قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

جلسه نهم

ارتباط با خداوند و عدم درخواست از ديگران

 

يَا مُوسَى إِذَا انْقَطَعَ حَبْلُكَ مِنِّي لَمْ يَتَّصِلْ بِحَبْلِ غَيْرِي، فَاعْبُدْنِي وَقُمْ بَيْنَ يَدَيَّ مَقَامَ الْعَبْدِ الْحَقِيرِ الْفَقِيرِ. ذُمَّ نَفْسَكَ فَهِيَ أَوْلَى بِالذَّمِّ، وَلاَ تَتَطَاوَلْ بِكِتَابِي عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ، فَكَفَى بِهَذَا وَاعِظاً لِقَلْبِكَ وَمُنِيراً وَهُوَ كَلاَمُ رَبِّ الْعَالَمِينَ جَلَّ وَتَعَالَى؛ اى موسى! هرگاه ريسمان ارتباطت با من گسسته شد، با غير من نيز ارتباطت برقرار نخواهد شد (پناهگاهى نخواهى يافت كه در آن آرامش يابى). پس مرا بپرست و بسان بنده‌اى فقير و ناچيز در برابر من بايست. به نكوهش نفس خود بپرداز كه آن به نكوهش شدن اولى است. با كتاب من (تورات) بر بنى‌اسرائيل فخر و برترى نفروش، چه اين كه اين كتاب براى وعظ و اندرز دل تو و روشنگرى كافى است، زيرا كلام پروردگار عالميان است.

ارتباط با خدا در قرآن و روايات

در آغاز اين بند از حديث قدسى، خداوند در قالب سفارش به حضرت موسى(عليه السلام)، به مؤمنان هشدار مى‌دهد مواظب باشند پيوند و ارتباطشان با خداوند گسسته نگردد، كه اگر اين ارتباط از بين برود، كسى يافت نمى‌شود كه انسان با او ارتباط برقرار كند و از اين راه از امنيت خاطر و آرامش برخوردار گردد. مشابه همين تعبير، در قرآن نيز در برخى از آيات وارد شده و خداوند در آن‌ها به بندگان خويش سفارش مى‌كند ارتباط خود را با خداوند استوار سازند. در يكى از اين آيات آمده است.

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا؛(1) و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.

   ريسمان الاهى كه در اين آيه عامل وحدت، يگانگى و هماهنگى معرفى شده، در برخى روايات به امير مؤمنان(عليه السلام) و اهل‌بيت(عليهم السلام) تفسير شده است. از امام كاظم(عليه السلام) درباره «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِيعا» سؤال شد، حضرت فرمود: على ابن ابى‌طالب(عليه السلام)، ريسمان مستحكم الاهى است.(2)

   همچنين از امام باقر(عليه السلام) درباره آن آيه پرسيدند، فرمود: ما ريسمان الاهى هستيم.(3) در برخى آيات، از وسيله ارتباط با خدا به «عروه: دستگيره و دستاويز» تعبير شده است. خداوند مى‌فرمايد:

لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُر


1. آل عمران (3)، 103.

2. تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 448.

3. همان، ص 449.

بِالطّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛(1) در دين هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است. پس هركس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزى استوار چنگ زده است كه آن را گسستن نيست، و خداوند شنوايى دانا است.

   «عروة الوثقى» در اين آيه، در روايات به ايمان، قرآن و ولايت اهل‌بيت(عليهم السلام) تفسير شده است. در اين باره امام باقر(عليه السلام)در تفسير جمله «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَة الْوُثْقى» فرمود كه منظور از «عُرْوَة الْوُثْقى»: [دستگيره استوار الاهى] دوستى اهل‌بيت(عليهم السلام) است.(2)

   امام صادق(عليه السلام) نيز در تفسير آن جمله فرمود كه منظور از آن، ايمان به خداوند يكتا و بى‌شريك است.

   امام رضا(عليه السلام) نيز فرمود: كسى كه از امامان از نسل امام حسين(عليه السلام) پيروى كند، خدا را پيروى كرده، و كسى كه با آن‌ها مخالفت كند، با خداوند مخالفت كرده است. آنان دستگيره استوار و وسيله به سوى خداوند متعالى هستند.(3)

   همچنين آن حضرت در توصيف قرآن فرمودند:

هُوَ حَبْلُ اللهُ الْمَتِينُ وَعُرْوُتُهُ الْوُثْقى؛(4) قرآن ريسمان مستحكم الاهى و دستگيره استوار او است.


1. بقره (2)، 256.

2. تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 317.

3. همان، ص 138.

4. همان.

مراحل ارتباط با خدا

براى تمسك به دستگيره الاهى و چنگ زدن به ريسمان خداوندى كه به معناى ارتباط با خدا است، دو مرحله مى‌توان در نظر گرفت:

   مرحله اول: با توجه به اين كه اسلام، آيينى است كه از اصول، مبانى اعتقادى و اخلاقى، و احكام و دستورات فردى و اجتماعى تشكيل يافته است، تمسك به ريسمان و دستگيره الاهى، همان پايبندى به آيين اسلام و انجام دستورات آن به شمار مى‌آيد. در اين مرحله، قدر متيقن و مقدار واجب و لازم ارتباط با خدا و چنگ زدن به ريسمان و دستگيره الاهى انجام احكام تكليفى، يعنى واجبات و محرمات است.

   پس از انجام واجبات و ترك محرمات، انجام مستحبات و ترك مكروهات نيز در استحكام ارتباط انسان با خدا تأثير به‌سزايى دارند. پس تمسك به حبل الله، رعايت دستورات شرعى و الاهى و متصف شدن به تقوا است و كسى كه در اين مسير قرار گرفت، خداوند او را به سعادت رهنمون مى‌سازد و از انحطاط، سقوط و دام شيطان رها مى‌گردد. در مقابل، كسى كه حريم واجبات و محرمات الاهى را رعايت نكرد و مرتكب گناه گرديد، از سعادت محروم مى‌شود و به منجلاب گمراهى سقوط مى‌كند.

   به تعبير ديگر، خداوند با استعاره و تشبيه، ارتباط با خويش را به ريسمانى تشبيه مى‌كند كه در يك سوى آن ـ كه به خداوند متصل است ـ بهشت قرار دارد و كسى كه اين ريسمان را محكم بگيرد و از آن بالا برود، به بهشت و سعادت مى‌رسد. اما پايين آن ريسمانْ جهنم و هلاكت

است و اگر كسى به آن ريسمان الاهى محكمْ چنگ نزد و دستش سست و از ريسمان جدا گردد، به جهنم سقوط مى‌كند.

   مرحله دوم: انسان داراى نيازهاى فراوان مادى، معنوى و روحى است و اگر اين نيازها تأمين نشود، از بين مى‌رود. طبيعى است او از پيش خود نمى‌تواند آن نيازها را تأمين كند. پس ناچار است سراغ ديگرى برود. توسل جستن به ديگران براى تأمين نيازهاى انسان، به مثابه چنگ زدن به ريسمانى است كه از آن راه نيازها تأمين مى‌گردد. در اينجا انسان بايد براى تأمين نياز به غذا، مسكن و ديگر نيازهاى خود، فقط سراغ خداوند ـ كه مالك هستى است ـ برود و از صميم دل به او توجه بيابد و از او بخواهد نيازهايش را تأمين كند. بى‌شك اگر كسى اين راه را برگزيد و با توجه يافتن به خدا و استوارى ارتباط با او، درصدد تأمين خواسته‌ها و نيازهاى خويش برآمد، خداوند او را بر ساحل اقيانوس بيكران نعمت‌هاى خويش مى‌نشاند. بالاتر از همه، او را از شميم ياد و توجه به خويش بهره‌مند مى‌سازد و در پرتو توجه به خدا، او به حقارت و كوچكى غير خدا پى‌مى‌برد و حاضر نمى‌شود از كسى كه چون او فقير و نيازمند است، درخواست يارى كند.

   اما اگر كسى بر اثر ضعف ايمان، غفلت و فراموش كردن خداوند سراغ اسباب ظاهرى رود، براى تأمين نيازهايش سراغ غير خدا رفته و براى اين كه به موقعيت اجتماعى و پست و مقام برسد، حاضر شده به هر كارى دست زند و به هر كسى توسل جويد، در برابر غير خدا حقير و ذليل مى‌گردد. چه‌بسا با يك درخواست به خواسته او رسيدگى نشود و او

مجبور است با اصرار و پيگيرى فراوان، در صدد تأمين خواسته خويش برآيد و حتى وقتى ببييند به اصرار او ترتيب اثر نمى‌دهند، حاضر مى‌شود از آبروى خويش در گذرد ‌و بسته به اهميت و ارزشى كه نياز و خواسته‌اش براى او دارد و هزينه‌اى كه براى تأمين آن بايد مصروف گردد‌ ـ و به چرب‌زبانى، مديحه سرايى و تملق‌گويى ديگران بپردازد. تازه معلوم نيست با تحمل آن ذلّت و خوارى به خواسته‌اش برسد.

   كسانى كه از خدا غافل‌اند، حاضرند براى رسيدن به خواسته خود، گناهان فراوانى مرتكب شوند. در دنيا برخى براى اين كه به پست و مقامى برسند و مثلا در انتخابات رياست‌جمهورى پيروز گردند، حاضرند چندين ميليارد تومان از بيت‌المال هزينه كنند و در اين راه از تهمت زدن، دروغ گفتن، شايعه پراكنى، ريختن آبروى ديگران و انجام هزاران جنايت فروگذار نيستند. تازه معلوم نيست پس از آن همه جنايت و سوء استفاده از بيت‌المال، در انتخابات پيروز گردند و اگر هم پيروز شوند، چيزى به دست نياورده‌اند.

   آرى، كسى كه از خدا بريد و ارتباطش با خدا گسست، بر اساس سياست ماكياولى، براى رسيدن به هدف و مطلوبش به هر وسيله‌اى دست مى‌يازد و از راه مشروع و نامشروع مى‌كوشد به خواسته‌اش برسد. اگر اموال و امكانات بيت‌المال در اختيارش قرار گرفت، ابايى از سوء استفاده و هزينه كردن آن در مسير دستيابى به قدرت و موقعيت ندارد. او را از ظلم به مردم و تعدى و تجاوز به اموال و حيثيتشان باكى نيست. چه بسا به داشتن ثروت متوسطْ قانع نشود و با اين كه چندين كاخ و كارخانه دارد و

روزانه ميليون‌ها تومان سود مى‌برد، باز نمى‌ايستد و مى‌كوشد بر دارايى و ثروتش بيفزايد.

   روشن شد كه ارتباط با خدا و دست زدن به دستگيره و ريسمان استوار الاهى دو مرحله دارد: مرحله اول، پايبندى عملى به دستورات الاهى، اطاعت و عبادت خداوند و رعايت حريم واجبات و محرمات الاهى است. مرحله دوم، توكل و اعتماد به خداوند و قطع اميد از غير خدا است. در جاى جاى قرآن، به اين دو مرحله اشاره شده است. در برخى آيات به شأن الوهيت و خالقيت خداوند و نظارت او بر عالم هستى و ضرورت پرستش او تصريح شده و ضمناً توكل و اعتماد بر خداوند بيان شده است؛ نظير آيه:

ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْء فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْء وَكِيلٌ؛(1) اين است پروردگار شما، جز او خدايى نيست. آفريدگار هر چيزى است. پس او را بپرستيد و او بر هر چيزى نگهبان است.

   در برخى از آيات فرمان عبادت و توكل بر خداوند به دنبال هم ذكر شده است:

وَللهِِ غَيْبُ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَْمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَما رَبُّكَ بِغافِل عَمّا تَعْمَلُونَ؛(2) و نهان آسمان‌ها و زمين از آنِ خدا است، و تمام كارها به او بازگردانده


1. انعام (6)، 102.

2. هود (11)، 123.

مى‌شود. پس او را بپرست و بر او توكل كن و پرودگار تو از آنچه مى‌كنيد غافل نيست.

   در سوره حمد نيز پس از ذكر صفات برجسته خداوند، در آيه «إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعِين»؛ به دو مرحله عبادت خداوند و توكل بر خدا و يارى خواهى از او اشاره شده است. با توجه به اين كه ما مكلفيم هر روز ده مرتبه سوره حمد را بخوانيم كه در آن پرستش و يارى طلبى و توكل فقط به خدا اختصاص يافته است، مى‌توان استفاده كرد كه لُبّ و پيام اصلى دين، پرستش و اطاعت از خداوند و اعتماد و توكل بر آن منبع بى‌پايان هستى و درخواست تأمين نياز از وى و قطع اميد از ماسواى او است.

 

ثمره ارتباط با خدا

ثمره پايبندى به دو مرحله‌اى كه براى ارتباط و تمسك به حبل‌الله ذكر شد، اين است كه انسان پس از بندگى و عبادت خالصانه خداوند و توكل بر او، چنان دلش با خداوند پيوند مى‌خورد و توجه‌اش به وى جلب مى‌گردد كه كاملا خود را بى‌نياز از غير خدا مى‌يابد و در پرتو ارتباط با خداوند، به چنان بى‌نيازى و قدرتى مى‌رسد كه اگر همه مردم در برابرش كرنش كنند و به او احترام بگذارند، و يا اگر همه عالم در برابرش بايستند و با او دشمنى كنند، براى او يكسان است و تفاوتى در حال او پديد نمى‌آيد. همين معنا را امام باقر(عليه السلام) درباره پيروان و دوستداران خويش، خطاب به جابر بن يزيد جعفى كه از اصحاب سرّ آن حضرت بوده اين‌گونه ذكر مى‌كند:

وَاعْلَمْ بِأَنَّكَ لاَ تَكُونَ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَقَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ سُوءٌ لَمْ يَحْزُنْكَ ذلِكَ، وَلَوْ قَالُوا: إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذلِكَ؛(1) و بدان اى جابر، كه تو هرگز داراى ولايت ما نخواهى بود، مگر آن‌كه اگر مردم شهرت بر ضد تو شوريدند و همگى گفتند كه تو انسان بدى هستى، نگران و محزون نگردى، و اگر گفتند تو مرد شايسته و صالحى هستى، خوشحال نشوى.

   كسى كه خدا را شناخت و با همه وجود به او ايمان داشت و بر او توكل كرد، نه از غير خدا مى‌ترسد و نه به او طمع و اميد دارد. او براساس وظيفه‌اى كه خداوند بر عهده او نهاده، به مؤمنان، پدر و مادر، معلمان و استادان احترام مى‌گذارد و قدردان آن‌ها است؛ بدون طمع و اميدى به آن‌ها. بالاتر از آن، كسى كه به مراحل عالى كمال و معرفت الاهى رسيد، درمى‌يابد كه وجود او عين ارتباط با خدا است؛ چون او معلول و آفريده خداوند است و خداوند علت وجودبخشِ او است و چنان‌كه در حكمت متعاليه بيان شده، معلول، عين ربط به علت است. طبيعى است كسى كه به اين درجه از معرفت و ارتباط با خداوند دست يافت، چنان غرق در توجه به معبود مى‌گردد كه نه فقط ما‌سوى‌الله، كه خويشتن را نيز فراموش مى‌كند. در مقابل، چنان‌كه خداوند خطاب به حضرت موسى(عليه السلام) فرمود، كسى كه ارتباطش را با خداوند قطع كرد و به ريسمان و دستگيره الاهى


1. بحارالانوار، ج 78، باب 22،ص 162، ح 1.

چنگ نزد، هيچ پناهگاه و تكيه‌گاهى نخواهد يافت كه به آن اعتماد و تكيه كند.

 

نكوهش درخواست از غير خدا

در حديثى قدسى كه امام صادق(عليه السلام) از برخى از كتاب‌هاى پيامبران پيشين نقل كرده‌اند، به تفصيل به اين حقيقت، پرداخته شده است و ما براى فرجام نيك بحثمان، به نقل و ترجمه اين حديث قدسى مى‌پردازيم:

انَّ اللهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَقُولُ: وَعِزَّتِي وَجَلاَلِي وَمَجْدِي وَارْتِفَاعِي عَلَى عَرْشِي لاََقْطِّعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤَمِّل ]مِنَ النَّاس ]غَيْرِي بِالْيَأْسِ وَلاََكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاسِ وَلاَُنَحِّيَنَّهُ مِنْ قُرْبِي وَلاَُبَعِّدَنَّهُ مِنْ فَضْلِي. أَيُؤَمِّلُ غَيْرِي فِي الشَّدَائِدِ وَالشَّدَائِدُ بِيَدِي؟ وَيَرْجُو غَيْرِي وَيَقْرَعُ بِالْفِكْرِ بَابَ غَيْرِي؟ وَبِيَدِي مَفَاتِيحُ الاَْبْوَابِ وَهِيَ مُغْلَقَةٌ وَبَابِي مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِي؛ خداوند تبارك و تعالى مى‌فرمايد: به عزت، جلال، بزرگوارى و رفعت و سيطره‌ام بر عرشم سوگند كه آرزو و اميد هر كس را كه به غير من اميد بست، قطع [و بدل] به نااميدى مى‌گردانم و در نزد مردم لباس خوارى و ذلت بر او مى‌پوشانم و او را از تقرب به خويش مى‌رانم و از فضل خود دور مى‌كنم. چه‌سان او در سختى‌ها و گرفتارى‌ها به غير من اميدوار و آرزومند است، در حالى كه سختى‌ها و گرفتارى‌ها در دست و اختيار من است و با فكر و انديشه

خود درِ خانه جز مرا مى‌كوبد با اين كه كليدهاى همه درهاى بسته نزد من است و درِ خانه من به روى كسى كه مرا بخواند باز است.

 

فَمَنْ ذَا الَّذِي أَمَّلَنِي لِنَوَائِبِهِ فَقَطَّعْتُهُ دُونَهَا؟ وَمَنْ ذَا الَّذِي رَجَانِي لِعَظِيمَة فَقَطَعْتُ رَجَاءَهُ مِنِّي؟ جَعَلْتُ آمَالَ عِبَادِي عِنْدِي مَحْفُوظَةً فَلَمْ يَرْضَوْا بِحِفْظِي، وَمَلاَْتُ سَمَاوَاتِي مِمَّنْ لاَ يَمَلُّ مِنْ تَسْبِيحِي وَأَمَرْتُهُمْ أَنْ لاَ يُغْلِقُوا الاَْبْوَابَ بَيْنِي وَبَيْنَ عِبَادِي فَلَمْ يَثِقُوا بِقَوْلِي. أَلَمْ يَعْلَمْ [أَن] مَنْ طَرَقَتْهُ نَائِبَةٌ مِنْ نَوَائِبِي أَنَّهُ لاَ يَمْلِكُ كَشْفَهَا أَحَدٌ غَيْرِي إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِي؛ كيست كه در سختى‌ها و گرفتارى‌هايش به من اميد بسته و من اميدش را قطع كرده باشم؟ كيست كه در كارهاى بزرگش به من اميدوار گشته و من اميدش را از خود بريده باشم؟ من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشتم اما آنان به حفظ و نگهدارى من راضى نگشتند. آسمان‌ها را از كسانى (فرشتگان) كه از تسبيح و ستايش من خسته نمى‌شوند پر كردم و به آن‌ها دستور دادم هيچ‌گاه درهاى ميان من و بندگانم را نبندند، ولى آن‌ها به سخن (و وعده‌هاى من) اعتماد نكردند. مگر آن بنده نمى‌داند كه چون مصيبت و حادثه‌اى او را در هم كوبيد، كسى جز به اذن من نمى‌تواند آن را از او بردارد؟

فَمَا لِي أَرَاهُ لاَهِياً عَنِّي أَعْطَيْتُهُ بِجُودِي مَا لَمْ يَسْأَلْنِي ثُمَّ انْتَزَعْتُهُ عَنْهُ فَلَمْ يَسْأَلْنِي رَدَّهُ وَسَأَلَ غَيْرِي. أَفَيَرَانِي أَبْدَأُ بِالْعَطَاءِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ أُسْأَلُ فَلاَ أُجِيبُ سَائِلِي؟ أَبَخِيلٌ أَنَا فَيُبَخِّلُنِي عَبْدِي؟ أَوَلَيْسَ الْجُودُ وَالْكَرَمُ لِي؟ أَوَلَيْسَ الْعَفْوُ وَالرَّحْمَةُ بِيَدِي؟ أَوَلَيْسَ أَنَا مَحَلَّ الاْمَالِ؟ فَمَنْ يَقْطَعُهَا دُونِي؟ أَفَلاَ يَخْشَى الْمُؤَمِّلُونَ أَنْ يُؤَمِّلُوا غَيْرِي؟ فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَمَاوَاتِي وَأَهْلَ أَرْضِي أَمَّلُوا جَمِيعاً ثُمَّ أَعْطَيْتُ كُلَّ وَاحِد مِنْهُمْ مِثْلَ مَا أَمَّلَ الْجَمِيعُ مَا انْتَقَصَ مِنْ مُلْكِي مِثْلُ عُضْوِ ذَرَّة، وَكَيْفَ يَنْقُصُ مُلْكٌ أَنَا قَيِّمُهُ؟! فَيَا بُؤْساً لِلْقَانِطِينَ مِنْ رَحْمَتِي! وَيَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِي وَلَمْ يُرَاقِبْنِي!(1) پس چرا از من رويگردان است؟ من در پرتو جود و كرم خود آنچه را از من نخواسته بود به او دادم، سپس از او گرفتم، اما او از من نخواست كه آن (نعمت‌ها) را به او برگردانم و از غير من درخواست كرد. آيا او درباره من چنين مى‌انديشد كه پيش از خواستن به او عطا مى‌كنم، اما اگر از من بخواهد، به درخواست‌كننده پاسخ نمى‌گويم؟ مگر من بخيلم كه بنده‌ام مرا بخيل مى‌پندارد؟ مگر هر جود و كرمى از من نيست؟ مگر عفو و رحمت به دست من نيست؟ مگر من محلّ آرزوها نيستم؟ پس چه كسى جز من مى‌تواند آن آرزوها را قطع كند؟ آيا


1. اصول كافى، ج 2، باب 218، ص 66، ح7.

اميدواران نمى‌ترسند از اين كه به غير من اميد داشته باشند اگر همه اهل آسمان‌ها و زمينم به من اميد بندند و به هر يك از آن‌ها به اندازه آنچه ديگران آرزو كرده‌اند بدهم، به اندازه عضو مورچه‌اى از دارايى‌ام كاسته نگردد. چگونه كاسته شود از مُلكى كه من اختيار آن را دارم؟ پس بدا به حال كسى كه نافرمانى‌ام كند و از من پروا نداشته باشد!

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org