قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس اول

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. اصول موضوعه علم اخلاق را فراگيرد؛

2. بتواند مطلوب نهايي را از ديدگاه قرآن بيان كند؛

3. با توجه به آيات قرآن كريم، تأثير تلاش انسان را در رسيدن به هدف تبيين کند؛

4. جهات گوناگونِ مفاهيم اخلاقي را توضيح دهد.

 

 

 

 

 

اصول موضوعه در علم اخلاق

الف. انسان موجودي است مختار

خودسازي و تهذيب اخلاق هنگامي براي انسان ميسّر است كه به اختيار و توانايي خود در به دست آوردن كمالات و ارزش‌ها معتقد باشد؛ زيرا اگر انسان در كارهايش مجبور باشد و اختياري در ساختن سرنوشت خود نداشته باشد، ديگر امر و نهي وي و طرح كردن بايد و نبايد براي او بي‌معنا خواهد بود.

توجه به اصل نام‌برده، علاوه بر اين، از نظر تربيت نيز اهميّت فراواني دارد؛ زيرا اگر شكلي از جبرگرايي در انسان وجود يابد و او معتقد شود در كارهايش اختياري از خود ندارد و محكوم عوامل جبري بيروني است، در تلاش‌هايش سست مي‌گردد و احساس مسئوليّت از وي سلب خواهد شد.

قرآن بدون آنكه فاعليّت الهي را انكار كند، مسئوليّت كار انسان را به عهدة خود او مي‌گذارد و در عين آنكه فاعليّت حقيقي و تأثير استقلالي را منحصر در خداوند مي‌داند، هرگز تأثير فاعل‌ها و علل قريب و عواملي نظير وراثت، محيط، شير مادر، و خوراك را انكار نمي‌كند. بينش اسلامي با قبول تأثير همة عوامل نام‌برده، روي اختيار خود انسان به عنوان مهم‌ترين آنها تكيه و تأكيد مي‌كند؛ يعني آن عوامل علل تام فعل نيستند و صرفاً زمينه‌هايي براي آن به شمار مي‌روند و از اين ميان، آنچه كار را تعيُّن مي‌بخشد و به انجام مي‌رساند، ارادة انسان است. از اين رو، هر قدر كه انسان اراده و اختيار دارد، به همان قدر مسئول است.

ب. انسان داراي مطلوب نهايي است

اكنون كه در نخستين اصل پذيرفتيم «انسان فاعل مختار است»، اصل دوم يعني هدفدار بودن انسان را نيز از آن نتيجه‌گيري مي‌كنيم؛ چراكه انسان مختار هدفي را در نظر مي‌گيرد و فعاليت‌هاي اختياري خود را براي رسيدن به آن انجام مي‌دهد. بنابراين، اصل دوم از اصول موضوعة نظام اخلاقي اسلام مي‌گويد: «انسان داراي مطلوب نهايي است».

مطلوب نهايي از ديدگاه قرآن

همة نظام‌هاي اخلاقي در اين عقيده مشترك‌اند كه بايد مطلوبي نهايي داشته باشند، ولي در تعيين مصداق آن با هم اختلاف دارند. تا آن حد كه به كل نظام‌هاي اخلاقي مربوط است و قرآن هم به طور كلي از آن سخن مي‌گويد، مي‌توان گفت: اين مطلوب نهايي همان چيزي است كه به طور فطري براي انسان مطلوب است و از آن به سعادت، فلاح، فوز و امثال آن تعبير مي‌كنيم و چون مطلوبيت آن ذاتي است، چون‌و‌چرابردار نيست و نمي‌توان آن را به چيز ديگري تعليل و در پرتو مطلوبيت هدف ديگري توجيه نمود.

در توضيح مفهوم سعادت، مي‌توان گفت: سعادت، لذّت پايدار است و اگر ممكن بود كسي در زندگي هميشه لذّت ببرد، او كاملاً سعادتمند بود؛ ولي از آنجا كه زندگيِ خالي از درد و رنج وجود ندارد مي‌توان گفت: سعادتمند در اين جهان كسي است كه لذّت‌هاي وي از نظر كيفيت يا كميّت بر درد و رنج‌هايش برتري و فزوني دارد و در آن، دو ويژگي لحاظ مي‌شود: 1. برتري كيفي، 2. دوام كمي. قرآن نيز در مقايسة لذّت‌هاي دنيايي و آخرتي به منظور دعوت به سوي آخرت و تشويق انسان به حركت در مسير سعادت معنوي با تعبيراتي مانند:

وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى؛(1) سراي آخرت بهتر و پايدارتر است.

بر اين دو ويژگي تأكيد دارد و پيوسته اين حقيقت را گوشزد مي‌كند كه لذّت آخرت از لذّت دنيا از نظر كيفي بهتر و به لحاظ كمّي پايدارتر است.

زندگي انسان از ديدگاه قرآن

در بينش الهي، زندگي انسان دو مرحله دارد: مرحلة دنيا و مرحلة آخرت. زندگي دنيايي انسان نسبت به زندگي آخرتي وي همانند چشم به هم زدن است و چيزي به حساب نمي‌آيد. بنابراين، اگر دنياي انسان پر از درد و رنج باشد، باز هم در مقايسه با لذّت‌هاي پايدار، ابدي و بهتر و شديدتر وي در جهان ديگر چيزي به حساب نمي‌آيد و هرگاه بتواند در ازاي دردهاي دنيايي آسايش ابديِ آخرت را به كف آورد، سعادتمند خواهد بود و برعكس، اگر زندگي دنيايي‌اش غرق در لذّت باشد، ولي به قيمت بدبختي و عذاب آن جهانيِ او تمام شود، به هيچ‌وجه نمي‌توان وي را سعادتمند ناميد.

مفهوم سعادت در قرآن به شكلي مناسب با بينش وسيع الهي دربارة انسان به كار رفته است. خداوند در اين باره مي‌فرمايد:

فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ * فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ * خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ * وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ؛(2) مردم دو دسته‌اند، بدبخت و خوشبخت. شقاوتمندان تا آسمان و زمين هست در آتش جاودان بمانند، مگر


1. اعلي (87)، 17.

2. هود  (11)، 105 ـ 108. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 4، ص 452؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 11، ص 17.

آنچه پروردگار تو خواهد، كه او هرچه خواهد كند، و سعادتمندان تا آسمان و زمين هست در بهشت جاودان بمانند، مگر آنچه خداي تو خواهد، كه اين، بخششي قطع نشدني است.

قرآن، در مواردي نيز واژه فلاح را به كار برده است:

     قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛(1) به‌تحقيق مؤمنان رستگار شدند.

قرآن، فلاح و رستگاري را هدف كارهاي خوب مطرح مي‌كند كه همة كارهاي عبادي و شايسته را براي رسيدن به آن بايد انجام داد.

ج. تأثير تلاش انسان در رسيدن به هدف

اصل سوم اينكه، انسان بداند تلاش‌هاي او در رسيدن به اهداف و خواسته‌هايش نقش دارد و نتيجة آنها عايد خودش مي‌گردد تا با دلگرمي به تلاش و فعّاليّت بپردازد؛ چراكه اگر انسان مطلوب نهايي داشته باشد، ولي بپندارد كه كارها و تلاش‌هايش بي‌اثرند يا نفع آنها نصيب ديگران مي‌شود و به هر حال در نزديك شدن وي به آن مطلوب و هدف نهايي مفيد نيستند، در اين صورت انگيزة كار و كوشش در وي ضعيف خواهد شد و براي رسيدن به آنها خود را به زحمت نمي‌اندازد.

قرآن مجيد بر اين اصل نيز فراوان تأكيد دارد و در آيات بسياري ابعاد گوناگون آن را توضيح مي‌دهد. اكنون به برخي از اين آيات اشاره مي‌كنيم:

الف. آياتي بر اين دلالت دارد كه سعادت يا شقاوت ابدي و آخرتي انسان در گرو اعمال خود اوست و هر كاري كه در اينجا مي‌كند، نتيجه‌اش را در آخرت خواهد ديد كه در بعضي از آنها تعبير «عمل» به كار رفته است، مانند:


1. مؤمنون (23)، 1. همچنين بنگريد به آيات اعلي، 14؛ شمس، 9.

    فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ؛(1) پس هركس هم‌وزن ذره‌اي كار خير انجام دهد آن را مي‌بيند و هركس هم‌وزن ذره‌اي كار بد كند آن را مي‌بيند.

در شماري از آيات تعابير «عملوا، تعملون، يعملون و...» و در برخي ديگر تعبير «فعل» به كار رفته است، نظير:

وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛(2) و كار نيك انجام دهيد، شايد رستگار شويد.

در بسياري از آيات نيز تعبير «كسب» به كار رفته و گوياي اين حقيقت است كه نتيجة نهايي زندگي در گرو كسب انسان است، نظير:

هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ؛(3) آيا جز به آنچه انجام مي‌داديد كيفر داده مي‌شويد؟

جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛(4) به كيفر اعمالي كه انجام مي‌دادند.

بنابراين، آيات پيش گفته ثابت مي‌كنند كه تنها كسب يا عمل اختياري انسان موجب بدبختي يا فلاح وي مي‌شود، نه چيز ديگر.

ب. در گروه ديگري از آيات اين حقيقت تبيين شده كه هر كاري انسان انجام دهد ـ خوب يا بد ـ نتيجه‌اش عايد خود او مي‌شود، مانند:

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا؛(5) اگر نيكي كنيد، به خود نيكي كرده‌ايد و اگر بدي کنيد، به خويش [بدي نموده‌ايد].

اين آيات اين حقيقت را گوشزد مي‌كنند كه نتايج كارهاي خوب انسان هدر نمي‌رود


1. زلزال (99)، 7، 8.

2. حج (22)، 77.

3. يونس (10)، 52.

4. توبه (9)، 95.

5. اسراء (17)، 7. همچنين بنگريد به آيات انعام، 104؛ نمل، 92 و فاطر، 18.

و به‌ويژه گوياي اين حقيقت‌اند كه اين نتايج عايد خداوند نمي‌شود؛ چراكه خداوند به ديگران نيازي ندارد؛ بلكه بهرة كارهاي نيك انسان فقط نصيب خود وي خواهد شد.

ج. آثار سوء كارهاي بد و ناشايسته انسان نيز تنها دامنگير صاحب آن مي‌شود. آيات بسياري در اين زمينه هست، مثل:

وَلاَ تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى؛(1) هيچ كس، كار [بدي] جز به زيان خودش انجام نمي‌دهد، و هيچ گنهكاري گناه ديگري را متحمل نمي‌شود.

مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى؛(2) هركس هدايت شود، براي خود هدايت يافته و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است و هيچ گنهکاري گناه ديگري را متحمل نمي‌شود.

اشاره به اين مطلب شايسته است كه ميان اصول مذكور با موضوعات شفاعت، بخشش گناهان و مضاعف شدن پاداش يا نابودي عمل در آخرت ناسازگاري وجود ندارد؛ زيرا در همة اين موارد و كردار خود انسان است كه زمينه را فراهم مي‌‌آوَرَد.

جهات گوناگون در مفاهيم اخلاقي

1. هدايت و ضلالت

پيوسته و در همه موارد، افعال و صفات اخلاقي يكي از دو جهتِ «هدايت» يا «ضلالت» را واجدند. انسان در كارها و تلاش‌هاي خود، در حقيقت و در نهايت امر، در پي تأمين سعادت خويش است و براي وصول به رستگاري و كاميابي تلاش مي‌كند، گرچه ممكن است در اين زمينه اشتباه كند.


1. انعام (6)، 164.

2. اسراء (17)، 15. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 13، ص 59.

اكنون جاي اين پرسش است كه انساني كه مرتكب اشتباه مي‌شود، در كجا و كدام مرحله مرتكب اشتباه خواهد شد؟ در پاسخ به اين پرسش مي‌توان گفت: انسان ممكن است در مراحل مختلف حركت خود تا هنگامي كه به نهايت حركت و آخرين هدف آن مي‌رسد دچار اشتباه شود. مثل اشتباه در شناختِ اهداف اخلاقي و خطا در تشخيص مصداق سعادت و فلاح، و اشتباه در يافتن مسيري كه انسان را به اهداف اخلاقي صحيح و سعادت جاودانه مي‌رساند.

2. معروف و منكر

گاهي جهت شناخت كار اخلاقي مورد توجه انسان قرار مي‌گيرد و اين توجه موجب پيدايي دو جهت «معروف» و «منكر» مي‌شود. به اين معنا كه به مجموعه‌اي از كارهاي اخلاقي به لحاظ اينكه خوب‌اند و عقل و عقلا با اين گونه كارها مأنوس بوده، آنها را مي‌شناسند و خوبيِ آنها را درك مي‌كنند «معروف» اطلاق مي‌شود؛ زيرا عقل خواهان و در پيِ كارهايي است كه انسان را به سعادت برساند. برعكس، كارهايي كه در تأمين سعادت و رستگاري وي نقش منفي دارند، مورد توجه و خواستة عقل نيستند و بدين لحاظ به اين نوع كارها «منكر» گفته مي‌شود.

3. اطاعت و عصيان

در نظام‌هاي اخلاقيِ اديان، به‌ويژه اخلاق اسلامي، بيشتر اين حقيقت مورد توجه قرار مي‌گيرد كه ارزش‌هاي مثبت و افعال خوب، مورد امر خداوند و در مقابل آن، كارهاي زشت و منفي، مورد نهي خداوند هستند. در اين صورت ممكن است مكلَّف كارهاي خوب را انجام دهد و كارهاي زشت و ناپسند را ترك كند و اين بدان معناست كه فرمان‌هاي خداوند را به كار بسته و به دستورهاي او گردن نهاده و رفتارش با آنها

هماهنگي دارد، و نيز ممكن است برعكس، كار خوبي را ترك كند يا كار زشتي را انجام دهد و اين هم بدان معناست كه به فرمان‌هاي خداوند گردن ننهاده و كارهاي وي با آنها هماهنگ نيست. از اين موافقت و هماهنگي يا مخالفت و ناهماهنگي، مفاهيم «اطاعت» و «عصيان» انتزاع مي‌شود.

در قرآن، «اطاعت» و «عصيان» در برابر يكديگر به كار برده شده‌اند، نظير:

تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُّهِينٌ؛(1) اين است مرزهاي خداوند، و آن كس كه خداوند و پيامبرش را پيروي كند، او را به باغ‌هايي كه جويبارها در زير آن جاري مي‌شود، وارد خواهد كرد و اين، كاميابي بزرگي است، و آن كس را كه خدا و پيامبرش را نافرماني و به مرزهايش تجاوز كند، در آتشي وارد خواهد كرد كه در آن جاودان مانَد و براي اوست عذابي ذلت‌بار.

بر اين پايه، دربارة همة افعال اخلاقي، يعني افعالي كه مورد ستايش و سرزنش و مدح و ذم قرار مي‌گيرند و سبب نتايج «خوب» و «بد» مي‌شوند، دو مفهوم «اطاعت» يا «عصيان» صادق است.

مفاهيم عام اخلاقي در قرآن

مفاهيمي كه دربارة افعال اخلاقي به كار مي‌روند، ارزش اخلاقي و مطلوبيتِ بالغير(2)


1. نساء (4)، 13، 14. ر.ك: ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 2، ص 19؛ ابوجعفر محمد بن حسن الطوسي، التبيان، ج 3، ص 39.

2. مطلوبيتِ بالغيرِ ارزش‌هاي اخلاقي به اين معناست كه ارزش‌هاي اخلاقي به طور مستقل مورد نظر فاعل اخلاقي نيستند، بلكه از آن جهت مطلوب‌اند كه اين ارزش‌ها فاعل اخلاقي را به مطلوب نهايي خود كه همان سعادت است مي‌رسانند. براي مثال، راستگويي از آن جهت با ارزش است كه موجب سعادت است.

دارند. يك سلسله از اين مفاهيم عامّ و انتزاعي،(1) و سلسلة ديگر، مفاهيم خاص‌اند كه مصاديق آن مفاهيم عام قرار مي‌گيرند. اكنون مفاهيم عام اخلاقيِ قرآن را تا حدي كه اين نوشته مجال مي‌دهد بيان مي‌كنيم:

خير و شرّ

از جملة مفاهيم عام اخلاقي كه در غير اخلاق نيز به ‌كار مي‌روند دو مفهوم «خير» و «شرّ» است. خداوند در قرآن مي‌فرمايد:

فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً؛(2) اگر دربارة چيزي با يكديگر نزاع كرديد آن را به خدا و رسول ارجاع دهيد، اگر به ‌خدا و روز واپسين ايمان داريد كه اين كار بهتر و نيك‌فرجام‌تر است.

«خير» در اين آيه صفت يك كار اختياري (ارجاع نزاع به خدا و رسولˆ) است؛ پس داراي مفهوم ارزشي و اخلاقي است. ضابطة كلي اين است كه هرگاه واژة «خير» صفت فعل اختياري انسان باشد، داراي مفهوم اخلاقي خواهد بود.

حق و باطل

«حق» و «باطل» به طور مطلق مفاهيمي عام دارند و نمي‌توانند معيار اخلاق و ملاك «خير» و «شرّ» باشند و هنگامي كه دربارة افعال اخلاقي به كار مي‌روند، با «خير» و «شرّ» مساوي‌اند و چيز بيشتري را ثابت نمي‌كنند.


1. انتزاعي بودن مفاهيم اخلاقي به اين معناست كه از در نظر گرفتن نسبت ميان فعل و مطلوب نهايي آن برداشت يا انتزاع مي‌شوند. براي مثال فاعل اخلاقي، فعل دروغگويي و مطلوب نهايي يعني سعادت را در نظر مي‌گيرد و چون دروغگويي را سبب و از دست دادن سعادت مي‌بيند، ارزش آن را منفي و آن را «بد» مي‌يابد.

2. نساء (4)، 59.

برّ و فجور

«برّ»، به معناي كار نيك، از مفاهيم مخصوص افعال اختياري است و در غير آن به كار نمي‌رود. اين مفهوم در تعبيرات قرآني عام‌ترين مفهوم در زمينة افعال اخلاقي است كه در چند مورد به كار رفته است؛ مانند:

لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ؛(1) نيكي آن نيست كه صورت‌هايتان به سوي مشرق يا مغرب بگردانيد، نيك آن كس است كه به خدا و روز جزا ايمان آورده است.

نيز مي‌فرمايد:

وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوْاْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا؛(2) نيكي آن نيست كه به خانه‌ها از پشت آن درآييد، بلكه نيك آن است كه پرهيزكاري كند، و به خانه‌ها از درهاي آن وارد شود.

گاهي در مقابل كلمة «بر» واژة «اثم» به كار رفته است؛ چنان‌كه خداوند مي‌فرمايد:

وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ؛(3) و به نيكي و پرهيزکاري همدستي كنيد و به بدكاري و تجاوز همكاري نكنيد.

«سيّئه» نيز متضمن مفهومي مخالف مفهوم «برّ» است؛ ولي برخلاف مفهوم برّ به اعمال اختياري اختصاص ندارد و به نتايج كارها و خود حوادث نيز گفته مي‌شود؛ چنان‌كه مي‌فرمايد:

إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُواْ بِهَا؛(4) هرگاه به شما


1.. بقره (2)، 177.

2. بقره (2)، 189. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج2، ص 55.

3. مائده (5)، 2.

4. آل‌ عمران (3)، 120.

نيكي رسد، غمگينشان كند، و اگر حادثه‌اي بد و ناگوار به شما رسد، بدان دلشاد شوند.

تقوا

در قلمرو اخلاق، مفاهيم عام و ارزشيِ ديگري نيز داريم كه از مفهوم «برّ» محدودتر هستند و يكي از آنها مفهوم «تقوا»ست. تقوا در قرآن عامل سعادت و رستگاري انسان معرفي شده و رعايت آن، مورد تأكيد فراوان قرار گرفته است. خداوند در ابتداي سورة بقره مي‌گويد:

ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ؛(1) آن كتاب باعظمتي است كه شك در آن راه ندارد و ماية هدايت پرهيزكاران است.

تقوا علاوه بر فعل يا ترك فعل خارجي، شامل فعل و ترك فعل قلبي و باطني نيز مي‌شود؛ مثل خودداري از افكار و تخيلاتي كه براي سعادت انسان خطرناك‌اند. اصل تقوا به معناي خود را نگهداشتن است؛ ولي بديهي است كه تا انسان از چيزي نترسد، تقوا و حفظ نفس مفهومي پيدا نمي‌كند، چراكه ترس، انسان را وامي‌دارد تا خويشتن را از خطر حفظ كند. بنابراين، چون خوف لازمة تقواست، كاربرد واژة تقوا در خوف، كاربرد در معنايي التزامي است.(2)

مقدمات تقوا

تقوا مقدماتي دارد كه نخستين آنها اعتقاد به خداست؛ زيرا در مفهوم تقوا ترس از خدا


1. بقره (2)، 2. همچنين بنگريد به آيات بقره، 5؛ قمر، 54، 55؛ هود، 49 و نساء، 77.

2. دلالت التزامي از اقسامِ دلالت لفظي (دلالت لفظ بر معنا) است. هنگامي كه لفظ بر معنايي خارج از معناي اصلي ـ كه براي آن وضع شده است ـ دلالت كند، آن را دلالت التزامي مي‌گويند البته به شرط آنكه آن معناي خارجي بي‌هيچ واسطه‌اي لازمه معناي اصلي باشد. براي آگاهي بيشتر، ر.ك: محمد مظفر، المنطق.

نهفته است و ترس از خدا بدون شناخت خدا و باور به او امكان ندارد. دومين آنها اعتقاد به قيامت و كيفر و پاداش است؛ زيرا اگر كسي به خدا معتقد باشد، ولي بپندارد خداوند فقط رحمت دارد و هرگز گنهكاري را كيفر نمي‌كند، از انجام دادن كارهاي دلخواه خود بدون آنكه ببيند حكم خداوند دربارة آنها چيست باكي ندارد.

صبر

مفهوم صبر در قرآن در وسعت و موارد كاربردش شبيه مفهوم تقواست. در روايات نيز آن را بر سه گونه تقسيم كرده‌اند: صبر در طاعات، صبر بر مصيبت، و صبر در برابر معصيت.

با توجه به كاربرد وسيع واژة صبر، مي‌توان گفت: اكثر قريب به اتّفاق افعال اخلاقي يا حتي همة آنها به لحاظي زير عنوان صبر قرار مي‌گيرند، چنان‌كه به لحاظ‌هاي ديگري تقوا و برّ بر آنها صادق خواهد بود.

در قرآن كريم چنان‌كه گفتيم صبر در موارد مختلفي به كار رفته است. در بسياري از موارد، كاربرد آن مطلق است و مصداقي خاص براي آن در نظر گرفته نشده كه در اين صورت به معناي مطلقِ پايداري و شكيبايي خواهد بود، نظير:

إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛(1) خداوند با صبر كنندگان است.

و در موارد ديگري از كاربرد آن، جهتي خاص و صبري ويژه منظور است، نظير:

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ؛(2) و قطعاً شما را به چيزي از ترس و گرسنگي و كاهشي در اموال و


1. بقره (2)، 153.

2. بقره (2)، 155، 156.

نفوس و محصولات، مي‌آزماييم و شكيبايان را نويد ده، آنان كه چون مصيبتي به ايشان رسد، گويند: ما متعلق به خداييم و به سوي او بازمي‌گرديم.

در اين آيه «صبر بر مصيبت» مورد نظر است.

نيز مانند:

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ؛(1) در اجراي حكم الهي بردبار باش.

اين آيه به‌روشني بر صبر در طاعت دلالت و به پيامبر خطاب مي‌كند كه در اجراي حكم الهي بردبار باش.

احسان، عدل و ظلم

مفهوم ديگري كه تقريباً به صورت عام به كار مي‌‌رود، «احسان» است و مي‌توان گفت همة افعالِ خير، در مجموع تحت دو عنوانِ عدل و احسان قرار مي‌گيرند.

­خداوند مي‌فرمايد:

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ؛(2) خداوند به عدالت و احسان فرمان مي‌دهد.

احسان دو مفهوم دارد: گاهي معناي بخشش به ديگران است و گاهي نيز در مفهومي عام و به معناي انجام دادن هر كار نيك به كار مي‌رود و در اين صورت، همة كارهاي مثبت و ارزشمند اخلاقي را در بر مي‌گيرد.

در قرآن عدل در مفهوم عدالت اجتماعي به كار رفته است، نظير:

وَأُمِرْتُ لأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ؛(3) و فرمان يافته‌ام كه ميان شما عدالت كنم.


1. انسان (76)، 24.

2. نحل (16)، 90.

3. شوري (42)، 15.

و نيز:

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ؛(1) خداوند به عدالت و نيكي فرمان مي‌دهد.

در اين دو آيه و تقريباً در همة مواردي كه عدل در قرآن به كار رفته است مي‌توان گفت منظور از آن، عدل اجتماعي است. در حالي كه مفهوم ظلم چنين نيست و در موارد غير اجتماعي نيز به كار رفته است، مانند:

إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ؛(2) به‌راستي شرك ستمي بزرگ است.

در اين آيه ظلم در زمينة اعتقاد و عمل فرد به كار رفته است. در جاي ديگر مي‌‌خوانيم:

رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا؛(3) پروردگارا، ما به خود ستم كرديم.

يعني مرتكب گناه شديم كه در اينجا نيز ظلم در محدوده زندگي خصوصي فرد به كار رفته است.


1. نحل (16)، 90.

2. لقمان (31)، 13.

3. اعراف (7)، 23.

چكيده

ـ انسان موجودي مختار، و اختيار شرط مسئوليت و يكي از اصول موضوعة اخلاق است.

ـ كارهاي اختياري انسان همواره داراي هدف، و انسان داراي مطلوبي نهايي است.

ـ مطلوب نهايي از ديدگاه قرآن، قرب الي الله و سعادت جاودانه است.

ـ زندگي دنيا مرحله‌اي كوتاه از حيات انسان است كه تأثير تعيين كننده در آخرتِ وي دارد.

ـ تلاش انسان در رسيدن به اهداف او تأثير دارد و انسان ثمرة تلاش خود را درمي‌يابد.

ـ هدايت و ضلالت، معروف و منكر، ‌اطاعت و عصيان از جهات گوناگون در مورد امور اخلاقي‌ به کار مي‌روند.

ـ مفاهيم اخلاقي، مفاهيمي انتزاعي هستند و داراي مطلوبيت بالغيرند.

ـ خير و شر، حق و باطل، برّ و فجور، تقوا، صبر، احسان، عدل و ظلم از مفاهيم عام اخلاقي‌اند.

پرسش

1. اصول موضوعة علم اخلاق را بيان كنيد.

2. مطلوبيت نهايي را از ديدگاه قرآن توضيح دهيد.

3. با ذكر آيات، نشان دهيد كه عمل انسان در سعادت او تأثير دارد.

4. مفاهيم گوناگون اخلاقي را شرح دهيد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org