قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس چهلم

 

 

درس تاريخ (2)

 

 

 

تكرار يا مشابهت حوادث‌

آينده؛ متفاوت با گذشته ‌

قانون‌مندى حوادث اجتماعى‌

خلاصه و نتيجه بحث‌

 

 

 

 

درس تاريخ (2)

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

وَ اسْتَدْلِلْ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا كَانَ فَإِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاهٌ وَ لاَ تَكْفُرَنَّ ذَانِعْمَة فَاِنَّ كُفْرَ الِنّعْمَةِ مِنْ اَلاَْمِ الكُفْرِ وَاقْبَلِ الْعُذْرَ؛

از آنچه بوده بر آنچه نبوده استدلال كن؛ چه كارها همانند هم و نظير يكديگرند. ناسپاس ولى‌نعمت مباش كه ناسپاسى نعمت، پست‌ترين كفر است و عذرپذير باش.

 

همان گونه كه در بحث قبل بيان شد اميرالمؤمنين(عليه السلام) براى عبرت و موعظه فرزند گراميش امام حسن(عليه السلام) چنين فرمودند كه قضاياى گذشته را چراغ راه آينده كن و از رهگذر گذشته‌ها به آينده‌ها استدلال كن؛ چه، حوادث عالم شبيه يكديگرند و وقتى در گذشته حادثه‌اى اتفاق افتاده باشد شبيه آن در آينده نيز اتفاق خواهد افتاد. اگر در گذشته دقت كنى مى‌توانى از آن عبرت بگيرى.

به منظور تبيين بهتر اين قسمت از وصيت، در جلسه قبل سؤالى مطرح كرديم كه گاهى در گذشته حوادثى اتفاق افتاده است كه صحيح نيست انسان آنها را دليل راه و عملكرد آينده خود قرار دهد. مثال‌هايى نيز در اين‌باره ذكر كرديم؛ همانند نهضت روحانيت و حركت امام خمينى(رحمه الله) كه عده‌اى مى‌گفتند در گذشته روحانيت قيام‌ها و نهضت‌هايى را رهبرى كرده؛ ولى به جايى نرسيده و شكست خورده است؛ پس بايد طبق فرمايش امام على(عليه السلام) روحانيت از شكست‌هاى قبلى عبرت بگيرد و انديشه قيام را از ذهن خود بشويد؛ چون در آينده نيز شكست خواهد خورد.

در جلسه گذشته جوابى اجمالى به اين سؤال داده شد كه اينك بايد آن را كامل كنيم و به پرسش‌هاى ديگرى در اين باره پاسخ دهيم.

تكرار يا مشابهت حوادث‌

امام على(عليه السلام) در ضمن وصايا و سفارش‌هاى خود فرمودند: حوادث گذشته را دليل راه آينده قرار دهيد كه همانا امور و پديده‌ها شبيه يكديگرند. اينك سؤال اين است كه آيا قضيه «إِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاهٌ» كليّت دارد يا نه؟ آيا واقعاً امور و حوادث اين‌گونه شبيه هم هستند كه اگر حادثه‌اى در گذشته اتفاق افتاد عيناً مشابه آن در آينده اتفاق افتد؟ پرواضح است كه حوادث دقيقاً شبيه هم نيستند و اين كلام كليت ندارد. گاهى حوادث و پديده‌ها با هم شباهت دارند و گاهى ممكن است شباهت نداشته باشند. اما اگر كليت ندارد چگونه امام على(عليه السلام)مى‌فرمايند «اِنّمَا الاُْمُوْرُ اَشبَاهٌ»؟ حضرت با به كارگيرى واژه «إِنَّمَا» و افاده مفهوم حصر، با تأكيد، مى‌فرمايند: به گذشته توجه داشته باشيد و بر پايه آن آينده را بشناسيد؛ چه حوادث شبيه يكديگرند. اما هنگامى اين استدلال تمام است كه اين قاعده كليت داشته باشد؛ در صورتى كه مى‌دانيم حوداث گذشته با حال و آينده در بسيارى از موارد متفاوتند. لذا اين سؤال پيش مى‌آيد كه اگر اين قاعده كليت ندارد پس كلام حضرت به چه معناست و چرا فرمايش ايشان به‌گونه‌اى است كه ظاهرش كليت است؟ به اين سؤال و اشكال به دو گونه مى‌توان پاسخ داد:

1. پاسخ اول اين است كه كلام حضرت(عليه السلام) در اين‌جا يك بيان خطابى است. همان‌طور كه مى‌دانيد، در مقام بحث مى‌توان چندين نوع استدلال ارائه نمود كه عبارتند از: برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه كه در منطق تحت عنوان «صناعات پنج‌گانه» مطرح مى‌شود. اين صناعات راه‌هاى گوناگون استدلال را مى‌رساند. خصوصيت استدلال‌هاى خطابى اين است كه در آنها از ادله ظنّى استفاده مى‌شود و هدف بيان خطابى، آن است كه مخاطب به انجام عمل يا هر هدف ديگرى كه به خير و صلاح او است تحريك شود. معمولاً مواعظ از اين قبيلند؛ چه، كسى كه وعظ مى‌كند و پند مى‌دهد هرگز در مقام استدلال و برهان نيست و بيان فلسفى ارائه نمى‌كند. او به شيوه‌اى سخن مى‌گويد كه مخاطبان در ميدان عمل از آن استفاده كنند. لذا ممكن است اين بيان كليت نداشته باشد ولى در بيشتر موارد به كار آيد. تنها كافى است گوينده، چنين بيانى را به شنونده القا كند تا مخاطب در موارد نياز و در جاى مناسب آن را به كار گيرد. مخاطب اين بيان را به خاطر مى‌سپارد و در موقعيت مناسب و قابل تطبيق، از آن استفاده

مى‌كند. پس در خطابه، بيان كليت ندارد و مقدمات آن يك سرى مقدمات ظنّى است و سخن بر ظنّيات تكيه دارد و هدف، آن است كه مخاطب را وادار به انجام كار و رسيدن به هدف سازد. هدف امام على(عليه السلام) نيز در اين‌جا آن است كه شنونده از جريان حوادث گذشته به ناپايدارى حوادث آينده پى ببرد و بداند اين عالم پايدار نيست و اگر در گذشته حوادث مقرون به رنج و مشقت بوده‌اند، در آينده نيز چنين خواهد بود. همه ما به تجربه ديده‌ايم كه هميشه موفقيت با سختى همراه است و خوشى‌ها با ناگوارى‌ها قرين؛ لذا بايد بدانيم كه آينده هم، چنين است و نبايد انتظار داشت كه همه امور هميشه بروفق مراد باشد يا آنچه به دست مى‌آيد هميشه باقى بماند و هيچ وقت فانى نشود. هدف حضرت اين است كه مخاطب را به عبرت گرفتن از حوادث دنيا دعوت مى‌كند تا دل به دنيا نبندد؛ لذا مى‌گويند: به گذشته نگاه كن. درست است كه گذشته و آينده هميشه مثل هم نيستند و اين كلام كليت ندارد؛ ولى منظور حضرت تنها در همان مواردى خلاصه مى‌شود كه گذشته و آينده با هم شباهت دارند.

پس حاصل جواب اول چنين است كه اين بيان حضرت(عليه السلام) يك بيان خطابى است و در مقام موعظه ايراد گرديده است و طبق قاعده، بيان‌هاى خطابى، مدلولى بيش از ظن را افاده نمى‌كنند. يعنى بيان‌هاى خطابى تنها مفيد يك محتواى ظنّى هستند كه در بيشتر موارد، صادق و قابل تطبيق است و در برخى موارد استثنا مى‌پذيرد و صدق نمى‌كند؛ يعنى يك بيان يقينى نيست كه استثنابردار نباشد.

2. جواب ديگرى كه مى‌توان ارائه نمود اين است كه وقتى حضرت على(عليه السلام)مى‌فرمايند «اِنَّمَا الاُمُورُ اَشْبَاهٌ»، منظور اين است كه تا اندازه‌اى شباهت بين حوادث وجود دارد. به بيان ديگر، حوادث يك جهت شباهتى با هم دارند و هرگز مقصود آن نيست كه هر چه در گذشته واقع شده است به صورت تمام و كمال در آينده نيز رخ مى‌دهد. همه مى‌دانند افرادى كه هزار سال پيش مى‌زيسته‌اند هرگز دوباره به اين عالم باز نمى‌گردند تا بگوييم حوادث گذشته مثل آينده است و با همان خصوصيات تكرار مى‌شود. منظور آن است كه بفهميم جريان‌هاى تاريخى جهت شباهتى با هم دارند كه اگر آن شباهت را كشف كنيم مى‌توانيم بگوييم گذشته از اين جهت مانند آينده است.

پس حوادث و جريان‌هاى روزگار شبيه هم هستند؛ اما نه در تمام جهات بلكه فقط در جهتى خاص كه بايد آن جهت خاص مشابهت را كشف كنيم تا بتوانيم از رهگذر آن وجه مشترك و جهت شباهت، براى آينده و رخدادهاى آن بهره‌بردارى كنيم. البته بايد توجه داشت كه مشابهت غير از مطابقت است. در مطابقت، مشابهت و هماهنگى كامل لازم است؛ در حالى كه در مشابهت، كافى است دو پديده از يك جهت خاص بر هم منطبق باشند؛ لذا بر اساس همان نقطه شباهت، وحدت حكم پيدا مى‌كنند؛ مثلا تمام حوادثى كه در گذشته رخ داده، پايدار نبوده است و خوشى و ناخوشى روزگار، هردو، گذشته‌اند و زوال يافته‌اند. حال مى‌توانيم از همين وجه اشتراكِ عدم دوام و پايدارى بفهيم كه پديده‌ها و حوادث آينده عالم نيز موقتى است و دوام ندارد. هر چه در اين عالم اتفاق مى‌افتد در اين جهت با هم شباهت دارند و همه فانى هستند: مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاق.(1) آنچه در اين عالم نزد شماست همه فانى مى‌شود و اين جهت شباهت در همه امور وجود دارد. يا اگر بعضى از سنت‌هاى الهى به طور مشترك در تمام حوادث و پديده‌ها كشف گردد، رمز و جهت اصلى حوادث آينده هم به دست خواهد آمد و راه تدبير صحيح را فرا روى آدمى مى‌گشايد.

در قرآن كريم بسيارى از سنت‌هاى الهى درباره حوادث و پديده‌ها و تدبيرهاى الهى بيان شده است كه در همه جوامع و اعصار به طور يكسان اتفاق مى‌افتد. از همين روى است كه وقتى به گذشته نگاه مى‌كنيم، مى‌توانيم كشف كنيم كه چنين پديده‌اى در آينده نيز رخ خواهد داد؛ مثلاً از سرگذشت مردمِ ناسپاسى كه با حق ستيزه كردند و بى‌مهابا ظلم و ستم نمودند و عاقبت خوبى نداشتند، پى مى‌بريم كه ظلم و ناسپاسى عاقبت خوبى ندارد و آينده‌اى ناخوشايند در انتظار افراد حق‌ناشناس است و مردمى كه كفران نعمت مى‌كنند، مردم بدفرجامى هستند؛ چه كشف كرده‌ايم كه سنت الهى بر اين است كه خداى متعال اراده فرموده كه هر كس ناسپاسى كند نعمت از او سلب شود: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيد(2). اين سخن حقيقتى مسلّم است و كليت دارد.


1. نحل (16)، 96.

2. ابراهيم (14)، 7.

بنابراين هر حادثه‌اى را، به شرط كشف جهت شباهت آن، مى‌توانيم با گذشته مقايسه كنيم و از رهگذر گذشته راه آينده را ترسيم نماييم.

 

آينده؛ متفاوت با گذشته‌

در اين‌جا لازم است به بررسى آن مواردى كه به عنوان اشكال مطرح شده است بپردازيم. در مطالب گذشته به اين موضوع پرداختيم كه برخى، نهضت روحانيت را يكى از مصاديق همين سخن مى‌دانند و آن را با توجه به سابقه قبلى مردود مى‌شمارند؛ به اين بيان كه در نهضت روحانيت و قيام آنها عليه طاغوت كه به شكست طاغوت منتهى شد، عده‌اى معتقد بودند كه چون قيام‌هاى قبلى ناكام مانده‌اند اين نهضت نيز محكوم به شكست است و با اين توجيه در مبارزه شركت نمى‌كردند؛ چه، مى‌گفتند آينده هم مانند گذشته است و همان‌گونه كه روحانيت در گذشته شكست خورد، در آينده نيز شكست خواهد خورد. اين گروه همين استدلال را بهانه قرار داده، به وظايف اجتماعى و شرعى خود عمل نمى‌كردند.

اما بايد بگوييم كه آنها حوادث گذشته و آينده را در جهت مشابهتشان با هم مقايسه نكرده‌اند و متوجه نشده‌اند كه بين اين حوادث حتى جهت افتراق نيز وجود دارد؛ مثلاً در آن زمان مردم آگاهى كافى نداشتند و امكان ارائه آموزش صحيح به مردم و روشن ساختن اذهان وجود نداشت يا بسيار ضعيف بود؛ اما در نهضت اخير، خودِ مردم از جريانات گذشته عبرت گرفتند و نيز امكان آموزش و روشن‌كردن اذهان و تبليغات، خيلى بيشتر فراهم بود. از اين‌روى نمى‌توان اين دو دوره را با هم مقايسه كرد و نتيجه گرفت كه چون آن روز شكست خوردند پس امروز نيز اين نهضت محكوم به شكست است.

در آن زمان عده‌اى توانستند با تبليغات سوء مردم را فريب دهند و از صحنه دور سازند؛ حال در اين زمان هم اگر همان‌گونه عمل كنند و همان شرايط ظهور پيدا كند، يقيناً همان نتايج به بار مى‌آيد؛ ولى وضعيت امروز با گذشته بسيار متفاوت است. امروزه مردم به سرعت متوجه حقايق مى‌شوند و مى‌توان آنها را از تبليغات سوء دشمن آگاه و مصون كرد. در شرايط حاضر، نااميدى و انفعال به بهانه شكست‌هاى گذشته، كارى بسيار نادرست است. گذشته و حال، هرگز

در اين جهت با هم شباهت ندارند. ابتدا بايد جهت شباهت بين حوادث حال و گذشته را پيدا كرد و آن‌گاه با توجه به جهت مشترك در تمام آن مقاطع، در مورد آينده به قضاوت و پيش‌بينى نشست. از اين روى است كه حضرت على(عليه السلام) فرمودند: اِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاه. در مورد نهضت روحانيت هم مى‌توان به موقعيت‌هاى مشابهِ قبل استناد كرد كه عده‌اى از روحانيان با آگاهى و اطلاعاتى كه در اختيار مردم قرار دادند، توانستند مردم را روشن كنند و حقايق را براى آنها تبيين نمايند و در محيط‌هايى هرچند كوچك و محدود، در نهضت‌ها و حركت‌هاى اسلامى خود به موفقيت‌هايى نسبى دست يابند. حال مى‌توانيم همان روش‌ها را در مقياس وسيع‌تر به كار گيريم تا به موفقيت‌هاى بيشترى نايل شويم. پس باز هم مى‌توانيم بگوييم اِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاه؛ كارها شبيه هم هستند؛ چون وقتى كارى به صورت صحيح و با در نظر گرفتن امكانات و با به‌كارگيرى نيروها، انجام گيرد، در همان حد، موفقيت خواهد داشت. امروز كه امكانات بيشترى در دست است و بهتر مى‌شود نيروها را سازمان داد و به كار گرفت، موفقيت بيشترى به دست خواهد آمد.

به زبان ديگر مى‌توان گفت اين كلام امام(عليه السلام) به عنوان يك قاعده كليت دارد؛ اما در صورتى كه شرطِ درج شده در اين قاعده، كه از واژه «اَشباه» استفاده مى‌شود، احراز گردد و به وجود آن شرط يعنى شباهت بين پديده‌هاى گذشته و حال پى ببريم. از طريق كشف همين شباهت است كه رويدادهاى آينده را پيش‌بينى مى‌كنيم و وظيفه خود را مى‌شناسيم. حضرت(عليه السلام) هرگز نمى‌فرمايند كه همه امور همانند هم هستند و از هر پديده‌اى كه در گذشته رخ داده است مى‌توان به آينده پى برد. واضح است كه وقتى درختى متعلق به محيط گرمسير است، هرگز در محيط سردسير رشد نمى‌كند و ميوه مطلوبى نمى‌دهد و نمى‌شود گفت خاك، خاك است و درخت هم درخت و اِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاه، بلكه بايد هر درختى را در محيط خاص خود با درختى از همان نوع و با همان خصوصيت در نظر گرفت و مقايسه كرد. در اين مقايسه، هر دو درخت مى‌بايد از نظر شرايط آبيارى و رسيدگى و ساير امور مثل هم باشند تا ببينيم كه آيا همان نتيجه را خواهد داد يا نه؟

اگر مشاهده مى‌كنيم كه برخى حوادث گذشته با آينده فرق دارند از اين روى است كه جهت امتياز و اشتراك را لحاظ نكرده‌ايم. بايد جهت افتراق و تمايز بين حوادث را كاملاً در نظر

گرفت. چون جهت افتراق و امتياز آنها را ملاحظه نمى‌كنيم، مى‌پنداريم به صِرف وجود يك وجه اشتراك، در تمام امور با هم مشاركت دارند و همانند يكديگرند. چه بسا همه شرايط در جاى ديگر و زمان ديگر اتفاق بيفتد ولى همان نتيجه را در پى نداشته باشد. بايد دقت كنيم كه آيا آنچه علت وقوع آن حادثه بوده است، همان در آينده نيز محقق خواهد شد تا همان نتيجه را داشته باشد يا نه؟ بايد توجه داشت كه گاهى اسباب و علل و شرايط تغيير مى‌كنند. بنابراين سخن حضرت(عليه السلام)در قضيه مذكور صحيح است و كليت دارد؛ اما به يك شرط، و به تعبير منطقى، در چنين مواردى قضيه با يك «شرط خفى» كليت دارد؛ يعنى قضيه‌اى كه به ظاهر مظنون مى‌نمايد با احراز يك شرط، يقينى خواهد بود. در مبحث قضايا مى‌گويند برخى قضاياى مظنون،صادق هستند به اين معنا كه اگرچه از يك جهت مظنون هستند ولى از جهت ديگر صادقند و در برهان مى‌توان از آنها استفاده كرد و آن در زمانى است كه جهت صدق قضيه لحاظ گردد.

بنابراين در توضيح اين كلام حضرت(عليه السلام)، مى‌توان يكى از اين دو تفسير را بيان كرد: يكى اين كه آن را يك قضيه ظنّى تلقى كنيم و بگوييم حضرت در مقام موعظه است و در مقام موعظه بيش از اين مطلوب نيست تا در پى يقينات باشيم و با مشاهده چند مورد استثنا مَتّه به خشخاش بگذاريم؛ بلكه صدق آن در بيشتر موارد كافى است تا آن را به مخاطب القا كنيم و شنونده هم آن را در همان موارد مد نظر قرار دهد. حضرت(عليه السلام) در مقام موعظه اين سخنان را ايراد فرموده‌اند و موعظه بيش از اين را اقتضا نمى‌كند؛ تفسير دوم اين است كه بگوييم اين بيان اگرچه بيانى خطابى است و در بيان خطابى از مقدمات ظنّى استفاده مى‌شود؛ اما مقدمات ظنّى صادقى كه با احراز آن، شرط خفى كليت پيدا مى‌كند. آن شرط اين است كه جهت مشابهت دقيقاً در امور آينده هم موجود باشد. اگر آن شرايط به طور كامل در حوادث آينده موجود باشد آن گاه همان نتايج گذشته را در پى خواهد داشت.

 

قانون‌مندى حوادث اجتماعى‌

حال كه سخن به اين‌جا رسيد، پسنديده است به اين بحث بپردازيم كه آيا حوادث اجتماعى مانند حوادث طبيعى تكرارپذيرند يا اين‌كه حوادث اجتماعى با حوادث طبيعى از اين جهت

با هم تفاوت دارند؟ مثلاً در قوانين طبيعى به اين قانون برمى‌خوريم كه شىء قابل اشتعال در مجاورت آتش و عدم مانع، مشتعل مى‌گردد. حال براساس اين قانون در آينده هم بروز چنين پديده‌اى قابل پيش‌بينى است. يا مثلا اين‌كه در بهار باران مى‌بارد و درختان سرسبز مى‌شوند، براى هر فصل بهارى قابل پيش‌بينى است. حال آيا در امور اجتماعى نيز چنين قانونمنديى وجود دارد يا خير؟ اين سؤال آن‌گاه اهميت مضاعف پيدا مى‌كند كه از زاويه يك بحث جامعه‌شناختى به آن نگاه كنيم. توضيح اين كه: رويكردى در جامعه‌شناسى مطرح است كه مى‌گويد: حوادث اجتماعى حوادثى منفرد و غير قابل تكرار هستند و به همين دليل، قاعده و اصل اجتماعى در اين امور وجود ندارد و نمى‌توان براى آنها قانون ثابتى ارائه كرد. امور اجتماعى محصول افعال اختيارى انسان‌هاست و شرايط اجتماعى هر روز تغيير مى‌كند؛ پس نمى‌توان براى امور اجتماعى قانونى ثابت و يكنواخت در نظر گرفت و بر اساس آن وقوع امور اجتماعى را پيش‌بينى كرد. حال با توجه به اين ديدگاه جامعه‌شناختى، اين كلام اميرالمؤمنين على(عليه السلام) كه مى‌فرمايند: «گذشته را دليل آينده قرار دهيد، چون رخدادها شبيه يكديگرند» چگونه تبيين مى‌شود؟

پاسخ اين است كه به نظر ما بين قوانين مربوط به پديده‌هاى اجتماعى و قوانين مربوط به حوادث طبيعى، در مجموع، تفاوت‌هايى وجود دارد. برخلاف پديده‌هاى طبيعى، در ميان پديده‌هاى اجتماعى نمى‌توان پديده‌هاى كاملا شبيه و يكسانى سراغ گرفت؛ اما با اين حال، رويكرد جامعه‌شناختى فوق نيز صحيح نيست و نمى‌توان گفت هيچ جهت اشتراكى ميان پديده‌هاى اجتماعى وجود ندارد و هر رخداد اجتماعى به كلى از ساير رخدادهاى اجتماعى متفاوت است. علاوه بر اين‌كه شواهد تاريخى، چنين رويكردى را نقض مى‌كند، مستندات نقلى و ادله شرعى و تعبدى و معتقدات قرآنى نيز اين ادعا را تأييد نمى‌كند. در قرآن كريم مى‌خوانيم: اَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ والضَّرَّاء(1)؛ آيا گمان مى‌كنيد بدون آزمايش وارد بهشت مى‌شويد در حالى كه هنوز مانند گذشتگان امتحان نشده‌ايد؟ مگر شما تافته جدا بافته‌ايد؟ گذشتگان آزموده شدند، سختى‌ها برايشان پيش آمد و گرفتارى‌ها و بلاها نازل شد و امتحان شدند؛ آنها كه از امتحان سربلند و


1. بقره (2)، 214.

روسفيد بيرون آمدند وارد بهشت شدند و كسانى كه در امتحان مردود شدند روانه جهنم گرديدند. گذشتگان امتحان شدند، حال شما مى‌پنداريد امتحان نمى‌شويد؟! شما هم امتحان خواهيد شد.

پس اين كه مى‌فرمايد: وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِنْ قَبْلِكُم(1)؛ منظور اين است كه مپنداريد در حالى كه هنوز مثل گذشتگان امتحان نشده‌ايد و آنچه در گذشته اتفاق افتاده براى شما پيش نيامده است، به بهشت مى‌رويد. مگر براى گذشتگان چه امتحانى رخ داده است؟ مى‌فرمايد: مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ والضَّرَّاء(2)؛ گذشتگان به سختى‌ها و گرفتارى‌ها مبتلا شدند و در مقابل سختى‌ها صبر كردند و با موفقيت از عهده آن برآمدند. آن وقت وارد بهشت شدند؛ اما آنها كه از آزمايش روسفيد خارج نشدند، به بهشت نرفتند. حال همين سنت در مورد شما هم جارى است. در ذيل همين آيه شريفه احاديث فراوانى در كتب تفسير(3) و مجامع روايى ذكر شده است كه همين مطلب را تأييد مى‌كند. در يكى از اين احاديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به مسلمانان فرموده‌اند: آنچه براى بنى‌اسرائيل در تاريخ اتفاق افتاده است براى شما هم اتفاق خواهد افتاد. بعد اضافه مى‌فرمايند: وَ حَتَّى لَوْ دَخَلَ اَحَدُهُمْ فِى حِجرِ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه(4)؛ حتى اگر بنى‌اسرائيل داخل لانه سوسمارى شده‌اند، شما هم وارد چنين جايى خواهيد شد. معناى اين كلام آن است كه حتى جزئيات حوادث تاريخى قابل تكرار هستند؛ يعنى با رعايت جهت اشتراك، تكرار مى‌شوند نه اين‌كه از هر جهت عين يكديگر و شبيه هم باشند. جهات اشتراكى بين آنها وجود دارد كه اگر آن جهات اشتراك را بدانيم، مى‌توانيم آينده را با گذشته مقايسه كنيم و از راه گذشته آينده را پيش‌بينى نماييم.

پس اگر جهت اشتراك رخدادهاى اجتماعى به دست آيد و كاملاً تحليل شود، با وجود آن جهت مشترك مى‌توان تكرار آنها را پيش‌بينى نمود. اين‌گونه نيست كه حوادث اجتماعى عامل منحصر به فرد داشته باشند و هرگز تكرار نشوند و از داشتن هر قاعده كلى خارج باشند. اين


1. همان.

2. همان.

3. الميزان، ج 2، ص 162.

4. بحارالانوار، ج 53، ص 127.

پديده‌ها نيز قواعدى دارند؛ ولى كشف و فرموله كردن آنها مشكل است؛ مثلاً دانستن علت دقيق اين حادثه خاص اجتماعى و اين‌كه در چه شرايطى واقع مى‌شود و موانع تحقق آن چيست، مشكل است. درست است كه آزمون و تكرار حوادث طبيعى آسان‌تر است و بهتر مى‌توان شرايط وقوع آنها را كشف كرد و عوامل آن را شناخت؛ ولى نمى‌توان گفت هرگز جهت مشابهتى بين حوادث اجتماعى وجود ندارد و نمى‌توان براى آينده از حوادث گذشته قانونى به دست آورد. اگر جهت اشتراك پديده‌هايى را كه در گذشته واقع شده‌اند، كشف و شناسايى كنيم، مى‌توانيم با استفاده از آنها، آينده را پيش‌بينى نماييم.

البته معناى تكرار حوادث آن نيست كه از تمام جهات مثل هم باشند؛ مثلا در مورد اين فرمايش پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره تشابه امت آن حضرت با بنى‌اسرائيل، روشن است كه ما مسلمان هستيم و از امت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)؛ نه از بنى اسرائيل؛ ولى به دليل وجود جهت اشتراك، هر آنچه براى بنى‌اسرائيل اتفاق افتاده است براى ما هم رخ خواهد داد؛ وگرنه ما خصوصياتى داريم و آنها نيز ويژگى‌هايى مخصوص خود: ما مسلمان و آنها از بنى‌اسرائيلند؛ پيامبر آنها موسى(عليه السلام) بود و پيغمبر ما حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و... اما جهات اشتراكى در اين ميان وجود دارد كه باعث مى‌شود آنچه براى آنها رخ داده است براى ما نيز اتفاق بيفتد. بنى‌اسرائيل بعد از چهل روز غيبت حضرت موسى(عليه السلام) گوساله‌پرست شدند و خليفه و نايب حضرت موسى(عليه السلام) هر چه مردم را به توحيد و خدا پرستى دعوت كرد، به سخن وى گوش ندادند. در عالم اسلام نيز چنين پديده‌اى رخ داد: هنوز چهل يا هفتاد روز از وفات پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نگذشته بود كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) را رها كردند و به فرمانش گوش نسپردند؛ يعنى آن كسى را كه نسبت به پيامبر به منزله هارون نسبت به موسى بود رها كردند و به سخن حق او گوش ندادند و آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرموده بود پشت گوش انداختند. هارون براى جلوگيرى از اختلاف و اين‌كه مردم به جان يكديگر آسيب نرسانند و انسجام ملى آنها محفوظ بماند و فساد در بنى‌اسرائيل شايع نشود و به اصطلاح وحدت ظاهرى را حفظ كنند، سكوت كرد. قرآن هم مى‌فرمايد وقتى حضرت موسى به هارون فرمودند: مگر من نگفتم كه مراقب بنى‌اسرائيل باش و اجازه نده كه آنها منحرف شوند؛ هارون جواب داد: ترسيدم كه بگويى تو بين بنى‌اسرائيل اختلاف ايجاد

كردى. براى اين‌كه اختلاف ايجاد نشود و مردم متعرّض جان و مال يكديگر نشوند من پس از دعوت ايشان به حق و اتمام حجت آنها را رها ساختم: إِنِّى خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِى إِسرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِى ... .(1) نظير همين حادثه در اسلام هم اتفاق افتاد. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) براى اين‌كه بين مسلمانان ايجاد اختلاف نشود، حجت را بر آنها تمام كردند و راه سكوت پيش گرفتند و تا 25 سال بعد كه خود مردم متوجه اشتباه خويش شدند صبر پيشه كردند.

به هر حال در روايات متعددى به اين حقيقت پرداخته شده است كه همان حادثه بنى‌اسرائيل براى شما مسلمانان نيز رخ خواهد داد. شايد علت تكرار داستان بنى‌اسرائيل در قرآن همين وجه شباهت باشد. نكته‌هاى عبرت‌آموز زيادى در سرگذشت اين قوم وجود دارد كه براى مسلمانان آموزنده است؛ نظير آنچه در داستان سامرى و گوساله‌پرستى بنى‌اسرائيل پيش آمد. مسلمانان بايد بينديشند و از آنچه براى بنى‌اسرائيل اتفاق افتاده پند بگيرند تا در آينده به اين حوادث تلخ مبتلا نشوند.

 

خلاصه و نتيجه بحث‌

خلاصه آنچه در توضيح اين قسمت از فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) گفتيم اين شد كه اگر كسى بگويد گذشته و آينده هيچ جهت اشتراكى باهم ندارند و هر كدام يك حادثه منفرد و منحصر به فرد مى‌باشند، ديگر نمى‌توان هيچ حادثه‌اى را با حادثه ديگر مقايسه كرد و حكم يكى را به ديگرى سرايت داد؛ اما اگر جهت اشتراك و وجه مشاركت در كار باشد، آن وجه اشتراك باعث اثبات حكم در مورد هر دو پديده مى‌شود. اگر جهت اشتراك را به دست آوريم اين حكم يك حكم كلى است و در مورد هر پديده مشابهى جارى است؛ لذا اگر اين جهت را در هر پديده مشابه ديگرى بيابيم، مى‌توانيم در آن مورد هم اين حكم را جارى كنيم. بر همين اساس است كه حضرت على(عليه السلام) مى‌فرمايند: به كمك امورى كه واقع شده است براى آينده خود عبرت بگيريد: فَاِنَّمَا الاُْمُورُ اَشْبَاه؛ پديده‌ها شبيه همند و حوادث با هم مشابهت دارند و به كمك جهت شباهت آنها مى‌توانيد حوادث آينده را حدس بزنيد. سپس فرمودند: وَ لاَ تَكْفُرَنَّ ذَا


1. طه (20)، 94.

نِعْمَة فَإِنَّ كُفْرَ النِّعمَةِ مِنَ أَلاَْمِ الْكُفْر. همان‌گونه كه اشاره كرديم كفران نعمت و عواقب آن يكى از مصاديق وجود وجه اشتراك بين حوادث گذشته و پديده‌هاى آينده مى‌باشد. چگونه اگر در گذشته قومى ناسپاسى و كفران نعمت مى‌كرد به بدبختى مبتلا مى‌شد؛ براى آيندگان نيز با رعايت جهت اشتراك، چنين آينده‌اى پيش‌بينى مى‌شود. اگر ما هم كفران نعمت كنيم به اين بلاها دچار خواهيم شد. منظور از نعمت نيز فقط نعمت‌هاى مادّى نظير خوراك و پوشاك و رفاه و... نيست؛ بلكه مهم‌تر از آنها نعمت‌هاى معنوى هستند كه نبايد مورد غفلت و ناسپاسى قرار گيرند؛ مثلاً همان‌گونه كه گذشت نبايد از پاسدارى نعمت نظام اسلامى و در رأس آن ولايت فقيه كه از بزرگ‌ترين نعمت‌هاى معنوى است غفلت كنيم؛ چه اين نعمت با ديگر نعمت‌ها قابل مقايسه نيست. اين عطيّه الهى حاصل خون‌هاى پاك مجاهدان و علمايى مى‌باشد كه در طول تاريخ به پاى درخت طيّبه اسلام ريخته شده است. بايد از دل و جان پاسدار ولايت فقيه باشيم و بهويژه وظيفه روحانيان و عالمان دينى است كه آن را به طور علمى و دقيق تبيين نمايند تا در اذهان مردم جايگاه لازم و شايسته خود را به دست آورد. همين طور از جمله نعمت‌ها و بركات اين انقلاب، توجه به دين و قرآن و شرع مقدس است. اين نعمتى است كه بايد قدر آن را دانست و آن را ارج نهاد. البته كمبودهايى وجود دارد و ما انتظار نداريم كه در انقلاب اسلامى هرگز اثرى از عصيان و گناه نباشد. چنين خواسته‌اى قابل تحقق نيست؛ چه انسان‌ها معصوم نيستند. ما بايد در جهت اصلاح هرچه بيشتر جامعه تلاش كنيم و در كنار آن شكر نعمت‌هايى كه به بركت اسلام و انقلاب به ما داده شده است به جاى آوريم تا ادامه پيدا كند و رونق روزافزون يابد. اگر خداى ناكرده نعمت‌هاى الهى را فراموش كرديم و از نعمت رهبرىِ دينى و ولايت فقيه غفلت ورزيديم، به رهبرى كسى مبتلا مى‌شويم كه هيچ راهى براى پاى‌بندى به قرآن و شرع و ائمه اطهار(عليهم السلام) باقى نخواهد گذاشت. اگر اين پديده رخ دهد همه ارزش‌هاى اسلامى و انسانى و اعتقادات دينى و حقايق و احكام اسلام از جامعه رخت برمى‌بندد و در اين ميان، كسى جز خود ما مسؤول نخواهد بود: مَا أَصَبَكُمْ مِنْ مُصِيبَة فَبَِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُم؛(1) و هر[گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست.


1. شورى (42)، 30.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org