- درسبيستوسوم:آيين زندگى
- درسبيستوچهارم:همنشين شايسته
- درسبيستوپنجم:آفت ارتباطهاى اجتماعى
- درسبيستوششم:اعتصام قلب
- درسبيستوهفتم:آرزوهاى طولانى
- درسبيستوهشتم:دل صاف
- درسبيستونهم:جايگاه تجربه در زندگى انسانى
- درسسيام:فرصتهاى طلايى
- درسسيويكم:ريشه برترىطلبى
- درسسيودوم:خطر و حذر
- درسسيوسوم:روابط اجتماعى
- درسسيوچهارم:آداب رفاقت (1)
- درسسيوپنجم:آداب رفاقت (2)
- درس سيوششم:آداب رفاقت (3)
- درسسيوهفتم:انواع روزى
- درسسيوهشتم:دنياى ايدهآل
- درسسيونهم:درس تاريخ (1)
- درسچهلم:درس تاريخ (2)
- درسچهلويكم:از انسانيّت تا...
- درسچهلودوم:حقشناسى
- درسچهلوسوم:از فضيلت تا رذيلت
درس بيست و سوم
آيين زندگى
گذر زندگى
زهد، آيين زندگى
راه كسب متاع دني
آيين زندگى
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
وَ اعْلَمْ أَنَّ مَنْ كانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ فَإِنَّهُ يُسارُ بِهِ وَإِنْ كانَ لا يَسيرُ. أَبَى اللّهُ إِلاّ خَرابَ الدُّنيا وَ عِمارَةَ الاخِرَةِ.
يا بُنَىَّ! فَإنْ تَزْهَدْ فيما زَهَّدَكَ اللّهُ فِيهِ مَنَ الدُّنْيَا وَ تَعْزِفْ نَفْسَكَ عَنْها فَهِى أَهْلُ ذلِكَ، وَ إِنْ كُنْتَ غَيْرَ قابِلِ نَصيحَتِى إِيّاكَ فِيهَا فَاعْلَمْ يَقيِناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ وَاِنَّكَ فِى سَبيِلِ مَنْ كانَ قَبْلَكَ فَاخْفِضْ فِى الطَّلَبِ، وَ أَجْمِلْ فِى الْمُكْتَسَبِ فَاِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ إِلى حَرَب وَ لَيْسَ كُلُّ طالِب بِناج وَ كُلُّ مُجْمِل بِمُحْتاج، وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ كُلَّ دَنِيَّة وَ إنْ سَاقَتْكَ إِلىَ رَغْبَة، فَاِنَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً؛
و بدان! هر كه شب و روز مركب اوست، او را براند گرچه وى ايستاده ماند. خداوند جز ويرانى دنيا و آبادانى آخرت را نخواسته است.
اى پسرم! اگر آنگونه كه خداوند تو را از دنيا بازداشته است، خود را از آن بازداشتى، دنيا شايسته اين است و اگر نصيحت مرا درباره دنيا پذيرا نبودى، به يقين بدان كه تو هرگز به آرزويت دست نخواهى يافت و از اجل خود، روى نتوانى برتافت. بدان كه تو در راه كسانى قدم بر مىدارى كه پيش از تو بودند، پس در طلب دنيا مدارا كن و آرام باش و در راه تحصيل آن به نيكى عمل كن! چه بسا طلبكردنى كه به از دست دادن سرمايه انجامد. نه هر جويندهاى، يابنده است و نه هر ميانهروى، محتاج. خود را از هر پستى گرامى بدار، هر چند كه تو را به مرادت رساند؛ زيرا هرگز برابر آنچه [از دين و آبروى خود] صرف مىكنى، عوض نخواهى گرفت.
به يقين بهترين و گاه يگانه راه مصونيت يافتن از انبوه انحرافات و نفوذ وساوس شيطان، استناره از انوار علوم و ارشادهاى اهلبيت(عليهم السلام) مىباشد. در اين راستا و در ادامه مباحث جلد اول از اين مجموعه، به شرح و توضيح وصيت امام على(عليه السلام) به فرزندش امام حسن(عليه السلام)مىپردازيم. بدان اميد كه نويسنده و خواننده از اين چشمه فيض سبحانى بهرهمند گردند و از اين رهگذر رضايت خداوند منان و حضرت ولى عصر (عجّل اللّه فرجه الشّريف) فراهم آيد.
قبل از هر كلام و سخنى از خداى متعال مسألت مىنماييم كه به بركت انوار پاك معصومان و به حرمت خون شهداى والامقامِ اسلام همه ما را هدايت فرمايد، دلهاى ما را لايق استفاده از انوار علوم اهلبيت(عليهم السلام) گرداند و قابليت جرعهنوشى از كوثر معارف الهى و ذخاير علوم سبحانى را به ما ارزانى فرمايد. همانگونه كه در جلد اول بيان شد، وصيتنامه اميرالمؤمنين على(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام) را مىتوان به سه بخش تقسيم نمود: در بخش اول، حضرت على(عليه السلام)به معرفى وصيتكننده و وصيتشونده مىپردازند و اوصافى را براى خودشان به عنوان وصيتكننده و براى فرزندشان به عنوان وصيتشونده ذكر مىفرمايند. همچنين جايگاه و اهميت وصيتنامه را در فرهنگ اسلام كاملا روشن نموده، به تبع آن ارزش وصيتهاى خود را گوشزد مىفرمايند و ديگران را به بهرهبردارى و استناره از اين انوار هدايت تشويق مىكنند. در بخش دوم، حضرت على(عليه السلام) به مقايسه دنيا و آخرت مىپردازد و با تأكيد بر گذرابودن زندگى دنيا زيربناى يك انديشه الهى را پىريزى مىنمايد كه عهدهدار ايجاد بينشى صحيح از زندگى دنيا و ارتباط آن با زندگى اخروى است. شايد بهترين بيانى كه درباره بيان حقيقت زندگى دنيا مىتوان سراغ گرفت، در همين وصيتنامه شريف آمده است كه آن را «گذرگاه» معرفى مىكند و بدين وسيله زمينه بيان مطالب بخش پايانى را فراهم مىآورد. در قسمت سوم، آن حضرت، به بيان پندها و دستورهايى عملى مىپردازند كه در قسمت اول و دوم وصيتشان زمينه پذيرش آنها را فراهم آوردهاند. در واقع مباحث قبلى زمينهساز ورود به قسمت سوم، يعنى دستورالعملهاى عملى، مىباشد؛ چرا كه با اعطاى بينش صحيح است كه زمينه عمل نيك و اصلاح فراهم مىگردد. عمل صحيح و خالص، خودسازى و اصلاح معنوى خويشتن در صورتى تحقق مىيابد كه انسان، بينشى صحيح از خويش و جهان هستى داشته باشد. از
اينروست كه آن حضرت(عليه السلام) در بخش اوّل، اين دستورهاى عملى را بيان نفرمودند؛ بلكه بعد از بيان دو بخش پيشين و زمينهسازى لازم، وارد قسمت سوم وصيتنامه كه به صورت عباراتى كوتاه و كلماتى قصار بيان شده است، مىشوند؛ عباراتى كه هر كدام خود گنجينهاى گرانبهاست كه دنيايى از معانى را در خود نهفته دارد.
اينك به شرح و بررسى قسمت سوم اين پندنامه الهى يعنى دستورهاى عملى كه در قالب عبارات كوتاه و كلمات قصار بيان شده است مىپردازيم. البته اين سخنان، گرچه كوتاه است و ليك عمقى بىمنتها دارد كه دست فكر غواصان حقيقت از رسيدن به ژرفناى آن كوتاه است. اين واقعيت مسلم، بهانه به دست گروهى از دانشمندان داده است تا با ارائه توضيحى كوتاه از كنار اين درياى حكمت عملى عبور و كمتر در عمق آن غور نمايند؛ در حالى كه همين حقيقت عدهاى را به شرح مبسوط و بسيار گسترده و توضيح آن فرامين فراخوانده است. در كنار اين دو روش راه سومى را انتخاب مىكنيم كه حد اعتدال بين اين دو باشد؛ يعنى نه خيلى وسيع و پردامنه به شرح و تفسير عبارات و مقدمات و مؤخرات آن مىپردازيم. و نه به بيانى ساده و ترجمهاى ابتدايى و گذرا اكتفا مىكنيم؛ بلكه بين اين دو روش، روش اعتدال را برگزيده، به تفسير و توضيحى گويا از اين درهاى ثمين مىپردازيم.
گذر زندگى
از آنجا كه يكى از بهترين راههاى بيان يك مطلب ـ كه گويا با طبيعت انسان نيز عجين گشته است ـ استفاده از تشبيه و تمثيل مىباشد، حضرت على(عليه السلام) نيز از اين شيوه بهره مىگيرند و در قالب يك تشبيه و تمثيل ضمنى، زندگى انسان در اين دنيا را به مسافرى كه در حال سفر است، تشبيه مىفرمايند و در پرتو اين تشبيه بديع، نكات بسيار لطيفى را بيان مىنمايند. بدين معنا كه انسان بر اساس شهود، تعبد، علم و مشاهده و... پذيرفته است كه روزى از اين خانه ويران دنيا خواهد رفت و زندگى وى در اين دنيا در حقيقت، شبيه يك سفر است، اما با سفرهاى معمولى تفاوت دارد. ما در سفرهاى معمولى، در اتخاذ تصميم براى سفركردن، كيفيت سفر، زمان و مكان توقف يا حركت، انتخاب مسير، زمان استراحت و... جملگى آزاد بوده، به انتخاب و
اختيار خود عمل مىكنيم. بىترديد آن گاه كه با وسيله شخصى خود سفر مىكنيم، حتى سفر واجب و شرعى مانند حج، اين آزادى و اختيار كاملا مشهود است، اما در سفر ديگرى به نام سفر روزگار و طى نمودن ايام عمر، اينگونه آزاد نبوده، نمىتوانيم خود تصميم بگيريم كه سفر كنيم يا نه! چه بخواهيم و چه نخواهيم ما را مىبرند. اين سفر، سفرى است كه اختيار آن در دست ما نيست كه اگر بخواهيم، نرويم بلكه ما را مىبرند، هر چند نخواسته باشيم. اين، فرق اساسى سفر اخروى با سفرهاى دنيوى است. در سفرهاى دنيوى، آدمى خود وسيلهاى را انتخاب مىكند و سرعت و كيفيت حركتش را كنترل مىنمايد؛ مثلا خود تصميم مىگيرد كه با اتومبيل شخصى يا وسايل عمومى و يا كشتى و يا هواپيما كه هر يك سرعت معينى دارند، سفر كند در حالى كه سفر به سوى آخرت، سفرى اجبارى است كه چه بخواهيم و چه نخواهيم ما را مىبرند و بايد برويم؛ نه در انجام اين سفر، اختيارى داريم و نه در ترك آن، حق اظهار نظرى؛ نه در زمان شروع آن حق انتخاب داريم و نه در دير يا زودشدن آن تأثيرى؛ سرعت اين سفر، غير قابل كنترل است و كند يا تندشدن آن و شتاب و يا خموشى آن به دست ما نيست. خلاصه اين كه در اين سفر، نه تنها حق هيچگونه تصميمگيرى و اظهار نظرى نداريم بلكه ناتوان از ابراز هر عكسالعملى هستيم. اين سفر، سفرى اجبارى است كه براى ما متعين شده است و به زور ما را مىبرند، مركب آن هم مركبى تندرو مىباشد كه هيچ قابل مهار و كنترل نيست. ما را بر مركب زمان و گذر ايام سوار كردهاند و با سرعتى كه خود مىخواهند مىبرند. اين مركب رهوار، بهگونهاى حركت مىكند كه نه سرعت آن تحت كنترل ما مىباشد و نه مهار آن براى ما ممكن است. ما را با خود به سوى هدفى مىبرد كه اعمال و رفتار ما معينكننده آن است. بنابراين بايد حقيقت اين سفر را بشناسيم، قدر آن را بدانيم و در لحظه لحظه آن، مواظب اعمال و رفتار خود باشيم كه مبادا با رفتارى نسنجيده، از مسير خارج و از هدف مورد نظر دور شده، هلاك گرديم. بايد توجه داشته باشيم كه سرعت زياد و حساسيت فوقالعاده اين زمانپيما، دقت بيشترى را مىطلبد.
در اينجا مجدداً اشاره مىكنيم كه امير المؤمنين(عليه السلام) در اين بيان الهى و آسمانى، اگرچه در ظاهر فرزندشان امام حسن(عليه السلام) را مخاطب قرار دادهاند، اما در واقع همه جوانها را مورد
خطاب قرار مىدهند و از حقيقت زندگى دنيا آگاه مىسازند؛ يعنى اگر چه در ظاهر به فرزند خودشان، امام حسن(عليه السلام)، سفارش مىكنند، ولى در حقيقت همه افرادى كه در فرزند بودن و برخوردارى از ويژگىهاى يك جوان عادى همانند امام حسن(عليه السلام) مىباشند، مخاطب حضرت على(عليه السلام) قرار مىگيرند. از آنجا كه تمام انسانها همچون فرزندانى عزيز، مورد لطف بىمنتهاى آن حضرت مىباشند، از اين سفارش بهرهمند مىگردند و مخاطب آن حضرت(عليه السلام) واقع مىشوند. گويا به تمام جوانان جوياى ترقى گوشزد مىكنند كه اگر مىخواهيد راه خير و كمال را پيدا كنيد گمان مبريد راهى بهتر از آنچه من، براى فرزندم امام حسن(عليه السلام) معرفى كردهام، پيدا مىكنيد. آيا پدرى دلسوزتر از على(عليه السلام) و فرزندى شايستهتر از امام حسن(عليه السلام) مىشناسيد؟ اينك شما به نوعى مورد محبت پدرانه على(عليه السلام) قرار گرفته و هم طراز با امام معصوم در نظر گرفته شدهايد؟ پس قدر خودتان را بدانيد كه مخاطب چه نامهاى هستيد!
حال با توجه به اين تمثيل غنى و گويا، حضرت على(عليه السلام) به فرزند خود مىفرمايند: وَاعْلَمْ اَنَّ مَنْ كانَتْ مُطِيَّتُهُ اللَّيْل وَ النَّهارَ فاِنَّهُ يُسارُ بِهِ و اِنْ كانَ لا يَسير؛ هر كس مركبش شب و روز است، او را مىبرند هر چند كه خودش راهپيمايى نكند. چه كسى بر مركب زمان، سوار است؟ واضح است كه شخص خاصى بر مركب شب و روز سوار نيست، بلكه همه ما و هر كه در اين دنيا زندگى مىكند، بر مركب زمان سوار است و با سرعتى به پيش مىرود كه هيچ توقف و درنگى در حركت خود ندارد؛ تمام اهل روزگار بر مركب زمان سوارند و چه بخواهند و چه نخواهند شب و روز آنها را با خود مىبرد و حتى يك لحظه هم توقف ندارد. تا چشم به هم بزنند مىگذرد و ديگر لحظه قبلى باقى نيست. با اين توصيف، بىترديد مىبايست از اين سير و سفر بهرهبردارى و براى مقصد، سوغات و تحفهاى بىبديل و اسباب زندگى راحت و آسودهاى را تدارك نماييد. چرا كه به هر حال روزى، اين مسير را طى خواهيد كرد و به مقصد خواهيد رسيد. در آن جا نيازمند وسايل آسايش و راحتى هستيد. از اين رو وسايل آسايش خود را قبل از رسيدن به مقصد تأمين نماييد.
از آن جهت كه اين زندگى، راه و مسير حركت به سوى آخرت است و شما در حال حركت به سمت آخرت مىباشيد، ديگر نبايد تصور كنيد اين سَرا، جاى ماندن و محل قرار و آرميدن و
آسايش است، بلكه بايد بدانيد كه اقامتگاه، جاى ديگرى است و بايستى براى زندگى آسوده و آرام خود در مقصد و اقامتگاه خود انديشه كنيد. مبادا بپنداريد كه هميشه اين خانه، آباد و اين ساختمان، محكم و پابرجا مىماند و شما در آن زندگى خواهيد كرد، بلكه بايد توجّه داشته باشيد كه اساس اين دنيا بر ويرانى استوار شده است و اين سراى، ويران خواهد شد: اَبَى اللّهُ اِلاّ خَرابَ الدُّنيا وَ عِمارةَ الاخِرَة؛ تقدير حتمى الهى بر ويرانى اين زندگى رقم خورده است و هيچ حكم و چارهاى غير از اين وجود ندارد كه اين دنيا خراب و آخرت آباد خواهد شد، و اين سراى آخرت است كه جاى زندگى و حيات واقعى است؛ ... وَ إِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ...(1). حيات فقط آنجاست و اينجا گذرگاهِ نيل به حيات جاودان اخروى است. اين دنيا نه تنها جاى زندگى دائم و مكان ماندن نيست، بلكه اين دنيا اساساً خانه و محل قرار و سراى آرميدن و آسايش نيست. اين دنيا، معبر و گذرگاه و يا جاده است. از اين روى ذاتاً ناپايدار و در حال گذر و پشت نمودن است و امكان ندارد بتوان يك لحظه در آن توقف نمود. حال كه زندگى دنيا واقعيتى جز گذر ندارد، آيا ارزش دل بستن دارد؟
با اين بيان تمثيلى، به طور كامل تبيين شد كه زندگى دنيا در چه موقعيتى نسبت به كل زندگى و حيات قرار گرفته است و به خوبى آشكار شد كه زندگى دنيا نسبت به زندگانى آخرت، همانا يك معبر كوتاه مدت است كه ما را به يك زندگى پايانناپذير، ابدى و جاودان مىرساند.
زهد، آيين زندگى
اينك كه به جايگاه دنيا در عالم هستى پى برديم و درك نموديم كه در كجا هستيم و به كجا مىرويم و...، كيفيت، مقياس و معيار كاركردن براى دنيا و آخرت به دست مىآيد. حال، نيك مىدانيم كه چگونه و به چه كيفيتى بايد براى آخرت و دنيا تلاش نماييم؛ حضرت على(عليه السلام) در اين خصوص مىفرمايند: يا بُنَّى فَاِنْ تَزْهَدْ فيما زَهَّدَكَ اللّه فيهِ مِنَ الدّنيا وَ تَعْزِفْ نَفْسَكَ عَنْها فَهِىَ اَهْلُ ذلِك؛ اى پسرم! اگر آنگونه كه خدا خواسته است، از دنيا اعراض نموده، زهد ورزيدى، دنيا شايسته اينگونه رفتار است.
1. عنكبوت (29)، 64.
در مقام شرح اين فراز از وصيتنامه مجدداً اين ادعا تقويت مىگردد كه مخاطب حقيقى اين پندنامه الهى تمام انسانها مىباشند، نه فقط امام حسن(عليه السلام)؛ بدين معنا كه اين قسمت از وصيت، خود شاهد و دليلى است بر ادعاى فوق؛ چراكه پرواضح است كسى مثل امام حسن(عليه السلام) كه امام معصوم است اصلا به دنيا توجه ندارد تا دل بردارد و اعراض كند. اين طرز بيان حضرت على(عليه السلام) كه مىفرمايند: اگر از حرف من پند گرفتى و آن را قبول كردى و نسبت به اين دنيا بىاعتنايى نمودى، درخواهى يافت كه حق دنيا همين است كه من گفتم و دنيا شايسته دل كندن است و بايد به آن بىاعتنا باشى و...، درباره شخصى مثل امام حسن(عليه السلام) جاى ندارد؛ يعنى معنا ندارد كه امام حسن(عليه السلام) از كلام اميرالمؤمنين(عليه السلام) پند نگيرند و به آن عمل نكنند يا آن را نشنيده بگيرند و با بىاعتنايى از آن بگذرند. پيداست كه مخاطب بودن امام حسن(عليه السلام) در واقع يك نوع مخاطبه از نوع خطاب صورى است و مخاطب واقعى، تمام مردم عادى هستند. اين كيفيت سخن گفتن، مصداق اين ضرب المثل است كه «به در مىگويم، ديوار تو بشنو»؛ يعنى كلام، مخاطبِ خود را پيدا مىكند. مخاطبِ ظاهرىِ حضرت على(عليه السلام)، امام حسن مجتبى(عليه السلام) مىباشند، اما مفاد سفارشها در خور مردم عادى است و براى آنها بيان شده است.
هدف اساسى حضرت(عليه السلام) از بيان حقيقت دنيا و آخرت و مشخص نمودن موقعيت دنيا و نسبت آن با آخرت همانا تبيين كيفيت رفتار آدمى در زندگى دنيوى است و مىفرمايند: اگر نصيحت من را قبول نمايى و نسبت به زندگى دنيا و متاع آن بىرغبت شده، زهد ورزى و دل به آن نبندى، همانا آنگونه كه سزاوار دنيا و شايسته آن است، عمل نمودهاى. گويا در برابر دنيا هيچ عملى جز زهد ورزيدن شايسته نيست و تنها يك عمل وجود دارد كه شايسته دنياست و آن؛ بىرغبتى به دنيا و متاع آن مىباشد و بس.
واضح است كه منظور از زهد در دنيا اين نيست كه آدمى در غار و يا جنگل و بيابان زندگى كند و از مردم كناره بگيرد، بلكه منظور اين است كه به دنيا دل نبندد، وگرنه زندگى كردن در اين دنيا وظيفه و يك عمل واجب است و كوتاهى كردن در انجام وظايف اين دنيا ـ چه فردى و چه اجتماعى، چه مادّى و چه معنوى ـ مذموم بوده و باعث هلاك ابدى او خواهد شد. بنابراين منظور اين نيست كه دنيا را رها كرده و در گوشهاى دور از ديگران زندگى كنيم، بلكه دل نبستن
به دنيا و محبت دنيا را از دل زدودن، هدف و مطلوب است. همانگونه كه خود اميرالمؤمنين على(عليه السلام) نيز هرگز در زندگى از مردم كناره نگرفتند و هيچگاه به كسى هم چنين توصيهاى نفرمودهاند. پس معناى زهد، بىرغبتى به دنياست و اين كه دنيا را هدف زندگى قرار ندهيم و به آن دل نبنديم. زهد، هرگز به اين معنا نيست كه در دنيا كارى نكنيم؛ بايد در دنيا كار كرد، اما نه براى دنيا. بايستى براى آباد نمودن آخرت و به منظور تحصيل رضايت خداوند سبحان، با نهايت همت، كوشش، تلاش و فعاليت كرد. همانگونه كه حضرت مولى الموحدين على(عليه السلام)غرق در عرق جبين تلاش مىكردند، مزارع را آباد مىنمودند و بعد از آبادانى آن را وقف مىفرمودند. زهد ورزيدن و زاهد بودن، هرگز به معناى تنبلى نيست و آن زهد مطلوب در آيات و روايات با تنآسايى و تنبلى كاملا متفاوت است. بايد در دنيا با هدف رضايت خداوند متعال و آباد ساختن زندگى اخروى، نه براى زرق و برق فريبنده دنيا، نهايت جديت و كوشش را به خرج دهيم.
حضرت على(عليه السلام) به خوبى مىدانند كه برخوردارى از روحيه زهدورزى بسيار سخت مىباشد و افراد زيادى نمىتوانند نصايح او را قبول كنند و يا اگر بپذيرند توان عمل نمودن به آن را ندارند. از اين رو بعد از به تصوير كشيدن فضاى ذهن و بيان كيفيت زندگى و وضعيت روحى چنين افرادى آنها را اينگونه راهنمايى مىفرمايند كه: اگر نصيحت مرا به طور كامل نمىتوانيد قبول كنيد و يا خود را ناتوانتر از عمل كردن به آن مىبينيد و مىگوييد نمىتوانيم به طور كامل دل از دنيا كنده، همانند سلمان، ابوذر و... در اين دنيا زندگى كنيم و بايد كم و بيش تمايلاتى به دنيا داشته باشيم و اين همّت را نداريم كه دل از دنيا و از لذتهاى آن ببُريم و به آن بىرغبت باشيم، پس به قدر توان، زهد ورزيد و دل از محبت دنيا و متاع آن خالى سازيد. حال كه توان زهد ايدهآل را نداريد، نبايد خود را كاملا رها نماييد بلكه بازهم بايد در حد توان، همت خود را مصروف اين انديشه نموده و حداقل زهد ورزيدن را تمرين كنيد. مبادا در افكار خود، حقيقت اين دنياى گذرا را فراموش كنيد و فكر حق را از ذهن خود دور سازيد.
بدين ترتيب اميرالمؤمنين(عليه السلام) افراد ناتوان و سست اراده را نيز رها نساخته و دست محبت و هدايت خود را از سر آنها دريغ نداشتهاند، بلكه براى راهنمايى آنها در مراحل بعدى
نيز رهنمودهايى ارائه مىفرمايند. در واقع، مقصود حضرت(عليه السلام) آن است كه انسان به قله رفيع زهد و مرتبه ايدهآل اعراض از دنيا برسد و كاملا دل خود را از دنيا تهى سازد، ولى به محض اين كه در اين مسير اندكى احساس ناتوانى كرد، اجازه نمىدهند تا دل را خانه امنِ رغبتِ دنيا سازد و قلب خود را از عشق به دنيا و متاع آن پرنمايد. درست است كه آدمى چارهاى جز تلاش در دنيا ندارد. شبانهروز تلاش مىكند تا زندگى دنياى خود را بگذراند، ولى نبايد ذرهاى دل به لذتهاى دنيا بسته و دنيا را هدف خود قرار دهد.
مرتبه ايدهآل زهد، آن است كه انسان هيچ كارى را در دنيا به خاطر لذت دنيوى آن انجام ندهد و هر كارى را به خاطر رضايت خداوند سبحان دنبال كند و اين اعمال را صرفاً به خاطر تأثيرى كه در سعادت ابدى دارد، انجام دهد. اما بر كسانى كه چنين همتى ندارند و نمىتوانند به طور كامل دل از دنيا تهى سازند، لازم است به قدر توان به دستورهاى معتدلتر عمل كنند. اينگونه نيست كه صد در صد از زهدورزى معاف باشند. وَ اِنْ كُنْتَ غَيْرَ قابِلِ نَصيحَتى اِيّاكَ فِيها فَاعْلَمْ يَقيناً اَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَك...؛ اگر نصيحت مرا قبول نكرديد و يا در عمل به آن، كاملا دنيا را طلاق نداديد و از آن دل نكنديد و اگر هنوز تمايلات و محبتهايى نسبت به دنيا در گوشه دلتان خانه دارد و نمىتوانيد از آنها كاملا صرف نظر كنيد و اگر همچنان در پى تحصيل و نيل به آرزوهاى دنيوى خود هستيد، بدانيد كه هيچ كس در اين دنيا به همه آرزويش نرسيده است و نمىرسد. پس شما هم كمى مدارا كنيد و در آرزوهاى خود، اعتدال را رعايت كنيد. شما اگرچه آن مرحله ايدهآل زهد را كه همان توجه به خدا و آخرت است، كنار گذاشتيد و نتوانستيد كاملا به دنيا بىتوجه باشيد و در اين دنيا به دنبال خواستهها و آرزوهايى مىباشيد، بايد توجه داشته باشيد كه مبادا به آرزوهاى دور و دراز دل ببنديد و هر چه دلتان خواست دنبال كنيد و بلند پروازىهايى دنيوى داشته باشيد و تمام عمر خود را صرف تحصيل آن آرزوها نماييد و تمام فكر و ذهن شما را آن آرزوها پركند!! چون آنهايى كه تمام عمرشان را صرف دنيا كردند دنيا همه خواستههايشان را تأمين نكرده و به تمام آرزوهايشان پاسخ نداده است.
دنيا، محل تزاحم است و در آن تمام آرزوها و خواستههاى انسان، فرصت تحقق نمىيابند. چه بسا آن چه را كه شما مىخواهيد، ديگران هم بخواهند و اينگونه نيست كه همه
بتوانند به يك مطلوب خاص برسند و يا همه به تمام خواستههاى خود نايل گردند. گاه آنچه را كه انسان مىطلبد، هزاران اسباب و وسايل لازم دارد كه همه آنها در اختيار ما نيست و لذا به طور طبيعى نمىتوانيم به هر آنچه مطلوب ما مىباشد، برسيم. از جانب ديگر، تجربه و استقرا نشان داده كه هيچ كسى به همه خواستههايش نرسيده و نمىرسد. حال كه چشم محبت از دنيا نبسته و دل رغبت از دنيا نبريدهايد، پس بايد بدانيد و توجه داشته باشيد كه آرزوهاى دنيا نه تمامشدنى هستند و نه همگى آنها به دست مىآيند. بىترديد همانگونه كه تمام آرزوهاى دنيا تحققيافتنى نيستند، تمام آرزوهاى تو هم مثل آرزوهاى ديگران تأمين نمىشوند و تو هم به همه آرزوهايت نخواهى رسيد، بلكه تنها بعضى از آنها تحقق پيدا مىكند و برخى ديگر نه. پس حداقل، آرزوهايت را كم كن. اگر دل كندن از دنيا سخت است و تو توان آن را ندارى حداقل از نظر كميت آنها را تحت كنترل خود بگير. به علاوه از نظر زمان هم خود را تسليم محض آنها نساز و هميشه و تمام عمر، خود را مصروف آن آرزوهاى اندك و بىبها مگردان.
توجه داشته باش كه هر كسى عمرى محدود دارد، مبادا آرزوهاى هزار ساله در سر داشته باشى. خداوند سبحان در مورد آرزوهاى بىپايان يهود و بنىاسرائيل مىفرمايد: وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَوة وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة...(1)؛ يهود و بنىاسرائيل آن قدر دنيازده و دل به دنيا بستهاند كه هر كدام آرزو مىكنند هزار سال زنده باشند. اگر به اين آرزوى خود رسيدند و هزارسال هم عمر نمودند، مجدداً آرزو مىكنند كه يك هزار سال ديگر هم زنده باشند. اينگونه آرزوهاى دنيوى پياپى دل آنها را به خود مشغول كرده است. البته شايد اين بيان، خيلى واقعبينانه نباشد كه كسى آرزوهاى هزار ساله داشته باشد. مگر كسى عمر هزار ساله داشته است تا چنين آرزوهاى بلندى را در سر بپروراند؟!
شايد مقصود، بيان فراتر بودن آرزوهاى انسانى از عمر او و طولانىتر بودن آنها از طول زندگى دنيا باشد و حضرت حق جل جلاله مىخواهد به ما بفهماند چنين آرزوهايى به دست نمىآيند و قبل از تأمينشدن آنها، عمر شما به پايان مىرسد. البته در تاريخ، تعداد معدودى هزار سال عمر نمودهاند، اما در عصر حاضر نهايت عمر، صد و بيست سال است. طبق همان
1. بقره (2)، 96.
مَثَل معروف، صد و بيست سال، خط پايان حيات دنيوى است. عمر كسى به هزار سال نمىرسد تا آرزوهاى هزارساله در سر داشته باشد. با وجود چنين واقعيتى مسلّم، چگونه برخى انسانها آرزوهايى را دنبال مىكنند كه در طول اين صد سال عمر به ثمر نمىنشيند؟
يكى از مشهودترين نابخردىها، تلاش طاقتفرساى آن كسى است كه ميلياردها ثروت دارد و با وجود اين كه مىداند فرصت هزينه نمودن آن را ندارد، ديوانهوار حرص مىورزد و اگر صد سال ديگر زندگى كند، هزينه خودش و بچهها و نوههايش و... را كفايت مىكند و به بهترين وجه مىتواند ارتزاق نمايد، ولى روز به روز مال بيشترى جمع مىكند. مگر محصول اين حرص چيست؟ نقطه پايان و نهايت اين حرص و تكاثر كجاست؟ او چه در سر دارد، در حالى كه زمانى تا مرگش باقى نمانده است؟! آيا اين عمل جز «جنون تجميع مال» نام ديگرى دارد؟ چون با اين كه مىداند از اين ثروت و پول، بهرهاى نخواهد برد، حريصانه آن را جمع مىكند. گويا تنها پولدار بودن، آرزوى اوست و صرف اين كه پولى به اسم او سند بخورد، برايش لذتبخش است.
خلاصه كلام آن كه اگر بنا شده است كه مقدارى از امور دنيا استفاده بكنيم و آرزوهاى دنيوى هم داشته باشيم، بايد به طول عمر خود نيز توجه داشته، از كوتاهى عمر خود غفلت نكنيم. در اين عمر كوتاه، آرزوهاى مناسب با آن را تعقيب كنيم و آرزوهاى نامحدود دنيوى را كه اين عمر گنجايش آن را ندارد، در سر نپرورانيم و تمام عمر خود را براى آنها صرف نكنيم. آيا مىدانيد چهقدر عمر خواهيد نمود و چهقدر از عمر شما باقى مانده است كه اينگونه حريصانه دنبال متاع دنيا هستيد؟ امروزه انسانها به طور متوسط بين شصت الى هفتاد سال عمر مىكنند. حال چطور آرزوهايى را در دل مىپرورانيد كه صد سال بعد به بار مىنشينند؟! حالا كه بنا شد آرزوهاى دنيايى داشته باشيم حداقل بايد آن آرزوها از نظر زمان و كميت محدود باشند و بهگونهاى باشند كه عمر ما در اين دنيا گنجايش آنها را داشته باشد. بايستى به آرزوهاى خود شكل منطقى و عقلانى بدهيم كه براى عمر كوتاه دنيا مفيد و در اين مدت محقق شوند.
اِنْ كُنْتَ غَيْرَ قابِلِ نَصيحَتى اِيّاكَ فيها، فَاعْلَمْ يقيناً اِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ وَ لَنْ تَعْدُو اَجَلَكَ فَاِنَّكَ فِى
سَبيلِ مَنْ كانَ قَبْلَكَ فَاخْفِضْ فِى الطَّلَب؛ اگر نصيحت مرا در خصوص دنيا نمىتوانى پذيرا باشى، پس به اين نكته توجه داشته باش كه تو هرگز به آرزويت دست نخواهى يافت و از مرگ خود گريزان نخواهى بود! بدان كه تو در راه كسانى پاى مىگذارى كه پيش از تو بودند، پس در دنياطلبى خود مدارا كن! مگر كسانى كه پيش از تو بودند چهقدر در اين دنيا زندگى كردند؟ وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَر مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ...(1)؛ به آنهايى كه قبل از تو بودند عمر جاودان نداديم، پس به تو هم عمر پايدار و جاودان نخواهيم داد. مگر قبل از تو به كسى عمر جاويد داده شده است؟ همه رفتنى هستند. ديگران رفتند و تو هم خواهى رفت. حال كه دريافتى همه رفتند و تو هم خواهى رفت و تا زمانِ رفتن، همه آرزوها به دست نمىآيند، پس تمام توان خود را براى لذتهاى دنيا به كار مگير! اگر هم دنبال دنيا هستى، لااقل آرام دنبال نما! اين قدر تركتازى نكن، بلكه روشى محتاطانه را انتخاب كن! اگر به كلى از دنيا دل نمىكنى پس حداقل به دنبال خواستههاى محدود برو و بدون هيچ حرص و شتابى با آرامى و نرمى آن را دنبال نما!
راه كسب متاع دنيا
از آنجا كه زهد به معناى بىرغبتى به دنياست نه ترك دنيا، همانند قضاوت عقل كه رسول باطن است، شرع مقدس نيز كه رسول ظاهر است، مجال و مجوزى براى بهرهمندى از دنيا فرا روى انسان مىگشايد. اما ميزان اين بهرهمندى چهقدر است؟ حد و مرز برخوردارى از دنيا تا كجاست؟ اگر آدمى براى ادامه حيات ناچار است كه از متاع دنيا بهره بگيرد تا بتواند زنده بماند و حق بندگى خدا را به جا آورد، چگونه بايد با دنيا برخورد كند كه محبت دنيا در دل او آشيانه نسازد و قلب وى را اسير نگرداند؟
به مقتضاى اين ضرورت عقلى و شرعى در اينجا حضرت(عليه السلام) بعد از توصيه به زهد، روش صحيح بهرهمندى از متاع دنيا را بيان مىفرمايند تا مخاطب به شكلى زيبا و به صورتى صحيح دنبال تحصيل متاع دنيا برود و از آن بهرهمند شود: فَاخْفِضْ فِى الطَّلَبِ وَ اَجْمِلْ فِى الْمُكْتَسَب؛ در طلب دنيا مدارا كن و آرام باش و در تحصيل آن به نيكى عمل كن!
اين تعبير، در فرهنگ اسلامى و روايات اهل بيت(عليهم السلام) هم زياد مطرح شده است. در كتب
1. انبياء (21)، 34.
فقهى و روايى(1) در بحث مكاسب، ذيل مبحث «الاجمال فى الطلب» تعبيرى نزديك به همين اصطلاح وارد شده است كه مقصود، انتخاب راه نيك جهت تحصيل متاع دنياست. فضاى بيان اينگونه تعابير آنجاست كه آدمى براى به دست آوردن متاع دنيا گاه خودش را به آب و آتش مىزند تا از هر طريق ممكن اعم از صحيح و ناصحيح، مشروع و غير مشروع آن را به چنگ آورد. مثلا اگر مىخواهد پولى به دست آورد و يا به مقامى برسد و يا خانه و ماشينى تهيه كند و يا همسرى برگزيند و... خيلى تندروى كرده، خود را به آب و آتش مىزند، حلال و حرام را فراموش مىكند، از مسير عزت، شرافت و كرامت انسانى عبور كرده، آنها را زير پا مىگذارد تا متاع دنيا را به چنگ آورد. در حالى كه مىبايست از راهى صحيح و پسنديده خواستههاى خود را دنبال كند تا ارزش انسانى محفوظ بماند، حلال و حرام الهى در آن رعايت شود، از كرامت انسانى و شرافت مسلمانى براى نيل به خواستههاى دنيوى هزينه نشود، دنائت و پستى را به دنبال نداشته باشد و در يك كلام، بايد از راه صحيح و به طريق جميل دنيا را طلب نمايد.
حال كه نمىتوانيد از دنيا و زرق و برق آن دل بكنيد و چشم بپوشيد و به ناچار بايد از متاع دنيا بهرهمند گرديد، پس حداقل در اين بهرهگيرى شتاب نكنيد و راه صحيح و شرعى و آبرومندانه آن را برگزينيد و خود را به حرام آلوده نسازيد و براى برخوردارى از دنيا تن به هر پستى ندهيد و عزت خود را نفروشيد. چه بسا كسانى كه تلاش فراوان كردند، اما به جاى اين كه سودى ببرند سرمايه را هم از دست دادند. تُجار فراوانى بودند كه حرص ورزيدند ولى در عوض تحصيل سود، حتى سرمايه خود را از كف دادند و ورشكست شدند. هرگز اينگونه نيست كه هر كه بيشتر تلاش كند، بيشتر خودش را به آب و آتش زند و بهتر كار كند، حتماً بهره بيشترى به كف خواهد آورد: فَاِنَّهُ رُبَّ طَلَب قَدْ جَرَّ اِلى حَرَب وَ لَيْسَ كُلُّ طالِب بِناج وَ كُلُّ مُجْمِل بِمُحْتاج؛ چه بسيار دنيا طلبىهايى كه به از كف دادن سرمايه اوليه و اصلى پايان يافت. اينگونه نيست كه هر شخصى كه بيشتر دنيا را طلبد، آن را بيشتر بيابد و هر كس كه بيشتر تلاش كند بيشتر كامياب گردد. چه بسيار كوششهايى كه به باختن مال و از دست دادن سرمايه انجاميده
1. بحارالانوار، ج 73، باب 122، ص 92 و ج 87، باب 12، ص 257 و ج 103، باب اول، ص 103 و مستدركالوسائل، ج 8، باب 47 و ج 13 باب 10.
است و بر عكس، چه بسيار افرادى كه با كمترين تلاش بيشترين بهره را از دنيا مالك شدهاند. افراد زيادى با رفتار كاملا حساب شده، مؤدبانه، محترمانه، همراه با عزت نفس، مناعت طبع، حفظ دين و رعايت اصول اخلاقى، انسانى، دينى و بدون كمترين دغدغه خاطر، بيشترين بهره را از زندگى دنيا كسب نمودهاند. اينگونه نيست كه هر كه در راه تحصيل متاع دنيا طريق اجمال را برگزيد و راه پسنديده و جميل را انتخاب نمود و خودش را به آب و آتش نزد، حتماً محتاج و نيازمند باقى خواهد ماند و بهرهاى به كف نخواهد آورد!
بنابراين راهى را انتخاب نما كه عاقلانه است و دين، كرامت، عزت نفس و آبروى تو محفوظ مىماند. هرگز براى به دست آوردن متاع بىبهاى دنيا آبروى خود را نريز و عزت نفس خود را پايمال نكن و دين خود را از كف مده: وَ اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ دَنِيَّة وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلى رَغْبَة فَاِنَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ [دينِكَ وَ عِرْضِكَ و] نَفْسِكَ عِوَضا؛ خودت را از چيزهاى پست، برتر بدان و كرامت و عزت خود را حفظ كن و بپرهيز از اين كه به چيزهاى پست آلوده شوى و از راه تملق گفتن و ارتكاب حرام و فروختن آبروى خود، حاجت روا گردى؛ زيرا هرگز برابر آنچه از دين، آبرو و عزت خود صرف مىكنى، عوض نخواهى يافت. مؤمن بايد براى خود احترام و عزت نفس قايل باشد و به هنگام نيازمندى حاجت خود را به هركسى عرضه ندارد. قرآن كريم در مدح چنين افراد نيازمندى چه زيبا مىفرمايد كه انسانهاى بىاطلاع، اين گروه از مردم فقير را از شدت خويشتندارىشان مردمانى غنى به حساب مىآورند؛ اما آنها را از چهرههايشان مىشناسى كه هرگز با اصرار چيزى از مردم نمىخواهند؛ ... يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَآءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَهُمْ لاَ يَسْئَلوُنَ النَّاسَ إِلْحَافاً ...(1). آنهايى كه در مكتب اهل بيت(عليهم السلام)تربيت شدهاند على رغم نيازمندى سخت و شديد هرگز از كسى چيزى نمىخواهند و اگر كسى احسانى به آنها نمايد و به طور پنهانى هديهاى به آنها بدهد، رنگ رخسار آنها سرخ مىشود و حاضر نيستند آن را بپذيرند. اما برخى براى رسيدن به متاع مختصر و بىارزش دنيا كرامت نفس و عزت خود را هزينه مىكنند، و پيش هر كس و ناكسى حاجت و نياز خود را مىنمايند؛ در حالى كه مؤمن حقيقى هرگز براى رسيدن به اهداف زودگذر دنيوىِ خود به اينگونه كارهاى پست تن نمىدهد
1. بقره (2)، 273.
و به هر عمل زشتى دست نمىزند. چون از مولاىِ خود شنيده است كه مىفرمايد: اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَن دَنِيَّة وَ اِنْ ساقَتْكَ اِلَى الرَّغائِبِ...؛ از كار پست بپرهيز هرچند تو را به خواسته هايت برساند. ممكن است آدم راهى را انتخاب كند كه او را به خواستههاى دنيوىاش مىرساند، اما به قيمتى سخت گران؛ يعنى به قيمت دادن آبرو، حيثيت، شرافت و از راهى پست و مذلتآفرين به خواسته خود رسيده است. در ازاى آبرو و عزت خويش به اين خواستهاش رسيده است كه معامله احمقانهاى بيش نيست. اگر يك سر سوزن از آبرو، عزت نفس و دين تو كم شود و در برابر آن همه دنيا را به تو بدهند، جاى آن را نمىگيرد. گمان مىبرى در برابر عزت نفس، شرف و كرامتى كه از دست مىدهى چه به دست مىآورى!؟ چيزى را به دست مىآورى كه هرگز در برابر آن ارزش ندارد هر چند كه بسيار بزرگ باشد؛ يعنى در مقابل آن دين، كرامت و عزت نفسى كه دادهاى، عوض بىبهايى دريافت كردهاى.
بنابراين اگر كاملا دست از دنيا نمىكشيد حداقل از راه حلال به دنبال تحصيل آن باشيد و بهگونهاى آن را تحصيل نماييد كه به قيمت عزت نفس، آبرو و دين شما تمام نشود. ارزش آبرو و دين تو از تمام دنيا و هزاران دنيا و متاع دنيوى بيشتر است. مبادا اين دو را در دو كفه ترازو بگذارى و با هم معاوضه و معامله نمايى كه نه تنها سرمايه را از كف دادهاى، بلكه صاحب سرمايه را نيز بفروختهاى.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org