- پيشگفتار
- درساول:پند آسمانى
- درسدوم:ارزشهاى بنيادين
- درسسوم:حالات قلب ( 1 )
- درسچهارم:حالات قلب ( 2 )
- درسپنجم:از عبرت تا غفلت
- درس ششم:راه سعادت
- درسهفتم:جهاد فرهنگى
- درسهشتم:علم و عمل
- درسنهم:پناه امن الهى
- درسدهم:تربيت
- درسيازدهم:خوشههاى تجربه
- درسدوازدهم:علماندوزى
- درسسيزدهم:حقيقت دنيا
- درسچهاردهم:غرور
- درس پانزدهم:ادب معاشرت
- درس شانزدهم:سرمشق زندگى
- درسهفدهم:ارتباط با خدا (1)
- درسهجدهم:ارتباط با خدا ( 2 )
- درسنوزدهم:دعا ( 1 )
- درس بيستم:دعا ( 2 )
- درسبيستويكم:ياد مرگ
- درسبيستودوم:دنيا و آخرت
درس شانزدهم
سرمشق زندگى
مذمت دنيا، چرا؟
مسير زندگى
چگونه مسير زندگى را طى كنيم؟
چگونه سبكبار زندگى كنيم؟
انتخاب مسير زندگى
سرمشق زندگى
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ اَنَّ أَمامَكَ طَريِقاً ذا مَسافَة بَعيِدَة، وَ أَهْوال شَديدَة، وَاَنَّهُ لا غِنَى بِكَ عَنْ حُسْنِ الاِْرتِيادِ، وَقَدِّرْ بَلاغَكَ مِنَ الزّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلا تَحْمِلَنَّ عَلى ظَهْرِكَ فَوْقَ بَلاغِكَ [طاقَتِك] فَيَكوُنَ ثَقيلا وَ وَبالاً عَلَيْكَ، وَ إِذا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْحاجَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زادَكَ [اِلى يَوْمِ الْقِيامَة ]فَيُوافِيكَ بِهِ [غَدَا] حَيْثُ تَحْتاجُ اِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ، وَ اغْتَنِمْ مَنْ اسْتَقَرْضَكَ فِى حالِ غِنَاكَ وَ جَعَلَ قَضاءَهُ لَكَ فِى يَوْمِ عُسْرَتِكَ [وَ حَمِّلْهُ اِيَّاهُ، وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْويدِهِ وَ أَنْتَ قادِرٌ عَلَيْهِ فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلاتَجِدُه] وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً [المُخِفُّ فِيها اَحْسَنُ حالا مِنَ المُثْقِلِ وَالمُبْطِىءُ عَلَيْها اَقْبَحُ حالا مِنَ الْمُسْرِع] لا مُحَالَةَ أَنَّ مَهْبِطُها بِكَ عَلى جَنَّة، أَوْ نار، فَارْتَدُ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزوُلِكَ [وَ وَطَّئ المَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ وَ لا اِلىَ الدُّنْيا مُنْصَرَفٌ.(1)]
و بدان كه راهى دراز و رنجى جانگداز پيش روى توست و همانا تو در آن از جستجوى نيكو و تلاش صحيح بىنياز نيستى. توشه خود را به اندازه بردار؛ آنگونه كه تو را به مقصد رساند و پشت تو سبك باشد و بيش از آنچه توان دارى بر پشت خود مگذار كه سنگينى آن بر تو گران آيد. و اگر مستمندى يافتى كه توشه تو را تا به قيامت ببرد و فردا ـ كه بدان نيازمندى ـ به كمال، به تو پس دهد، او را غنيمت شمار و غنيمت بدان كسى را كه در حال بى نيازى تو، از تو وام خواهد تا در روز تنگدستىات به تو بپردازد [تا مىتوانى بار خود را به پشت او بگذار و توشه او را سنگين ساز. چه بسا او را بجويى و نشانى از وى ندانى.] و بدان كه گردنهاى دشوار پيشاپيش توست [كه در آن سبك بارى از گرانبارى نيكوتر است و كند رونده از
1. اين عبارات در برخى از نسخ اضافه شده است.
شتاب كننده، حال بدترى دارد] و محل فرودآمدن تو در آن مسير ناگزير يا بهشت است يا دوزخ. پس پيش از فرودآمدنت براى خود چارهاى بينديش [و پيش از رسيدنت، منزل را آماده ساز كه پس از مرگ نه جاى عذر خواستن است و نه راهِ به دنيا بازگشتن.]
اشاره كرديم كه بخش عمده وصيّت حضرت على(عليه السلام) در مورد بيان موقعيت زندگى انسان در دنيا و نسبت دنيا با آخرت است. البته اين مهم، مطلبى است كه در بسيارى از كلمات اميرالمؤمنين(عليه السلام) و در احاديث اولياى دين و ائمه هدى(عليهم السلام) به چشم مىخورد. و شايد كمتر خطبهاى از نهج البلاغه را بتوان يافت كه در مورد اين موضوع، مطلبى بيان نكرده باشد. آنچه در اين خصوص اهميت دارد، توجه به سرّ اين گونه تأكيدهاست كه اينك به آن مىپردازيم.
مذمت دنيا، چرا؟
توجه رغبت برانگيز انسان به دنيا و اهتمام سرسختانه وى به زندگى دنيوى و كسب مقام و مال دنيا را فراموش كردن و يا انكار آخرت در عمل، شايد علت پافشارى بر مذمت دنيا در لسان ائمه هدى(عليهم السلام) باشد. در واقع از اين رو دنيا مورد مذمت قرار مىگيرد كه موجب غفلت انسان از آخرت مىشود. چون ديدنىها و شنيدنىهاى فريبا و جذاب اين دنيا هميشه در برابر ديدگان انسان خودنمايى مىكنند و همچون صاعقهاى تمام وجود وى را تحت تأثير قرار داده و رغبت وى را براى تحصيل آنها برمىانگيزند، در حالى كه آخرت، چون از شعور حسى انسان به دور و قابل ادراك حسى نمىباشد، بطور طبيعى و خود به خود كمتر مورد توجه و عنايت قرار مىگيرد. از همين رو ائمه هدى(عليهم السلام) با اهتمام كامل، به مذمت دنيا مىپردازند كه مبادا آخرت، فراموش و انسان، دلباخته مظاهر دلفريب دنيا گردد. به بيان ديگر به طور طبيعى و خود به خود انسان كمتر به فكر جهان ديگر ـ كه قابل درك حسى نيست ـ مىباشد. و اگر هم كسى به آخرت توجه دارد، يا برهان عقلى بر وجود آن اقامه مىكند و يا از بيانات انبيا و اوليا به وجود آخرت پى مىبرد، كه اين ميزان از آگاهى و آنهم به روش تعقلى، تأثيرى بسيار كم در انسانِ
ظاهربين دارد و عمل و رفتار وى را تحت تأثير قرار نمىدهد و چه بسا آن را فراموش نيز مىكند؛ در حالىكه جلوهگرشدن دمادم دنيا در برابر ديدگان انسان او را سخت جذب خود مىكند. كمتر مسلمانى است كه در مورد آخرت و نسبت دنيا به آخرت جاهل بوده و يا شك داشته باشد، ولى چون اين معرفت هر روز تجديد نمىگردد و در برخى افراد، عمق ندارد، در مقام عمل خيلى كم به آخرت توجه دارد، و بيشتر اوقات غفلت نموده و فكر مىكند كه آنچه مهم است و با آن سروكار دارد همين چند روز دنياست و زندگى واقعى و حقيقى، زندگى همين دنياست و اصلا توجه ندارد كه آخرتى در كار است و فراموش مىكند كه هدف و مقصد آنجاست. تنها انبيا و اولياى خدا(عليهم السلام) هستند كه هيچ گاه از اين مسايل غفلت نمىكنند، ولى عموم انسانها غافل هستند. بنابراين بايد دايماً زندگى اخروى و اهميّت آن را به انسان تذكر داد تا بداند زندگى چند روزه دنيا كه برايش تلاش مىكند و برنامهريزى مىنمايد و در پى به دستآوردن پست و مقام و رياست آن عرق مىريزد، يك سفر چندروزه بيش نيست و هدف و مقصد جاى ديگر است. از اينروست كه در نهجالبلاغه و ساير كلمات ائمه اطهار و قرآن كريم اين همه بر مذمت دنيا و دلباختگان به دنيا پافشارى شده و با تعابيرى چون: وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا اِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوُ...(1)؛ زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست، و يا اِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَالَّذينَ هُمُ عَنْ آياتِنا غافِلوُنَ * اُولئِكَ مَأْوئِهُمُ النّارَ بِمَا كانوُا يَكْسِبُون(2)آنهايى كه اميدى به ملاقات ما [در رستاخيز] ندارند و به زندگى دنيا راضى شدند و بر آن تكيه كردند و آنها كه از آيات ما غافل هستند، بخاطر كار و كردارشان جايگاهشان آتش است. و يا فَوَيْلٌ لِلْكافِرينَ مِنْ عَذاب شَديد * الَّذينَ يَسْتَحِبوُّنَ الْحَيوةَ الدُّنْيا عَلَى الاْخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّه(3)؛ واى بر كافران از مجازات شديد، آنهايى كه زندگى دنيا را بر زندگى آخرت ترجيح مىدهند و [مردم را] از راه خدا باز مىدارند، اين مطلب را مكرّر بيان مىدارد. پس علت اين است كه دنيا مظاهر دلفريب و جذاب دارد ولى آخرت در ديده ظاهربين مردم كمتر جلوهگر است. انسان به حسب زندگى طبيعى، دنيا را از راه حواس ظاهر درك مىكند و ظواهر آن
1. انعام/ 32.
2. يونس/ 7 و 8.
3. ابراهيم/ 2 و 3.
هميشه در برابر چشم او حاضر است، ولى درك انسان از آخرت از روشى است كه اينگونه جلوهگرى را ندارد و هميشه آخرت را در برابر ديدگان ظاهربين انسان مجسّم نمىسازد. از اينرو توجه انسان به دنيا و جاذبههاى آن بيشتر خواهد بود و او را از هدف و مقصد نهايى غافل مىسازد. پس به كسى احتياج دارد كه به او تذكر دهد و وى را از خواب غفلت بيدار نمايد.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) هم در همين راستا در چند فراز و چندين مرتبه، نسبتِ زندگى دنيا و آخرت و اهميت آخرت را براى امام حسن(عليه السلام) بيان مىفرمايند و اينك بخشى ديگر از آن را پيش روى داريم كه مىفرمايد:
وَاعْلَمْ اَنَّ اَمامَكَ طَريقاً ذامَسَافَة بَعيدَة، وَاَهْوال شَديدَة؛ فرزندم، بدان كه پيش روى تو راهى بس دراز و بسيار طولانى قرار دارد و مسيرى خطرناك و پرخوف و هراس را بايد پشت سر بگذارى.
بنابراين علت تمام اين تكرارها، زدودن غفلت از فضاى ذهن و قلب آدمى است تا انسان را از تأثير جلوههاى جذاب دنيا كه وى را به خواب ناز غفلت فرو مىبرد، بيدار سازد.
مسير زندگى
همانگونه كه گذشت زندگى دنيا گذرگاهى است كه انسان را به آخرت مىرساند و اين زندگى، راه عبورى بيش نيست، يك راه و مسير طولانى و پرخوف و خطر كه انسان، چارهاى جز گذر از آن را ندارد. البته مسافتى كه اينجا مورد توجه است، مسافت جغرافيايى نيست كه انسان از اين نقطه حركت كند و به جاى ديگرى برسد و در اين مدت چند كيلومتر هم طى مسافت نمايد، بلكه اين مسافت همان عمر است كه طى مىشود.
اين سفر، دو خصوصيت دارد: يكى اينكه خيلى طولانى است و امتداد آن فوق توان و تصور ماست و معلوم نيست در كجا و چه زمانى تمام مىشود و عقل هرچه نيرو صرف كند و در حركتش شتاب بگيرد به منتهاى آن نمىرسد و از درك آن عاجز است. ويژگى ديگر اين سفر اين است كه مسيرى پرخطر و هولناك دارد؛ بهگونهاى كه لحظه به لحظه لغزش و انحراف در كمين انسان است و آرام و قرار را از وى سلب مىكند و يك آن غفلت، يك عمر پشيمانى و
فرسنگها دورى از حق را به دنبال دارد. اين حساسيت فوقالعاده دقتى بيشتر و برتر را مىطلبد و انسان بايد در سراسر طول عمر بر اعمال و رفتار خود مراقبت شديد داشته باشد؛ چرا كه حتى يك دقيقه بطالت عمر، خسرانى بىحساب را در پى خواهد داشت و بايد گفت تنها انبيا و اوصيا و اوليا، اين سفر را خوب شناختهاند و بس. اميرالمؤمنين(عليه السلام) و اولاد كرامش(عليهم السلام) مىدانند مقصد انسان كجاست و چقدر طولانى است و چه راهى را بايد پشت سر بگذارد تا به آن مقصد برسد. ما هر چه بيشتر فكر كنيم كمتر مىفهميم. گويا به واسطه همين درك عميق است كه دوست و دشمن از فهم زندگى على(عليه السلام) و زيستن همانند آن حضرت اظهار عجز مىكنند. آن حضرت روزها يا در مزرعه كار مىكردند و يا در ميدان جنگ حضور مىيافتند و يا آنگاه كه در رأس حكومت بودند به كار مردم مىپرداختند. تمام مدت روز به جز اوقاتى كه براى عبادتهاى خاص و واجب و بعضى مستحبات اختصاص داشت، بقيه اوقات، به اين گونه كارها مشغول بودند و فعاليتهاى روزانه حضرت، بسيار تراكم داشت در شب، فعاليتها شكل ديگرى پيدا مىكرد كه قسمتى از اوقات شب براى رسيدگى به امور فقرا و ايتام و مساكين صرف مىگرديد و بقيه به عبادت طى مىشد و فقط اندك ساعاتى از شب به خواب و استراحت سپرى مىگشت و بعد از آن سراسرِ شبِ حضرت را عبادت پر مىكرد؛ عبادتى كه با ناله و اشك و گريه قرين بود و از طول سفر و كمى توشه شيون مىنمودند. چون او مىدانست راه بس طولانى است و توشه به غايت اندك. او مىفهميد مقصدى كه انسان بايد به آن برسد مسيرى طولانى دارد. ولى من و شما هر چه فكر كنيم كمتر مىفهميم. به هرحال از كلمات ائمه اطهار(عليهم السلام) به دست مىآيد كه طول اين مسافت براى امثال ما قابل درك نيست و آنها چيزى را درك مىكردند كه ما نمىتوانيم بفهميم. آيا آن كسى كه مىداند راهى دراز در پيش روى دارد و بايد مسيرى طولانى را بپيمايد، مىتواند آرام بنشيند و وقت خود را به بطالت بگذارند و حرف بىفايده بزند و ...!! انسان بايد بسيار بىكار و بىهدف باشد تا به اين كارها مشغول شود! با توجه به يك نمونه ساده از صدها مورد كه هر روز با آن سر و كار داريم، مىتوانيم رفتار خود را آزمايش نماييم. اگر روزى ملزم باشيد كه راه كوتاهى همچون فاصله قم تا تهران را طى كنيد، به يقين تا به مقصد نرسيدهايد آرام و قرار نداريد و سعى مىكنيد با رعايت احتياط هر چه زودتر به مقصد و منزل برسيد و اگر با وسيله شخصى خود اين مسير را
مىپيماييد جانب احتياط را بيشتر مد نظر داريد. لذا هر چند كيلومتر كه مىرويد ماشين را متوقف مىسازيد و وضعيت آن را كنترل مىكنيد و ساير اقدامات احتياطى لازم را به عمل مىآوريد. به هرحال طبع و عقل انسان به گونهاى است كه اگر در مسير و راهى است و مقصدى را پيشرو دارد، هرگز جانب احتياط را در مورد مسير و وسيلهاى كه او را به مقصد مىرساند، از نظر دور نمىسازد و تا به مقصد نرسيده ناآرام و بىقرار است. حال با اين وصف، در آن راهى كه پايانش معلوم نيست، چگونه مىتوان راحت نشست و هيچ دغدغه عقب ماندن و دور افتادن از كاروان را نداشت!! آنچه تاكنون گفتيم تنها يك بُعد موضوع و مسأله بود ولى مشكل دوم هنوز بر زمين مانده است. مشكل، فقط طول مسير نيست، بلكه اين راه راهى است پر خطر، كه هر لحظه در معرض لغزش هستيم و درّههاى هولناك پرپيچ و خم كوهستانى را پيش روى داريم كه غفلت اندك، لغزيدن در قعر درّه را به دنبال دارد.
در يك كلام، راهى كه در پيش داريم هم طولانى است وهم دايماً با خطر همراه است و در هر لحظهاى هزاران خطر در كمين ماست. اگر خوب و دقيق در كنار و گوشه مسير نگاه كنيد و دقت نماييد افرادى را مشاهده مىكنيد كه سخت لغزيدهاند و از حق منحرف شدهاند. كسانى لغزيدند كه اصلا باور نمىكرديم، و آنچنان از مسير حق منحرف و دچار شك و وسوسه شدند كه تا مرز انكار پيش رفتند. البته اين تنها آن مقدارى است كه ما مىفهميم و از آن اطلاع داريم در حالىكه خيلى از لغزشهاست كه بر ديگران پوشيده است و اطلاع پيدا نمىكنند و كارشان مستور مانده و خدا هم پرده، بر روى اسرار آنها انداخته است. مبادا از خطرهايى كه دايماً در مسير است، غفلت ورزيم. پس مسير زندگى دو ويژگى دارد: يكى اين كه بسيار طولانى است و ديگر آن كه بسيار پر خطر و هراسانگيز است: وَاعْلَمْ يا بُنَىَّ اَنَّ اَمامَكَ طَريقاً ذامَسافَة بَعيدَة، وَاَهْوال شَديدَة.
چگونه مسير زندگى را طى كنيم؟
اينك كه راهى چنين طولانى و پرخطر را پيش روى داريم، وظيفه چيست؟ آيا مىتوان از حركت باز ايستاد و خود را از خطر مصون داشت؟ پاسخ، بدون بيان، واضح است كه انسان چارهاى جز بودن ندارد و زمان او را با خود مىبرد. پس چه بخواهيم چه نخواهيم به سمت
آخرت در حركت هستيم و بايد تدبيرى انديشيد تا سالم به مقصد برسيم. بنابراين لازم است تمام جوانب مسير را برانداز نموده و با برنامهريزى قبلى حركت كنيم. بايد بياموزيم كه چگونه طى مسير نموده و با چه وسيلهاى حركت نماييم. و چه زاد و توشهاى به همراه ببريم كه مناسب راه و مسافت باشد؛ چرا كه راه كوهستانى، يك نوع زاد و توشه و راحله و راه دريايى نوع ديگرى از زاد و توشه را مىطلبد. به خصوص وقتى كه راهى طولانى را پيش روى داريم.
پس بايد با برنامهريزى قبلى اقدام نماييد كه: وَاَنَّه لا غِنَى بِكَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ الاْرْتِيَاد. معناى دقيق لفظ «ارتياد» طبق اصطلاح روز، «برنامهريزى» است. يعنى شما در اين مسير از يك نيك انديشى صحيح بىنياز نيستيد و لازم است فكرى صحيح داشته و از راه صحيح وارد شويد و با سنجش و بررسى در اين ميسر قدم بگذاريد. و چارهاى نداريد كه با برنامهريزى و حساب دقيق، راه خود را انتخاب و رهتوشه برداريد. خوب است جهت تبيين مقصود به يك مثال تكيه كنيم: فرض كنيد كه قصد داريد به مسافرت برويد و در اين سفر ده روز در راه هستيد و در طول مسير هم به غذا دسترسى نداريد. حال براى اينكه سالم به مقصد برسيد بايد حداقل مقدار غذايى كه براى ده روز لازم است، به همراه خود ببريد. يعنى آنچه «بلاغ» است به همراه خود برداريد. به بيان ديگر بايد به ميزانى كه ما را به منزل و مقصد مىرساند توشه برداشت نه آن قدر زياد كه كوله بار سفر را سنگين كند و نه آن قدر كم كه براى مدت سفر كفايت نكند. از اين رو اگر راه، محدود باشد به همان اندازه و اگر راه طولانى است به همان مقدار، زاد و توشه بايد تهيه نمود. از آنجا كه در مسير زندگى دنيا راهى نامحدود را پيش روى داريم كه همانند يك راه طولانى است، بايد براى اين راه طولانى توشه مناسبى داشته باشيم. اگر كمتر از مقدار ضرورت باشد موجب در راه ماندن و تلف شدن مىشود و اگر از ميزان نياز بيشتر باشد موجبات زحمت بيهوده و كُند شدن حركت را فراهم مىآورد. از اينرو بايد با برنامهاى دقيق و حساب شده توشه برداشت كه افراط و تفريط هر دو زيان آفرين است و خلاف تدبير و مقتضاى عقل مىباشد. عمق نابخردى آنجاست كه برخى انسانها متاعى را به همراه مىبرند كه هرگز مورد نياز نيست و تنها بار و بنه را سنگين كرده و مانع ادامه مسير مىشود و براى آنها زحمت و دردسر مىآفريند. وقتى بار و توشه سفر سنگين شد، هم سرعت حركت كُند مىشود
و هم مقدار مسافت طى شده تقليل مىيابد و حتى گاهى اوقات انسان را از راه رفتن باز مىدارد. پس بايد توجه داشته باشيم و همان متاعى را براى سفر برداريم كه لازم است و بدون آن، سفر ناممكن مىنُمايد و از طرفى در مقدار آن نيز دقت كنيم كه زياد شدن و يا كم شدن آن هر يك به نوعى باعث باز ماندن از ادامه مسير مىشود؛ هر چه سبكبارتر، سفر راحتتر.
بنابراين انسان در اين سفر طولانى و پر خطر بايد دو موازنه را رعايت كند. در درجه اوّل از آن چيزى كه ضرورى است به ميزان كفايت به همراه بردارد كه كم و يا زياد آن هر دو موجب خسران مىگردد، و در دومين قدم صرفاً به آنچه كه لازم است، اكتفا كند و چيزهايى را كه لازم نيست، كنار گذارد تا مزاحم ادامه سفر نشود. پس هم بايد زاد و توشه برداريد و هم بايد سبكبار باشيد كه هر قدر بار سفر سنگينتر باشد، ديرتر به مقصد مىرسيد و انرژى بيشترى صرف مىكنيد و گاه از راه رفتن باز مىمانيد: فَلا تَحْمِلَنَّ عَلى ظَهْرِكَ فَوْقَ بَلاغِكَ؛ چيزى كه به آن احتياج نداريد، برنداريد و به پشت خود تحميل مكنيد، فَيَكوُنَ ثَقيِلا وَ وَبَالا عَلَيْك؛ كه اسباب زحمت مىشود و تو را از راه رفتن باز مىدارد.
چگونه سبكبار زندگى كنيم؟
كلام تاكنون اينگونه به نتيجه نشست كه زندگى دنيا سفرى طولانى و پرمخاطره است و سبكبار سفر نمودن در اين مسير مطلوب و پسنديده است. لذا ضرورى است بدانيم كه چگونه مىتوان سبكبار، زندگى كرد؟ و اين مسير را به راحتى پشت سر نهاد؟ حضرت على(عليه السلام) در قالب يك مثال زيبا آيين يك سفر راحت را تعليم داده و مىفرمايند: انسانهاى مسافر معمولا در اين فكر هستند كه كولهبار سفر خود راروى دوش ديگران بگذارند تا ديگران بار سفر آنها را بر دوش بكشند و حتى اين عمل را نوعى زرنگى و زيركى مىشمارند. يعنى آرزوى مسافر سنگينبار اين است كه هم سفرى داشته باشد كه بار سفر او را به دوش كشد و بدون كم و كاست و به دور از هر مزد و منتى آن را در مقصد تحويل او بدهد. عقل نيز چنين عملى را ستايش كرده و مىگويد كارى از اين بهتر نيست كه در طى مسير سبكبار حركت كرده و در مقصد كه به اين بار و بُنه احتياج داريم آن را تحويل بگيريم. لذا هيچ عاقلى نيست كه
چنين آرزويى نداشته باشد و اگر پيشنهاد چنين كارى شد، از آن استقبال نكند. پس تدبير عقلا و مقتضاى حكم عقل آن است كه در طى سفر، بار و بنه خود را به ديگران بسپاريم و خود را سبكبار حركت كنيم ولى افسوس كه در اين سفر دنيا كمتر كسى را مىتوان يافت كه اينگونه بينديشد و عمل كند. يعنى كمتر كسى را مىتوان يافت كه ثروت و مال خود را كه در اين دنيا به آن نياز ندارد به مستمندان و نيازمندان دهد و در آخرت كه به آن نياز دارد پس بگيرد. بىترديد چنين افرادى زيركترين و باهوشترين انسانها هستند كه اين تقاضا را قبول مىنمايند و آنچه را كه نياز ندارند به ديگران مىدهند تا در راه نياز خود آن را صرف نمايند و در آخرت به هنگام نياز آن را پس بگيرند. در حالى كه بسيارى از مردم از پرداخت حقوق واجب و وجوهات شرعيه خود امتناع مىورزند و فقط اين دنيا را مىبينند، اين گروه گويا روز قيام و خسران دنيا و آخرت را مىبيند و با هم مقايسه مىكنند و به اين نتيجه شيرين دست مىيابند كه دنيا سفر است و در سفر، سبك بار بودن هنر. در اين جا اميرالمؤمنين(عليه السلام) چه زيبا اين نكته را بيان و ما را متوجه مىسازند كه چون دنيا سفر است و هيچ سفرى بدون بار و بنه نيست پس اگر در اين مسافرت كسى گفت كه بار و بنه سفر را به من دهيد تا بياورم و موقعى كه احتياج داشتيد، برگردانم، سريع تقاضاى او را اجابت و كوله بار سفر خود را سبك نماييد. چون افزون بر اينكه سبكبال مىشويد بدون پرداخت وجهى بار و بنه خود را جابجا مىكنيد و در آنجايى كه احتياج داريد چند برابر آن را پس مىگيريد. بنابراين عاقلانه آن است كه متاع دنيا را در اين سفر بر دوش ديگران بگذاريد. مَنْ ذَا الَّذى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثيرَة(1)؛ چه كسى است كه به خدا به نيكى قرض دهد تا خدا آن را براى وى چندين برابر نمايد. چه زبانى از اين زبان گوياتر و چه مَثَلى از اين مثل شيرينتر؟! خدايى كه همه چيز براى اوست، وجود و حيات و اموال شما از آن اوست و او خود آنها را به ما داده است مىگويد: اين مالى كه به شما بخشيدم، به خود من، ـ يعنى به فقرا ـ قرض بدهيد، تا من چند برابر آن را به شما برگردانم. اگر اين سخن حضرت حق جل جلاله را قبول داريد چرا عمل نمىكنيد؟! اگر عمل نمىكنيد معنايش جز اين است كه سخن خداوند سبحان را قبول نداشته و به آن اعتماد نداريد. اگر خدا
1. بقره/ 245.
مىگويد در اين قرضالحسنه، هفتصد درصد به شما سود مىدهم حرفش را قبول نمىكنيد ولى سخن افراد ديگرى را كه بيست درصد سود مىدهند، مىپذيريد!! چرا اين را انتخاب مىكنيد ولى آن را نه؟! آيا اين عمل جز اين است كه اعتماد به خدا و ايمان به آخرت در وجود شما ضعيف است؟ اگر به خداوند منان ايمان داريد، حالا كه در سفر هستيد و زاد و توشه به همراه خود مىبريد كسى را پيدا كنيد كه اين زاد را براى شما برداشته و به پشت گيرد و در مقصد و روز قيامت كه به آن احتياج داريد به شما باز گرداند.
پس اين فرصت طلايى را غنيمت بشماريد و كولهبار سفر آخرت خود را سبك ساز. چه از اين بهتر كه در تنگناى زندگى، بار شانه شما سبك شود و به وقت ضرورت و نياز، چندين برابر پس بگيريد؟ گمان نكنيد كه اين عمل، باج دادن و كارى غلط و زيانبار است، بلكه فرصت بسيار مغتنمى است كه بايد از آن استفاده نماييد و اين بار را روى دوش او بگذاريد و نه تنها همان مقدار كه قرض مىخواهد، بلكه آن مقدارى كه شما بر دوش داريد و بلكه اگر بيشتر هم مىتوانيد بدهيد، و روى دوش او بنهيد. چون هدر نمىرود و محفوظ مىماند. پس هر چه بيشتر بار خود را سبك سازيد! از جانب ديگر اكنون كه مىتوانيد اين كار را انجام بدهيد كوتاهى نكنيد كه چه بسا روزهاى ديگر قادر به انجام اين كار نباشيد. همين امروز كه توانايى داريد و دست شما باز است و از شما خواستهاند، فرصت را غنيمت شماريد.
انتخاب مسير زندگى
فراز ديگر سخن حضرت(عليه السلام) به اين نكته اشاره دارد كه اين راه طولانى و پرپيچ و خم و پرفراز و نشيب و سراسر تب و تاب، بالأخره به يك گردنه هولناك منتهى خواهد شد. گردنهاى كه بايد با همه پيچ و خمها و سختىها پشت سر گذارده شود. آن طرف گردنه يك دوراهى پيش روى شماست كه بر سر آن، اختيار انتخاب نداريد. يكى از اين راهها به بهشت و راه ديگر به جهنم ختم مىشود. از همين رو بايد قبل از رسيدن به گردنه تمام توان خود را به كار بگيريد؛ يعنى تا نفس باقى است و در اين دنيا هستيد براى خود فكرى نموده و چارهاى بينديشيد و از اينجا مسير خود را انتخاب كنيد وگرنه وقتى بالاى گردنه رسيديد و سرازير شديد، ديگر عنان
حركت در دست شما نيست و قدرت انتخاب نخواهيد داشت. پس پايان اين راه طولانى، چنين گردنهاى است و قبل از رسيدن به گردنه بايد تدبير لازم را به خرج دهيد و هر چه نيرو داريد در حسن انتخاب و حسن مشى به كار بگيريد تا گردنه را به راحتى پشت سر بگذاريد؛ چرا كه وقتى به گردنه رسيديد و نفس به آخر رسيد، ديگر نمىتوانيد انتخاب كنيد. و اگر هزارها بار بگوييد: رَبِّ ارْجِعُون. لِعَلّى اَعْمَلُ صالِحاً ...(1)، يك قدم مرا به آنطرف گردنه برگردانيد تا راه درست را انتخاب كنم، جواب خواهيد شنيد كه ديگر گذشت و بازگشت ممكن نيست. حال چون نمىدانيم در چه زمانى به گردنه مىرسيم، پس در تمام مدت و در لحظه لحظه طول مسير بايد راه صحيح را انتخاب كرده و در همان مسير حركت كنيم؛ كه اگر اشتباه رفتيم ديگر راه برگشت وجود ندارد. پس قبل از اين كه به گردنه برسيد و به عالم آخرت پا گذاريد براى خودتان برنامهريزى كنيد و مسير خودتان را مشخص نماييد. انتخاب صحيح در اين مسير همان سبكبار حركت نمودن است كه حضرت(عليه السلام) ما را به آن سفارش نمودند.
1. مؤمنون/ 99 ـ 100.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org