قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس چهل و سوم

 

 

از فضيلت تا رذيلت

 

 

 

اعتدال، معيار فضيلت‌

مفهوم حد اعتدال‌

مطلوبيت اعتدال در قرآن و حديث‌

قصد در مقابل جوْر‌

اعتدال در آمال و آرزوه‌

 

 

 

 

از فضيلت تا رذيلت

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ، و نِعْمَ حَظُّ الْمَرْءِ الْقَنُوعُ، وَ مِن شَرِّ مَا صَحِبَ المَرْءَ الْحَسَدُ، وَ فِى القُنُوطِ التَّفْرِيطُ، وَالشُّحُ يَجْلِبُ؛

آن‌كه اعتدال و ميانه‌روى را كنار نهاد، به ستم گراييد، و قناعت چه خوش بهره‌اى است براى انسان، و از بدترين همراهانِ آدمى، حسد است و در نوميدى، كوتاهى است و بخل ملامت آرد.

 

كلام اهل‌بيت(عليهم السلام) نور چشم و قوت قلب و توان بازوى اهل همّت است. تاكنون به قدر توفيقِ الهى، به استناره از پرتو فيض كلام قدسى امام متقين، على بن ابى‌طالب(عليه السلام)پرداخته‌ايم و به ميزان ظرفيت وجودىِ خود به تقويت دل و دين نشستيم و از مواعظ و حكمت‌هاى آن بحر بى‌انتها فايده‌ها برديم. اينك به مهر عنايت حضرتشان به شرح و بررسى گزيده‌اى ديگر از كلام امير دو عالم مى‌پردازيم.

در اين بخش از كلام ابتدا حضرت(عليه السلام) مى‌فرمايند: مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَار؛ كسى كه از حد اعتدال و ميانه‌روى خارج شود ستم مى‌كند. بعد از اين جمله كوتاه، حضرت(عليه السلام) چندين جمله ديگر نيز بيان مى‌كنند كه از نظر معنا، جزء مصاديق همين كلام كوتاه محسوب مى‌گردد. البته جملات بعدى در نهج‌البلاغه نقل نشده‌اند؛ چون مرحوم سيد رضى سخنان اميرالمؤمنين(عليه السلام)را به صورت گزينشى گرد آورده است. به هر حال در نسخه بحارالانوار بعد از عبارت مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ چند جمله ديگر نقل شده است كه در نهج البلاغه نيامده است. اينك قبل از پرداختن به جملات ديگر به شرح و تفسير اصل اعتدال و ميانه‌روى مى‌پردازيم.

اعتدال، معيار فضيلت‌

اين قاعده در ميان مردم معروف است كه مى‌گويند: خَيْرُ الْاُمُورِ اَوْسَطُهَا؛ در هر كارى حد وسط آن مطلوب است. در فلسفه اخلاق قاعده‌اى از قدماى يونان نقل شده است كه حكماى اسلام هم آن را پذيرفته‌اند. اين قاعده مى‌گويد: هر فضيلت اخلاقى محدود به دو رذيلت است؛ يكى افراط و ديگرى تفريط. در كتاب‌هاى اخلاقى ما نيز همين قاعده معيار اعمال اخلاقى قرار گرفته است و كتاب شريف جامع السعادات(1) نيز همانند ساير كتب اخلاقى به اين اصل پرداخته است كه، هر فضيلت و رفتار پسنديده‌اى محدود به دو رذيلت است: يكى حد افراط و ديگرى حد تفريط. پس افراط و تفريط موجب ناپسندى اخلاق مى‌شود؛ ولى رعايت اعتدال موجب فضيلت مى‌گردد. در مباحث فلسفه اخلاق معمولا اين سخن را به عنوان يك قاعده اخلاقى مطرح مى‌كنند. اما آيا اين سخن كليت دارد؟ آيا در هر عملى افراط و تفريط مذموم است و حد اعتدال نيكو؟ چه دليل منطقى بر اين سخن وجود دارد كه فقط حد وسط مطلوب است و افراط و تفريط هميشه مذموم و ناپسند؟ با استناد به چه دليلى اين معيار پذيرفته مى‌شود؟ آيا اين قاعده محصول استقراست، يا دليلى منطقى دارد؟ البته مباحث فراوان ديگرى در اين زمينه مطرح است كه مجال پرداختن به آنها نيست؛ اما به هر حال اين قاعده از مسلّمات و مشهورات است؛ لذا كسانى كه همه مباحث اخلاقى را از قبيل مشهورات مى‌دانند بحث درباره اين قاعده را بى‌مورد مى‌شمارند و معتقدند تمام قواعد اخلاقى در حد مشهورات است و مى‌توان مباحث اخلاقى را به همين صورت تبيين كرد. با چنين پيش‌فرضى اين قضيه نيز از قضاياى مشهوره است و ديگر احتياج به اقامه برهان و اثبات ندارد؛ چه همه پذيرفته‌اند كه از مقدمات مشهوره مى‌توان در اخلاق استفاده كرد و چون مبناى آنها اين است كه مباحث اخلاقى از مشهورات است و اين قاعده‌هم از مشهورات مى‌باشد، ديگر جايى براى بحث نمى ماند. به هر حال كسانى كه اين مبنا را پذيرفته‌اند، در اين قاعده هم بحثى ندارند؛ اما بر مبناى كسانى كه معتقدند در مسايل اخلاقى نيز مى‌بايد مانند ديگر مباحث، برهان اقامه نمود و مقدمات آن بايد به بديهيات ختم گردد، بحث كمى دشوار مى‌شود؛ چون بايد با برهان عقلىِ يقينى اثبات كنند كه ميانه‌روى، ملاك فضيلت است و افراط و تفريط معيار رذيلت.


1. جامع السعادات، ج 1، ص 61.

از قرن‌ها قبل از ميلاد اين بحث در يونان مطرح بوده است كه: آيا همواره ميانه‌روى و حد وسط فضيلت است و افراط و تفريط ناپسند مى‌باشد؟ مثلا آيا در تحصيل علم، حد وسط مطلوب است و افراط و تفريط ناپسند و مذموم؟ يا هر چه انسان بيشتر علم بياموزد بهتر است؟ برخى كه اين قاعده را قبول ندارند، مطلوبيت علم را به عنوان نقضِ اين قاعده مطرح مى‌كنند و مى‌گويند: هيچ كس نمى‌گويد افراط در تحصيل علم مذموم است و اين سخن حرف تازه‌اى نيست. پاسخ‌هايى نيز در اين زمينه داده شده است كه مجال پرداختن به آنها نيست؛ ولى به هر حال اين قاعده مى‌تواند يك تفسير صحيح داشته باشد كه آن را تا مرز اعتبار برهانى پيش مى‌برد. اين تفسير نيازمند بيان مقدماتى است كه اينك به آن مى‌پردازيم:

در انسان، قواى مختلفى وجود دارد و اين قوا در مقام عمل با هم تزاحم پيدا مى‌كنند. اين واقعيت را هر كسى مى‌داند و مى‌تواند در خودش بيازمايد كه گرايش‌هاى مختلفى در او وجود دارد و او نمى‌تواند همه را در عمل جمع كند؛ مثلا آدمى در حالى كه دوستدار تحصيل علم و تحقيق و مطالعه است، علاقه‌مند عبادت نيز مى‌باشد و از سوى ديگر، از هم‌نشين‌ى با خانواده و فرزندانش لذت مى‌برد. روشن است كه تمام اين اعمال كم و بيش پسنديده است ولى در عمل نمى‌توان تمام اين فعاليت‌ها را انجام داد و بين آنها جمع نمود. زمانى كه انسان مشغول نماز خواندن است، مطالعه ممكن نيست، يا وقتى درس مى‌خواند، ديگر نمى‌تواند تدريس نمايد، و زمانى كه به مطالعه اشتغال دارد، بحث و گفتوگو و رسيدگى به مسايل خانواده و مسايل اجتماعى و سياسى و اقتصادى ممكن نيست. اين امور با هم تزاحم دارند و نمى‌توان آنها را با هم جمع كرد. يا بايد براى هر كدام از اين فعاليت‌ها زمانى مخصوص در نظر گرفت، يا اين كه در تمام مدت عمر به يك عمل مشغول شد وهمه كارهاى ديگر را ترك كرد؛ مثل كسانى كه سابقاً در دِير يا صومعه يا معبدى مشغول عبادت مى‌شدند و از همه فعاليت‌هاى ديگر كناره مى‌گرفتند. اينان مى‌پنداشتند كه فضيلت تنها همين است كه انسان به عبادت بپردازد و تنها مسأله مهم همين است. به هر حال چه بايد كرد؟ آيا تنها بايد به يك كار پرداخت، يا آن كه مى‌بايد با برنامه‌ريزى صحيح، مسؤوليت‌هاى متعدد را پذيرفت؟

سيره پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) نشان مى‌دهد كه زندگى آنها يك‌بعدى نبوده است.

آيات و روايات نيز فضيلت را براى انسان منحصر در يك نوع فعاليت نمى‌دانند؛ بلكه كارهاى مختلف و فضايل متنوع و تكاليف واجب و مستحب متعددى مانند نماز، امر به معروف، نهى از منكر، تعليم و تعلّم، فعاليت‌هاى سياسى و اجتماعى و خانوادگى، مسايل تربيت فرزند و... براى آدمى بر شمرده شده است. پس مطابق تعاليم اسلام ما نمى‌توانيم خود را وقف يك نوع فعاليت كنيم؛ مثلا تنها به عبادت يا تحصيل علم بپردازيم و تمام فعاليت‌هاى ديگر را فراموش كنيم. اسلام هرگز يك‌سونگرىِ صرف و يك بعدى بودن را نمى‌پذيرد. مشاركت در فعاليت‌هاى متنوع براى زندگى انسانى يك ضرورت است و آدمى بايد در حوزه‌هاى مختلف عبادى، سياسى، فرهنگى، اجتماعى و فردى مشاركت داشته باشد. منتهى هر يك از اين فعاليت‌ها براى خود حد و مرزى دارد؛ حد و مرز آن، دورى از افراط و تفريط است كه به مذموم بودن ختم نشود. هر كار، مثلا نماز خواندن، حد و مرزى دارد كه اگر كمتر يا بيشتر از آن ميزان باشد به ترك فعاليت‌هاى واجب ديگر منتهى مى‌گردد و مذموم است؛ لذا پرداختن بيش از حد به نمازهاى مستحبى نيز مذموم است. پس بايد حد وسط را رعايت كرد كه كمتر از آن نامطلوب و بيش از آن نيز ناپسند است. بنابراين رعايت اعتدال هميشه مى‌تواند معيار فضيلت باشد؛ چه، آدمى تنها يك وظيفه ندارد. براى بيشتر روشن شدن مطلب، ذكر يك مثال مفيد است:

جهاد يكى از ارزشمندترين و پر فضيلت‌ترين تكاليف الهى است كه به نظر مى‌رسد از حد اعتدال استثنا شده است و به هنگام وجوبِ جهاد بايد از ساير فعاليت‌ها، مانند تحصيل علم و فعاليت‌هاى اجتماعى و فرهنگى و سياسى صرف نظر كنيم و تنها به جهاد بپردازيم؛ يعنى گاه جهاد آن چنان فوريّت مى‌يابد و جنگ شديدى در مى‌گيرد كه مى‌بايد براى مدتى همه فعاليت‌هاى ديگر را كنار بگذاريم. در اين موقعيت، تنها و تنها جهاد اولويت مى‌يابد؛ چه بدون آن، انجام ديگر كارها ناممكن است. اين در حالى است كه در شرايط عادى بايد نسبت به فعاليت‌هاى ديگر غير از جنگ، حد اعتدال را رعايت نمود.

بنابراين جهاد هم نيازمند رعايت حد اعتدال است و اين حد اعتدال، هم مى‌تواند يك حد زمانى باشد و هم حد و مرز توانى؛ مثلا تا چه ميزان نيرو بايد صرف جهاد نمود، يا چه مقدار زمان بايد به جهاد اختصاص داد. لذا جهاد هم براى خود حد و مرزى خواهد داشت.

به طور كلى وقتى انسان اعمال متنوع و تكاليف متزاحم دارد و چندين فعاليت را با هم نمى‌تواند انجام دهد خواه‌ناخواه بايد براى انجام يكى، از ديگرى ـ تا حدى ـ صرف نظر كند. مقصود اين است كه هر كارى يك مرز مطلوب دارد كه نه كمتر و نه بيشتر از آن شايسته نيست. در نتيجه اجمالا مى‌توان پذيرفت كه واقعاً در افعال ارزشى و اخلاقى و صفات ممدوح، حد وسط امرى است مطلوب و معيارى است براى پرهيز از رذيلت و كسب فضليت.

 

مفهوم حد اعتدال‌

اينك بايد به تعيين مرز مطلوبيت پرداخت. اگر در اعمال و رفتار و تكاليف مى‌بايد حد وسط رعايت گردد، اين حد وسط كدام است و بر حسب كميت و مقدار، ميزان آن تا چه حد است؟ روشن است كه تنوع فعاليت‌ها و تكاليف و ظرفيت‌هاى مختلف انسان‌ها و توانمندى آنها به ما اجازه نمى‌دهد تا عدد ثابتى را معين كنيم و بگوييم اين ميزان و مقدار، حد وسط و مرز مطلوبيت اين فعاليت‌هاست. لذا تعيين حد وسط، كارى دشوار است و نيازمند بحث مى‌باشد و به سهولت نمى‌توان گفت كه حد وسط و مطلوب كدام است؛ مثلا حد وسط و مطلوب در خوردن آن است كه «نه چندان بخور كز دهانت بر آيد، نه چندان كه از ضعف جانت بر آيد.» اما اين سخن بدين معنا نيست كه طى عمليات آمارى، ميزان متوسط غذاى انسان‌ها را به دست آورده‌ايم و همان مقدار متوسطى از غدا كه انسان‌ها مى‌خورند ـ مثلا 5 كيلوگرم در روز ـ براى هر انسانى لازم است!

بى‌ترديد تعيين چنين ميزانى نه به‌جا و نه ممكن است؛ چه، حالات غذايى و مزاج اشخاص و نوع فعاليتى كه انسان‌ها انجام مى‌دهند و... از جمله عوامل مؤثر در تعيين ميزان غذاى مصرفى است، كه اين عوامل معمولا در يك نفر نيز ثابت نيست تا چه رسد به تمام انسان‌ها؛ لذا بايد بگوييم هر كسى يك حد وسط متناسب با خودش دارد و حد وسط در اين مقام يك پديده كمّى ثابت نيست تا بگوييم براى همه انسان‌ها اين مقدار غذا مطلوب است و كمتر و بيشتر از آن نامطلوب. حد وسط، مرز بين كم‌خورى و پرخورى است؛ ولى نمى‌توان گفت حد وسط يك كميت خاص و معين است. حتى افرادى كه از قاعده حد وسط در اخلاق و

فضيلت سخن مى‌گويند، چنين برداشتى از اين قاعده نداشته و ندارند و اين‌گونه برداشت‌ها را غلط مى‌شمارند. منظور از حد وسط، يك كميت خاص نيست. منظور آن است كه به هر كار خوب و پسنديده‌اى به ميزانى بپردازيم كه از فعاليت‌هاى ديگر باز نمانيم، و از طرف ديگر نيز، حداقل بايد به مقدارى آن را انجام داد كه مؤثر باشد؛ نه آن قدر كم و ناچيز كه هيچ تأثيرى نداشته باشد.

بنابراين «قاعده حد وسط»، به صورت اجمال مورد پذيرش است و ملاك فضايل و ارزش‌هاى اخلاقى مى‌باشد؛ اما در صورتى مفيد است كه ميزان و مقدار آن تعيين گردد و تعيين اين مرز و مقدار كارى بس دشوار است و بر حسب مورد با ابزارهاى خاص مى‌توان ميزان آن را مشخص نمود. در برخى موارد با استناد به دليل عقلى مى‌توان اين ميزان را تعيين كرد. در برخى موارد ديگر با تجربه و آزمايش علمى مى‌توان اين ميزان را تشخيص داد. در مواردى نيز بايد از ادله نقلى و تعبدى كمك گرفت و چه بسا مشاركتِ دليل‌ها براى تعيين دقيق آن لازم آيد؛ مثلا براى برخى سنين، با استفاده از آزمايش‌هاى پزشكى و بهداشتى مى‌توان ميزان و كيفيت غذاى مورد نياز كودك را معين كرد تا موجب ضرر نشود. در اين گونه موارد علم مى‌تواند به ما كمك كند. در بسيارى از موارد نيز علم به كار نمى‌آيد و بايد به سراغ راه‌هاى عقلى و نقلى رفت؛ مثلا ميزان عبادت لازم براى انسان را نمى‌توان از طريق يافته‌ها و استدلال‌هاى علمى تعيين كرد. در اين‌گونه موارد بايد معيار مطلوبيت را از وحى و شرع مقدس گرفت و شارع، تنها مقامى است كه لياقت تعيين حد وسط را دارد.

بنابراين حد وسط، مى‌تواند معيار فضيلت باشد؛ ولى تعيين حد و مرز آن ساده نيست و غالباً نمى‌توان حد مطلوبيت را با استناد به كميت‌هاى آمارى و امورى از اين قبيل تشخيص داد. خلاصه سخن آن‌كه «قاعده حد وسط» قانونى تام است؛ ولى استثناهايى هم دارد. از طرفى نيز تعيين مرز و ميزان مطلوبيت بر اساس اين قاعده، بسيار مشكل است.

 

مطلوبيت اعتدال در قرآن و حديث‌

در لابه‌لاى رواياتِ نقل شده از ائمه اطهار(عليهم السلام) به رواياتى بر مى‌خوريم كه ما را به ميانه‌روى در

كار و امور معيشتى و عبادت سفارش مى‌كنند: در روايتى على(عليه السلام) به امام حسن(عليه السلام) توصيه مى‌فرمايند: اِقْتَصِدْ يَا بُنَىَّ فِى مَعِيشَتِكَ وَ اقْتَصِدْ فِى عِبَادَتِكَ.(1) در ضمن روايت ديگرى حضرت(عليه السلام) ميانه‌روى را از جمله اخلاق اهل ايمان بر مى‌شمارند و مى‌فرمايند: اَلْمُؤْمِنُ سِيرَتُهُ الْقَصْدُ.(2) در قرآن كريم نيز تعابيرى مانند «قصد» وارد شده است كه حكايت از ميانه‌روى مى‌كند. در سوره لقمان، در ضمن نصايح آن حضرت به فرزندشان مى‌فرمايد: وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ...‌.(3)

واژه‌هاى قصد و اقتصاد كه هر دو از يك مادّه لغوى هستند در لغت عرب به معناى «ميانه‌روى» است؛ البته براى «قصد» معانى ديگرى مانند اراده كردن و تصميم گرفتن نيز بيان شده است؛ ولى در بين اين معانى، معناى اصلى اين مادّه همان ميانه‌روى است. به هر حال حضرت لقمان(عليه السلام) در نصايح خود به فرزندش، او را به ميانه‌روى در مشى توصيه مى‌فرمايند. البته بايد بررسى نمود كه مقصود از مشى چيست؟ آيا تنها مشى فيزيكى يعنى راه رفتن با پا منظور است يا تمام رفتارهاى آدمى را در بر مى‌گيرد؟ به هر حال قدر يقينى اين سفارش آن است كه بگوييم حضرت لقمان(عليه السلام) فرزند خود را به ميانه‌روى در راه رفتن سفارش مى‌فرمايند؛ يعنى در راه رفتن حد اعتدال را رعايت كن؛ نه خيلى تند و شتاب‌زده راه برو و نه آن‌قدر آرام و آهسته و بى‌خيال كه از فعاليت‌هاى ديگر باز بمانى. لذا بايد حد اعتدال را حتى در راه رفتن نيز رعايت نمود؛ همان‌گونه كه در مورد سخن گفتن نيز در همين سوره از قول حضرت لقمان نقل شده است كه صداى خود را نه زياد بالا ببريد، كه مزاحم ديگران شود و نه آن‌قدر آهسته سخن بگوييد كه غرض حاصل نشود و مخاطب، سخن شما را نشنود. با در نظر گرفتن وضعيت مخاطب و فاصله از او و هدفى كه از حرف زدن با او دنبال مى‌كنيد، ميزان بلندى و كوتاهى صوت خود را تنظيم كنيد. در اين‌جا با يك معيار عقلايى ـ كه همان اكتفا به تحصيل غرض مى‌باشد ـ مى‌توان ميزان بلندى و كوتاهى صدا را تعيين كرد؛ يعنى نه آن‌قدر بلند صحبت كنيد كه سرزنش عقلا را در پى داشته باشد و نه آن‌چنان آهسته حرف بزنيد كه نتوانيد غرض خود را


1. بحارالانوار، ج 71، ص 214.

2. ميزان‌الحكمة، ج 8، ص 139.

3. لقمان (31)، 19.

به مخاطب برسانيد و عقلا از سخن گفتن شما چيزى نفهمند. ميزان متوسط و مقتضاى قاعده حد وسط، چنين اندازه‌اى است و اين تشخيص، نيازى به دستگاه‌هاى سنجش ميزان صوت ندارد.

از جمله واژه‌هاى ديگرى كه از مادّه قصد اخذ شده و در قرآن نيز به كار رفته است، واژه «مقتصِد» است. در يك معنا واژه مقتصد به فضيلت يا تمام فضايل اطلاق شده است؛ مانند اين آيه مباركه كه مى‌فرمايد: وَ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ؛(1) از ميان آنان (اهل كتاب) گروهى ميانه‌رو هستند، و بسيارى از ايشان بدرفتارى مى‌كنند. در جايى ديگر خطاب به رسول مكرم(صلى الله عليه وآله) مى‌فرمايد: وَ لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورا؛(2) هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى كه مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرو مانى. هر دو نوع رفتار در بخشش مذموم است؛ نه آن‌قدر گشاده دستى كه براى خودت چيزى باقى نماند و نه آن‌قدر خسّت كه حتى پول سياهى از تو به كسى نرسد.

خلاصه آن‌كه با استناد به آيات قرآن نيز مى‌توان گفت ميانه‌روى يك اصل و قانونْ در فضايل اخلاقى است و ميزانى براى تشخيص رفتارهاى خوب و بد به دست مى‌دهد و اين حقيقت، در مجموع مورد پذيرش است.

 

قصد در مقابل جوْر‌

قرآن كريم در آيات اوليه سوره مباركه نحل به ذكر نعمت‌هاى الهى پرداخته، مى‌فرمايد: وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِيَرْكَبُوْهَا وَزِينَةً...؛(3) چهارپايان را براى شما قرار داديم تا بر آنها سوار شويد و...‌.

قرآن كريم براى بيان بعضى مطالب از شيوه «گريز زدن» استفاده مى‌كند، كه در اين آيات نيز اين روش به كار گرفته شده است. در اين شيوه، گوينده به مناسبتى از يك معنا و مطلب به معنايى عالى‌تر و مهم‌تر منتقل مى‌شود. حال در اين جا نيز خداوند متعال ابتدا مى‌فرمايد: ما


1. مائده (5)، 66.

2. اسراء (17)، 29.

3. نحل (16)، 8.

براى شما وسيله پيمودن راه‌هاى طولانى را در زمين قرار داديم؛ حيوانات و چهارپايانى را مسخر نموديم تا سوار شويد و از اين شهر به آن شهر برويد و راه‌هاى طولانى را طى كنيد. بعد مى‌فرمايد: وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائِرٌ؛(1) بر خداست كه راه صحيح را به شما معرفى كند و آن راه، راه ميانه و مستقيم است؛ يعنى همان راهى كه شما را به مقصد مى‌رساند.

در ابتدا صحبت از راه رفتن و طى كردن مسيرهاى طولانى به وسيله مركب رهوار و چهارپايان قوى است؛ ولى يكباره با بيان اين آيه كه عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائِر،(2) آدمى را متوجه اين نكته مى‌كند كه سراسر زندگى سفر است و خداوند در سفر زندگى راه ميانه و قصد را به شما معرفى مى‌كند؛ وگرنه روشن است كه هرگز خداوند مسير حركت به سوى اين شهر و آن شهر را به ما نمى‌نماياند و راه رسيدن به فلان مكان را نشان نمى‌دهد. لذا اگر مى‌فرمايد: وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ...، منظور مسير حركت زندگى است، كه آن را بر عهده خداوند مى‌نهد تا انسان‌ها با طىّ آن، راه هدايت پويند و به سعادت نايل آيند. اما افسوس كه برخى در برابر مسير قصد و ميانه، راه مقابل را بر مى‌گزينند؛ يعنى در برابر مسير قصد، راه ديگرى انتخاب مى‌كنند: وَ مِنْهَا جَائِر. در اين‌جا مفهوم جوْر در برابر مفهوم قصد قرار مى‌گيرد؛ يعنى يا بايد مسير قصد و ميانه و اعتدال را پيش گرفت، يا به جوْر و تجاوز و ستم و انحراف تن سپرد؛ چه در برابر راه مستقيم و معتدل، راه‌هاى انحرافى قرار دارد. همان‌گونه كه در طىّ مسير بين دو شهر بايد مراقب مسير باشيد و از راه اعتدال خارج نشويد، در مسير زندگى نيز همان راهى كه خداوند سبحان معرفى نموده پيش گيريد، وگرنه به راه جوْر پاى مى‌گذاريد.

بنابراين در برابر مفهوم قصد، مفهوم جوْر قرار مى‌گيرد؛ همان‌گونه كه در فرمايش حضرت على(عليه السلام) آمده است: مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ؛ هر كه ميانه‌روى و اعتدال را رها كند، به سوى ستم منحرف شده است. بين اين دو مفهوم در قرآن و در كلام على(عليه السلام) تقابل وجود دارد و كسى كه راه ميانه را رها كند، منحرف مى‌شود و به جور و ستم و ظلم مبتلا مى‌گردد و از مسير حق منحرف مى‌شود.

حضرت(عليه السلام) در ادامه، گويا برخى مصاديق انحراف از راه اعتدال را بر مى‌شمارند و


1. نحل (16)، 9.

2. نحل (16)، 9.

مى‌فرمايند: انسان خوشبخت كسى است كه قناعت ورزد. قناعت حد اعتدال بين ولخرجى و خسّت و حسدورزى است. به تعبير بهتر انسانِ قناعت‌پيشه شخصى است كه از افراط و ولخرجى و تفريط و خسّت در رفتارهاى خود پرهيز مى‌كند و در واقع قَنُوع بودن لازمه رعايت اعتدال و حد وسط بين افراط و تفريط است و قناعت از مصاديق اعتدال و ميانه‌روى است. چنين فردى به تعبير على(عليه السلام) انسانى خوشبخت است و از فضيلت برخوردار مى‌باشد. روشن است كه اعتدال، وسط دو راه افراط و تفريط قرار گرفته و به تعبيرى اعتدال دو طرف دارد؛ يكى افراط و ديگرى تفريط. لذا مى‌فرمايد يكى از زشت‌ترين و پليدترين هم‌نشينان، كه انسان را احاطه مى‌كند حسادت است. حسدورزى و رشك بردن به ديگران تجاوز از جاده اعتدال است. خداوند براى هر شخصى بهره‌اى خاص از نعمت‌هاى خود مقرر فرموده و براى هر فردى روزى مخصوصى معين نموده است؛ اما شخص حسود اين روزى معين شده را نمى‌پذيرد و اگر خود چيزى دارد، آرزو مى‌كند كه ديگران آن را نداشته باشند و نمى‌تواند برخوردارى ديگران را تحمل كند. او در واقع به نوعى تفريط در حق مبتلاست و اين راه بى‌ترديد مسير قصد و ميانه نيست؛ بلكه به يقين مسير جور و ستم است.

 

اعتدال در آمال و آرزوها‌

آدمى نسبت به آينده خود سه روحيه و حالت ذهنى دارد: گاه به خيال‌پردازىِ افراط‌گونه مبتلا مى‌شود و كاملا در عالم خيال و توهّم زندگى مى‌كند؛ مثلا در عالم ذهن ساختمانى را مى‌سازد و آن را تزيين مى‌كند و فلان مقام و منصب را به دست مى‌آورد و ثروت و سرمايه‌اى به هم مى‌رساند و...؛ در حالى كه هيچ يك از اين امور در خارج وجود ندارند. پرواضح است كه شخص عاقل نه‌تنها خود از اين افكار پرهيز دارد؛ بلكه وقتى اين افكار و رفتار را در ديگران نيز مشاهده مى‌كند سخت دچار تعجب مى‌شود و با خود مى‌گويد اين شخص فردى متعادل و سالم نيست. در برابر اين گروه، افرادى قرار مى‌گيرند كه هرگز به خود جرأت تصميم‌گيرى نمى‌دهند، و حتى افكارى كه نمايان‌گر تصميم جديد است به ذهن خود خطور نمى‌دهند. ذره‌اى اميد به پيروزى و موفقيت در وجود آنها نيست تا به پشتوانه آن به سراغ فعاليت‌هاى

روزانه خود بروند. آنها در واقع مردگان هستند كه چون در لابه‌لاى زندگان زندگى مى‌كنند به‌ناچار حركت دارند و با تحريك و تصميم ديگران جابه‌جا مى‌شوند و فعاليتى انجام مى‌دهند.

اين دو گروه، مفرطان و مفرّطان هستند و سخت دچار افراط يا تفريط مى‌باشند؛ ولى حد اعتدال آن است كه آدمى با رعايت شرايط و بر اساس واقعيت‌هاى ملموس، اميدها و آرزوهاى معقولى داشته باشد و با توكل به خداوند منّان و با توجه به واقعيت‌هاى حاكم بر هستى كه در تمام جهان آفرينش ديده مى‌شود، تصميم بگيرد. چنين كسى نه آن‌چنان خيال‌پردازى مى‌كند كه هرگز به مقصد نرسد و هميشه از واقعيت دور ماند، و نه آن‌چنان از همه چيز نااميد است كه هرگز به خود جرأت هيچ اقدامى را ندهد؛ بلكه راه اعتدال را پيش روى دارد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org