- مقدمه ناشر
- مقدمه معاونت پژوهش
- جلسه اول:جلوه اطاعت از خدا و فرجام آرزوهاى طولانى
- جلسه دوم:حيات قلب و ويژگىهاى دوستان خدا در سخن خداوند
- جلسه سوم:بازتاب اعتقاد به حاكميت و تدبير الاهى
- جلسه چهارم:ساز و كارهاى اساسى روابط اجتماعى در سخن خداوند
- جلسه پنجم:ارتباط با خدا، دنياخواهى و بندهنوازى در سخن خداوند
- جلسه ششم:دستاورد ذكر در سخن خداوند
- جلسه هفتم:جلوههاى رفتارى بندگى خدا و اعتقاد به توحيد
- جلسه هشتم:مفهوم و ضرورت ترس از خدا
- جلسه نهم:ارتباط با خداوند و عدم درخواست از ديگران
جلسه پنجم
ارتباط با خدا، دنياخواهى و بندهنوازى در سخن خداوند
يَا مُوسَى أَنْتَ عَبْدِي وَأَنَا إِلَهُكَ لاَ تَسْتَذِلَّ الْحَقِيرَ الْفَقِيرَ، وَلاَ تَغْبِطِ الْغَنِيَّ بِشَيْء يَسِير، وَكُنْ عِنْدَ ذِكْرِي خَاشِعاً، وَعِنْدَ بَلاَئِي بِرَحْمَتِي طَامِعاً، وَأَسْمِعْنِي لَذَاذَةَ التَّوْرَاةِ بِصَوْت خَاشِع حَزِين؛ اى موسى! تو بنده منى و من خداى تو هستم. فرودست و فقير را خوار مشمار و بر ثروتمند به دليل داشتن متاع اندك [دنيا] حسرت مخور. هنگام ياد كردن من خشوع داشته باش و وقتى به بلا و مصيبتى گرفتار شدى طمع رحمت و لذت و شيرينى تورات را با صداى خاشعانه و اندوهناك خود به من بشنوان.
بازتاب اعتقاد به ارتباط با خدا و بندگى او
در اين بند از مناجات و نجواى خداوند با بنده خود حضرت موسى(عليه السلام)، حضرت حق تعالى خطاب به حضرت موسى(عليه السلام) شش پند و سفارش را
متذكر مىگردد. در پند اول مىفرمايد: اى موسى! تو بنده من هستى و من خداى تو هستم و با اين عبارت، آن حضرت را متوجه رابطه انسان با خدا مىكند. قابل درنگ و تأمل است كه خداوند در مناجات با پيامبر و فرستاده خود در كوه طور، حضرت موسى(عليه السلام) را متوجه بندگى آن حضرت در پيشگاه الاهى مىكند. شايد در ابتدا به ذهن انسان خطور كند كه مگر حضرت موسى(عليه السلام) نمىدانست بنده خدا است كه خداوند بر مقام بندگى آن حضرت و مقام ربوبيت و الوهيت خويش تأكيد مىورزد؟ اما با تعمق و دقت بيشتر درمىيابيم كه خداوند درصدد بيان اين حقيقت است كه رابطه عبوديت و الوهيت، رابطه ناگسستنى، اصيل و جاودانه انسان با خدا است و وجود و حيات انسان، رهين اين رابطه است و توجه بدان، اساس همه رفتارها، پندارها و نگرشهاى صحيح و ارزشمند انسان به شمار مىآيد. كسى كه مىخواهد در مسير كمال و تعالى گام بردارد و به ساحل امن سعادت و نيكبختى برسد، ناگزير است با همه وجود باور داشته باشد كه سراسر وجود او از خدا است و او بنده و مملوك خدا است و از خويش چيزى ندارد و سر و كارش فقط با مالك هستى است. توجه به بندگى انسان و ربوبيت خداوند، گوياى ارتباط ذاتى، حقيقى و اصيل انسان با خدا است؛ گرچه انسان از اين حقيقت نابْ غافل است.
توجه به رابطه انسان با خدا و اهميت و نقش آن در حيات معنوى و مادى انسان، ما را به اين واقعيت رهنمون مىسازد كه ريشه همه انحرافها و لغزشهاى انسان ـ از لغزشهاى كوچك نظير انجام مكروهات و گناهان صغيره گرفته تا انجام گناهان كبيره و تا جنگ با خدا
و خداپرستان و ادعاى شرك و حتى ربوبيتـ فراموشى رابطه با خدا و درك نكردن مقام بندگى انسان و مقام ربوبيت و مالكيت پروردگار عالم است. وقتى انسان درصدد انجام گناهى برمىآيد، مثلا مىخواهد به نامحرم چشم بدوزد، اگر توجه داشته باشد كه همه هستىاش از خدا است و چشمى را كه به وسيله آن مىخواهد به نامحرم نگاه كند، خداوند به او عطا كرده، نورى كه در پرتو آن مىتواند ببيند خداوند فراهم آورده، و خداوند او را هدايت و راهنمايى كرده كه با آن چشم كجا را بنگرد و به كجا چشم ندوزد، در نهايت متوجه مىشود خداوند است كه سعادت و شقاوت انسان را رقم مىزند و او با آن نگاه شهوتآلود، نصيبى جز لذتى وهمى و خيالى و در كنار آن، خسارت، زيان، عذاب اُخروى، محروم گشتن از رحمت و عنايت خداوند و آمادگى براى انجام گناهان ديگر ندارد. كسى كه مىخواهد به سخن ناصواب و آواز نامشروع و حرامى گوش فرادهد، اگر توجه داشته باشد كه گوش و قدرت شنوايى را خداوند به او ارزانى داشته تا چيزى را كه مفيد، مورد پسند خدا و تأمينكننده سعادت ابدى است بشنود، حاضر نمىشود براى درك لذتى آنى و موقّت، عذاب ابدى و دور شدن از رحمت الاهى و محروم شدن از عنايتهاى خاص خداوند را بر خويش هموار سازد؛ چه رسد كه به مفاسد و گناهان بزرگ اجتماعى، بدعتگذارى در دين، گمراه ساختن مردم و شرك به خداوند آلوده گردد.
پس با توجه به اين كه وجه مشترك همه گناهان و مفاسد، فراموش كردن خدا است، جا دارد انسان پيوسته و در همه مراحل زندگى توجه
داشته باشد كه بنده خدا است و سر و كار او با خداوند است و هرقدر بر گستره و عمق اين توجه افزوده شود، توفيق انسان براى رسيدن به مقام قرب الاهى و نيل به عالىترين كمالات انسانى افزايش مىيابد. جز اين راه كه از معرفت ابتدايى و ساده مقام بندگى خدا آغاز مىشود و به مراتب عالى يقين و مراحل عالى شهود بندگى خدا و ارتباط با معبود ختم مىگردد، مسير ديگرى براى تكامل انسان وجود ندارد و آدمى با توجه به خداوند و حركت در مسير او كه جلوه بارز آن اطاعت و عبادت خدا است، مىتواند مراحل تكامل و تعالى را يكى پس از ديگرى بپيمايد.
حضرت موسى(عليه السلام) پس از آنكه چندين روز به عبادت در كوه طور مىپردازد و توفيق مىيابد كه به نجواى با معبود خويش بپردازد و گوش جان را مخاطب نداى حق سازد، اساسىترين نكتهاى كه خداوند خطاب به آن حضرت بيان مىكند اين است كه اى موسى(عليه السلام)! تو بنده من هستى و من خداى تو هستم؛ يعنى انسان بايد بزرگترين مسأله و دغدغه خود را بندگى خدا بداند. اما امروزه فرهنگ الحادى، بندگى خدا را برنمىتابد و بر اين باور است كه عبوديت و مولويت به دوران بردهدارى تعلق داشت! روشنفكران دينستيز مىگويند: از آن رو كه اسلام در دوران بردهدارى ظهور كرد و همزمان با بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرهنگ بردهدارى رايج و حاكم بود، خداوند در قرآن انسان را «عبد» و خدا را «مولا» معرفى كرده و اكنون كه فرهنگ و نظام بردهدارى ريشهكن شده، انسان آقا و سرور خويش است و بنده نيست. همچنين داشتن تكليف و وظيفه، به دوران حاكميت سنّت و دورانى مربوط بود كه هنوز مدرنيته ظهور نكرده بود و
پس از ظهور و سيطره مدرنيته، ديگر نبايد از وظيفه و تكليف سخن گفت، بلكه انسان در اين دوران بايد دنبال «حق» خود باشد! آنان معتقدند انسان در دوران مدرنيته ماهيتاً با انسان قبل از مدرنيته متفاوت است: انسانِ دوران سنت، تكليفمدار، و انسان دوران مدرنيته، حقمدار است. از منظر اين افراد، حضرت موسى(عليه السلام) به دوران حاكميت سنّت تعلق داشت و از اين روى خداوند به وى مىفرمايد تو بندهاى و من پروردگار تو هستم و مطرح كردن اين باورها و اعتقاداتى كه به دوران ماقبل مدرنتيه تعلق داشت، ارتجاع و برگشت به دوران سنت است. اما اگر ما معتقد به قرآن و سنت پيامبر و اهلبيت(عليهم السلام) هستيم، بايد به اين باورهاى اصيل پايبند بمانيم و پيوسته در نظر داشته باشيم كه بنده خدا هستيم و سر و كار ما با خالق هستى است و اراده و مشيت خداوند بر همه عالم حكمفرما است و ما از خود هيچ قدرتى نداريم.
محترم شمردن فرودستان و بندهنوازى در سخن خداوند
پند و سفارش دوم خداوند به حضرت موسى(عليه السلام)، احترام نهادن به فرودستان و فقيران، و خوار و حقير نشمردن آنها است. اين سفارش و پند، هم بايد در روابط شخصى مدّ نظر انسان باشد و به افراد فقير احترام بگذارد و آنان را به دليل فقرشان كوچك و حقير نشمرد، و هم در روابط بينالمللى بايد مورد توجه مسؤولان نظام اسلامى قرار گيرد و آنان چون مستكبران عالم، ملتهاى فقير و محروم آفريقا و ديگر نقاط جهان را حقير و پست نشمارند؛ چون ممكن است آنان نزد خداوند عزيزتر از ديگران باشند.
گرچه دنياپرستان ثروت را مايه عزت و سرورى مىدانند و هركس ثروت و مال بيشترى دارد در نظر آنان عزيزتر است و انسانهاى فقير و بىبهره از ثروت دنيا را حقير و كوچك مىشمارند، اما در منطق الاهى، مال و ثروت ملاك برترى انسان نيست و اساساً مال و ثروت وسيله آزمايش انسان است و امتيازى شمرده نمىشود. امتياز انسان به تقوا و اطاعت خداوند است.
همه بندگان نزد خداوند عزيزند و از نظر خداوند، نژاد، موقعيت اجتماعى و ثروت زياده امتيازى نيست. بهعلاوه، خداوند بندگان مؤمنِ فقير خود را كه بهره اندكى از دنيا دارند و محروم شدن از ثروت و امكانات دنيا خللى در ارتباط آنان با خداوند ايجاد نكرده، بيشتر دوست مىدارد و كسانى كه به آنها احترام مىنهند، خوشنودى خداوند را در دنيا و آخرت براى خويش فراهممىآورند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اينباره فرمودند:
مَنْ أَكْرَمَ فَقيراً مُسْلِماً لَقِيَ اللهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَهُوَ عَنْهُ رَاض؛(1)كسى كه مسلمان فقيرى را اكرام كند و به او احترام بگذارد، در روز قيامت خداوند را در حالى كه از او راضى است ملاقات مىكند.
در مقابل، كسى كه بين بندگان خدا تبعيض روا مىدارد و مسلمان فقير را به دليل فقرش فروتر از ثروتمند مىداند و به او بىاحترامى مىكند، خداوند را به خشم مىآورد و خود را گرفتار آتش جهنم مىسازد. حتى
1. بحارالانوار، ج 72، باب 94، روايت 30، ص 38.
امام رضا(عليه السلام) در نكوهشِ كسى كه در سلام كردن ميان فقير و غنى تبعيض روا مىدارد فرمودند:
مَنْ لَقِيَ فَقيراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلافَ سَلاَمِهِ عَلَى الْغَنِيِّ لَقِيَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ؛(1) كسى كه مسلمان فقيرى را ملاقات كند و متفاوت از سلامش به ثروتمند به او سلام كند، روز قيامت خداوند را در حالى كه از او خشمگين است ملاقات مىكند.
همچنين امام صادق(عليه السلام) درباره حرمت نهادن به مؤمن فقير و كوچك نشمردن او مىفرمايند:
لاَ تُحَقِّرُوا مُؤْمِناً فَقِيراً فَإِنَّهُ مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً فَقِيراً أَوِ اسْتَخَفَّ بِهِ حَقَّرَهُ اللهُ وَلَمْ يَزَلْ مَاقِتاً لَهُ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ حَقْرَتِهِ أَوْ يَتُوبَ. وقال(عليه السلام): مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً أَوْ حَقَّرَهُ لِقِلَّةِ ذَاتِ يَدِهِ وَلِفَقْرِهِ شَهَرَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُؤُوسِ الْخَلائِقِ؛(2) مؤمن فقير را تحقير نكنيد. همانا كسى كه مؤمن فقيرى را تحقير كند يا او را كوچك و خوار شمرد، خداوند او را حقير و خوار مىسازد و همواره با او دشمن خواهد بود، مگر آنكه از تحقير آن مؤمن دست بكشد و توبه كند. همچنين آن حضرت فرمودند: كسى كه مؤمنى را به دليل فقر و تهىدستىاش ذليل و خوار شمرد يا او را تحقير كند، خداوند روز قيامت او را نزد همه خلايق رسوا مىسازد.
1. همان، ح 31.
2. همان، ج 75، باب 56، ص 146، ح15.
بىمقدار شمردن ثروت دنيا و حسرت نخوردن بر آن
پند و اندرز سوم خداوند به حضرت موسى(عليه السلام) عبارت است از اين كه دنيا و نعمتهاى آن در نظر او بزرگ جلوه نكند؛ چون اين باور غلط باعث مىگردد انسان كسى را كه فقير و بىبهره از دنيا است، پست و حقير بشمارد و بر ثروتمندان رشك برد و حسرت خورد. پس بايد بداند و باور داشته باشد كه نعمتهاى دنيا هرچند در چشم بندگان خدا بزرگ جلوه كند، در نظر خداوند حقير و كوچك است:
قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَالآْخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى؛(1) بگو كالا و برخوردارى اين دنيا اندك است و جهان آخرت براى كسى كه پرهيزكار باشد بهتر است.
اگر مؤمن به اين باور برسد كه امكانات و ثروتهاى دنيايى، گرچه ميلياردها دلار ارزش داشته باشد، اندك و حقير است و در برابر نعمتهاى آخرت قطرهاى از دريا نيز به شمار نمىآيد، به هيچوجه از محروم ماندن از ثروت دنيا ناراحت نمىگردد و بر كسانى كه ثروت دنيا را فراهم كردهاند، حسرت نمىخورد. او همواره در پى محروم نماندن از نعمتهاى جاودانه آخرت است و بر كسانى حسرت مىخورد كه در طريق رضوان الاهى قدم برداشتهاند و با اطاعت از دستورات خداوند و ارتباط خالصانه با معبود خويش، به ثروت جاودانه و بىنهايت آخرت دست يافتهاند. پس او نه به حال ثروتمندان به دليل ثروتشان حسرت
1. نساء (4)، 77.
مىخورد، و نه به فقير به علت فقرش با حقارت مىنگرد؛ زيرا بر اين باور است كه ممكن است آن فقير نزد خداوند از ديگران عزيزتر باشد.
چنانكه از روايات و آيات استفاده مىشود، از لوازم حسرت نخوردن بر دارايى و ثروت دنيوى اين است كه باور داشته باشد بهرهمند شدن افراد از نعمتهاى دنيا يا محروم ماندن از آنها، همه بر اساس حكمت، تدبير و تقدير الاهى است و تدبير حكيمانه و مصلحت الاهى ايجاب مىكند كه برخى را از ثروت و مال دنيا برخوردار گرداند و برخى را محروم سازد و همه بايد تسليم اراده و تدبير الاهى باشند. نه كسانى كه خداوند آنها را از ثروت دنيا برخوردار ساخته، گرفتار غرور و فخرفروشى شوند و نه كسانى كه از ثروت دنيا محروم مانده و گرفتار فقر شدهاند، ناراحت و افسرده گردند؛ چون در هر دو صورت، افراد مورد امتحان و آزمون الاهى قرار گرفتهاند و بايد بكوشند موفق و سربلند از آزمون خارج گردند.
برخى خيال مىكنند چون خداوند كسى را دوست مىدارد، او را از نعمتهاى سرشار دنيا برخوردار مىسازد و روزىِ فراوان به او مىبخشد. در مقابل، وقتى خداوند كسى را دوست نداشت و بر او غضب كرد، به حرمان از نعمتهاى دنيا و فقر گرفتارش مىكند. خداوند در توصيف اين افراد مىفرمايد:
فَأَمَّا الإِْنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ * وَأَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي
أَهانَنِ؛(1) اما آدمى آنگاه كه پروردگارش او را بيازمايد و گرامى دارد و نعمتش دهد، گويد: [چون شايسته اين گرامىداشت بودم] پروردگارم مرا گرامى داشت، اما چون او را بيازمايد و روزىاش را بر او تنگ سازد گويد: [به سبب اين ابتلا] پروردگارم مرا خوار و زبون كرد.
واقعيت اين است كه نعمتهاى حقيقى و جاودانه خداوند، نعمتهاى اخروى هستند و برخوردار شدن از آنها، نشان دهنده اكرام و عنايت خداوند، و محروم ماندن از آنها، نشانه غضب و خشم الاهى است. اما نعمتهاى دنيوى، وسيلهاى براى آزمايش انسانها هستند و هم كسانى كه از آن نعمتها برخوردارند و هم كسانى كه از آنها محروم ماندهاند، در معرض آزمايش خداوند هستند و به هيچوجه دارايى و ثروت دنيا، ناشى از عنايت و احترام خداوند، و محروم ماندن از ثروت دنيا، ناشى از تحقير انسان از سوى خداوند نيست.
با توجه به اين حقيقت كه ثروت دنيا نشانه اكرام الاهى و توجه خاص خداوند به انسان نيست، ما مىنگريم كه در طول تاريخ، برخى از پيامبران و اولياى خدا به محروميتها، سختىها و گرفتارىهاى فراوان مبتلا گرديدند و در نهايت به شهادت رسيدند. اما در مقابل برخى از كافران و دشمنان خدا، از آسايش و نعمتهاى فراوان دنيا برخوردار شدند كه نمونه آنها قارون است. خداوند درباره ثروت و گنجهاى فراوان او مىفرمايد:
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَآتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوز
1. فجر (89)، 16 ـ 15.
ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ؛(1) قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد، و از گنجينهها آنقدر به او داديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مىآمد، آنگاه كه قومش بدو گفتند: شادمانى مكن [مغرور و سركش مباش] كه خدا شادمانان را دوست ندارد.
برخى از بنىاسرائيلِ فريفته دنيا، وقتى ثروت كلان، خزانهها و گنجهاى قارون را مشاهده مىكردند، خزانههايى كه گروه نيرومندى نمىتوانستند كليدهايش را حمل كنند، حسرت مىخوردند و آه از دل برمىآوردند و مىگفتند:
يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظّ عَظِيم؛(2) اى كاش مانند آنچه به قارون داده شده ما هم مىداشتيم، كه همانا او داراى بهرهاى بزرگ است.
اما در نهايت همه ديدند كه آن ثروت بىشمار، سودى به حال قارون نبخشيد و او پس از شكست در آزمون الاهى، گرفتار عذاب خداوند شد و خود و ثروتش نابود گرديد.
نسبت فزونطلبى مادى با قانون استدراج
وقتى برخوردارى از دنيا و محروميت از آنْ وسيله آزمايش انسان بود، كسى كه خداوند او را از دارايى و ثروت دنيا برخوردار ساخته، بايد
1. قصص (28)، 76.
2. قصص (28)، 79.
بكوشد به وظايف خود عمل كند و ثروتش را در راه درست به كار بندد. همچنين كسى كه گرفتار فقر گرديده، بايد بر فقر خويش صبر كند و از خدا اظهار نارضايتى نكند و زبان به شكايت نگشايد. حدود احكام شرع را رعايت كند و سعى نكند به اموال ديگران تجاوز كند، تا از اين راه خود را از فقر برهاند. بايد توجه داشت كه گاه ثروت و برخوردارى فزونتر از امكانات و نعمتهاى دنيا، خود وسيله مجازات و عقوبت انسان مىگردد. توضيح آنكه وقتى انسان به گناه آلوده شد و نه فقط از گناه خويش پشيمان نگشت و توبه نكرد، بلكه به سرپيچى و دشمنى بيشتر با خداوند پرداخت و روزبهروز بر گناهان و نافرمانىهاى خود افزود، خداوند او را محكوم سنّت و قانون «استدراج» مىكند. بر اساس اين سنت، او را از اموال و ثروت بيشتر برخوردار مىسازد تا با سرگرم شدن به لذايذ دنيوى و زيادهروى در معصيت، كاملا از خداوند غافل گردد و با شتاب بيشترى به سوى هلاكت و جهنم حركت كند. خداوند در اينباره كه گاه برخوردارى از ثروت دنيا، مجازات و عقوبت الاهى را در پى دارد، در حق كسانى كه از نعمتهاى خدا سوء استفاده مىكنند و با دستورات و اوامر الاهى مخالفت مىورزند مىفرمايد:
فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِرُون؛(1) مالها و فرزندانشان تو را به شگفت نيارد. جز اين نيست كه خدا
1. توبه (9)، 55.
مىخواهد تا به وسيله آنها آنان را در زندگى دنيا عذاب كند و در حالى كه كافرند جانشان برآيد.
همچنين خداوند درباره كسانى كه در مسير انحراف قرار مىگيرند و محكوم قانون استدراج مىشوند، و نيز كسانى كه در مسير هدايت و تلاش بيشتر براى كسب سعادت قرار مىگيرند مىفرمايد:
مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَمَنْ أَرادَ الآْخِرَةَ وَسَعى لَها سَعْيَها وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً * كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً؛(1) هركس خواهان [زندگانى] زودگذر دنياست [و از آخرت رويگردان است] به زودى هركه را خواهيم از آنچه خواهيم مىدهيم، سپس دوزخ را برايش مقرّر مىداريم كه نكوهيده و به خوارى رانده شده در آن درآيد و بسوزد و هركه [زندگانى] آن جهان خواهد و براى آن كوششى درخور كند و مؤمن باشد، پس كوشش آنان پاس داشته خواهد بود. هر دو [دسته] اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مىبخشيم، و عطاى پروردگارت [از كسى] منع نشده است.
كسى كه محكوم قانون استدراج مىگردد، شبيه دانشآموز و يا فرزند
1. اسراء (17)، 20 ـ 18.
چموشى است كه هرچه معلم يا پدر براى اصلاح او تلاش مىكند و رنج مىبرد، طغيان و سرپيچىاش بيشتر مىشود و در نهايت وقتى از او نااميد مىگردند، او را از خويش طرد مىكنند تا زودتر به فرجام رفتار خود برسد. چنانكه از اين آيه استفاده مىشود، خداوند، هم به كسانى كه در مسير هدايت قرار مىگيرند، يارى و مدد مىرساند تا با اختيار و اراده خويش به هدايت و سعادت برسند، و هم به كسانى كه در غفلت و گمراهى به سر مىبرند، به نوعى كمك مىكند كه با اراده و سوء اختيار خود، به انحطاط و هلاكت دست يابند.
خداوند درباره دسته اول مىفرمايد:
وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَآتاهُمْ تَقْواهُمْ؛(1) و آنان كه به هدايت گراييدند، [خداوند] آنان را هرچه بيشتر هدايت بخشيد و [توفيق] پرهيزكارىشان داد.
همچنين درباره دسته دوم مىفرمايد:
فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللهُ قُلُوبَهُم؛(2) پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهايشان را برگردانيد.
خداوند دل كسى را از خود برمىگرداند كه مستحق گمراهى است و از آن پس، همه راههاى هدايت به روى او بسته مىشود و وسايل گمراهى بيشتر براى او فراهم مىآيد تا سريعتر به عقوبت ابدى خداوند گرفتار شود.
بنابر آنچه گفتيم، دارايى و نادارى، وسيله آزمايش انسان است. اگر
1. محمد(صلى الله عليه وآله) (47)، 17.
2. صف (61)، 5.
انسان از نعمتهاى دنيا بهرهمند شد، نبايد مغرور و سرمست گردد، بلكه بايد هشيار و مواظب باشد كه در آزمون برخوردارى از دنيا شكست نخورد و سربلند و موفق گردد. همچنين كسى كه ثروت و نعمتى را از دست مىدهد، بايد متوجه باشد كه مورد آزمايش الاهى قرار گرفته، پس نبايد مأيوس و ناراحت گردد كه در اين صورت در اين آزمون شكست خورده است:
لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَاللهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور؛(1) تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوهگين نشويد و به سبب [آنچه] به شما داده است، شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.
ياد خاشعانه خداوند و اميد به رحمت او
در پند چهارم، خداوند به حضرت موسى(عليه السلام) سفارش مىكند با خشوع و خضوع او را ياد كند. بىترديد ياد خدا مراتبى دارد و افراد در هنگام ياد و توجه به خداوند در يك سطح نيستند. براى برخى، ياد و ذكر خدا فراتر از لقلقه زبان نيست و از صميم دل و با توجه كامل خداوند را ياد نمىكنند. ذكرى كه فراتر از لقلقه زبان نباشد، اگر آميخته با ريا نباشد، در حد خود ارزشمند است، اما تأثير چندانى بر روح و جان انسان نمىبخشد. آن يادى
1. حديد (57)، 23.
عامل پيشرفت و تكامل حقيقى انسان است و او را از حضيض به اوج تعالى و قرب الاهى رهنمون مىسازد كه با خشوع و درك حقارت و ذلت انسان در پيشگاه خداوند همراه باشد.
خداوند در پند پنجم مىفرمايد: اى موسى! وقتى بلا و مصيبتى براى تو رخ داد، به رحمت من طمع داشته اميدوارانه منتظر باش كه آن بلا و مصيبت را برطرف سازم. دنيا آميخته با سختىها و گرفتارىها است و نمىتوان كسى را يافت كه به نوعى در زندگى سختى و گرفتارى نديده باشد. خداوند در اينباره مىفرمايد:
لَقَدْ خَلَقْنَا الإِْنْسانَ فِي كَبَد؛(1) به راستى انسان را در رنج آفريديم.
انسانها در برابر بلاهايى كه براى آنها رخ مىدهد، واكنشهاى متفاوتى دارند. برخى هنگام مواجهه با بلاها، كاملا نااميد مىگردند و خدا را فراموش مىكنند و دچار افسردگى مىشوند و تحرك و توان اقدام براى رها گشتن از مشكلات را از كف مىدهند. خداوند از اين افراد كه در هنگام روبهرو گشتن با مشكلات و بلاها نااميد مىگردند و فراموش مىكنند كه همه كارها به اذن خداوند انجام مىگيرد و انسان سر تا پا نيازمند خدا است و همواره و به ويژه وقتى بلايى براى او رخ مىدهد بايد سراغ خدا برود، گله مىكند و مىفرمايد:
وَإِذا أَنْعَمْنا عَلَى الإِْنْسانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجانِبِهِ وَإِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُسا؛(2) و چون به آدمى نعمت دهيم، روى گرداند و
1. بلد (90)، 4.
2. اسراء (17)، 83.
[از طاعت ما] دور شود و چون او را بدى رسد نوميد گردد.
انسان بايد تمرين كند كه حتى وقتى گرفتارىهاى كوچك براى او پيش مىآيد، فوراً سراغ خدا برود. وقتى سرش درد مىگيرد، سراغ خدا برود و از خدا بخواهد وى را شفا دهد. وقتى گرسنه مىشود به خداوند عرض كند خدايا! گرسنهام تو روزىام ده، سپس به سراغ اسباب و وسايل برود و در همه حال خدا را فراموش نكند. طبيعى است كه اگر انسان در همه حال خدا را فراموش نكرد و به رحمت خدا اميدوار بود و باور داشت كه همه چيز در اختيار خداوند است، ديگر نگرانى ندارد و از آنچه براى او اتفاق مىافتد ناراحت نمىشود و پيوسته دست نياز به سوى خدا بلند مىكند؛ چون خداوند خود فرموده كه به هنگام نياز از من درخواست يارى كنيد:
وَسْئَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللهَ كانَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيماً؛(1) و از فضل و فزونبخشى خدا درخواست كنيد كه خدا به هر چيزى دانا است.
خداوند در بند ششم مىفرمايد: اى موسى! تورات را با صوت حزين و با خشوع بخوان تا لذتش را به من بشنوانى. گرچه امروز تورات حقيقى در اختيار ما نيست، اما بهتر و جامعتر از آن، يعنى قرآن در اختيار ما است. سعى كنيم قرآن را با خشوع و با صداى حزين بخوانيم. بايد بكوشيم قرآن
1. نساء (4)، 32.
با دل و جانمان آميخته گردد و به هنگام قرائت قرآن احساس كنيم با خداوند سخن مىگوييم. طبيعى است كه اگر به چنين درجهاى از معرفت رسيديم و كلام خدا را حزين و غمناك و با خشوع و خضوع خوانديم، خداوند از شنيدن صوت قرآن ما خوشنود مىشود و ما را مشمول عنايات و الطاف خويش مىسازد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org