قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بسم الله الرحمن الرحيم

سخنراني حضرت آيت‌الله مصباح يزدي در جمع نيروهاي سپاه علي‌بن ابي‌طالب (ع) - 9/2/1391

جهاد اختياري و رحمت الهي

رحمت الهي پس از تحمل دشواري

خدا را شکر مي‌کنم که حيات و توفيق عنايت فرمود که در حضور استادان و بزرگواران سپاه حضور پيدا کنم. به‌اختصار، بحثي را دراين‌باره خدمت‌تان عرض خواهم کرد که چرا خداوند رحيم و فياض، ما را در بهشت خلق نکرد؟ شايد اين سؤال در ذهن خيلي از جوان‌ها باشد که به چه دليل از همان آغاز تولد ما را در بهشت قرار ندادند؟ چه مي‌شد اگر خداوند همه رحمت‌هاي بهشت را از اول به ما مي‌داد؟ چرا بايد در اين عالم، عمري را با زحمت و سختي و تلاش طي کنيم و مصيبت‌ها و ظلم‌هاي زيادي را تحمل کنيم؟ چه حکمتي در اين کار هست؟ پاسخ اجمالي اين پرسش اين است که در ميان رحمت‌هاي خداي متعال، رحمتي وجود دارد که درکش بر حرکت اختياري متوقف است؛ يعني تا وقتي فردي راهي را با انتخاب و اختيار خودش نپيمايد، نمي‌تواند آن رحمت را درک کند. به‌همين‌جهت، بااينکه خداي متعال ملائکه فراواني آفريده بود، به‌طوري‌که شماره‌اش را جز خودش کسي نمي‌داند، به ملائکه فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»1، من جانشينم را در زمين قرار خواهم داد. دقت‌کنيد، خداوند نفرمود «خليفةً في الارض» بلکه فرمود: «ِفي الأَرْضِ خَلِيفَةً» . دوستان آشنا با ادبيات عرب به اين نکته لطيف توجه دارند که يک‌وقت کسي مي‌گويد من خليفه‌اي در زمين قرار خواهم داد، خب ممکن است خليفه‌اي هم در آسمان قرار بدهد؛ اگر مي‌خواست چنين معنايي را برساند، مي‌گفت: «إِنِّي جَاعِلٌ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ»، يعني جار و مجرور را در مرتبه دوم ذکر مي‌کرد. اما خدا مي‌گويد من خليفه‌ام را در زمين قرار مي‌دهم.
جاي خليفه همين عالمي است که ما در آن زندگي مي‌کنيم؛ جايي که موجودهاي انتخابگر بايد زندگي بکنند و با انتخاب خودشان سرنوشت‌شان را تعيين بکنند. خليفه الهي کسي است که آن مقام را با انتخاب خودش و با اختيار و حرکت اختياري خودش به‌دست آورده باشد. خداوند براي اينکه آدمي اين راه را بپيمايد، خليفه خود را در عالمي آفريد که تضادها و تزاحم‌ها را باهم دارد. خداوند مي‌فرمايد: «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ*وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ*وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ*لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ»2. انسان خليفه خداست، يعني خليفه خدا بايد در ميان انسان‌ها به‌وجود بيايد. حال، خداوند مي‌فرمايد ما اين انسان را در رنج آفريديم و زندگي‌اش با رنج و زحمت و سختي همراه است. در اين عالم، راحتي مطلق وجود ندارد و پر از رنج و دشواري است. در چنين عالمي است که تلاش انسان ارزش پيدا مي‌کند و دشواري‌ها بر راحتي‌هاي اين جهان ترجيح مي‌يابد.

گذر از عالم عناصر متضاد، مقدمه‌اي براي خلافت الهي

در اين عالم، خداوند نظامي برقرار کرد که عوامل مختلفي ضد هم فعاليت مي‌کنند. براي مثال، آب آتش را خاموش مي‌کند و آتش آب را بخار. ميان عوامل فعال دراين عالم دائما تضاد و جنگ و نبرد و مبارزه حاکم است. خليفه الهي در اين چنين فضايي آفريده مي‌شود تا همواره با سختي‌ها دست‌وپنجه نرم کند. اگر اين دشواري‌ها نباشد، انسان به مقام خلافت الهي نمي‌رسد. بنابراين، راز آفرينش در سرزمين سختي‌ها اين است که انسان براي رسيدن به جايگاه رفيع خلافت، بايد با حرکتي اختياري و پس از رفع موانع و حل مشکلات، راه صحيح را بشناسد، انتخاب کند و بپيمايد. خب، عبور از مسير سخت و خطرناک، لوازمي دارد. يکي از شرط‌هاي اساسي اين است که آدمي راه را بشناسد تا در پيچ‌وخم‌ها و فرازونشيب‌ها راه را گم نکند. ازاين‌رو، در اينجا مسئله هدايت الهي مطرح مي‌شود: «الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى»3؛ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى * الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى»4.

انواع هدايت

هدايت انواعي دارد که به اختصار به آن اشاره خواهيم کرد. در قرآن کريم و در فرهنگ اسلامي، هدايت مراتب فراواني دارد: هدايت عقل، هدايت انبيا (هدايت وحياني، هدايت تشريعي)، و در آخر هدايت به معناي ايصال الي المطلوب. در بعضي از محافل بحث و تحقيق مي‌گويند نوعي هدايت تکويني وجود دارد که در مرتبه نهايي و پس از نشان‌دادن راه، دست آدمي را مي‌گيرند و او را قدم‌به‌قدم تا منزل مي‌رسانند. درواقع، به آدمي کمک مي‌کنند، اما کمکي که مستلزم جبر نيست و فرد با تلاش فراوان لياقت چنين هدايتي را کسب مي‌کند.

جهاد، شرط هدايت

اين‌ها مقدمه‌اي بود براي توضيح جمله‌اي کوتاه از قرآن کريم: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»5. خداوند مي‌فرمايد ما راه‌هايي داريم که انسان‌ها بايد آن‌ها را بشناسند و براي رسيدن به مقصد نهايي يا قرب خدا، آن‌ها را بپيمايند. البته، همگان اين راه‌ها را نمي‌دانند و اگر هم بدانند، موفق نمي‌شوند که بپيمايند. گذر از اين راه به هدايت نهايي الهي نياز دارد. بنابراين، آدميان نخست بايد راه را بشناسند و سپس به‌هنگام عبور، خدا به کمک آن‌ها آيد و ايشان را به مطلوب برساند. حال، چه کساني موفق مي‌شوند که اين راه‌ها را درست بشناسند و بپيمايند و به مقصد برسند؟ شرط اين موفقيت، جهاد است که البته مصاديق و شاخه‌هاي مختلفي دارد. خداوند مي‌فرمايد: کساني موفق مي شوند که در راه ما جهاد کنند؛ آنگاه ما آن‌ها را هدايت مي‌کنيم و به راهي مي‌آوريم که راه ماست. بنابراين، موضوع بحث بنده در اين چند دقيقه جهاد است. جهاد به انسان لياقت مي‌دهد که راه‌هاي خدا را بپيمايد و به خدا برسد. در فرهنگ اسلامي، جهاد مفهومي مقدس است.

معناي لغوي جهاد

 جهاد به‌معناي تلاش‌کردن و دست‌وپنجه نرم‌کردن با خصم و دشمن است. جهاد از ماده جهد و اجتهاد است و چون مصدر باب مفاعله است، معمولاً در برابر و مقابل کسي لحاظ مي‌شود که مزاحم و مخالف است. اجْتَهَدَ يعني تلاش کرد، مثل تلاش در فقه و در ساير علوم. اين تلاش کاري شخصي است و دشمني در مقابل آدمي قرار ندارد، اما اگر در مقابل انسان فردي ديگر باشد که مانع کار آدمي و موجب مبارزه بشود، جهاد مصدر مفاعله خواهد بود که چنين صرف مي‌شود: جاهَدَ يجاهِدُ مُجاهَدةً و جِهاداً.

جهاد مالي و جاني

جهاد در راه خدا عرصه‌هاي مختلفي دارد، يعني مشکلات متفاوتي در مسير انسان قرار دارد که آدمي‌زاد با آن مواجه مي‌شود و بايد آن‌ها را حل کند تا بتواند به هدفش برسد. به‌ديگرسخن، دشمنان مختلفي وجود دارد که بايد با آن‌ها مبارزه کند. مهم‌ترين آن‌ها، مخصوصاً در عصر نزول قرآن، دو نوع جهاد بوده است: جهاد نظامي و جهاد اقتصادي. ازاين‌رو خداوند مي‌فرمايد: «وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ».6 در اينجا، دو نوع جهاد هست: مالي و جاني. جهاد در عرصه اقتصاد با عاملي است که براي مثال، نمي‌گذارد انسان مالش را در راه خدا صرف کند. بايد با اين مانع جنگيد و بر آن غالب شد، بايد با شيطاني مبارزه کرد که نمي‌گذارد ثروتش را در راه خدا بدهد تا بتواند مالش را در راهي که مرضي خداست صرف کند. چنين جهادي، جهاد مالي است: «انَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ».7

جهاد سياسي

در آن دوره، جهاد بيشتر در اين دو عرصه اقتصادي و نظامي بوده است، اما با پيچيده‌شدن روابط اجتماعي جهادهاي ديگري هم مطرح شد؛ ازجمله جهاد سياسي. در صدر اسلام هم به‌خصوص هنگامي که منافقان با پيامبر اسلامصلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عداوت مي‌ورزيدند، صرفاً به مبارزه نظامي يا صرف مال براي شکست‌دادن مسلمان‌ها اکتفا نکردند. آن‌ها فتنه‌انگيزي و توطئه‌چيني زيادي نيز مي‌کردند و با کافران و مشرکان و به‌ويژه با يهوديان و برخي مرزنشينان عربستان نيز زدوبند مي‌کردند. هدف آن‌ها اين بود که مانع پاگرفتن حکومت اسلامي بشوند. مبارزه با چنين دشمني همان جهاد سياسي است و بهترين تعبير درباره آن فتنه است. فتنه جنگ سياسي است با ابزارهاي سياسي.

جهاد فرهنگي

جهاد ديگري که ازجهتي از همه اين‌ها مهم‌تر مي‌نمايد جهاد فرهنگي است. بسياري از دشمنان براي اينکه فکر اسلامي و عقيده اسلامي نفوذ پيدا نکند و طرفداران زيادي پيدا نکند و پيشرفت‌هاي کنوني‌اش متوقف شود و شکست بخورد، برنامه‌هاي فرهنگي زيادي را براي شکست اسلام تدارک ديدند. اين نوع جهاد، به‌ويژه در زمان ما، بسيار شيوع پيدا کرده است و شايد بيشترين کسي در اين زمينه هشدار مي‌دهد و مکرر و با واژه‌هاي مختلف آن را يادآوري مي‌کند، مقام معظم رهبري(ايده‌الله‌تعالي) است. ايشان گاه به‌نام تهاجم فرهنگي، گاه به‌نام شبيخون فرهنگي، گاه به‌نام غارت فرهنگي و اخيراً با تعبير ناتوي فرهنگي به اين مسئله اشاره کرده‌اند. هجوم فرهنگي دشمن خطر عظيمي است که بر فرهنگ کشور اثر مي‌گذارد؛ لذا بايد با آن مبارزه کرد و اين مبارزه جهاد نام دارد. البته، جهاد فرهنگي هم چيز جديدي نيست و حتي در زمان خود پيغمبر اکرمصلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز بوده است؛ هرچند به شکل فعاليتي سامان‌يافته و تعريف شده نبوده است. به‌هرحال، فعاليت‌هاي فرهنگي بر ضد اسلام هميشه بوده است و نه‌تنها بر ضد اسلام که قبل از اسلام، عليه ساير پيغمبران نيز بوده است. اتهام‌هايي که به انبيا مي‌زدند، شايعه‌هايي که پخش مي‌کردند، دروغ‌هايي که مي‌گفتند و افکار غلطي که به‌صورتي زيبا ترويج مي‌کردند، مصداق مبارزه فرهنگي است. امروزه، در بخش جهاد فرهنگي شعبه جديدي نيز وجود دارد و آن جهاد سايبري و جنگ الکترونيک است که مسئله بسيار مهمي است. بايد خودمان را براي مبارزه در اين عرصه آماده کنيم و روز‌به‌روز مجهزتر بشويم. مسئله درگيري‌هاي الکترونيک و جنگ‌هاي سايبري جنگي تمام‌عيار است.

وظيفه مسلمانان در عرصه‌هاي گوناگون جهادي

به‌هرحال، همه اين‌ها از مصاديق جهاد است، يعني تلاش در راهي که دشمني مانع‌تراشي مي‌کند، تلاش براي پيشرفت در راه الهي و مبارزه با دشمنان او که مانع پيشرفت حق‌اند. البته در عمل، کسي نمي‌تواند در همه اين عرصه‌ها به مرتبه کامل جهاد برسد. شايد بشود گفت، عملاً غيرممکن است که کسي بخواهد اموال فراوانش را در راه خدا بدهد، درعين‌حال، بخواهد خودش در عرصه نظامي هم حضور پيدا کند و اسلحه به دست بگيرد، همچنين در دانشگاه و در حوزه‌هاي علميه هم به جهاد علمي و فرهنگي بپردازد و درکنار آن‌ها در رشته‌هاي فني، مثلاً فن‌آوري الکترونيک، هم تحقيق کند و در جنگ‌هاي سايبري هم حرف اول را بزند. ممکن نيست يک نفر يا يک گروه بتواند همه اين کارها را به‌نحو احسن انجام دهد. ازاين‌رو، با توجه به تعدد عرصه‌هاي جهادي، بايد نوعي تقسيم‌کار بشود. يعني، کساني که تلاش‌شان بيشتر در مسائل اقتصادي صرف شده است (چه مسائل علمي‌اش و چه مسائل عملي‌اش، براي مثال تبحر در فوت‌وفن‌هاي تجارت يا کشاورزي يا صنعت) در درجه اول، بايد بر فعاليت‌هاي اقتصادي و مبارزه با دشمنان اقتصادي تمرکز کنند. البته، گاه وضعيتي پيش مي‌آيد که حتي اين‌ها هم بايد وارد جهاد نظامي بشوند، اما چنين وضعي استثنايي است. بنابراين، عملاً جهاد اين‌ها در همان عرصه کار و تخصص خودشان است. براي مثال، نگذارند اقتصاد کشوري اسلامي بازيچه هوس‌هاي دشمنان اسلام قرار بگيرد. وظيفه جهادي ديگر در عرصه علم است که خودش شاخه‌هاي گوناگوني دارد. دشمنان از راه‌هاي مختلف در مسائل علمي با مسلمان‌ها مي‌جنگند، شبهه ايجاد مي‌کنند، جوان‌ها را منحرف مي‌کنند و ايمان‌شان را تضعيف مي‌کنند. بايد در مقابل اين‌ها مبارزه کرد، ايمان مسلمان‌ها را تقويت کرد، شبهه‌ها را برطرف کرد و با دشمنان در اين عرصه مبارزه کرد. چنين جهادي در همه انواع علوم وجود دارد، چه ديني و چه غيرديني. چنين تقسيم کاري بايد صورت بگيرد.

امام خميني و توفيق جهاد در عرصه‌هاي مختلف

الف. جهاد علمي و بسط فلسفه

امکان ندارد يک فرد بتواند در همه عرصه‌ها در خط اول باشد. بله، گاه خداي متعال به برخي توفيق مي‌دهد که بين دو يا چند عرصه جهادي جمع کنند که البته توفيقي بسيار استثنايي است؛ همانند توفيقي که به امام خميني(رضوان‌الله‌عليه) داده شد. در سال 1332، وقتي من به قم آمدم ايشان در مسجد محمديه درس مي‌گفتند، عصرها درس اصول و بعد از مدتي، صبح‌ها درس فقه هم مي‌گفتند. درس فقه ايشان محدودتر و درس اصول پرجمعيت‌تر بود.8 به‌هرروي، ايشان استاد حوزه بودند و يکي از مصداق‌هاي جهادي در ايشان جهاد علمي بود. در آن دوره، در زمينه بحث‌هاي حوزوي، اختلاف‌نظرهايي وجود داشت و برخي (چه به سبب قصور در تشخيص و چه به‌سبب عوامل ديگر) فقط سبک خاصي از تعليم‌وتعلم در رشته‌هاي خاص حوزوي را مي‌پذيرفتند و درقبال بعضي از رشته‌ها بي‌مهر بودند.9 گاه فقط بي‌مهري نبود، بلکه با آن مبارزه مي‌شد، مانند رشته‌هاي فلسفه و عرفان. گاه، تلاش در اين رشته‌ها واقعا جهاد بود. يکي از جهادهايي که امام(رضوان‌الله‌عليه) در زمينه علوم حوزوي کردند، اين بود که ايشان علوم عقلي را به‌خوبي آموختند (از استاداني مثل مرحوم آقاي شاه‌آبادي(رضوان‌الله‌عليه)) و کوشيدند در تدريس فلسفه شاگرداني مثل مرحوم آقاي مطهري(رضوان‌الله‌عليه) را پرورش دهند. امام(رضوان‌الله‌عليه) در مدرسه فيضيه، درس اخلاق نيز مي‌گفتند که عصرهاي پنج‌شنبه برگزار مي‌شد و درس ديگر ايشان که نسبتاً خصوصي هم بود و امثال آقاي مطهري در آن شرکت مي‌کردند، درس اسفار بود. در چنان دوره‌اي، صرف تدريس اين درس و پرورش چنين شاگرداني، خود نوعي جهاد بود؛ زيرا اين درس‌ها مخالفان زيادي داشت و امام بايستي با آن‌ها مبارزه مي‌کرد. گاه، کار به جايي مي‌رسيد که بعضي از تنگ‌نظران به اين رشته‌ها نسبت کفر مي‌دادند و اين داستان معروف است که استکان مرحوم آقا مصطفي را به اين علت آب کشيده بودند که پدر ايشان اهل فلسفه است، پس هم خودش و هم پسرش مرتدند! چنين مشکلاتي در عرصه علمي قم و در ميان روحانيت وجود داشت و امام(رضوان‌الله‌عليه) با تلاشي مجدانه اين سدها را شکست و بعد از ايشان در اين زمينه مرحوم علامه طباطبايي(رضوان‌الله‌عليه) کار نهايي را انجام دادند.

ب. جهاد اخلاقي

امام در درس اخلاق کاري مي‌کرد که گاه افرادي در کلاس اخلاق ايشان از فرط گريه غش مي‌کردند. من در اين کلاس نبودم، اما به‌ياد دارم که برخي مي‌گفتند عده‌اي در پاي موعظه ايشان، آن‌چنان گريه مي‌کردند که گاه بي‌هوش مي‌شدند. گذشته از اين کلاس، رفتار خود ايشان نيز جهادي اخلاقي بود. در ميان شاگردان و نزديکان، ايشان چنان رفتار مي‌کرد که شيوه رفتارش تربيت بود. براي مثال، اگر فردي در بين راه از امام چيزي مي‌پرسيد، ايشان مي‌ايستاد و پاسخ پرسش او را مي‌داد و سپس، بعد از راه‌انداختن آن فرد حرکت مي‌کرد، يعني حاضر نبود هنگام راه‌رفتن در خيابان يا کوچه، کسي ديگري هم همراهش راه بيايد و درمقابل ديگران تظاهر کند که شاگردان زيادي دارد. هميشه، تنها راه مي‌رفت و اجازه نمي‌داد کسي با او همراه شود. البته، بعدها به‌علت مسائل سياسي و مرجعيت، يک‌سري از کارها ضروري بود و ايشان حداقل آن‌ها را انجام مي‌داد. زيرا مراجعات مختلفي به ايشان مي‌شد و گاه بايد فورا پاسخ کسي را مي‌دادند، اما به‌هرروي، آن وقتي که ايشان استادي ساده بود، بسيار متواضع، بي‌پيرايه، بي‌تکلف، بي‌ادعا و آماده براي فداکاري در راه وظيفه بود. حکايت مسائل سياسي و انقلاب هم که روشن است و شرح پيروزي انقلاب بسيار مفصل است. امام(رضوان‌الله‌عليه) هم در جهاد علمي موفق بود و هم در جهاد با نفس که جهاد اکبر است.

ج. تربيت شاگرد بزرگي مانند شهيد مطهري

ايشان در راه تربيت ديگران نيز موفق بود و مبارزان و مجاهدان بزرگي را تربيت کرد. امام(رضوان‌الله‌عليه) با روش‌هاي غلط و انحراف‌هايي مبارزه کرد که در جامعه وجود داشت. ايشان در جوامع علمي با تفکرهاي نادرست مبارزه کرد و راه را براي پيشرفت‌هاي علمي و معنوي ديگران باز کرد. يکي از موفقيت‌هايي که خداي متعال به امام مرحمت کرد اين بود که شاگرداني مثل آقاي مطهري را نصيب امام کرد. مرحوم آقاي مطهري به‌صورت‌هاي مختلف ابراز مي‌کردند که من تربيت‌شده دو استاد هستم: امام و علامه طباطبايي(رضوان‌الله‌عليهما). مرحوم مطهري در سخنان‌شان يا حتي گاه در نوشته‌هايشان، وقتي اسم اين دو بزرگوار را مي‌بردند، معمولاً مي‌گفتند: روحي له الفداء. مرحوم آقاي مطهري افتخار مي‌کرد که پرورش‌يافته چنين استاداني است و متقابلاً استادها نيز افتخار مي‌کردند که چنين شاگردي دارند. همه مي‌دانيم، امام درباره ايشان فرمود: حاصل عمر من است. حرف بزرگي است که استادي درباره شاگردش بگويد او حاصل عمر من است و اگر من هفتاد سال زحمت تدريس کشيدم، نتيجه‌اش را ديدم. همان‌طورکه مرحوم آقاي طباطبايي نيز به آقاي مطهري ابراز علاقه مي‌فرمودند. علامه مي‌گويد: وقتي آقاي مطهري وارد جلسه درس مي‌شد، من به وجد مي‌آمدم، لذت مي‌بردم و شاد مي‌شدم؛ زيرا هرچه مي‌گفتم، ايشان درک مي‌کرد و سخنانم هدر نمي‌رفت. اين تعبير را من از هيچ استادي و درباره هيچ شاگردي نشنيدم که بگويد وقتي فلان شاگرد وارد جلسه درس من مي‌شد، من به وجد مي‌آمدم. حتي برخي نقل مي‌کنند که علامه گفته است وقتي ايشان مي‌آمد، من به رقص مي‌آمدم.

شهادت، مزد جهادگران الهي

 اين‌ها توفيق‌هاي الهي است براي کساني که اهل جهادند. مرحوم مطهري سرانجام به آرزوي ديرينه خود رسيد و با فيض الهي در راه او شهيد شد. البته، شهادت عالمان شيعه مسبوق به سابقه و مايه افتخار شيعيان است. برخي از عالمان شيعه بين علم و شهادت جمع کردند. براي مثال دو شهيد بزرگوار، شهيد اول و شهيد ثاني. يکي از افتخارات ما طلبه‌ها که هم بايد به آن بنازيم و بباليم و هم بايد از آن درس بياموزيم کتاب شرح لمعه است؛ درسي که اکنون در همه حوزه‌هاي علميه شيعي عالم، تا آنجا که ما خبر داريم، تدريس مي‌شود و به‌عنوان يکي از بهترين کتاب‌هاي درسي است، شرح لمعه است که هم متن است و هم شرح. متن لمعه را عالمي بزرگ نوشته است و استاد بزرگ ديگري آن را شرح داده است. هر دوي ايشان در راه خدا شهيد شدند. متن را شهيد اول و شرح را شهيد ثاني نوشته است. آيا چنين چيزي نشان بر اين امر نيست که جهادگران در راه خدا پاداشي عظيم دارند؛ علاوه‌برآنکه شهادت نصيب‌شان مي‌شود، به کتاب و اثرشان برکتي داده مي‌شود که ساليان سال تدريس مي‌شود. اين افتخار پاداش آن روح جهاد و روح اخلاصي است که در اين بزرگواران بود.

حکايتي از شهيد ثاني

در احوال شهيد ثاني، شارح شرح لمعه، آمده است که ايشان طلبه جواني بود و مشغول تحصيل. وقتي ايشان از خانه بيرون مي‌آمد و به‌سمت محل درس استاد مي‌رفت، کفش‌هايش را در مي‌آورد و پابرهنه راه مي‌رفت. خب، کاري عجيب است که فردي که کفش دارد، هنگام رفتن به جايي خاص کفش‌هايش را دربياورد و پابرهنه برود. از ايشان پرسيدند: حکمت اين کار شما چيست؟ فرمود: مي‌خواهم روي بال ملائکه، با کفش پا نگذارم و سپس، اشاره کرد به حديثي از پيغمبر اکرمصلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم که فرمودند: «إِنَ‏ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ‏ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ».10 پيامبرصلي‌الله‌عليه‌وآله وسلم در مدح کسي که تحصيل علم مي‌کند، فرمودند: وحوش بيابان و پرندگان هوا براي او استغفار مي‌کنند، «حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ»، سپس، فرمودند: کسي که در راه تحصيل علم حرکت مي‌کند، فرشتگان الهي بالشان را زير پاي او پهن مي‌کنند که از روي بال آن‌ها راه برود. شهيد ثاني در آن جواني‌اش چنين باوري داشت و شايد هم بال آن‌ها را ديده بود. به‌هرروي، او چنين مي‌انديشيد که اگر بناست من روي بال ملائکه پا بگذارم، دست‌کم با کفش نگذارم. اين همان جهاد اکبري است که بزرگان ما داشتند و در پاسخ، خدا نيز اين همه برکت به وجودشان داد.

نشر آموز‌ه‌هاي بزرگان، از وظيفه‌هاي مهم

اين‌ها نکته‌هاي آموزنده‌اي است که بايد از اين نکته‌ها استفاده کنيم و حقيقتش را درک کنيم. بنده در سفر به شرق آسيا، به مالزي و اندونزي رفته بودم. مالزي کشوري کوچک است که چند ايالت دارد و هريک از آن‌ها نوعي حکومت مستقل دارند. هر ايالتي نخست‌وزيري و پارلماني مستقل دارد. در يکي از ايالت‌هايش به‌نام ايالت کلنتان، حدود بيست سال قبل که من به آنجا رفتم، حزب اسلامي در انتخابات پيروز شده بود و نخست‌وزيرش روحاني‌اي بود به‌نام آقاي نيک عبدالعزيز. او روحاني‌اي بود ساده‌پوش که در سفارت ايران در مالزي با ايشان آشنا شدم. اين حکايت را بدين دليل عرض مي‌کنم که بدانيد نفوذ کلام امام خميني چقدر است. اين نخست‌وزير ايالتي مالزي که از شرقي‌ترين کشورهاي دنياست، بيشتر از من با سخنان امام آشنا بود. دقت کنيد؛ بيشتر از من که سال‌ها افتخار شاگردي امام را داشته‌ام. او در سخنان امام دقت مي‌کرد و عين جمله‌هاي ايشان را حفظ بود. او مي‌گفت من تحصيل‌کرده قاهره هستم و در دانشگاه الازهر درس خوانده‌ام، اما امروز اگر کسي بخواهد معارف اسلامي را ياد بگيرد، بايد به قم بيايد و در شهري اقامت کند که امام آن‌جا وجود دارد و زير نظر او اداره مي شود. بنا داشت که چند تا از دانشجوهاي آن‌جا را به قم بفرستد، اما متأسفانه آن وقت موفق نشديم.
شخص ديگري ديدم که تاجر کامپيوتر بود. آن وقت‌ها هنوز خيلي کامپيوتر رواج پيدا نکرده بود و تازه وارد بازار شده بود. روزي او ما را براي صبحانه به سنگاپور دعوت کرد. از او پرسيدم: شما چه آشنايي‌اي با اسلام و ايران داريد؟ گفت: حقيقت اين است که من سني و وهابي و ضدشيعه بودم، اما ازآن روزي که با سخنان امام آشنا شدم، فهميدم اسلام حقيقي اين است؛ لذا دست از مذهب خودم و از وهابيت برداشتم و طرفدار شيعه شدم. امروزه هم من مروج شيعه در سنگاپور هستم. دقت کنيد، نه مبلغي آن‌جا تبليغ رفته و نه کتابي خوانده بود، فقط آهنگ دل‌نشين کلام امام که از عمق جانش برمي‌خاست، آن‌چنان نفوذي داشته که او را به تغيير واداشته بود. او مي‌گفت اگر کسي بخواهد اسلام را ياد بگيرد، اين اسلام مجسّم است و مذهب درست مذهب شيعه است.

باقيات صالحات

امروز بعد از سي‌وچندسال در کشورهاي اسلامي، بيداري اسلامي رواج پيدا کرده است و حکومت‌هاي غيراسلامي و ضداسلامي در حال سرنگون شدن هستند. اين حرکت‌ها نيز برگرفته از آموزه‌هاي امام خميني است. پيامبر اکرمصلي‌الله‌عليه‌و‌آله مي‌فرمايد: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ‏ لَهُ‏ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا».11 اين سخن در فقه قاعده‌اي قطعي است، و ازلحاظ اعتقادي هم مورد قبول است. شيعه و سني هم آن را روايت کرده‌اند. معنا اين است که اگر کسي کار خيري را در جامعه مطرح بکند و ديگران از او ياد بگيرند و اقتدا بکنند، تا روز قيامت هر کسي آن رفتار را بکند، پاداشي هم در نامه آن شخص اول مي‌نويسند. حال، شما حساب کنيد، تا روز قيامت، هر جا کساني اسلام‌خواه بشوند، مبارزه بکنند، احکام اسلام را اجرا کنند، دشمنان اسلام را نابود کنند، به شبهه‌هاي مردم پاسخ دهند و... به امام خميني هم پاداش مي‌رسد. اين حرکت‌ها به برکت رفتار اوست، پس به او نيز پاداش مي‌دهند. چه کسي را مي‌توانيد در عالم پيدا کنيد که کارش چنين برکتي داشته باشد، يعني پرونده‌اش تا روز قيامت باز باشد و هر روز صدها و هزارها ثواب برايش ضبط بشود؟ اين نتيجه جهاد الهي است. يعني، امام خودش را وقف کار خدا و راه خدا کرد و خدا هم به او گنجي شايان بخشيد. امام به خدا گفت: خدايا، تو دوست داري اين کار را بکنم، پس وظيفه من اين است؛ اينکه چه مي‌شود و به کجا مي‌رسد، به من مربوط نيست؛ زيرا وقتي تو مي‌گويي بکن، من انجام مي‌دهم. عزيزان! چنين رويکردي آسان نيست و جاي تأمل دارد. انسان امروز کاري بکند و تا هزاران سال اثرش بماند و به او ثواب بدهند. ما هم اگر همت کنيم، مي‌توانيم در حد خودمان چنين کاري بکنيم و به اصطلاح براي خودمان باقيات صالحات بسازيم. يکي از کساني که در اين عرصه ظهور کرد و خدا به ما نشان که يک نفر چقدر مي‌تواند در جامعه مؤثر باشد، مرحوم استاد شهيد مطهري(رضوان‌الله‌عليه) است. پروردگارا! تو را به عزيزانت قسم مي‌دهيم که روح امام و مرحوم آقاي مطهري و علامه طباطبايي و ساير کساني را که خالصانه در راه تو جهاد کردند با پيغمبر اکرم و ائمه اطهارصلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين محشور بفرما.


1 . بقره، 30.

2 . بلد، 1 تا 4.

3 . طه، 50.

4 . اعلي، 1 تا 3.

5 . عنکبوت، 69.

6 . توبه، 41.

7 . توبه، 111.

8 . حضرت آيت‌الله جنتي و حضرت آيت‌الله خزعلي و چند نفر ديگر از اين بزرگان نيز از کساني بودند که هم در فقه و هم در اصول شاگرد امام بودند. 

9 . به‌طورکلي، نگاه به برخي از رشته‌هاي علمي نيز متفاوت بود؛ براي مثال، در آن دوره، تفسير قرآن به‌عنوان درس رسمي حوزه نبود و مثلاً مرحوم حاج ميرزا ابوالفضل زاهدي، شب‌هاي جمعه، در مسجد امام تفسير مي‌گفتند، اما مخاطب ايشان عموم مردم و بازاري‌ها بود، نه محققان علمي. تفسير قرآن، در زمان مرحوم علامه طباطبايي(رضوان‌الله‌عليه)، درس رايج حوزه شد. سپس، حضرت آيت‌الله جوادي نيز راه ايشان را ادامه دادند که خداوند بر توفيقات ايشان بيفزايد.

10 . الكافي (ط - الإسلامية) / ج‏1 / 34 / باب ثواب العالم و المتعلم.

11 . بحار الأنوار / ج‏71 / 204 / باب 14.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org