بخش سوم
شيوههاي برخورد با
مظاهر فساد
در جامعه
مروري بر مباحث گذشته
در خلال مباحث پيشين و در ضمن تعريف كلماتي همچون اصلاح، افساد، صلاح و فساد از ديدگاه قرآن كريم، اين نتيجه به دست آمد كه يكي از اهداف و شعارهاي اساسي تمام انبيا الهي(سلام الله عليهم اجمعين)، اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و افساد بوده است. دشمنان انبيا نيز عموماً كساني بودهاند كه از اهل فساد شمرده ميشدند.
همچنين در ضمن اين مباحث، به اين مطلب نيز اشاره گرديد كه عليرغم اينكه مفهوم «صلاح» و «فساد» همانند مفهوم «خوب» و «بد»، بسيار روشن به نظر ميرسد، ليكن ارائه تعريفي كه مصاديق آن را به طور دقيق مشخص كند و جاي ابهامي باقي نگذارد، كاري بس دشوار است. در اين راستا، تعريفي ارائه گرديد كه مورد تأييد ماست و ميتوان آن را به عنوان اساس اين بحث قرار داد. براساس اين تعريف، هر آنچه كه در نايل آمدن به اهداف عالي انساني، به جامعه كمك نمايد، صلاح و مصلحت است و در مقابل، هر چه كه موجب بازماندن جامعه از رسيدن به اهداف عالي انساني باشد، فساد و مفسده شمرده ميشود. به عبارت ديگر، مفسدين همواره تلاش ميكنند تا در جامعه شرايطي حاكم شود كه در نهايت، مردم از رسيدن به كمال مطلوب خود باز مانند و در مقابل،
مصلحان كساني هستند كه سعي ميكنند تا مفاسد و نقايص را برطرف كرده و هر چه بيشتر زمينه را براي رشد و سعادت مردم فراهم سازند.
پس از آن، چنين بيان گرديد كه از ديدگاه اسلامي و بر اساس آنچه كه از قرآن كريم و بيانات ائمه اطهار(سلام الله عليهم اجمعين) استفاده ميشود، مهمترين محور مفاسد در جامعه، در دو سطح قرار ميگيرد، زيرا اهداف جامعه در دو سطح متوسط يا مياني و عالي يا نهايي طبقهبندي ميشود. اهداف متوسط همواره زمينه را براي تحقق هدف نهايي فراهم ميسازند. براي رسيدن هر جامعهاي به هدف نهايي خود، بايد حداقل در چهار محور مهم، امنيت بر جامعه حاكم باشد و نيازهاي آن جامعه در اين چهار محور تأمين شود. در مرحله اول، سلامت جان افراد مطرح است. در جامعه بايد شرايط بهگونهاي فراهم شود كه امنيت جاني وجود داشته و افراد بتوانند با سلامت و عافيت به زندگي خود ادامه دهند. هر چه موجب حفظ حيات انسانها توأم با عافيت شود، مصلحت و در مقابل، هر چه كه جان مردم و سلامت آنها را به خطر اندازد، فساد شمرده خواهد شد. محور دوم، امنيت اموال افراد است. از آنجا كه افراد براي تأمين زندگي خود به اموالي نياز دارند، لذا كساني كه با زحمت و تلاش مشروع در پي كسب مال حلال هستند، بايد با خاطري آسوده به حق خود و منفعتي كه لازمه آن تلاش است، نايل شوند و بر اموال آنها تعدّي و تجاوز نشود. محور سوم، مربوط به امنيت ناموس انسانهاست. انسان به حسب فطرت خدادادي و همچنين بر اساس فرهنگ الهي و اسلامي، آرامش زندگي خود را مرهون زندگي خانوادگي سالم ميداند. در صورت به خطر افتادن اين آرامش، محبت، مهرباني و صميميت در نتيجه روابط نامعقول و ناصحيح جنسي در يك جامعه، آن جامعه به سعادت نخواهد رسيد. در مرحله آخر نيز، مسأله امنيت آبرو و حيثيت افراد مطرح است و آن چه به حيثيت و آبروي
انسانها لطمه زده، آنها را از چشم مردم بيندازد، نوعي فساد است و بايد از آن اجتناب شود.
تمام اين موارد، اهداف مقدّماتي بوده و از مصالحي شمرده ميشوند كه مقدمه برايِ هدف و مصلحتِ عاليتري است و آن هدف عالي كه تنها در مكتب انبيا(سلام الله اجمعين) مطرح است، ارتباط انسان با خدا ميباشد. تأمين تمام نيازهاي طبيعي انسان، مقدمهاي براي برقراري ارتباط حقيقي با خدا و تقويت آن است. حتي اگر در صورت تأمين تمام آن اهداف و مصلحتهاي مقدماتي، اين هدف عالي به خطر افتد، همچنان هدف نهايي تحقق پيدا نكرده است.
ارتباط با خدا، منشأ انسانيتِ انسان
از ديدگاه قرآن، كساني كه به سمت عملي ساختن محورهاي كمال كه والاترين آنها، معرفت به خداوند است، گام بردارند، «مصلح» شمرده ميشوند و در صورتي كه در يكي از اين محورها اختلالي ايجاد كرده و در صدد تضعيف ارتباط افراد با خدا برآيند، در زمره «مفسدين» به شمار خواهند رفت. به عبارت ديگر، بزرگترين فساد در جامعه، فسادي است كه باعث سقوط انسان از مرحله انسانيت شود و او را در زمره حيوانات، و گاهي پستتر از حيوانات قرار دهد. قرآن كريم نيز كفّار را بدتر از حيوانات دانسته و در تعبير شگفتآوري فرموده است: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُون؛(1)بيترديد بدترين جنبندگان پيش خدا كساني هستند كه كفر ورزيده و ايمان نميآورند. خداوند متعال در اين آيه شريفه، كفار را نه به عنوان بدترين حيوانات، بلكه به عنوان بدترين
1. انفال (8)، 55.
جنبندگان معرفي نموده است. براساس اين تعبير، بدترين جنبندگان، كساني هستند كه از سر عناد كفر ورزيده و به خدا ايمان نميآورند. منطق قرآن بدين گونه است كه انسان را زماني شرافتمند و داراي كرامت انساني ميداند كه با خدا ارتباط برقرار نموده و طالب حق و حقيقت باشد؛ اما كسي را كه از سر عناد با حق و حقيقت مخالفت ورزد، از هر حيواني پستتر ميشمارد.
بنابراين، در صورتي كه كساني تلاش نمايند تا ايمان افراد جامعه ضعيف گردد و معرفت آنان نسبت به حق و حقيقت كاهش يابد، مرتكب شديدترين فسادها گرديدهاند. بيان عالمانه مقام معظم رهبري(حفظهالله) مبني بر هدف قرار گرفتن ايمان جوانان، نشاندهنده اين است كه دشمنان اسلام قصد دارند تا از اين طريق، فساد را در جامعه گسترش دهند. براساس ديدگاه قرآن كريم، مفسدان، بيشترين خيانت را به جامعه خود روا ميدارند و بدين ترتيب تلاش ميكنند تا افراد جامعه را از مرحله انسانيت خارج نمايند؛ به طوري كه نسل آينده از سلامت كافي برخوردار نبوده و درگير انواع مختلفي از مفاسد باشد.
عواملي كه سبب به وجود آمدن فساد در جامعه ميگردند، سلامت جامعه را به خطر انداخته، نسل انسانها را به فساد خواهند كشاند: وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَاد؛(1) و هنگامي كه روي برميگردانند [ و از نزد تو خارج ميشوند] كوشش ميكنند كه در زمين فساد نمايند و كشت و نسل را نابود سازند و خداوند تباهكاري را دوست ندارد. براساس اين تعبير كه يكي از تعابير عجيب قرآن است، فسادهاي جامعه نه تنها همان فرد
1. بقره (2)، 205.
فاسد، بلكه نسل انسان را با تباهي رو به رو ميسازد. در اين صورت، حتي كساني كه پس از اين، اعضاي اصلي جامعه را تشكيل خواهند داد، به سمت فساد گرايش خواهند داشت. در واقع، فسادي كه يك جامعه را تهديد ميكند، فسادي است كه نوجوانان و جوانان جامعه را نيز در بر ميگيرد و آنان را به سمت نابودي سوق ميدهد. جوامع كنوني، در بند رانت خواري، سوء استفادههاي مالي، رشوه خواري، تبعيض و ساير امور گرفتار آمدهاند و براساس بينش اسلامي، اينگونه موارد، از مفاسد بزرگي شمرده ميشوند كه بايد براي مبارزه با آنها تلاش نمود.
شيوههاي مبارزه، با فساد براساس آيات قرآن كريم
جامعهاي را نميتوان نشان داد كه از گزند فساد در امان مانده باشد و گرفتار هيچ نوع فسادي نباشد. البته اميد ميرود كه با ظهور منجي عالم بشريت، حضرت ولي عصر(عجل اللّه تعالي فرجه الشريف)، جامعهاي به وجود آيد كه در آن از فساد اجتماعي خبري نباشد، ليكن در همان جامعه آرماني نيز احتمال وجود فسادهاي فردي وجود دارد. لذا جا دارد تا به بيان شيوههايي پرداخته شود كه اسلام براي پيشگيري از تحقق اين فسادها و يا مبارزه با آنها در صورت فراگير شدن فساد اجتماعي، در نظر گرفته است. به عبارت ديگر، بايد بر همگان روشن گردد كه اسلام براي دفع فساد، قبل از آنكه در جامعه ريشه دواند، چه راههايي را در نظر گرفته است و براي رفع فسادي كه در جامعه ريشه دوانده، چه چارهاي انديشيده است.
مهمترين گامي كه خداوند در جهت مبارزه با فساد در جوامع مختلف برداشته است، ارسال انبيا الهي ميباشد. عدم آگاهي افراد از مصاديق فساد، منشأ پيدايش اولين مراحل فساد در جامعه است. از اين رو ارسال
انبيا الهي از سوي خداوند متعال، يكي از مراحل مهم مبارزه با فساد به شمار ميرود. هرچند كه انسان برحسب فطرت اوليه خود به دنبال خير و صلاح است، ليكن در برخي از موارد، افرادي تصور مينمايند كه برخي از اعمال به صلاح آنان است و حال آنكه در حقيقت، آن اعمال به صلاح آنان نيست و حتي ممكن است فساد را نيز به همراه داشته باشد. خداوند متعال براي جلوگيري از تحقق اين مرحله از فساد در جامعه، انبيا را به سوي مردم فرستاد تا به بيان مصاديقي از فساد بپردازند كه شناخت آنها به تبيين و تعريف انبيا نياز دارد. بنابراين، در واقع، بعثت انبيا، خود نوعي اصلاح و مبارزه با فساد به شمار ميرود.
پس از آنكه مصاديق صلاح و فساد، از طريق بيانات انبيا و دستورات و تعاليم آنان مشخص گرديد، در مقام اجراي دستورات ايشان نيز ممكن است فسادهايي در جامعه تحقق پيدا كند؛ زيرا گاهي، افرادي آگاهانه و عليرغم اطلاع از فاسد بودن عملي، آن را مرتكب ميشوند. در بيان علت ارتكاب چنين اعمالي از سوي اين افراد ميتوان گفت كه انسان از غرايز و اميال گوناگوني برخوردار است كه در مقام عمل با يكديگر در تزاحمند بهگونهاي كه اگر كسي در يك لحظه بخواهد تمام خواستههايش تحقق پيدا كند، امكان نخواهد داشت. به عنوان نمونه، انسان قادر نخواهد بود كه در عين حال كه مشغول نماز است، به غذا خوردن، كار كردن، درس خواندن و اموري از اين قبيل بپردازد.
هنگام اوج گرفتن و طغيان برخي از خواستههاي انسان، تزاحمي بين آنها و بسياري از خواستههاي اساسي انسان به وجود آمده و مانعي بر سر راه تحقق خواستههاي مشروع انسان ايجاد ميشود. در عصر حاضر نيز ميتوان نمونههاي فراواني از اينگونه موارد را در كشورهاي غربي
مشاهده نمود. در اين كشورها، به آساني، ميتوان هرگونه جرم و جنايت را مشاهده نمود. تا آنجا كه تعداد زندانيان پيشرفتهترين كشور دنيا، آمريكا، 25% كل زندانيان دنيا را تشكيل ميدهد. عليرغم آنكه جمعيت آن كشور حتي كمتر از يك سوم جمعيت كشورهايي همچون چين يا هندوستان است، ليكن تعداد زندانيان آن، معادل يك چهارم كل زندانيان جهان است. تعداد افراد مبتلا به امراض بدون علاج، به خصوص بيماريهاي عصبي، در اين كشور از تمام دنيا بيشتر است و مصرف داروهاي آرام بخش مورد نياز براي افراد مبتلا به كسالتهاي عصبي در اين كشور بيداد ميكند و قابل مقايسه با كشورهاي ديگر نيست.
علل بسياري از فسادهاي شايع در كشورهايي همچون آمريكا مشخص است و در برخي از اين كشورها مبارزه با اين مفاسد در دستور كار مسئولان قرار گرفته است؛ ليكن حقيقت آن است كه در عمل، چندان توجهي به اين حقايق نميشود و روز به روز بر فساد در اين جوامع افزوده ميشود. ساده انديشاني تصور نمودهاند كه شايسته است، خدايي كه اين عالم را براي صلاح و كمال آفريده است و هدف او از آفرينش انسانها رسيدن به كمال است، جلوي اين افراد را گرفته و مانع از وقوع فساد در اين جوامع شود. اما بايد به اين افراد كه صلاح انسان را در اين ميدانند كه خود خداوند مانع تحقق فساد انسانها در جوامع مختلف شود، يادآوري نمود كه كمترين اشكال بر اين ايده، آن است كه با حكمت آفرينش انسان سازگار نيست. اراده خداوند بر اين امر تعلق گرفته است كه انسان با اختيار خود، و نه با جبر و زور، به كمال برسد.
تا قبل از آفرينش انسان اين خلأ در جهان وجود داشت كه موجودي داراي اختيار در آن وجود نداشت كه بتواند به مقام جانشيني خداوند در
روي زمين دست يابد. از اين رو، ضرورت، اقتضا مينمود كه موجودي پا به عرصه وجود گذارد كه داراي گرايشات و تمايلاتي به سوي گناه باشد، ليكن عليرغم وجود چنين جاذبههايي، خود را حفظ كرده و مرتكب معصيت خداوند نشود. در صورتي كار انسان ارزشمند است كه اين جاذبهها در او وجود داشته باشد، والاّ اگر خداوند بهگونهاي انسان را ميآفريد كه هرگز نتواند مرتكب معصيت شود، در اين صورت كار انسان از ارزش چنداني برخوردار نبود و انسان نميتوانست به كمال نهايي دست يابد.
گرچه قرآن كريم در آياتي همچون آيه شريفه فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِين؛(1)پس اگر [خدا] ميخواست قطعا همه شما را هدايت ميكرد، تأكيد ميكند كه خداوند متعال ميتواند تمام انسانها را به سمتي سوق دهد كه كار شايسته انجام داده، به او ايمان آورند، ليكن خداوند اين كار را نخواهد كرد؛ چرا كه با هدف آفرينش و حكمت الهي سازگار نميباشد و خداوند هرگز در صدد مجبور ساختن انسانها به اطاعت از خود نيست. تا زماني كه انسان، انسان است، بايد زمينه انتخاب گناه هم براي او فراهم باشد، اما او نيز بايد تلاش نمايد تا از ارتكاب معاصي بپرهيزد.
حال كه بايد دست انسان براي انجام گناه باز باشد و خداوند نيز تصميم به مجبور ساختن انسان براي عدم ارتكاب معاصي ندارد، ميبايست تدبيري انديشيده شود تا جوامع، از كشيده شدن به سمت فساد مصون مانند. براي دست يافتن به اين هدف، از همان روشهاي تشريعي استفاده شده است كه منافاتي نيز با اختيار انسان ندارد. خداوند متعال با وضع قوانين و دستوراتي تلاش نموده تا انسان را از مهلكه فساد نجات داده و او را به سمت اعمال شايسته سوق دهد. برخي از اين دستورات و قوانين
1. انعام (6)، 149.
الهي كه از طريق انبيا به دست انسانها رسيده و براي آنان تشريح شده است، در ذيل ميآيد:
الف. تشكيل حكومت حق
اولين اقدامي كه ميتواند بيشترين تأثير را در جلوگيري از فساد داشته باشد، تشكيل حكومت حق است. تمام افراد از هر مذهب و نژادي، بر اين مسأله اتفاق نظر دارند كه در هر جامعهاي بايد حكومتي وجود داشته باشد كه داراي قدرتي مافوق قدرت افراد باشد؛ در غير اين صورت، هرج و مرج حاكم ميشود و انسانها مانند گرگ به جان يكديگر افتاده و فسادي برپا خواهند كرد كه قابل كنترل نخواهد بود. بنابراين در هر جامعهاي بايد حكومت وجود داشته باشد، حتي اگر خود اين حكومت هم از اهل فساد باشد. در اين زمينه، حضرت علي(عليه السلام) تصريح ميفرمايد: إِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِير بَرٍّ أَوْ فَاجِر؛(1) همانا مردم چارهاي جز داشتن اميري نيكوكار يا فاسد ندارند. براساس اين فرمايش، جامعه نبايد در هيچ زماني بدون حاكم بماند. در صورتي كه حاكمي شايسته حكومت كند، مطلوب حاصل است، اما اگر چنين نبود، حتي وجود حاكم ظالم از نبودن حكومت بهتر است. خدمت انبيا به بشر اين است كه تلاش ميكنند تا حاكم جامعه، حاكمي صالح و حكومت نيز حكومتي برحق باشد.
از منّتهاي خداوند بر جوامع انساني كه آمادگي پذيرش حكومت حق را پيدا كردهاند، اين است كه كسي را كه صلاحيت حكومت داشته باشد، براي آنان مبعوث و يا معرفي نموده است. حكومت حضرت داوود(علي نبينا و آله و عليه السلام) در ميان بني اسرائيل، از نمونههاي بارز عنايت خداوند به
1. حضرت علي(عليه السلام)؛ نهج البلاغه؛ ترجمه محمد دشتي؛) بيجا(: نشر مشرقين، 1379، ص92، خطبه 40.
انسانها است. حضرت داود هم پيامبر و هم داراي حكومت بود. خداوند متعال، آن حضرت را اينچنين مورد خطاب قرار داد: يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَه فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَاب؛(1) اي داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم؛ پس ميان مردم به حق داوري كن و زنهار از هوس پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه ميكند. در حقيقت كساني كه از راه خدا به در ميروند به [سزاي] آنكه روز حساب را فراموش كردهاند، عذابي سخت خواهند داشت. در اين آيه شريفه، آن حضرت، به طور رسمي، به عنوان خليفه خدا در روي زمين و جهت حكومت بر مردم معرفي شده است و مردم نيز موظف به اطاعت از او شدهاند. بعد از او نيز فرزندش، حضرت سليمان به حكومت رسيد.
قبل از به قدرت رسيدن حضرت داوود، پيامبري ديگر در ميان بنياسرائيل مبعوث گرديد كه براساس برخي از روايات، نام او اشموئيل، كه در زبان عربي اسماعيل گفته شده است، ميباشد.(2) از آنجا كه در آن زمان مردم آن ديار، تحت شكنجه و ظلم حاكمي مستبد قرار گرفته بودند، آن پيامبر بزرگوار مردم را به مبارزه با اين حاكم ظالم دعوت كرد. آنان نيز آماده جنگ شده و از آن حضرت درخواست كردند تا سلطان يا اميري را براي ايشان معرفي كند تا در سايه اطاعت از او در اين جنگ پيروز شده و حكومت حقّي را تشكيل دهند. آن پيامبر عظيم الشأن نيز در برابر اجابت درخواست آنان، از آنان قول گرفت كه حكومت كسي را كه از جانب خدا
1. ص (38)، 26.
2. العروسي الحويزي، الشيخ جمعه ؛ تفسير نور الثقلين؛ چ4، قم: مؤسسه اسماعيليان، 1373،ج1، ص245، روايت 972.
براي آنان معرفي ميگردد، پذيرفته و از او اطاعت نمايند. اما به محض اينكه، طالوت به عنوان ملك و حاكم از سوي خدا معرفي گرديد، همان افراد به بحث و جدل با پيامبر خويش پرداختند و در حكومت طالوت تشكيك كردند و اظهار داشتند: أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَه مِّنَ الْمَال؛(1)چگونه او را بر ما پادشاهي باشد با آنكه ما به پادشاهي از وي سزاوارتريم و به او از حيث مال گشايشي داده نشده است!؟ آنان بر طالوت ايراد وارد ساختند كه وي شخص ثروتمندي نيست و لذا حق حكومت را نيز نخواهد داشت. در پاسخ به اين ايراد گفته شد: إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَه فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيم؛(2) در حقيقت خدا او را بر شما برتري داده و او را در دانش و [نيروي] بدني بر شما برتري بخشيده است و خداوند پادشاهي خود را به هر كس كه بخواهد، ميدهد و خدا گشايشگر داناست. بدين ترتيب به مردم آن ديار فهمانده شد كه آنچه لازمه چنين حكومتي است، توانايي فكري، علمي و بدني است كه تمام اين موارد در شخص طالوت جمع است و از اين رو خداوند او را از ميان بندگان خود براي حكومت بر بني اسرائيل برگزيده است.
حاصل آنكه خداوند متعال براي افرادي كه در صدد احقاق حق خود و مبارزه با فساد بر ميآيند، حاكمان شايسته را تعيين فرموده و حتي در مواقعي از آنان نام برده است. از سوي ديگر، اين وظيفه بر گردن ساير افراد قرار داده شده است كه در صورت صدور احكام حكومتي از جانب
1. بقره (2)، 247.
2. بقره (2)، 247.
انبيا الهي، به آن فرامين گردن نهند و از آن بزرگواران اطاعت نمايند. بدين جهت اطاعت از فرستادگان الهي در حكم اطاعت خداوند دانسته شده است: مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّه:(1)هر كس از پيامبر فرمان برد، در حقيقت خدا را فرمان برده است.
بنابراين، برقراري حكومت حقي كه احكام خدا را بشناسد، صادقانه براي اجراي اين احكام تلاش نمايد و در جهت رضايت خداوند گام بردارد، بهترين راه براي جلوگيري از مفاسد اجتماعي است. اما بايد به اين نكته توجه داشت كه هر حكومتي قائم به افراد محدودي است و در يك جامعه چند ميليوني، متصدي شدن ميليونها نفر از افراد آن جامعه امكان پذير نخواهد بود؛ بلكه تعداد محدودي از افراد جامعه در قالب دولت و كارمندان دولت، كه اين قبيل وظايف را بر عهده دارند، قرار ميگيرند. از آنجا كه اعضاي دولت و كارمندان آن، از ميان خود مردم انتخاب ميشوند، در صورتي كه فساد در جامعه رواج داشته باشد، در اعضاي دولت كه از بطن همين جامعه به پا خاستهاند، نيز تأثير خواهد گذاشت. به عنوان نمونه، در صورت عادت افراد جامعه به رشوه خواري، فردي كه از ميان آنان انتخاب ميشود نيز، حتي اگر در مقام وزارت باشد، به رشوهخواري خواهد پرداخت. نمايندگان مجلس چنين جامعهاي نيز با اخذ رشوه، به وزيري رأي داده و يا وزيري را به استيضاح خواهند كشاند. مسلم است كه با وجود چنين حكومتي، مشكلات جامعه به حال خود باقي خواهد ماند.
تنها در صورتي جامعه رو به صلاح حركت خواهد نمود كه افراد نخبه و ممتاز شناخته شده، حكومت به آنان سپرده شود. بدين ترتيب، آنان صادقانه به مردم خدمت كرده، تا حد امكان از گسترش فساد در جامعه
1. نساء (4)، 80.
جلوگيري ميكنند. بر كسي مخفي نيست كه اين تعداد از افراد به قدر كافي در جامعه وجود ندارند و قدرت آنان در حال حاضر به آن اندازه نيست كه بتوانند در كل جامعه و در هر شهر و ديار و قصبهاي، مانع از تحقق فساد گردند؛ به ويژه آنكه جامعه كنوني ايران با توطئههاي مختلف جهاني براي ايجاد فساد مواجه است. بنابراين، تنها در صورتي ميتوان به جلوگيري از فساد در جامعه اميد داشت كه دولت صالح و شايستهاي بر مسند امور قرار گيرد.
ب. امر به معروف و نهي از منكر
در صورتي كه حاكمي صالح و دولتي وظيفه شناس در رأس امور باشد، تنها قادر خواهد بود تا با بخشي از مفاسد در جامعه به مبارزه برخيزد. به همين دليل خداوند متعال براي كامل نمودن لطف خود بر بندگان، قانون ديگري را نيز وضع كرده است تا جلوي فساد در جامعه گرفته شود. اين قانون، همان قانون امر به معروف و نهي از منكر است كه حتي كودكان مكتبي نيز از آن اطلاع دارند، ليكن در جامعه، كمتر كسي به آن قانون عمل ميكند. حتي كمتر كسي را ميتوان يافت كه به وظيفه امر به معروف و نهي از منكر، به آن ميزان كه در رسالههاي عمليه نوشته شده است، عمل نمايد.
علت به وجود آمدن چنين وضعيتي آن است كه در جامعه شرايطي را فراهم نمودهاند كه در آن، انجام اينگونه تكاليف كاري بيهوده قلمداد ميشود. هم اينك فرهنگ جامعه را به فرهنگي مبدل ساختهاند كه در آن جامعه، خود امر به معروف، از منكَرات شمرده ميشود. ترويج فرهنگ تساهل و تسامح و فرهنگ ليبراليسم، آنچنان جامعه را تحت تأثير
فرهنگ الحادي غرب قرار داده است كه امر به معروف و نهي از منكر، بيادبي و دخالت در كار ديگران محسوب ميشود. متأسفانه در اين جامعه، نه تنها آمرين به معروف و نهي كنندگان از منكر، محترم شمرده نميشوند، بلكه به آنان اعتراض ميشود و حتي آنان را ترور نيز مينمايند.
ترويج فرهنگ تساهل و تسامح، زمينه امر به معروف و نهي از منكر را در جامعه از بين خواهد برد. كساني كه شعار مقدم بودن آزادي بر دين را مطرح مينمايند، به دنبال اين هستند كه زمينهاي فراهم شود كه كسي نتواند به عنوان وظيفه ديني، امر به معروف يا نهي از منكر نمايد. تا روز قيامت، هر چه گناه در اثر ترويج اين فرهنگ در جامعه انجام گيرد، بخشي از آن در نامه اعمال اين افراد نوشته خواهد شد و اينان مورد لعن خدا قرار خواهند گرفت: وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَه وَلَهُمْ سُوءُ الدَّار؛(1) و كساني كه پيمان خدا را پس از بستن آن ميشكنند و آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده، ميگسلند و در زمين فساد ميكنند بر ايشان لعنت است و بد فرجامي در سراي آخرت براي آنان است.
براي مبارزه با فساد در جامعه مراحل مختلفي وجود دارد. اولين گام، ارشاد كساني است كه از ناپسند بودن يك عمل اطلاعي ندارند و نميدانند كه اينگونه اعمال، به ضرر جامعه و خلاف مصلحت است. زماني مصيبت بزرگ خواهد بود كه همان دستگاهي كه موظف به ارشاد است، خود وسيلهاي براي گسترش فساد گردد و اجازه پخش نوارهاي مبتذل را داده و نه تنها اجازه چاپ كتب گمراه كننده را صادر نمايد، بلكه براي چاپ آن
1. رعد (13)، 25.
كتب، يارانه نيز اختصاص دهد. انتشار كتب گمراه كنندهاي همچون كتب «كسروي» و توزيع رايگان آن در مدارس و دانشگاهها از جمله مواردي است كه با مشاهده آن كسي ترديد نميتواند بكند كه اين گونه اعمال در جهت اشاعه فساد در جامعه صورت ميپذيرد.
دومين گام در مسير مبارزه با فساد، موعظه نمودن كساني است كه عليرغم آگاهي از يك حكم، تحت تأثير عوامل اجتماعي، دچار غفلت شده و برخلاف آن حكم عمل ميكنند. چنين افرادي همواره تلاش ميكنند تا خود را همرنگ جماعت كنند و به دنبال همان كارهايي بروند كه اكثريت افراد جامعه آن مسير را ميپيمايند. اولين اقدامي كه در مورد چنين افرادي ميتوان انجام داد، اين است كه از طريق موعظه و تذكر، آنان را از كار ناپسند باز داشت.
سومين مرحله جلوگيري از فساد، نهي كردن صريح است. در اين مرحله بايد در برابر اعمال ناشايست افراد، آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار داد. چنين نهي كردني بايد همراه با اعمال مولويت و قدرت باشد. نهي از منكر تنها به اين نيست كه از كسي با خواهش و تمنا خواسته شود كه عملي را ترك نمايد، بلكه اساساً اين گونه درخواستها نهي شمرده نميشود. هم چنان كه امر به معروف نيز بايد آمرانه باشد و خواهش و تمنا، هيچ گاه امر محسوب نميگردد. لذا مراحل تذكر و موعظه، قبل از امر و نهي است و در صورتي امر به معروف و نهي از منكر مصداق پيدا ميكند كه تذكر و موعظه مؤثر واقع نشود.
بنابراين، نهي از منكر آن است كه با مشاهده گناه از سوي كسي در جامعه، آمرانه به او تذكر داده شود. براي انجام چنين وظيفهاي، بايد شرايط فرهنگي جامعه بهگونهاي باشد كه شخص مصلح بتواند به طور صريح و آمرانه، شخص خطاكار را نسبت به خطاي خود آگاه نموده و او را
از ارتكاب آن عمل باز دارد. بر كسي پوشيده نيست كه در هر شرايطي نميتوان اينگونه عمل نمود و در فضايي كه در حال حاضر، در اثر ترويج فرهنگ ليبراليسم بر جامعه ما حاكم شده است، چنين كاري به آساني ميسّر نيست.
فلسفه مجازات متخلفان در اسلام
مطابق آيه شريفه فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّه يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُم؛(1)پس چرا از نسلهاي پيش از شما خردمنداني نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين بازدارند جز اندكي از كساني كه از ميان آنان نجاتشان داديم، مبتلا شدن اقوام پيشين به عذاب الهي، ناشي از فسادهايي بوده است كه در ميان آنان رواج داشته است. برخي از مصاديق فساد شامل مختل نمودن امنيت جاني، مالي، ناموسي و هتك حرمت مؤمن ميشود كه در مباحث گذشته به آنها اشاره شد. ليكن از آنجا كه در سايه تساهل و تسامح، تبليغات مسموم ومغالطاتي در اين زمينه صورت ميگيرد، به طوري كه گاهي حقيقت امر بر برخي از افراد اهل فضل نيز مشتبه ميگردد، لذا جا دارد به برخي از اين مغالطات و پاسخ به آنها، به طور مختصر، اشاره شود.
برخي تصور مينمايند كه ضرورت برقراري امنيت جاني و ناپسند بودن آدمكشي به معناي تأييد همان مطلبي است كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده است و بر اساس آن بايد مجازات اعدام، به طور كلي، برچيده شود. اما بايد به اينگونه افراد يادآوري شود كه مراد از ايجاد امنيت جاني در اسلام، تأمين امنيت براي نفوس پاك و افراد بيگناه است
1. هود (11)، 116.
و شخص جنايتكار بايد از عقوبت عمل خود همواره خائف باشد تا جامعه روي امنيت را به خود ببيند. براساس آيه شريفه مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِي الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا؛(1)از اين روي بر فرزندان اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس، كسي را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادي در زمين بكشد، چنان است كه گويي همه مردم را كشته باشد، اقدام به قتل افراد در صورتي گناه محسوب ميشود كه منجر به كشته شدن كساني شود كه مرتكب هيچ گونه قتل و فسادي نشدهاند. همين قرآن، در آيات ديگري همچون آيه شريفه وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا؛(2) و هر كس عمداً مؤمني را بكشد، كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم ميگيرد و لعنتش ميكند و عذابي بزرگ برايش آماده ساخته است، مجازات قتل اشخاص بيگناه را عذاب دائم در آتش جهنم دانسته است. در اينگونه موارد بايد چنين افرادي در اين دنيا نيز به مجازات رسيده و قصاص شوند تا از اين طريق حيات جامعه تضمين گردد: وَلَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَه يَاْ أُولِيْ الألْبَاب؛(3) و اِي خردمندان شما را در قصاص زندگاني است. بنابراين، امنيت جاني در پرتو حكم قصاص و اجراي حدود الهي است و قرآن كريم، در مواردي كه فساد شديدي جامعه را تهديد مينمايد، مجازات كشتن افراد را تجويز ميكند.
در مباحث حقوقي، از دو نوع مجازات سخن به ميان ميآيد: 1ـ مجازاتهايي كه جهت اعمال آنها بايد شاكي خصوصي وجود داشته
1. مائده (5)، 32.
2. نساء (4)، 93.
3. بقره (2)، 179.
باشد. به عنوان نمونه، اگر فردي مرتكب قتل عمدي شود، در صورت درخواست اولياي دم، حكم اعدام در مورد قاتل اجرا ميشود و در صورتي كه آنان قاتل را عفو نمايند، اين حكم در مورد او به اجرا درنميآيد. ليكن در مواردي، كسي حق عفو نداشته و نيازي نيز به شاكي خصوصي وجود ندارد. به عنوان نمونه، در مواردي كه حق الهي مطرح ميباشد، مدعي العموم يا دادستان، حتي در صورت عدم وجود شاكي خصوصي، ميتواند در برابر انجام آن عمل، درخواست مجازات كند. در صورتي كه شخصي مشروبات الكلي را سه مرتبه در ملاء عام بياشامد و يا مرتكب اعمال منافي عفت شود ، در مرتبه چهارم بايد حكم اعدام در مورد او به اجرا درآيد. حتي در مورد برخي از اعمال زشت، بايد در همان مرتبه اول، حكم اعدام اجرا شود.
اعدام كساني كه مرتكب چنين اعمالي ميشوند، براساس آيات قرآن كريم، نه تنها گناه شمرده نميشود، بلكه بزرگترين مبارزه با فساد را شكل ميدهد. بركت اجراي حدي از حدود الهي، به اندازهاي است كه براساس برخي از روايات بركت آن از چهل شبانه روز نزول باران بيشتر است. در بخشي از روايت منقول از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: حَدٌّ يُقَامُ لِلَّهِ فِى الْأَرْضِ أَفْضَلُ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحا؛(1) به پا داشتن حدي از حدود الهي در روي زمين، نيكوتر از باريدن باران در چهل شبانه روز است. بنابراين، قتل اشخاص بيگناه مورد مذمت قرار گرفته است، نه اعدام كسي كه مرتكب جنايت و يا گناهي شده است كه حد آن اعدام است.
از جمله گناهاني كه مجازات اعدام براي آن در نظر گرفته شده، محاربه است: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الأرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأرْض
1. الكليني، محمد بن يعقوب؛ فروع الكافي؛ بيروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 7، ص 174 ، باب التحديد، روايت8.
ذَلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِى الآخِرَه عَذَابٌ عَظِيم؛(1) سزاي كساني كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او ميجنگند و در زمين به فساد ميكوشند، جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهتيكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند. اين رسوايي آنان در دنياست و در آخرت عذابي بزرگ خواهند داشت. در عرف قرآن و ادبيات اسلامي، به كسي عنوان محارب اطلاق ميگردد كه اقدام به جنايت مسلحانه نموده و از اين طريق، با تهديد اسلحه، مال ديگران را به زور تصاحب نمايد يا متعرض ناموس ديگران شود. در قوانين و مقررات رايج كشور نيز كساني كه اقدام به ترويج مواد مخدر مينمايند، مفسد في الارض شمرده ميشوند. اينان مصداقي از مصاديق بارز كساني هستند كه براي ترويج فساد در جامعه، تلاش ميكنند. براساس اين آيه شريفه، خداوند متعال براي مبارزه با فساد، چهار مجازات براي اينگونه افراد قرار داده است: دار زدن، قطع دست و پاي آنان در جهت خلاف يكديگر، تبعيد و اخراج آنان از جامعه و يا كشتن آنان به هر طريقي كه مقدور است.
با توجه به نص اين آيات شريفه، به خوبي مشخص ميشود كه اسلام خشونتهاي قانوني را به رسميت ميشناسد و نبايد به اين بهانه كه اسلام دين رحمت است، از اجراي اين احكام خودداري ورزيد. بنابراين، هر عملي كه حكم آن، مجازات اعدام باشد، از مصاديق فساد به شمار ميرود و اجراي اين چنين حكمي، مبارزه با فساد محسوب خواهد شد.
حاصل آنكه، خداوند متعال، براي مبارزه با فساد موجود در جوامع، انبيا را به سوي مردم فرستاد تا مردم را ارشاد نموده، در صورت فراهم
1. مائده (5)، 33.
بودن شرايط، يا همچون حضرت داوود و حضرت سليمان(علي نبينا و آله و عليهما السلام)، خود، حكومت را به دست گيرند و يا همانند اشموئيل، از طرف خدا حاكمي را براي مردم تعيين كنند. از سوي ديگر، مسؤوليت امر به معروف و نهي از منكر نيز بر عهده تمام مردم گذاشته شده است تا زمينه براي حكومت افراد صالح فراهم شود. در روايتي از امام معصوم(عليه السلام)، اين چنين بر اين مطلب تأكيد شده است: لَتَأمُرَنَّ بِالمَعرُوفِ وَ لَتَنهُنَّ عَنِ المُنكَرِ أو لَيَستَعمِلَنَّ عَلَيكُم شِرارُكُم فَيَدعُوا خِيارُكُم فَلايُستَجابُ لَهُم؛(1) البته، يا امر به معروف و نهي از منكر خواهيد كرد و يا خداوند بدترين افراد را از ميان شما بر شما مسلط خواهد ساخت. آنگاه هر چه خوبان امت دعا و تضرع كنند، به استجابت نخواهد رسيد.
داستان بني اسرائيل، حقيقتي فراموش نشدني
از آنجا كه نقل داستان و سرگذشت اقوام پيشين، درسهاي آموزندهاي را در پي دارد، لذا در قرآن كريم داستانهاي فراواني نقل گرديده است. بخشي از اين حكايات، در مورد قوم بني اسرائيل ميباشد. تعداد زيادي از افراد اين قوم گرفتار معصيت الهي شده و مستقيماً به انجام امور خلاف اقدام نمودند. اين عده عليرغم ممنوع شدن صيد ماهي در روزهاي شنبه، در اين روز تور به آب ميانداختند و در روز بعد ماهيان را صيد و از آب خارج ميكردند. آنان از اين طريق، تصميم داشتند تا خداوند را فريب دهند، غافل از آنكه خداوند متعال نسبت به درون آنان آگاهي دارد. عدهاي ديگر از افراد همين قوم، به نصيحت و اندرز معصيت كاران
1. الكليني، محمد بن يعقوب؛ فروع الكافي؛ بيروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 5، ص 59 ، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، روايت 3.
پرداخته و به آنان گوشزد مينمودند كه با اينگونه اعمال، زمينه عذاب الهي بر آنان فراهم ميشود. ليكن نصيحتهاي آنان ثمري نبخشيد و نافرماني خداوند هم چنان تداوم يافت. در ميان اين گروهها، گروه ديگري حضور داشت كه نصيحت كنندگان را موعظه مينمود، تلاش آنان را بينتيجه قلمداد ميكرد و اظهار ميداشت: لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا؛(1) براي چه قومي را كه خدا هلاككننده ايشان است يا آنان را به عذابي سخت عذاب خواهد كرد، پند ميدهيد. اما آن گروه كه به نصيحت خطاكاران ميپرداخت، پاسخ ميداد: مَعْذِرَه إِلَي رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون؛(2) تا معذرتي پيش پروردگارتان باشد و شايد كه آنان پرهيزگاري كنند. براساس اين بخش از آيه، اين افراد احتمال عدم تأثير نصيحتهاي خود را ميدادند، ليكن براي آنكه در نزد خدا عذري داشته باشند، به اين عمل خود ادامه ميدادند. علاوه بر اينكه آنان يقين نداشتند كه تلاششان بيثمر باشد، بلكه اين احتمال وجود داشت كه در ميان آن افراد خاطي، كساني يافت شوند كه تحت تأثير اين موعظهها قرار گرفته و عمل ناشايست خود را ترك نمايند. سرانجام پس از مدتي عذاب الهي بر آنان نازل گرديد و افراد خطاكار و كساني كه وظيفه امر به معروف و نهي از منكر را ترك نموده بودند، به جزاي اعمال خود رسيدند.
ترك امر به معروف و نهي از منكر تا آن حد، حائز اهميت است كه براساس برخي از روايات، صد هزار نفر از افراد قوم حضرت شعيب(علي نبينا و آله و عليه السلام) به عذاب الهي گرفتار آمدند كه تنها چهل هزار نفر از آنان، از كساني بودند كه خود، اقدام به انجام اعمال فاسد مينمودند. شصت
1. اعراف (7)، 164.
2. اعراف (7)، 164.
هزار نفر ديگر، از كساني بودند كه نهي از منكر را رها و اين افراد را به حال خود واگذار كرده بودند.(1) تنها، كساني از اين عذاب الهي جان سالم به در بردند كه در هيچ شرايطي دست از امر به معروف و نهي از منكر برنداشته و به وظيفه خود عمل نمودند. بنابراين، در هر جامعهاي، كسي كه گناهي را مشاهده نمايد و اقدام به نهي از منكر نكند، در گناهِ مرتكبِ آن خطا، شريك خواهد بود و همچون او عذاب الهي را خواهد چشيد.
1. الكليني، محمد بن يعقوب؛ فروع الكافي؛ بيروت: دار الاضواء ، 1413ق، ج 5، ص 56 ، باب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، روايت 1.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org