- پيشگفتار
- درس اول: مفهوم و جايگاه تزكيه
- درس دوم: نفس و تزكيه آن
- درس سوم: تكامل و تنازل نفس
- درس چهارم: كمال نهايى انسان«قرب الى الله»
- درس پنجم: «عبوديت»، راز كمال انسان
- درس ششم: خودپرستى، عامل سقوط
- درس هفتم: در جستجوى هويت انسانى
- درس هشتم: خروج از غفلت
- درس نهم: عوامل غفلت
- درس دهم: ياد خدا، هويتبخش انسان
- درس يازدهم: ذكر لفظى و ذكر قلبى
- درس دوازدهم: راهى براى ذكر قلبى
- درس سيزدهم: مانعى مهم براى ذكر
- درس چهاردهم: اهميت تفكر، در سير معنوى
- درس پانزدهم: مقايسه دنيا و آخرت
- درس شانزدهم: دنيا از ديدگاه اسلام
- درس هفدهم: نقش ايمان و عمل صالح در تكامل انسان
- درس هجدهم: متعلَّق و مراتب ايمان
- درس نوزدهم: راههاى تقويت ايمان
- درس بيستم: تحليل رابطه ايمان و عمل
- درس بيست و يكم: گناه، عامل سقوط انسان
- درس بيست و دوم: نماز، سرّ تكامل
- درس بيست و سوم: نقش «نيت» در تعالى و سقوط انسان
- درس بيست و چهارم: ريــا
- درس بيست و پنجم: نيت و مراتب آن
- درس بيست و ششم: در جستجوى روح نماز
- درس بيست و هفتم: نماز خاشعان
- درس بيست و هشتم: راهى براى خشوع در نماز (1)
درس بيست و ششم
در جستجوى روح نماز
نماز واقعى
آنچه از مجموع معارف اسلام استفاده مىشود اين است كه مهمترين و بهترين كارها نزد خداى متعال و براى نيل به مراتب قرب الهى «نماز» است. در قرآن و روايات اسلامى ويژگىها و آثارى براى نماز بيان گرديده كه آن را در مرتبه عالىترين كارها قرار مىدهد و «خيرالعمل» بودن نماز چيزى است كه در شريعت مقدس بدان تصريح شده و ما خود هر روز در اذان و اقامه نمازهاى پنجگانه به اين مطلب اعتراف مىكنيم.
با اين همه، متأسفانه ما از نمازهاى خود چندان بهرهاى نمىبريم. بسيارى از ما نه از نمازهاى خود لذت مىبريم و نه آثار و نتايج آن را در وجود خود احساس مىكنيم. به عكس، نماز غالباً براى ما سنگين است و با كراهت به سراغ آن مىرويم. وقتى هم نمازمان تمام مىشود، حالمان به گونهاى است كه گويا بارى سنگين را كه موجب زحمت و رنج ما بوده از دوش افكندهايم! البته همين نمازهاى ما هرقدر هم كمرنگ و كمخاصيت باشد نسبت به بىنمازى بسيار بسيار ارزشمند است. همين كه انسان براى انجام وظيفه، دقايقى را در پيشگاه الهى بايستد و سر به خاك بسايد، بسيار قيمت دارد. اما
بحث اين است كه قدر و ارزش نماز و بهرهاى كه ما مىتوانيم از آن ببريم بسيار فراتر از اينها است.
ما با آن افق اعلاى نماز و ملكوتى آن بسيار فاصله داريم و متأسفانه از آثار فوقالعاده آن محروم هستيم. سرّ اين محروميت نيز اين است كه ما نماز را در همين ظواهر الفاظ و اذكار و حركات و سكناتش خلاصه كردهايم و از روح و حقيقت آن غافليم. از نمازى كه حاصلش لقلقه زبان و خم و راست شدنى بيش نيست، نمىتوان انتظار داشت كه انسان را به معراج ببرد! نمازهاى بسيارى از ما شبيه نماز است و ما فقط اداى نماز را در مىآوريم!
لازم نيست حتماً نماز طولانى باشد؛ نماز اگر كوتاه و مختصر هم باشد اما روح داشته باشد، مىتواند معجزه بيافريند و انسان را از پستترين مراحل به اوج شرف و عظمت برساند. اگر نماز روح داشته باشد، قرآن كريم مىفرمايد اثرش اين است: از كار زشت و ناپسند باز مىدارد. با اين حال ما بسيارى از نمازخوانها را ديدهايم كه به محض خارج شدن از مسجد به دنبال گناه مىروند و نماز تأثيرى در بازداشتن آنان از گناه و زشتكارى نداشته است.
در روايتى، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل مىكنندكه آن حضرت مىفرمايند، كسى كه پنج نوبت نماز مىخواند، مثل آن است كه نهرى جلوى خانهاش باشد و روزى پنج بار بدنش را در آن بشويد؛ آيا چرك و كثافتى در بدنش باقى خواهد ماند(1)؟! با اين همه، ما پنج نوبت نماز مىخوانيم، اما هنوز هم آلوده به چرك و كثافت انواع گناهان هستيم! همه
1. بحار الانوار، ج 82، باب 1، روايت 41. انما منزلة الصلوات الخمس لامتى كنهر جار على باب احدكم فما ظن احدكم لو كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر خمس مرات فى اليوم ا كان يبقى فى جسده درن فكذلك و اللّه الصلوات الخمس لامتى.
اينها به سبب آن است كه نمازهاى ما «نماز» نيست، بلكه شبيه نماز و اداى نماز را در آوردن است.
گام اول براى استفاده از روح و حقيقت نماز
براى نزديك شدن به روح نماز و بهرهمند شدن از حقيقت آن، اولين گام اين است كه در حين نماز «توجه» به نماز داشته باشيم. البته در انجام فعل اختيارى و ارادى، حتماً نوعى توجه وجود دارد و محال است بدون توجه، فعل اختيارى از او صادر شود؛ اما براى حصول اين شرط، وجود مرتبهاى ضعيف از توجه نيز كافى است. در مورد نماز هم گاه توجه آنچنان ضعيف است كه اگر انسان، مثلا، در ركعت سوم باز گردد و بخواهد به ياد بياورد كه تشهد ركعت دومش را چگونه خوانده، به خاطر نمىآورد! اين همان نمازى است كه روح ندارد و براى انسان تعالى ايجاد نمىكند.
اولين گام براى نايل شدن به حقيقت و روح نماز اين است كه توجه كنيم براى چه اينجا ايستادهايم و مىخواهيم چه بكنيم. حتى جلوتر از آن، از همان اولين كلمه و جملهاى كه شروع به اذان و اقامه مىكنيم، توجه داشته باشيم كه اين جملات براى چيست. لااقل در اين حد باشد كه گويى متنى را حفظ كرده و مىخواهيم براى كسى بخوانيم؛ در اين حال مراقبيم كه حروف و كلمات را درست ادا كنيم و جملهها و عبارتها را پس و پيش نخوانيم.
گام دوم
گام دوم اين است كه هر جمله و ذكرى را كه مىگوييم به معنا و مفاد آن توجه داشته باشيم. اگر در يك نماز، موفق به اين كار نشديم، در نماز بعدى حتماً
سعى كنيم كه اين كار را انجام دهيم. اگر در نماز بعدى هم موفق نبوديم، در نماز پس از آن سعى كنيم، قبل از اداى هر جملهاى، ابتدا معناى آن را در ذهن حاضر كنيم و سپس آن جمله را ادا كنيم؛ مثلا اگر مىخواهيم «اللّه اكبر» بگوييم، ابتدا اين مفهوم را كه خدا از همه چيز و همه كس بزرگتر است در ذهن حاضر كنيم و سپس «اللّه اكبر» بگوييم. اين مسألهاى بسيار مهم و اساسى است و اگر كسى بدان موفق شود گامى بلند در راستاى نيل به مقصود برداشته است.
اما با اين دو گام، هنوز نماز ما «عبادت» نشده است. حتى اگر موفق شويم از ابتدا تا انتهاى نماز حضور قلب و توجهى كامل داشته باشيم و در اداى آگاهانه تك تك كلمات و نيز توجه به معانى آنها توفيق صد در صد داشته باشيم، براى نيل به حقيقت نماز، دست كم يك گام ديگر لازم است.
گام سوم
مرحله سوم در اين مسير آن است كه سعى كنيم حال و باور قلبى ما نيز متناسب با همان چيزى باشد كه به زبان مىآوريم. اگر در نماز مىگوييم: «إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعِين»، بايد حالمان نيز به گونهاى باشد كه واقعاً جز خدا از هيچكس ديگرى يارى نخواهيم و اميد و اعتمادمان به كسى جز او نباشد. وقتى تكبيرة الاحرام و «اللّه اكبر» مىگوييم، بايد باور قلبىمان نيز اين باشد كه خدا را «بزرگترين» بدانيم.
اينكه انسان در حين نماز، حالش نيز با آنچه بر زبان مىآورد متناسب باشد مراتب مختلفى دارد. مرتبه يا مراتبى از آن، كم و بيش، از راه تمرين براى همه قابل دسترسى است. مراتبى از آن ويژه اولياءاللّه و كسانى است كه
به درجات بسيار عالى معرفت و كمال دست يافتهاند. ائمه معصومين(عليهم السلام) حالاتى بسيار عجيب در نمازشان داشتهاند. آنان در حين نماز به هيچ چيز جز خدا توجه نداشتند. اين داستان در مورد حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) معروف است كه تيرى به پاى آن حضرت فرورفته بود و نمىتوانستند آن را از پاى ايشان بيرون بياورند. صبر كردند تا زمانى كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به نماز ايستادند و در آن حال تير را از پاى ايشان بيرون كشيدند بدون آن كه آن حضرت متوجه اين امر شوند و دردى را احساس كنند.(1)
داستانى از مرحوم آيتالله خوانسارى
قضيهاى را خود من از افراد موثق درباره مرحوم آيت اللّه العظمى حاج سيد احمد خوانسارى شنيدهام. نقل مىكنند كه ايشان كسالتى داشتند و بايد معده ايشان را عمل جراحى مىكردند. طبيعتاً بايد بيهوشى انجام مىگرفت تا بتوانند عمل جراحى را انجام دهند. مرحوم آيت اللّه خوانسارى بر اساس احتياطى ابا داشتند كه بيهوش شوند. از اين رو گفته بودند كه بدون بيهوشى عمل جراحى را انجام دهند! هرچه گفته بودند، نمىشود، مىخواهند شكم را پاره كنند و بعد هم دوباره بدوزند، حتماً بايد بيهوش شويد؛ ايشان فرموده بودند، شما كارى نداشته باشيد و بدون بيهوشى عمل را انجام دهيد! سرانجام پزشكان بدون بيهوشى ايشان را عمل مىكنند، شكم را پاره مىكنند و قسمتى از معده را بيرون مىآورند و دوباره شكم را بخيه مىكنند! در طول اين مدت، حضرت آيت اللّه خوانسارى هيچ عكسالعملى كه كوچكترين نشانى از درد و ناراحتى باشد از خود نشان نمىدهند! پزشكان باور نمىكردهاند كه چنين چيزى واقعاً ممكن باشد.
1. ر. ك: ارشاد القلوب، ج 2، ص 217.
نقل مىكنند كه آن بزرگوار در تمام طول عمل جراحى، توجهش را به ساحت مقدس پروردگار معطوف مىكند، به گونهاى كه كاملا از خودش و دنياى پيرامونش غافل مىشود!
نماز قلبى
اگر مراحلى را كه ذكر شد دنبال كنيم، به تدريج مىتوانيم به مراتبى از روح و واقعيت نماز دست يابيم. ابتدا بايد به خودِ الفاظى كه مىگوييم و حركاتى كه انجام مىدهيم توجه كنيم. سپس به معنا و مفهوم آنچه مىگوييم توجه نماييم. در نهايت نيز بايد سعى كنيم حالت درونى و قلبى خود را با آنچه به ظاهر انجام مىدهيم و بر زبان جارى مىكنيم متناسب سازيم.
حضرت امام(رحمه الله) و ساير علماى اخلاق اين توصيه را دارند كه مىفرمايند «سعى كنيد اين مطالب را وارد قلب كنيد». بايد سعى كنيم به مرور، حقايق مطالبى را كه در نماز مىگوييم يا به صورت عملى در ظاهر نشان مىدهيم، به قلبمان وارد كنيم. اگر «اللّهاكبر» مىگوييم حقيقتاً به اين مطلب برسيم كه خداوند از هركس و هر چيز بزرگتر است. اگر به ظاهر در مقابل خدا خاكسارى نشان مىدهيم و به سجده مىافتيم، به قلب و باطن نيز منيتها و انانيتهاى خود را به دور بريزيم و واقعاً بنده و تسليم محض خداى متعال باشيم.
افسانه يا واقعيت
متأسفانه ما از بس نسبت به اين مطالب فاصله داريم، گاهى حتى فكر مىكنيم اين حرفها افسانه و رؤيايى بيش نيست! قرآن كريم در وصف مؤمنان مىفرمايد: إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً. وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا
إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً. وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعا؛(1) چون [قرآن] بر آنان خوانده شود سجدهكنان به روى، در مىافتند؛ و مىگويند: «منزه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنى است.» و بر روى زمين مىافتند و مىگريند و بر فروتنى آنها مىافزايد. مؤمنان حقيقى و آنانى كه ايمان در قلبشان راه يافته، وقتى كه قرآن بر ايشان تلاوت مىشود با صورت بر روى زمين مىافتند و مىگريند. كسى به آنان ياد نداده كه اين كار را بكنند، بلكه اين واكنش طبيعى آنها نسبت به تأثير قرآن است! و هرچه بيشتر قرآن براى آنان خوانده شود بر خشوعشان افزوده مىشود. بنده در تمام عمر شصت و چند سالهام حتى يك نفر را نديدهام كه به هنگام شنيدن قرآن چنين حالتى برايش ايجاد شود. البته كسانى را ديدهام كه به هنگام شنيدن قرآن اشك از چشمانشان جارى شده، ولى اينكه بر روى زمين بيفتند و صورت بر خاك بگذارند و بگريند؛ من تا به حال مشاهده نكردهام.
در سابق افراد متعددى بودهاند كه چنين حالى داشتهاند؛ اما در اين زمانها كه زرق و برق دنيا بيشتر شده و مسابقه در هجوم به سوى ماديات تشديد گرديده است، اين حالات كمتر ديده مىشود. امروزه حتى اگر كسى در حال نماز گريه كند يا با شنيدن آيات قرآن اشك بريزد آن را بدعت در دين تلقى كرده و كارى بىوجه و بىمعنا مىدانند! آيا چيزى كه صريحاً در خود قرآن آمده است بدعت در دين است؟! دلهاى برخى (و بلكه بسيارى) از انسانها به قدرى سخت است كه آيات قرآن هيچ حركت و تحولى در آن ايجاد نمىكند و سر سوزنى بر آن تأثير ندارد! به راستى ما را چه مىشود كه در مقابل آيات
1. اسراء (17)، 107ـ109.
الهى اينگونه سرد و بىروح بر جاى مىمانيم؟ آيا وقت آن نرسيده كه در وضع دل و روح خود تجديد نظرى كنيم و كمى هم با خدا و آيات الهى انس پيدا كنيم؟ آياوقت آن نشده كه مؤمنان حالت خشوع پيدا كنند و مانند كسانى نباشند كه به مرور زمان آنچنان سنگدل شدهاند كه حتى قطرهاى اشك در چشمانشان ظاهر نمىشود؟ چه بسيار كسانى كه در اثر حرارت آيات قرآن، يخهاى قلب و روحشان آب شده و به دامان خدا بازگشتهاند. چرا ما يكى از آنان نباشيم؟ داستان فضيل بن عياض معروف است. فضيل راهزن بود. شبى در حين دزدى و بالا رفتن از ديوار خانه مردم، شنيد كه صاحبخانه آيه (اَلَمْ يَأْنِ...) را تلاوت مىكند. اين آيه به يكباره فضيل را تكان داد و انقلابى در او پديد آورد. همانجا توبه كرد و گفت: «چرا، وقتش رسيده است»! او با همين يك آيه آنچنان عوض شد كه از اولياء اللّه گرديد. آيا وقت آن نرسيده كه در نماز حضور قلبى بيشتر داشته باشيم و تا اين حد نماز را سرسرى نگيريم؟!
تفاوت نمازِ باتوجه و نماز غافلانه
يكى از راههايى كه براى درمان اين مشكل وجود دارد تفكر و تأمل درباره فوايد توجه و حضور قلب در نماز، و ضررهاى ناشى از غفلت و بىتوجهى در نماز است؛ ما به فوايد اهتمام به نماز و ضررهاى ناشى از عدم توجه به آن «باور» و «ايمان» نداريم. «علم» داريم اما «ايمان» نداريم. منكر اين فوايد و ضررها نيستيم و اگر از ما در باره آنها سؤال كنند، به آنها معترفيم، اما مراتب ايمان و باورمان نسبت به آنها بسيار ضعيف و كمرنگ است. به همين سبب است كه از علممان نتيجه عملى نمىگيريم. از اين رو مناسب است در فرصتهايى، چند دقيقه قبل از نماز در باره اهميت نماز و اين كه توجه و
حضور قلب در نماز تا چه حد مىتواند ارزش عمل ما را بالا ببرد تأمل كنيم. تفاوت نمازِ باتوجه با نمازِ بىتوجه از زمين تا آسمان است. حتّى فاصله نماز كم توجه با نمازى كه توجه آن بيشتر است از تصور بيرون است.
با توجّه به محدوديت ذهن، با تشبيه به معاملههاى دنيايى، اين مطلب تا حدّى براى ما روشن مىشود. فرض كنيد شخص تاجرى با سرمايه معيّنى مىتواند يكى از دو معامله را انجام دهد. در يك معامله، مثلا، سودش يك ميليون تومان خواهد بود و در معامله ديگر يك ميليارد تومان سود خواهد برد. اگر اين تاجر، معامله بايك ميليون تومان سود را انتخاب كند، چه ضرر بزرگى به خود زده و بعداً چقدر حسرت خواهد خورد؟ اگر فرضاً بخواهيم با عدد و رقم بيان كنيم، مثل ايناست كه ما مىتوانيم در مقابل 5 دقيقه نماز صد ميليارد تومان سود به دست آوريم، اما به صد تومان قانع مىشويم! آيا خسارت بالاتر از اين مىشود؟ يا مثل ايناست كه مىتوانيم در مقابل يك نماز 5 دقيقهاى، مرواريد يا برليانى با صدها ميليون تومان قيمت را به كف آوريم، اما دلمان را به يك تكه شيشه كاملا بىارزش خوش مىكنيم! الآن كه مىخواهيم «الله اكبر» بگوييم هر دو راه براى ما باز است و ما هر روز و روزى چند بار با اختيار خود، نمازمان را با شيشه و پول سياه بىارزش عوض مىكنيم!
الان ما متوجه نيستيم كه هر روز چه ضرر هنگفتى از ناحيه نمازهاى بى توجه خود متحمل مىشويم، اما روزى قطعاً به اين مسأله پى خواهيم برد. آن روز انگشت تأسف به دندان خواهيم گزيد و آه «حسرت» سر خواهيم داد.
آخرين نماز
از ديگر چيزهايى كه مىتواند به حضور قلبِ بيشترِ ما در نماز كمك كند و در
روايات هم به آن اشاره شده است، توجه به اين نكته است كه احتمال دارد اين نماز آخرين نمازى باشد كه مىخوانيم! پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در ضمن نصايحى به يكى از اصحاب به نام «ابوايوب خالد بن زيد»، فرمودند: فَصَلِّها صَلاةَ مَوَدِّع؛(1) يعنى به هنگام نماز طورى نماز بخوان كه گويا اين آخرين نمازى است كه مىخوانى؛ نماز خداحافظى تو است.
به راستى از كجا معلوم كه پس از اين نماز آنقدر زنده بمانيم كه به نماز ديگرى هم برسيم؟! ما وقتى وارد نماز مىشويم حتى نمىتوانيم يقين داشته باشيم كه همين نماز را به پايان خواهيم برد! تا چه رسد به اين كه بخواهيم به نمازهاى ديگر اميد داشته باشيم. اگر بداند واقعاً اين آخرين نماز او است، آن نماز را با حالت توبه و انابه و تضرع به درگاه خداوند بهجا خواهد آورد. در هر نمازى چنين احتمالى هست كه واقعاً آخرين نماز ما باشد، پس شايسته است در آن نماز رو به خدا كنيم و آن نماز را نماز توبه و استغفار و استغاثه قرار دهيم.
اگر انسان اين احساس را داشته باشد كه اين آخرين بارى است كه در پيشگاه الهى سر به سجده مىگذارد، قطعاً طورى ديگر نماز خواهد خواند؛ نمازى وداعگونه با چشمانى اشكبار و صفايى ملكوتى، همچون وداع رزمندگان در شبهاى عمليات. اگر اينگونه شود انسان تلاش خواهد كرد بيشترين و بهترين بهره را از اين نمازش بگيرد.
نماز، ملاقات با بزرگترين بزرگ
از ديگر جهاتى كه مىتواند كمك كند به اين كه انسان توجهش در نماز بيشتر
1. بحارالانوار، ج 73، باب 129، روايت 4.
باشد اين است كه فكر كند در نماز مىخواهد به درگاه چه كسى برود و با كدام بزرگ مىخواهد روبرو شود. هر قدر انسان اين معنا را بيشتر مورد توجّه قرار دهد خشوع و خضوع و توجهش در نماز بيشتر خواهد شد. انسان بايد توجه كند كه در نماز با كسى سخن مىگويد كه از باطن او آگاه است و كوچكترين خطورات ذهنى و قلبىاش از او مخفى نيست.
براى آنكه اين باور در ما پيدا شود، مىتوانيم در اتاقى كه پردهاى بر در آن آويخته و كسى غير از ما در آنجا نيست، بنشينيم و تصور كنيم كه كسى از پشت آن پرده مراقب اعمال و رفتار ما است؛ بهطورى كه ما او را نمىبينيم ولى او ما را كاملا مىبيند و مراقب ما است. آيا اعمال و رفتار شما در اين حالت با آن حالتى كه چنين تصورى نداريد يكسان است؟ قطعاً يكسان نيست. يقين كه جاى خود دارد، انسان اگر احتمال هم بدهد كه كسى از پشت آن پرده، مراقب او است دست و پايش را جمع مىكند و دست به هر كار و حركتى نخواهد زد.
در نماز نيز بايد اين حالت را تمرين كنيم. اگر ما به هنگام نماز حضور خدا را دستكم در حد يك انسان معمولى هم احساس كنيم، نمازمان با آنچه كه فعلا هست بسيار متفاوت خواهد شد؛ چه رسد به اينكه حضور خدا را با مقام خدايىاش احساس كنيم!
حضور خدا را با همه وجود درك كنيم و ببينيم كه خدا حاضر است. وقتى «اياك نعبد و اياك نستعين» مىگوييم، بدين معنا است كه گويى خداوند مقابل ما ايستاده و ما در حضور او هستيم و رو به حضرتش كرده، عرضه مىداريم: ما فقط تو را مىپرستيم و فقط از تو يارى مىطلبيم. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به ابوذر مىفرمايند، اگر خودت را در اين حد نمىيابى كه با خدايى كه مىبينى حرف
بزنى، دستكم اين حال را داشته باش كه باور دارى در حين عبادت، خداوند تو را مىبيند و شاهد و ناظر تو است: فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراك.(1) البته خود رسول الله(صلى الله عليه وآله) و حضرات ائمه معصومين(عليهم السلام) از اين كه «گويا» خدا را مىبينند فراتر رفتهاند و «حقيقتاً» خدا را مىبينند و عبادت مىكنند.
آنچه كه بيشتر و در درجه اول براى ما ممكن است همين است كه در حين عبادت و نماز اين حال را براى خود مجسّم كنيم كه خداوند ما را مىبيند و صداى ما را مىشنود و كاملا شاهد و ناظر ما است. نماز خواندن به معناى مواجهه رو در رو و سخن گفتن از نزديك با خداى متعال است. بايد يقين داشته باشيم خداوند سخن ما را مىشنود و به آن توجه دارد و بالاتر از آن، از قلب و دل ما نيز آگاه است. مهم اين است كه ما دلمان را رو به سوى خدا كنيم. اگر در نماز دلمان جاى ديگرى باشد، مثل آن است كه در حال صحبت كردن با كسى، پشت خود را به او بكنيم! اينكارى بسيار زشت و كمال بىادبى است! در نماز نيز ما در حال صحبت با خدا هستيم و اگر دلمان رو به سويى ديگر باشد دقيقاً مثل آن است كه پشتمان را به خدا كرده باشيم و حرف بزنيم! كسى كه ادب مصاحبت با خدا را نگاه نمىدارد و هنگام سخن گفتن با خدا پشتش را به خدا مىكند، اين نشان از خوى و خصلت حيوانى او است؛ چرا كه اين حيوان است كه ادب حضور و مصاحبت را نمىفهمد و هنگامى كه با او سخن مىگويند همچنان در عالم خويش است و سر در آخور خود دارد!
1. بحارالانوار، ج 70، باب 54، روايت 7.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org