جلسه هفتم
قرآن و نماز، دو ركن حياتى اسلام
وَاللهَ اللهَ فِي الْقُرْآنِ لاَ يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ. وَاللهَ اللهَ فِي الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ؛ و خدا را خدا را در مورد قرآن در نظر داشته باشيد؛ پس ديگران در عمل به آن بر شما پيشى نگيرند؛ و خدا را خدا را در مورد نماز در نظر داشته باشيد كه آن، ستون دين شما است.
حكم ارشادى و حكم مولوى
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ادامه اين وصيت، درباره عمل به قرآن و سبقت گرفتن از ديگران در عمل به آن، و خصوص نماز كه يكى از دستورات مهم قرآن است تأكيد فرموده است. تا اينجا حضرت راجع به نظم در امور، اصلاح ذاتالبين و رعايت ايتام و همسايگان سفارش فرمود. اين امور مطالبى است كه عقل انسان به تنهايى و استقلالا نيز مىتواند اهميت آنها را درك كند و به لزوم و وجوب آنها پى ببرد. از اين رو مردم و جامعهاى هم كه متدين به دين آسمانى خاصى نباشند با تأمل و تعقل، اين مسائل را تصديق و كم و بيش به آنها عمل مىكنند. آنها هم كه عمل
نمىكنند عامل خارجى در اين امر مؤثر است، وگرنه از لحاظ نظرى در صحت و لزوم اين امور ترديدى ندارند. امروزه در دنيا كم نيستند افراد، جمعيتها و مللى كه متدين به دينى آسمانى نيستند اما نظم كارهايشان چهبسا از ما بيشتر است. در واقع مىتوان گفت اينگونه امور از واجبات عقليه است و بيانات و دستورهاى شرع مقدس درباره آنها جنبه «ارشادى» دارد و راهنمايى و تأكيدى است بر همان چيزى كه عقل به تنهايى و مستقلا گواه و تصديقگر آن است. به تعبيرى ديگر، اگر عقل را يكى از ادله اثبات احكام شرعى به حساب آوريم ـ كه همينگونه هم هست ـ اينگونه مسائل از احكامى هستند كه عقل در اثبات آنها استقلال دارد و نيازى به حكمى جداگانه از ناحيه شارع مقدس نيست. ما مواردى را در فقه داريم كه همه فقها آن را قبول دارند، در حالى كه هيچ آيه و روايتى درباره آن وجود ندارد؛ نظير اين قضيه كه: «اختلال نظام اجتماعى جايز نيست». فقهاى عظام اصل اين مطلب را مسلّم گرفته و فروع و احكام متعددى را بر آن مترتب نمودهاند، در حالى كه تنها مستند آن عقل است. غير از اختلال نظام، احكام متعدد ديگرى را نيز مىتوان برشمرد كه عقل به تنهايى براى اثبات و تصديق آنها كافى است؛ نظير رفع ظلم از مظلوم، رعايت نظم و حفظ و رعايت حقوق مستضعفان و محرومان. در اين موارد كه عقل به تنهايى و استقلالا براى اثبات يك حكم كفايت مىكند، اگر بيانى در شرع مقدس درباره آنها ـ و طبعاً موافق با همان ادراك عقلى ـ وارد شود اصطلاحاً از آن به «حكم ارشادى» تعبير مىشود؛ يعنى اينگونه بيانات شرعى ارشاد به همان چيزى است كه عقل خود به تنهايى آن را مىفهمد و تشخيص مىدهد.
در هر صورت، تا اينجا سفارش اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره نظم امور، اصلاح ذاتالبين و مراعات ايتام و همسايگان، از چيزهايى بود كه عقل به تنهايى نيز آنها را درك و تصديق مىكند. از اين رو بيانات اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره آنها ارشاد و تأكيدى بود بر همانچه كه عقل بدان گواهى مىدهد. اما از اين قسمت به بعد تقريباً تمامى مطالبى كه حضرت ذكر مىفرمايد از مواردى است كه نياز به تعبد و حكم شرعى دارد و دليل اصلىِ تصديق و پذيرش آنها دليل نقلى و تعبدى است. اينگونه احكام را اصطلاحاً «احكام مولوى» مىنامند. با اين توضيح اكنون به ذكر ادامه اين وصيت شريف و شرح آن مىپردازيم.
قرآن، نعمتى بىكران و فراموش شده
حضرت ابتدا از خود قرآن شروع مىكنند كه مبنا و منبع اوّلى و اصلى همه احكام تعبدى و ادله نقلى است و نسبت به توجه به قرآن و عمل به آن سفارش مىكنند. نكته قابل توجه تعبيرى است كه حضرت در اينجا به كار بردهاند، كه ظاهراً منحصر به فرد است و در هيچ كجاى ديگر، دستكم، بنده نديدهام و به ياد ندارم ديده يا شنيده باشم. مرادم اين تعبير است كه مىفرمايد: لاَ يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم. البته بخش اول اين جمله كه مىفرمايد: اللهَ اللهَ فِي الْقُرْآن، روشن است و ما از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) انتظارى جز اين نداريم كه درباره قرآن اينگونه تأكيد و سفارش كنند. در جلسه قبل نيز اشاره كرديم كه تعبير «اللهَ الله» معادل فارسى ندارد كه بخواهيم آن را ترجمه تحتاللفظى كنيم، اما نشاندهنده اهميت فوقالعاده مطلبى است كه پس از آن ذكر مىشود. با اين حساب،
ترجمه آزاد اين عبارت كه «اللهَ اللهَ فِي الْقُرْآن» اين مىشود كه: قدر قرآن را بدانيد، از قرآن جدا نشويد.
قرآن كريم بزرگترين هديه الهى براى كل بشريت است و از آغاز خلقت تا انجام اين جهان و برپايى قيامت، هديهاى ارزندهتر از قرآن كريم از جانب خداى متعال به بشر ارزانى نشده و نخواهد شد. درباره عظمت قرآن هرچه بگوييم كم گفتهايم و هر بيانى در اين زمينه قاصر است و حق مطلب را ادا نخواهد كرد. با اين همه، بسيارى از ما از اين نعمت بزرگ الهى غافليم و آنچنانكه شايسته و بايسته است از آن بهرهبردارى نمىكنيم و حق سپاس آن را بهجا نمىآوريم. شكر هر نعمتى به استفاده و بهرهبردارى صحيح از آن نعمت در راستاى دستورات و رضايت حق متعال است، و ما درباره قرآن در اين زمينه چندان توفيق نداريم.
اين عدم بهرهبردارى مناسب از نعمت عظيم قرآن در حالى است كه ما در زمينه اين نعمت از هر جهت در فراوانى و يُسر هستيم. قرآن تقريباً در خانههاى همه ما وجود دارد و شايد در هر خانهاى به جاى يك جلد چند جلد وجود داشته باشد. اگر هم احياناً در خانهاى قرآن نباشد تهيه آن هيچ مؤونهاى ندارد و به آسانى در دسترس است. ترجمههاى متعددى از آن نيز انجام گرفته و كسانى كه با زبان عربى آشنايى نداشته باشند، مىتوانند با مراجعه به ترجمه آن با مفاهيم و مضامين اين كتاب نورانى آشنا شوند. علاوه بر ترجمه، بسيارى از علماى بزرگ اسلام سالها از عمر خود را صرف كرده و تفاسير ارزندهاى بر قرآن به رشته تحرير درآوردهاند و اين تفسيرها نيز در اختيار ما قرار دارد. بهخصوص خداى متعال به ملت و مملكت ما اين افتخار را داده كه ما از علوم اهلبيت و ائمه اطهار(عليهم السلام)
برخورداريم و يكى از زمينههاى مهم علوم اهلبيت(عليهم السلام) رواياتى است كه در زمينه تفسير قرآن از آن بزرگواران به ما رسيده و گنجينهاى غنى، ارزشمند و بىنظير از اين روايات اكنون در اختيار ما قرار دارد. همچنين در مقايسه با ساير كشورهاى اسلامى، مردم ما به علماى ربانى و مفسران قرآن و حاملان علوم دينى و الهى بيشتر دسترسى دارند. اين در حالى است كه در برخى كشورهاى اسلامى، مردم در شهرهاى پرجمعيت از داشتن حتى يك عالم و مفسر قرآن محروم هستند. بنده خودم از نزديك شاهد بودهام كه در يك كشور اسلامى مثل اندونزى كه جمعيت آن تقريباً چهاربرابر جمعيت كشور ما است مردم از اين نظر در چه فقر و محروميت عجيبى گرفتارند. يكى از نعمتهاى بزرگى كه خداوند به ملت ما ارزانى داشته نعمت وجود علماى ربانى است كه مردم ما بايد قدر اين نعمت را بدانند. بهخصوص در عصر اخير مرحوم علامه طباطبايى ـ رضوان الله تعالى عليه ـ قرآن و تفسير آن را در حوزه علميه قم احيا كرد و ايشان از اين جهت حق بزرگى بر گردن همه ما دارند. همينجا از خداى متعال مسألت داريم كه بر علوّ درجات ايشان بيفزايد و آن بزرگوار را با اجداد طاهرينش محشور فرمايد.
به هر صورت، دست ما براى استفاده از قرآن باز است و امكانات فراوانى در اين زمينه در اختيار داريم، در حالى كه براى بسيارى از افراد و ملل مسلمان ديگر چنين امكانى فراهم نيست. شايد وجه اين هم كه ما آنچنانكه بايد و شايد به قرآن بها نمىدهيم و نسبت به اين نعمت بىنظير الهى قدرشناسى لازم را نداريم همين است كه بسيار آسان و ارزان در اختيار ما قرار مىگيرد. طبيعت انسان اينگونه است كه اگر چيزى ناياب
باشد و انسان با رنج و زحمت فراوان آن را به دست آورد قدر آن را بيشتر مىداند و اگر چيزى هرچه هم قيمتى باشد اما به آسانى و وفور در دسترس انسان قرار گيرد، آدمى چندان بهايى به آن نمىدهد. در مورد قرآن نيز به نظر مىرسد ما دچار چنين حالتى هستيم. همه ما در دل براى قرآن احترام بسيار قائليم و آن را مىبوسيم و بر چشم مىگذاريم، اما اينكه در عمل به آن اهميت بدهيم، از آن استفاده كنيم، آن را بخوانيم و تعاليمش را فراگرفته بر صفحه دلمان حك كنيم، مىبينيم كه اين مسأله آن گونه كه بايد و شايد نيست. متأسفانه بايد بگوييم برخى طوايف مسلمانان از اين نظر از ما جلوترند. البته بحمدالله باز هم به بركت انقلاب، و بهخصوص در اين سالهاى اخير با عنايات مقام معظم رهبرى اهتمام خاصى به قرآن و احياى آن در جامعه ما شده است و كارهاى زيادى در زمينه ترويج قرائت و حفظ قرآن در نسل جوان انجام گرديده است. همين مقدار نيز نعمتى بزرگ است كه بايد قدر آن را بدانيم و دعا كنيم خداوند سايه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدارد و اين نعمتها روز به روز افزوده گردد و جوانان ما هرچه بيشتر تشويق شوند كه از قرآن استفاده كنند.
براى آنكه مطلب مقدارى به ذهن نزديك شود كه قرآن چه اندازه مىتواند اهميت داشته باشد و ما بايد چه اهميتى به آن بدهيم ذكر مثالى مناسب است:
فرض كنيد كسى مبتلا به ميگرن و سردرد شديد و مزمن است و با وجود مسافرت به شهرهاى مختلف و مراجعه به پزشكان متعدد بهبودى برايش حاصل نمىشود. ميگرن بيمارى آزاردهندهاى است و گاه آنچنان
به انسان فشار مىآورد كه حاضر است به هر قيمتى كه شده دارويى و پزشكى در جايى پيدا كند تا از آن خلاصى يابد. در اين شرايط اگر، براى مثال، بگويند دكترى در آلمان يا سوئيس هست كه تخصص فوقالعاده در ميگرن دارد، انسان با زحمت فراوان، حتى با قرض يا فروش خانه هم كه شده تلاش مىكند پولى تهيه كند و خود را به آن پزشك برساند و بيمارىاش را معالجه كند. البته اگر كسى اميدى به تهيه پول يا حصول بهبودى نداشته باشد حرفى ديگر است، اما اگر بتواند و اميدى داشته باشد تمام تلاشش را خواهد كرد و براى رهايى از اين سردرد حاضر است هر زحمتى را متحمل شود و تا چند ميليون هم پول خرج كند. اين در حالى است كه ميگرن تنها يكى از صدها بيمارى مغز و اعصاب و نسبت به بسيارى از آنها سادهتر و كمخسارتبارتر است. در هر صورت، ملاحظه مىكنيم كه انسان در حالى كه تمام اعضاى بدنش از چشم و گوش و دست و پا گرفته تا قلب و معده و ريه و كبد كاملا سالم است، براى يك سردرد حاضر مىشود اين همه زحمت بكشد و پول خرج كند و مايه بگذارد. نكته قابل توجه ديگر نيز اين است كه همه اين كارها در حالى انجام مىگيرد كه انسان يقين به بهبودى هم ندارد و به چشم خود ديده و يا شنيده كه خيلىها هم براى معالجه به امريكا و اروپا رفتند و نتيجهاى نگرفتند. با اين همه، به احتمال اينكه معالجه شود حاضر است همه اين پولها را خرج كند و تمامى اين زحمتها را بر خود هموار نمايد.
اكنون تصور كنيد كسى تمام وجودش پر از انواع بيمارىها باشد و سر تا به پا از چشم و گوش و قلب گرفته تا اعصاب و دست و پا تماماً مشكل داشته باشد. اگر به چنين كسى بگويند طبيبى در فلان جزيره دورافتاده دنيا
هست كه مىتواند تمامى بيمارىهاى تو را معالجه كند، چقدر اهتمام مىكند تا خود را به آن جزيره و طبيب برساند و نسخهاى از او بگيرد؟ روشن است كه هرچه در توان دارد به كار خواهد گرفت تا خود را به آن طبيب برساند. شكى نيست كه چنين بيمارى حاضر است تمام هستى و زندگى خود را بدهد تا نسخهاى از چنين طبيب مسيحادمى دريافت كند و از انبوه بيمارىهايى كه سراسر وجودش را فرا گرفته خلاصى يابد. اگر نسخه آن طبيب به زبان خاصى باشد كه هيچ كس ترجمه آن را نداند، از هر راهى كه شده سعى مىكند آن زبان را فرا بگيرد و آن نسخه را ترجمه كند. زندگىِ توأم با هزاران درد و رنج و مرض زندگى نيست و هر انسانى اگر بداند كسى هست كه مىتواند تمامى امراض او را معالجه كند قطعاً حاضر است از تمام دارايى خود بگذرد و به هر قيمتى كه شده او را ملاقات كند.
چنين مواردى كه جاى خود دارد، كسانى حتى حاضرند به «احتمال» رسيدن به منفعتى عمر خود را صرف كنند. شايد خوانده يا شنيده باشيد كه براى كشف الفباى ميخى سه نسل پشت سر هم زحمت كشيدند تا توانستند اين الفبا را بفهمند و بخوانند! ابتدا عدهاى آمدند و تمام عمرشان را صرف كردند، اما تنها توانستند علايم مختصرى از الفباى خط ميخى را كشف كنند. نسل بعدى آمدند و مطالعات آنها را ادامه دادند اما باز هم كار تمام نشد. سرانجام نسل سومى از محققان نيز روى اين برنامه كار كردند تا توانستند از اين الفبا به طور كامل سر درآورند. به راستى كسانى كه اين مطالعه را طى دهها سال پىگيرى كردند چقدر احتمال مىدادند كه از اين كار سودى ببرند؟
در هر صورت، نمىدانيم بشر واقعاً چقدر از كشف الفباى ميخى استفاده كرده و سود برده است، اما هرچه باشد قطعاً نفعى كه از فراگرفتن خط ميخى عايد بشريت شده است يكهزارم آنچه كه از قرآن عايد بشر مىشود، نيست و نخواهد بود. دليل آن نيز بسيار روشن است. همه سنگنوشتههاى خط ميخى در همه كوهها و غارها هر نفعى هم كه براى بشر داشته باشند در هر صورت فقط محدود به همين زندگى مادى و محدود دنيا است و هر فرد كه از دنيا برود استفادهاش از اين منافع نيز به پايان مىرسد. هيچ كس تا ابديت در اين دنيا زندگى نخواهد كرد و عمرش هرچه هم كه زياد باشد سرانجام محدود است و تمام خواهد شد. اما قرآن كريم غير از آنكه صدها برابر منافع خط ميخى در زندگى همين دنيا براى بشريت منفعت دارد، منافعى بىنهايت براى زندگى ابدى او به ارمغان مىآورد. حال اگر چنين كتابى در جزيرهاى دورافتاده واقع شده بود آيا ارزش نداشت كه انسان تمام هستى و زندگىاش را صرف كند و هرچه لازم است و در توان دارد مايه بگذارد و خود را به آن برساند؟ اگر الفباى قرآن به خط ميخى بود آيا جا نداشت بشر نسلها زحمت بكشد تا الفباى آن را كشف كند و با ترجمه آن از محتوا و تعاليمش آگاه و برخوردار گردد؟
اما صد افسوس كه بسيارى از ما يكهزارم چنين اهتمامى را نيز نداريم. در حالى كه اين كتاب همه جا در دسترس ما است و نيازى نيست براى رسيدن به آن به جزاير دورافتاده و بىنام و نشان اقيانوس آرام و اطلس سفر كنيم، روزها و هفتهها و ماهها و گاه سالها مىگذرد و دريغ از آنكه برخى از ما حتى يك بار آن را ورق بزنيم يا فقط چند آيه از آن را
قرائت كنيم! كتابى كه دسترسى به خودش، ترجمهاش، تفسيرهاى مختلفش و علماى عالم به تفسيرش چندان مؤونهاى ندارد و با كمترين زحمت و به آسانى در اختيار ما است، ما از آن بىبهرهايم و دستمان از منافع بىشمار آن خالى است! كسانى كه علاقه چندانى به دين ندارند و اهميت دين را درك نمىكنند و ـ العياذ بالله ـ ايمانى ندارند، از آنها گلهاى نيست، اما ما كه پيرو اهلبيت(عليهم السلام) و طالب علوم آن بزرگواران و در پى نور هدايتيم چرا به قرآن اهميت ندهيم و اينقدر بىتفاوت و بىاعتنا از كنار آن عبور كنيم؟ براى معرفت چه منبعى بالاتر و معتبرتر از قرآن ممكن است وجود داشته باشد؟! به دنبال چه مىگرديم؟! انتظار داريم كه از كجا چيزى پيدا كنيم كه در قرآن نيست يا ـ العياذ بالله ـ بالاتر از قرآن است؟!
ما در راه فهم و كشف معارف و حقايق قرآن هر اندازه هم كه تلاش كنيم نهتنها زياد نيست، كه حتى به حد نصاب تلاش لازم در اين راه نيز نمىرسيم. بسيارى از ما حقيقتاً نسبت به اين كتاب عزيز و اين هديه الهى و ارمغان آسمانى جفا مىكنيم. بنده خودم در سال شايد كمتر موفق مىشوم كه حتى فقط يك دور قرآن را از رو قرائت كنم! و فكر هم مىكنم كم نباشند افرادى كه كم و بيش حال و روزى شبيه بنده دارند. البته بسيارى از مؤمنان توفيق دارند كه به بركت ماه مبارك رمضان دستكم يك بار در سال قرآن را ختم كنند.
همت فهم و مطالعه تفسير قرآن و عمل كردن برطبق آن بماند، به راستى آيا اين جفا نيست كه چنين كتابى با اين درجه از عظمت و تا اين حد مهم و پرمنفعت در اختيار ما باشد و ما حتى همت قرائت و خواندن آن را نداشته باشيم؟!
اقسام معارف قرآن
قرآن اقيانوسى بىكران از معارف گوناگون است. بخشى از اين معارف مربوط به كشف حقايقى است كه براى انسانهاى عادى و از راههاى متعارف نيل به آنها ميسّر نيست. حقايق مربوط به ماوراى اين عالم و امور غيبى، از صفات ذات اقدس حق گرفته تا عوالم ملكوت و وحى و نبوت و مقاماتى كه اولياى خدا دارند و تا برسد به عالم پس از مرگ و برزخ و عوالم و مواقفى كه در قيامت وجود دارد، از جمله اين معارف هستند. قرآن كريم در مورد اين سنخ از معارف تعبير «عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم» را به كار مىبرد:
وَأَنْزَلَ اللهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ؛(1) و خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آن چه را نمى دانستى به تو آموخت.
شبيه همين تعبير در جايى ديگر اينگونه آمده است:
كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛(2)همانطور كه در ميان شما فرستادهاى از خودتان روانه كرديم، [كه] آيات ما را بر شما مىخوانَد، و شما را پاك مىگردانَد، و به شما كتاب و حكمت مىآموزد، و آنچه را نمىدانستيد به شما ياد مىدهد.
بخشى ديگر از معارف قرآن مطالبى است كه در واقع مىتوان گفت
1. نساء (4)، 113.
2. بقره (2)، 151.
ارشاد به حكم عقل است و يا به عبارتى، جنبه تذكر دارد؛ يعنى اگر خود انسان هم به درستى فكر كند اين مطالب را مىفهمد و بيان قرآن جنبه هشدار و بيدار كردن و يادآورى دارد. به عبارت ديگر، اين سنخ از معارف چنان نيست كه اگر قرآن نفرموده بود اصلا امكان نداشت كه بشر خودش آنها را بفهمد، بلكه فهم آنها با عقل و از طريق تأمل و توجه ممكن بود؛ اما بسيارى از اوقات پرده غفلت چشم دل انسان را مىپوشاند و آدمى از مطالبى كه مىداند غافل مىگردد. از اين رو بخشى از معارف قرآن تذكرى است بر آنچه عقل خود به تنهايى قادر به درك آن هست. اين فرمايش اميرالمؤمنين حضرت على(عليه السلام) ناظر به همين سنخ از تعاليم انبيا و كتب آسمانى، و از جمله پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و قرآن كريم است:
فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَوَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَيُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ؛(1) پس برانگيخت در ميان آنان فرستادگانش را و پى در پى پيامبرانش را به سوى آنان فرستاد تا از آنان اداى ميثاق فطرتش را بخواهند و نعمت هاى فراموش شده خداوند را به آنان يادآورى كنند.
همچنين برخى اسامى و القاب قرآن، نظير «ذِكر»، «ذكرى» و «تذكرة» شايد ناظر به همين مطلب باشد كه قرآن مشتمل بر مطالبى است كه عقل و فطرت بشر بسيارى از آنها را خود مىفهمد و يا مىتواند بفهمد و بيان قرآن در اين زمينهها تنها جنبه تذكر و يادآورى دارد. اين بخش از معارف قرآن نيز مانند بخش اول ـ مطالبى كه انسان خود و از راههاى معمول نمىتواند به آنها دست پيدا كند ـ بسيار مهم است؛ چرا كه بسيارى
1. بحارالانوار، ج 11، ص 60، روايت 70، باب 1.
مطالب هستند كه انسان آنها را مىداند، ولى از آنجا كه توجه ندارد و از آنها غافل است، تأثيرى در زندگىاش ندارند. از اين رو اينكه اين مطالب را به انسان يادآورى كنند تا بر زندگى و رفتار او تأثير بگذارد وظيفه مهمى است كه انبيا عهدهدار آن هستند.
بنابراين يك دسته از مطالب قرآن عبارت است از «حقايق ماوراى طبيعى» كه عقل بشر راهى به آنها ندارد و خود به تنهايى قادر به كشف آنها نيست. مسائل مربوط به آخرت و بهشت و جهنم و عوالم پس از مرگ و مانند آنها از اين قبيل است. همچنين برخى مطالب قرآن «احكامى» است كه عقل بشر چون به مبانى و مبادى آن احاطه ندارد و نمىتواند تمامى مصالح و مفاسد و ابعاد آن را درك كند طبيعتاً خودش راهى به آنها ندارد. در اين دو مورد اصطلاحاً گفته مىشود مسأله «تعبدى» است و بايد از ناحيه خداى متعال براى بشر بيان گردد و از طريق وحى در اختيار او قرار گيرد. همانگونه كه اشاره كرديم قرآن كريم در مورد اين دو دسته تعبير «عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم»(1) و «يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون»(2) را به كار مىبرد؛ يعنى اينها چيزهايى است كه خود شما قادر به درك آنها نيستيد. براى مثال، هيچ عالم و فيلسوف و روانشناس و فيزيكدانى هرچقدر هم كه به مغزش فشار بياورد، نمىتواند بفهمد سرّ نماز صبح چيست، چرا بايد حتماً دو ركعت باشد و نه سه يا يك ركعت، و چرا حتماً بايد پيش از طلوع آفتاب خوانده شود. ما هزار سال هم كه فكر كنيم سرّ اين مسأله بر ما آشكار نخواهد شد. فقط اين مقدار مىدانيم
1. نساء (4)، 113.
2. بقره (2)، 151.
كه اين حكم حتماً تابع مصالح و مفاسدى است، اما آن مصالح و مفاسد چيست، نمىدانيم و نمىفهميم. بلى، اگر آن مصالح و مفاسد براى ما بيان مىشد عقل ما هم تصديق مىكرد، اما در هر صورت خود عقل هيچ راهى براى كشف اين حكم ندارد و تنها راه كشف آن، بيان شارع و خداى متعال از طريق وحى و پيامبران(عليهم السلام)است. پس از آن هم كه وحى شد ما تعبداً آن را مىپذيريم، نه آنكه سرّ و فلسفه آن بر ما آشكار شود و بپذيريم. به تعبير قرآن: آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا؛(1) چون از جانب خدا است، مىپذيريم و روى سر و چشم مىگذاريم.
پيشى گرفتن غير مسلمانان از مسلمانان در عمل به قرآن
بخشى از معارف قرآن همچنانكه اشاره شد، معارفى است كه بشر اگر خود به درستى تأمل كند آنها را درمىيابد، ولى چون مجال فكر كردن نمىيابد، و يا بهتر بگوييم، به سبب فرو رفتن در ماديات عموماً از آنها غفلت مىورزد، توجهش به آنها جلب نمىشود. بنابراين تنها راه دستيابى به اين معارف رجوع به قرآن نيست. از اين رو اين امكان وجود دارد كه كسانى بدون آنكه مسلمان و پيرو قرآن باشند، با عمل كردن به اين سنخ از معارف، از فوايد و آثار مطلوب آن برخوردار گردند، و حال آنكه مسلمانان ـ با وجود اينكه اين معارف در قرآن برايشان بيان گرديده ـ در اثر عمل نكردن به آنها از قافله عقب افتاده و غير مسلمانان، در اين زمينه گوى سبقت را از مسلمانان بربايند.
بخشى ديگر از معارف قرآن كه مىتواند موضوع اين فرمايش
1. آل عمران (3)، 7.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) قرار گيرد عبارت از احكامى است كه گرچه عقل بشر مصالح آن را درك نمىكند، اما عمل به آنها احتياج به قصد قربت هم ندارد؛ يعنى نياز نيست انسان معتقد به خدا باشد و فقط با نيت اطاعت فرمان الهى بتواند از مصالح و منافع اين احكام برخوردار شود، بلكه صرف عمل به آنها ما را به مصالح و فوايد آن احكام مىرساند. اين احكام را اصطلاحاً «توصليات» مىنامند؛ در مقابل «عبادات» كه در انجام آنها قصد قربت شرط است. احكام ارث، معاملات، ازدواج، رهن، قرض و مانند آنها كه در قرآن بيان شده از اين قبيل است. خداى متعال براى آنكه زندگى دنيايى و اجتماعى انسانها سامان مطلوبى داشته باشد و مصالح آنان تأمين گردد احكامى را در امور مختلف اجتماعى بيان داشته است. بلندترين آيه قرآن «آيه ديْن» است كه مربوط به كيفيت قرض دادن و قرض گرفتن مىباشد. اگر كسى، هرچند غير مسلمان، اين حكم قرآن را ديد و پسنديد و به آن عمل كرد، طبيعتاً از مصالح و فوايد آن برخوردار مىشود. خداوند در اين آيه مىفرمايد، هنگامى كه مىخواهيد به كسى قرض بدهيد آن را بنويسيد، شاهد بگيريد و خلاصه، بىسند و مدرك و شاهد قرض ندهيد. سرّ اين حكم نيز در خود قرآن به اين صورت بيان شده كه چون ممكن است بعداً فراموش كنيد يا برايتان شك پيش بيايد و اختلاف كنيد كه، براى مثال، صدهزار تومان قرض داديم و گرفتيم يا هشتادهزار تومان، و مسائلى از اين قبيل. براى آنكه اين مسائل پيش نيايد راهش اين است كه بنويسيد و با حضور دو شاهد اين كار انجام شود.
روشن است كه اين دستور خداوند، مانند همه فرامين و احكام الهى، بسيار متين و دورانديشانه است. حال اگر كسانى از غير مسلمانان هم اين
حكم را پسنديدند و به آن عمل كردند طبيعى است كه از بركات و منافع آن نيز برخوردار مىشوند. در عبادات اين كار شدنى نيست و در انجام آنها و رسيدن به مصالحشان حتماً لازم است كه انسان قصد قربت داشته باشد؛ يعنى به قصد اطاعت فرمان الهى آنها را انجام دهد. از اين رو تا كسى به خدا و قيامت معتقد نباشد، براى مثال، نماز خواندن برايش معنا ندارد و ثمرى نخواهد داشت. اما احكام توصلى را ـ كه ايمان، و طبيعتاً قصد قربت، در آنها شرط نيست ـ هركس عمل كند مصالح و منافع آن نيز عايدش مىشود. از اين رو اگر روزگارى كسانى برخى قوانين مدنى اسلام را ملاك عمل قرار دهند آثار مثبت آن را در زندگى و جامعه خود مشاهده خواهند كرد. اتفاقاً برخى كشورهاى اروپايى براى تدوين قانون ارث و برخى ديگر از قوانين مدنى خود از قرآن و فقه اسلام الهام گرفته و اقتباس كردهاند. برخى از بزرگان آنها حتى ابايى ندارند از اينكه قرآن و فقه اسلامى را به عنوان يكى از منابع حقوق خود ذكر كنند.
با مطالعه تاريخ اروپا و غرب ملاحظه مىشود كه آنها تا همين يكى دو قرن اخير زن را مالك نمىدانستند و همچنين از ارث براى او بهرهاى قائل نبودند. بسيارى از احكام مدنى ديگر نيز در غرب همينگونه بوده و همانطور كه اشاره شد، بسيارى از تغييرات، با الهام از قرآن و فقه اسلامى در قوانين مدنى آنها پديد آمده است. بنابراين افراد و جوامع غير مسلمان نيز مىتوانند از قرآن و فقه اسلام مطالبى را بگيرند و به آن عمل كنند و از نتايج و آثار مثبت آن نيز برخوردار شوند.
در چند قرن پيش اگر كسى به ما مىگفت شايد روزى بيايد كه ديگران در عمل به قرآن از شما جلو بيفتند، ما باور نمىكرديم و اين حرف را
يك شوخى تلقى مىكرديم. در نگاه اول نيز مسأله همينگونه است. در حالى كه ماييم كه عالم به علوم قرآن و اهلبيت(عليهم السلام) هستيم و هزاران فقيه و عالم و كتابهاى فقهى و حوزه علميه داريم، چگونه مىشود كه ديگران بيايند و به قرآن عمل كنند اما خود ما عمل نكنيم؟! از اين رو در آن زمانها شايد هنگامى كه اين كلام اميرالمؤمنين(عليه السلام) را كه «لاَ يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم» مىديدند، تعجب مىكردند كه معناى اين سخن چيست. مگر اميرالمؤمنين(عليه السلام) در آخرين ساعات حيات شريفش چه وضعيتى را پيشبينى مىكرد كه اينقدر با تأكيد اين مسأله را بيان فرموده كه: اللهَ اللهَ فِي الْقُرْآنِ لاَ يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم؟
اميرالمؤمنين(عليه السلام) با چشم تيزبين و آيندهنگر خود روزى را مىديد كه تقيد غير مسلمانان در عمل به برخى احكام اسلام از ما مسلمانان بيشتر خواهد شد و آنان در عمل به قرآن از ما سبقت خواهند گرفت. «نظم امركم» دستور قرآن و امام و پيشواى ما است، اما ما پيروان قرآن و على(عليه السلام) امروزه در عمل به اين دستور از بسيارى ملل دنيا عقبتر هستيم! بسيارى از ارزشهاى اسلامى كه با هزاران خون دل در جوامع ما ترويج شده و ائمه اطهار(عليهم السلام) و علماى دين زحمتها براى نشر و تحكيم آنها كشيدهاند، امروزه در جوامع اسلامى متروك واقع شده و غير مسلمانان و آنها كه شيعه نيستند در رعايت آنها از ما مسلمانان و شيعيان جلوترند! رعايت ادب، نزاكت، مديريت، نظم در كارها، تقسيم كار و بسيارى از امور ديگر كه اگر بگويم بيم آن دارم كه به غربزدگى متهم شوم، همه و همه مسائلى هستند كه از رئوس تعاليم قرآن و اسلام ما هستند، اما بسيارى از كشورهاى غير اسلامى بهتر از ما به اين دستورات عمل مىكنند و پيشرفتهاى چشمگيرى نيز از ناحيه عمل به آنها عايدشان شده است.
من از اشخاص مطمئن شنيدم كه تا همين يكى دو سده قبل در كشورهاى بسيار پيشرفته دنيا، حتى در كاخهاى سلطنتى آنها، دستشويى وجود نداشته و اروپايىها توالت ساختن را از ايرانىها ياد گرفتهاند! ظاهراً شخصى به نام اصغرميرزا كه از طرف ناصرالدين شاه به فرنگ رفته بوده اين كار را به آنها ياد داده است! تا قبل از اين تاريخ اروپاييان حتى در كاخهاى سلطنتىشان فقط سطلى مىگذاشتند و قضاى حاجت مىكردند! همچنين آنطور كه در تواريخ و نقلها آمده، تا چندين قرن پس از ظهور اسلام اروپاييان هنوز حمام نداشتند و نمىدانستند حمام چيست و در چشمهها و رودخانهها استحمام مىكردند. حال همان مردم در ظرف مدتى كوتاه آنچنان در بهداشت پيشرفت كردهاند كه روزى چند بار دستهايشان را با آب و صابون مىشويند و دو بار در روز بدنشان را شستشو مىدهند. تاريخ نشان مىدهد اينها را از مسلمانها ياد گرفتهاند و اينگونه نظافت و بهداشت و استحمام براى آنها سابقه زيادى ندارد. آيا اين مصداق «لاَ يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم» نيست؟
اين همه اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرياد مىزند اللهَ اللهَ فِي نَظْمِ أَمْرِكُم، آنگاه پس از 1400 سال برخى از پيروان على(عليه السلام) مىگويند نظم ما در بىنظمى است! اين در حالى است كه غربىهاى غير معتقد به اسلام و قرآن براى هر كار جزئى برنامه و آييننامه و مقررات مشخص و مضبوط دارند. اين همان چيزى است كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن روز هشدار داد كه لاَ يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم.
تا پيش از يكصد سال اخير ما از خود سؤال مىكرديم چگونه ممكن است آنها در عمل به قرآن از ما جلو بيفتند؟ قرآنى كه آنها اصلا اعتقادى
به آن ندارند چگونه عمل مىكنند؛ آن هم عملى كه گوى سبقت را از ما كه مسلمان و معتقد به قرآن هستيم، بربايند؟! كسانى كه معناى اين كلام اميرالمؤمنين(عليه السلام) را نمىفهميدند اكنون چشم باز كنند و ببينند كه چگونه غير مسلمانان در شؤون مختلف، نظير ادب، حسن معاشرت، نظم اجتماعى و نظافت از مسلمانان پيشى گرفتهاند. البته ما ظلمها و استعمارگرىها و خونخوارىهاى غربيان و اروپاييان را فراموش نكردهايم، اما به هر حال بايد بپذيريم در بسيارى از امورى كه اصل و ريشه آن در اسلام و قرآن و دستورات اهلبيت(عليهم السلام) است آنها امروزه از ما جلوترند. آرى، ما كه اينها را حكم خدا مىدانيم و عمل به آنها را ثواب و در مواردى حتى واجب مىشماريم، در عمل به اين دستورات مشكل داريم و غربيان كه اعتقادى به خدايى بودن اين دستورات ندارند در عمل به آنها بسيار مقيدند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين هشدار را به ما داده بود، ولى متأسفانه در گوش ما اثر نكرد، و اميدواريم پس از اين اثر كند.
ما بايد اين فرياد اميرالمؤمنين(عليه السلام) را كه اللهَ اللهَ فِي الْقُرْآن به گوش جان بشنويم و توجه و عمل به قرآن را در صدر كارها و برنامههايمان قرار دهيم. قرآن گنجينهاى گرانبها است كه حتى اگر فردى كافر هم به يك دستور آن عمل كند به همان اندازه از فوايد آن بهرهمند خواهد شد. ما اگر سعادت دنيا و آخرت را مىخواهيم، اگر عزت و سربلندى در مقابل كفار را مىطلبيم، و اگر به دنبال آرامش روح و جان هستيم، بايد بدانيم كه دواى همه دردهاى ما در قرآن است. ما را چه مىشود كه حيران و سرگردان به اين در و آن در مىزنيم و براى رسيدن به سعادت و خوشبختى گاهى دست به دامان شرق و گاه پناهنده به غرب مىشويم؟
دنبال چه مىگرديم؟ براى همه دردهاى خود نسخهاى شفابخشتر و كاملتر و بهتر از قرآن كجا مىتوانيم پيدا كنيم؟!
نماز، ستون دين
از اين قسمت به بعد و پس از سفارش در مورد خود قرآن، اميرالمؤمنين(عليه السلام) سفارشهايى را نسبت به برخى مهمترين دستورات و محتويات قرآن مطرح مىفرمايد؛ البته دستوراتى كه جنبه شرعى و تعبدى دارد و فقط معتقدان به دين و اسلام آنها را مىپذيرند و مثل بحث قبلى نيست كه عقل به تنهايى هم قادر به درك آنها باشد. اولين اين دستورات مسأله نماز است، كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در مورد آن مىفرمايد: وَاللهَ اللهَ فِي الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُم.
پس از آنكه در مرحله قبل توجه به خود قرآن جلب شد و بنا شد به قرآن عمل كنيم، اميرالمؤمنين(عليه السلام) مىفرمايد مهمترين دستور قرآن كه بايد آن را در صدر برنامههايتان قرار دهيد و بيش از هر چيز نسبت به آن اهتمام داشته باشيد نماز است. در قرآن كريم بارها و بارها بر نماز و اهميت و جايگاه آن تأكيد شده است و خداى متعال به زبانها و بيانهاى مختلف به نماز توصيه فرموده است. به راستى چه رازى در اين عمل نهفته است كه تا بدين حد نسبت به آن اهتمام شده است؟ البته همه ما مسلمانيم و معتقديم آنچه را خداوند فرموده قطعاً درست است و حتماً حكمتى در آن نهفته است؛ اما آيا مىتوانيم در مورد نماز به بخشى از اين راز و رمزها و حكمتها پى ببريم و عقلمان را نسبت به اهميت آن ارضا كنيم و بر ايمان خود به نماز و اهميت آن بيفزاييم؟ اگر ما اهميت نماز را درك
كنيم و انجام آن بر اساس تعبد محض نباشد، آنگاه هم به رعايت وقت آن بيشتر اهميت مىدهيم و هم سعى مىكنيم با حضور قلب بيشتر در نماز از انوار و معارف آن بيشتر و بهتر بهره ببريم و آن را شفاى دردهاى روحى خود قرار دهيم.
آرى، نماز بزرگترين، مؤثرترين و بهترين دارو براى امراض روحى انسانها است. همانگونه كه در روايات آمده، نماز همچون چشمهاى است كه انسان در هر شبانهروز پنج بار روح خود را در آن شستشو مىدهد و آلودگىهاى قلب و روح را مىزدايد. نماز موجب تعالى روح انسان است و او را از پستى به اوج حركت مىدهد. نماز خاصيت آرامشبخشى دارد و انسانى كه نگران و مضطرب است، مىتواند با خواندن دو ركعت نماز و در اثر ارتباط با خدا به آرامش برسد.
براى نماز در آيات و روايات دهها خاصيت و اثر ذكر شده كه متأسفانه نمازهاى بىروح امثال بنده تهى از آن آثار و خواص است. بسيارى از ما از نماز فقط خم و راست شدنى را مىدانيم و از ابتداى كودكى فقط همين را ديده و ياد گرفتهايم كه نماز همين است كه خم و راست شويم. از اين رو مانند آداب اجتماعى ديگر، نماز هم براى اكثر ما به صورت يك سنّت اجتماعى درآمده و از حقيقت و روح متعالى آن غافليم و به اهميت فوقالعاده آن توجه نداريم. ما كمتر از خود مىپرسيم و در اين مسأله تأمل مىكنيم كه چرا اينقدر در آيات و روايات نسبت به نماز تأكيد گرديده و توجه داده شده است؟ بنده خودم را مىگويم؛ با اينكه قريب هفتاد سال از عمرم گذشته و بيش از پنجاه سال آن را با كتاب و سنّت مأنوس بودهام، اما در عين حال آنطور كه بايد و شايد به نماز
اهميت نمىدهم. شايد تا به حال دهها بار درباره نماز و اهميت و جايگاه آن، براى ديگران سخن گفتهام و نكاتى را از آيات و روايات استفاده و براى آنان تبيين كردهام، ولى اينكه چقدر در خودم تأثير داشته است، نمىدانم. آنچه يقينى است اين است كه بايد اعتراف كنم كه نسبت به نماز جفا مىكنم و حق آن را بهجا نمىآورم. تصورم هم اين است كه امثال بنده نيز كم نباشند.
از اين رو خوب است انسان بنشيند و لحظهاى كلاه خود را قاضى كند و از خود سؤال كند اين مطالبى كه در آيات و روايات درباره نماز آمده آيا واقعاً راست است يا خير؟ اگر راست است پس چرا ما اينقدر نماز را سبك مىشماريم؟! و اگر راست نيست پس براى اين همه تأكيد و سفارش چه توجيه و پاسخى داريم؟
چه مطلبى در نماز است كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در آخرين ساعات عمر شريفش با تأكيد هرچه تمامتر نسبت به آن سفارش مىكند؟ و امام صادق(عليه السلام) در بستر وفات دستورى مىدهد تمام بستگان دور و نزديكش را جمع كنند و مىفرمايد بدانيد و به ديگران هم برسانيد كه:
اِنَّ شَفاعَتَنا لَنْ تَنالَ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلوةِ؛(1) همانا شفاعت ما هرگز نصيب كسى نخواهد شد كه نماز را سبك بشمارد.
اگر كسى نماز را سبك بشمارد شفاعت اهلبيت(عليهم السلام) را از دست خواهد داد. اين روايت حاوى چه پيامى است؟ چه رازى در نماز هست كه سبك شمردن آن استحقاق شفاعت را هم از انسان سلب مىكند؟
قرآن در وصف برخى مجرمان روز قيامت مىفرمايد هنگامى كه از
1. بحارالانوار، ج 82، ص 235، روايت 63، باب 1.
آنان سؤال مىشود چه چيز شما را جهنمى كرد: ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ؛(1)پاسخ مىدهند: لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ؛(2) ما از نمازگزاران نبوديم. سپس قرآن به همان فرمايش امام صادق(عليه السلام)اشاره مىكند كه نتيجه دورى آنان از نماز اكنون اين است كه: فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشّافِعِينَ؛(3) يعنى چون با نماز رابطهاى نداشتند اكنون از شفاعت بىبهرهاند. چه سرّى در نماز است كه نبودن آن باعث مىشود انسان استحقاق شفاعت را از دست بدهد؟
در توضيح اين مسأله آن اندازه كه عقل و دانش ما مىرسد اين است كه براى تبيين اين امر ابتدا بايد ببينيم اصلا هدف انسان چيست، كجا بايد برود و به چه چيز بايد برسد، و سپس ملاحظه كنيم ابزار اين امر و موانع آن كدام است.
آنطور كه از قرآن و بيانات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) استفاده مىشود، انسان براى ترقى و تكامل در رسيدن به مقامى به نام «قرب الهى» آفريده شده است؛ مقامى كه نام آن «جوار خدا» است. تعبير خود قرآن اين است:
فِي مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِيك مُقْتَدِر؛(4) در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى مقتدر.
ما در فرهنگ و محاورات خودمان گاهى از اين مقام به «جوار رحمت الهى» تعبير مىكنيم. جوار يعنى همسايگى. آسيه، همسر فرعون نيز همين مقام را از خداى متعال درخواست مىكند:
1. مدثر (74)، 42.
2. همان، 43.
3. همان، 48.
4. قمر (54)، 55.
رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ؛(1) پروردگارا، پيش خود در بهشت خانه اى برايم بساز.
اين دعا نشانگر تعالى روحى آسيه و حاكى از معرفت بالاى او است. او همسر فرعون است و فرعون كسى است كه نداى «أَنَا رَبُّكُمُ الأَْعْلى»(2)سر مىداد؛ اما درخواست آسيه از خداوند اين است كه براى من خانهاى نزديك خودت در بهشت بنا كن! اين اوج همت يك انسان است. اگر بخواهيم اين درخواست را با تعابير رايج و عرفى خودمان بيان كنيم، يعنى خدايا مقامى مىخواهم كه نهايت نزديكى را به تو داشته باشد. بالاتر از اين، همت انسان به كجا مىتواند برسد؟ و آسيه به كمتر از اين راضى نمىشود كه نزديكترين مقام را به خداى متعال داشته باشد.
در هر صورت، اسلام انسان را اينطور معرفى مىكند كه براى رسيدن به چنين مقامى آفريده شده است. از اين رو هرچه كه كمك كند و انسان را به اين مقام نزديك نمايد مطلوب خواهد بود، و هرچه كارى در اين جهت مؤثرتر و مفيدتر باشد مطلوبتر خواهد بود. از آن سو نيز هر چيزى كه مانع اين سير شود ارزش منفى خواهد داشت.
با توجه به اين توضيح اكنون بايد پرسيد چه چيز بيش از نماز مىتواند انسان را به خدا نزديك كند؟ نماز عبادتى است كه ابعاد، اذكار و افعال مختلفى در آن ديده شده و اظهار بندگى و عبوديتى كه در آن وجود دارد در هيچ عبادت ديگرى ديده نمىشود. نماز از چنان شأن و مرتبهاى برخوردار است كه در همين عالم ممكن است براى نمازگزار حالى دست
1. تحريم (66)، 11.
2. نازعات (79)، 24.
دهد كه خود را در مقام قرب و جوار الهى بيابد. نماز پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) همينگونه بود و آثار آن در اعمال و احوال آن بزرگواران ظاهر مىشد. ما كه از اين مقامات بويى نبرده و نصيبى نداريم، ولى بزرگان دين و بسيارى از اولياى الهى به چنين مراتبى دست يافتهاند و آثار آن در زندگى آنان مشهود بوده است. در اين زمينه روايات و داستانهاى بسيارى وجود دارد كه در اينجا مجال نقل آنها نيست. امام سجاد(عليه السلام)سحر كه براى نماز شب برمىخيزد، هنگامى كه دستش را براى وضو در ظرف آب فرو مىبرد ناگهان به خداى متعال توجه پيدا مىكند و چنان در اثر اين توجه از خود بىخود مىشود كه مدتى مديد در همان حال مىماند و نزديك اذان صبح و طلوع فجر به خود مىآيد. همچنين آن حضرت وقتى سحرگاهان به آسمان نگاه مىكند و آيات آخر سوره آل عمران را تلاوت مىكند، كه رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا...، اشك مانند سيل از چشمانش سرازير مىشود و در لذت مناجات با خداى متعال غرق مىگردد. به راستى اين چه لذتى است كه اولياى الهى از آن متلذذ مىشوند؟! ما را راهى به اين عوالم متعالى نيست و خدا خود مىداند كه در اين حالات بين او و بندگانش چه مىگذرد:
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن؛(1) هيچ كس نمىداند چه چيز از آن چه روشنى بخش ديدگان است براى آنان پنهان شده است.
قرآن درباره نعمتهايى كه بهشتيان از آن برخوردار مىشوند بيانات
1. سجده (32)، 17.
مختلفى دارد، اما درباره آنچه كه خداوند براى سحرخيزان مهيا كرده است، مىفرمايد كسى نمىداند كه آن، چه مقامى و چه انس و چه لذتى است: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن. خوشا به حال آنان كه به اين عوالم راه يافتهاند و چنين لذتهايى را چشيدهاند؛ گوارايشان باد و هنيئاً لهم.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org