قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

جلسه هشتم

 

 

عنايت خاص خداوند به حج و خانه كعبه

وَاللهَ اللهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لاَ تُخْلُوهُ (لاَ تُخَلُّوهُ) مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا؛ و خدا را خدا را در مورد خانه پروردگارتان در نظر داشته باشيد و تا زنده هستيد آن را خالى مگذاريد كه اگر آن رها شود مهلت داده نمى‌شويد.

 

مرورى بر مطالب جلسه پيشين

اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ابتداى اين وصيت شريف يك سلسله ارزش‌هاى انسانى عام را كه عقول همه انسان‌ها درك مى‌كند و مى‌پذيرد مورد توصيه قرار داد؛ نظير نظم در امور، رسيدگى به مظلومان، مبارزه با ظالم و مانند آنها. اين امور در اخلاقيات همه انسان‌ها در طول تاريخ در همه جوامع و مناطق جهان مطرح و مورد قبول بوده است. البته همه انسان‌ها در پاى‌بندى و عمل به اين اصول در يك حد و اندازه نيستند، اما به هر حال هيچ عاقلى نيست كه ارزشمند بودن اين امور را انكار كند، و براى مثال، بگويد كمك به مظلوم خوب و پسنديده نيست، يا مبارزه با ظالم ناپسند و بد است. هيچ انسان عاقلى حتى احتمال اين مطلب را نيز

نمى‌دهد. از اين رو همان‌گونه كه پيش از اين نيز اشاره كرديم، مى‌توان گفت اين امور در واقع از مستقلات عقليه هستند و عقل به تنهايى براى تشخيص و تصديق آنها كافى است و بيانات دين در زمينه آنها جنبه ارشادى و تأكيدى دارد. در هر صورت، اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از طرح اين سلسله از ارزش‌هاى انسانى و عقلانى كه مورد اتفاق همه عقلا است، به بيان و توصيه ارزش‌هايى مى‌پردازد كه خاص مسلمانان و پيروان قرآن و اسلام است. در صدر اين دسته از ارزش‌ها آن حضرت ابتدا نسبت به قرآن كريم و استفاده از آن توصيه فرمود: اللهَ اللهَ فِي الْقُرْآن. سپس براى ايجاد انگيزه بيشتر و تحريك احساسات و غيرت اسلامى، اين عبارات را هم اضافه فرمود كه: لاَ يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم؛ مبادا ديگرانى كه مسلمان نيستند و اعتقادى به قرآن ندارند در عمل به آن بر شما پيشى بگيرند. در توضيح اين فرمايش حضرت مطالبى را در جلسه قبل بيان كرديم.

پس از سفارش نسبت به خود قرآن، اميرالمؤمنين(عليه السلام) سفارش‌هايى را نسبت به محتوا و مطالبى كه در قرآن كريم آمده مطرح مى‌فرمايد. در اين زمينه، قبل از هر مطلبى به مسأله نماز و جايگاه و اهميت آن اشاره فرمود: اللهَ اللهَ فِي الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ؛ مراقب نماز باشيد كه ستون خيمه دين شما است. اين فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) مفاد آن روايت مشهور است كه مى‌فرمايد:

اَوَّلُ ما يُحاسَبُ عَلَيْهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ فَاِذا قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ وَاِذا رُدَّتْ عَلَيْهِ رُدَّ عَلَيْهِ سائِرُ عَمَلِهِ؛(1) اولين چيزى كه بندگان


1. بحارالانوار، ج 82، ص 236، روايت 36، باب 1.

نسبت به آن مورد محاسبه قرار مى‌گيرند نماز است؛ پس اگر نماز مورد قبول واقع شود ساير اعمال بنده نيز قبول مى‌شود، و اگر نماز قبول نشود ساير اعمال او نيز پذيرفته نخواهد شد.

در هر صورت، درباره اين فراز وصيت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در جلسه قبل تا جايى كه فرصت اقتضا مى‌كرد توضيحاتى داديم. البته جاى آن هست كه درباره نماز و اهميت و جايگاه آن چند جلسه به صورت مستقل بحث شود، اما در اين‌جا براى آن‌كه مرورى بر تمام اين وصيت شريف داشته باشيم، در شرح فرازهاى آن به ناچار بايد اختصار را نيز رعايت كنيم. بر همين اساس، در شرح فراز مربوط به نماز، به همان مقدار كه در جلسه پيشين توضيح داديم بسنده مى‌كنيم و به سراغ فرازى ديگر از اين وصيت مى‌رويم.

 

جايگاه ويژه حج و خانه كعبه

اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از سفارش به نماز، به مسأله حج و اهميت آن اشاره مى‌كنند:

وَاللهَ اللهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لاَ تُخْلُوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا؛ بترسيد از خدا، بترسيد از خدا درباره خانه پروردگارتان؛ تا زنده هستيد آن را خالى مگذاريد، كه اگر ترك شود و رها گردد مهلت داده نمى‌شويد.

گويا پس از نماز مهم‌ترين عبادت در عالم اسلام حج است كه مولاى متقيان على(عليه السلام) بلافاصله بعد از نماز، با اين تأكيد نسبت به آن سفارش مى‌كند. اگر به منافعى كه در حج وجود دارد توجه كنيم سرّ اين تأكيد

اميرالمؤمنين(عليه السلام) تا حدودى روشن خواهد شد. حج منافع گسترده‌اى براى مسلمانان و جامعه اسلامى به همراه دارد. گستردگى اين منافع به حدّى است كه ابعاد مختلفى هم‌چون منافع اقتصادى، سياسى، اجتماعى، عبادى و نظامى را شامل مى‌شود. به همين جهت قرآن كريم درباره حج تعابيرى عميق و بلند دارد؛ از جمله در جايى مى‌فرمايد:

جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ؛(1) خداوند كعبه  بيت الحرام ـ را وسيله اى براى سامان يافتن كار مردم قرار داده است.

در جايى ديگر، فلسفه حج را برگزارى يك گردهمايى بزرگ اسلامى معرفى مى‌كند:

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاس؛(2) و خانه [كعبه]را براى مردم محل اجتماع قرار داديم.

در سوره حج نيز اين‌چنين مى‌خوانيم:

وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلى كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق * لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ‌...؛(3) در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا پياده و [سواره] بر هر شتر لاغرى ‌كه از هر راه دورى مى‌آيند‌ـ به سوى تو روى آورند تا شاهد منافع خويش باشند.

در اين‌جا آن‌چه در وصيت اميرالمؤمنين(عليه السلام) جالب توجه است اين است كه نمى‌فرمايد: الله الله في الحج يا الله الله في بيت الله، بلكه با تعبيرى


1. مائده (5)، 97.

2. بقره (2)، 125.

3. حج (22)، 27 و 28.

عاطفى مى‌فرمايد: اللهَ اللهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُم؛ مراقب خانه پروردگارتان باشيد. اين تعبير حيثيت تحريكش بيشتر است. مى‌فرمايد، خانه خدايتان را خالى نگذاريد؛ خانه‌اى كه از يك سو بيت‌الله است، ولى از سوى ديگر آن خانه را نه براى خود، كه براى مردم و در جهت منافع آنان بنا كرده است:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَهُدىً لِلْعالَمِينَ؛(1)در حقيقت، نخستين خانه‌اى كه براى [عبادت]مردم نهاده شده، همان است كه در مكه است و مبارك و براى جهانيان [مايه] هدايت است.

اين خانه از يك طرف به خداى متعال انتساب دارد و از يك طرف به مردم منتسب است و براى نفع آنها و تأمين مصالحشان بنا گرديده است. بر اين اساس، براى تشويق مردم به حج اين تعبير بسيار رساتر است كه: به خانه خدايتان عزيمت كنيد! آيا نمى‌خواهيد به خانه خدايتان برويد؟! اين تعبير بسيار تحريك‌كننده است براى آن‌كه افراد تشويق شوند تا بار سفر ببندند و عازم حج خانه خدا شوند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ادامه، و براى آن‌كه بعث و تحريك به حج بيشتر شود، تهديدى را چاشنى كلام خويش مى‌فرمايد:

لاَ تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا؛

تا زنده هستيد خانه خدا را خالى نگذاريد، كه اگر خانه خدا متروك شد لَمْ تُنَاظَرُوا. درباره اين عبارت (لَمْ تُنَاظَرُوا) بحث‌هايى شده كه معنا و مفهوم آن چيست. گويا نسخه‌اى هم وجود دارد كه «لَمْ تُنْظَرُوا» تعبير شده است. اگر اين نسخه باشد معناى سخن اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين است كه اگر خانه خدا متروك شد ديگر به شما مهلت نمى‌دهند و آن‌گاه كه خانه خدا


1. آل عمران (3)، 95.

متروك واقع شود عذاب بر شما نازل خواهد شد. اين مضمون در برخى روايات ديگر نيز آمده است كه اگر خانه خدا را ترك كرديد هلاك مى‌شويد.(1) هم‌چنين تصريح شده، مادام كه اين خانه برپا است خداوند بر اين امّت عذاب نازل نمى‌كند. سرّ اين مسأله نيز آن است كه تا وقتى خانه كعبه برپا است و مردم به حج مى‌روند دين و اسلام هم باقى است، و اگر اين خانه متروك شود اسلام از بين خواهد رفت، و دنيايى كه اسلام در آن نباشد خداوند دست رحمت خود را از سر مخلوقات و اهل آن دنيا برخواهد داشت. شبيه اين تعبير در مورد «استغفار» هم وارد شده است. قرآن كريم در اين باره مى‌فرمايد:

وَما كانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَما كانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُون؛(2) تا تو در ميان آنان هستى، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند، و تا آنان طلب آمرزش مى كنند خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود.

مى‌فرمايد، دو عامل مانع نزول بلا و عذاب بر امّت اسلامى است: يكى وجود مبارك پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در ميان مردم، و ديگرى استغفار و توبه مردم از گناهان و خطاهايشان. اين دو عامل باعث مى‌شود كه اين امّت از «عذاب استيصال» كه بر امّت‌هاى پيشين نازل مى‌شد در امان باشند.

 

عذاب استيصال، پيامد غفلت از كعبه

بسيارى از امّت‌هاى انبياى گذشته كه قرآن سرگذشت آنها را نقل مى‌كند،


1. براى نمونه، ر.ك: فروع كافى، ج 2، ص 451، روايت 1.

2. انفال (8)، 33.

به دليل طغيان و سركشى عذاب عمومى بر آنها نازل شده و به كلى نابود گرديده و به هلاكت رسيده‌اند. در سوره شعراء داستان چندين تن از پيامبران را بيان مى‌كند كه امّت‌هاى آنها به عذاب استيصال مبتلا شده‌اند و دليل آن را نيز اين‌گونه بيان مى‌دارد كه اكثريت هريك از اين امّت‌ها مسير نافرمانى و كفر را پيش گرفتند: وَما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِين.(1) در اين ميان، تنها اين امّتند كه از عذاب استيصالْ مصونيت دارند. البته عذاب‌هاى محدود و موقت بر همه امّت‌ها نازل مى‌شده و بر اين امّت نيز نازل شده و خواهد شد. در همين حال حاضر نيز مسلمانان كم و بيش در گوشه و كنار به عذاب‌هايى مبتلا هستند. بسيارى از اين عذاب‌ها معلول اعمال خود ما است:

وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَة فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُم؛(2) و هر مصيبتى به شما برسد به سبب اعمال خود شما است.

قرآن كريم بسيار بر اين نكته تأكيد دارد و مرتباً به مسلمانان سفارش مى‌كند كه دستورات الهى را رعايت كنيد و با آنها مخالفت نورزيد و از عواقب اين كار برحذر باشيد. از جمله پى‌آمدهاى خطرناك اين امر بروز اختلاف و برادركشى در جامعه اسلامى است:

قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْض؛(3) بگو: او توانا است كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما


1. شعراء (26)، 67، 103، 121 و...‌.

2. شورى (42)، 30.

3. انعام (6)، 65.

بفرستد يا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و عذاب بعضى از شما را بر برخى ديگر بچشاند.

البته هم‌چنان‌كه مى‌دانيم، متأسفانه در طول تاريخ، و شايد در همين عصر حاضر، نمونه‌هايى داريم كه مسلمانان اين پند قرآن را جدّى نگرفتند و به برادركشى مبتلا شدند كه به مراتب از جنگ با دشمن بدتر است. اين‌گونه عذاب‌ها كه عذاب‌هاى تنبيهى است بر امّت اسلامى نيز مانند امّت‌هاى پيشين نازل مى‌شود. سيل، زلزله، قحطى و مواردى از اين قبيل كه در جوامع اسلامى اتفاق مى‌افتد، مى‌تواند مصاديقى از نزول بلاى الهى باشد كه برخى مسلمانان به سزاى اعمال خويش بدان دچار مى‌شوند و خداوند بدين وسيله مى‌خواهد ديگران متنبّه گردند و به هوش آيند:

وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الأَْدْنى دُونَ الْعَذابِ الأَْكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون؛(1) و قطعاً غير از آن عذاب بزرگ‌تر، از عذاب اين دنيا [نيز] به آنان مى‌چشانيم، شايد كه باز گردند.

بنابراين، سنّت الهى اين است كه براى ايجاد تنبّه و بيدارى مردم و به اميد آن‌كه دست از گناه و نافرمانى بردارند بلاها و عذاب‌هاى محدودى را در اين دنيا بر آنان نازل مى‌فرمايد. اما در مورد امّت‌هاى گذشته، علاوه بر اين‌گونه عذاب‌ها، اگر به طغيان و نافرمانى ادامه مى‌دادند در نهايت عذاب استيصال بر آنان نازل مى‌گشت و همه نابود مى‌شدند و جز صالحان و مؤمنانشان كسى باقى نمى‌ماند. نمونه بارز اين امر قوم نوح هستند كه جز عده‌اى معدود كه در كشتى سوار شدند بقيه همگى هلاك گرديدند. بسيارى از امّت‌هاى پيشين نظير قوم نوح به عذاب استيصال مبتلا شده‌اند


1. سجده (32)، 21.

كه داستان برخى از آنها نيز در قرآن آمده است. اين در حالى است كه، هم‌چنان‌كه اشاره كرديم، در مورد امّت اسلامى ضمانت شده كه از عذاب استيصال در امان هستند و بلايى نازل نمى‌شود كه امّت اسلام به كلى نابود گردد، اما اين مطلب منافات ندارد با اين‌كه در گوشه و كنار امّت اسلامى عذاب‌هاى موقت و تنبيهى نازل شود.

در هر صورت، در اين وصيت شريف و برخى روايات ديگر كه همين مضمون را دارد، به اين مسأله اشاره شده كه اگر مسلمانان خانه خدا را تنها بگذارند خداوند ديگر مهلتشان نخواهد داد و عذاب استيصال بر آنان نازل خواهد شد.

خداوند اين خانه را به نام خويش بنا كرده و آن را مأمن قرار داده است، كه هركس به آن پناه بَرَد و در حريم آن مأوا گزيند در امان است و كسى حق ندارد متعرض او گردد. حتى حيوانات و گياهان در آن مكان در امانند و كسى حق تعرض به آنها را ندارد. خداوند چنين خانه امنى را پديد آورده و قرن‌ها به وسيله انبياى متعدد الهى درباره آن تبليغ شده است. اكنون بزرگ‌ترين و بالاترين اهانت به مقام ربوبيت الهى اين است كه مردم به اين خانه پشت نمايند و آن را تنها و متروك رها كنند. اگر چنين اتفاقى بيفتد خداوند ديگر بر مردم رحم نخواهد كرد و عذاب استيصال بر آنها نازل خواهد شد.

 

حج و منافع بى‌شمار آن

آن‌گاه كه حضرت ابراهيم ‌على نبينا و آله و عليه السلام‌ـ با كمك حضرت اسماعيل(عليه السلام) بناى اين خانه را به اتمام رساند، خداوند به او فرمان داد كه:

وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعَلى كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق؛(1) و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا[زائران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى ‌كه از راهى دور مى‌آيند‌ـ به سوى تو روى آورند.

از آن پس نيز همه انبياى الهى از فرزندان ابراهيم و غير آنان به مسأله حج و آمدن مردم به زيارت خانه خدا دعوت و بر آن تأكيد مى‌كردند. در روايات ما هست كه حتى انبياى قبل از حضرت ابراهيم(عليه السلام) نيز براى زيارت اين مكان و حجرالاسود مى‌آمدند. البته تا زمان حضرت ابراهيم(عليه السلام) خانه كعبه به صورت بيتى معمور و خانه‌اى آباد نبود، تا آن‌كه حضرت ابراهيم(عليه السلام)آن را بنا كرد و رسماً به عنوان يك عبادتگاه همگانى همه مردم را براى انجام فريضه حج به سوى آن دعوت كرد.

از آن روزى كه اين خانه مأمن مردم قرار داده شد و مؤمنان در اطراف آن به عبادت پرداختند تا به امروز، بركات فراوانى عايد آنان شده است. برخى از اين بركات مشهود و قابل محاسبه است و برخى ديگر نيز در اثر اين‌كه ما دورانديش نيستيم و بينش ما محدود است و فقط مى‌توانيم پيش پايمان را ببينيم، متأسفانه از چشم ما پنهان مانده و درست نمى‌توانيم ارزش آنها را بسنجيم و درك كنيم.

حقيقت اين است كه پس از قرآن كريم كه هدايت همگانى براى همه انسان‌ها تا روز قيامت است، يكى از پربركت‌ترين نعمت‌هاى خداوند همين خانه كعبه در مكه معظّمه است، و يكى از بهترين تكاليفى كه


1. حج (22)، 27.

انسان‌ها موظف به آن هستند و ضامن سعادت دنيا و آخرت آنها است همين عمل و عبادت شريف حج است.

متأسفانه ما انسان‌ها نسبت به بسيارى از نعمت‌هايى كه در اختيارمان قرار داده شده، ارزيابى درستى نداريم و قدر و اهميتشان را درست درك نمى‌كنيم. خداوند وجودهاى پرخير و بركتى هم‌چون وجود مقدس پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) و انوار مقدس حضرات ائمه معصومين ‌سلام الله عليهم اجمعين‌ـ را به بشريت ارزانى داشته است كه ارزش نعمت وجود هر يك از آنها از مجموع نعمت‌هاى ديگر خداوند برتر و بالاتر است، اما متأسفانه مؤمنان و دوستان و شيعيان ايشان آن‌طور كه بايد و شايد قدر آنها را ندانستند و بهره لازم را از وجودشان نبردند.

بسيارى از نعمت‌هاى ديگر خداوند نيز همين‌گونه است، كه از جمله آنها مى‌توان به عبادات و تكاليفى كه در شريعت مقدس بر عهده ما قرار داده شده اشاره كرد. عباداتى كه خداى متعال بر بندگان مقرر فرموده گرچه ظاهرش امر و تكليف است و سختى و كلفت دارد، اما اگر كسى چشم بصيرت داشته باشد و درست بينديشد، خواهد ديد كه اينها از بزرگ‌ترين نعمت‌هاى الهى هستند.

نماز و روزه و حج و مانند آنها ظاهرشان اين است كه تكليفى بر ما تحميل مى‌شود، اما باطن و حقيقتشان هديه‌ها و نعمت‌هاى بزرگ الهى است كه بر ما ارزانى داشته شده است. استفاده از اين نعمت‌ها آن‌قدر براى بشر ضرورى و حياتى بوده كه خداوند در مقابل ترك آنها عقاب قرار داده است. از اين رو با نگاهى واقع‌بينانه مى‌توان ديد كه اين وعده عذاب در حقيقت از محبت الهى به انسان‌ها سرچشمه مى‌گيرد و خداوند خواسته

تا از اين طريق در انسان‌ها ايجاد داعى و انگيزه نمايد كه از اين نعمت‌ها و غذاهاى حياتىِ معنوى حتماً استفاده كنند. اگر خداى متعال اين عقاب‌ها را قرار نمى‌داد بسيارى از كسانى كه همتشان ضعيف است داعى قويّى نداشتند كه اين اعمال را انجام دهند و در نتيجه از بركات آن محروم مى‌ماندند. اكنون با اين كار خداى متعال، آنها از ترس عذاب و عقاب هم كه شده اين امور را انجام مى‌دهند و از ثمرات و بركات آن بهره‌مند مى‌شوند. بنابراين جعل عقاب در مقابل ترك اين اعمال نيز خود نوعى رحمت الهى است.

در هر صورت، فعلا بحث ما در حج است. همان‌گونه كه اشاره كرديم، خانه كعبه و حج منافع فراوانى براى بشر به همراه دارد و از بزرگ‌ترين نعمت‌ها و عطاياى الهى به انسان است. دشمنان نيز با درك اهميت و جايگاه حج و آثار آن در جامعه اسلامى، از همان ابتدا از كعبه و حج هراس داشتند و به انحاى مختلف درصدد مبارزه با آن برآمده‌اند. از همان ابتدا و صدر اسلام كه بين مسلمانان اختلاف افتاد و كسانى به مخالفت با ائمه اطهار(عليهم السلام) برخاستند و انگيزه‌هايى براى دنيادارى و رياست در سر آنان پيدا شد و جنگ‌هايى بر سر اين مسأله به وقوع پيوست، عده‌اى به اين فكر افتادند كه بساط حج را بر هم بزنند. قبل از همه، بنى‌اميه به اين فكر افتادند و تلاش كردند به بهانه‌هاى گوناگون مردم را از رفتن به حج بازدارند و هر گروهى را به صورتى به چيزى مشغول كنند. يكى از اين شيوه‌ها چيزى است كه امروزه نيز با همان شيوه اموى ترويج مى‌شود و كسانى درصددند به اين بهانه مردم را از رفتن به مكه و حج منصرف نمايند. آن شيوه اين است كه مى‌گويند: هر مستطيعى، نسبت به انجام حج

تكليف واجبى دارد كه با يك بار رفتن به حج انجام مى‌دهد و تمام مى‌شود و پس از آن ديگر لازم نيست سفرهاى متعدد مستحبى عمره و حج داشته باشد، و به جاى آن بايد به انبوه فقرايى كه در كنارش هستند نگاه كند و پول‌هايش را به جاى صرف در حج و سفر مكه، در راه رفع مشكلات فقرا و محرومان جامعه صرف نمايد. اين چه كارى است كه انسان پول‌هايش را به مملكت بيگانه ببرد و به جيب كسانى سرازير كند كه اگر براى اسلام ضرر نداشته باشند نفعى هم ندارند؟! بنابراين به جاى اين كار بياييم و همين پول را در راه محروميت‌زدايى و زدودن چهره كريه فقر و محروميت از شهر و ديار خودمان صرف كنيم.

متأسفانه امروزه در جمهورى اسلامى نيز گاهى چنين نغمه‌هايى شنيده مى‌شود كه، براى مثال، با توجه به مشكلات و مسائل ارزى خوب است از حج جلوگيرى شود يا دست‌كم محدود گردد. البته اين افراد سوء نيتى ندارند، ولى بنى‌اميه و امثال آنان سوء نيت داشتند. آنها مى‌دانستند كه در اثر اين عملْ ريشه اسلام تقويت مى‌شود، عزت مسلمين در جهان محفوظ مى‌ماند و مادام كه بساط حج برقرار باشد، نمى‌توان با حقيقت اسلام مبارزه كرد. واقعيت نيز همين است. در برخى روايات، حج به عنوان پرچم اسلام معرفى شده، كه تا وقتى اين پرچم برافراشته است و مردم به حج مى‌روند اسلام زنده است، و اگر حج ضعيف شود و اين پرچم، خداى ناكرده، بيفتد اسلام نابود مى‌شود.

البته بايد اعتراف كنيم كه متأسفانه براى ما هم كه پرورش يافته مكتب اهل‌بيت(عليهم السلام) هستيم اين مطلب چندان روشن نيست و تصور درستى از آن نداريم. ما اولا منفعت را فقط در منفعت مادى منحصر مى‌كنيم، و ثانياً

منفعت مادى را هم فكر مى‌كنيم آن است كه در كوتاه‌مدت و همين امروز و فردا به جيبمان وارد شود و اگر چيزى امروز از جيب ما كم شد و همين امروز چيزى جاى آن نيامد اين ضرر است. چنين تصورى كه نتيجه نزديك‌بينى و نداشتن دورانديشى است البته باطل و بسيار خام است. انسان‌هاى عاقل در موارد متعددى امروز هزينه مى‌كنند كه فردا و در آينده نتيجه آن را بگيرند. منفعت اقتصادى تنها اين نيست كه كارى حتماً همين امروز نتيجه دهد. انسان‌هاى دورانديش و خردمند در بسيارى موارد به سراغ كارهاى زيربنايى مى‌روند كه ده‌ها سال ديگر ثمر مى‌دهد اما آن ثمرات، ديرپا، عمومى، وسيع و فراوان است، گرچه در كوتاه‌مدت ممكن است محدوديت‌ها و احياناً ضررهايى به همراه داشته باشد. براى ارزيابى يك كار، انسان بايد مقايسه كند بين محدوديت‌ها و ضررهاى فعلى آن و آثار و نتايجى كه در بلندمدت بر آن مترتب مى‌شود.

ما در كارهايى كه انجام مى‌دهيم اولا بايد امّت اسلامى را امّتى يك‌پارچه بدانيم و تنها به فكر منافع شخصى خودمان نباشيم، بلكه منافع امّت اسلامى را در نظر بگيريم؛ و ثانياً منافع را نيز نبايد تنها به منافع آنى و زودحاصل منحصر كنيم. حتى بسيارى از منافع بزرگ مادى و دنيايى كه نصيب افراد مى‌شود در اثر آينده‌نگرى است، كه بذرى را مى‌افشانند و زحمتى مى‌كشند و پولى خرج مى‌كنند و پس از ده يا بيست سال حاصل سرمايه‌گذارى خود را مى‌بينند و منافع فراوانى نصيبشان مى‌شود. ماهيت برخى فعاليت‌هاى اقتصادى درازمدت و ديربار است و ثمره آن در زمانى طولانى ظاهر مى‌شود و براى نتيجه گرفتن از آنها بايد صبر و حوصله به خرج داد. از سوى ديگر نيز همان‌طور كه اشاره كرديم، ما نبايد منافع خود

را از منافع امّت اسلامى جدا بدانيم. اگر مسلمانان ايران به كارى اقدام كردند كه نتايج آن عايد همه امت اسلامى شد، گرچه مقدارى از جيب خودشان خالى شود، اما اگر امّت اسلامى در مجموع سربلند و بى‌نياز شد و از آسيب دشمنان مصونيت پيدا كرد، آيا اين را بايد منفعت دانست يا ضرر به حساب آورد؟

از اين رو ما بايد مقدارى بينش خود را وسيع كنيم و هم منافع را به منافع كوتاه‌مدت منحصر نكنيم و هم در محاسبه نفع و ضرر يك كار، مسلمان‌هاى ديگر را نيز در نظر بگيريم. مسلمانان و مؤمنان همه اهل يك قبله و برادرند و نفع و ضرر هريك، نفع و ضرر ديگرى نيز محسوب مى‌شود. اگر ما با چنين ديدى به مسائل نگاه كنيم آن‌گاه خواهيم ديد كه حج علاوه بر منافع سرشار و بى‌حساب معنوى، چه منافع عظيم و پرشمار مادى براى مسلمانان به همراه دارد.

 

حج، ضامن بقاى اسلام

اگر كسى ادعا كند كه اگر حج نبود من و شما امروز مسلمان و شيعه نبوديم سخنى به گزاف نگفته است. اگر حج نبود خون سيدالشهدا(عليه السلام) هم پايمال شده بود. در اجتماع عظيم حج كه مسلمانان همه ساله از اطراف و اكناف دنيا گرد هم مى‌آيند بسيارى از مطالب بازگو مى‌شود و مردم اطلاع پيدا مى‌كنند و ناگفته‌هاى مكتوم بسيارى با تبليغاتى كه صورت مى‌گيرد، براى امّت اسلام در آن اجتماع علنى مى‌شود.

شايد شنيده و يا خوانده‌ايد كه امام باقر(عليه السلام) وصيت فرمودند كه بعد از وفاتشان تا ده سال در منا براى ايشان مراسم عزادارى برپا شود و روضه

بخوانند. حقيقت اين وصيت امام باقر(عليه السلام) براى بسيارى از ما نامفهوم است كه منظور حضرت چه بوده است. مگر امام باقر(عليه السلام) با آن همه فضايل و كمالات دلش به اين خوش است كه مجلسى برايش برپا كنند و عدّه‌اى به سر و سينه بزنند؟ آيا كار بهترى نبود كه حضرت به آن وصيت كند و همين هزينه را وقف آن نمايد؟ اين چه وصيتى است كه هر سال بياييد و براى من عزادارى كنيد؟!

پاسخ اين سؤال به نوع بينش ما مربوط مى‌شود. ديد اولياى خدا و كسانى كه ژرف‌نگر و دورانديش هستند با ديد ما متفاوت است. امام باقر(عليه السلام) اين نكته را مى‌ديد كه آن اجتماع بزرگى كه هر سال در منا تشكيل مى‌شود، ذكر نام امام باقر(عليه السلام) در آن اجتماع همگانى كه مسلمانان سراسر عالم حضور دارند باعث زنده شدن ياد شيعه و ترويج تشيع مى‌شود. امام باقر(عليه السلام) يك شخص نيست، بلكه يك جريان، يك مكتب و يك تفكر است. امام باقر(عليه السلام) يعنى امام و رهبر شيعه، و زنده نگاه داشتن نام آن حضرت يعنى ترويج و تبليغ و زنده داشتن مكتب تشيع. از اين رو اين كار، مسأله عزادارى براى يك شخص نيست، بلكه ترويج جريان و تفكرى به نام شيعه است. البته براى آن‌كه حساسيتى برانگيخته نشود، ظاهر كار اين است كه روضه‌اى براى امام باقر(عليه السلام) خوانده مى‌شود. آن زمان‌ها و حتى در اين زمان مرسوم بوده و هست كه مردم براى بزرگ خانواده‌شان مراسم سالگرد بگيرند و عزادارى كنند. امام باقر(عليه السلام) هم بزرگ بنى‌هاشم است و ظاهر قضيه اين است كه بنى‌هاشم در منا براى بزرگ خاندان خود به سوگ نشسته و به ياد او مراسمى برپا كرده‌اند، اما واقعيت اين است كه اين كار تدبيرى حكيمانه و بهترين راه براى ترويج و

تبليغ شيعه است. تا سال‌ها وقتى مردم به منا مى‌آيند و مى‌بينند عده‌اى مشغول عزادارى هستند سؤال مى‌كنند اين‌جا چه خبر است؟ عزادارى كه جزو اعمال منا نيست، پس اينها به چه مناسبت و براى چه كسى عزادارى مى‌كنند؟ حتماً اين فرد شخص مهمى بوده كه اين افراد برايش اقامه عزا كرده‌اند. بعد سؤال مى‌كنند: اين شخص چه كسى بوده است؟ پاسخ مى‌شنوند كه: امام شيعيان. مى‌پرسند: شيعيان كيستند و چه عقيده‌اى دارند؟ در پاسخ گفته مى‌شود اينها پيروان همان كسى هستند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)او را براى جانشينى پس از خويش تعيين كرد.

بدين ترتيب ملاحظه مى‌كنيم كه اقامه عزا براى امام باقر(عليه السلام) در منا، در واقع ترويج اهل‌بيت(عليهم السلام) و مكتب ولايت و فروزان نگاه داشتن مشعل هدايت است.

 

وسعت نظر و همه‌جانبه‌نگرى در تحليل مسائل دينى و اجتماعى

برخى از امورى كه در دين وجود دارد ما حكمت‌هاى باطنى آنها را درك نمى‌كنيم. يكى از دلايل اين امر آن است كه ما نظرمان محدود است و مسائل را سطحى بررسى مى‌كنيم. بسيارى از ضررهاى ما مسلمانان نيز ناشى از نداشتن وسعت نظر و بينش عميق است.

مسائل را عميق و همه‌جانبه ديدن از خصوصيات اولياى خداوند است كه مؤيَّد به تأييد الهى هستند و مسائل را با نور الهى نگاه مى‌كنند. بنيان‌گذار جمهورى اسلامى، امام خمينى(قدس سره) از جمله اين افراد بود. در جريان نهضت اسلامى، موارد متعددى پيش مى‌آمد كه امام تصميماتى مى‌گرفت كه حتى تعجب نزديكان و اطرافيان امام را نيز برمى‌انگيخت، اما

با گذشت زمان، فراست و دورانديشى امام و درستى تصميم ايشان بر همه آشكار مى‌شد. براى نمونه، يكى از تصميماتى كه حضرت امام(رحمه الله) از سر دورانديشى و وسعت نظر اتخاذ كرد اعلام جمعه آخر ماه مبارك رمضان به عنوان روز قدس بود. امام اين كار را در همان اوايل پيروزى انقلاب و در زمانى انجام داد كه ما خودمان در كشور با انواع مشكلات، بحران‌ها و گرفتارى‌ها مواجه بوديم. نوجوان‌ها و جوان‌ترهايى كه امروز هستند آن روزها هنوز متولد نشده بودند، اما مسن‌ترها به خوبى آن روزها و ماه‌هاى اول پيروزى انقلاب را به ياد دارند. در سال‌هاى اول و دوم پس از پيروزى انقلاب و تأسيس نظام مقدس جمهورى اسلامى وضعيت به گونه‌اى بود كه هنوز هيچ كس نمى‌توانست اطمينان داشته باشد كه اين نظام سرپا خواهد ماند. تمام تبليغات و تحليل‌هاى خارجى اين بود كه اين نظام شش ماه بيشتر دوام نخواهد آورد. وضعيت عجيبى بود. اختلافات داخلى، آشوب‌هايى كه هر روز در گوشه و كنار اتفاق مى‌افتاد، ترورهاى كور كه به راحتى افراد را در كوچه و خيابان به شهادت مى‌رساندند، و بسيارى مسائل ديگر، كشور را در وضعيتى بسيار بغرنج و پيچيده و بحرانى قرار داده بود. در چنين شرايطى اصولا كسى به طور عادى و طبيعى به فكر اين نمى‌افتد كه ما براى مسأله اسرائيل در قلب عالم اسلام يك اقدام جهانى طراحى كنيم. از اين رو هيچ بعيد نيست كه اين مسأله نمونه‌اى از الهام‌هاى الهى به قلب حضرت امام(رحمه الله) بوده باشد؛ و از اين نمونه‌ها و تصميمات حضرت امام در جريان انقلاب چند مورد هست كه واقعاً با تحليل‌ها و امور ظاهرى قابل توجيه نيست.

اعلام روز جهانى قدس به وسيله حضرت امام(رحمه الله) در آن شرايط با هيچ

تحليل ظاهرى سياسى جور درنمى‌آمد. اين‌كه كسى در اوج گرفتارى‌هاى داخلى و آن مشكلات عجيب، نظير كودتا، اختلافات داخلى، ترور و مسائل ديگر كه معلوم نبود فردا سر اين نظام چه بلايى بيايد، به فكر بيفتد كه براى مبارزه با اسرائيل بايد يك اقدام جهانى انجام داد چيزى جز بينش الهى نيست. چنين تصميم و تفكرى يا مستقيماً الهامى الهى و خدادادى است كه تابع و اثرى از انديشه خود فرد نيست، و يا اگر هم از انديشه و فكر خود او است، فكرى است كه تربيت شده مكتب اهل‌بيت(عليهم السلام) است و از انوار آن بزرگواران استفاده كرده كه به چنين تعالى و رشدى رسيده است. اين انديشه نورانى و الهام گرفته از اهل‌بيت(عليهم السلام)است كه مى‌فهمد دشمن اسلام كيست، از كجا مى‌خواهند به اسلام ضربه وارد كنند و از چه راهى بايد به مبارزه و مقابله با اين ترفند برخاست.

البته آن روز همه سياست‌مداران دنيا كه مسائل را با همين تحليل‌ها و معيارهاى ظاهرى مى‌سنجند اين حركت حضرت امام را چندان جدى تلقى نكردند. حتى سياست‌مداران داخلى خودمان با طعنه و طنزهاى مختلف ريشخند زدند و اين امر را به سخره گرفتند. آنها مى‌گفتند، شما كه هنوز وضع خودتان نامعلوم است و پايتان به جايى بند نيست چطور همه مسلمان‌هاى دنيا را دعوت مى‌كنيد كه جمعه آخر ماه رمضان بيايند و برضد رژيم غاصب صهيونيستى شعار بدهند و تظاهرات كنند؟! در وضعيتى كه همه كشورهاى عربى و بسيارى از كشورهاى غير عربى مسلمان و مسلمانان ساير كشورها تحت نفوذ امريكا هستند و با ما مخالفند، چه كسى حرف شما را گوش خواهد كرد و دعوت شما را لبيك خواهد گفت؟! اين تصميم و حرف شما هيچ اثرى ندارد و فردا كه روز

قدس شد و هيچ اجتماع و تظاهراتى صورت نگرفت آبروى شما مى‌رود و سنگ روى يخ مى‌شويد! چرا حساب‌نشده كار مى‌كنيد و با اين حرف‌هاى ناپخته و نسنجيده سياسى، بيهوده وضعيت ما را كه بحرانى هست بحرانى‌تر مى‌كنيد؟!

آرى، اينها حرف‌ها و مطالبى بود كه سياست‌مداران داخلى خودمان در مقابل اعلام روز جهانى قدس از طرف امام(رحمه الله)مطرح مى‌كردند. اما گذشت زمان نشان داد كه اين سخن و حركت امام چقدر هوشمندانه و حساب شده بوده است، و روز به روز و سال به سال عظمت اين تدبير و تصميم و ابتكار حضرت امام(رحمه الله) روشن‌تر مى‌شود. اگر اين حركت امام و جريان روز قدس و خروش همگانى مسلمانان دنيا نبود، فلسطينيان تا به حال از بين رفته و كاملا فراموش شده بودند. در آن سال‌ها مردم فلسطين به وضعيتى افتاده بودند كه ديگر رمق نفس كشيدن هم نداشتند. حركت جهانى روز قدس فلسطينيان را دوباره زنده كرد و به آنها جانى دوباره بخشيد. اين حركت پيدايش «انتفاضه» و خروش مجدد مردم مظلوم فلسطين را به دنبال داشت و خونى تازه براى ادامه مبارزه در رگ‌هاى آنان تزريق كرد. دو سه سال كه از برپايى تظاهرات روز جهانى قدس سپرى شد، كم‌كم ملت فلسطين دوباره احساس هويت كرد و به خود آمد كه: عجب! ما هم كسى هستيم و در دنيا افرادى هستند كه براى ما ارزشى قائل‌اند و نداى مظلوميت ما را مى‌شنوند.

اگر اين حركت شكست خورده بود و دولت‌هاى عرب مرعوب شده بودند اسلام در منطقه شكست خورده بود. البته اين اگرهايى كه ما مى‌گوييم به صورت قضيه شرطيه‌اى است كه شرط آن هيچ‌گاه تحقق پيدا

نمى‌كند، چرا كه خداى متعال جهان را به صورتى تدبير كرده كه اسلام باقى بماند و از بين نرود. عالم چون عالم اسباب و مسببات است طبيعتاً ما نيز تعبيراتمان اين‌گونه است كه اگر فلان سبب محقق شود فلان مسبب پديد خواهد آمد؛ ليكن در اين مورد مى‌دانيم كه خداوند اسباب را طورى فراهم كرده كه اسلام از بين نرود.

 

جايگاه بى‌بديل حج و خانه كعبه

به هر حال؛ اكنون بازمى‌گرديم به اصل بحث كه درباره فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) و سفارش آن حضرت در مورد حج بود. از جمله ابعادى كه حج را مهم مى‌كند بعد فرهنگى و تبليغى آن است. امروزه به خوبى نشان داده شده كه كار فرهنگى و مسأله تبليغات يكى از كارسازترين حربه‌ها و ابزارهايى است كه براى تحقق يك هدف مى‌توان از آن بهره جست. براى ايجاد يك حركت، ايجاد زمينه فكرى و فرهنگى مناسب آن بسيار مهم و حياتى است. ما نيز اگر بخواهيم حركتى را در جهان اسلام يا در كل جهان ايجاد كنيم ابتدا بايد بسترهاى مناسب فكرى و فرهنگى آن را فراهم آوريم. بهترين چيزى كه در عالم اسلام مى‌تواند اين منظور را تأمين كند مسأله حج است.

حج از نظر زمانى در ماهى قرار داده شده كه امنيت برقرار است و هيچ مسلمانى طبق قانون اسلام حق ندارد به جنگ اقدام كند. البته تخلف هميشه انجام مى‌شود، اما در موارد بسيارى نيز اين قانون از جانب مسلمانان رعايت مى‌شود. تشريع حج در ماه ذى‌حجه كه يكى از ماه‌هاى حرام است و اقدام به جنگ در آن در كل عالم اسلام محكوم است، از نظر زمانى امنيت و شرايط لازم براى كار فرهنگى را فراهم مى‌آورد.

از لحاظ مكانى نيز اسلام حج را در مكانى قرار داده كه نه‌تنها مسلمان بلكه غير مسلمان نيز اگر در آن مكان وارد شود از امنيت جانى برخوردار است و كسى حق تعرض به او را ندارد. عموميت اين قانون به گونه‌اى است كه حتى افراد مجرم و جانى را نيز شامل مى‌شود؛ يعنى اگر مجرمى كه جنايتش ثابت شده، فرار كرد و در مسجد‌الحرام و منطقه حرم پناه گرفت، مادام كه در آن منطقه است كسى حق ندارد متعرض او شود. اين يك تدبير الهى است كه با دورانديشى و وسعت نظر و در نظر گرفتن مصالح كلى آن اتخاذ شده است. افراد كوتاه‌نظر ممكن است در مورد اين قانون بگويند: عجب كارى است! شما با وضع اين قانون، براى مجرمان و جانيان پناهگاهى امن درست كرده‌ايد!

اما حقيقت اين است كه اگر كسى با وسعت نظر و همه‌جانبه نگاه كند، مصالحى در اين قانون وجود دارد كه ضررهاى احتمالى آن را مى‌پوشاند و با مصالحى كه در بر دارد اصلا قابل مقايسه نيست. اصولا در وضع قانون، همه‌جانبه‌نگرى يكى از امورى است كه قانون‌گذار بايد آن را رعايت كند. وضع هر قانونى ممكن است در كنار تأمين هزاران مصلحت، چند مفسده و ضرر جزئى هم داشته باشد. در چنين مواردى نمى‌توان و نبايد به ملاحظه آن مفاسد جزئى و ناچيز از آن مصالح عالى و مهم چشم‌پوشى كرد. اين قاعده در انجام كارها و گرفتن تصميمات نيز صادق است و به طور كلى، در تحليل يك مسأله بايد برآيند كلى آن را مد نظر قرار داد و آن‌چه را كه، به اصطلاح، از جمع جبرى فوايد و ضررهاى آن حاصل مى‌شود ملاحظه كرد. براى مثال، برخى افراد كه كوتاه‌نظر و واقعاً مريض‌اند و يا دست‌نشانده دشمنان اسلام‌اند، اين همه بركاتى را كه انقلاب اسلامى ايران داشته ناديده

مى‌گيرند و با بزرگ كردن چند نقطه كه تخلفى، كمبودى و مشكلى وجود دارد، تمام انقلاب را زير سؤال مى‌برند و نظام جمهورى اسلامى ايران را هم‌رديف رژيم پهلوى و رژيم‌هاى شاهنشاهى قرار مى‌دهند!! به راستى چرا انسان بايد تا اين حد بى‌انصاف و غير واقع‌بين باشد؟!

اسلام به ما دستور مى‌دهد كه هميشه بين نفع و ضرر را مقايسه كنيم. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى‌فرمايد، عاقل كسى نيست كه خير را از شر تشخيص دهد و بفهمد خير كدام و شر كدام است، بلكه عاقل آن كسى است كه بتواند دو شر را مقايسه كند و آن را كه شرش كمتر است انتخاب نمايد:

لَيْسَ الْعاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ الْخَيْرَ مِنَ الشَّرِّ وَلكِنَّ الْعاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَيْرَ الشَّرَّيْنِ.(1)

اگر مى‌شد زندگى طورى باشد كه هيچ شرّى نداشته باشد بسيار خوب بود، و ليكن زندگى دنيا اين‌گونه نيست و صلاح و فساد و خير و شر آن با هم آميخته و توأم است. گذشته از وجود پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) كه وجود آنها براى بشريت خير محض است، در اين دنيا خير بى‌شر نمى‌توان پيدا كرد. اصولا از افراد كه بگذريم و مجموع را حساب كنيم، هيچ‌گاه خير بدون شر نمى‌شود و اين امر حتى در مورد خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) نيز صادق است. در فرزندان و نسل پيامبر و ائمه(عليهم السلام) كه نگاه مى‌كنيم، مى‌بينيم كسانى پيدا شدند كه منشأ شر بودند. در بين امام‌زاده‌ها كسانى مثل جعفر كذاب (فرزند امام هادى و برادر امام عسكرى(عليهما السلام)) هم پيدا شدند و اين‌طور نبود كه ذريه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) همه افرادى پاك و منزّه باشند و هيچ فرد خطاكارى در ميان آنان يافت


1. بحارالانوار، ج 78، ص 6، روايت 58، باب 15.

نشود. با اين حال آيا مى‌توان اين‌گونه قضاوت كرد كه خانواده و نسلى كه در آن جعفر كذاب پيدا شد اين هم گلى به سر انسانيت نزد؟! آيا مى‌توان آن همه بركات وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه معصومين(عليهم السلام) را ناديده گرفت و فقط يك نفر را كه انحرافى پيدا كرده مد نظر قرار داد و به واسطه او خط بطلانى روى همه كشيد؟!

از اين رو چه در مسائل تكوينى و چه در مسائل تشريعى هميشه بايد برآيند و حاصل جمع جبرى را ملاحظه كرد كه آيا مثبت يا منفى است. در مسائل مربوط به اسلام نيز بايد ديد كه يك امر آيا در مجموع به نفع يا به ضرر اسلام است، وگرنه اگر به دنبال چيزى باشيم كه فقط خير محض باشد و هيچ شرى نداشته باشد، معلوم نيست چند نمونه در تمام عالم بتوانيم براى آن پيدا كنيم.

در مورد حج نيز بايد همين نگاه مجموعى را مد نظر قرار دهيم. ترديدى نيست كه حج ضررها و مشكلاتى هم دارد؛ بهويژه زمان‌هاى سابق كه مردم بايد با پاى پياده يا با اسب و شتر و مانند آنها به حج مى‌رفتند و در نتيجه بسيارى از افراد در بين راه در اثر بيمارى، گرسنگى، تشنگى، حمله دزدان، راهزنان و عوامل ديگر تلف مى‌شدند و مالشان به سرقت مى‌رفت و مسائل و مشكلات متعددى برايشان پيش مى‌آمد. اما با وجود همه اين خطرها و مسائل و مشكلات، مى‌بينيم كه تشويق به حج هميشه يكى از سفارش‌هاى اولياى خدا بوده است؛ چرا؟ به سبب منافع بى‌شمارى كه، با وجود همه اين ضررها، حج براى جهان اسلام، و بلكه به تعبير قرآن، عموم ناس و بشريت به همراه دارد. تعبير قرآن، همان‌گونه كه پيش از اين ذكر كرديم، اين است كه خانه كعبه «قياماً للناس» است و نه فقط «قياماً للمسلمين»:

جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاس؛(1)خداوند، كعبه  بيت الحرام ـ را وسيله اى براى سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است.

يعنى اين خانه مايه بركت براى همه جهانيان و تمامى بشريت است؛ چرا كه وقتى اسلام رواج پيدا كرد نفع آن شامل ديگران و غير مسلمانان نيز مى‌شود.

 

توطئه‌هايى براى تعطيلى حج

دقيقاً به دليل همين نقش و اهميت حياتى حج است كه دشمنان اسلام در طول تاريخ هميشه سعى كرده‌اند به راه‌ها و وسايل مختلف اين حركت را تضعيف كنند. توسل به زور، استفاده از استدلال‌ها و بيان‌هاى به ظاهر منطقى و موجّه، و تمسك به وجوه شرعى و مقدس‌مآبانه از جمله اين راه‌ها هستند. برخى از اين شيوه‌ها امروزه هم كم و بيش رواج دارد. براى مثال، گفته مى‌شود: نفت ارزان شده، يا وضع اقتصادى كشور خوب نيست، و در اين شرايط هزينه‌هاى ضرورى‌تر از حج فراوان داريم. يا گاهى مطرح مى‌شود، چرا در شرايطى كه خودمان در مملكت با كمبود ارز مواجهيم پول‌هايمان را به جيب مردم عرب بريزيم؛ آن هم كسانى كه دشمن ما هستند و حجاج ما را كشتند و به خاك و خون كشيدند؟ آيا با اين احوال باز هم جا دارد كه ما پولمان را برداريم و برويم در چنين كشورى خرج كنيم؟ آيا سزاوار نيست به جاى اين كار، اين پول‌ها را در مملكت خودمان هزينه كنيم؟ قطعاً سزاوارتر است كه با اين پول مدرسه بسازيم، دانشگاه تأسيس كنيم، مسجد بنا نماييم و...‌.


1. مائده (5)، 97.

شبيه همين حرف‌ها و تبليغات در زمان‌هاى سابق نيز وجود داشته است. آن روزها بحث فقرا را مطرح مى‌كردند و مى‌گفتند، در حالى كه صدها فقير و شكم گرسنه در همسايگى و شهر خود انسان وجود دارد قطعاً اگر به جاى صرف در مخارج حج، پولمان را در راه رفع نياز تهيدستان و فقرا هزينه كنيم ثوابش بيشتر است.

 

نگاه اهل‌بيت(عليهم السلام)  به حج

دقيقاً براى دفع چنين توهّمى است كه مى‌بينيم رواياتى در همين زمينه از ائمه اهل‌بيت(عليهم السلام) صادر شده است. از جمله، در روايتى دارد كه شخصى پس از تمام شدن ايام حج، خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد و عرض كرد: من امسال به سبب گرفتارى و مشكلى كه پيدا كردم موفق به انجام حج نشدم؛ اكنون اين پول را كه مى‌خواستم صرف حج كنم در چه راهى هزينه نمايم كه ثواب حج را داشته باشد؟ حضرت متوجه كوه ابوقبيس شدند و فرمودند: اگر همه اين كوه ابوقبيس طلاى ناب و از آن تو بود و تمام آن را در راه خدا انفاق مى‌كردى، نمى‌توانست جاى ثواب حج را برايت بگيرد!(1)

من و شما اگر بوديم چه پاسخى مى‌داديم؟ بر اساس آن منطق روشن‌فكرانه، مى‌گفتيم: مهم نيست كه حج را درك نكردى، همين پول را صرف فقراى محلتان كن كه ثوابش از هر حجى بيشتر است.

البته جاى تأمل نيست كه يكى از بهترين مصارف انفاق و كارهاى خير، رسيدگى به فقرا است، اما منطق امام(عليه السلام) در تقابل انفاق با حج چيز ديگرى است. امام صادق(عليه السلام) بحث بلندمدت و كلى را نگاه مى‌كند. اگر


1. ر.ك: بحارالانوار، ج 99، ص 26، روايت 110، باب 2.

آن حضرت در پاسخ اين سؤال مى‌فرمود، ثواب انفاق از حج بسيار بيشتر است و اين مسأله براى ديگران نقل مى‌شد، سال بعد مردم به حج نمى‌آمدند، يا دست‌كم آنهايى كه حج واجبشان را انجام داده بودند پولشان را صرف فقرا مى‌كردند. آن‌گاه در نتيجه اين كار و باب شدن اين رويّه، آن مصالحى كه بايد از حج و خانه خدا عايد بشريت شود حاصل نمى‌شد.

ما نظرمان كوتاه است و ديد همه‌جانبه نداريم و با همين بينش كوتاه در مورد همه مسائل و از جمله حج قضاوت مى‌كنيم. امروزه هم كسانى مى‌گويند فقط افرادى بايد به حج بروند كه مى‌خواهند حج واجب انجام دهند و آنهايى كه يك بار به مكه رفته و حج واجبشان را انجام داده‌اند ديگر لزومى ندارد حج انجام دهند و به جاى آن بايد پول‌هايمان را صرف آبادانى مملكت كنيم و خرابى‌ها و ويرانى‌هايى را كه هشت سال جنگ به بار آورده، بسازيم.

اما بينش اسلام اين‌چنين نيست. امام راحل نيز چنين بينش و نگرشى نداشت. امام(رحمه الله) با آن‌كه درباره حاكم عربستان بسيار تند سخن مى‌گفت اما راضى به تعطيل حج نشد و سفارش كرد كه سعى كنيد در اولين فرصت حجاج ايرانى دوباره به حج بروند. جانشين امام، رهبر معظّم انقلاب نيز در عين حال كه بر تأمين مصالح ديگر تأكيد داشته و دارند، اما براى آن‌كه حج هم برقرار باشد و تعطيل نشود از هيچ تلاشى فروگذار نكرده‌اند. حج نبايد تعطيل شود، چراكه اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين وصيت مى‌فرمايد: اِنْ تُرِكَ لَمْ تُناظَرُوا؛ اگر حج تعطيل شود امان داده نمى‌شويد و عذاب بر شما نازل خواهد شد. ممكن است گفته شود: اگر ايرانى‌ها به حج نروند حج تعطيل نمى‌شود، چراكه مسلمان‌هاى ساير كشورها هستند و آنها حتماً به

حج مى‌روند و حج برگزار مى‌شود. پاسخ اين است كه اين سخن نيز ناشى از عدم آينده‌نگرى است. بايد توجه داشته باشيم كه اگر در اين زمينه فتح باب شد و مسلمانان يك كشور به حج نرفتند، به تدريج اين مسأله به ساير كشورها نيز سرايت مى‌كند و آنها هم به مرور زمان به اين جرگه مى‌پيوندند و بدين ترتيب كم‌كم عزت اسلام از بين خواهد رفت. اساس اين كار، بنيانى خطرناك است كه اگر نهاده شد عواقب آن غير قابل پيش‌بينى است و ممكن است ضررهاى بزرگ و جبران‌ناپذيرى بر پيكر اسلام وارد كند. از اين رو در طول تاريخ مى‌بينيم بزرگان دين به هيچ قيمتى حاضر به تعطيلى حج نشده‌اند.

حج به قدرى مهم و تأثيرگذار است كه، چنانچه پيش از اين نيز اشاره كرديم، مى‌توان گفت كه اگر حج نبود من و شما امروز مسلمان نبوديم. مسلمان بودن، و بهويژه شيعه بودن ما امروز به بركت تعاليم اهل‌بيت(عليهم السلام) است، و اگر نگوييم اكثر، دست‌كم بخش مهمى از تعاليم اهل‌بيت(عليهم السلام) در پرتو حج انتشار پيدا كرده است. به شيعيان اين‌گونه تعليم داده شده بود كه:

مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ لِقَاءُ الاِْمَامِ؛(1) حج با ديدار امام معصوم(عليه السلام) تمام مى شود؛

از اين رو شيعيان هنگامى كه به حج مشرف مى‌شدند، براى ديدن امام(عليه السلام) يا پس از حج به مدينه مى‌رفتند و يا امام(عليه السلام) در حج حضور داشت و در همان مكه و ايام حج خدمت آن حضرت مى‌رسيدند. بسيارى از رواياتى كه اكنون در كتب فقهى ما وجود دارد به همين ترتيب و در ايام حج و به وسيله كسانى كه به حج مشرّف شده بودند از امام


1. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 578، روايت 3162، باب 2.

معصوم(عليه السلام) تلقى شده است. اصولا علاوه بر منافع سياسى، اجتماعى، اقتصادى و ساير منافع حج، يكى از منافع و بركات مهم حج همين اطلاع‌رسانى و تبادل اطلاعات و اخبار بود. در آن زمان‌ها مثل امروزه وسايل ارتباط جمعى نظير راديو، تلويزيون، تلفن و مانند آنها وجود نداشت و اطلاع‌رسانى و تبادل اخبار بسيار مشكل بود و در موارد بسيارى به نقل‌هايى كه مى‌شد نيز چندان اعتمادى نبود. در چنين روزگارى اجتماع عظيم مسلمانان در حج يكى از بركاتش تبادل افكار و اطلاعات و اخبار بود و امكان اين امر فراهم مى‌شد كه مسلمانان از امكانات يكديگر مطلع گردند و استفاده كنند. امروزه نيز همين‌گونه است و بسيارى از حركت‌ها و جنبش‌هاى اسلامى كه در گوشه و كنار دنيا به وقوع مى‌پيوندد از حج مايه مى‌گيرد. در ايام حج است كه برخى ملاقات‌هاى سرّى انجام مى‌شود و زمينه تبادل تجربيات و كمك‌هاى فكرى و ساير كمك‌ها فراهم مى‌آيد. اينها همه از بركت حج است و البته بركات حج بسيار فراتر و بيشتر از اينها است و بسيارى از آنها نيز هرگز به ذهن ما خطور نمى‌كند و به عقلمان نمى‌رسد تا بخواهيم تمام مصالح و منافع حج را احصا كنيم.

در هر صورت، با توجه به اين امور، انسان تا حدودى درمى‌يابد كه چرا ائمه طاهرين(عليهم السلام) تا بدين حد نسبت به حج اهتمام مىورزيدند، و هم‌چنين از آن سو چرا دشمنان اهل‌بيت(عليهم السلام) بسيار تلاش مى‌كردند با آن مبارزه كنند و آن را از بين ببرند.

دشمنان براى تضعيف و كم‌رنگ كردن حج، علاوه بر شبهات فكرى، كه به نمونه‌هايى از آن اشاره كرديم، از راه‌هاى ديگرى نيز وارد مى‌شدند. از جمله اين راه‌ها يكى اين بود كه سعى مى‌كردند بديل و نظيرى براى كعبه و حج درست كنند و مردم را به آن دعوت نمايند. برخى از خلفاى

بنى‌اميه از جمله كسانى بودند كه رسماً به اين كار مبادرت كردند. براى مثال، گفتند بيت‌المقدس مكانى بسيار شريف و قبله‌گاه اول مسلمين است و اهل شام به جاى آن‌كه راه دور و دراز مكه و حجاز را بپيمايند بهتر است به زيارت بيت‌المقدس كه در كنارشان قرار دارد بروند و آن‌جا طواف كنند! در تاريخ هست كه تا قرن پنجم هجرى بسيارى از مردم شام به جاى حج به بيت‌المقدس و مسجدالاقصى مى‌رفتند و در آن‌جا قربانى مى‌كردند!

برخى از بنى‌اميّه و عمّال آنها كه رسواتر و بى‌شرم‌تر بودند حتى به اعمالى فراتر از اين هم دست زدند. براى مثال، حجاج‌بن يوسف ثقفى رسماً در سخنرانى خود به مردم مى‌گفت: اين چه كارى است كه شما به مدينه و زيارت قبر پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى‌رويد؟ به جاى رفتن به بيابان خشك و تفتيده حجاز و زيارت قبر پيامبر همين‌جا در شام به ديدن قصر عبدالملك بياييد و دور آن طواف كنيد كه بسيار تماشايى‌تر است!

هم‌چنين از جمله همين اقدامات، كارى بود كه متوكل عباسى انجام داد. او مى‌ديد كسانى كه به حج مى‌روند هنگامى كه بازمى‌گردند تحولى گسترده پيدا مى‌كنند و انسان ديگرى مى‌شوند. آنها در اثر تماس با ائمه اطهار و علماى اهل‌بيت(عليهم السلام) فكر و شخصيتشان عوض مى‌شد و بدين ترتيب تمام رشته‌هاى بنى‌اميه پنبه مى‌گشت. هم‌چنين افراد مسنّ و فقهاى سالخورده‌اى بودند كه از زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اصحاب و تابعان آن حضرت باقى مانده بودند و در ايام حج در اثر تماس با مردم و نقل روايات پيامبر و اهل‌بيت(عليهم السلام) فكر مردم را عوض مى‌كردند و بسيارى از حقايق را براى مردم روشن مى‌ساختند. متوكل براى آن‌كه سد راه اين روشن‌گرى‌ها و تحولات فكرى شود، در سامرا ساختمانى درست كرد و در اطراف آن مكان‌هايى

به نام منا و عرفات بنا نمود تا مردم را از رفتن به حج بازدارد و توجه آنها را از منا و عرفات مكه به منا و عرفات سامرا جلب كند!

علاوه بر اينها يك راه مبارزه با حج نيز اين بود كه رسماً و علناً جلوى رفتن مردم به حج را مى‌گرفتند و آنها را تشويق و ترغيب مى‌كردند كه به حج نروند.

در مقابل اين اقدامات، از آن سو ائمه اهل‌بيت(عليهم السلام) به انحاى مختلف مردم را براى رفتن به حج تشويق مى‌كردند. امام صادق(عليه السلام) به دوستانش مى‌فرمود: من دوست دارم شيعيان ما امسال كه از حج بازمى‌گردند به فكر حج سال بعد و در تدارك سفر حج بعد باشند.(1) در روايتى هست كه حضرت به يكى از اصحابش فرمود: تو چرا هر سال به حج نمى‌آيى؟ عرض كرد: يا‌ابن رسول‌الله، گرفتارى و زن و فرزند دارم. كنايه از اين‌كه مخارجم زياد است و نمى‌توانم پولى براى حج پس‌انداز كنم. حضرت فرمود: اگر مى‌توانى نان و نمك بخور و پس‌اندازى فراهم كن و همه ساله حج انجام بده!(2) در روايتى ديگر به يكى ديگر از اصحابش فرمود: سركه و زيتون به زن و فرزندانت بخوران و پولت را ذخيره نما و هر سال حج به‌جا بياور!(3)

اين همه تأكيدات ائمه طاهرين(عليهم السلام) بيان‌گر و نشان‌دهنده مصالح و فوايد بى‌شمارى است كه در حج نهفته است. هرگز نبايد پنداشت كه حج فقط همين است كه انسان به مكه برود و طوافى بكند و قربانى و ذبحى انجام دهد، بلكه حج بسيار فراتر از اين امور است. درباره آثار و بركات حج روايات متعددى وارد شده كه ذكر آنها در اين‌جا بحث را به درازا


1. ر.ك: فروع كافى، ج 4، ص 281، روايت 1.

2. ر.ك: تهذيب الاحكام، ج 5، ص 488، روايت 1537.

3. ر.ك: فروع كافى، ج 4، ص 256، روايت 16.

خواهد كشاند. تشويق‌هاى مكرر اهل‌بيت(عليهم السلام) به حج نيز براى همين بوده كه مردم با رفتن به حج، هرچه بيشتر از اين آثار و بركات بهره‌مند شوند.

ما در اين بحث مختصر سعى كرديم برخى افكار و شبهه‌هاى شيطانى را كه درباره حج ممكن است به ذهن بيايد بزداييم و پاسخ دهيم. توضيح داديم كه كسى نبايد بپندارد به لحاظ مشكلات اقتصادى و ارزى مى‌توان حج را تعطيل كرد. اين‌گونه پندارها كاملا خطا است و ما اگر به دنبال منافع اقتصادى هم باشيم، آن نيز در درازمدت به حج وابسته است. اگر حج نباشد اسلام و مسلمين عزت نخواهند داشت و نه منافع مادى مسلمانان و نه منافع معنوى ايشان، نه مصالح سياسى آنان و نه مصالح نظامى‌شان تأمين نخواهد شد. ما نبايد تحت تأثير تبليغات سطحى‌نگرانه يا شيطانى قرار بگيريم و به راه‌هاى مختلف، عظمت و ابهت حج را خدشه‌دار كنيم. كسانى كه فكر مى‌كنند حج مستحبى انجام دادن كار صحيحى نيست و فقط بايد به حج واجب اكتفا كرد، در اشتباهند و چنين تفكرى قطعاً خلاف مشى عملى ائمه اطهار(عليهم السلام) و هم‌چنين سفارش‌ها و تأكيدات آن بزرگواران است. با وجود همه تأكيداتى كه بر امورى نظير صله رحم، دست‌گيرى فقرا و مستمندان و ساير كارهاى خير شده، اما هنگامى كه اين كارها در مقابل حج قرار مى‌گيرد و با آن مقايسه مى‌شود، ائمه اهل‌بيت(عليهم السلام) مى‌فرمايند هيچ‌يك از اين امور با حج برابرى نمى‌كند.(1)

از خداى متعال مسألت داريم كه به ما توفيق شناخت و درك هرچه بيشتر و بهتر حقايق نورانى احكام اسلام، بهويژه حج را عنايت فرمايد.


1. براى نمونه، در روايتى از امام صادق(عليه السلام) اين‌گونه نقل شده است: دِرْهَمٌ فِي الْحَجِّ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفَيْ أَلْف فِيمَا سِوَى ذَلِكَ مِنْ سَبِيلِ اللهِ؛ يك درهم در راه حج بالاتر است از دو‌ميليون درهم در غير حج از امور خير. (تهذيب الاحكام، ج 5، ص 26، روايت 62)

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org