قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 بخش سوم

 

شيوه‎هاي برخورد با

مظاهر فساد

در جامعه

 

 

 

مروري بر مباحث گذشته

در خلال مباحث پيشين و در ضمن تعريف كلماتي هم‎چون اصلاح، افساد، صلاح و فساد از ديدگاه قرآن كريم، اين نتيجه به دست آمد كه يكي از اهداف و شعارهاي اساسي تمام انبيا الهي(سلام الله عليهم اجمعين)، اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و افساد بوده است. دشمنان انبيا نيز عموماً كساني بوده‎اند كه از اهل فساد شمرده مي‎شدند.

هم‌چنين در ضمن اين مباحث، به اين مطلب نيز اشاره گرديد كه علي‎رغم اين‌كه مفهوم «صلاح» و «فساد» همانند مفهوم «خوب» و «بد»، بسيار روشن به نظر مي‎رسد، ليكن ارائه تعريفي كه مصاديق آن را به طور دقيق مشخص كند و جاي ابهامي باقي نگذارد، كاري بس دشوار است. در اين راستا، تعريفي ارائه گرديد كه مورد تأييد ماست و مي‎توان آن را به عنوان اساس اين بحث قرار داد. براساس اين تعريف، هر آن‌چه كه در نايل آمدن به اهداف عالي انساني، به جامعه كمك نمايد، صلاح و مصلحت است و در مقابل، هر چه كه موجب بازماندن جامعه از رسيدن به اهداف عالي انساني باشد، فساد و مفسده شمرده مي‎شود. به عبارت ديگر، مفسدين همواره تلاش مي‎كنند تا در جامعه شرايطي حاكم شود كه در نهايت، مردم از رسيدن به كمال مطلوب خود باز مانند و در مقابل،

مصلحان كساني هستند كه سعي مي‎كنند تا مفاسد و نقايص را برطرف كرده و هر چه بيشتر زمينه را براي رشد و سعادت مردم فراهم سازند.

پس از آن، چنين بيان گرديد كه از ديدگاه اسلامي و بر اساس آن‌چه كه از قرآن كريم و بيانات ائمه اطهار(سلام الله عليهم اجمعين) استفاده مي‎شود، مهم‌ترين محور مفاسد در جامعه، در دو سطح قرار مي‎گيرد، زيرا اهداف جامعه در دو سطح متوسط يا مياني و عالي يا نهايي طبقه‎بندي مي‎شود. اهداف متوسط همواره زمينه را براي تحقق هدف نهايي فراهم مي‎سازند. براي رسيدن هر جامعه‎اي به هدف نهايي خود، بايد حداقل در چهار محور مهم، امنيت بر جامعه حاكم باشد و نيازهاي آن جامعه در اين چهار محور تأمين شود. در مرحله اول، سلامت جان افراد مطرح است. در جامعه بايد شرايط به‎گونه‎اي فراهم شود كه امنيت جاني وجود داشته و افراد بتوانند با سلامت و عافيت به زندگي خود ادامه دهند. هر چه موجب حفظ حيات انسان‌ها توأم با عافيت شود، مصلحت و در مقابل، هر چه كه جان مردم و سلامت آن‌ها را به خطر اندازد، فساد شمرده خواهد شد. محور دوم، امنيت اموال افراد است. از آن‌جا كه افراد براي تأمين زندگي خود به اموالي نياز دارند، لذا كساني كه با زحمت و تلاش مشروع در پي كسب مال حلال هستند، بايد با خاطري آسوده به حق خود و منفعتي كه لازمه آن تلاش است، نايل شوند و بر اموال آن‌ها تعدّي و تجاوز نشود. محور سوم، مربوط به امنيت ناموس انسان‌هاست. انسان به حسب فطرت خدادادي و هم‌چنين بر اساس فرهنگ الهي و اسلامي، آرامش زندگي خود را مرهون زندگي خانوادگي سالم مي‎داند. در صورت به خطر افتادن اين آرامش، محبت، مهرباني و صميميت در نتيجه روابط نامعقول و ناصحيح جنسي در يك جامعه، آن جامعه به سعادت نخواهد رسيد. در مرحله آخر نيز، مسأله امنيت آبرو و حيثيت افراد مطرح است و آن چه به حيثيت و آبروي

انسان‌ها لطمه زده، آن‌ها را از چشم مردم بيندازد، نوعي فساد است و بايد از آن اجتناب شود.

تمام اين موارد، اهداف مقدّماتي بوده و از مصالحي شمرده مي‎شوند كه مقدمه برايِ هدف و مصلحتِ عاليتري است و آن هدف عالي كه تنها در مكتب انبيا(سلام الله اجمعين) مطرح است، ارتباط انسان با خدا مي‎باشد. تأمين تمام نيازهاي طبيعي انسان، مقدمه‎اي براي برقراري ارتباط حقيقي با خدا و تقويت آن است. حتي اگر در صورت تأمين تمام آن اهداف و مصلحت‌هاي مقدماتي، اين هدف عالي به خطر افتد، هم‎چنان هدف نهايي تحقق پيدا نكرده است.

 

ارتباط با خدا، منشأ انسانيتِ انسان

از ديدگاه قرآن، كساني كه به سمت عملي ساختن محورهاي كمال كه والاترين آن‌ها، معرفت به خداوند است، گام بردارند، «مصلح» شمرده مي‎شوند و در صورتي كه در يكي از اين محورها اختلالي ايجاد كرده و در صدد تضعيف ارتباط افراد با خدا برآيند، در زمره «مفسدين» به شمار خواهند رفت. به عبارت ديگر، بزرگ‎ترين فساد در جامعه، فسادي است كه باعث سقوط انسان از مرحله انسانيت ‎شود و او را در زمره حيوانات، و گاهي پست‎تر از حيوانات قرار ‎دهد. قرآن كريم نيز كفّار را بدتر از حيوانات دانسته و در تعبير شگفت‎آوري فرموده است: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُون؛(1)بي‏ترديد بدترين جنبندگان پيش خدا كساني هستند كه كفر ورزيده و ايمان نمي‏آورند. خداوند متعال در اين آيه شريفه، كفار را نه به عنوان بدترين حيوانات، بلكه به عنوان بدترين


1. انفال (8)، 55.

جنبندگان معرفي نموده است. براساس اين تعبير، بدترين جنبندگان، كساني هستند كه از سر عناد كفر ورزيده و به خدا ايمان نمي‎آورند. منطق قرآن بدين گونه است كه انسان را زماني شرافتمند و داراي كرامت انساني مي‎داند كه با خدا ارتباط برقرار نموده و طالب حق و حقيقت باشد؛ اما كسي را كه از سر عناد با حق و حقيقت مخالفت ورزد، از هر حيواني پست‎تر مي‎شمارد.

 

بنابراين، در صورتي كه كساني تلاش نمايند تا ايمان افراد جامعه ضعيف گردد و معرفت آنان نسبت به حق و حقيقت كاهش يابد، مرتكب شديدترين فسادها گرديده‎اند. بيان عالمانه مقام معظم رهبري(حفظه‌الله) مبني بر هدف قرار گرفتن ايمان جوانان، نشان‎دهنده اين است كه دشمنان اسلام قصد دارند تا از اين طريق، فساد را در جامعه گسترش دهند. براساس ديدگاه قرآن كريم، مفسدان، بيشترين خيانت را به جامعه خود روا مي‎دارند و بدين ترتيب تلاش مي‎كنند تا افراد جامعه را از مرحله انسانيت خارج نمايند؛ به طوري كه نسل آينده از سلامت كافي برخوردار نبوده و درگير انواع مختلفي از مفاسد باشد.

عواملي كه سبب به وجود آمدن فساد در جامعه مي‎گردند، سلامت جامعه را به خطر انداخته، نسل انسان‌ها را به فساد خواهند كشاند: وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَاد؛(1) و هنگامي كه روي برمي‎گردانند [ و از نزد تو خارج مي‎شوند] كوشش مي‏كنند كه در زمين فساد نمايند و كشت و نسل را نابود سازند و خداوند تباهكاري را دوست ندارد. براساس اين تعبير كه يكي از تعابير عجيب قرآن است، فسادهاي جامعه نه تنها همان فرد


1. بقره (2)، 205.

فاسد، بلكه نسل انسان را با تباهي رو به رو مي‎سازد. در اين صورت، حتي كساني كه پس از اين، اعضاي اصلي جامعه را تشكيل خواهند داد، به سمت فساد گرايش خواهند داشت. در واقع، فسادي كه يك جامعه را تهديد مي‎كند، فسادي است كه نوجوانان و جوانان جامعه را نيز در بر مي‎گيرد و آنان را به سمت نابودي سوق مي‎دهد. جوامع كنوني، در بند رانت خواري، سوء استفاده‌هاي مالي، رشوه خواري، تبعيض و ساير امور گرفتار آمده‎اند و براساس بينش اسلامي، اين‎گونه موارد، از مفاسد بزرگي شمرده مي‎شوند كه بايد براي مبارزه با آن‌ها تلاش نمود.   

 

شيوه‎هاي مبارزه، با فساد براساس آيات قرآن كريم

جامعه‎اي را نمي‎توان نشان داد كه از گزند فساد در امان مانده باشد و گرفتار هيچ نوع فسادي نباشد. البته اميد مي‎رود كه با ظهور منجي عالم بشريت، حضرت ولي عصر(عجل اللّه تعالي فرجه الشريف)، جامعه‎اي به وجود آيد كه در آن از فساد اجتماعي خبري نباشد، ليكن در همان جامعه آرماني نيز احتمال وجود فسادهاي فردي وجود دارد. لذا جا دارد تا به بيان شيوه‎هايي پرداخته شود كه اسلام براي پيش‎گيري از تحقق اين فسادها و يا مبارزه با آن‌ها در صورت فراگير شدن فساد اجتماعي، در نظر گرفته است. به عبارت ديگر، بايد بر همگان روشن گردد كه اسلام براي دفع فساد، قبل از آن‌كه در جامعه ريشه دواند، چه راه‌هايي را در نظر گرفته است و براي رفع فسادي كه در جامعه ريشه دوانده، چه چاره‎اي انديشيده است.

مهم‌ترين گامي كه خداوند در جهت مبارزه با فساد در جوامع مختلف برداشته است، ارسال انبيا الهي مي‎باشد. عدم آگاهي افراد از مصاديق فساد، منشأ پيدايش اولين مراحل فساد در جامعه است. از اين رو ارسال

انبيا الهي از سوي خداوند متعال، يكي از مراحل مهم مبارزه با فساد به شمار مي‎رود. هرچند كه انسان برحسب فطرت اوليه خود به دنبال خير و صلاح است، ليكن در برخي از موارد، افرادي تصور مي‎نمايند كه برخي از اعمال به صلاح آنان است و حال آن‌كه در حقيقت، آن اعمال به صلاح آنان نيست و حتي ممكن است فساد را نيز به همراه داشته باشد. خداوند متعال براي جلوگيري از تحقق اين مرحله از فساد در جامعه، انبيا را به سوي مردم فرستاد تا به بيان مصاديقي از فساد بپردازند كه شناخت آن‌ها به تبيين و تعريف انبيا نياز دارد. بنابراين، در واقع، بعثت انبيا، خود نوعي اصلاح و مبارزه با فساد به شمار مي‎رود.

پس از آن‌كه مصاديق صلاح و فساد، از طريق بيانات انبيا و دستورات و تعاليم آنان مشخص گرديد، در مقام اجراي دستورات ايشان نيز ممكن است فسادهايي در جامعه تحقق پيدا كند؛ زيرا گاهي، افرادي آگاهانه و علي‎رغم اطلاع از فاسد بودن عملي، آن را مرتكب مي‎شوند. در بيان علت ارتكاب چنين اعمالي از سوي اين افراد مي‎توان گفت كه انسان از غرايز و اميال گوناگوني برخوردار است كه در مقام عمل با يكديگر در تزاحمند به‎گونه‎اي كه اگر كسي در يك لحظه بخواهد تمام خواسته‎هايش تحقق پيدا كند، امكان نخواهد داشت. به عنوان نمونه، انسان قادر نخواهد بود كه در عين حال كه مشغول نماز است، به غذا خوردن، كار كردن، درس خواندن و اموري از اين قبيل بپردازد.

هنگام اوج گرفتن و طغيان برخي از خواسته‎هاي انسان، تزاحمي بين آن‌ها و بسياري از خواسته‎هاي اساسي انسان به وجود آمده و مانعي بر سر راه تحقق خواسته‎هاي مشروع انسان ايجاد مي‎شود. در عصر حاضر نيز مي‎توان نمونه‎هاي فراواني از اين‎گونه موارد را در كشورهاي غربي

مشاهده نمود. در اين كشورها، به آساني، مي‎توان هرگونه جرم و جنايت را مشاهده نمود. تا آن‌جا كه تعداد زندانيان پيشرفته‎ترين كشور دنيا، آمريكا، 25% كل زندانيان دنيا را تشكيل مي‎دهد. علي‎رغم آن‌كه جمعيت آن كشور حتي كم‌تر از يك سوم جمعيت كشورهايي هم‎چون چين يا هندوستان است، ليكن تعداد زندانيان آن، معادل يك چهارم كل زندانيان جهان است. تعداد افراد مبتلا به امراض بدون علاج، به خصوص بيماريهاي عصبي، در اين كشور از تمام دنيا بيشتر است و مصرف داروهاي آرام بخش مورد نياز براي افراد مبتلا به كسالت‌هاي عصبي در اين كشور بيداد مي‎كند و قابل مقايسه با كشورهاي ديگر نيست.

علل بسياري از فسادهاي شايع در كشورهايي هم‎چون آمريكا مشخص است و در برخي از اين كشورها مبارزه با اين مفاسد در دستور كار مسئولان قرار گرفته است؛ ليكن حقيقت آن است كه در عمل، چندان توجهي به اين حقايق نمي‎شود و روز به روز بر فساد در اين جوامع افزوده مي‎شود. ساده انديشاني تصور نموده‎اند كه شايسته است، خدايي كه اين عالم را براي صلاح و كمال آفريده است و هدف او از آفرينش انسان‌ها رسيدن به كمال است، جلوي اين افراد را گرفته و مانع از وقوع فساد در اين جوامع شود. اما بايد به اين افراد كه صلاح انسان را در اين مي‎دانند كه خود خداوند مانع تحقق فساد انسان‌ها در جوامع مختلف شود، يادآوري نمود كه كم‌ترين اشكال بر اين ايده، آن است كه با حكمت آفرينش انسان سازگار نيست. اراده خداوند بر اين امر تعلق گرفته است كه انسان با اختيار خود، و نه با جبر و زور، به كمال برسد.

تا قبل از آفرينش انسان اين خلأ در جهان وجود داشت كه موجودي داراي اختيار در آن وجود نداشت كه بتواند به مقام جانشيني خداوند در

روي زمين دست يابد. از اين رو، ضرورت، اقتضا مي‎نمود كه موجودي پا به عرصه وجود گذارد كه داراي گرايشات و تمايلاتي به سوي گناه باشد، ليكن علي‎رغم وجود چنين جاذبه‎هايي، خود را حفظ كرده و مرتكب معصيت خداوند نشود. در صورتي كار انسان ارزشمند است كه اين جاذبه‎ها در او وجود داشته باشد، والاّ اگر خداوند به‎گونه‎اي انسان را مي‎آفريد كه هرگز نتواند مرتكب معصيت شود، در اين صورت كار انسان از ارزش چنداني برخوردار نبود و انسان نمي‎توانست به كمال نهايي دست يابد.

 

گرچه قرآن كريم در آياتي هم‎چون آيه شريفه فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِين؛(1)پس اگر [خدا] مي‏خواست قطعا همه شما را هدايت مي‏كرد، تأكيد مي‎كند كه خداوند متعال مي‎تواند تمام انسان‌ها را به سمتي سوق دهد كه كار شايسته انجام داده، به او ايمان آورند، ليكن خداوند اين كار را نخواهد كرد؛ چرا كه با هدف آفرينش و حكمت الهي سازگار نمي‎باشد و خداوند هرگز در صدد مجبور ساختن انسان‌ها به اطاعت از خود نيست. تا زماني كه انسان، انسان است، بايد زمينه انتخاب گناه هم براي او فراهم باشد، اما او نيز بايد تلاش نمايد تا از ارتكاب معاصي بپرهيزد.

حال كه بايد دست انسان براي انجام گناه باز باشد و خداوند نيز تصميم به مجبور ساختن انسان براي عدم ارتكاب معاصي ندارد، مي‎بايست تدبيري انديشيده شود تا جوامع، از كشيده شدن به سمت فساد مصون مانند. براي دست يافتن به اين هدف، از همان روش‌هاي تشريعي استفاده شده است كه منافاتي نيز با اختيار انسان ندارد. خداوند متعال با وضع قوانين و دستوراتي تلاش نموده تا انسان را از مهلكه فساد نجات داده و او را به سمت اعمال شايسته سوق دهد. برخي از اين دستورات و قوانين


1. انعام (6)، 149.

الهي كه از طريق انبيا به دست انسان‌ها رسيده و براي آنان تشريح شده است، در ذيل مي‎آيد:

 

الف. تشكيل حكومت حق

اولين اقدامي كه مي‎تواند بيشترين تأثير را در جلوگيري از فساد داشته باشد، تشكيل حكومت حق است. تمام افراد از هر مذهب و نژادي، بر اين مسأله اتفاق نظر دارند كه در هر جامعه‎اي بايد حكومتي وجود داشته باشد كه داراي قدرتي مافوق قدرت افراد باشد؛ در غير اين صورت، هرج و مرج حاكم مي‎شود و انسان‌ها مانند گرگ به جان يكديگر افتاده و فسادي برپا خواهند كرد كه قابل كنترل نخواهد بود. بنابراين در هر جامعه‎اي بايد حكومت وجود داشته باشد، حتي اگر خود اين حكومت هم از اهل فساد باشد. در اين زمينه، حضرت علي(عليه السلام) تصريح مي‎فرمايد: إِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِير بَرٍّ أَوْ فَاجِر؛(1) همانا مردم چاره‎اي جز داشتن اميري نيكوكار يا فاسد ندارند. براساس اين فرمايش، جامعه نبايد در هيچ زماني بدون حاكم بماند. در صورتي كه حاكمي شايسته حكومت كند، مطلوب حاصل است، اما اگر چنين نبود، حتي وجود حاكم ظالم از نبودن حكومت بهتر است. خدمت انبيا به بشر اين است كه تلاش مي‎كنند تا حاكم جامعه، حاكمي صالح و حكومت نيز حكومتي برحق باشد.

از منّت‎هاي خداوند بر جوامع انساني كه آمادگي پذيرش حكومت حق را پيدا كرده‎اند، اين است كه كسي را كه صلاحيت حكومت داشته باشد، براي آنان مبعوث و يا معرفي نموده است. حكومت حضرت داوود(علي نبينا و آله و عليه السلام) در ميان بني اسرائيل، از نمونه‎هاي بارز عنايت خداوند به


1. حضرت علي(عليه السلام)؛ نهج البلاغه؛ ترجمه محمد دشتي؛) بي‎جا(: نشر مشرقين، 1379، ص92، خطبه 40.

انسان‌ها است. حضرت داود هم پيامبر و هم داراي حكومت بود. خداوند متعال، آن حضرت را اين‎چنين مورد خطاب قرار داد: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَه فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَاب؛(1) اي داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم؛ پس ميان مردم به حق داوري كن و زنهار از هوس پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه ميكند. در حقيقت كساني كه از راه خدا به در مي‏روند به [سزاي] آن‌كه روز حساب را فراموش كرده‏اند، عذابي سخت‏ خواهند داشت. در اين آيه شريفه، آن حضرت، به طور رسمي، به عنوان خليفه خدا در روي زمين و جهت حكومت بر مردم معرفي شده است و مردم نيز موظف به اطاعت از او شده‎اند. بعد از او نيز فرزندش، حضرت سليمان به حكومت رسيد.

قبل از به قدرت رسيدن حضرت داوود، پيامبري ديگر در ميان بني‌اسرائيل مبعوث گرديد كه براساس برخي از روايات، نام او اشموئيل، كه در زبان عربي اسماعيل گفته شده است، مي‎باشد.(2) از آن‌جا كه در آن زمان مردم آن ديار، تحت شكنجه و ظلم حاكمي مستبد قرار گرفته بودند، آن پيامبر بزرگوار مردم را به مبارزه با اين حاكم ظالم دعوت كرد. آنان نيز آماده جنگ شده و از آن حضرت درخواست كردند تا سلطان يا اميري را براي ايشان معرفي كند تا در سايه اطاعت از او در اين جنگ پيروز شده و حكومت حقّي را تشكيل دهند. آن پيامبر عظيم الشأن نيز در برابر اجابت درخواست آنان، از آنان قول گرفت كه حكومت كسي را كه از جانب خدا


1. ص (38)، 26.

2. العروسي الحويزي، الشيخ جمعه ؛ تفسير نور الثقلين؛ چ4، قم: مؤسسه اسماعيليان، 1373،ج1، ص245، روايت 972.

براي آنان معرفي مي‎گردد، پذيرفته و از او اطاعت نمايند. اما به محض اين‌كه، طالوت به عنوان ملك و حاكم از سوي خدا معرفي گرديد، همان افراد به بحث و جدل با پيامبر خويش پرداختند و در حكومت طالوت تشكيك كردند و اظهار داشتند: أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَه مِّنَ الْمَال؛(1)چگونه او را بر ما پادشاهي باشد با آن‌كه ما به پادشاهي از وي سزاوارتريم و به او از حيث مال گشايشي داده نشده است!؟ آنان بر طالوت ايراد وارد ساختند كه وي شخص ثروت‎مندي نيست و لذا حق حكومت را نيز نخواهد داشت. در پاسخ به اين ايراد گفته شد: إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَه فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيم؛(2) در حقيقت خدا او را بر شما برتري داده و او را در دانش و [نيروي] بدني بر شما برتري بخشيده است و خداوند پادشاهي خود را به هر كس كه بخواهد، مي‏دهد و خدا گشايشگر داناست. بدين ترتيب به مردم آن ديار فهمانده شد كه آن‌چه لازمه چنين حكومتي است، توانايي فكري، علمي و بدني است كه تمام اين موارد در شخص طالوت جمع است و از اين رو خداوند او را از ميان بندگان خود براي حكومت بر بني اسرائيل برگزيده است.

حاصل آن‌كه خداوند متعال براي افرادي كه در صدد احقاق حق خود و مبارزه با فساد بر مي‎آيند، حاكمان شايسته را تعيين فرموده و حتي در مواقعي از آنان نام برده است. از سوي ديگر، اين وظيفه بر گردن ساير افراد قرار داده شده است كه در صورت صدور احكام حكومتي از جانب


1. بقره (2)، 247.

2. بقره (2)، 247. 

انبيا الهي، به آن فرامين گردن نهند و از آن بزرگواران اطاعت نمايند. بدين جهت اطاعت از فرستادگان الهي در حكم اطاعت خداوند دانسته شده است: مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه:(1)هر كس از پيامبر فرمان برد، در حقيقت‏ خدا را فرمان برده است.

بنابراين، برقراري حكومت حقي كه احكام خدا را بشناسد، صادقانه براي اجراي اين احكام تلاش نمايد و در جهت رضايت خداوند گام بردارد، بهترين راه براي جلوگيري از مفاسد اجتماعي است. اما بايد به اين نكته توجه داشت كه هر حكومتي قائم به افراد محدودي است و در يك جامعه چند ميليوني، متصدي شدن ميليون‌ها نفر از افراد آن جامعه امكان پذير نخواهد بود؛ بلكه تعداد محدودي از افراد جامعه در قالب دولت و كارمندان دولت، كه اين قبيل وظايف را بر عهده دارند، قرار مي‎گيرند. از آن‌جا كه اعضاي دولت و كارمندان آن، از ميان خود مردم انتخاب مي‎شوند، در صورتي كه فساد در جامعه رواج داشته باشد، در اعضاي دولت كه از بطن همين جامعه به پا خاسته‎اند، نيز تأثير خواهد گذاشت. به عنوان نمونه، در صورت عادت افراد جامعه به رشوه خواري، فردي كه از ميان آنان انتخاب مي‎شود نيز، حتي اگر در مقام وزارت باشد، به رشوه‎خواري خواهد پرداخت. نمايندگان مجلس چنين جامعه‎اي نيز با اخذ رشوه، به وزيري رأي داده و يا وزيري را به استيضاح خواهند كشاند. مسلم است كه با وجود چنين حكومتي، مشكلات جامعه به حال خود باقي خواهد ماند.

تنها در صورتي جامعه رو به صلاح حركت خواهد نمود كه افراد نخبه و ممتاز شناخته شده، حكومت به آنان سپرده شود. بدين ترتيب، آنان صادقانه به مردم خدمت كرده، تا حد امكان از گسترش فساد در جامعه


1. نساء (4)، 80.

جلوگيري مي‎كنند. بر كسي مخفي نيست كه اين تعداد از افراد به قدر كافي در جامعه وجود ندارند و قدرت آنان در حال حاضر به آن اندازه نيست كه بتوانند در كل جامعه و در هر شهر و ديار و قصبه‎اي، مانع از تحقق فساد گردند؛ به ويژه آن‌كه جامعه كنوني ايران با توطئه‎هاي مختلف جهاني براي ايجاد فساد مواجه است. بنابراين، تنها در صورتي مي‎توان به جلوگيري از فساد در جامعه اميد داشت كه دولت صالح و شايسته‎اي بر مسند امور قرار گيرد.

 

ب. امر به معروف و نهي از منكر

در صورتي كه حاكمي صالح و دولتي وظيفه شناس در رأس امور باشد، تنها قادر خواهد بود تا با بخشي از مفاسد در جامعه به مبارزه برخيزد. به همين دليل خداوند متعال براي كامل نمودن لطف خود بر بندگان، قانون ديگري را نيز وضع كرده است تا جلوي فساد در جامعه گرفته شود. اين قانون، همان قانون امر به معروف و نهي از منكر است كه حتي كودكان مكتبي نيز از آن اطلاع دارند، ليكن در جامعه، كم‌تر كسي به آن قانون عمل مي‎كند. حتي كم‌تر كسي را مي‎توان يافت كه به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر، به آن ميزان كه در رساله‎هاي عمليه نوشته شده است، عمل نمايد.

علت به وجود آمدن چنين وضعيتي آن است كه در جامعه شرايطي را فراهم نموده‎اند كه در آن، انجام اين‎گونه تكاليف كاري بيهوده قلمداد مي‎شود. هم اينك فرهنگ جامعه را به فرهنگي مبدل ساخته‎اند كه در آن جامعه، خود امر به معروف، از منكَرات شمرده مي‎شود. ترويج فرهنگ تساهل و تسامح و فرهنگ ليبراليسم، آن‎چنان جامعه را تحت تأثير

فرهنگ الحادي غرب قرار داده است كه امر به معروف و نهي از منكر، بي‌ادبي و دخالت در كار ديگران محسوب مي‎شود. متأسفانه در اين جامعه، نه تنها آمرين به معروف و نهي كنندگان از منكر، محترم شمرده نمي‎شوند، بلكه به آنان اعتراض مي‎شود و حتي آنان را ترور نيز مي‎نمايند.

ترويج فرهنگ تساهل و تسامح، زمينه امر به معروف و نهي از منكر را در جامعه از بين خواهد برد. كساني كه شعار مقدم بودن آزادي بر دين را مطرح مي‎نمايند، به دنبال اين هستند كه زمينه‎اي فراهم شود كه كسي نتواند به عنوان وظيفه ديني، امر به معروف يا نهي از منكر نمايد. تا روز قيامت، هر چه گناه در اثر ترويج اين فرهنگ در جامعه انجام گيرد، بخشي از آن در نامه اعمال اين افراد نوشته خواهد شد و اينان مورد لعن خدا قرار خواهند گرفت: وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَه وَلَهُمْ سُوءُ الدَّار؛(1) و كساني كه پيمان خدا را پس از بستن آن مي‏شكنند و آن‌چه را خدا به پيوستن آن فرمان داده، مي‏گسلند و در زمين فساد مي‏كنند بر ايشان لعنت است و بد فرجامي در سراي آخرت براي آنان است.

براي مبارزه با فساد در جامعه مراحل مختلفي وجود دارد. اولين گام، ارشاد كساني است كه از ناپسند بودن يك عمل اطلاعي ندارند و نمي‎دانند كه اين‎گونه اعمال، به ضرر جامعه و خلاف مصلحت است. زماني مصيبت بزرگ خواهد بود كه همان دستگاهي كه موظف به ارشاد است، خود وسيله‎اي براي گسترش فساد گردد و اجازه پخش نوارهاي مبتذل را داده و نه تنها اجازه چاپ كتب گمراه كننده را صادر نمايد، بلكه براي چاپ آن


1. رعد (13)، 25.

كتب، يارانه نيز اختصاص دهد. انتشار كتب گمراه كننده‎اي هم‎چون كتب «كسروي» و توزيع رايگان آن در مدارس و دانشگاه‌ها از جمله مواردي است كه با مشاهده آن كسي ترديد نمي‎تواند بكند كه اين گونه اعمال در جهت اشاعه فساد در جامعه صورت مي‎پذيرد.

دومين گام در مسير مبارزه با فساد، موعظه نمودن كساني است كه علي‎رغم آگاهي از يك حكم، تحت تأثير عوامل اجتماعي، دچار غفلت شده و برخلاف آن حكم عمل مي‎كنند. چنين افرادي همواره تلاش مي‎كنند تا خود را هم‎رنگ جماعت كنند و به دنبال همان كارهايي بروند كه اكثريت افراد جامعه آن مسير را مي‎پيمايند. اولين اقدامي كه در مورد چنين افرادي مي‎توان انجام داد، اين است كه از طريق موعظه و تذكر، آنان را از كار ناپسند باز داشت.

سومين مرحله جلوگيري از فساد، نهي كردن صريح است. در اين مرحله بايد در برابر اعمال ناشايست افراد، آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد. چنين نهي كردني بايد همراه با اعمال مولويت و قدرت باشد. نهي از منكر تنها به اين نيست كه از كسي با خواهش و تمنا خواسته شود كه عملي را ترك نمايد، بلكه اساساً اين گونه درخواستها نهي شمرده نمي‎شود. هم چنان كه امر به معروف نيز بايد آمرانه باشد و خواهش و تمنا، هيچ گاه امر محسوب نمي‎گردد. لذا مراحل تذكر و موعظه، قبل از امر و نهي است و در صورتي امر به معروف و نهي از منكر مصداق پيدا مي‌كند كه تذكر و موعظه مؤثر واقع نشود.

بنابراين، نهي از منكر آن است كه با مشاهده گناه از سوي كسي در جامعه، آمرانه به او تذكر داده شود. براي انجام چنين وظيفه‎اي، بايد شرايط فرهنگي جامعه به‎گونه‎اي باشد كه شخص مصلح بتواند به طور صريح و آمرانه، شخص خطاكار را نسبت به خطاي خود آگاه نموده و او را

از ارتكاب آن عمل باز دارد. بر كسي پوشيده نيست كه در هر شرايطي نمي‎توان اين‎گونه عمل نمود و در فضايي كه در حال حاضر، در اثر ترويج فرهنگ ليبراليسم بر جامعه ما حاكم شده است، چنين كاري به آساني ميسّر نيست.

فلسفه مجازات متخلفان در اسلام

مطابق آيه شريفه فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّه يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُم؛(1)پس چرا از نسل‌هاي پيش از شما خردمنداني نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين بازدارند جز اندكي از كساني كه از ميان آنان نجاتشان داديم، مبتلا شدن اقوام پيشين به عذاب الهي، ناشي از فسادهايي بوده است كه در ميان آنان رواج داشته است. برخي از مصاديق فساد شامل مختل نمودن امنيت جاني، مالي، ناموسي و هتك حرمت مؤمن مي‎شود كه در مباحث گذشته به آن‌ها اشاره شد. ليكن از آن‌جا كه در سايه تساهل و تسامح، تبليغات مسموم ومغالطاتي در اين زمينه صورت مي‎گيرد، به طوري كه گاهي حقيقت امر بر برخي از افراد اهل فضل نيز مشتبه مي‎گردد، لذا جا دارد به برخي از اين مغالطات و پاسخ به آن‌ها، به طور مختصر، اشاره شود.

برخي تصور مي‎نمايند كه ضرورت برقراري امنيت جاني و ناپسند بودن آدم‎كشي به معناي تأييد همان مطلبي است كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده است و بر اساس آن بايد مجازات اعدام، به طور كلي، برچيده شود. اما بايد به اين‎گونه افراد يادآوري شود كه مراد از ايجاد امنيت جاني در اسلام، تأمين امنيت براي نفوس پاك و افراد بي‎گناه است


1. هود (11)، 116.

و شخص جنايت‎كار بايد از عقوبت عمل خود همواره خائف باشد تا جامعه روي امنيت را به خود ببيند. براساس آيه شريفه مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِي الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا؛(1)از اين روي بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس، كسي را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادي در زمين بكشد، چنان است كه گويي همه مردم را كشته باشد، اقدام به قتل افراد در صورتي گناه محسوب مي‎شود كه منجر به كشته شدن كساني شود كه مرتكب هيچ گونه قتل و فسادي نشده‎اند. همين قرآن، در آيات ديگري هم‎چون آيه شريفه وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا؛(2) و هر كس عمداً مؤمني را بكشد، كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم مي‏گيرد و لعنتش مي‏كند و عذابي بزرگ برايش آماده ساخته است، مجازات قتل اشخاص بي‎گناه را عذاب دائم در آتش جهنم دانسته است. در اين‎گونه موارد بايد چنين افرادي در اين دنيا نيز به مجازات رسيده و قصاص شوند تا از اين طريق حيات جامعه تضمين گردد: وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَه يَاْ أُولِيْ الألْبَاب؛(3) و اِي خردمندان شما را در قصاص زندگاني است. بنابراين، امنيت جاني در پرتو حكم قصاص و اجراي حدود الهي است و قرآن كريم، در مواردي كه فساد شديدي جامعه را تهديد مي‎نمايد، مجازات كشتن افراد را تجويز مي‎كند.

در مباحث حقوقي، از دو نوع مجازات سخن به ميان مي‎آيد: 1ـ مجازات‌هايي كه جهت اعمال آن‌ها بايد شاكي خصوصي وجود داشته


1. مائده (5)، 32.

2. نساء (4)، 93.

3. بقره (2)، 179.

باشد. به عنوان نمونه، اگر فردي مرتكب قتل عمدي شود، در صورت درخواست اولياي دم، حكم اعدام در مورد قاتل اجرا مي‎شود و در صورتي كه آنان قاتل را عفو نمايند، اين حكم در مورد او به اجرا درنمي‌آيد. ليكن در مواردي، كسي حق عفو نداشته و نيازي نيز به شاكي خصوصي وجود ندارد. به عنوان نمونه، در مواردي كه حق الهي مطرح مي‎باشد، مدعي العموم يا دادستان، حتي در صورت عدم وجود شاكي خصوصي، مي‎تواند در برابر انجام آن عمل، درخواست مجازات كند. در صورتي كه شخصي مشروبات الكلي را سه مرتبه در ملاء عام بياشامد و يا مرتكب اعمال منافي عفت شود ، در مرتبه چهارم بايد حكم اعدام در مورد او به اجرا درآيد. حتي در مورد برخي از اعمال زشت، بايد در همان مرتبه اول، حكم اعدام اجرا شود.

اعدام كساني كه مرتكب چنين اعمالي مي‎شوند، براساس آيات قرآن كريم، نه تنها گناه شمرده نمي‎شود، بلكه بزرگترين مبارزه با فساد را شكل مي‎دهد. بركت اجراي حدي از حدود الهي، به اندازه‎اي است كه براساس برخي از روايات بركت آن از چهل شبانه روز نزول باران بيشتر است. در بخشي از روايت منقول از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: حَدٌّ يُقَامُ لِلَّهِ فِى الْأَرْضِ أَفْضَلُ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحا؛(1) به پا داشتن حدي از حدود الهي در روي زمين، نيكوتر از باريدن باران در چهل شبانه روز است. بنابراين، قتل اشخاص بي‎گناه مورد مذمت قرار گرفته است، نه اعدام كسي كه مرتكب جنايت و يا گناهي شده است كه حد آن اعدام است.

از جمله گناهاني كه مجازات اعدام براي آن در نظر گرفته شده، محاربه است: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الأرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأرْض


1. الكليني، محمد بن يعقوب؛ فروع الكافي؛ بيروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 7، ص 174 ، باب التحديد، روايت8.

ذَلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِى الآخِرَه عَذَابٌ عَظِيم؛(1) سزاي كساني كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او مي‏جنگند و در زمين به فساد مي‏كوشند، جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند. اين رسوايي آنان در دنياست و در آخرت عذابي بزرگ خواهند داشت. در عرف قرآن و ادبيات اسلامي، به كسي عنوان محارب اطلاق مي‎گردد كه اقدام به جنايت مسلحانه نموده و از اين طريق، با تهديد اسلحه، مال ديگران را به زور تصاحب نمايد يا متعرض ناموس ديگران شود. در قوانين و مقررات رايج كشور نيز كساني كه اقدام به ترويج مواد مخدر مي‎نمايند، مفسد في الارض شمرده مي‎شوند. اينان مصداقي از مصاديق بارز كساني هستند كه براي ترويج فساد در جامعه، تلاش مي‎كنند. براساس اين آيه شريفه، خداوند متعال براي مبارزه با فساد، چهار مجازات براي اين‎گونه افراد قرار داده است: دار زدن، قطع دست و پاي آنان در جهت خلاف يكديگر، تبعيد و اخراج آنان از جامعه و يا كشتن آنان به هر طريقي كه مقدور است.

با توجه به نص اين آيات شريفه، به خوبي مشخص مي‎شود كه اسلام خشونت‌هاي قانوني را به رسميت مي‎شناسد و نبايد به اين بهانه كه اسلام دين رحمت است، از اجراي اين احكام خودداري ورزيد. بنابراين، هر عملي كه حكم آن، مجازات اعدام باشد، از مصاديق فساد به شمار مي‎رود و اجراي اين چنين حكمي، مبارزه با فساد محسوب خواهد شد.

حاصل آن‌كه، خداوند متعال، براي مبارزه با فساد موجود در جوامع، انبيا را به سوي مردم فرستاد تا مردم را ارشاد نموده، در صورت فراهم


1. مائده (5)، 33.

بودن شرايط، يا هم‎چون حضرت داوود و حضرت سليمان(علي نبينا و آله و عليهما السلام)، خود، حكومت را به دست گيرند و يا همانند اشموئيل، از طرف خدا حاكمي را براي مردم تعيين كنند. از سوي ديگر، مسؤوليت امر به معروف و نهي از منكر نيز بر عهده تمام مردم گذاشته شده است تا زمينه براي حكومت افراد صالح فراهم شود. در روايتي از امام معصوم(عليه السلام)، اين چنين بر اين مطلب تأكيد شده است: لَتَأمُرَنَّ بِالمَعرُوفِ وَ لَتَنهُنَّ عَنِ المُنكَرِ أو لَيَستَعمِلَنَّ عَلَيكُم شِرارُكُم فَيَدعُوا خِيارُكُم فَلايُستَجابُ لَهُم؛(1) البته، يا امر به معروف و نهي از منكر خواهيد كرد و يا خداوند بدترين افراد را از ميان شما بر شما مسلط خواهد ساخت. آنگاه هر چه خوبان امت دعا و تضرع كنند، به استجابت نخواهد رسيد.

 

داستان بني اسرائيل، حقيقتي فراموش نشدني

از آن‌جا كه نقل داستان و سرگذشت اقوام پيشين، درس‌هاي آموزنده‎اي را در پي دارد، لذا در قرآن كريم داستان‌هاي فراواني نقل گرديده است. بخشي از اين حكايات، در مورد قوم بني اسرائيل مي‎باشد. تعداد زيادي از افراد اين قوم گرفتار معصيت الهي شده و مستقيماً به انجام امور خلاف اقدام نمودند. اين عده علي‎رغم ممنوع شدن صيد ماهي در روزهاي شنبه، در اين روز تور به آب مي‎انداختند و در روز بعد ماهيان را صيد و از آب خارج مي‎كردند. آنان از اين طريق، تصميم داشتند تا خداوند را فريب دهند، غافل از آن‌كه خداوند متعال نسبت به درون آنان آگاهي دارد. عده‎اي ديگر از افراد همين قوم، به نصيحت و اندرز معصيت كاران


1. الكليني، محمد بن يعقوب؛ فروع الكافي؛ بيروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 5،  ص 59 ، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، روايت 3.

‎پرداخته و به آنان گوش‎زد مي‎نمودند كه با اين‎گونه اعمال، زمينه عذاب الهي بر آنان فراهم مي‎شود. ليكن نصيحت‌هاي آنان ثمري نبخشيد و نافرماني خداوند هم چنان تداوم يافت. در ميان اين گروه‌ها، گروه ديگري حضور داشت كه نصيحت كنندگان را موعظه مي‎نمود، تلاش آنان را بي‎نتيجه قلمداد مي‎كرد و اظهار مي‎داشت: لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا؛(1) براي چه قومي را كه خدا هلاك‏كننده ايشان است ‏يا آنان را به عذابي سخت عذاب خواهد كرد، پند مي‏دهيد. اما آن گروه كه به نصيحت خطاكاران مي‎پرداخت، پاسخ مي‎داد: مَعْذِرَه إِلَي رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون؛(2) تا معذرتي پيش پروردگارتان باشد و شايد كه آنان پرهيزگاري كنند. براساس اين بخش از آيه، اين افراد احتمال عدم تأثير نصيحت‌هاي خود را مي‎دادند، ليكن براي آن‌كه در نزد خدا عذري داشته باشند، به اين عمل خود ادامه مي‎دادند. علاوه بر اين‌كه آنان يقين نداشتند كه تلاششان بي‌ثمر باشد، بلكه اين احتمال وجود داشت كه در ميان آن افراد خاطي، كساني يافت شوند كه تحت تأثير اين موعظه‎ها قرار گرفته و عمل ناشايست خود را ترك نمايند. سرانجام پس از مدتي عذاب الهي بر آنان نازل گرديد و افراد خطاكار و كساني كه وظيفه امر به معروف و نهي از منكر را ترك نموده بودند، به جزاي اعمال خود رسيدند.

ترك امر به معروف و نهي از منكر تا آن حد، حائز اهميت است كه براساس برخي از روايات، صد هزار نفر از افراد قوم حضرت شعيب(علي نبينا و آله و عليه السلام) به عذاب الهي گرفتار آمدند كه تنها چهل هزار نفر از آنان، از كساني بودند كه خود، اقدام به انجام اعمال فاسد مي‎نمودند. شصت


1. اعراف (7)، 164.

2. اعراف (7)، 164.

هزار نفر ديگر، از كساني بودند كه نهي از منكر را رها و اين افراد را به حال خود واگذار كرده بودند.(1) تنها، كساني از اين عذاب الهي جان سالم به در بردند كه در هيچ شرايطي دست از امر به معروف و نهي از منكر برنداشته و به وظيفه خود عمل نمودند. بنابراين، در هر جامعه‎اي، كسي كه گناهي را مشاهده نمايد و اقدام به نهي از منكر نكند، در گناهِ مرتكبِ آن خطا، شريك خواهد بود و هم‎چون او عذاب الهي را خواهد چشيد.


1. الكليني، محمد بن يعقوب؛ فروع الكافي؛ بيروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 5،  ص 56 ، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، روايت 1.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org