى و فِتَنِ الدُّنْيَا وَ تَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ وَاِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرْضِ الخَالِيَةِ، مَا اُلْقِىَ فيِهَا مِنْ شَيْىء الاّ قَبِلَتْهُ، فَبادِرْ(2) بِالاَْدَبِ قَبْلَ أن يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الأَمْرِ ما قَدْ كَفَاكَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ فَتَكوُنَ قَدْ كُفيتَ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ، وَ عُوفيتَ مِنْ عِلاجِ التَجْرِبَةِ، فَأَتَاكَ مِنْ ذلِكَ مَا كُنَّا نَأْتيهِ، وَ اسْتَبَانَ لَكَ مِنْهَا مَا رُبَّما أَظْلَمَ عَلَيْنا فِيهِ.

اى پسرم! از آن‌جا كه مشاهده نمودم تو به سنّى (سنّ رشد) رسيده‌اى و دريافتم سستى و ضعف خودم رو به فزونى گذارده است، [لذا] به منظور اهدافى، اقدام به وصيّت براى تو نمودم: از آن جمله اين‌كه [مبادا] قبل از بيان آنچه در دل دارم، اجل من فرا رسد و فكرم همانند بدنم دچار نقص و كاستى گردد و پيش از [وصيت] من، تمايلات نفسانى بر تو مسلّط شوند و فتنه‌هاى دنيا پيش‌دستى نمايند و تو را مانند شتر گريزپاى درآورند. همانا قلب نوجوان همچون زمين بكر و ناكِشته مى‌ماند كه با چيزى مواجه نگردد، مگر اين كه آن را بپذيرد. از اين روى قبل از آن‌كه دلت سخت و عقلت مشغول گردد، به ادب بپرداز! تا با جديّت تمام و اراده قاطع از آن‌چه


1. در برخى نسخ به جاى عبارت «لَمَّا رَاَيْتُكَ قَدْ بَلَغْتَ»، تعبير «لَمَّا رَاَيْتَنِى قَدْ بَلَغْتُ ...» آمده كه در اين صورت معنا چنين مى‌شود: «از آن‌جا كه مشاهده مى‌كنم سنى از من گذشته»؛ يعنى حضرت(عليه السلام) حال خودشان راتوصيف مى‌فرمايند نه اين‌كه وضعيّت امام حسن(عليه السلام) را بيان كنند.

2. در برخى نسخه‌ها به جاى «فَبَادِرْ»، «فَبَادَرْتُكَ» آمده است كه در اين صورت معنا چنين مى‌شود: «پس به تربيت و تأديب تو مبادرت كردم».

پيشينيان رنج تحصيل و تعب آزمودنش را به دوش كشيده‌اند، استقبال كنى. پس با اين حال تو از زحمت تحصيل آن آسوده و از رنج آزمودن آنها معاف شده‌اى. بنابراين آن‌چه ما به دنبالش مى‌گشتيم، اينك خودش به سراغ تو آمده و چه بسا آن‌چه براى ما مبهم بود، اينك براى تو واضح و روشن گشته است.

 

بخش اوّل وصيّت‌نامه، مواعظ اساسى و كلى حضرت(عليه السلام) بود كه آن را به طور اجمال و فشرده بيان نمودند و گويا اينك از اين فراز، بخش تفصيلى اين وصيّت را شروع مى‌فرمايند. همان‌طور كه در آغاز اين وصيّت گذشت، كيفيت بيان مطالب به گونه‌اى است كه پدرى در سنين سالخوردگىِ خود، براى فرزند دلبند جوانش وصايايى را بيان مى‌نمايد و تمام تجارب عمرش را يك‌جا به وى مى‌سپارد و تحويل مى‌دهد. لذا به معصوم بودن و مقام عصمت وصيّت‌كننده و وصيّت‌شونده عنايتى ندارد كه آيا احتياج به اين وصيّت و سفارش‌ها دارد يا نه؟ چون مقصود اصلى، و مقصد اساسى اين است كه ديگران از اين وصيّت استفاده كنند. اگر در ظاهر و نگاه اوّل، وصيّت‌كننده امام معصوم و مخاطب آن نيز فرزند معصوم اوست، اما كيفيت سخن به گونه‌اى است كه هر پدر و فرزندى مى‌تواند از اين وصيّت استفاده كند. لذا ايراد تعابيرى كه چندان با مقام عصمت مناسبت ندارد، با صدور اين كلام از شخص معصوم و براى مخاطب معصوم منافات ندارد. در واقع وصيّت‌كننده نوعى براى وصيّت‌شونده نوعى وصيّت نموده است. در واقع حضرت در اين‌جا در نقش پدرى پير، براى فرزند جوان خود سفارش‌هايى را ايراد مى‌كند و مى‌فرمايد: يَا بُنَىَّ اِنِّى لَمَّا رَأَيْتُكَ قَدْ بَلَغْتَ سِنّاً ...؛ اگر من اقدام به موعظه مى‌نمايم، از اين روست كه از يك طرف مشاهده مى‌كنم تو به سنّى رسيده‌اى كه به اين مواعظ احتياج دارى و موقع آن فرارسيده است كه اين مطالب را براى تو بيان كنم و از جانب ديگر خودم نيز به خط پايان عمر نزديك شده و به سنّى رسيده‌ام كه به قول معروف آفتاب لب بام هستم. لذا فرصت را غنيمت شمرده و اين وصايا را براى تو بيان مى‌كنم.

 

پندهاى نانوشته

قبل از شرح و تفسير مفاد اين فراز از پندنامه آسمانى لازم است به توضيح و تبيين چند نكته

نهفته در كيفيت بيان اين وصيّت بپردازيم. علاوه بر محتواى الفاظ و معناى كلمات، در كيفيت بيان اين وصيّت‌نامه گران‌سنگ و به خصوص اين بخش از وصيت‌نامه نكته‌هاى ظريف و بسيار ارزنده‌اى نهفته است كه حتى برخى ديده‌هاى تيزبين و انديشه‌هاى پر فروغ، از رعايت آنها عاجز و از پى بردن به آنها فرو مى‌مانند و تنها افراد بهره‌مند از تأييدات الهى و علم آسمانى قادر به رعايت آنها هستند كه اينك در حد توان و فرصت به بعضى از آنها نكات نغز و لطيف و دقيق اشاره مى‌كنيم.

 

توجّه به توان مخاطب

اگر چه حضرت(عليه السلام) هنوز به بيان تفصيلى وصيّت‌نامه خويش نپرداخته‌اند و سفارش‌هاى خود را بيان نفرموده‌اند، امّا در پرتو اين كيفيت خاص از ايراد سخن به طور غير مستقيم نكات مهم و مواعظى را گوشزد مى‌نمايند و مخاطب را متوجه نكاتى ظريف مى‌فرمايند كه معمولا مورد غفلت واقع مى‌شوند؛ نكته‌هايى كه عادتاً مورد غفلت قرار مى‌گيرند، مانند اين اصل اساسى كه گوينده در بيان مطالب خود بايد موقعيت شنونده و ميزان آمادگى وى را در شنيدن كلام و فهميدن آن مطالب و استفاده از آن در نظر بگيرد و هميشه آن را مدّ نظر داشته باشد. به عنوان مثال، يك بچه پنج ساله به طور متعارف آمادگى گوش‌دادن و فهميدن برخى مطالب را ندارد و در دلش آنها را به بازى مى‌گيرد، ولى يك جوان از همان مطالب بهترين بهره‌بردارى را مى‌نمايد. از همين‌رو معلمان و مربيان بايد ميزان فهم و درك و سطح معلومات و ظرفيت‌هاى احساسى و ادراكى و عاطفى و شناختى مخاطب خود را در نظر بگيرند كه آيا مفاد سخنان آنها براى شنونده مفيد است يا نه؟ مثلا بعضى از مواعظى كه براى جوان مفيد است، براى كودك يا سالمند چندان فايده‌اى ندارد و بر عكس. لذا بايد تمام ابعاد ظرفيت شنونده را در نظر گرفت. گويا حضرت على(عليه السلام)در راستاى رعايت همين نكته دقيق و ظريف است كه مى‌فرمايد: قَدْ بَلَغْتَ سِنّاً...؛ يعنى از آن‌جا كه دوران طفوليّت و بچه‌گى را پشت سر گذارده‌اى و به سنّى رسيده‌اى كه استعداد فهم اين مطالب را كسب نموده‌اى، اين مطالب را براى تو بيان مى‌كنم. آرى، حضرت(عليه السلام) موقعيت شنونده را در نظر گرفته، به طور دقيق و در زمان كاملا مناسب و

مطابق با ظرفيت مخاطب، وصيّت خود را ايراد مى‌كنند تا براى وى قابل فهم و مفيد باشد و الاّ اگر اين نكته رعايت نشود، بيان هر سخنى بيهوده و لغو خواهد بود.

 

مغتنم شمردن فرصت

به آن روى ديگر اين سخنان گهربار كه بنگريم مى‌بينيم حضرت(عليه السلام) به توصيف موقعيت خود پرداخته، مى‌فرمايد: وَرَأَيْتُنِى اَزْدادُ وَهْناً بادَرْتُ بِوَصِيَّتِى اِلَيْكَ لِخِصال؛ از جانب ديگر وقتى حال خود را بررسى مى‌كنم، مى‌بينم كه روز به روز ضعيف‌تر مى‌شوم و بر ضعف و سستى و ناتوانى جسمانى من افزوده مى‌شود. لذا به بيان اين وصيّت مبادرت نمودم كه مبادا قبل از اين‌كه اين مطالب را براى تو بيان كنم، اجل من فرا برسد و اين مطالب را ناگفته باقى گذارم. اين كلام امير كلام، خود درس بسيار مهم ديگرى را به ما مى‌آموزد كه اگر براى كسى زمينه كار خيرى فراهم شد و وقت انجام آن نيز فرا رسيد، مسامحه نكند؛ چرا كه فِى التَّأْخِيرِ آفَات، از كجا معلوم است در آينده زنده باشيم و امكان انجام اين كار فراهم باشد تا اين كار را انجام بدهيم؟ اگر الان زمينه كار خيرى فراهم شده است و مى‌توان آن را انجام داد، نبايد تأخير بيندازيم و سستى و مسامحه كنيم. شايد در آينده نباشيم و يا اگر زنده هم باشيم، چه بسا كه توان انجام اين كار را نداشته باشيم. مثلا ممكن است زنده باشيم، اما بيمارى و ناتوانى و يا هزاران مانع و آفات در زندگى پيش آيد كه ديگر قادر به انجام آن عمل خير و كار نيك و پسنديده و آن مسؤوليت خطير نباشيم. پس وقتى زمينه انحام كار خير و پسنديده‌اى فراهم شد، بايد فرصت را غنيمت شمرده، هرچه زودتر آن را انجام دهيم. لذا حضرت هم مى‌فرمايد: به وصيّت مبادرت كردم چون نگران بودم كه اجل من فرا برسد و اين مطالب، ناگفته باقى بماند. بنابراين يكى از علل مبادرت به اين وصيّت اين نگرانى است كه: أَنْ يَعْجَلَ بى اَجَلى دَوْنَ أَنْ اُفْضِىَ اِلَيْكَ مَا فِى نَفْسى؛ قبل از بيان آنچه در دل دارم اجل من فرا برسد. از اين روى شتاب كردم كه مبادا اين كار را انجام نداده از دنيا بروم. و نيز از اين‌رو اقدام به وصيّت نمودم كه مشاهده كردم فكر من همانند بدنم در حال پيرشدن است؛ اَوْاَنْقَصَ فِى رَأْيِى كَمَا نَقَصْتُ فِى جِسْمِى. شايد اين مطالبى را كه امروز، به اين صورت در ذهن خود دارم و مى‌توانم بيان كنم، در آينده نتوانم اينها را به اين صورت ارائه كنم و رأى و فكر من نيز مانند بدنم ضعف پيدا كند.

توجه داريم كه در جواب اين اشكال كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) امام معصوم هستند و پيرى در وجود امام معصوم موجب ضعف نمى‌شود، همان سخنان قبلى كافى است كه حضرت(عليه السلام) اين وصيّت را به عنوان يك امام معصوم بيان نمى‌كنند، بلكه به عنوان پدرى كه به پيرى رسيده و كوله‌بارى از تجارب را به همراه دارد، اين سخنان را بيان مى‌فرمايند و نكته‌اى مهم و درسى ديگر را به ما مى‌آموزد كه اگر امروز سلامت فكرى و بدنى داريد و مى‌توانيد كار عملى و علمى انجام بدهيد، آن را انجام دهيد و به تأخير بيندازيد. گمان مبريد اين توان، هميشه و تا آخر عمر براى شما محفوظ خواهد ماند. وقتى انسان پير شود، ديگر نمى‌تواند خيلى كارهاى عملى و علمى را انجام دهد؛ مثلا نمى‌تواند درست تحقيق و مطالعه و يا عبادت كند. پس اين سخن حضرت(عليه السلام) خود، يك موعظه غير مستقيم است كه اگر امكان انجام كار خير براى شما فراهم است اين فرصت را غنيمت بشماريد؛ چرا كه معلوم نيست در آينده اين زمينه فراهم باشد.

به بيان ديگر حضرت(عليه السلام) در اين بخش ما را از وجود چند مانع اساسى در مسير انجام كار خير آگاه مى‌فرمايند. آن موانع عبارتند از:

1. فرا رسيدن اجل و به پايان رسيدن حيات

2. از دست دادن سلامت و قوت فكر و رأى

3. از بين رفتن زمينه مناسب.

قبل از به وجودآمدن اين موانع بايد كار نيك را انجام داد و به آينده حواله ننمود. گويا از همين روست كه حضرت(عليه السلام) به بيان اين وصيّت ثمين و گران‌سنگ پرداخته‌اند؛ چرا كه خود مى‌فرمايند: قبل از فرارسيدن مرگ و نقص جسم و فكرم و پيش از غلبه تمايلات شيطانى بر تو و از كف دادن آمادگى لازم اين وصيّت را بيان مى‌كنم.

 

اصلاح قبل از بروز انحراف

اگر نيك بنگريم اين سخنان حضرت يك پند غيرمستقيم ديگر نيز در بر دارد و آن سفارش، اين است كه اى انسانها! تا آلوده نشده‌ايد قدر خودتان را بدانيد و اگر آلودگى شما اندك است، مواظب باشيد گسترش نيابد كه در اين صورت ديگر موعظه در قلب شما اثر نكرده، براى شما

فايده‌اى نخواهد داشت. فرصت را غنميت شماريد و تا آلودگى‌ها قلب شما را تسخير نكرده‌اند، آن را به صيقل موعظه بسپاريد. همان‌گونه كه موعظه‌كنندگان نيز بايد فرصت را مغتنم دانسته و قبل از مكدّر شدن قلب، آن را نورانى و زنده سازند.

نكته جالب توجه ديگر در اين سفارش حضرت، رعايت ادب و اهتمام وافر در كسب اعتماد مخاطب است. از همين رو حضرت(عليه السلام) نفرمودند: چون ترس و واهمه دارم شما زنده نباشيد، اين وصيّت را بيان مى‌كنم؛ چون اين‌گونه سخن گفتن نه تنها براى مخاطب جالب و منقول نيست، بلكه به زبان آوردن اين نوع سخنان نسبت به شخص ديگر، به خصوص جوانى كه در پى جلب رضايت او و به دست آوردن قلب او هستيم تا به حرف‌هاى ما گوش دهد پسنديده نيست؛ نه تنها خوب نيست و خلاف ادب است، بلكه انزجار و روى گرداندن وى را نيز به دنبال دارد. وقتى سخن، باعث انزجار و نفرت مخاطب شود، ديگر نه تنها در وى مؤثر واقع نمى‌شود بلكه موجب بروز عكس‌العمل از طرف مخاطب نيز مى‌گردد. لذا حضرت به بيان اين سخن در مورد خودشان كه مى‌فرمايند: «شايد اجل من فرا برسد...»، اكتفا نموده و عنايت دارند كه مخاطب، خود پى خواهد برد كه شايد مرگ وى نيز به زودى فرا رسد؛ چون روى پيشانى كسى نوشته نشده كه تا چه زمانى زنده مى‌ماند. چه بسيار جوان هايى كه قبل از سن پيرى از دنيا رفتند و حال آن كه هرگز تصور نمى‌كردند در اين سنين، مرگ به سراغ آنها بيايد.

پس علت ديگر مبادرت به وصيّت، اين است كه قبل از تسخير دل شنونده توسط جنود شيطان و مؤثر واقع نشدن موعظه و از بين رفتن شرايط اثرپذيرى دل و غالب شدن هواى نفس بر آن و آلوده شدنش فرصت را مغتنم بشماريم و قلب او را به وسيله موعظه، نورانى و زنده نماييم. دلى كه آماده شنيدن وصيّت و موعظه نباشد همانند شتر و مركب چموشى است كه هميشه فرارى است و رَم مى‌كند و نه تنها به اين وصايا و پندها گوش نمى‌دهد، بلكه از آنها گريزان و فرارى است. افزون بر اين حضرت(عليه السلام) هشدار مى‌دهند كه از ابتلاى به گناهان و پيروى از هواى نفس بپرهيزيد كه گناه و پيروى از هواى نفس، انسان را آن چنان گمراه مى‌سازد كه هرگز كلام حق در او مؤثر واقع نمى‌شود و هدايت نمودن وى دشوار مى‌گردد. از همين رو

مى‌فرمايد: اَوْ أَنْ يَسْبِقَنى اِلَيْكَ بَعْضُ غَلَباتِ الْهَوى وَفِتَنِ الدُّنْيا وَ تَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ؛ به اين منظور اقدام به وصيّت نمودم كه مبادا پيش از بيان اين وصيّت، تمايلات نفسانى بر تو مسلط شوند و فتنه‌هاى دنيا پيش‌دستى نمايند و تو را همانند شتر گريزپاى از شنيدن مواعظ گريزان سازند. اين تعبير حضرت(عليه السلام) بسيار ادبى و جالب و شيرين است كه مى‌فرمايد علت ديگر مبادرت به وصيّت اين بود كه ترسيدم: يَسْبِقَنِى اِلَيْكَ غَلَباتِ الْهَوى؛ قبل از اين‌كه وصيّت من به تو برسد، غلبه هوا سبقت بگيرد و به تو برسد. وقتى هواى نفس بر تو عارض شد و فتنه‌هاى دنيا تو را فرا گرفتند، ديگر نه تنها آمادگى شنيدن مواعظ را نخواهى داشت بلكه مثل مركبى چموش كه هرگز تن به سوارى نمى‌دهد و سوار شدن بر آن دشوار است، از مواعظ مى‌گريزى؛ تَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُور. لذا پيش از آن‌كه هواى نفس به تو روى آورد و بر تو غالب شودو آمادگى پذيرش موعظه را از تو سلب كند، مبادرت به اين وصيّت كردم و آن را براى تو نوشتم؛ چرا كه اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاْرْضِ الْخالِيَةِ، ما اُلْقِىَ فيها مِنْ شَىْء اِلاّ قَبِلَتْةُ ...؛ قلب نوجوانان همانند زمين بكر و كاشته نشده مى‌ماند كه با هرچه مواجه شود آن را مى‌پذيرد. اگر من قلب تو را به انوار موعظه و سفارش‌هاى خود تربيت نكنم به انحراف نفسانى و اعوجاج فكرى مبتلا مى‌گردد.

 

ابعاد تربيتى قلب

سنين جوانى زمان مناسبى براى موعظه است؛ چون دل جوان مثل زمين بكر و كاشته نشده‌اى است كه هنوز بذرى در آن نپاشيده‌اند و آمادگى كِشتن را دارد. زمينى كه آماده كشت باشد، هر بذرى كه در آن بپاشند، سبز مى‌شود و رشد مى‌كند. اما اگر علف‌هاى هرزه در آن روييده باشد و يا قبلا بذر ديگرى در آن كاشته باشند، كشت بذر جديد در آن بسيار دشوار است و هرگز مثل حالت قبل سريع و كم زحمت رشد و نمو نمى‌كند. قلب جوان نيز چنين حالتى دارد و صاف و پاك است و افكار و عقايد نادرست در آن رسوخ نكرده است. ملكات نفسانى مذمومه هنوز در قلب جوان جوانه نزده و يا اگر هم آلودگى دارد خيلى سطحى است و زود مى‌آيد و زود هم برطرف مى‌شود؛ يعنى گناه و افكار غلط ملكه او نشده و در نفس وى رسوخ و ثبات پيدا نكرده است. لذا قلب او براى تعليم و تربيت آماده است و هر بذر علمى و تربيتى كه در آن كاشته شود

با كمترين زحمت و در كوتاه‌ترين زمان ممكن به شكلى مطلوب رشد مى‌كند. اما وقتى انسان پا به سن گذاشت، چون حالات نفسانى در او ملكه شده و ثبات پيدا نموده و در جان و نفس او راسخ شده است، ايجاد تغيير در آن خيلى مشكل مى‌شود. مثل زمينى كه علف‌هاى هرزه در آن روييده و بذرهاى مختلفى در آن كاشته‌اند، و از انواع علف‌هاى هرزه و نباتات و گياهان پر شده است. وقتى در آن زمين بذر گل بكارند، زود رشد نمى‌كند و چه بسا بقاياى علف‌ها و نباتات قبلى مانع رشد مطلوب آن مى‌شوند. از همين‌رو حضرت مى‌فرمايند: چون دل جوان از هر آلودگى پاك و خالى است و به زمين آماده‌اى مى‌ماند كه هنوز چيزى در آن كاشته نشده است و هر بذرى كه در آن بپاشند، مى‌پذيرد و هر نهالى كه در آن غرس كند چند روزه مى‌بالد و رشد مى‌كند، پس فَبادِرْ بِالاَْدَبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَيَشْتَغِلَ لُبُّكَ؛ قبل از آن‌كه قلب تو سخت و عقلت به امور ديگر مشغول گردد، به تربيت خود اقدام كن! گويا تعبير «قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ» به جنبه عملى قلب نظر دارد و عبارت «يَشْتَغِلَ لُبُّك» به جنبه علمى آن اشاره دارد. لذا مى‌توان گفت دل جوان از دو جهت آماده تعليم و تربيت مى‌باشد.

وقتى دل انسان به افكار پراكنده و مختلف و مطالب متناقض و گاه آلوده و باطل مشغول شد، در واقع از جنبه نظرى دچار انحراف شده است و اندك اندك استقامت خود را از دست مى‌دهد، به گونه‌اى كه حتى در مطالب بسيار روشن و واضح نيز ترديد روا مى‌دارد. واضح است كه اگر قلب انسان از نظر علمى دچار اعوجاج شود، به هر چيزى با شك و ترديد نگاه مى‌كند. به علاوه وقتى مفاهيم مختلف و مطالب پراكنده ذهن او را پر كرد، ديگر مفهوم جديد و حق را به آسانى نمى‌پذيرد و گاه امتناع مىورزد. در مقابل، وقتى ظرف ذهن خالى باشد هرچه در آن بريزند جاى مى‌دهد و مى‌پذيرد. مشكل اساسى اين‌جاست كه وقتى سنّ آدمى بالا رفت، ذهنش از مفاهيم و افكار مختلف و احياناً متناقض پر مى‌شود و ديگر آمادگى پذيرش مطلب حق و جديد را ندارد.

توصيف جنبه عملى دل نيز به همين ترتيب است كه وقتى دل به اخلاق ناپسند و زشت آلوده شد، قساوت پيدا مى‌كند و ديگر موعظه در آن اثر نمى‌كند و تربيت نمودن آن مشكل مى‌شود. در پرتو تشبيه معقول به محسوس مى‌توان مطلب را اين‌گونه تبين نمود: ليوانى را در

نظر بگيريد كه به روغن و يا گريس آلوده شده است حال اگر بخواهيد آن را تميز كنيد و از آن استفاده نماييد بايد خيلى زحمت بكشيد و تلاش كنيد تا تميز شود. امّا اگر اين ليوان آلوده نشده باشد، كاملا تميز و شفاف بوده و مى‌درخشد و هيچ مشكلى براى استفاده از آن نداريد و به آسانى مى‌توانيد از آن استفاده كنيد. دل انسان نيز چنين حالتى دارد؛ مادامى كه آلودگى‌هاى اخلاقى در آن رسوخ نكرده و وارد قلب او نشده، صاف و شفاف است و تربيت آن خيلى راحت است. اما وقتى به گناهان و معاصى آلوده شد و صفات مذموم در آن رسوخ كرد، تميز نمودن آن مشكل مى‌شود و به راحتى نمى‌توان آن را تربيت نمود و به آداب سالم و صحيح آراست و چه بسا تميزنمودن آن و زدودن خصال ناپسند غير ممكن مى‌شود.

پس اين نكته بسيار مهم و درخور تأمل را نبايد فراموش نمود كه اگر دل به افكار غلط و يا اخلاق و اعمال نكوهيده آلوده شد، اول بايد با زحمت فراوان آن آلودگى‌ها را زدود و بيرون ريخت و دل را تميز نمود تا براى دريافت معارف صحيح و حق و صفات پسنديده آمادگى پيدا كند و آنها را پذيرا شود. دل و قلب آلوده به معاصى و رذايل اخلاقى و انحرافات فكرى، همچون ظرف آلوده، هرگز قابليت پذيرش معرفت حق و آداب پسنديده را ندارد.

 

ويژگى‌هاى قلب آلوده

حضرت على(عليه السلام) با بيان اين فراز از پندنامه، به فرزندشان امام حسن(عليه السلام) هشدار مى‌دهند كه قدر خود را بداند و توجه داشته باشد كه در چه دورانى قرار گرفته و در چه وضعيتى به سر مى‌برد. جوانى و آن صفاى دل و باطن را كه هنوز آلوده نشده و پليدى‌ها در آن رسوخ نكرده ارج نهد. و اين فرصت را غنيمت بشمارد و بداند چنين سرمايه‌اى هميشه نقد نمى‌شود و ممكن است روزى قلب او را قساوت بگيرد كه در اين صورت راه تحصيل تمام مراتب كمال و تعالى به روى وى سدّ خواهد شد؛ چرا كه از چيزى متأثر نمى‌شود و قلبى كه سخت شود و متأثر نگردد، راه سعادت را به روى صاحب خود مى‌بندد. به‌طور طبيعى قلب انسان بايد متأثر شود و رقّت پيدا كند و اشكى بريزد نه اين‌كه آنقدر بى‌تفاوت باشد كه عالى‌ترين مواعظ و كوبنده‌ترين مطالب تأثيرى در آن پديد نياورد. قرآن مجيد بر اين مطلب بسيار تكيه كرده و

اهل كتاب و به ويژه يهود را به خاطر اين صفت خيلى مذمت مى‌كند: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ بَعْدَ ذلِكَ فَهِى كَالْحِجارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً وَ اِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاْنْهارُ ...(1)؛ آن‌گاه دل‌هاى شما همچون سنگ و يا بدتر از سنگ سخت شد؛ چرا كه برخى از سنگ‌ها شكافته مى‌شوند و نهرهاى آب از آنها جارى مى‌گردد. امّا دل‌هاى شما از يك قطره اشك هم مضايقه مى‌نمايد. يا در آيه ديگرى مى‌فرمايد: اَلَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ امَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُم لِذِكْرِ اللّهِ وَما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلا تَكُونُوا كَالذَّينَ اُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الاْمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُم(2)؛ آيا هنوز وقت آن فرا نرسيده كه دلتان نرم بشود و خشوع پيدا كند و در برابر ذكر خدا و كلام حق خاشع گردد و قلبتان بشكند؟ مثل كسانى كه قبلا به آنها كتاب داده شد نباشيد؛ همانند يهود نباشيد كه زمانى دراز بر ايشان گذشت و دلهايشان سخت گرديد و قساوت پيدا كرد. وقتى انسان مطلب حقى را بشنود ولى پشت گوش بيندازد و اعتنا نكند، بعد از مدتى كم‌كم به‌طور كلى آمادگى تأثر از حق را از دست مى‌دهد. چه بسا كه اگر از همان اول بى‌اعتنايى نمى‌كرد، تحت تأثير واقع مى‌شد و آمادگى پذيرش حق را از دست نمى‌داد ولى افسوس كه فَطالَ عَلَيْهِمْ الاَْمَدُ؛ زمانى مديد و طولانى بر آنها گذشت و بسيار گناه كردند تا آن‌گاه كه فَقَسَتْ قُلُوبُهُم؛ قلبشان سخت شد.

در اين‌جا نيز حضرت(عليه السلام) هشدار مى‌دهند كه مبادا شما هم اين‌گونه شويد كه وقتى موعظه‌اى را مى‌شنويد بى‌تفاوت از كنار آن بگذريد. اگر بى‌تفاوت از كنار آن گذشتيد، ضررش از عمل نكردن به آن موعظه بيشتر خواهد بود. چون اگر با بى‌تفاوتى برخورد كنيد به تدريج روحيه پذيرش حق در شما از بين مى‌رود. پس دقت كنيد به آن ترتيب اثر دهيد و قبل از آن‌كه قلب شما را قساوت بگيرد و امور ديگرى ذهن شما را مشغول سازد، به تهذيب اخلاق و اصلاح خود بپردازيد. به يقين وقتى دل قساوت مبتلا شد، ديگر هيچ يك از اين انفعالات در آن پديدار نمى‌شود و هيچ تأثيرى در آن رخ نمى‌دهد و هرگز رقّت نخواهد يافت. همان‌گونه كه ذهن انسان اين چنين است اگر از مفاهيم مختلف پر شد و به افكار پليد مشغول گرديد، ديگر به مطالب حق و افكار صواب اعتنا نمى‌كند و جايى براى مطالب صحيح باقى نمى‌ماند، قلب هم اگر پر شد و مشغول گرديد ديگر از آنها متأثر نمى‌گردد. اين سخن حقيقتى است كه هر يك


1. بقره/ 74.

2. حديد/ 16.

از ما مى‌توانيم آن را تجربه و آزمايش كنيم؛ مثلا آن روزى كه از صبح تا شب گپ مى‌زنيد و از اين طرف و آن طرف سخن مى‌گوييد و ذهنتان را به اين مطالب مشغول مى‌سازيد، هرگز به هنگام مطالعه و دريافت سخن مفيد تمركز حواس نخواهيد داشت؛ چراكه دل‌مشغولى شما باعث گرديده كه ذهن از افكار مختلف پر شودو ديگر جايى براى فكر جديد باقى نماند. به يقين چنين حالتى را در مورد قلب و محتويات آن بارها تجربه نموده‌ايد؛ مثلا روزى كه دل‌مشغولى شما به امور دنيوى زياد است، حضور قلب شما در نماز دشوار و يا كمتر مى‌گردد چرا كه قلب سرگرم دنيا و مشحون از انفعالات دنيوى گشته است.

 

قلب صاف، ظرف معرفت

قلب آدمى، دمادم و پيوسته در تيررس افكار پليد و تمايلات نفسانى و فتنه‌ها قرار دارد و لازم است انسان تدبيرى بينديشد كه از حمله انبوه تيرهاى پليدى و انحراف و آلودگى مصونيت يابد.لذا بايد قبل از اين‌كه افكار پراكنده و ناصواب به ذهن هجوم آورند و آن را فرا بگيرند و پليدى‌ها در دل لانه كنند و جاخوش نمايند و محلى براى فكر و معرفت مفيد باقى نگذارند، مواعظ حق و صحيح و افكار درست را بياموزد و خود را اصلاح كند. اگر اين فرصت را مغتنم بشمارد و قبل از سخت شدن دل و مشغول شدن ذهن در صدد اصلاح خود برآيد، در تربيت فكرى و قلبى خود موفق‌تر خواهد بود و از جانب ديگر سريع‌تر به اهداف خود خواهد رسيد. چون از طرفى هنوز آلودگى در ذهن و قلب او بروز نكرده است تا مانع پيشرفت او گردد و از طرف ديگر چون آمادگى پذيرش را از كف نداده است مى‌تواند از تجارب ديگران بهره بگيرد و از نتيجه يك عمر تلاش ديگران يكجا استفاده كند و آنچه را ديگران با يك عمر تلاش و زحمت به دست آورده‌اند، يكجا در كف بگيرد. همان‌گونه كه حضرت(عليه السلام) مى‌فرمايد: اين مواعظى كه من بيان مى‌كنم محصول يك عمر تلاش و زحمت است. شصت سال تجربه كرده‌ام تا اينها را به دست آورده‌ام و اينك محصول يك تجربه شصت ساله را، كه يك عمر پرتلاش و زحمت در نقد آن هزينه شده است، يكجا در اختيار تو قرار مى‌دهم. پس در مصونيت خويش بكوش و قبل از حمله افكار پليد و وساوس شيطانى خود را آماده ساز، كه معرفت و حكمت تنها در دل پاك حلول مى‌كند و بس.

سود بى‌رنج

آموزشگاه زندگى، درس تجربه مى‌آموزد و آن‌كه با درايت و دقت لازم به آموختن بپردازد، از دو نوع سود بهره خواهد برد. از اين دو، يكى نقد است و آن ديگرى تلاش آگاهانه را مى‌طلبد. آنچه نقد است، تجربه شاگردان پيشين اين آموزشگاه است كه اينك حاضر و آماده و بدون دردسر و زحمت در اختيار انسان قرار مى‌گيرد و مى‌تواند از تجارب تمام انسانهايى كه قبلا پا به عرصه زندگى گذارده‌اند بهره بگيرد و استفاده كند. حضرت در اين مورد مى‌فرمايند: لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الاْمْرِ ما قَدْ كَفاكَ اَهْلُ الْتِّجارِبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ؛ اين وصيت را به تو مى‌كنم تا با دقت و جديت از تجاربى كه پيشينيان زحمت تجربه نمودن آن را متحمل شده‌اند استقبال كنى، كه: فَتَكُونَ قَدْ كُفيتَ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ وَ عُوفِيتَ مِنْ عِلاجِ التَّجْرِبَهْ؛ مؤونه و زحمت تحصيل و طلب نمودن آنها را از دوش شما برداشته‌اند؛ چرا كه آنها زحمت اين كار را به دوش كشيده‌اند، و اينك نتيجه‌اش را به شما تحويل داده‌اند. فَأَتاكَ مِنْ ذَلِكَ ما كُنّا نَأْتيه؛ چيزى كه ما قبلا به سراغش مى‌رفتيم و در تمام عمر زحمت به‌دست‌آوردن آن را مى‌كشيديم، اينك حاضر و آماده به سراغ شما مى‌آيد و به جاى اين‌كه شما به سراغ او برويد، او خود نزد شما آمده است و حتى بهتر از خود ما كه زحمت اين تجارب را متحمّل شده‌ايم، از اين تجارت متحمّل مى‌شويد. وَ اسْتَبانَ لَكَ مِنْها ما رُبَّمَا اَظْلَمَ عَلَيْنا فِيه؛ سود ديگر آن است كه اگر برخى از نكات آن براى ما مخفى و مبهم باقى مانده باشد، وقتى آن تجربه در اختيار تو قرار مى‌گيرد، با فكر خود نكات مبهم آن را برطرف مى‌سازى و چون اين تجارب را با فكر خود توأم كنى، آن نقطه‌هاى مبهم روشن خواهد شد و از آن تجربه بهتر بهره‌مند مى‌گردى. پس در كنار آن تجربه، خود نيز بايد تلاش كنيم تا به تجارب جديد و تكميل تجارب قديم موفق شويم.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org