- درسبيستوسوم:آيين زندگى
- درسبيستوچهارم:همنشين شايسته
- درسبيستوپنجم:آفت ارتباطهاى اجتماعى
- درسبيستوششم:اعتصام قلب
- درسبيستوهفتم:آرزوهاى طولانى
- درسبيستوهشتم:دل صاف
- درسبيستونهم:جايگاه تجربه در زندگى انسانى
- درسسيام:فرصتهاى طلايى
- درسسيويكم:ريشه برترىطلبى
- درسسيودوم:خطر و حذر
- درسسيوسوم:روابط اجتماعى
- درسسيوچهارم:آداب رفاقت (1)
- درسسيوپنجم:آداب رفاقت (2)
- درس سيوششم:آداب رفاقت (3)
- درسسيوهفتم:انواع روزى
- درسسيوهشتم:دنياى ايدهآل
- درسسيونهم:درس تاريخ (1)
- درسچهلم:درس تاريخ (2)
- درسچهلويكم:از انسانيّت تا...
- درسچهلودوم:حقشناسى
- درسچهلوسوم:از فضيلت تا رذيلت
درس بيست و نهم
جايگاه تجربه در زندگى انسانى
نشان خردمندى
نقش تجربه در زندگى
تلخ و شيرين رفاقت
تسويف، آفت موفقيت
جايگاه تجربه در زندگى انسانى
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارُبِ، وَ خَيْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَكَ، وَ مِنَ الْكَرَمِ لينُ الشِّيم. بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً؛
نشانه عقل و خرد، به خاطر سپردن تجربههاست. بهترين تجارب، آن است كه تو را پند دهد. رفتار نرم از كرم و بزرگوارى است. فرصت را غنيمت شمار پيش از آن كه[از دست برود] و اندوه گلوگير شود.
سخن ما پيرامون وصيتنامه اميرالمؤمنين على(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام) است. قسمت آخر اين وصيتنامه كه بخش عمده اين كلام گهربار را تشكيل مىدهد، سفارشهاى موجز آن حضرت مىباشد كه در قالب كلمات قصار بيان شده است و درس زندگى دنيا و راه سعادت آخرت را ارائه مىكند. اگرچه اينگونه مىنُمايد كه اين كلمات ارتباط چندانى با هم ندارند، ولى با اندكى تأمل و برخوردارى از بينش الهى و اسلامى و آشنايى با مكتب اهلبيت(عليهم السلام) مىتوان ارتباط بين آنها را درك نمود و به اندازه وسع و توان از عمق بىانتهاى اين اقيانوس معارف و حِكَم بهره برد. در قسمتى كه نقل شد، حضرت سرچشمه ديگرى از معارف را معرفى مىنمايند و آن بهرهبردن از تجارب ديگران است.
نشان خردمندى
از جمله امورى كه در اين نامه بر آن تاكيد شده، استفاده از تجارب گذشته است. انسان بايد تلاش كند با تجربهاندوزى، به شكلى مطلوب و مفيد از تجربههاى خود استفاده كند. اگر آدمى
تجربههاى زندگى را فراموش كند و آنها را به كار نگيرد، نهايتِ بىعقلى اوست. انسان، آن گاه كه وارد زندگى اين دنيا مىشود، به تعبير قرآن كريم معلومات و سرمايه علمى ندارد: وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِن بُطُونِ اُمَّهَتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً ... .(1) (البته يك نوع علم ناآگاهانه و فطرى نسبت به خداى متعال و يا بعضى از حقايق ديگر دارد كه در واقع سرمايه نهفتهاى است كه به موقع از آن استفاده مىشود) براساس اين آيه، انسان به هنگام تولد معلومات آگاهانه ندارد؛ بلكه تدريجاً قدرت انديشه و فهم حقايق را به دست مىآورد. نيروى عقل انسان به تدريج تقويت مىشود و در اثر برخورد با مسايل مختلف، معلومات بيشترى مىاندوزد. چيزهاى زيادى مىتوانند به انسان كمك كنند تا معلومات بيشترى به دست بياورد و در راه تكامل خود از آنها استفاده نمايد. انسان بايستى افزون بر امور خارجى كه خودش و يا ديگران تجربه نموده و به دست آوردهاند، نيروى درونى تفكر را نيز به كار بگيرد و بر سرمايه علمى خود بيفزايد. در رأس همه علوم، آن علمى قرار مىگيرد كه از طرف خداى متعال به انبيا و اوليا، وحى و الهام شده است و اين راه خود طريق مستقل ديگرى است كه انسان مىتواند از رهگذر آن معلوماتش را فزونى بخشد و در راه انسانيت و كمال پيشرفت نمايد.
بنابراين نهايت حماقت و نابخرى است اگر آدمى نيروى عقل خود را به كار نگيرد و از علوم مختلف استفاده نكند؛ چه علومى كه خداوند سبحان در خارج فراهم كرده، چه علومى كه به انبيا وحى يا الهام نموده است، چه علومى كه علماى گذشته تحقيق كردهاند و در اختيار او قرار دادهاند، چه علومى كه اساتيد به او تعليم نمودهاند و چه تجاربى كه خودش در زندگى مىاندوزد. وصف چنين فردى مثل آن آدمى است كه گنج رايگانى را در اختيار دارد و مىتواند استفادههاى شايانى از آن ببرد، ولى آن را نايده مىگيرد و دست گدايى نزد اين و آن دراز مىكند. متأسفانه ما كم و بيش در همه اين مراحل قصور يا تقصير داريم. هم نيروى فكرى خود را درست به كار نمىگيريم و آن قدر خود را مشغول امور بىارزش دنيا مىكنيم كه فرصت تفكر درباره امور مهمتر را پيدا نمىكنيم و هم از علومى كه ديگران براى ما اندوختهاند، بهره نمىگيريم. حتى همت اين كه كتابى را باز كنيم و مطالعه نماييم در وجود ما نيست. تن به
1. نحل (16)، 78.
هزاران بيگارى مىدهيم اما كتابى را كه در طاقچه داريم، مطالعه نمىكنيم. در اين ميان ما مسلمانان از همه رسواتر هستيم و خسران بيشترى را متحمل مىشويم؛ چون سرمايه بيشترى را از دست مىدهيم و ثروت معنوى برترى را به هدر مىدهيم. ما بايد از علوم قرآن كريم و دانش بىانتهاى اهلبيت(عليهم السلام)استفاده كنيم، ولى قدر اين علوم را نمىدانيم و از آنها كمتر بهره مىبريم. همه ما معتقديم كه بهترين، كاملترين و ارزندهترين علوم در قرآن و كلمات اهلبيت(عليهم السلام) وجود دارد، اما از آن استفاده نمىكنيم. اين گنج بىبديل و ثروت بىحد هميشه در اختيار ما است، اما از آن بهرهاى نمىگيريم و از كوثر بىكرانه آيات و روايات جرعهاى نمىنوشيم تا كام تشنه خود را با فكركردن، مطالعه نمودن و تأمل در علوم آن سيراب سازيم. متأسفانه علىرغم امكانات وافرى كه در اين عرصه داريم ـ اعم از استفاده از استاد، كسب تجربه، بهره از تجارب ديگران و مطالعه در كتب علما و دانشمندان گذشته و... ـ كمتر از آن بهره مىگيريم كه بايد اين نقص بهگونهاى مطلوب مرتفع گردد.
نقش تجربه در زندگى
آنچه براى همگان ميسور است و مىتوانند در زندگى خود از آن استفاده كنند، تجربه است. تجربههاى شخصى و تجربههاى اندوخته شده توسط ديگران، هر دو چراغ راه زندگى است و مىتواند راهگشاى آينده ما باشد. در درجه اول تجربههاى شخصى است كه بيش از هر چيز مىتوان از آن استفاده نمود. اما هزاران افسوس كه آدمى عمر خود را صرف مىكند و در شرايط حاد و طاقتفرساى حوادث، تجاربى را كسب مىنمايد، ولى در موقعيت مناسب آنها را به كار نمىگيرد و چه بسا آنها را فراموش مىكند. آيا اين كيفيت برخورد با چشمههاى معرفت جز حماقت نام ديگرى دارد!؟ به يقين هر كس به حسب سن و شرايط زندگى كه دارد در مسايل فردى، خانوادگى، اجتماعى، سياسى و حتى در كيفيت درس خواندن، معاشرت نمودن، مسافرت كردن و هر مسأله ريز و درشت ديگر كم و بيش تجاربى دارد كه بايد از آنها استفاده كند. اما صدحيف و دوصد افسوس و هزاران آه كه تعداد زيادى از ما با وجود برخوردارى از تجارب شخصى ارزنده، اغلبْ آنها را فراموش مىكنيم و يا هرگز آنها را به كار نمىگيريم.
شايد براى شما پيش آمده باشد كه گاهى درباره مسألهاى تجربهاى داريد كه آن تجربه را در اختيار ديگران قرار مىدهيد؛ اما خودتان در مقام عمل همان تجربه شخصى خود را فراموش مىكنيد و يا آن را به كار نمىگيريد. ديگران از تجارب شما استفاده مىكنند، اما خود شما نه. مانند اين كه ديگران از وسايل ما استفاده مىكنند و پيشرفت مىنمايند، ولى خود ما از آن محروم مانده، عقب مىافتيم. آيا اين حالت، نادانى نيست؟
براى اين كه اين سرمايه را بيهوده از دست ندهيم بايد به سرمايهاى كه در اختيار داريم و به تأثير آن در هدايت و پيشرفتمان آگاه شويم و بدانيم براى هدايت شدن و پيدا كردن راه صحيح زندگى همه ما كم و بيش تجاربى داريم كه چراغ راه زندگى ما است. البته از ضميمه كردن تجربه ديگران به تجربه خود نيز نبايد غافل باشيم. در ابتداى همين وصيتنامه، امام على(عليه السلام)فرمودهاند، من از اخبار گذشتگان آن قدر اطلاع دارم كه گويا با همه آنها زندگى كردهام؛ يعنى كسى كه از تجربههاى ديگران اطلاع داشته باشد، گويا به اندازه همه آنها عمر داشته است. اما ما نه تنها از تجربههاى ديگران استفاده نمىكنيم، بلكه تجربههاى شخصى خود را نيز غافلانه پشت سر مىگذاريم و اين، نهايت نابخردى و حماقت است. عاقل كسى است كه تجربههاى خود را در كنار تجارب ديگران حفظ كند و از آنها بهرهبردارى نمايد و راه زندگى خود را روشن سازد. همان طور كه گذشت كسى كه از موهبت خدادادى معرفت دينى برخوردار است، افزون بر تجارب ديگران و اندوختههاى شخصى، از علوم دينى و معارف انبيا و اوليا كه از همه تجارب ديگر ارزندهتر مىباشد نيز بهرهمند است و بايد قدر بداند و آنها را به كار گيرد.
نكته در خور عنايت اين است كه اين معارف، علوم، مواعظ و نصايح بهگونهاى بيان شدهاند كه نفعش عام باشد و همه بتوانند از آن استفاده كنند. قرآن و سنت در تمام موارد، براى همگان مفيد است و كارآيى دارد؛ مثلا اگر در اين جا روى اين مسأله تكيه شده است كه از تجارب خود و ديگران استفاده كنيد و براى روشن كردن راه زندگىتان از آن بهره ببريد، هر انسان عاقلى مىتواند اين كار را بكند و در تمام مراحل زندگى خويش از آن سود جويد؛ چرا كه قاعده اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارُب، يكى قاعدهى كلى و عام است.
براى كسانى كه ذهنشان با مسايل فلسفى و معرفتشناختى عصر حاضر آشناست، ممكن
است اين عبارت حضرت(عليه السلام) كه سرچشمه معلومات و معقولات انسان تجربه است، گرايش تجربهگرايى و آمپريسمى را در ذهن تداعى كند؛ در حالى كه اين عبارت در مقام بيان اين مطلب نيست. وقتى حضرت على(عليه السلام) مىفرمايند: اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارُب، منظور انحصار علوم در اين نوع علم و اينگونه مفاهيم نيست؛ بلكه منظور اين است كه مقتضاى عاقل بودن چنين است. هرگز حضرت نفرمودهاند كه سرچشمه همه معقولات و معلومات بشر، تجربه است تا به آمپريسم منجر گردد و گرايش تجربهگرايى را تأييد كنند. حضرت على(عليه السلام) مىفرمايد: عقل اين است كه انسان تجارب خود را حفظ كند و از آنها در مسير زندگى بهره بگيرد؛ يعنى مقتضاى عقل و يا نشانه عاقل بودن اين است كه انسان تجربههاى خود و ديگران را حفظ كند، به خاطر سپرد و در موقعيتهاى مناسب زندگى از آنها استفاده كند. البته بايگانى نمودن، حفظكردن، يادداشت نمودن و به خاطرسپردن آنها نه مقصود است و نه كافى مىباشد. افراد زيادى هستند كه همه امور زندگيشان را يادداشت و ثبت مىكنند. اين كار اگر به افراط منجر نگردد و مانع كارهاى اساسى نشود و در آن به بيان حوادث آموزنده و مؤثر پرداخته شود، بهگونهاى كه چراغ راه خود آنها و ديگران باشد، كار بسيار خوبى است. ولى به يقين تنها يادداشت كردن، حفظكردن و به خاطرسپردن كافى نيست. هدف عمده اين است كه از اين تجارب در مقام عمل استفاده كنيم؛ بهگونهاى كه در رفتار ما تأثير بگذارد و براى ما انگيزه ايجاد كند تا اعمال نيك و پسنديده را الگوى خود قرار دهيم و از اعمال زشت و نابجا پرهيز نماييم. به اين حالت كه انسان بتواند از تجارب خود و ديگران استفاده كند و در عمل به آنها پاىبند باشد، موعظهپذيرى و پندپذيرى گويند. اگر تجربههاى انسان واعظ او باشند و انسان از آنها پند بگيرد و در مقام عمل استفاده كند، بهترين استفاده را از تجربه نموده است. پس اگر چه اقتضاى عقل اين است كه انسان تجارب خويش را حفظ و آنها را به دست فراموشى نسپارد، اما بهترين تجربه آن است كه در اعمال و رفتار انسان مؤثر واقع شود و در مقام عمل بهترين واعظ و راهنماى او گردد: وَ خَيْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَك؛ بهترين تجارب آن است كه تو را موعظه كنند؛ يعنى در مقام عمل در تو اثر بگذارند و تو از آنها متأثر و متّعظ گردى و پند بگيرى.
تعابيرى چون «عبرت»، «اعتبار» و «عبرت گرفتن» در قرآن كريم و در روايات و در خود
نهجالبلاغه فراوان و به طور مكرر بيان شده است. امور مختلفى مىتوانند مايه عبرت انسان گردند كه از آن جمله عبرت گرفتن از تجارب خود و ديگران است. در اينجا حضرت على(عليه السلام) مىفرمايند: از تجارب خود عبرت بگيريد و متّعظ شويد. شايد اين توصيه بدين دليل باشد كه تجربههاى خود انسان، چون براى شخص خودش واقع شده و عملا آنها را دريافت كرده است، تأثير و نفوذ بيشترى مىتواند در زندگانى داشته باشد و معمولا اينگونه است كه از نظر شدت و كيفيت تأثير تجارب خود شخص و سپس تجربههاى ديگران قرار مىگيرند.
تلخ و شيرين رفاقت
آدمى هيچ گاه بىنياز از معاشرت با ديگران نيست. برخورد با افراد ديگر، ضرورت زندگى انسانى است. اين معاشرت و برخورد وقتى مىتواند مايه ترقى و تعالى انسان گردد كه سطح تحمل خود را بالا ببرد. انسان در مقام معاشرت با ديگران بايد قدرت تحمل آنها را داشته باشد تا بتواند از خوبىهاى ايشان بهرهمند گردد. بىترديد سليقه، افكار، رفتار و عملكرد انسانها با هم اختلاف دارند. برخى ممكن است به خاطر اختلافنظر و ديدگاهى كه با ما دارند، بهگونهاى رفتار كنند كه ما نپسنديم و عدهاى هم، نه از روى اختلاف ديدگاه و نظر، بلكه از روى قصور در عمل ممكن است در معاشرتشان حق ديگران را رعايت نكنند، حق ادب را نگاه ندارند و مرتكب بىاحترامى، تندى، ظلم و... شوند و از اين جهت مورد پسند ما واقع نشوند. آدمى در زندگى اجتماعى از رفتارهاى نابجا و بىاحترامىهاى ديگران مصون نيست. البته ما معمولا عيوب خودمان را نمىبينيم و بيشتر از رفتارهاى نابجاى ديگران رنجيده خاطر و مكدّر مىشويم. كمتر كسى را مىتوان يافت كه از عملكرد خودش ناراضى باشد و احساس رنجش نمايد. ما معمولا به وجود ناشايستهها در اعمال ديگران بيشتر و بهتر پى مىبريم؛ مثلا وقتى ديگران به ما ظلم مىكنند، آن وقت متوجه مىشويم كه ظلم تا چه اندازه زشت و ناپسند است؛ اما اگر ده برابر آن خودمان ظلم بكنيم، توجه نداريم كه چه قدر كار بدى است. وقتى كه كسى به ما تندى و بىاحترامى مىكند خيلى به ما برمىخورد و ناراحت مىشويم؛ در حالى كه توجه نداريم وقتى به ديگران تندى و بىاحترامى مىكنيم چه تأثيرى در روح آنها مىگذارد و
چه قدر آنها آزرده مىشوند. به هرحال اينگونه فراز و نشيبها و رفتارهاى نسنجيده و تند در زندگى ما انسانها رخ مىدهد؛ چرا كه معصوم نيستيم و كم و بيش لغزش داريم.
اگر بنا باشد كه انسان در زندگى اجتماعى خود با اندك نابهنجاريى كه از ديگران مىبيند برآشفته و ناراحت گردد، هيچگاه نمىتواند از خوبىهاى ديگران استفاده كند. هر كسى، هم خوبى دارد و هم ضعف و بدى؛ اگر آدمى در مقام معاشرت با ديگران از نقطه ضعفهاى آنان زود آزرده شود و با آنها قطع رابطه نمايد و به خاطر يك بىاحترامى، تندى، بىادبى و ظلم معركه را ترك نمايد از بسيارى خوبىها و نعمتهاى ديگران محروم خواهد ماند. اگر انسان مىخواهد در زندگى اجتماعى از نعمت وجود انسانهاى ديگر كه خدا ارزانى نموده است، استفاده كند و استفاده برساند، تنها نبايد در اين فكر باشد كه از ديگران بهره بگيرد؛ بلكه بايد ناملايمات ناشى از برخورد با ديگران را بر خود هموار سازد تا بتواند در كنار آن از خوبىهاى آنها نيز بهرهمند گردد. ما همه بندگان خدا هستيم و بايد نعمتهاى خدا ـ چه مادى و چه معنوى ـ به دست خود ما به همديگر برسد و در اين مسير بايد ناهموارىها را تحمل كنيم. البته بايد هر كسى سعى كند رابطه صحيحى با ديگران داشته باشد تا بتواند حرف خود را به آنها القا نمايد. اگر بخواهيم با تندى و خشونت با خلق خدا رفتار كنيم نه مىتوانيم از آنها استفاده كنيم و نه مىتوانيم استفاده برسانيم. از نعمتى كه خدا در زندگى اجتماعى براى انسانها قرار داده است هم خودمان محروم مىشويم و هم ديگران را محروم مىسازيم. بزرگوارى اقتضا مىكند كه فردى نرمخو باشيد؛ مِنَ الْكَرَمِ لينُ الشِّيَم، شيَم جمع «شيمه» به معناى خلق و خوى مىباشد. «لينُ الشِّيَمْ» به معناى نرم خويى، اخلاق نرم داشتن و خوشخو بودن است. هر انسان عاقلى كه مىخواهد در پرتو زندگى اجتماعى از وجود ديگران و كمكهاى ايشان بهرهمند گردد، بايد خوش رفتار و خوش اخلاق باشد تا ديگران به معاشرت با او راغب باشند. همانگونه كه در مقام فايده رساندن به ديگران نيز بايد با اخلاقى خوش، زبانى شيرين و رفتارى دلسوزانه با ديگران رفتار كند تا زمينه استفاده ديگران و هدايت و ارشاد آنها فراهم گردد و بتواند حرفش را به آنها القا كند و دستشان را بگيرد و از خطاها و لغزشها دورشان نمايد.
تسويف، آفت موفقيت
يكى از موضوعاتى كه در كلمات اهل بيت(عليهم السلام) و همه بزرگان اين خاندان مورد تأكيد و ترغيب قرار گرفته، مسأله غنيمت شمردن فرصتهاست. آدمى مقاصدى دارد كه در هر شرايطى نمىتواند در پى تحقق آنها اقدام نمايد؛ يعنى براى هر كارى فرصت مناسب را بايد جستجو نمود و شرايط خاصى بايد فراهم گردد تا بتوان براى آن اقدام كرد. در واقع هر مقطع از مقاطع مختلف زندگى و هر لحظه از لحظات عمر براى يك نوع كار خاص و تحصيل هدفى معين مناسبت دارد. در سنين نوجوانى، وضعيت جسمانى و روانى انسان بهگونهاى است كه با نوع خاصى از كارها مناسبت دارد. دوران جوانى و ميانسالى و بالاخره دوران پيرى، هر يك شرايط جسمى و روحى خاص خود را دارند. هر كدام از اين دورهها مقتضيات خاص خود را مىطلبند؛ كارى كه يك پيرمرد مىتواند انجام دهد گاه يك نوجوان از عهده آن برنمى آيد و بالعكس كارى كه يك جوان مىتواند دنبال نمايد و به سرانجام رساند چه بسا از دست يك پيرمرد ساخته نيست. آن زمان يك نوع كارهايى را اقتضا مىكند و اين زمان يك نوع كارهاى ديگرى را مىطلبد؛ چرا كه وضع جسمانى، مزاجى، حالات روحى، شرايط روانى و موقعيت اجتماعى هر دورانى از زندگى براى يك نوع از فعاليت مناسبت دارد. حتى مكان در اين امر بىتأثير نيست و در هر جايى انسان براى هر كارى نمىتواند اقدام نمايد؛ مثلا وقتى عدهاى جهت تحصيل علم از شهرهاى پراكنده در يك شهر جمع مىشوند، به اين دليل است كه شرايط تحصيل در شهر خودشان فراهم نبوده است. بنابراين بايد شرايط متفاوت و عوامل مختلفى دست به دست هم بدهند تا زمينه براى انجام يك كار، به طور كامل و مناسب فراهم بشود گردد. اگر اين عوامل با هم كمك نكنند و سازگار نباشند، كارها به دشوارى پيش مىروند. سازگارى و توافقِ عواملِ مؤثرِ در يك فعاليت و تحقق شرايطِ لازمِ زمانى، مكانى، روحى، جسمى و هماهنگى اين امور با نوع كار، «فرصت» ناميده مىشود. آن حالتى كه عوامل مختلف مىشوند تا كارى در موقعيت خاص و مناسب محقق گردد، «فرصت» نام دارد. بنابراين آدمى بايد فكر كند كه آيا در اين موقعيت سنى و در اين شرايط زمانى، مكانى و وضعيت خانوادگى مىتواند به هدف خود برسد يا نه؟ از مجموع شرايطى كه الآن فراهم است چگونه مىتوان
بهترين بهرهها كامل را برد تا براى سعادت خود و ديگران مفيد باشد. به كارگيرى عوامل و شرايط موجود در راستاى اهداف خاص را مىتوان غنيمت شمردن فرصت ناميد، امرى كه بسيار بر آن تأكيد شده است؛ چراكه هميشه چنين وضعيت درخشانى باقى نمىماند و فراهم نمىگردد و تمام اين تأكيدها از اين روست كه آدمى فراموشكار و غافل است. همگى مىدانيم كه جوانى هميشه باقى نمىماند، اما به گونهاى رفتار مىكنيم كه گويا هميشه جوان خواهيم ماند. توجه نمىكنيم كه روزى پير مىشويم و اين قوا از دست مىروند و نخواهيم توانست كار مورد نظر خود را انجام دهيم. گاه آن چنان غافليم كه ديگران هم هرچه مىگويند چندان اثر نمىكند و فرصتها را يكى پس از ديگرى از دست مىدهيم. واقعيت آن است كه ما از وجود نعمتهاى بىپايانى كه در اختيار داريم، غافليم و توجه كافى به زمان، مكان و شرايط موجود نداريم تا بدانيم چه ذخيرهاى از امكانات و چه گنجينهاى از نعمتهاى الهى را در اختيار داريم تا از آنها استفاده كنيم. موقعى به وجود آنها پى مىبريم كه آنها را از كف دادهايم؛ مثلا تا زمانى كه در حوزه يا دانشگاه هستيم و اساتيد بزرگوار، مجرّب، دانشمندان، مربيان وارسته اخلاق و امكانات تحصيل و تهذيب فراهم است، به وجود ذىقيمت آنها پى نمىبريم و يا گمان مىكنيم كه اين فرصت هميشه باقى است و آن را به وقتهاى آتى حواله مىدهيم؛ ولى ناگهان متوجه مىشويم كه فرصت از كف رفته است. اهميّت فراوان اين مطلب و شدّت اهتمام دين مقدس اسلام باعث شده است تا با تعابير مختلف در روايات شريف روى اين مسأله تاكيد شود كه فرصتها را غنيمت بشماريد كه مثل ابر مىگذرند: اَلْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب(1). و يا رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) خطاب به ابوذر مىفرمايند: اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْس: شَبابَكَ قَبْلَ هِرْمِكَ وَ صِحَّتَكَ قَبْلَ سُقْمِكَ وَ غِناكَ قَبْلَ فَقْرِكَ وَ فِراغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ وَ حَياتَكَ قَبْلَ مَوْتِك(2).
در اينجا نيز اميرالمؤمنين على(عليه السلام) در يك جمله كوتاه و پرمعنا مىفرمايد: بادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ اَنْ تَكوُنَ غُصَّة؛ تا فرصت هست از شرايط براى تكامل خودت استفاده كن، اگر از آن استفاده نكنى فردا غصه خواهى خورد و اين فرصت به غم و اندوه تبديل مىشود. قبل از اين كه اين فرصت از دست برود و به خاطر سپرى شدن آن، مبتلا به غم و اندوه شوى آن را غنيمت بشمار!
1. نهجالبلاغه، قصارالحكم، ش 21.
2. بحارالانوار، ج 77، ص 77، روايت 3.
معمولا شيطان با القاى افكار باطل كه در ظاهر حكمتآميز است، انسان را فريب مىدهد؛ چون علم شيطان نه تنها كمتر از علم ما نيست؛ بلكه اگر علم صدها نفر را روى هم بگذاريم به اندازه علم جناب ابليس نمىشود. شيطان شش هزار سال قبل از حضرت آدم در اين دنيا زندگى مىكرد و هماينك نيز زنده است و از همه تجربيات خود و ديگران استفاده مىكند؛ لذا شيطان از همه ما عالمتر است و راههاى مختلف اغواى ديگران را خيلى خوب مىداند. گمان مبريد كه ما خيلى زرنگ هستيم و حتماً مىتوانيم در مقابل شيطان مقاومت كنيم و فريب نخوريم. او از ما بسيار استادتر است و گاهى افراد را به وسيله كلمات به ظاهر حكمتآميز فريب مىدهد؛ مثلا در قالب سخن حكيمانهاى همانند اين كه دورانديشى اقتضا مىكند كه انسان عجله نكند، ما را به تسويف گرفتار مىسازد و فرصتهاى طلايى را از ما سلب مىكند. ما نيز فريب خورده و مىگوييم: اَلْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطان؛ عجله كار شيطان است، پس عجله نكن! حالا فرصت هست؛ مثلا چرا در درس خواندن عجله دارى، يك روز ديرتر مجتهد شو! يا مثلا در مورد اعمال عبادى و انجام مستحبات به فريب ما همّت مىگمارد و اينگونه القا مىكند كه تازه اول ماه رجب است و هنوز سى روز تا آخر ماه براى روزهگرفتن باقى مانده است. روز ديگرى روزه مىگيرى؛ چه عجلهاى در روزه گرفتن دارى؟ و با القائات ديگرى از اين قبيل، فرصتها را از ما مىگيرد. شيطان انسان را با انواع بيانها، زبانها و توجيهها از كار خير بازمىدارد؛ همانند اين كه عجله نكن، با صبر و حوصله عمل كن، هنوز جوانى و براى عبادت كردن و درس خواندن فرص باقى مانده است، بگذار با درس خواندن عاقلتر، پختهتر و كاملتر شوى تا عبادتت ثواب بيشترى داشته باشد.
يكى از راههاى نفوذ شيطان براى فريب آدمى همين تعبير است كه: دورانديشى اقتضا مىكند تا انسان در كارهايش عجله نكند. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) براى خنثى نمودن اين دسيسه مىفرمايد: مِنَ الحَزْمِ العَزْم؛ دورانديشى اقتضا مىكند كه انسان زود تصميم بگيرد و عمل كند. اگر فرصتى براى عبادت، تحصيل علم، خدمت به مردم و... فراهم آمده است انسان بايد به آنچه آن فرصت اقتضا مىكند عمل نمايد. تحصيل علم اگر براى خدا و به قصد قربت باشد عبادت است و از بهترين عبادتهاست. و يا اگر فرصت و زمانى قبل ماه رجب و رمضان
پيشآمده كه اقتضاى عبادت و سحرخيزى دارد بايد اين فرصت را مغتنم شمرد و در اين ايام به عبادت و سحرخيزى و روزهدارى پرداخت.
دورانديشى اقتضا مىكند كه فرصت را غنيمت بشماريم و در همين لحظه تصميم بگيريم و عمل مناسب اين فرصت را انجام دهيم؛ چراكه كه اين فرصت ديگر تكرار نمىشود و به دست نمىآيد. مبادا كار را پشت سر بيندازد و مسامحه كند كه مِنْ سَبَبِ الحِرْمانِ التَّوانى؛ به تأخير انداختن، موجب محروميت انسان مىشود. هرگز نمىتوان اين را صبر و حوصله و دورانديشى ناميد؛ بلكه مصداق تام و كامل سهلانگارى، تسويف و فريبخوردن از شيطان است؛ چراكه آدمى مىتواند كار خيرى را انجام بدهد، ولى با اين دست و آن دستكردن، فرصت را از دست مىدهد و از انجام آن كار خير محروم مىماند. البته در انجام كار خير و اغتنام فرصت بايد اولويتها را رعايت نمود؛ چرا كه تعداد موارد كار خير، فراوان است. حتى در بين واجبات بايد واجب برتر را برگزينيم؛ چون گاهى اوقات چند تكليف واجب تزاحم پيدا مىكنند كه در اينگونه موارد بايد همان تكليفى را كه داراى اولويت تشخيص دادهايد، انجام دهيد. فكر كنيد و ببينيد چه كارى مهمتر و چه چيزى ارزش بيشترى دارد. وقتى تكليف و وظيفه خود را تشيخص داديد ديگر صبر و حوصله و مهلتدادن سزاوار نيست؛ چراكه مِنَ الْحَزْمِ اَلْعَزْم؛ اقتصادى دورانديشى، تصميم بر عمل است و مِنْ سَبَبِ الْحِرْمانِ التَّوانى؛ تأخير انداختن و سستى كردن سبب محروميت از فرصت مىگردد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org