قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

ضرورت توجه به عوامل شکل‌گيري فتنه‌ها و مقابله با آنها

حضرت آيت‌الله علامه مصباح يزدي ـ‌ شانزدهمين  نشست سراسري دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي  - 27/11/1390

آزمايش‌هاي اجتماعي، زمينة بروز فتنه‌ها

خداوند متعال به‌طور دائم در اين عالم شرايطي را پيش مي‌آورد تا همة افراد در هر موقعيت و شرايطي ـ اعم از طبيعي،‌ جغرافيايي و ارثي ـ  آزموده شوند تا هويت اصلي خود را ابراز کنند. اين همان چيزي است که در فرهنگ قرآني با عنوان «آزمايش» از آن ياد شده است. اين آزمايش‌هاي فردي به‌طور دائم در حال رخ دادن است. با دقت درمي‌يابيم که هر يک از ما در هر لحظه در معرض چندين آزمايش هستيم، اما برخي از آزمايش‌‌ها جنبة‌ اجتماعي دارد؛ يعني براي فراهم شدن زمينة آن، مقدمات زيادي نياز است تا صحنة آزمايش فراهم شود و جامعه‌اي بتواند با تمام ابعادش در آن آزمايش آزموده شود و افراد صالح و فاسد از يکديگر بازشناخته شوند؛ به اين نوع آزمايش‌ها معمولاً فتنه مي‌گويند. البته فتنه در لغت صرفاً به اين موارد اختصاص ندارد؛ اما در ادبيات فرهنگ عمومي ما، وقتي امت يا جامعه‌اي در شرايط پيچيده‌اي قرار مي‌گيرد که بايد تصميم‌گيري دسته‌جمعي کنند و همه بايد به‌نوعي در آن سهيم باشند و جاي لغزش فراوان است، چنين شرايطي را فتنه مي‌‌گويند؛ وگرنه آزمايش‌هاي فردي به‌طور مکرر و دائمي برقرار است. گاهي در طول تاريخ امت‌ها، چندين مرتبه از اين نوع آزمايش‌‌ها پيش آمده است. اين آزمايش‌‌ها براي امت ما نيز  بوده است. براي نمونه، بعد از رحلت پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌و‌سلم، متأسفانه جامعة اسلامي از آزمايشي که در آن قرار گرفت، سربلند بيرون نيامد. بعدها نيز در مواردي آزمايش‌هاي عمومي‌اي براي جامعة اسلامي پيش ‌آمد که پرداختن بدان‌ها نيازمند وقت ديگري است.

نمونه‌اي از فتنه‌هاي معاصر

در دوران حيات ما، يعني در حدود پنجاه يا شصت سال گذشته، چند جريان پيش آمده است که هر کدام از آنها يک آزمايش بزرگ عمومي بوده است. نمونة برجستة آن، از شروع نهضت امام خميني‌(ره) تا  دوران پيروزي انقلاب شکل گرفت. پس از پيروزي انقلاب نيز در چند مقطع، به تعبير مقام معظم رهبري، پيچ‌هاي تعيين‌کننده‌‌اي در مسير ما پيدا شد؛ اما به هر حال، آن فتنه‌اي که همة مابا آن آشناييم، آزمايشي بود که در سال 1388 اتفاق افتاد. به نظر شما براي اين‌که چنين حادثه‌اي در کشور اتفاق بيفتد، مقدماتش از چند وقت پييش مي‌بايست شروع شده باشد؟ آن شخصيت‌هايي که نقش تعيين‌کننده در اين فتنه داشتند، و سران اين فتنه شمرده مي‌شدند، در چه زماني مي‌توانستند اين نقشه را ايفا کنند؟ اين افراد از سي يا چهل سال پيش مي‌بايست شرايطي برايشان فراهم مي‌شدتا روزي بتوانند در مقام افرادي مورد اعتماد مردم و تأثيرگذار در آنها، به‌گونه‌اي که درصد قابل توجهي از مردم به اينها علاقه داشته باشند، نقش ايفا کنند؛ فردي که در زمان امام، سال‌هاي طولاني در دوران جنگ، مسئوليت ادارة کشور را بر عهده داشته است ـ  در آن زمان، مهم‌ترين نقش را نخست‌وزير داشت ـ  فرد ديگري که سال‌ها رياست مجلس شوراي اسلامي را بر عهده داشته، و امام چندين پست به او داده بود، چنين افرادي بعد از سي سال عامل فتنه شدند؛ يعني باعث شدند حادثه‌اي در جامعه رخ دهد که ميليون‌ها انسان در معرض لغزش قرار گيرند و شيطان اميد ببندد به اين‌که نظام اسلامي به‌وسيلة اينها از بين برود. زمينة چنين اتفاقي به‌راحتي فراهم نمي‌شود و مقدمات فراواني از جانب  دشمنان، دوستان و مشکلات جامعه بايد پيش بيايد و آن‌قدر شرايط بين‌المللي در هم تنيده شود تا چنين حادثه‌اي رخ بدهد. جان سالم به‌ در بردن از چنين پديدة پيچيده‌اي، توفيق زيادي مي‌خواهد؛ و متأسفانه ديديم که بسياري از افراد زيرک و برجستة جامعه که در ابتدا غرض و مرضي هم نداشتند و  دنبال مصلحت هم بودند، در دام اين افراد افتادند و کار بر آنها مشتبه شد. برخي از اين افراد نيز پس  از مدتي به اشتباه خود پي بردند و به‌شکلي توبه کردند. عده کمي نيز هستند که بر اشتباه خود باقي مانده‌اند؛ اما اشخاصي نيز هستند که في‌حد‌نفسه ما آنها را انسان‌هاي سالمي مي‌دانيم و تعجب مي‌کنيم که چرا در دام افتادند. البته اين خاصيت فتنه است.

پيشگيري قبل از وقوع

 ولي آن‌چه ما درک مي‌کنيم، اين است که چه‌بسا حوادث پيچيدة خطرناکي پيش آيد که افراد زيرک و با‌تجربه‌ نيز در کام آن فرو روند و اين باعث مي‌شود که از خودمان بهتر مراقبت کنيم. آن درسي که مي‌توانيم از اين جريان بگيريم آن است که ابتدا خودمان، و سپس با راهنمايي کردن افرادي که مي‌توانيم روي آنها اثر بگذاريم، مانند زن و فرزند و دوستانمان، از اين جريان درس بگيريم و مواظب باشيم تا ديگردر اين‌ دام‌ها نيفتيم. بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که دام‌ها خيلي پيچيده و رنگارنگ است و انسان به‌سادگي متوجه آنها نمي‌شود.

عبرت‌هاي جنگ جمل

براي مثال، به جنگ جمل توجه کنيد. خود شکل‌گيري جنگ جمل فتنة عجيبي بود. بنده با سابقة بيش از شصت سال آشنايي با منابع ديني، هنوز نمي‌توانم درست تحليل کنم که چگونه  چنين جنگي تحقق يافت. در اين جنگ،  فردي صريح‌اللهجه‌ وقت خواست تا نزد اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌عليه  برود؛ در حالي که در دوران جنگ و درگيري، تماس با فرماندة کل قوا کار آساني نيست. به هر حال، با اصرار وقت گرفت و نزد حضرت رفت و گفت آقا! من مي‌دانم شما پسر عموي پيغمبر هستيد، پيغمبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به شما خيلي علاقه داشتند، شما خدمات بزرگي براي اسلام انجام داده‌ايد و فضايلي داريد؛ ولي در برابر شما نيز چند نفر از بزرگان اصحاب پيغمبر هستند؛ پسر عمة خودتان، طلحه و زبير هستند که از بزرگان اصحاب پيغمبر هستند، همچنين همسر پيغمبر هست، آن‌ها سه نفرند و شما يک نفريد؛ من از کجا بفهمم راه کدام‌تان درست است؟ بي‌شک اين شبهه منحصر به اين شخص نبود و صدها يا هزاران فرد بدان مبتلا بودند. درست است که امام علي‌عليه‌السلام انسان خوبي است؛ اما در طرف مقابل او نيز انسان‌هاي بدي قرار ندارند؛ يکي پسر عمة پيغمبر است که حضرت برايش خيلي دعا کرده است؛ زبير بزرگ خاندان بني‌هاشم است؛ طلحه نيز يکي از بزرگان اصحاب است؛ اينها کساني بودند که در شوراي شش نفره، در کنار حضرت علي‌عليه‌السلام در مقام تعيين‌کنندة سرنوشت جامعة اسلامي معرفي شده بودند. همچنين زني در ميدان جنگ و سياست موضع بگيرد، آن هم همسر پيغمبر و کسي که قرآن درباره‌اش فرموده است وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ،[1] از خانه‌هايتان بيرون نياييد؛ با وجود حاکم بودن چنين فرهنگي که معمول هم نبود همسر فردي در ميدان جنگ وارد مبارزه شود، هر کسي ممکن است شک کند که واقعاً آيا حق با علي بوده است يا با طرف مقابل او؛ اگر علي حکومت را به اين افراد واگذار مي‌کرد، ‌چه اتفاقي مي‌افتاد؟ به فرض که حق هم با علي بود ، اما به هر حال، ‌علي مجبوربود دو کارگزار را معين کند، يکي براي بصره و ديگري براي کوفه.  چه اشکالي داشت که يکي از اين پست‌‌ها را به طلحه و ديگري را به زبير مي‌‌داد تا اين همه خونريزي رخ نمي‌داد؟ اينکه انسان ايماني داشته باشد که بداند هر چه علي تصميم مي‌گيرد درست است و او مانند ديگران تابع هوا و هوس نمي‌شود، شوخي نيست. دربارة تصميم‌گيري مربوط به جنگ جمل، در نهج‌البلاغه دو بيان عجيب از اميرالمؤمنين عليه‌السلام وجود دارد که وقتي من اولين‌مرتبه اين عبارت‌ها را ديدم، تکان خوردم. حضرت مي‌گويد به خدا قسم شب تا صبح نخوابيدم و دربارة اين موضوع فکر کردم، زير و زبر کردم، خوب سنجيدم، ديدم اگر با اينها نجنگم، بايد به دين محمد (ص) کافر بشوم. مگر مسئله چه بود؟ آنها مي‌گفتند: حکومت بصره و کوفه را به ما بدهيد. اين مسئله ساده‌اي بود. امثال اين افراد کم نبودند؛ در حالي که امام علي‌عليه‌السلام سخنشان را نپذيرفت و آنها اين غائله را راه انداختند. الآن هم ممکن است بگويند حالا آنها نمي‌بايست اين قدر اصرار کنند، ولي علي نيز بايد خيلي سختگيري نمي‌کرد و کمي کوتاه مي‌آمد تا اين همه خون مردم ريخته نمي‌شد؛ اما امام مي‌گويد: شب تا صبح فکر کردم و به اين نتيجه رسيدم که اگر با اين‌ها نجنگم، به دين محمد (ص) کافر شد‌ه‌ام. اين چه نوع درک و شناختي از اسلام است؟ چگونه مي‌شود که اگر انسان با فردي مدعي نجنگد، کافر، و از دين اسلام خارج مي‌شود. بسياري از ما چنين شناختي نداريم و نمي‌دانيم چگونه شناختي است. آن‌گاه وقتي برخي علي‌گونه با زبيرگونه‌گان زمان مي‌جنگند، تعجب مي‌کنيم که چرا کوتاه نمي‌آيند،‌ چرا اين‌قدر سخت‌گيري مي‌کنند؛ زيرا نوع فکر، برداشت‌ و شناخت‌مان از اسلام با نوع شناخت علي فرق مي‌کند. او اين‌گونه فکر مي‌کند که اگر با طلحه و زبير نجنگد، از دين خدا خارج شده است؛ در حالي که ما چنين شناختي را در هيچ رساله‌اي نديده‌ايم. هيچ فقيه و مرجع تقليدي را نديده‌ايم که اين‌گونه فتوا دهد. اين چه نوع شناختي از اسلام است؟ براي اين است که شناخت‌هاي ما توأم با ابهام است؛ يعني اسلام را درست نمي‌شناسيم؛ بلکه آن را هميشه در پرده‌هايي از ابهام و لايه‌هايي از گرد و غبار شناخته‌ايم.  از اين‌رو، اگر کساني آن‌طور ادعا کنند، ما شک مي‌کنيم که آيا آنها درست فهميده‌اند يا ما درست مي‌فهميم؛ اما ما مدعي هستيم راه کسي را مي‌پيماييم و شيعة کسي هستيم که شناختش از اسلام آن‌گونه بود. افرادي بودند که حافظ قرآن و نماز‌شب‌خوان بودند، روزه‌هاي مستحبي‌شان ترک نمي‌شد و پيشانيشان از عبادت زياد پينه بسته بود؛ اما علي عليه‌السلام همة آنها را با شمشير درو مي‌کرد. آيا اگر  ما بوديم، مي‌توانستيم تحمل کنيم؟ اين چه نوع اسلامي است؟ اگر اين افراد را بکشيم، پس با چه کسي زندگي کنيم؟ حضرت حافظان قرآن، عبّاد، زهّاد قائم‌اليل و صائم‌النهار را به‌راحتي با شمشير درو مي‌کند و بعد هم مي‌گويد إِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَه،[2] به توفيق الهي منم که چشم فتنه را از کاسه درآوردم و به خودش نيز مي‌بالد.گاهي چشم را کور و يا زخم مي‌کنند؛ اما گاهي چشم را از کاسه بيرون مي‌آورند. امام مي‌گويد با جنگيدن با خوارج نهروان، چشم فتنه را از کاسه درآوردم و اگر اين کار را نمي‌کردم، اين فتنه از پيکر اسلام برچيده نمي‌شد. اين شناخت خاصي از اسلام است و ما جرئت نمي‌کنيم چنين سخناني را بگوييم. ما وقتي پيشاني پينه‌بسته و اين‌همه حافظ قرآن مي‌بينيم،‌ مدام عقب‌نشيني مي‌کنيم و مي‌گوييم مگر مي‌توان با اين افراد جنگيد. به هر حال، با سر نيزه کردن قرآن، مدعي مي‌شوند که تابع قرآنند. اين ابهام‌ها  ناشي از نشناختن صحيح اسلام است. پس از آن پديده‌هايي به وجود مي‌‌آيد که شياطين با نقشه‌هاي خود آنها را  ترسيم مي‌کنند و ضعف‌هاي شناختي ما بدان افزوده مي‌شود. ما  در پيروي از مسائل دلخواه خود، واقعيت بسياري از آنها را مي‌فهميم ؛ اما چون دلمان نمي‌خواهد، درباره‌اش آن گونه فکر هم نمي‌کنيم تا آن نتيجه را بگيريم. هميشه به‌گونه‌‌اي دربارة مسائل فکر مي‌کنيم که به نتيجة دلخواه خودمان برسيم.  يکي از دلايل آن هم اين است که که براي ما تکليف و دردسر درست نکند؛ يعني آرام باشيم و اگر آنها با هم مي‌جنگند، ما از کناري رد شويم تا آسيب نبينيم و سالم عبور کنيم. در زمان اميرالمؤمنين وقتي حضرت افرادي را براي حضور در جنگ دعوت مي‌کرد، آنها مي‌گفتند ما در جنگي که خون مسلمان‌‌ها ريخته مي‌شود، شرکت نمي‌کنيم؛ از خدا خواسته‌ايم که ما را از ريختن خون مسلمان‌ها حفظ کند و چون هر دو طرف مسلمانند و خون آنها ريخته مي‌شود، پس شرکت نمي‌کنيم. اين نوع مسلمان‌هاي مقدس‌مآب‌ هم در آن زمان بودند و هم در زمان حاضر  هستند. وقتي اين عوامل کنار هم قرار مي‌گيرند، زمينة فتنه را فراهم مي‌کند.

 اولين عاملي که مي‌تواند جلوي فتنه را بگيرد، روشن‌بيني و بصيرت است؛ يعني انسان فهم و شعور داشته باشد؛ به‌گونه‌اي که جريان‌هاي مختلف فکر او را عوض نکنند و شخصيت‌زده نشود. حضرت امير عليه‌‌‌السلام با فردي مانند زبير جنگيد؛ نه تنها جنگيد، فرمود اگر با او نجنگم، به دين محمد (ص) کافر شد‌ه‌ام. ما فتنه‌اي را چند سال پيش گذرانديم؛ اما آيا سنت الهي براي آزمايش تمام شد و تا روز قيامت يا زمان ظهور حضرت حجت‌ (عج)‌ ديگر فتنه‌اي نخواهد بود؟ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ،[3] پيشينيان شما را مورد فتنه قرار داديم؛ خداوند هرگز دست از اين سنت برنخواهد داشت. خداوند ما انسان‌ها را در اين عالم براي امتحان آفريده است؛ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[4] محال است خداوند دست از اين سنت خود بردارد. اين فتنه تمام شد؛ اما مقدمه‌اي براي فتنة بعدي است. براي فتنه بعدي حواستان جمع باشد. اگر مي‌خواهيد در فتنه‌هاي بعدي به دام نيفتيد، بايد از فتنه‌هاي قبلي عبرت بگيريد. بايد به اين موضوع  فکر کنيد که چه عاملي موجب لغزش فتنه‌گران شد؟ بايد دقت کنيد که آيا آن عامل در وجود شما هم هست يا نيست؛ اگر نيست، خدا را شکر کنيد. اگر هست، بيمناک باشيد از اين‌که راهي را برويد که فتنه‌جويان رفتند؛ منتها در شکلي ديگر. آن فتنه دامن شما را نگرفت؛ اما چه‌بسا دچار فتنة شديدتري شويد. چرا قرآن اين داستان‌ها را نقل مي‌کند؟ عمدتاً داستان‌هاي بني‌اسرائيل در قرآن تکرار شده است. در قرآن،‌ بيش از هر پيامبري، دربارة حضرت موسي، و بيش از هر قومي در مورد بني‌اسرائيل آيه نازل شده است. پيغمبر اکرم ‌صلي‌الله عليه وآله در روايتي که هم عالمان شيعه، و هم عالمان اهل تسنن نقل کرده‌اند، فرموده است هر راهي آنها رفته باشند، شما نيز خواهيد رفت: وَلَوْ أنَّهُمْ دَخَلُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه،[5] اگر بني‌اسرائيل وارد لانة سوسماري شده باشند، شما نيز خواهيد رفت؛ يعني حوادث شما شباهت زيادي با حوادث بني‌اسرائيل دارد. اين داستان‌ها را مي‌گوييم تا خودتان را آماده کنيد و در دام آن فتنه‌ها نيفتيد. آن راهي را که فتنه‌جويان، حاميان فتنه و ساکتين در برابر فتنه پيمودند، در مسير ما نيز وجود دارد.

مكتوم بودن آزمون‌ها

ما بايد منتظر فتنه‌اي باشيم که چه‌بسا خودمان در آن درگير باشيم. ممکن است در متن فتنه نباشيم؛ اما پشت صحنه، پشتيبان آن، و يا ساکت و بي‌تفاوت باشيم. اين همان جرياني است که براي اصحاب جمل  و نيز قاتلان سيدالشهدا‌عليه‌السلام پيش آمد. عده‌اي در صحراي کربلا بر روي امام حسين‌عليه‌السلام شمشير کشيدند. برخي نيز شمشير نکشيدند، ولي اسب، علوفه و شمشير دشمن را فراهم کردند. گروهي نيز بي‌تفاوت بودند. اين جريان در فتنة 88 در کشور ما تکرار شد. چه‌بسا يک يا دو يا چند سال ديگر دوباره تکرار شود. ما از حالا بايد خودمان را آماده کنيم. البته شکل و زمان فتنه هيچ‌گاه از پيش تعيين نمي‌شود. اگر اين‌گونه باشد، ديگر امتحان نيست. در هيچ جلسة امتحاني، پيش از موعد امتحان، ‌سؤال‌هاي آن را نشان نمي‌دهند. سؤال‌هاي امتحاني بايد پنهاني باشد. خداي متعال هيچ‌گاه نمي‌گويد شما را با چه چيزي امتحان مي‌کنم؛ مگر شما فتنة سال 1388 را پيش‌بيني مي‌کرديد؟ اشخاصي در اين فتنه حضور داشتند که احتمال آن نبود چنين خطاهايي را مرتکب شوند. امتحان الهي بسيار مکتوم است. سؤال‌هاي آن کاملاً  لاک و مهر شده است. يک‌مرتبه انسان در صحنه‌اي قرار مي‌گيرد که بايد سؤال‌هاي امتحاني را پاسخ دهد. اگر زود‌تر خودش را براي پاسخ‌ دادن آماده نکرده باشد، به احتمال قوي مردود خواهد شد. ما بايد سؤال‌هاي امتحاني را کمابيش پيش خودمان پيش‌بيني کنيم. البته افرادي که اهل بصيرت، و خيلي تيز هستند، خدا توفيق بيشتري به آن‌ها داده است و بر اساس شواهدي مي‌توانند حدس‌هايي بزنند؛ ولي جواب قطعي سؤال‌هاي امتحاني را خداوند به کسي نمي‌گويد؛ يعني صحنه‌اي پيش مي‌آيد که اصلاً قابل پيش‌بيني نيست و بايد در آن‌جا موضع‌گيري کرد؛ يعني آره يا نه يا سکوت ؛ مانند کساني که در مقابل قتل سيدالشهدا‌عليه‌السلام سکوت کردند. ما بايد خودمان را آماده کنيم تا چنين بصيرتي داشته باشيم. بايد اسلام را آن‌گونه بشناسيم که علي‌عليه‌السلام شناخت؛ شناختي  که در حال حاضر با نوع شناخت ما خيلي فاصله دارد.

دوستي دنيا؛ منشأ همة فتنه‌ها

براي عمل کردن بايد آن‌چنان از خودگذشتگي داشته باشيم و از لذت‌ها و پست و مقام دنيايي  دل بکنيم که براي انجام دادن وظيفه در هر شکلي و هر صحنه‌اي حاضر باشيم.  از صدر اسلام تا امروز، نمي‌توان فسادي را در جامعة اسلامي نشان داد که عامل اصلي‌ آن  دنيازدگي و عشق به مال و ثروت يا عشق به مقام و قدرت يا بعضي شهوات نبوده باشد؛ حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَه.[6] براي اينکه در فتنة بعد گرفتار نشويم،  بايد با اين عامل فساد که عاملي دروني است و در همة ما کمابيش وجود دارد، مبارزه کنيم. نهايت عشق به دنيا جهنم است. تا زماني که انسان دنبال مقام، عنوان، افزون‌طلبي و برتري‌طلبي است، به سعادت واقعي نخواهد رسيد: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا،[7] اين سراي پسين و اين زندگي ابدي را براي کسي قرار مي‌دهيم که ارادة برتري و فساد در وجودش نباشد. اولين عامل علو، برتري‌طلبي است. اينکه انسان بخواهد حتي به اندازة يک سر و گردن از ديگران بالاتر باشد، و بخواهد سخن او مطرح باشد و بگويد ما بوديم که انقلاب کرديم، ما بوديم که با امريکا جنگيديم و...، اين همان عاملي است که فرعون را فرعون کرد: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ [8]*وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا.[9]  بعد از آن هم انواع فسادهاي ديگر، مانند افزون‌طلبي‌ها، ظلم‌ها، تجاوزها و هواپرستي‌ها پيدا مي‌شود. اگر انسان به‌دنبال علو و فساد نباشد، مي‌‌تواند به سعادت آخرت برسد؛ اما تا زماني که اين دو ويژگي در انسان هست، به جايي نخواهد رسيد. در روايتي، عباراتي زيبا و در عين حال تکان‌دهنده دربارة علوّ بيان شده است که جاي تأمل و عبرت گرفتن دارد. البته اين مربوط به بزرگان و کساني است که به دنبال مقامات عالي هستند؛ يعني چيزهايي که چه‌بسا اصلاً به چشم‌ ما نمي‌آيد، براي آن‌ها بسيار مهم است. در روايت آمده است اگر کسي دوست داشته باشد بند کفشش بهتر از بند کفش دوستش باشد، اين مرتبه‌اي از علوطلبي است و  همين باعث محروميت از سعادت آخرت مي‌شود. لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا، يعني فکر برتري بر ديگران نباشيد. البته برتري معنوي، به‌معناي بندگي خدا، تواضع و فدا شدن براي هدايت ديگران، نوعي ديگر از برتري است. در اين روايت، ‌مراد  برتري‌طلبي دنيوي است و اينکه انسان در دنيا بخواهد لباس يا ‌خانه يا ماشينش بهتر از ديگران، و يا پستش بالاتر باشد. منشأ انحراف‌ها، لغزش‌ها و مردود شدن در امتحان‌ها، برتري‌طلبي و تجاوز به حقوق ديگران است که کمابيش ملازم يکديگرند. بايد با تمرين خودمان را بسازيم و اين ملکه را در خودمان به‌وجود آوريم که به آن‌چه خدا براي ما مقدر  فرموده است راضي باشيم و نخواهيم از حد خودمان تجاوز، و خودمان را بر ديگران تحميل کنيم. براي مثال،‌ نگوييم او بايد حرف من را بپذيرد و مطيع من باشد؛ مرتبه‌اش بايد مادون مرتبة من باشد. بايد اين فکر را از سر خود بيرون کنيم. او بندة خدا و من نيز بندة خدايم؛ او مسئول کار خودش، و من نيز مسئول کار خودم هستم و بايد کاري کنم که خدا بپسندد.

انتخابات؛ عرصة آزموني اجتماعي

در اين ايام، زمينة يک امتحان اجتماعي براي همة ما فراهم شده و آن اينکه، خداوند مسئوليتي بر عهدة ما گذاشته است. بر اساس اين شرايط اجتماعي، بايد بکوشيم در حوزة انتخابي خودمان، آن کسي را که اصلح مي‌دانيم انتخاب کنيم. اين يک وظيفة واجب شرعي است که ابتدا افراد را شناسايي کنيم که کدام‌ يک از آنها براي اين کار مفيدترند. بعد هم از او حمايت کنيم و ديگران را نيز راهنمايي و توجيه‌ کنيم تا اين وظيفة الهي را به بهترين شکل انجام دهيم. اين وظيفه ‌آن‌قدر مهم است که سرنوشت آيندة کشور، منوط به انجام اين وظيفه‌اي است که امروز بايد انجام دهيم. در اين عرصه، نبايد همشهري‌گري، رفاقت و سوابق دوستانه، خويش و قومي، هم‌نژادي، هم‌زباني و هم‌سنگري مطرح باشد. اين ملاک نيست که چون در جبهه، در يک سنگر با هم مبارزه مي‌کرديم،  پس حالا هم به او رأي دهيم. بايد او را در مقايسه با ساير کانديداها بسنجيم و بين خود و خداي خود قضاوت کنيم که کدام‌يک براي اسلام بهتر مي‌تواند خدمت کنند. برادري، برادرزادگي، خواهرزادگي، و خويش و قومي ملاک نيست. بايد بسنجيد که کدام يک براي اسلام و جامعة اسلامي مفيدترند و تحت تأثير هيچ عامل ديگري قرار نگيريد. باندبازي‌ها، حزب‌بازي‌ها و عوامل اينچنيني، به‌صورت آگاهانه و ناآگاهانه باعث انحراف انسان مي‌شود و او را  از انجام دادن وظيفه باز‌مي‌دارد و اين همان معناي فتنه است. اين ايام وارد چنين جلسة امتحاني خواهيم شد. نوع سؤال‌هاي آن نيز کمابيش معلوم است. بايد با فکر و تحقيق جواب آن را پيدا کنيم. اگر وظيفه‌مان را درست انجام داديم، زمينه‌اي مي‌شود تا در فتنه‌هاي آينده کمتر فريب بخوريم و کمتر خطا کنيم. پس رفاقت،‌ هم‌کلاس و هم‌سنگر بودن ملاک درستي نيست. بايد بررسي کنيم که چه کسي براي اسلام مفيد‌تر، و بيشتر پيرو ولي‌فقيه‌ است و دل در گرو ارزش‌هاي اسلامي دارد و حاضر است براي دين فداکاري کند و از پست و مقام و لذت‌ها بگذرد؛ بايد چنين فردي را شناسايي کنيم و به او رأي بدهيم.

پروردگارا! تو را به مقام اوليايت قسم مي‌دهيم به مقام شهدا، مجاهدين مخلص، دل ما را از آلودگي‌هاي دنيا پاک بفرما

بصيرت کامل به ما مرحمت بفرما

ما را در انجام وظايف‌مان موفق بدار

از شر شياطين و فتنه‌هاي آخرالزمان محفوظ بدار

روح امام راحل و شهدا را با انبيا و اوليا محشور بفرما

ساية مقام معظم رهبري تا ظهور ولي عصر بر سر همة ما مستدام بدار

عاقبت امر ما ختم به خير بفرما

و صلي ‌الله علي محمد و آله الطاهرين.

 


.[1] احزاب/ 33.

[2]. نهج‌البلاغه، خطبه 93.

[3]. عنکبوت/3.

[4]. هود/7 و ملک/2.

[5]. عوالي‏اللآلي، ج 1، ص 314.

[6]. کليني، الكافي، ج 2، ص 317.

.[7] قصص/83.

.[8] قصص/4.

.[9] نمل/14.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org