قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

فصل نهم:

 

 

 

ميهمان قدسيان

 

 

 

 

 

تبيين مباني فکري انقلاب اسلامي

درباره شخصيت استاد مطهري و ويژگي‌هاي رفتاري، اخلاقي و علمي او در طول يک ربع قرن که از شهادت او مي‌گذرد، بحث‌ها و گفت‌وگوهايي بسيار درگرفته و کتاب‌ها و مقالاتي فراوان به نگارش درآمده است و آنچه در پي مي‌آيد نيز خوشه‌اي از يک خرمن است. حق‌شناسي اقتضا مي‌کند که اين نعمت بزرگ الاهي را هيچ‌گاه فراموش نکنيم و به ياد داشته باشيم که چگونه ممکن است خداي متعال به وسيله يک انسان برکت را بر بندگانش فرو فرستد. اينکه شهيد مطهري در جامعه ما چه تأثيراتي گذاشت، چه نقشي ايفا کرد و به دنبالش اين تأثير در جهان چه مزايايي در بر داشت، بحثي مفصل مي‌طلبد.اين انقلاب کم‌نظير، بلکه بي‌نظير، حادثه‌اي اتفاقي و لحظه‌اي نبود که ناگهان تصادفي شود و پديده‌اي شکل گيرد، بلکه اين انقلاب حرکتي بود که مقدمات بعيدش از صدر اسلام ظهور کرد و در طول پانزده سالي که نهضت حضرت امام استمرار يافت، اين نهال به دست باغباني توانا آبياري شد، تا در 22 بهمن 1357 به بار نشست. پس از آن نيز انقلاب در معرض آفت‌ها و آسيب‌هاي فراواني بود که باز کساني از آن مراقبت کردند، تا اينکه محصولاتش نصيب ملت ايران و حتي جهان اسلام و ديگر ملل جهان شد. پيش از پيروزي اين حرکت مقدس، لبناني‌ها و فلسطيني‌ها چندان اميدوار نبودند که بتوانند در برابر نيروهاي جهنمي کفار و رژيم صهيونيستي غاصب عرض اندام کنند.

امام با دم مسيحايي خود اين توان روحي را در ميان امت مسلمان پديد آورد و آنان را احيا کرد و به قشرهاي گوناگون سرزمين‌هاي اسلامي هويت، عزت و کرامت بخشيد. با اين همه، اگرچه نقش رهبري انقلاب ويژه امام است، او به‌تنهايي نمي‌توانست اين کار را به انجام رساند و ياورانش نيز بسيار مؤثر بودند. قدرت امام از حضرت علي، حسن و حسين(عليهم السلام) بالاتر نبود؛ اما آن بزرگان هم به مدد نيروهاي مؤمن و اصحاب فداکار توانستند بر دشمن چيره شوند. خداوند متعال مقدر فرمود ياراني نصيب امام خميني(رحمه الله) شود که مباني فکري انقلاب را در ميان مردم زنده کنند تا زيربناي اعتقادي اين نهضت را بشناسند؛ باور کنند و در عمل صداقت و پاکي رهبران را ببينند و ايمان بياورند که آنان به‌راستي خيرشان را مي‌خواهند. اين درخت مبارک و اين شجره طيبه نياز به آبياري داشت. به‌تحقيق مي‌توان گفت پس از امام خميني(رحمه الله) هيچ‌کس به اندازه شهيد مطهري در تقويت مباني فکري و اعتقادي اين انقلاب مؤثر نبود.(1) درست است که زندگي او پس از انقلاب طولي نکشيد، اما زحماتي که در طول ساليان متمادي


1. مقام معظم رهبري آيت‌الله خامنه‌اي (مدظله العالي) فرموده‌اند: «انقلاب ما يک انقلابي بود که از گسترش و نفوذ انديشه اسلامي در فکر مردم شروع شد. يعني اگر متفکرين اسلامي در طول پانزده شانزده سال تفکر اسلامي را گسترش نداده بودند، يقيناً اين انقلاب به اين شکل به وجود نمي‌‌آمد. شما ديديد که مردم با دست خالي در مقابل يک قدرت عظيمي ايستادند. اين باور اسلامي بود که مردم را اين طور به صحنه مبارزه مي‌کشاند.

    اين باور را چه کساني به وجود آوردند؟ جز همان متفکران اسلامي که بيش از پانزده سال در گسترش انديشه نوين اسلامي تلاش کردند، که خود مرحوم مطهري از اين قبيل بود. مرحوم مطهري جزء کساني است که قبل از شروع مبارزات، در اين ميدان نقش مهمي داشته است. مرحوم مطهري نه‌تنها در پيروزي انقلاب، بلکه در به وجود آوردن اين انقلاب نقش مؤثر داشته است. همچنين آقاي مطهري در زمينه حراست از مرزهاي ايدئولوژيک و خط نه شرقي و نه غربي و به خصوص التقاط‌زدايي از انديشه اسلامي بي‌نظير بود.

    آثار استاد شهيد مطهري مبناي فکري نظام اسلامي ايران است. ديگران به مقدمات اين انقلاب خيلي کمک کردند، ولي افکار آنها در ساخت نظام جمهوري اسلامي ايران نقش آنچناني نداشته است. آنچه که متون اسلام را بيان مي‌کرده است، نظرات و افکار شهيد مطهري بوده و ما اگر بخواهيم اين نظام در ذهن مردم عمق پيدا کند و حرکات انقلابي اين مردم همچنان ادامه يابد بايستي افکار شهيد مطهري در ميان مردم رواج يابد». (استاد در کلام رهبر، گرد‌آوري مجتبي پيرهادي، ص 24 ـ 25).

متحمل شد؛ کتاب‌هايي که نوشت؛ افکاري که به بار آورد؛ مقالاتي که به نگارش درآورد و شاگرداني که پرورش داد توانستند مسير انقلاب را هموار، و آن را در برابر مکاتب انحرافي و ساير آفت‌ها صيانت کنند.

جوّ فکري جامعه چگونه بود. در آن زمان گفته مي‌شد جهان به دو بخش امپرياليسم(1) و سوسياليسم(2) تقسيم مي‌شود. جبهه امپرياليسمْ که آمريکا و کشورهاي اروپايي مروج آن بودند. از سوي ديگر چين، شوروي و اقمارشان رو در روي‌ آنان در خط سوسياليسم قرار داشتند. دسته اول محافظه‌‌کار بودند و دلشان مي‌خواست وضع موجود باقي بماند، تا بتوانند ملت‌ها را استثمار کنند، اما دسته دوم مي‌خواستند تحولي ايجاد کنند. آنان يک ايدئولوژي ـ به تصور خودشان ـ مبتني بر علمْ تدوين کرده بودند و تأکيد داشتند اگر کسي بخواهد انقلاب کند و جلوي ستمگران، متجاوزان و ابرقدرت‌ها بايستد، تنها راهش پيروي از مکتب سوسياليسم است. اگر کشوري مي‌خواست انقلابي انجام دهد و عليه وضع موجود قيام کند، مانند بسياري از کشورهاي آفريقايي، آمريکاي مرکزي و جنوبي، بايد به‌سوي شوروي و چين اقبال نشان مي‌داد و به اين ابرقدرت‌هاي شرقي تکيه مي‌کرد. و راه ديگري فراروي خود نمي­ديد. يا بايد امپرياليسم و تبعيت از او را


1. واژه امپرياليسم (Imperialism) در قرن بيستم ميلادي براي آن دسته از کشورهاي اروپايي به کار مي‌رفت که در طول سال‌هاي 1880 تا 1900 ميلادي تسلط خود را بر سرزمين‌هاي آسيايي و افريقايي گسترش دادند و امپراتوري به وجود آوردند و نيز بر گسترش سلطه ايالات متحده امريکا بر امريکاي لاتين و برخي بخش‌هاي آسياي جنوب شرقي و جنوبي اطلاق مي‌شد. اصولاً اين واژه هر نوع تسلط يک کشور بر کشور ديگر را اعم از سلطه سياسي، اقتصادي و فرهنگي دربرمي‌گيرد (گلي زواره).

2. تعريف متداول واژه سوسياليسم (Socialism) در بسياري از فرهنگ‌ها عبارت است از تئوري يا سياستي که هدف آن مالکيت يا نظارت جامعه بر وسايل توليد، سرمايه، زمين، اموال و غيره، به طور کلي و اداره آنها به نفع عموم است. مهم‌ترين عنصر مشترک نظريه‌هاي سوسياليسم تکيه بر تقدم جامعه و منافع عمومي بر فرد و منافع فردي است و از نظر تاريخي طغياني است عليه فردگرايي و ليبراليسم عصر جديد.

پذيرفت، آن‌چنان که رژيم‌هاي ديکتاتوري و از جمله شاه ايران پذيرفته بودند، يا بايد انقلاب کرد و در اين راستا پيرو محض شوروي يا چين شد. اگر مي‌خواستند در برابر اردوي غرب مقاومت کنند، به سلاح، حمايت فکري و تبليغي نياز داشتند که همه اينها در اردوي شرق وجود داشت. اصلاً اين فکر به ذهن نمي‌رسيد که کسي بتواند در آنِ واحد با اين دو ابرقدرت مبارزه کند. اين خيالي خام و محال مي‌نمود.

ايران تحت سيطره امريکا بود و مستشارهاي امريکايي همه اعماق وجودش را زير نظر داشتند. ده‌ها هزار مستشار غربي در نقاط گوناگون کشور حضور داشتند و تمام کارها با اجازه، نظارت و برنامه‌ريزي آنان انجام مي‌‌شد. کساني که مي‌خواستند از نظر فکري از زير بار اين فشار سياسي بيرون آيند، بايد به مارکسيسم و سوسياليسم اعتقاد مي‌داشتند. سوسياليست‌ها تفکر خود را با روزنامه‌ها، نشريات، جزوات، کتاب‌ها و بحث‌هاي ايدئولوژيک در دانشگاه‌ها و محافل مبارزاتي رواج مي‌دادند.

در اين فضاي تيره و آلوده که استبداد داخلي تنگناهايي فراهم کرده بود، استکبار و ابرقدرت‌ها فشار مي‌آوردند، و انديشه‌هاي مارکسيستي اوضاع را مشوش ساخته بودند. در اين ميان، يک متفکر مسلمان، يک عالم روحاني آمد؛ فرياد زد؛ سخنراني کرد؛ آموزش داد؛ کتاب نوشت و هشدار داد که ما يک مباني فکري و اعتقادي استوار، پويا و پر جوش و خروش به نام اسلام و برگرفته از قرآن، سنت و عترت نبي اکرم(صلى الله عليه وآله) داريم که با اينها مخالف است؛ نه امپرياليسم را مي‌پذيرد، نه تفکر مادي را قبول دارد و نه استبداد را تحمل مي‌کند. ما برتر از آنان هستيم.(1) شهيد مطهري با غواصي دقيق، گوهر‌هاي نابي که در جامعه‌ ناشناخته مانده بود شکار کرد و اين مرواريد‌ها را به‌دست آورد. شهيد مطهري اعلام داشت حاضريم ثابت کنيم فکر ما از آنان عالي‌تر است؛ اين


1. رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) فرموده‌اند: الاسلام يعلو و لا يعلي عليه؛ «اسلام برتري مي‌يابد و چيزي بر آن رجحان نمي‌يابد» (امام خميني(رحمه الله)تحرير الوسيله، ج 1، ص 48).

گوي و اين ميدان. البته او ثابت هم کرد و ادعاي خود را به اجرا درآورد و کاربردي ساخت. اين کارش تقريباً بيست سال پيش از پيروزي نهضت اسلامي آغاز شد. او با يک دور‌انديشي ويژه، فهميد ضعف کجاست و خطر از چه ناحيه‌اي است. مطهري گفت انديشه اسلامي براي اداره جامعه برنامه دارد؛ موضع‌گيري اسلام در مسائل سياسي و اجتماعي روشن است و اين مباني اعتقادي بسيار والاتر و بالاتر از فلسفه ماترياليسم و ايدئولوژي مارکسيسم است. او تأکيد کرد آن مکتب‌هاي غربي و شرقي همه ناقص‌اند و ما بايد به فرهنگ اسلامي خود بازگرديم؛ خويشتن اصيل خود را زنده کنيم؛ هويت مذهبي‌مان را قوت بخشيم و تعاليم حيات‌بخش قرآن و سنت را به‌درستي و متناسب با عصر و تشنگي نسل جوان عرضه کنيم.

آري، او مباني فکري نهضت را از سال‌ها پيش آماده کرد و جامعه مسلمان را به اين حقايق توجه داد. بيان توانا، نوشته‌هاي شيوا و رسا و درس‌ها و بحث‌هاي مطهري توانست چنان اين اصول را به خوبي و زيبايي عرضه کند که ديگر همه مکتب‌ها در صحنه‌هاي مبارزاتي عقب‌نشيني کردند و نيروهاي مذهبي حضوري پرقدرت و متکي بر تفکر اسلامي در صحنه يافتند.

اين حرکت شهيد مطهري موجب شد اصالت فکر اسلامي تثبيت گردد. اين انقلاب برقي نبود که ناگهان بدرخشد و جامعه را عوض کند، بلکه اين تحول متکي به زمينه‌سازي‌هاي فکري و اعتقادي پيشيني بود که باغبان‌هايي چون مطهري موفق به انجامش شدند. حال مي‌توان اينها را به دقت بررسي و ارزيابي کرد و فهميد يک عالِم ديني مي‌تواند چه نقش برجسته‌اي در جامعه داشته باشد. اگر کوشش‌هاي مطهري در عرصه‌هاي گوناگون علمي، فرهنگي، تبليغي، سياسي و آموزشي نبود و اگر او در جمع پزشکان، مهندسان، فرهيختگان، دانشجويان و ديگر قشرهاي جامعه آن مباحث ناب و معارف ارزشمند را مطرح نمي‌کرد، تفکر اسلامي به اين زودي پذيرفته نمي‌شد و

انقلاب اسلامي به ثمر نمي‌رسيد؛ مگر اينکه خداوند کسان ديگري را مي‌فرستاد. البته خزانه لطف و رحمت الاهي هيچ‌گاه و در هيچ شرايطي خالي نيست، ولي در اين شرايط چنين مقدر شده بود که شهيد مطهري آن سرچشمه را جاري کند، تا ما از جويبارهايش استفاده کنيم و البته بايد قدردان اين فداکاري باشيم و از خدا بخواهيم به ما توفيق دهد از آثار بابرکت آن درست بهره‌برداري کنيم و راهش را ادامه دهيم.(1)

متفکر مبارز

شهيد مطهري خود نيز در مبارزات سياسي حضوري فعال داشت، اما شيوه‌اش در اين عرصه به‌گونه‌اي بود که در وراي آن جوش و خروش انقلابي، انساني آرام و برکنار از جريان‌هاي سياسي به نظر مي‌رسيد و فعاليت‌هاي سياسي خود را از نزديک‌ترين دوستان که انقلابي نبودند پنهان مي‌کرد. او اعتقاد داشت پرخاشگري‌ها و هيجانات زودگذر براي به ثمر نشستن انقلاب چندان سودي ندارد و بايد فکر اصيل اين حرکت حفظ، و محتواي اسلامي آن تقويت شود.

يکي از تشکل‌هايي که شهيد مطهري ارتباط جدي با آن داشت، گروه زيرزميني و مخفي هيئت‌هاي مؤتلفه اسلامي بود که بار عمده مبارزه را در سال 1341 تا 1349 بر دوش مي‌کشيد.(2) مؤتلفه اسلامي پس از مدتي تلاش، به دليل ضرورتْ شورايي را


1. سخنراني در جمع گروهي از کادر نيروي دريايي سپاه، (12/2/1385).

2. مؤتلفه اسلامي از ائتلاف سه جمعيت با يکديگر در سال 1342 پديد آمد. قبلاً در آغاز انقلاب اسلامي ايران، در ماجراي انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي و قضاياي رفراندوم قلابي شاه در ششم بهمن 1341 شمسي اين افراد به صورت جمعيت‌هاي پراکنده و تحت رهبري امام خميني(رحمه الله) به فعاليت پرداختند و سرانجام امام امت در اوايل سال 1342 آنها را در قم با هم آشنا ساخت و از اين ارتباط جمعيت‌هاي مؤتلفه اسلامي به وجود آمد. مسئولان سازمان مرکزي اين جمعيت عبارت بودند از: حاج صادق اماني، محمدصادق اسلامي، حاج مهدي عراقي، عسکراولادي، مهدي شفيق، سيدمحمود ميرفندرسکي، حاج هاشم اماني، علاءالدين ميرمحمدصادقي، عزت‌الله خليلي،‌ سيداسدالله لاجوردي، حاج مهدي بهادران و حاج ابوالفضل توکلي. اين افراد همگي از کسبه و تجار متدين بازار تهران بودند.

به‌وجود آورد تا در امور مهم و حساس تصميم‌گيري کنند. شهيد مطهري با نهايت دقت، رعايت اصول تقيه و مخفي‌کاري با اين هيئت مرتبط بود و آن‌چنان با فراست، کارداني و تدبير پيش مي‌رفت که وقتي دستگير شد ساواک نتوانست چيزي به‌دست آورد و ناگزير، وي را آزاد کرد.

آن شهيد در سال‌هاي پس از 1342 با تلاشي گسترده به تبيين فرهنگ اسلامي در جامعه پرداخت و رسالت تدوين فرهنگ انقلاب و آگاه ساختن نسل جوان را عهده‌دار شد. فعاليت‌ در حسينيه ارشاد و مسجدالجواد نقطه اوج کوشش‌هاي فرهنگي استاد در سال‌هاي 1342 تا 1350 بود. سرانجام با بسته شدن اين کانون‌هاي مقاومت ديني توسط ساواک در سال 1351 و دستگيري استاد و سپس ممنوع‌المنبر شدنش، مشکلاتي فراوان براي شهيد مطهري، در آن مقطع حساس و اوج خفقان و اختناق بوجود آمد. فعاليت‌هاي سياسي شهيد مطهري چنان براي رژيم شاه مهم و اساسي بوده است که ساواک از کارگزاران خود مي‌خواهد درباره فعاليت‌هاي او گزارش‌هايي مستمر تهيه کنند.(1)

پس از تبعيد امام به نجف، شهيد مطهري ارتباط خود را به وسيله نامه و... با رهبر انقلاب ادامه داد. در سال 1355 استاد مطهري عازم عتبات عاليات شد و پس از زيارت بارگاه امام حسين(عليه السلام) در کربلا، به نجف رفت و پس از زيارت مضجع مقدس حضرت علي(عليه السلام) به ديدار امام خميني(رحمه الله) شتافت. او مدت يک هفته در نجف ماند و با امام درباره مسائل نهضت، حوزه‌هاي علميه و دانشگاه‌ها به گفت‌وگو پرداخت.(2)


1. در سند شماره 16161/20 مورّخ 1/5/1349 که از سوي سپهبد مقدم معدوم، مديرکل اداره سوم ساواک صادر شده، چنين آمده است:

    «چون در نظر است که جهت نامبرده [شهيد مطهري] تحقيقاتي فراهم گردد، علي هذا خواهشمند است دستور فرماييد با تمام امکانات موجود از مشاراليه مراقبت و نتايج حاصله را مستمراً به اين اداره کل اعلام دارند تا به موقع درباره‌اش تصميم مقتضي اتخاذ گردد» (مجله اعتصام، ش 49، ارديبهشت 1365).

2. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 1، ص 11؛ مطهري مطهر انديشه‌ها، ج 2، ص 631 و نيز ج1 ص313؛ و شهيد مطهري مرزبان بيدار، ص 151.

شهيد مطهري در جامعه روحانيت مبارز نيز حضوري فعال داشت و جزو مؤسسان اين تشکل بود. جامعه روحانيت مبارز عمده‌ترين کارها را در ارتباط با تظاهرات مردم، راهپيمايي‌ها، جلسات بزرگ و مهم و سخنراني‌ها، برنامه‌ريزي و هدايت مي‌‌کرد و شهيد مطهري در جلسات آن، فعاليتي مؤثر و قابل توجه داشت.(1) شهيد مطهري سفري نيز به پاريس داشت که در پي آن با امام ملاقات کرد و امام مسئوليت تشکيل شوراي انقلاب اسلامي را به عهده ايشان نهاد.(2)

در بحبوحه انقلاب اسلامي که اعتصاب‌ها اوج گرفت و مردم ايران بر اثر اعتصاب کارکنان شرکت نفت از نظر سوخت دچار مشکل شدند، شهيد مطهري براي رفع اين تنگنا طرحي پيشنهاد کرد که به تصويب امام خميني(رحمه الله) رسيد و رضايت مردم را فراهم ‌آورد.(3)

پس از ورود امام به فرودگاه مهرآباد، خير مقدمي که استاد مطهري نوشته بود، خوانده شد. چنين تنظيم شده بود که وقتي امام به بهشت‌ زهرا مي‌رود تا براي ميليون‌ها نفر از علاقه‌مندان و مبارزان سخنراني کند، در آغاز پدر يکي از اعضاي گروهک منافقين


1. سيماي استاد در نگاه ياران، ص 34 ـ 35.

2. در جمعه 14 مهر 1357 امام به دليل فشارهاي دولت عراق و پس از جلوگيري دولت کويت از ورود ايشان به آن سرزمين، به کشور فرانسه هجرت نمود و در دهکده‌اي حوالي پاريس که نوفل لوشاتو نام داشت اقامت گزيد. در اين دوران شهيد مطهري به ديدار امام آمد. شهيد صدوقي مي‌گويد: «هنگامي که امام در پاريس تشريف داشتند و بنده هم در خدمت امام بودم، آنچه فهميدم اين بود که امام به فکر بکر مرحوم آيت‌الله مطهري بي‌نهايت اعتماد داشت و در کليه کارهاي مربوط به پيروزي انقلاب با ايشان هم در شور قرار مي‌گرفت» (شهيد مطهري، مرزبان بيدار، ص 180).

3. دکتر علي مطهري فرزند آن شهيد مي‌گويد:

    «در آستانه اجراي اين طرح برخي به طور ضمني اعتراض داشتند که اين کار از شور انقلابي مي‌کاهد. استاد مطهري در پاسخ آنها فرمود: اين کار دو حسن دارد: يکي اينکه عملاً ثابت کنيم که انقلاب از نظر ما چنان‌که کمونيست‌ها مي‌گويند به معناي انفجار نيست که سعي کنيم فشار وارده بر مردم افزايش يابد، تا خود‌به‌خود به حرکت در‌آيند و جامعه به حالت انفجار رسد بلکه انقلاب اسلامي از ايمان و عقيده نشئت مي‌گيرد و مي‌توان در ضمن انقلاب اصلاحاتي نيز به عمل آورد. حُسن دوم اينکه تاکنون همه اعمال ما جنبه منفي داشته است؛ يعني منحصر به تخريب نظام حاکم بوده است و اکنون وقت آن است که کار اثباتي هم انجام دهيم، تا دنيا بفهمد که عملاً حکومت در دست امام است و مردم از ايشان فرمان مي‌برند» (سرگذشت‌هاي ويژه از زندگي شهيد مطهري، ج 1، ص 149).

سخنراني کند. آن روزها اين افراد محبوبيتي هم در ميان مردم داشتند. شهيد مطهري با آن بينش سياسي دقيق در واپسين لحظات از اجراي اين برنامه جلوگيري کرد.(1)

با ورود امام به تهران و استقرار ايشان در مدرسه رفاه، استاد مطهري به منزله مرزباني بيدار و دلاور آنجا حضور داشت. در واقع بيت امام را شهيد مطهري اداره مي‌کرد و مراقب بود که مبادا عناصر ناسالم، يا اعضاي گروهک‌ها با نفوذ به داخل، اخلال يا سوء‌استفاده کنند.(2)

استاد مطهري پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي تثبيت و استقرار نظامي اسلامي، فعاليت‌هايي ارزنده‌ انجام داد و مهم‌ترين و مورد اعتمادترين مشاور امام خميني(رحمه الله) بود. او علاوه بر شرکت در جلسات شوراي انقلاب و ارائه پيشنهاد‌هاي سودمند به رهبري انقلاب، بيشترين وقت خود را صرف تبيين حکومت و انقلاب اسلامي کرد.

شب‌پرستان کوردل

گروه فرقان دين را از سياست جدا مي‌دانستند. آنان افکاري مانند منافقين داشتند و به آنان القا شده بود که روحانيان موجود مرتجع‌اند؛ مي‌خواهند کشور را به قرون وسطا بازگردانند؛ پايگاه طبقاتي دارند و در واقع همان مسائلي را مطرح مي‌کردند که مارکسيست‌ها مي‌گفتند. البته آنان نمي‌توانستند تجزيه و تحليلي درست بکنند، زيرا اين افکار از خودشان نبود و در پي ترقي تقليدي بودند. منافقين افکاري مارکسيستي را با لباس مذهب به آنان تزريق مي‌کردند.(3)


1. مطهري مطهر انديشه‌ها، ج 1، ص 422.

2. در اين باره شهيد آيت‌الله محلاتي به خاطره جالب توجهي اشاره دارد: «آن روزها ايشان (شهيد مطهري) با فراست مخصوص خود دريافت که يک گروه خاص مي‌خواهند در مدرسه رفاه دور امام را بگيرند. ايشان به نحوي امام امت را به مدرسه علوي بُردند و نگذاشتند آن نقشه عملي شود. از همان اول مراقب اوضاع بود و هر توطئه‌اي را خنثا مي‌کرد (جلوه‌هاي معلمي استاد، ص 183).

3. ر.ک: سيماي استاد در نگاه ياران.

گروه فرقان پيش از انقلاب نوشته‌هايي منتشر مي‌کردند، اما پس از انقلاب فعال‌تر شدند. شهيد مطهري از اين وضع ناراحت شده، احساس خطر کرد و در مقدمه کتاب علل گرايش به ماديگري نکاتي را در نقد عقايد باطل آنان نوشت. با نشر اين کتاب موجي به راه افتاد. چندي پس از توزيع اين نوشتار در ميان مردم، شخصي که مرتبط با گروه فرقان بود، طي تماس با يکي از شاگردان شهيد مطهري، تهديد کرد که اگر استاد بخواهد اين روش را ادامه دهد، بچه‌هاي فرقان شدت به خرج خواهند داد و بعد هم اين گروهک اعلاميه‌اي منتشر کرد که در آن آمده بود هرکس مانع نشر افکار ما شود، به‌گونه انقلابي پاسخ او را مي‌دهيم. چون شهيد مطهري از اين تهديد باخبر شد، بدون هيچ‌گونه واهمه گفت: اگر بناست آدمي از اين دنيا برود، چه بهتر که در راه اصلاح عقايد و دفاع از اسلام باشد و من در اين راه هيچ‌گونه ترديدي ندارم.(1)

گروه فرقان نخست به ترور شخصيت مطهري پرداختند و تهمت‌ها و افتراهايي را مطرح کردند تا او را از چشم مردم بيندازند. آنان گفتند او آخوندي‌ سودجو، فرصت‌طلب، متعصب و ناآگاه از علوم و اوضاع جهان است، و بدين‌گونه مي‌خواستند از علاقه مردم نسبت به آن متفکر بکاهند، زيرا مردم به افکار و آرمان‌هاي مطهري عشق مي‌ورزيدند. بين جوانان و قشرهاي گوناگون چنين اشاعه‌ مي‌دادند که اين سخن‌هاي مطهري و اين نوشته‌ها از خودش نيست؛‌ از ديگران مي‌گيرد و به نام خودش مطرح مي‌‌کند؛ استقلال در فکر و عمل ندارد؛ هر طرف باد بيايد، آن طرف مي‌رود؛ تنگ نظر است؛ نمي‌تواند ترقي و پيشرفت ديگران را تحمل کند و از اين روي اگر روشنفکري بياناتي ايراد کند، يا به طرح انديشه‌اي بپردازد، مطهري بر او مي‌تازد. با اين تبليغات مسموم و کاذب مي‌خواستند شخصيت مطهري را خراب کنند. درست کار خوارج را تعقيب کردند. وقتي از يکي از اعضاي اين گروه پرسيده بودند چرا شهيد مطهري را هدف قرار داديد،


1. ر.ك: خاطرات دکتر حسين غفاري، سرگذشت‌هاي ويژه، ج 1، ص 130 ـ 131.

گفت ما او را کافر مي‌دانستيم! متفکران و علماي ما با چنين منحرفاني روبه‌رو بوده‌اند که در گرداب گمراهي غوطه مي‌خوردند و در آخر هم دست به چنين جناياتي مي‌زدند.

اينجا، يک پرسش مطرح است که چرا آنان اين اسلام‌شناس راستين را نشانه گرفتند و کسي را به شهادت رسانيدند که امام او را حاصل عمر خويش دانست و تمام آثارش را بدون استثنا آموزنده معرفي کرد. مگر چه خصوصيتي در سيماي اين عارف سالک ديدند که او را از ملت مسلمان ايران و انقلاب اسلامي گرفتند؟ بايد گفت دشمنان درست تشخيص داده بودند. آنان مي‌ديدند انديشه‌ها، تعاليم و بيانات اين مرد بزرگ چون چراغي فروزان، به جامعه روشني مي‌بخشد. نبوغ استاد به اندازه‌اي بود که بسيار زود پي به انحرافات اين گروهک‌ها مي‌بُرد. با تسلط بر ميراث علمي، فقهي و فلسفي علماي پيشين هر جا انحطاط فکري و عقيدتي مي‌ديد، عکس‌العمل نشان مي‌داد و نقد مي‌کرد. اجازه نمي‌داد در اعتقادات مردم التقاط پديد آيد و عقايد آنان تخريب شود.‌ او مي‌کوشيد جوانان را در مسير هدايت قرار دهد و نسلي مؤمن، معتقد، مقاوم و باصلابت پرورش دهد. به اين خاطر دشمنان او را براي هدف شوم خود برگزيدند؛ زيرا او دل‌هاي مؤمنان را از دست زنديقان و ملحدان نجات مي‌داد. خفاش‌صفتان دريافتند تا آفتاب مطهري در آسمان ايران پرتو مي‌افشاند، ديگر جايي براي آشکار شدن آنان نيست؛ بنابراين مغزش را هدف قرار دادند و امت اسلامي را از وجود چنين رادمرد بزرگ و متفکر والامقامي محروم کردند، تا بتوانند نقشه‌هاي شيطاني خود را عملي کنند و به بدعت‌گذاري و تحريفات خود ادامه دهند.

دشمنان، مطهري را از دست امت اسلامي ِگرفتند تا بتوانند نقشه‌هاي شوم خود را عملي کنند و حقايق را وارونه نشان دهند و به گمان خود مسير انقلاب اسلامي را منحرف کنند. آنان خواستند ماجراي مشروطيت را تکرار کرده، با به در آويختن امثال شيخ فضل‌الله نوري، روحانيان متعهد، متدين و مبارز را منزوي سازند. اما دورانديشي رهبر انقلاب و

فراست امثال شهيد مطهري به آنان فرصت نداد آن تجربه تلخ و ماجراي اسف‌انگيز را تکرار کنند. انقلابي‌هاي راستين با اين رهنمودها مراقب بودند که غرب‌زدگان، ملحدان و منافقين در درونشان نفوذ نکنند و در نتيجه اگرچه آنان جنايتي بزرگ مرتکب شدند، نتوانستند راه مطهري را دگرگون کنند. حقيقتي که مطهري برايش مي‌کوشيد، همچنان زنده، پويا و تأثيرگذارْ جامعه را به سوي معنويت و تعالي سوق مي‌دهد.(1)

حکيم شهيد

قاتل استاد شهيد، جواني فريب‌خورده و از اعضاي گروهک سياسي و منافق فرقان به نام محمدعلي بصيري بود که در شب چهارشنبه، 12 ارديبهشت 1358، ساعت ده و بيست دقيقه شب با شليک گلوله، استاد را به فيض عظماي شهادت و آرزوي ديرينه‌اش رسانيد.(2) وي گفته بود من اصلاً مطهري را نمي‌شناختم، ولي از آنجا که نسبت به روحانيت


1. سخنراني در جمع دانشجويان تربيت معلم قم، (11/2/1372)؛ سخنراني در دانشگاه شريف، (11/2/1371)؛ سخنراني در دانشگاه تهران، (‌19/2/1369) و بيانات قبل از خطبه‌هاي نماز جمعه تهران، (6/2/1381).

2. سه‌شنبه يازدهم ارديبهشت 1358 شمسي حدود ساعت 8 بعد از ظهر شهيد مطهري نماز مغرب و عشا را در منزل خواند و خود را براي رفتن به منزل دکتر سحابي و شرکت در جلسه‌اي خصوصي براي بررسي مسائل اجتماعي با هيئت دولت آماده کرد. بعد از برگزار شدن جلسه، حدود ساعت ده و بيست دقيقه شب بود که مطهري عازم منزل شد. دوستش و آقاي مهندس کتيرايي نيز همراه او از منزل سحابي خارج مي‌شوند و بقيه اعضاي جلسه براي تبادل نظر و مشورت در منزل وي مي‌مانند. شهيد مطهري در مسير از مهندس کتيرايي و دوستش فاصله مي‌گيرد و متوجه مي‌شود آن دو با هم بحثي خصوصي دارند و قدم‌زنان به طرف اتومبيل دوستش که در خيابان فرعي، روبه‌روي کوچه‌اي که منزل دکتر سحابي در آن قرار داشت راه مي‌افتد، اما وقتي به اول کوچه مي‌رسد شخصي او را صدا مي‌زند؛ سرش را به عقب مي‌چرخاند که صاحب صدا را بشناسد، اما لحظه‌اي بعد تيري به سوي ايشان شليک مي‌گردد و شهيد مطهري غرق در خون به زمين مي‌غلتد؛ مهندس کتيرايي و ديگران که متوجه اين واقعه مي‌شوند او را به‌سرعت به بيمارستان طرفه در خيابان بهارستان مي‌رسانند، اما پزشکان نظر مي‌دهند آن متفکر متدين به شهادت رسيده و مداوا و بهبودي وي امکان‌پذير نمي‌باشد. گلوله از زير بناگوش راست وارد و از بالاي ابروي چپ خارج شده بود. پيکر شهيد مطهري پس از تشريفات شرعي و تشييع جنازه‌اي باشکوه در تهران و قم، در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه و در کنار استادش علامه طباطبايي در مسجد بالاسر حرم مطهر دفن گرديد (مطهري مطهر انديشه‌ها، ج 2، ص 637؛‌ يادواره استاد شهيد مرتضي مطهري، ص 296 – 297؛ شهيد مطهري مرزبان بيدار، ص 197).

کينه‌اي عميق داشتم، پس از اينکه در بين افراد گروه مطرح شد که مي‌خواهيم يکي از روحانيان شوراي انقلاب را ترور کنيم، من داوطلب شدم، ولي بعد فهميدم که چه اشتباه بزرگي انجام داده‌ام.(1)

البته گروه فرقان تصريح کرده بودند بدين علت به قتل مطهري دست زديم که او با افکار، نگرش‌ها و تحليل‌هاي ما مخالفت داشت. قاتل استاد نيز در مدارس علوم ديني درس خوانده بود، ولي دچار اين ضلالت و جنايت بزرگ شد.(2)

البته شهيد مطهري واقعاً شهادت را براي خود يک شرف مي‌دانست؛‌ شعار نمي‌داد و عاشق اين مسير بود. داستاني از مرحوم آقاي مطهري نقل کرده‌اند که بسيار گفته شده است، ولي بوي مشک هرچه تکرار شود از رايحه‌اش نمي‌کاهد. يکي از آشنايان آن شهيد که از سادات و علماي بزرگ بود، شب شهادت مطهري خواب ديده بود که با ايشان در يک فضاي وسيع قدم مي‌زنند؛ به پاي کوهي بسيار بلند مي‌رسند که بر فرازش يک خيمه بسيار باشکوه برپا شده‌ بود. مي‌پرسند اين چيست؛ پاسخ مي‌آيد خيمه رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) است. با هم به سوي خيمه پيامبر راه مي‌افتند. مسير طولاني بود. در حالي که به جانب آن قله و خيمه قدم بر مي‌داشتند ناگهان فردي آشکار مي‌شود؛ اسبي مي‌آورد و شهيد آيت‌الله مطهري بر آن سوار شده، با سرعت به سوي خيمه مي‌رود. ايشان گفته بود من همين‌طور متحير بودم که ما با هم بوديم؛ چطور شد براي وي مرکب آوردند و بردندش، ولي من همين‌جا ماندم. در همين حال از خواب بيدار شدم و بعد شنيدم که در همان شب علامه مطهري به شهادت رسيده‌اند. آري آنان باورشان شده بود که شهادت يک فرصت بزرگ است که با استفاده از آن به سرعت به سوي مقصد مي‌روند و راه صد ساله را يک‌شبه طي مي‌کنند.‌‌ آدم با شهادت زيان نمي‌‌بيند.


1. مطهري مرزبان بيدار، ص 196.

2. بيانات در مراسم بزرگداشت استاد شهيد مطهري در جمع اساتيد و محققان مؤسسه امام خميني، (14/2/1382).

شهادت براي آن متفکر بزرگوار يک آرزوي ديرينه بود. او سال‌ها در دعاهايش مي‌خواند: و قتلاً في سبيلک فوفّق لنا. ما نيز اين دعا را زير لب زمزمه مي‌کنيم، اما تنها زبانمان به آن مترنم است؛ در حالي که او از اعماق وجود و از ته دل مي‌خواند. اين‌چنين بود که او پس از انتخاب مسير و هدفش، هيچ نگران نبود که در خون خويش غوطه‌ور شود.(1)

همسر استاد نقل کرده است که آقاي مطهري چند شب پيش از شهادتش، خوابيده بود که ناگهان با نگراني از رختخواب برخاست. گفتم: چيست؟ چه شده؟ وقتي خود را بازيافت، در حالي که اشک از چشمانش جاري بود گفت: رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) را در عالم رؤيا مشاهده کردم؛ در حالي که در مسجد الحرام کنار امام خميني(رحمه الله) ايستاده بودم. روبه‌روي کعبه با امام بوديم که يک وقت ديدم پيامبر(صلى الله عليه وآله) به سمت ما مي‌آيند و من در حال گفت‌وگوي کوتاهي با امام بودم. سپس حضرت پيش‌تر آمدند و لب‌هاي خود را بر لب‌هاي من نهادند. مدّتي لب‌هاي پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر روي لب‌هاي من بود و حال که از خواب بيدار شده‌ام، حرارت آن را کاملاً احساس مي‌کنم. سپس افزود من منتظر حادثه‌اي شگفت هستم و چند شب بعد به شهادت رسيدند.(2)

حکمت تجليل‌ها و تکريم‌ها

آري مطهري پس از عمري تلاش علمي و فعاليت‌هاي فرهنگي سياسي به فوز عظيم شهادت نائل شد؛ ولي جامعه اسلامي ما شخصيتي را از دست داد که به اين زودي‌ها و آساني‌ها بازگشت‌پذير نيست. به همين دليل حضرت امام موسي بن جعفر(عليه السلام) فرموده‌اند:


1. سخنراني در مدرسه شهيد صدوقي با عنوان «رمز موفقيت علامه شهيد مرتضي مطهري»، (12/2/1379)؛ سخنراني در دانشگاه علوم پزشکي رفسنجان، (12/2/1380).

2. سخنراني در جمع مردم تبريز در مسجد شعبان، (12/2/1378).

اِذا ماتَ العالِمُ ثُلِِمَ في الاسلام ثُلمه لا يسدُّها شيء؛(1) «هنگامي که مرگ عالمي فرا رسد رخنه‌اي در اسلام ايجاد مي‌شود که هيچ چيز آن را پر نخواهد کرد». در دنباله روايت تأکيد شده علت اين ضايعه آن است که مؤمنانِ فقيه (دانشمندان)، دژهاي اسلام هستند، همان‌گونه که حصار شهرْ دژ‌ آن به حساب مي‌آيد. شخصيت شهيد مطهري ابعادي گوناگون داشت؛ ولي آنچه در ميان خصال و امتيازات ايشان برجستگي داشت اين بود که مي‌کوشيد نخست اصالت مکتب اسلام حفظ، و بدون تحريف به مردم عرضه شود. دوم اينکه مي‌کوشيد هويت هر تفکري که بخواهد اين مسير را منحرف کند، آشکار، هدفش را رسوا و تعاليم نادرستش را نقد و تحليل کند و ادله ابطال آن را به اثبات برساند و همين جنبه منجر به شهادت ايشان شد.(2) بايد ده‌ها سال بگذرد و روزگاري طولاني سپري شود، تا از ميان هزاران دانشجوي علوم اسلامي کسي مانند شهيد مطهري ظهور يابد و همچون او و در استمرار راهش حقايق اسلام را بيان، و با انحرافات ايدئولوژيکي و فکري مبارزه کند و از بدعت‌هايي که فرقه‌هاي باطل در دين پديد مي‌آورند پيشگيري نمايد.(3) او مصداق اين آيه قرآن است که مي‌فرمايد: مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن ينتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا؛(4) «از مؤمنان مرداني هستند که به پيماني که با خدا بسته بودند وفا کردند. بعضي بر سر پيمانشان جان باختند و بعضي چشم به راه‌اند و به هيچ عنوان پيمان خود را دگرگون نکرده‌اند».

برگزاري مجالس بزرگداشت براي امثال شهيد مطهري، نخست حق‌شناسي در برابر کساني است که عمري در راه خدمت به اسلام و مسلمين صرف، و سرانجام خون


1. الکافي، ج 1، ص 38.

2. مصاحبه راديويي به مناسبت شهادت آيت‌الله مطهري.

3. گفت‌وگويي درباره شخصيت آيت‌الله مطهري.

4. احزاب (33)، 23.

پاکشان را در اين راه نثار کردند. اين وظيفه هر صاحب وجداني است که در برابر اين فداکاري‌ها سر تعظيم فرود آورد و ضرورت دارد هر سال اين مجالس تکريم و تجليل براي احترام به اين شخصيت‌ها برگزار شود. در واقع اين نشانه‌اي از شعور مردم و درک آنان از خدمات و زحمات اين بزرگان است.

حکمت دوم برگزاري اين مجالس، انتقال فرهنگ و حقايق تاريخي يک نسل به نسل‌هاي آينده است. انقلاب اسلامي که در اين کشور روي داد، نه‌تنها مسير قشرهاي گوناگون مردم ايران را دچار تحول ساخت، به يک معنا در دگرگوني‌هاي جهان هم بي‌تأثير نبود. اين حادثه تاريخي و بي‌نظير که آن را انقلاب اسلامي ناميده‌اند و عنواني بسيار با‌مسمّاست، پيروزي‌اش مرهون فداکاري‌هاي شخصيت‌هايي بسيار ممتاز است. مردمي که در آن زمان بودند، اين ايثارها، رنج‌ها و مشقت‌ها را ديده، قدرشناسي کرده‌اند؛ اما مدتي که بگذرد، چنين وقايعي دچار غبارگرفتگي مي‌شود و در نتيجه نسل بعدي آن‌گونه که بايد و شايد از حقايق اطلاع نخواهد يافت. اين مجالس از واقعيت‌هايي که پيش از اين روي داده و تحولاتي عميق و عظيم پديد‌ آورده است گردگيري مي‌کند. اگر اين مجالس برگزار نشود، در گام نخست نسل جوان در جريان اين مسائل قرار نمي‌گيرد و نمي‌داند اين برکت‌هاي ارزشمند که اکنون نصيبش مي‌شود چه سرچشمه‌اي دارد. سپس وقتي دشمنان ديدند اينان از هويت خود بريدگي و انقطاع يافتند، زمينه‌هايي را فراهم مي‌کنند تا بتوانند آن حقايق را وارونه نشان دهند؛ مسخ کنند و نقشه خود را پياده سازند. اگر اين مراسم شايسته، شکوهمند و هدف‌دار برگزار شوند، اين حقايق را بيمه‌ مي‌‌کنند و از هر گونه تحريف پيشگيري کرده، باعث مي‌شوند نتايج و محصولاتش به نسل‌هاي بعد برسد. اين فايده دوم است.

ولي بالاتر از اينها فايده‌اي ديگر هم هست که نمي‌توان از آن غافل شد و آن اين است که وقتي مردم به‌ويژه نسل بعد، نوجوان‌ها و جوان‌هاي امروز دانستند چه

شخصيت‌هايي، با چه نيت‌هاي پاکي در راه خدمت به اسلام و مسلمين اين گونه کوشيدند و حاضر شدند خون‌هاي پاک خود را در راه هدفي مقدس نثار کنند، وجدانشان بيدار مي‌شود و به اين فکر مي‌افتند که ما نيز در برابر چنين مقاصد عظيمي وظيفه‌ و مسئوليتي داريم.‌ اينها تنها يک اتفاق نبود که در زماني روي دهد و در لايه‌هاي تاريخ مفقود شود، يا گرد فراموشي بر آن نشيند؛ اين يک جريان ثابت و الاهي در جوامع اسلامي است و نسل‌هاي بعدي بايد آن را پيگيري کنند؛ وظايف خود را در اين راستا به‌درستي بشناسند و آن ماجرا را ادامه داده، استمرار بخشند. اين هدف از دو هدف پيشين مهم‌تر است و ارزش بالاتري دارد.(1)

قله قبيله قبله

براي اينکه روشن شود جريان شهادت علامه مطهري چه بود، چرا اتفاق افتاد و ما در برابر آن چه مسئوليتي داريم و نيز براي اينکه نکاتي براي جوان‌ها و نوجوان‌ها روشن گردد، لازم است به نکاتي اشاره شده، مسائلي يادآور شود.

در اين کشور حکومتي برقرار بود که عملاً ابزاري در دست ابرقدرت‌ها محسوب مي‌شد. در آغاز زير سلطه انگلستان، و سپس در دست امريکا بود و هميشه در جهت منافع استکبار و قدرت‌هاي بزرگ دنيا گام برمي‌داشت؛ يعني منافع کشور در اختيار آنان قرار مي‌گرفت. نمونه‌هايي بسيار از وابستگي‌، مزدوري، پستي و زبوني اين دولت در برابر قدرتمندان بزرگ دنيا وجود داشت و عملاً مثل مومي در دست انگلستان و آمريکا بود. بيشتر مردم نيز اين وضع اسف‌بار را پذيرفته بودند. تفصيل اين مطالب را مي‌توان در کتاب‌هاي تاريخ معاصر پيگيري کرد. مردم شريف و آزاده ايران، به‌ويژه کساني که


1. سخنراني در حسينيه عاشقان ثارالله قائم‌شهر، (12/2/1384).

به اسلام و تشيع علاقه داشتند و در مکتب سيدالشهدا با شعار «هيهات منّا الذّله» زندگي کرده بودند، تصميم گرفتند اين وضع را تغيير دهند و ديگر زير بار ذلت نروند. ولي گرايش‌هاي مردمي که مي‌خواستند با اين نظام وابسته به ابرقدرت‌ها مبارزه کنند، براساس فرهنگ‌ها و عوامل مختلف اجتماعي متفاوت بود.

در آن زمان دو جناح مبارز مطرح بودند؛ حزب و تشکيلات داشتند و در برابر دولت شاهنشاهي به منزله اپوزيسيون(1) عرض اندام مي‌کردند. نخست جريان ملي‌گرايان با شعارهاي ناسيوناليستي بود. تبليغات آنان بر اين محور دور مي‌زد که ايران ملتي کهن دارد؛ از تمدني ديرين برخوردار است و در مسير تاريخ و فرهنگ، بسيار سرافراز بوده است. بنابراين در شأن اين ملت نيست بيش از اين زير بار بيگانگان باشد. محور تبليغات آنان جدا از عقايد و افکار مذهبي و ارزش‌هاي اسلامي، تنها ملي‌گرايي بود و مي‌خواستند چنين تمايلي را در ميان مردم تقويت کنند.

در مقابل، يک گرايش چپ وابسته به چين و شوروي سابق وجود داشت که منکر دين، مذهب و خدا بود. اينان در زمينه مسائل اجتماعي و اقتصادي قائل به اشتراک بودند، يا دست‌کم در شعار مي‌گفتند همه دستاوردهاي يک کشور و منافع اقتصادي براي همه مردم است؛ نبايد تنها در اختيار سرمايه‌داران قرار گيرد و کارگران و کشاورزان نيز بايد سهيم باشند. اين شعاري جذاب بود که باعث مي‌شد گروه‌هايي بسيار از مردم به سمتشان گرايش يابند. مي‌گفتند سرمايه‌داران منافع شما را مي‌مکند و شما را محروم مي‌کنند. بياييد در برابر سرمايه‌داري متحد شويد.

اين دو جناح هر کدام به اندازه شرايطي که برايشان فراهم مي‌شد تبليغاتي مي‌کردند و ياران و پيرواني مي‌يافتند. ملي‌گرايان که احزابي مختلف بودند، در جبهه


1. اپوزيسيون (Opposition): جناح مخالف، مخالفان دولت و قدرت مرکزي، دسته متضاد،‌ اقليت در برابر اکثريت قرار گرفتن، ضديت کردن.

ملي(1) متمرکز مي‌شدند و شعارشان هم مجد باستاني، ايران قديمي و از اين‌گونه تبليغات بود. گروه دوم براساس ايده‌هاي مارکسيستي با حکومت مبارزه مي‌کردند. ساير مردم که بيشتر جمعيت کشور و بدنه جامعه را تشکل مي‌دادند مردم متدين و مذهبي بودند که به دينشان بيش از همه چيز بها مي‌دادند. البته آنان نظام طاغوتي را نمي‌پسنديدند؛ وابستگي به کفار و بيگانگان را بر نمي‌تابيدند و ستم‌­هاي سرمايه‌داران و زمين‌خواران را نمي‌پذيرفتند، ولي چاره‌اي نداشتند؛ مي‌سوختند و مي‌ساختند. بديهي است با اين وجود علاج رهايي از اين زورگويي‌ها، سلطه‌ها و يورش‌هاي بيگانگان را در تشکيل حکومت کمونيستي و نيز ملي‌گرايي نمي‌دانستند. آنان با اينکه اکثريت قاطع را تشکيل مي‌دادند، حزب و تشکل‌هاي سياسي نداشتند. متأسفانه جريان‌هايي هم بودند که با وجود گرايش‌هاي مذهبي، گاهي به چپ و گاهي به ناسيوناليسم مي‌گراييدند و با اينکه يک تفکر ملحدانه و باطل و التقاطي را قبول داشتند، دم از اسلام مي‌زدند. اما بيشتر مردم با اينکه علاقه‌اي به هيچ کدام از اين جناح‌ها نداشتند و از نظام هم سخت دلخور بودند، چاره‌اي براي خود نمي‌ديدند و نمي‌دانستند چه کنند. تا اينکه در حدود سال‌هاي 1340 و 41 حرکتي به رهبري يکي از فرزندان امام حسين(عليه السلام) و از سلاله رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به‌وجود آمد. امام خميني، آن روح قدسي، حرکتي اميدآفرين و نويدبخش را آغاز کرد و


1. نخستين‌بار اين جبهه در دوران اوج‌گيري نهضت ملي براي در اختيار گرفتن صنعت نفت و خلع يد بيگانگان و به‌رهبري دکتر مصدق در سال 1329 شمسي تشکيل شد، جبهه ملي اول پس از کودتا متلاشي شد. در سال 1339 شمسي جبهه ملي دوم به‌وجود آمد که در برابر انقلاب سفيد شاه موضع‌گيري نه چندان قوي پيش گرفت. اين تشکل نيز از کارايي چنداني برخوردار نبود و در سال 1342 فرو ريخت و جبهه ملي سوم به وجود آمد که ترکيب نامتجانسي از شخصيت‌ها و گروه‌هاي سياسي بود اين جبهه نيز دوام چنداني نياورد و از هنگام فروپاشي تا اوج‌گيري انقلاب اسلامي نشاني از جبهه ملي سوم در فضاي سياسي ايران به چشم نمي‌خورد.

در سي‌ام تير 1356 و با يادبود قيام 30 تير 1331 جبهه ملي چهارم به رهبري دکتر سنجابي تشکيل شد و با شعار «هدف، استقرار حاکميت ملي است» وارد صحنه شد. اين تشکل داراي نگرش ناسيوناليستي و فاقد برنامه‌ها و هدف‌هاي مشخص و روشن بود و به جز کلي‌گويي و يادآوري خاطرات قديمي چيزي براي ارائه نداشت.

کم‌کم علماي ديگر جذب اين جنبش شدند. بدون اينکه حزب و دسته‌اي در کار باشد، به محض آنکه امام خميني اعلاميه‌اي را حتي در خارج از کشور منتشر مي‌‌کرد، در فاصله‌اي اندک، با امکاناتي ناچيز و با وجود کنترل‌هاي شديد ساواک، در تمام شهرستان‌ها منتشر مي‌شد. اين جريان تداوم يافت تا آنکه بارها ياران امام مورد تهاجم واقع شدند؛ به زندان افتادند؛ شکنجه ديدند و برخي نيز شهيد شدند.

سرانجام انقلاب پيروز شد، در حالي که کمتر کسي اين پيروزي را پيش‌بيني مي‌کرد. خوش‌بين‌ترين افراد که دورانديش و عاقبت‌انديش بودند و از مبارزان مهم و مؤثر به شمار مي‌رفتند، مي‌گفتند اين انقلاب بيست‌ سال ديگر پيروز مي‌شود. اما به برکت فداکاري مردم، رهبري امام و زمينه‌سازي‌هاي فکري و اعتقادي علما که شهيد مطهري در رأس آنها بود، ناگهان مردم چشم گشودند؛ ديدند باطل از ميان رفته و حق آمده است؛ امام به ايران آمده و در بهشت زهرا مي‌فرمايد: «من تو دهن اين دولت مي‌زنم».

زماني که امام در پاريس بود بسياري افراد خدمت ايشان مي‌رفتند و مي‌خواستند اين فکر را منتقل کنند که دولتي سر کار بيايد و همان قانون اساسي موجود را اجرا کند و رژيم هم بدون دخالت در کارها به سلطنت خود ادامه دهد؛ يعني دولتي آزاد با انتخابات مردمي سر کار بيايد، اما خاندان پهلوي همچنان بر سر کار باشند. اين حرف ملي‌گرايان و جبهه ملي بود. نهضت آزادي(1) نيز که اندکي گرايش مذهبي داشت همين تفکر را تأييد مي‌کرد. اينان خدمت امام رفتند؛ اين ايده را توضيح دادند و به خيال خود مسئله را بسيار محکم جا انداختند و انتظار داشتند امام بگويد بله، درست است. اما آن رهبر آگاه نشست؛ گوش فراداد و چون حرف‌هايشان تمام شد، فرمود به ايران بازگرديد و از جمهوري اسلامي تبليغ کنيد. سرانجام انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 پيروز شد.


1. نهضت آزادي ايران در سال 1340 شمسي پي افکنده شد. بازرگان و دکتر سحابي به‌همراه آيت‌الله طالقاني از مؤسسان اين حزب يا تشکل بودند. آنان در همان حالي که در جبهه ملي دوم فعال بودند، اقدام به اين حرکت نمودند.

بنابراين رهبرِ اين حرکت مشخص بود و محبوبيتي ويژه‌ داشت، که فريادش در دورترين نقاطْ استکبار را به لرزه در مي‌آورد و مسلمانان و محرومان عالم را اميدوار مي‌ساخت. انقلاب از نظر رهبري کمبودي نداشت و قاطبه ملت هم از آن طرفداري مي‌کردند. تا اينجا مسئله کاستي و نقصي نداشت، اما روزگار باز‌ي‌هايي بسيار از شياطين ديده است. کساني که دورانديش بودند، نگران بودند که اگر اين حرکت به پيروزي برسد و شاه ساقط، و نظام اسلامي هم برقرار شود، چقدر دوام دارد. آنان مي‌دانستند که اين دوام نياز به يک حرکت فرهنگي و علمي دارد؛ بايد معارف و اعتقادات مردم را ريشه‌دار، و باورها را تقويت کرد، زيرا احتمال مي‌رفت تحريفاتي صورت گيرد و زمينه‌هاي نفوذ نفاق به صفوف مردم فراهم شود. کسي که اين مسئوليت را به عهده گرفت، تا فرهنگ اسلامي ناب را بيان کند، در کشور گسترش دهد و از اساس به فکر نسل آينده باشد، استاد شهيد آيت‌الله مطهري بود. عالِم و مجتهد کم نبود؛ کساني که علاقه وافر به اسلام، تشيع و امام داشتند نيز فراوان بودند، اما اين کار تنها از عهده مطهري بر مي‌آمد. او کسي بود که ده‌ها سال، همه وقت و عمرش را براي کشف اسلام ناب و تبيين آن براي مردم صرف کرده بود؛ به گونه‌اي که مفاهيم و مباني اعتقادي را به‌سهولت بفهمند و درک کنند.

اين خدمتي بود که تنها از عهده او بر آمد. کساني ديگر نيز در اين راستا کوشيدند، اما بدين حد نتوانستند به فرهنگ اسلامي خدمت کنند. بي‌جهت نبود در همان ايامي که امام خميني(رحمه الله) در فرانسه به سر مي‌برد، شهيد مطهري را که يک شخصيت روحاني و عالم برجسته بود و در حوزه و دانشگاه تدريس داشت، به رياست شوراي انقلاب برگزيد. اين در حالي بود که برخي افراد ديگر، سوابق سياسي و مبارزاتي بيشتري داشتند و شايد از مطهري بيشتر زندان رفته و زجر کشيده بودند و در ميان مردم هم شناخته‌شده‌تر بودند، اما امام تأکيد داشت آن بزرگوار براي چنين مسئوليتي مناسب‌تر

است، زيرا به‌خوبي متوجه بود اين نهضت به متفکري نياز دارد که بتواند اعتقادات اسلامي را چنان براي مردم تشريح کند که دچار انحراف نشوند؛ تحت تأثير تبليغات منفي قرار نگيرند و حقايق دين را وارونه نبينند. اين مهم کسي مانند مطهري را مي‌خواست، او امام را به‌خوبي مي‌شناخت و نزدش درس خوانده بود و امام نيز به او اعتماد داشت.

اينها سبب مي‌شود براي آقاي مطهري ويژگي خاصي قائل شويم و اجتماعاتي فراوان براي تجليل از او تشکيل دهيم. شهيد مطهري تنها به تبيين مباني فکري انقلاب بسنده نکرد و نقش و جايگاه ديگري هم داشت که شايد براي بسياري از مردم روشن نباشد و آن مبارزاتي است که وي با کژانديشان زمان خود کرد و همان‌ها بود که موجب شهادتش شد. مطهري به دست استکبار، ملحدان و کافران کشته نشد. کساني دست خود را به خون مطهري آلودند که خود را مدافع اسلام انقلابي مي‌دانستند، ولي در يک مسير منحرف گام نهاده بودند و ناگهان ديدند شهيد مطهري دارد حقايق را بيان مي‌کند؛ سيماي آنان را براي مردم، آن‌چنان که هستند مي‌نماياند و دروغ‌ها و جهالت‌ها و انحرافاتشان را مشخص مي‌‌سازد. گفتند بايد اين چراغ را خاموش کنيم. آنان و اربابانشان بسيار خوب فهميدند مطهري چه نيروي محرکه‌اي براي امت و نظام اسلامي است و چقدر مي‌تواند به جامعه رشد دهد و به مردم مسلمان فکر درست تزريق کند. بنابراين تصميم گرفتند او را به شهادت برسانند و عالم استکبار را شاد کنند. گوارا باد بر او اين فيض بزرگ که او را ميهمان بزم قدسيان و محفل ملکوتيان ساخت.

حال وظيفه ما چيست؟ آيا قدرداني و تشکيل مجلس بزرگداشت کافي است؟ البته اين تجليل‌ها خوب و سودمندند و مصداقي از تعظيم شعائر اسلامي(1) و نشانه‌اي از تقوا


1. و مَن يعظّم شعائر الله فإنّها من تقوي القلوب؛ «کساني که شعائر خدا را بزرگ مي‌شمارند، کارشان نشان پرهيزکاري دل‌هاي آنان است» (حج، 32).

هستند، اما بايد بيشتر از اين چشمه معرفت استفاده کنيم. البته مردم خوب استفاده مي‌کنند؛ آثار آن شهيد را مي‌خوانند؛ نوارهايش را مي‌شنوند و بر درک و فهم خود درباره مسائل اسلامي مي‌افزايند، اما بايد از اين هم جلوتر برويم. بنا به فرمايش مقام معظم رهبري در ديدار با مردم کرمان، مرحوم آقاي مطهري شبهاتي را که تا آن زمان مطرح شده بود پاسخ داد، اما روزبه‌روز و نوبه‌نو شبهه‌هايي مطرح مي‌شود و بايد کساني باشند که اين حرکت را پي‌ گيرند و شبهه‌هاي جديد را پاسخ گويند. اين جريان تمام‌شدني نيست و بايد تداوم يابد.

بايد از اين نعمت عظيمي که خدا به انقلاب ما هديه فرمود، يعني وجود آقاي مطهري و آثارش بيشترين بهره را ببريم و بکوشيم از اين ابزار الاهي و ملکوتي که در اختيارمان قرار گرفته است، براي تقويت و تجهيز خود و سرکوبي دشمنان و خنثا نمودن افکار انحرافي بهتر بهره‌برداري کنيم. آنها که دلشان براي اسلام و جامعه اسلامي مي‌سوزد،‌ بايد اين حرکت را دنبال کنند.(1)

از او بياموزيم

از جمله چيزهايي که بايد از شهيد مطهري و پيش از او، از امام خميني(رحمه الله) بياموزيم و به کار بنديم احساس مسئوليت در مورد جامعه است. پيش از انقلاب دين‌داري و پرهيزگاري تنها با يک سلسله اعمال فردي شناخته مي‌شد. کسي که نمازش را سر وقت مي‌خواند؛ تجويدش خوب بود؛ مسائل شرعي را درست مي‌دانست و در مراسم مذهبي، عزاداري، دعاي توسل و... حضور مي‌يافت، يک آدم مؤمن و باتقوا بود. اما اگر در سراسر عمرش در يک حرکت اجتماعي و تلاش سياسي دخالتي نمي‌کرد، نه‌تنها


1. سخنراني در حسينيه ثارالله قائم‌شهر، (12/2/1384).

هيچ عيبي نداشت، کمال هم حساب مي‌شد. برخي از خشکه‌مقدس‌ها گرايش به سياست و مسائل جامعه را دنياگرايي تلقي مي‌کردند. وقتي مي‌خواستند يک روحاني را متهم کنند و او را در ميان قشرهاي جامعه بي‌اعتبار کنند، مي‌گفتند اين سياسي است. همين انگ بس بود تا مردم از اطرافش پراکنده شوند، زيرا اعتقاد داشتند دين به سياست کاري ندارد.

آن روزها تقوا با يک سلسله مسائل فردي شناخته مي‌شد، در حالي که اسلام طرح‌هايي پرشمار براي مشارکت سياسي، احساس وظيفه در برابر جامعه و نظام حاکم بر مردم دارد. اگر مسلمانان وظايف خود را در شرايط گوناگون درک کنند، دست دشمنان از هر گونه توطئه کوتاه مي‌شود. اسلام حقيقي از مسلمانان مي‌خواهد در جامعه حضور داشته باشند و از مسائل سياسي دوري نکنند. شرکت در انتخابات، راهپيمايي‌ها و تظاهرات در جهت تقويت نظام اسلامي، جزو تکاليف ديني ماست و نبايد نسبت به اين امور بي‌اعتنا باشيم. اگر در اين زمينه کوتاهي شود، افرادي نااهل و بي‌لياقت روي کار مي‌آيند و مردم را نسبت به مسائل ديني و مذهبي بدبين مي‌کنند. حفظ کيان اسلامي و تثبيت ارزش‌هاي معنوي منوط به همين مشارکت‌ها و حساسيت‌هاست.(1)

درسي که بايد از استاد شهيد مرتضي مطهري گرفت اين است که نخست دشمن به‌ويژه کساني که عقايد و اخلاق و باورهاي مردم را نشانه رفته‌اند بشناسيم. در گام بعد بايد در پي يک راه درست باشيم تا بتوانيم با آنان تا آخرين قطره خون مبارزه کنيم و اجازه ندهيم به مرزهاي عقيده آسيبي وارد آورند.

براي اينکه ديانت را در جامعه حفظ کنيم، به دين‌شناس نياز داريم. وقتي علماي


1. اقتباس از همان سخنراني.

بزرگ مباني اعتقادي را درست تبيين کنند و در دفاع از ارزش‌ها ادله محکم ارائه دهند، آن‌گاه ضمن آنکه مي‌توانيم تدين مردم را عميق‌تر و پايدارتر کنيم، از توفان‌هاي شبهه‌ها و سيلاب‌هاي ترديد نيز کاسته مي‌شود. اگر چنين متخصصان مؤمني در جامعه نباشند و به اشکال‌ها و پرسش‌ها پاسخ ندهند، شک‌هايي چون موريانه در دل و ذهن مردم ريشه مي‌دواند و کم‌کم گروهي به اين توهم مي‌رسند که نکند اين مباحث بي‌اساس باشند و رفته‌رفته نسبت به بنيان‌هاي اعتقادي کم‌انگيزه مي‌شوند. اسلام‌شناسان راستين راه مطهري را ادامه مي‌دهند. اينان هستند که هم دانش لازم را در اين عرصه دارند و هم تشخيص مي‌دهند دردها چيست و راه علاجشان کدام است. بايد ضمن آنکه از آثار، شيوه‌ها و تجربه‌هاي شهيد مطهري استفاده مي‌کنيم، براي رفع نيازهاي آينده و حتي وضع کنوني به اموري مجهز شويم که پاسخگوي نيازهاي نسل جوان باشد. مطهري نه‌تنها از دانش‌هاي حوزوي و معارف اسلامي آگاه بود، با همت خود، راه را درست فهميد و براي رفع هر مشکل فکري و فرهنگي، پاسخ لازم را يافت. اگر ايشان اکنون زنده بود، بسياري از نيازهاي ما را برطرف مي‌کرد، ولي دشمنان او را از ما گرفتند و اکنون بايد بکوشيم اين خلاء را برطرف سازيم و فراموش نکنيم که مطهري در ميان چندين رشته کوهستان، يک قله‌ شد و به اوج تحقيق رسيد.

براي اينکه دانشمنداني همچون او تربيت شوند، بايد مقدمه‌سازي کنيم و اهتمام بيشتري داشته باشيم تا مفاسد اخلاقي و اجتماعي به برکت پرتوافشاني اين بزرگان از بين برود. يک عالم شايسته و متعهد که مي‌خواهد راه مطهري را ادامه دهد، بايد نخست اقتضائات شرايط زمان را بررسي کند. سپس بايد بداند وظيفه‌اش در اين شرايط چيست. البته آگاهي نسبت به مسائل اسلامي و مجهز بودن به تربيت و اخلاق اسلامي کافي نيست. او هم‌زمان با تبيين معارف براي مردم، بايد بکوشد فرهنگ و تربيت

اسلامي در جامعه صبغه‌اي پررنگ بيابد. اعمال عبادي و فعاليت‌هاي مذهبي مردم نبايد به مساجد و حسينيه‌ها منحصر شود. در هر فضايي، در روابط اجتماعي، تصميم‌گيري‌ها، جذب و دفع‌ها، مراکز تفريحي و هر جا که ممکن است مردم حضور يابند، بايد آن آفتاب ارزش‌ها نور و حرارت بدهد و باران معرفت ببارد. همچنين ديانت و فعاليت‌هاي تبليغي بايد دل‌ها را متحول، انگيزه‌ها را اصلاح و ذهن‌ها را معنوي کند. پس از اينکه چنين بوستاني فراهم شد، بايد باغباني باشد که از آن حراست کند؛ مراقب باشد آفت‌ها آن را دچار مشکل نسازند؛ گل‌هاي معطر پژمرده نشوند و به دست افراد مغرض و جاهل پرپر نگردند. پس دفاع از عقايد و ارزش‌ها در برابر تهاجم فرهنگ بيگانه و اخلال افراد و گروه‌ها نيز ضروري است. اينجاست که وظيفه کساني که مي‌خواهند اين راه مطهر را بپيمايند، سنگين و خطير مي‌شود.

بايد بگرديم ببينيم خدا از ما چه مي‌خواهد. برخي معلومات که راه‌هاي فراگرفتن آنها هم مهياست، اگرچه به زندگي مادي ما سامان مي‌دهند؛ برايمان شهرتي اجتماعي به ارمغان مي‌آورند و ما را صاحب لقب و مدرک مي‌کنند، گاهي مانع تقرب به سوي خدا و شناخت او شده‌اند. از سوي ديگر کساني که خود را به اين دانش‌هاي کم‌خاصيت، يا حتي بي‌خاصيت و احياناً همراه با آفت مشغول داشته‌اند، شرايط را براي افزايش کج‌روي‌ها و ناهنجاري‌ها هموار مي‌‌کنند. شياطين وقتي ببينند صحنه خالي است و مرزبانان و ديده‌بانان در ميدان حضور ندارند، بهتر يورش مي‌برند و سريع‌تر نيش زهر‌آگين خود را فرو مي‌برند. انسان بايد توکل خود را به خدا تقويت کند و به راهي که در آن، دام‌هاي شيطان تعبيه شده است نرود. پيمودن راه حق به اخلاص و خون دل خوردن نياز دارد و گاهي طرد شدن از سوي خويشاوندان و ملامت دوستان را نيز به همراه مي‌آورد، ولي انسان در ازاي گام نهادن در اين مسير دشوار، رضايت خداوند را به‌دست مي‌‌آورد؛ اسلام را احيا مي‌کند؛ راه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) را ادامه

مي‌دهد و فرداي قيامت نيز در پيشگاه حق‌تعالي سرافراز است. اين افتخار بزرگي است؛‌ آن را از دست ندهيد.(1)

پروردگارا تو را به عزت و جلالت قسم مي‌دهيم؛ تو را به رحمت بي‌نهايتت قسم مي‌دهيم پاداشي که درخور کرم و رحمت بي‌انتهاي توست به مطهري عطا فرما. روز به روز بر علو درجات او بيفزا. ما را قدردان اين عالم عظيم‌الشأن بگردان. به ما توفيق گام نهادن در راه او را مرحمت بفرما. پروردگارا تو را به خون سيدالشهدا قسم مي‌دهيم وظايفمان را برايمان روشن‌تر بفرما. ما را در دينمان بينا‌تر قرار ده. روح امام راحل و شاگردش شهيد مطهري و ساير کساني که در راه ترويج دين و برقراري نظام اسلامي زحمت کشيدند با اولياي خودت محشور بفرما.

پروردگارا تو را به عزت و جلالت،‌ تو را به مقام انبيا و اوليا قسم مي‌دهيم قلب‌هاي ما را جايگاه علم، معرفت و ايمان و محبت خودت قرار ده. معرفت و محبت ما را نسبت به اولياي خودت بيشتر کن. توفيق عمل بيشتر و بهتر به وظايفمان را مرحمت فرما. به ما توفيق بده در راه هدايت ديگران قدم برداريم. سايه مقام معظم رهبري بر سر ما مستدام بدار. علما و مراجع، بزرگان دين، خدمتگزاران شريعت مقدس اسلام، همه را در پناه امام زمان از آفات دنيا محفوظ بدار. عاقبت ما را ختم به خير بگردان.

والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته


1. سخنراني در مدرسه شهيد صدوقي، (12/2/1379)؛ بيانات در جمع طلاب مدرسه معصوميه، (10/2/1379)؛ مصاحبه به‌مناسبت فرارسيدن دهمين سالگرد شهادت آيت‌الله مطهري؛ سخنراني در دانشگاه تربيت معلم قم، (11/2/1372)؛ سخنراني در جمع دانش‌آموزان ساوه، (15/2/1386)؛ و سخنراني در دانشگاه امام صادق(عليه السلام).

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org