قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس هيجدهم

 

 

ارتباط با خدا (2)

 

 

 

مفهوم شفاعت

1. شفاعت در مسيحيّت

2. شفاعت در اسلام

جلوه‌هاى سبقت رحمت الهى بر عدالت او

الف. سهولت توبه

ب. پاداش بى حساب و عقاب بى‌مقدار

ج. سهولت بهره مدام از خزاين الهى

 

 

 

 

ارتباط با خدا (2)

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

وَ أعْلَمْ أَنَّ الَّذى بِيَدِهِ خَزائِنُ مَلَكُوتِ الدُّنْيا وَ الاَْخِرَةِ قَدْ أَذَنِ لِدُعائِكَ(1)، وَ تَكَفَّلَ لإِجابَتِكَ، وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ وَ هُوَ رَحيمٌ كَريمٌ، لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ، وَ لَمْ يُلْجِئْكَ إِلى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ، وَ لَمْ يَمْنَعَكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَمْ يُعَيَّرْكَ بِالاِْنابَةِ، وَ لَمْ يُعاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ، وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ تَعَرَّضْتَ لِلْفَضيحَةِ وَ لَمْ يُناقِشْكَ بِالْجَريمَةِ، وَ لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ، وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِى التَّوْبَةِ، فَجَعَلَ تَوْبَتَكَ التَّوَرُّعَ عَنْ الذَّنْبَ، وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَةً وَ حَسَنَتَكَ عَشْراً، وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ الْمَتَابِ وَالاِْسْتِعْتابِ، فَمَتى شِئْتَ سَمِعَ نِداءَكَ وَ نَجْواكَ فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحاجَتِكَ وَ أبْثَثْتَهُ ذاتَ نَفْسِكَ وَ شَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَكَ وَ اسْتَعَنْتَهُ عَلى اُمُورِكَ، ثُمَّ جَعَلَ فِى يَدِكَ مَفاتيحَ خَزائِنِهِ بِما أَذِنَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ، فَمَتى شِئْتَ اِسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعاءِ أَبْوابَ خَزائِنِهِ.

و بدان، آن كسى كه گنجينه‌هاى آسمان و زمين در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و اجابت دعاى تو را ضمانت نموده است. و تو را فرموده كه از او درخواست نمايى تا تو را عطا نمايد و او بخشنده و بزرگوار است و بين تو و خود كسى را نگمارده تا تو را از وى باز دارد. و تو را ناچار نكرده كه نزد او شفيع و ميانجى آورى و اگر گناه كردى تو را از توبه منع ننموده و به سبب بازگشت [به سوى خود] سرزنش نكرده و در كيفر تو شتاب نفرموده و آن‌جا كه سزاوار رسواشدن بودى، رسوايت نكرده و حساب گناهت را نكشيده و تو را از بخشايش خود نوميد نساخته و در ـ پذيرش ـ توبه بر تو سخت نگرفته است. پس توبه تو را پرهيز از گناه در نظر گرفت و كار بد و گناه تو را يك گناه شمرد و هر كار نيك تو را ده حسنه به حساب


1- اين قسمت وصيت در برخى نسخه‌ها اندكى تفاوت لفظى و جابجايى عبارت دارد.

آورد. و درِ بازگشت و خشنود ساختن را گشود و هر زمان كه تو اراده نمودى صدايت را شنيد و به راز دلت گوش داد. پس حاجت خود را به او مى‌رسانى و راز دل خود را نزد او مى‌گشايى و از اندوه خود به او شكايت مى‌كنى و در كارهايت از او استعانت مى‌جويى و سپس كليد گنجينه‌هايى كه درخواست آن را اجازه داده، در دست تو نهاده است. پس هرگاه كه خواستى، درِ گنجينه‌هاى او را با كليد دعا بگشايى!

 

تاكنون بخش‌هايى از وصيت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام) را قرائت كرديم و هم اينك به اين فراز از آن پندنامه الهى مى‌پردازيم كه محور فرمايشات حضرت(عليه السلام)، ارتباط با خداوند است. نعمت ارتباط با حضرت حق، نعمتى بس عظيم است كه به انسان ارزانى شده است تا هر شخص در هر زمانى كه بخواهد بدون احتياج به وساطت ديگران با خداى خود سخن بگويد. در اين جا نيز حضرت(عليه السلام) وسعت بى‌كران آن رحمت الهى را گوشزد مى‌فرمايد و شرايط آن را بيان مى‌نمايند تا انسان، ترغيب شده و از آن استفاده كند. البته توجه داريد كه نعمت ارتباط با خداى متعال، بزرگ‌ترين شرافت براى انسان است كه تمام خواسته‌هاى خود را با خدا در ميان مى‌گذارد و از او، طلب رحمت و فيض مى‌نمايد. و انسان اگر بداند كه بدين وسيله مى‌تواند از رحمت الهى بهرمند گردد، طبعاً به آن ترغيب مى شود. از آن جا كه اصل وجود ارتباط بين خالق و مخلوق از اهميّت ويژه‌اى برخوردار است و تبيين مفهوم آن و بيان ويژگى‌ها و كيفيّت آن، نكات مبهم را روشن خواهد نمود، لذا در پرتو كلام حضرت على(عليه السلام) به اين مهم مى‌پردازيم:

 

مفهوم شفاعت

1. شفاعت در مسيحيّت

همان گونه كه گذشت سخن از ارتباط با خداست. اصل اين ارتباط در نزد برخى اديان پذيرفته شده است و در برخى نه. بعد از پذيرفتن ارتباط در كيفيت آن نيز اختلاف‌نظر وجود دارد. خوب است كيفيت اين ارتباط را بررسى كنيم و ببينيم آيا انسان بدون واسطه با خدا ارتباط

برقرار مى‌سازد و يا با واسطه؟ در چه زمانى و به چه شكلى اين ارتباط ممكن است و نقش واسطه‌ها در ارتباط با خدا چيست؟ در اولين جمله از اين فراز وصيّت نامه، حضرت على(عليه السلام) اصل ارتباط مستقيم بين انسان و خدا را بيان مى‌فرمايند كه خداوند سبحان شما را مضطر و ناچار نكرده است كه نزد كسى ديگر برويد تا برايتان شفاعت كند، بلكه خود بدون واسطه مى‌توانيد به درگاه خدا رفته و حاجت خود را بخواهيد: لَمْ يُلْجِئْكَ اِلىَ مَنْ يَشْفَعُ اِلَيْهِ لَكَ؛ بين خود و شما كسى را نگمارده است تا تو را از وى باز دارد و تو را ناچار كرده تا نزد او شفيع و ميانجى آورى. پس طبق اين سخن حضرت هر شخصى خود مستقيم مى‌تواند به درگه خداوند رفته و طلب فيض و حاجت نمايد. امّا بايد بررسى نمود كه اين سخن حضرت(عليه السلام) با مسأله شفاعت چگونه سازگار است؟ ما معتقديم كه خداوند متعال شفعايى قرار داده كه براى ما شفاعت مى‌كنند و واسطه فيض بين ما و پروردگار هستند، در حالى كه در اين وصيت حضرت على(عليه السلام)مى‌فرمايند: بدون شفاعت و ميانجى گرى، مى‌توانيد به درگاه خدا برويد!! همان گونه كه حضرت سجاد(عليه السلام) نظير آن را در دعاى ابوحمزه ثمالى مى‌فرمايند: وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى اُنادِيهِ كُلَّما شِئْتُ لِحاجَتِى وَ اَخْلُو بِهِ‌حَيْثُ شِئْتُ لِسِرِّى بِغَيْرِ شَفيعِ، فَيْقضِى لِى حاجَتى(1)؛ ستايش خداى را كه هر وقت بخواهم، بدون شفيعى او را براى حاجت خود مى‌خوانم و هرگاه كه بخواهم بدون ميانجى‌گرى براى راز خود با او خلوت مى‌كنم و او حاجتم را برآورده مى‌سازد. گويا بين اين سخن و مسأله شفاعت كه از معارف پذيرفته شده است، ناسازگارى به چشم مى‌خورد. بايد اين تعارض را به گونه‌اى جواب داد و حل نمود. در مقام رفع اين توهّم مى‌توان گفت: گاه مقصود از شفاعت همان مفهومى مى‌باشد كه در مسيحيت مطرح است، به اين معنا كه انسان خود هرگز نمى‌تواند هيچ قدمى به سوى خدا بردارد و اندك ارتباطى با خدا برقرار كند و بايد حتماً شخص ديگرى واسطه شود و اين كار را انجام دهد، كه چنين انديشه‌اى كاملا مطرود و مردود است و اسلام چنين مفهومى از وساطت را هرگز نمى‌پذيرد. اين مفهوم تا اندازه‌اى شبيه مفهوم انحصارگرايى مسيحيت است. همان‌طور كه مى‌دانيد يكى از وظايف پاپ‌ها و كشيش‌ها اين است كه بين انسان‌ها و خدا واسطه شوند تا خدا گناهانشان را ببخشد؛ يعنى اگر كسى بخواهد گناهش بخشيده شود بايد نزد كشيش رفته و به گناه خود اعتراف كند تا كشيش دعا نموده و آن


1. صحيفه سجاديه و مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.

گاه خدا او را ببخشد. نظير اين مفهوم بين مشركان و بت‌پرستان نيز رايج بوده است كه به اعتقاد خودشان فرشتگان، دختران خدا هستند و اينها واسطه بين انسان و خداوند مى‌باشند. از اين‌رو بايد اينها را عبادت كرد تا نزد خدا شفاعت كنند و غير از اين، راهى براى قرب به خدا نيست. چنين اعتقادى بدون شك اعتقادى شرك‌آميز و خلاف اسلام است و ما در اسلام هرگز چنين شفاعتى نداريم.

 

2. شفاعت در اسلام

الف) شفاعت در دنيا

در كنار اين مفهوم مردود، شفاعت دو معناى ديگر هم دارد. در واقع دو مصداق ديگر براى شفاعت مى‌توان سراغ گرفت. يكى شفاعت در دنيا؛ يعنى توسلاتى كه نسبت به ائمه اطهار(عليهم السلام) انجام مى‌دهيم تا از خدا بخواهند كه دعاى ما را مستجاب فرمايد. اما بايد توجه كنيم كه اين عمل به اين معنا نيست كه اگر شفاعت و توسل اين چنينى نباشد، راه مسدود است و اصلا دعايى مستجاب نمى‌شود و به بارگاه الهى نمى‌رسد، بلكه اين خود نعمتى ديگر و باب ديگرى از رحمت الهى است كه خداى متعال گشوده است تا آن اندازه كه مى‌توانيم دعا كنيم و به خدا توجه پيدا كرده و مستحق رحمت شويم و يك عامل تقويت‌كننده داشته باشيم تا بيش از آن چه استحقاق داريم، دريافت كنيم و هرچه زودتر و بهتر و بيش‌تر و كامل‌تر دعا مستجاب شود و آن چه مى‌خواهيم كاملاً حاصل گردد. تأثير شفاعت در اين جا تقويت است و گرنه اين گونه نيست كه بدون توسل اصلاً نتوان دعا كرد. بلكه هر كسى در هر حالى و هر جايى مى‌تواند با خدا ارتباط برقرار كند و استغفار كند و حاجتى درخواست نمايد. ولى توسل جستن و ديگران را شفيع قرار دادن، اين كار را تقويت مى‌كند. البته اين راه را خود خدا قرار داده تا علاوه بر اين كه خود دعا مى‌كنيم، از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هم استمداد بجوييم تا دعاى بهتر مستجاب شود. نمونه و مصداق بارز اين مفهوم آيه شريفه‌اى است كه حضرت حق (جل جلاله) مى‌فرمايد: وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ وَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسوُلُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيما(1)؛ اگر اين


1. نساء/ 64.

مخالفانى كه به خود ستم نمودند، نزد تو مى‌آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‌كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى‌كرد، خدا را توبه‌پذير و مهربان مى‌يافتند. پس مطابق اين معنا، شفاعت يك عامل تقويت‌كننده است؛ عاملى كه ضمانت مى‌كند تا دعا زودتر و كامل‌تر مستجاب گردد، نه اين كه اگر اين باب باز نشده بود و خداى متعال چنين وسيله‌اى را قرار نداده بود، امكان دعا كردن نبود و تنها از همين راه مى‌بايست به درگاه خداى متعال دعا كرد و ارتباط برقرار نمود. بنابراين معنا، كمك گرفتن از اولياى خدا و توسل و شفيع قرار دادن آنها صحيح است ولى معنايش اين نيست كه اگر اين نوع شفاعت را خداوند منان قرار نداده بود، ارتباط با خدا ممكن نبود، بلكه امكان آن هميشه وجود دارد ولى كسانى كه از اين راه استفاده كنند، بهتر بهره‌مند مى‌شوند. چون هر كسى به اندازه معرفت و ايمانش با خدا ارتباط برقرار مى‌كند و چون ايمان و معرفت ما ضعيف است، ارتباط ما نيز بسيار ضعيف انجام مى‌پذيرد و در مجراى بسيار محدودى با خدا ارتباط برقرار مى‌كنيم. اما وقتى خود را به راه محكم‌تر و شاهراه وسيع و مجرايى قوى‌تر مرتبط ساختيم، و در كنار آن خود نيز تلاش نموده و دعا كرديم و به باب وسيع رحمت الهى دست آويختيم، استحقاق ما براى رحمت، بيشتر مى‌گردد و فزونى مى‌يابد. نه اينكه بدون شفاعت اصلاً امكان برخوردارى از رحمت الهى وجود نداشته باشد.

يك نكته را نبايد فراموش نمود و از آن غفلت ورزيد كه خداى متعال از اين‌رو اين نعمت را قرار داده و اعلام كرده كه نزد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و يا بنابر عقيده ما نزد اهل‌بيت(عليهم السلام) رفته و توسل بجوييد كه اين راه براى رسيدن به رحمت الهى موثرتر است. ولى اگر كسى اعراض كرد و تكبر ورزيد و گفت من خودم بدون واسطه و شفاعت ديگران رو به درگاه خدا مى‌آورم، اين عمل موجب محروميت از لطف الهى مى‌گردد؛ يعنى وقتى از اين نعمتى كه خدا قرار داده اعراض كرده و استكبار نمود، از لطف و رحمت حضرت حق، محروم خواهد شد. به تعبير ديگر وقتى مى‌گويد نمى‌خواهم زير بار منّت پيغمبر و ائمه(صلى الله عليه وآله) بروم و خودم مى‌خواهم دعا كنم، اين اعراض، موجب محروميت از شفاعت مى‌شود. از اين‌رو كسانى كه مرتكب چنين عملى مى‌شوند، از رحمت الهى محروم مى‌گردند. خداوند درباره منافقان زمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه حاضر نشدند خدمت پيغمبر اكرم برسند و از آن حضرت بخواهند كه برايشان استغفار كند،

مى‌فرمايد: سَواءٌ عَلَيْهِمْ اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرُلَهُمْ لَنْ يَغْفِرَاللّهُ لَهُم(1)؛ چه براى آنها استغفار كنى چه نكنى تفاوت نمى‌كند و خداوند هرگز آنها را نمى‌بخشد. چون استنكاف كردند و تكبر ورزيدند و گفتند ما كارى به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نداريم كه برايمان وساطت كند، لذا از شفاعت محروم مى‌شوند.

به هرحال چنين نيست كه اگر باب شفاعت دنيوى مفتوح نشده بود، ما راهى براى ارتباط با خدا نداشتيم و اصلاً امكان ارتباط با خدا نبود بلكه بدون وساطت هم مى‌شود با خداوند سبحان ارتباط برقرار كرد ولى اگر شفيع داشته باشيم اين ارتباط محكم‌تر و استحقاق رحمت، بيشتر مى‌شود و زودتر و بهتر به نتيجه مى‌رسيم.

 

ب) شفاعت در آخرت

آن چه گذشت مربوط به شفاعت در اين عالم بود ولى يك شفاعت هم در آخرت داريم كه خدا به وساطت و شفاعت ائمه هدى(عليهم السلام) افرادى را از آتش جهنم نجات مى‌دهد؛ يعنى آنهايى كه به خدا ايمان دارند و با ايمان وارد صحنه محشر شده‌اند مورد شفاعت اهل بيت(عليهم السلام) واقع شده و به بهشت راه مى‌يابند. پس اين شفاعت شامل حال افرادى مى‌شود كه اهل ايمان هستند نه افرادى كه در اثر گناه، ايمان از آنها سلب شده است. كسانى كه از اين دنيا با ايمان مى‌روند و اگر گناهانى هم مرتكب شده‌اند در اثر اجتناب از كباير و يا برخى اعمال پسنديده در همين دنيا آمرزيده مى‌شوند و پاك و با ايمان وارد آن دنيا مى‌شوند، مشمول شفاعت مى‌گردند. البته راه‌هاى آمرزش گناه متعدد است و يكى از راه‌هاى آمرزش گناه، اجتناب از كباير است: اَلَّذينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الاِْثْمِ وَالْفَواحِشَ اِلاَّ اللَّمَمَ اِنَّ رَبَّكَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ ...(2)؛ آنهايى كه از گناهان كبيره و اعمال زشت به جز صغيره دورى مى‌گزينند، آمرزش پروردگار تو گسترده است. كسانى كه مقيد مى‌باشند و مرتكب گناهان كبيره نمى‌شوند موجبات آمرزش خود را فراهم مى‌آورند. چون يكى از گناهان كبيره همان اصرار بر صغيره است. در واقع اين افراد نه تنها مرتكب گناهان كبيره نمى‌شوند بلكه بر گناهان صغيره نيز اصرار نمىورزند لذا خداوند لغزش‌ها و گناهان


1. منافقون/ 6.

2. نجم/ 32.

كوچك آنها را مى‌بخشد. حتى اگر توبه هم نكرده باشد، اجتناب از گناه راهى براى آمرزش آنهاست. همان‌گونه كه توبه نيز راهى بر آمرزش گناه است كه در همين قسمت از فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) خواهد آمد. راه سوم، شفاعت است. اين راه، شامل حال كسانى مى‌شود كه با توبه آمرزيده نشده‌اند يا از بعضى از گناهان توبه نكرده‌اند و يا توبه آنها قبول نشده است، از اين رو مدتى در عالم برزخ معذب خواهند بود، ولى در نهايت به واسطه شفاعت نجات پيدا مى‌كنند. در حقيقت آن چه سبب نجات آنها مى‌گردد همان ايمان آنهاست؛ يعنى علت نجات آنها ايمانشان است والاّ اگر بى‌ايمان باشند و يا نسبت به دستورهاى الهى استخفاف كرده باشند، مخصوصاً نسبت به نماز استخفاف نموده باشند، هرگز مشمول شفاعت نمى‌شوند. امام صادق(عليه السلام) هنگام وفاتشان بستگان خود را جمع كرده و فرمودند: اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاة(1)؛ شفاعت ما به كسانى كه نماز را سبك شمارند نمى‌رسد.

همان گونه كه گذشت اين معناى شفاعت شرط دارد. شرط آن اين است كه شخص ايمان آورده باشد و ايمانش را نيز تا هنگام مرگ حفظ نمايد و در آخرت با ايمان وارد صحنه محشر شده باشد و اگر در اثر كثرت گناه ايمانش را از دست بدهد، مشمول شفاعت نخواهد شد. در واقع، شفاعت به آمرزش گناهان كمك مى‌كند. البته عامل اصلى آمرزش همان ايمان فرد است. و از آن جا كه خدا رحيم است، يك عامل تقويت كننده به منظور آمرزش گناهان و عفو از خطاها مقرر فرموده است كه همان شفاعت انبيا و اوليا و بندگان صالح خداوند متعال است؛ يعنى جزء اخير علت تامه آمرزش گناهان و عفو نمودن در آن دنيا، شفاعت است. از همين روست كه نمى‌توان شفاعت را پارتى‌بازى تلقى نمود؛ چرا كه هرگز نمى‌توان كسى را بدون استحقاق شفاعت كرد. اين گونه نيست كه بتوان بدون تحصيل شرايط و مقدمات در دنيا و آخرت، مشمول شفاعت شد، بلكه شرايطى لازم دارد كه بايد تحصيل شود. براى شفاعت در اين دنيا لازم است كه اهل استغفار و توسل باشد: فَاسْتَغْفَرُوا للّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُوُل(2). شفاعت در آخرت هم ايمان را لازم دارد و بايد با ايمان از دنيا برود و در اثر كثرت گناه ايمانش از بين نرفته باشد و با ايمان وارد عالم آخرت شود تا بعد از تحمل عذاب در عالم برزخ و تصفيه شدن، از رهگذر شفاعت وارد بهشت و دار رحمت الهى گردد.


1. بحارالانوار: ج 83، ص 19.

2. نساء/ 64.

جلوه‌هاى سبقت رحمت الهى بر عدالت او

الف) سهولت توبه

سخنان امير كلام در لفظ و لحن و فضاى گفتار، دربردارنده معانى والا و بلندى است كه نور جلوه‌گرى يك بخش آن، چشم را از مشاهده جنبه‌هاى ديگر جمال و جلال آن ناتوان مى‌سازد. مگر آن كه چند نفر با ديده بصير به نظاره بنشينند و هر يك جلوه‌اى از آن را تبيين نمايند. اين قسمت از كلام آن حضرت نيز به گونه‌اى است كه در عين حال كه ما را به ارتباط با خداوند دعوت و ترغيب مى‌نمايد، جلوه‌هاى رحمت الهى و سبقت رحمت و مغفرت بر سخط و عقوبت را نيز به تصوير مى‌كشد:

وَلَمْ يَمْنَعْكَ اِنْ اَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةَ وَلَمْ يُعْيِّرْكَ بِالاِْنابَةِ، وَلَمْ يُعاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ، وَلَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ تَعَرَّضْتَ لِلْفَضيحَةِ، وَلَمْ يُناقِشْكَ بِالْجَرَيمَة؛ اگر مرتكب گناهى شدى، خداوند تو را از توبه نمودن باز نداشت و در كيفر تو شتاب نفرمود و اگر سزاوار رسوا شدن بودى تو را رسوا نساخت و از گناهان تو حساب نكشيد. اين سخنان علاوه بر اين كه دلالت دارد خداوند سبحان باب دعا را به روى انسان گشوده است، جلوه‌هايى از رحمت الهى را نيز بيان مى‌كنند تا انسان ترغيب شود و از اين موقعيت و بابى كه به روى او گشوده شده است، استفاده كند و از اين نعمت الهى بهره گيرد. حضرت(عليه السلام) به انسان‌هاى غافل يادآورى مى‌فرمايند كه خداوند متعال مى‌توانست مقرر فرمايد كه هر كس معصيت نمود، بايد عذاب آن را نقد و فورى تحمل كند. اگر خداى سبحان چنين قانونى را قرار داده بود، خلاف عقل نبود؛ چون كسى كه علم زشتى مرتكب شده است، بايد مجازات آن عمل ناپسند خود را ـ چه اندك چه زياد ـ ببيند. ولى از آن روى كه حضرت حق (جل‌جلاله) به انسان‌ها رحمت دارد، راه توبه را به روى گناهكاران گشوده و آنها را مجازات نفرموده است تا بلكه گناه گذشته بخشيده شود. اين نعمت عظيم و بى‌حساب باعث مى‌شود كسى كه يك عمر طولانى را با گناه گذرانده و در اواخر عمر متنبّه و مستبصر شده است، با توبه واقعى و حقيقى همه گناهانش بخشيده شود. عدل الهى اقتضا مى‌كند هر شخصى كه كار ناشايست انجام داد مجازات آن را ببيند، ولى از آن جا كه رحمت الهى بر عدل او سبقت دارد، اين امكان را براى انسان فراهم آورده است كه على رغم ارتكاب گناه و استحقاق

عقاب بتواند با توبه، گناه خود را جبران كند و از مجازات، خلاص شود. نكته ظريف‌تر اين كه حضرت حق توبه‌نمودن را خيلى مشكل مقرر نكرده و براى آن شرايطى سخت و طاقت‌فرسا قرار نداده است تا غير مقدور و دشوار شود؛ مثلا نفرموده است براى توبه نمودن، فلان عمل شاق را انجام بدهيد و يا رياضت بكشيد تا گناهان گذشته را جبران كند وَلَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِى‌التَّوْبَة؛ در توبه نمودن خيلى سخت‌گيرى نكرده است. كافى است واقعاً پشيمان شويد و تصميم بگيرد كه ديگر آن عمل را مرتكب نشويد. همين ترك گناه و پشيمان شدن باعث مى‌شود كه گناهان گذشته بخشيده شود. البته به شرط آن كه تصميم قطعى بگيرد و به اين تصميم پاى بند باشيد. البته اگر عبادتى را ترك كرده و يا مال كسى را خورده‌ايد، چون حق‌الناس است معيار ديگرى دارد. لذا طبق آن معيار بايد جبران كرده و يا قضاى آن عبادات را ـ اگر قضا دارد ـ به جا آوريد تا توبه ممكن گردد. به هرحال صرف پشيمانى و تصميم قطعى بر ترك گناه براى توبه نمودن و آمرزش گناهان كافى است. از همين رو حضرت(عليه السلام)مى‌فرمايد: فَجَعَلَ تَوْبَتَكَ التَّوَرُّعَ عَنِ‌الذَّنْب؛ توبه همين است كه واقعاً از گناه اجتناب كنى. اگر بعد از تصميم، پرهيز كرد و خود را حفظ نمود، همين كافى است كه گناه گذشته هم بخشيده شود.

 

ب) پاداش بى حساب و عقاب بى‌مقدار

جلوه ديگر از سبقت رحمت الهى، وسعت بى‌منتهاى رحمت حضرت حق است. براى توضيح و تبيين اين جلوه از سبقت رحمت الهى به يك بيان تمثيلى روى مى‌آوريم. فرض كنيد براى اندازه‌گيرى كارهاى خوب و بد، مقياسى را در اختيار داريم؛ مثلاً يك جمله سه كلمه‌اى را در نظر آوريد كه اگر به شكلى خاص بيان گردد، گناه محسوب مى‌شود و موجب عقاب مى‌گردد و اگر به صورت ديگرى گفته شود، عبادت شمرده شده، ثواب را در پى دارد. بنابراين، مقياس اندازه‌گيرى، يك جمله سه كلمه‌اى است كه مى‌تواند به صورت حسنه باشد و ممكن است به صورت گناه و سيئه نمودار گردد. حال، متناسب با همين مقياس اگر گناهى صورت پذيرد، بايد به همين اندازه عقاب در نظر گرفته شود؛ يعنى عقاب متناسب با اين جمله سه كلمه‌اى است و ثواب هم همين طور. اما در نزد خداوند سبحان همين جمله سه كلمه‌اى اگر

عنوان گناه را بپذيرد يك عقاب را به دنبال خواهد داشت و اگر عنوان عبادت و انجام وظيفه را به خود بگيرد، ده برابر ثواب دارد؛ در حالى كه عدالت اقتضا مى‌كند كه اگر براى يك جمله سه كلمه‌اى گناه و معصيت، يك واحد عقاب درنظر گرفته شده براى عبادتش هم، ثوابى مساوى با آن يك واحد در نظر گرفته شود. ولى خداى متعال به خاطر رحمتى كه به بندگان خود دارد مى‌فرمايد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا(1)؛ يعنى حسنه را ده برابر پاداش مى‌دهد. از نظر عقلى و به مقتضاى عدالت، همان واحدى را كه براى سنجش ثواب در نظر مى‌گيريم، در مقابل گناه نيز بايد محفوظ بداريم، ولى خداوند سبحان در مقام ثواب، ده برابر ثواب مى‌دهد كه خود يك رحمت فوق‌العاده‌اى است كه نشان از سبقت رحمت الهى بر عدالت او دارد. عدالت اقتضا مى‌كند كه اگر گناهى انجام گيرد يك عقاب و اگر كار خوبى نيز انجام پذيرد يك ثواب منظور گردد. اما در دستگاه قضاوت الهى يك گناه، همان يك عقاب را دارد ولى يك ثواب، ده برابر پاداش داده مى‌شود كه خود، نشان ديگرى از رحمت الهى است تا انسان ها تشويق شده و به سوى خدا بروند و از اين رحمت بهرمند گردند؛ خدايى كه حَسَبَ سَيِّئَتَكَ واحِدَةً وَحَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً؛ كار بد تو را يكى و كار خوب تو را ده برابر حساب مى‌كند.

 

ج) سهولت بهره مدام از خزاين الهى

نعمت بى‌پايان حضرت حق هميشه شامل حال همگان بوده و هست و حتى با تخلّف و معصيت نيز نه تنها باب رحمت الهى مسدود نمى‌شود، بلكه حتى زمانى كه انسان گناهى را مرتكب مى‌شود و مستحق عقوبت مى‌گردد نيز با توبه، او را مستحق نعمت خود مى‌سازد و نه تنها نعمت عمومى خود را ارزانى مى‌فرمايد، بلكه گوش به دعا و خواسته او نيز مى‌سپارد تا حاجت اختصاصى وى را نيز اجابت نمايد: فَمَتَى شِئْتَ سَمِعَ نِدَاكَ وَ نَجْوَاكَ، فَأَفْضَيْتَ اِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ. اين خود، باب رحمت الهى است كه فراروى انسان گشوده شده است و امكان ارتباط با خدا را در همه جا و در همه حال ميّسر مى‌سازد تا هر وقت كه بخواهيم در خانه او را بكوبيم و هر وقت بخواهيم، اين كليد را به كار بگيريم و قفل در رحمت الهى و وصال او را بگشاييم و


1. انعام/ 170.

آن حجاب بين خود و خدا را با اين كليد برطرف سازيم و حاجات خود را از خدا بخواهيم و يك لحظه هم احساس نااميدى را در خانه دل، راه ندهيم.

پس هر زمانى كه اراده كرديد و خواستيد خدا را بخوانيد، چه فرياد بزنيد و چه نجوا كنيد و درگوشى او را بخوانيد، ندا و نجواى شما را مى‌شنود. از اين‌روى فرصت را غنيمت شمرده و حاجت خود را در هرجا و هرحالى به او عرضه داريد و درد دل خود را با او در ميان گذاريد. اگر ناراحتى و گلايه‌اى داريد و اگر از او كمك مى‌خواهيد و اگر در همه حال، حرف خود را با او بيان كنيد و نه تنها همين يك حاجت، بلكه هر احتياجى كه داريد از او بخواهيد، كه هر مشكلى را حل و هر همّ و غمّى را برطرف مى‌نمايد. او با دعا كليد همه خزاين خود را در اختيار شما گذاشته تا از آن خزاين رحمت و نعمت‌هاى الهى برخوردار گرديد. هرگز نگفته است كه به اندازه نياز و حاجت، به شما مى‌دهم، بلكه به اندازه‌اى كه همت داريد و بخواهيد و به اندازه‌اى كه عقلتان مى‌رسد، به شما نعمت خواهم داد؛ يعنى با دعا كليد اين خزاين را در اختيار شما نهاده است تا باب خزاين الهى را گشوده، از آن بهره‌مند شويد: فَمَتَى شِئْتَ‌اِسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ اَبْوَابَ خَزَائِنِه؛ كليد دعا، درهاى خزاين الهى را مى‌گشايد. ما اگر ثروتى داشته باشيم آن را در گاوصندوق نگه مى‌داريم و حفظ مى‌كنيم. قفل سرّى و رمزى براى آن نصب مى‌كنيم تا كسى نتواند آن را باز كند، ولى خداوند سبحان كليد خزاين بى‌نهايت رحمت خود را به راحتى در اختيار ما قرار داده است؛ نه قفل و رمزى براى آن قرار داده و نه محافظ و مأمورى بر آن گمارده است.

اما هزاران آه و افسوس! با وجود اين كه رحمت خداوند منان اين همه وسعت دارد و كليد خزاين رحمت واسعه الهى در دستان ما قرار داده شده و زمينه رشد ما مهيا و وسيله جبران گناهانمان فراهم شده است، از اين وسايل و امكانات استفاده نمى‌كنيم. مگر اين عمل چه قدر مؤونه لازم دارد كه اين سان غافل و جاهل و بى‌همّت و سست و تنبل شده‌ايم و از اين همه وسايل رحمت الهى كه براى ما فراهم است، استفاده نمى‌كنيم و با كليد دعا، خزاين بى‌پايان رحمت الهى را به روى خود نمى‌گشاييم؟!

 

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org