قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس چهارم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. با راه‌هاي تحصيل ارزش‌هاي اخلاقي و ايمان آشنا شود؛

2. بتواند رابطة‌ علم و ايمان را به خوبي تبيين كند؛

3. نيرومند‌ترين انگيزه‌هاي كار شايسته را بازشناسد.

 

 

 

 

 

راه تحصيل ارزش‌هاي اخلاقي

در درس‌هاي گذشته به اين نتيجه رسيديم كه اساس ارزش از ديدگاه مكتب اسلام، ايمان و تقواست. در واقع ايمان مانند چشمه‌اي از قلب مي‌جوشد، به سوي اعضا و جوارح جريان مي‌يابد و به صورت اعمال نيك ظاهر مي‌شود. پس ريشة تقوا در قلب است، از ايمان توليد و تغذيه مي‌شود و آثار و ثمرات آن در رفتار انسان ظاهر مي‌گردد؛ از اين رو، مي‌توان گفت ريشة اخلاق و ارزش اخلاقي از ديدگاه اسلام ايمان است و براي به دست آوردن تقوا وآراسته شدن به اخلاق شايسته، نخست بايد به تحصيل ايمان مبادرت شود.

البته در زمينة هر يك از ارزش‌هاي ويژه و صفات و افعال مورد پسند اسلام، بحث و بررسي جداگانه لازم است تا روشن شود كه آن ارزش خاص چگونه پديد مي‌آيد و براي تحصيل آن، چه تدبيري بايد بينديشيم و به كار بنديم؛ ولي قبل از همه لازم است ريشة ارزش‌ها يعني ايمان را به طور كلي محور بحث قرار دهيم تا روشن شود از چه راهي مي‌توان به تحصيل و تقويت و تكميل آن همّت گمارد. همچنين از آنجا كه ايمان تحت تأثير عوامل مخرّب قرار مي‌گيرد، آفات آن را بشناسيم و ببينيم براي حفظ سلامت و رشد و باروري آن چگونه بايد با اين آفات مبارزه كرد.

اساس ارزش اين است كه انسان چيزي را كه تشخيص مي‌دهد، بر اساس موازين صحيح انتخاب كند. بنابراين، اولين اصل موضوع در اخلاق، انتخاب و اختيار

انسان است و اختيار در جايي تحقق مي‌يابد كه انسان به دو يا چند طرف يك موضوع توجه يابد و پس از مقايسه و سنجش آنها با يكديگر، آگاهانه يكي را برگزيند. بنابراين، شرط اساسي انتخاب صحيح اين است كه انسان به پيرامون موضوع توجه داشته باشد.

غفلت، نخستين آفت

كساني هستند كه به سبب پيروي از غرايز حيواني خود به پيرامون موضوع توجه نمي‌كنند. انگيزه‌هاي غريزي، آنان را به كارهايي وا مي‌دارد و اصلاً توجه نمي‌كنند كه راه ديگري هم وجود دارد و هدف‌هايي هست كه بايد آن راه را پيمود و به آن هدف‌ها رسيد، حقي هست كه بايد پذيرفت و باطلي كه بايد رها كرد، راه صحيحي هست كه بايد برگزيد و بيراهه‌اي كه از آن بايد كناره‌ گرفت. غافلان به اين حقايق توجه نمي‌كنند؛ بلكه غرايز با كمك اوضاع خارجي، انگيزه‌هايي براي آنان پديد مي‌آورد و در پيِ آن انگيزه‌ها حركت مي‌كنند و در واقع زندگيشان زندگي حيواني است.

قرآن از اين گروه با عنوان غافلان ياد مي‌كند و آنان را در حكم چارپايان به حساب مي‌آورد:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) و محققاً براي جهنم بسياري از جن و انس را نهاده‌ايم كه براي ايشان دل‌هايي است كه با آنها نمي‌فهمند و چشم‌هايي كه با آنها نمي‌بينند و گوش‌هايي كه با آنها نمي‌شنوند. آنان چون چارپايان بلكه از آنها پست‌ترند، آنان همان غفلت‌زدگان‌اند.


1. اعراف (7)، 179.

نقطة آغاز

انسانيت انسان از اين نقطه آغاز مي‌شود كه از غفلت خارج شده، قدم به مرحلة آگاهي بگذارد و متوجه شود كه سرنوشتي دارد و راه‌هاي مختلفي پيش پاي او هست كه لازم است از ميان آنها راه درست را بشناسد و از آن پيروي كند. بنابراين، تا انسان از غفلت خارج نشود، در واقع هنوز وارد محدودة انسانيت نشده، بلكه مسير انحطاط و سقوط را مي‌پيمايد و ممکن است از هر حيواني پست‌تر شود.

قرآن غفلت را ريشة انحرافات ديگر مي‌داند:

يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛(1) ظاهري از زندگي دنيا را درك مي‌كنند و ايشان از آخرت غافل‌‌اند.

همين زندگي دنيا را كه بين حيوان و انسان مشترك است و لذايد محسوس مادي را درك مي‌كنند و چيز ديگري جز آن نمي‌فهمند. در جاي ديگر مي‌خوانيم:

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ؛(2) بلكه دانش آنان دربارة آخرت پايان يافته است، بلكه در مورد آن در شك و ترديدند، بلكه از [ديدن] آن كورند.

نخستين مرحلة توجه

بنابر آنچه تاكنون گذشت، گام نخست به سوي انسانيت، خارج شدن از اين غفلت و تاريكي محض و توجه به اين حقيقت است كه غير از پاسخ گفتن به اميال غريزي، حقايق ديگري هم هست كه انسان در برابر آنها مسئول و ناگزير از پذيرش و تسليم و پايبندي به لوازم آنها خواهد بود؛ چراكه اين امور خارج از محدودة قدرت و اختيار او نيستند.


1. روم (30)، 7. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 7، ص 185؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 163.

2. نمل (27)، 66.

دومين مرحله توجه

بعد از اينكه انسان توجه پيدا كرد در عالم ممکن است چنين حقايقي وجود داشته باشد، در گام نخست براي او ترديد پيدا مي‌شود و از خود مي‌پرسد آيا آنچه انبيا مي‌گويند حقيقت دارد يا ندارد؟ براي پاسخگويي به اين پرسش بر انسان لازم است تحقيق كند؛ ولي در اين مرحله بسياري از افراد به ظنّ اكتفا مي‌كنند و زحمت حلّ قاطعانة مسئله را به خود نمي‌دهند؛ بلكه همين كه گمانشان به يك طرف چربيد روي همان نقطه مي‌‌ايستند، حال آنكه توقف در اين مرحله اصلاً درست نيست و نمي‌تواند در كشف حقيقت براي انسان آرامش‌بخش و اطمينان‌آور باشد؛ بلكه چه‌بسا انسان را از حقيقت دور سازد و سبب گمراهي وي شود. از اينجاست كه قرآن با پيروي از گمان به مبارزه برخاسته، وي را به طلب علم و يقين، ترغيب مي‌كند.

آيات بسياري تأكيد دارند بر اينكه بايد اساس كار انسان علمي و يقيني باشد، نه ظنّي و غير يقيني:

وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا؛(1) و بيشتر آنان جز از گمان پيروي نمي‌كنند [در صورتي كه] محققاً گمان، [انسان را] ذره‌اي از حق بي‌نياز نمي‌سازد.

ـ وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ؛(2) و اگر از بيشتر كساني كه در زمين‌اند پيروي كني، ترا از راه خدا گمراه كنند كه جز گمان را دنبال نمي‌كند و جز تخمين نمي‌زنند.


1. يونس (10)، 36.

2. انعام (6)، 116. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان. ج 7، ص 349؛ ابوجعفر محمد الطوسي، التبيان، ج 4، ص 248.

بنابراين، پس از توجه و پيدايش ترديد، بر انسان لازم است با تلاش آن را به يقين تبديل كند.

در آية ديگر مي‌فرمايد:

وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛(1) و دنبال نكن آنچه را به آن علم نداري.

طبيعي است كه براي ورود در اين مرحله و پيدايش علم و يقين، تلاش لازم است و به آساني علم به حقايق براي انسان پيدا نمي‌شود. بنابراين، اگر كسي دربارة اصول ايمان، يعني توحيد و نبوت و معاد شك دارد، بايد با تلاش و تحقيق، در آنها به دانش و يقين دست يابد.

رابطة علم و ايمان

علم و ايمان رابطه‌اي تنگاتنگ دارند و علم مقدمه و علّت ناقصة ايمان است و بدون آن، ايمان كه معلول است تحقق نمي‌‌يابد. از اين رو، خداوند در قرآن مي‌فرمايد:

إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(2) از [ميان] بندگان خدا، فقط علما خشيت خدا دارند.

چراكه خشيت خدا از آثار ايمان به خداست و ايمان به او بدون علم و شناخت تحقق نمي‌يابد. پس وجود علم در وجود خشيت مؤثر است.

اكنون پرسش اين است كه آيا پس از مراجعه به اين ادلّه و حصول يقين به موارد و متعلقات ايمان، آيا ايمان به طور جبري و صددرصد حاصل مي‌شود؟ در پاسخ به اين پرسش پيشتر گفتيم كه علم، مقدمة ايمان است. اكنون مي‌افزاييم ايمان پس از علم و يقين به متعلقات آن به طور جبر براي انسان حاصل نمي‌گردد؛ بلكه حتي در اين صورت هم


1. اسراء (17)، 36.

2. فاطر (25)، 28.

هنوز در دايره اختيار انسان قرار دارد و انسان در اين مرحله نيز با اختيار خود، مي‌تواند ايمان بياورد و مي‌تواند ايمان نياورد و ممكن است، آنچه را از اين حقايق كه ذهن قبول كرده، دل نيز بپذيرد و به آن پايبند شود يا نپذيرد و پايبند نشود. خداوند در قرآن از كساني نام مي‌برد كه عالم بوده، ولي ايمان نداشته‌اند؛ مثل شيطان، فرعون و فرعونيان كه دربارة آنها فرموده است:

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛(1) و به سبب ستم و برتري‌جويي بدان انكار ورزيدند، حال آنكه خودشان به آن يقين داشتند.

پس اگر راه صحيح كسب علم را پيموديم، به حق رسيديم و يقين به آن پيدا كرديم، تازه نوبت آن است كه به آن ايمان بياوريم.

شرايط ايمان

چنان‌كه پيشتر گفتيم، نخست لازم است علم صحيح را كسب كنيم؛ ولي علم به تنهايي براي تحصيل ايمان كافي نيست، بلكه علاوه بر آن، شرايط رواني ما نيز بايد براي پذيرش حق مساعد باشد؛ چون اعمال اختياري انسان در واقع از دو مايه سرچشمه مي‌گيرد: يكي شناخت و بينش، ديگري ميل و گرايش، كه اينها از دو مقولة متفاوت‌اند.

بنابراين، بر ماست كه براي فراهم آوردن ايمان در دو زمينه تلاش كنيم: نخست: در زمينة تقويت شناخت خويش، دوم در زمينة انگيزش ميل فطري خويش به ايمان آوردن و اجراي كارهاي شايسته.

البته بين شناخت و ميل نيز يك نحو ترتّب وجود دارد؛ چراكه برانگيخته شدن اميال مسبوق به نوعي شناخت است؛ چون انسان تا چيزي را نشناسد، نمي‌تواند به آن شوق


1. ق (50)، 37. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 9، ص 24.

پيدا كند. پس در واقع علم، متمّم علت شوق است؛ زيرا اصل انگيزة فطري نسبت به متعلّق شوق و ميل‌هايي بالقوه چه در لذايذ مادّي و چه در امور معنوي و حتي لقاءالله تعالي در نهاد انسان وجود دارد؛ البته شكوفا و برانگيخته شدنش مشروط به علم است. پس در واقع، علم دو نقش را بازي مي‌كند: نخست آنكه حقيقت را براي ما روشن مي‌كند و حق و باطل را به ما مي‌شناساند، دوم آنكه ميل‌هايي كه به طور فطري در ما هست پس از علم و آگاهي، مصداق خود را پيدا مي‌كند و بدين ترتيب، علمْ به شكوفايي آن ميل‌ها و تأثير عملي آنها كمك خواهد كرد.

ايمان، منشأ تقوا

تاكنون دريافته‌ايم كه ايمان مقتضي عمل صالح است و ما را به آن وامي‌دارد. اكنون اين نكته را يادآوري مي‌كنيم كه ايمان در صورتي مي‌تواند منشأ تقوا شود كه زنده و فعّال باشد و در غير اين صورت بود و نبودش يكي خواهد بود و نمي‌تواند انگيزة نيرومندي در ما براي انجام دادن كارهاي خوب و ترك كارهاي زشت پديد آورد و به دست غفلت سپرده خواهد شد. آگاهي و تنبّه همواره بايد زنده باشد تا منشأ اثر شود. اگر توجه به مسائل مادي بيش از حدِّ لازم باشد، توجه به معنويات فراموش و از ذهن خارج مي‌شود و در اين صورت است كه ايمان به بار نمي‌نشيند و آثار مطلوب از آن به دست نمي‌آيد. چنين انساني به مصلحت و مفسدة كار خويش نمي‌انديشد؛ بلكه ماهيّت وي مسخ و از انسانيت خارج مي‌شود و به تعبير قرآن، در زمرة چارپايان قرار مي‌گيرد:

     أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛(1) آنها همچون چارپايان‌اند،‌ بلكه گمراه‌تر.

حقيقت مسخ انساني همين است كه كمالات انساني خويش را فراموش كند. چون


1. اعراف (7)، 179.

ممكن است انسان دربارة منافع مادي خويش خوب بينديشد و دقت كند، ولي از سرانجام كار خويش و از خدا و قيامت غفلت ورزد و در حقيقت خود را فراموش كند كه خداوند دربارة اينان فرموده است:

     نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ؛(1) خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشي» گرفتار كرد.

فراموشي خدا و غفلت از مبادي ايمان سبب مي‌شود كه انسان خود را فراموش كند و در واقع به حيوان تبديل شود. سير در آفاق و انفس و مطالعة تاريخ زندگي گذشتگان، انسان را از چنين غفلتي خارج و نينا و شنوا مي‌كند؛ چنان‌كه قرآن مي‌فرمايد:

أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛(2) آيا در زمين گردش نكرده‌اند تا دل‌هايي‌ داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند، يا گوش‌هايي كه با آن [نداي حق را] بشنوند؟ چراكه چشم‌هاي ظاهر نابينا نمي‌شود، بلكه دل‌هايي كه در سينه‌هاست كور مي‌شود.

آري، اگر انسان در پيِ شهوات خود باشد، چنان‌كه قرآن فرموده است:

يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ؛(3) كام مي‌جويند و مي‌خورند، آن گونه كه چارپايان مي‌خورند.

يعني پيوسته در اين فكر باشد كه چه بخورد، چه بپوشد، چه بنوشد و چه لذّتي


1. حشر (59)، 19. ر.ك: ابوعلي فضل بن حسن طبرسي،‌ مجمع البيان، ج 5، ‌ص 264؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 19، ص 253.

2. حج (22)، 46.

3. محمد (47)، 12.

كسب كند؛ چنين شخصي چشم و گوش انساني ندارد و دل انساني برايش باقي نمانده است. قرآن در توبيخ اينان مي‌گويد:

ذَرْهُـمْ يَأْكُلُـواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِـهِمُ الأَمَلُ فَسَـوْفَ يَعْلَمُونَ؛(1) بگذارشان بخورند و كام جويند و آرزوها[ي بلند] مشغولشان دارد كه به‌زودي [بدي كار خويش را] مي‌فهمند.

براي آنكه چنين كسي بتواند دل خويش را انساني كند، بايد از اين لذت‌پرستي و كامجوييِ افراطي خارج شود، به خود برگردد و دربارة زندگي و آينده‌اش در انديشه فرو رود تا راه درست زندگي را باز يابد. بنابراين، معناي گردش در زمين ـ كه در قرآن بسيار تكرار و بر آن تأكيد شده ـ صرفاً گردش جسماني و حركت با خودرو و هواپيما نيست؛ بلكه خواستة قرآن از انسان، رهسپاري و گردشي است كه همراه انديشه‌ورزي، عبرت‌گيري و پندآموزي باشد تا دلِ رفته باز آيد، گوش شنوا، چشم بينا و زنگار از جان زدوده شود؛ كه خداوند خود در اين باره فرموده است:

فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛(2) تا دل‌هايي داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند، يا گوش‌هايي كه با آن [نداي حق را] بشنوند؟ چرا كه چشم‌هاي ظاهر نابينا نمي‌شود، بلكه دل‌هايي كه در سينه‌هاست كور مي‌شود.

از اين رو، قرآن پيوسته ما را هشدار مي‌دهد تا به خود آييم و به جاي فرو رفتن و غرق شدن در رخدادها و اشخاص و اشيا، قدري هم دربارة خويش بينديشيم (عليكم انفسكم)(3)؛


1. حجر (15)، 3.

2. حج (22)، 46.

3. مائده (5)، 105.

انديشه‌اي كه ما را به والاترين قله‌هاي تعالي و معرفت پرواز دهد، بر بلندترين شاخه‌هاي توحيد بنشاند، و از حيوانيت بِرَهاند.

افكار عملي و نتايج كارها

در پاسخ به اين پرسش كه «در مقام عمل به چه چيزي بايد بينديشيم؟» مي‌گوييم يك مرحله از انديشة عملي عبارت است از دقت براي تشخيص كار «خوب» از كار «بد» تا آنچه را در اين زمينه عقل مي‌فهمد از عقل، و آنچه را نمي‌فهمد از شرع دريافت كنيم و بدانيم چه كاري را بايد انجام دهيم و كدام را بايد ترك كنيم. افزون بر اين، لازم است دربارة آثار فعل و ترك كارهاي نيك و بد نيز به‌دقت بينديشيم ـ چنان كه دربارة آثار ايمان و كفر لازم بود بينديشيم ـ و آثار دنيايي و آخرتي كارهاي خوب و بد را با دقت بررسي كنيم.

قرآن دربارة برخي از آثار دنيايي كارها، براي نمونه، به انسان آگاهي‌هايي مي‌دهد كه البته آثار اعمال انسان منحصر در آنها نيست؛ بلكه ظهور آنها از الطاف الهي است و سبب هشياري و بيداري وي مي‌شود تا خود را از آثار زيانبارتر برهاند و به آثاري شيرين‌تر و چشمگيرتر نزديك كند:

ـ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛(1) به دليل كارهايي كه دست‌هاي مردم انجام داده‌اند، فساد در زمين و دريا ظاهر شد تا [خداوند، آثار] بعضي از كارهايشان را به آنان بچشاند، باشد كه آنان [به راه درست] بازگردند.

ـ وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ؛(2) آنچه از


1. روم (30)، 41. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 206.

2. شوري (42)، 30.

مصيبت به شما مي‌رسد، به سبب كاري است كه دستانتان انجام داده است و [خداوند] از بسياري [ديگر از آنها مي‌گذرد و آنها را] مي‌بخشد.

ـ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛(1) و اگر مردم آبادي‌ها ايمان آورده و تقوا [پيشه] كرده بودند، بركاتي از آسمان و زمين بر [روي] ايشان گشوده بوديم، ولكن تكذيب كردند، پس آنان را به سبب آنچه كرده بودند [بر] گرفتيم.

ـ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ؛(2) خداوند كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دهند، وعده داده است كه آنان را جانشين خود در روي زمين قرار دهد.

ـ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛(3) موسي به قوم خود گفت: از خدا ياري بجوييد و شكيبا باشيد كه زمين از آنِ خداوند است و آن را به هر كه از بندگانش بخواهد ارث مي‌دهد و سرانجام از آنِ پرواپيشگان خواهد بود.

در اينجا لازم است به مقايسة نعمت‌ها و نقمت‌هاي دنياي و آخرتي و سنجش لذايذ و آلام مادي و معنوي بپردازيم و شدت و ضعف و كمال و نقص آنها را بشناسيم؛ زيرا در زندگي عملي ما تأثيري عميق خواهد داشت و زشتي‌ها و آلودگي‌ها را از رفتار ما خواهد زدود.

نيرومندترين انگيزة كار شايسته

زمينه‌هاي ديگر نيز براي انديشه وجود دارد و بر انسان‌هايي كه در پيِ تعالي هستند لازم


1. اعراف (7)، 96.

2. نور (24)، 55.

3. اعراف (7)، 128.

است درباره آنها بينديشند. كساني كه معرفتشان كامل‌تر و روحشان لطيف‌تر است بايد به حضور خداوند و اين حقيقت بينديشند كه او ناظر و به همة كارهاي ما آگاه است؛ چنان‌كه او خود فرموده است:

     وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛(1) خدا به آنچه مي‌كنيد، آگاه است.

همچنين لازم است دربارة نعمت‌هاي بزرگ و بي‌شمار خداوند بينديشيم تا محبّت خود را در دل‌هايمان ايجاد كند و بر آن بيفزايد.

محبّت خدا و اولياي خدا نيرومندترين انگيزه‌اي است كه در برابر همة گناهان و جاذبه‌هاي انحرافي، به انسان شكيبايي و پايداري مي‌دهد تا بر آنها پيروز و مسلط شود. راه سادة دستيابي به اين محبّت‌ها انديشيدن دربارة نعمت‌ها و لطف‌هاست. در حديثي قدسي آمده است كه خداي متعال خطاب به حضرت موسي فرمود:

   «يا مُوسي حَبِّبْني اِلي خَلْقي.»(2)

مرا در دل خلق محبوب و چنان كن كه مرا دوست بدارند. موسي از خداوند پرسيد چگونه؟ خداوند در پاسخ فرمود: نعمت‌هاي مرا يادآوريشان كن و مورد توجهشان قرار بده.

اين فطري است كه هر كس به انسان احسان كند، در دل خويش به او محبّت ورزد؛ زيرا انسان بندة احسان است و احسان فطرت انسان را بيدار مي‌كند و محبّت خدا را ـ كه در فطرت وي ريشه دارد ـ برمي‌انگيزد. انسان آن كس را كه در وقت گرفتاري به داد او رسيده باشد هرگز فراموش نخواهد كرد و پيوسته خويش را مديون او مي‌داند؛ ولي با وجود نعمت‌هاي بي‌شمار و گوناگون كه سراسر زندگي و پيرامون انسان را پر كرده ـ نعمت‌هايي كه از جهت كمّي و كيفي قابل مقايسه با كمك‌ها و هداياي كوچك


1. آل عمران (3)، 53.

2. ميرزا حسين نوري، مستدرك الوسائل، ج 17، ص 319؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 4.

انساني نيستند ـ چرا انسان خدا را فراموش مي‌كند و توجه چنداني به وليّ نعمت خود، خداي مهربان، ندارد؟ در پاسخ بايد گفت كه اين فراموشي و بي‌توجهي به سبب غفلت از نعمت‌هاي بزرگ خداوند است و اگر دربارة اين همه نعمت در انديشه فرو رويم و عمق و عظمت و نقش اساسي آنها را درك كنيم، محبّت خدا كه مالك اصلي آنهاست در دل ما زنده و انگيزه شكرگزاري خداوند و اطاعت از وي در ما فعّال خواهد شد و در اين صورت است كه بسياري از مشكلات شخصي و اجتماعي انسان حل مي‌شود.

چكيده‌

ـ ريشة اخلاق و ارزش اخلاقي از ديدگاه اسلام، ايمان است و براي به دست آوردن تقوا و اخلاق شايسته، نخست بايد ايمان آورد.

ـ نخستين اصل در اخلاق، انتخاب و اختيار انسان است.

ـ غفلت، نخستين آفت ايمان و اختيار است و خروج از غفلت، نقطة آغاز انسانيت مي‌باشد.

ـ دومين ‌گام در جهت اصلاح نفس، كسب شناخت و معرفت يقيني است.

ـ علم و ايمان ملازمة عقلي طرفيني ندارند،‌ بلكه علم مقدمه و علّت ناقصة ايمان است و بدون آن، ايمان تحقق نمي‌يابد.

ـ ايمان پس از علم به صورت جبري حاصل نمي‌شود، بلكه با وجود علم نيز ايمان در دايرة اختيار باقي مي‌ماند.

ـ اعـمال اختياري انسـان در واقع از دو مايه سرچشمه مي‌گيرد: يكي شناخت و بينش،دوم گرايش يا ميل.

ـ ايمان در صورتي مي‌تواند منشأ تقوا شود كه زنده و فعّال باشد، در غير اين صورت نمي‌تواند انگيزه‌اي نيرومند در ما براي انجام دادن كارهاي خوب و ترك كارهاي زشتبه وجود آورد.

ـ انسان بايد دربارة نتايج اعمال و افكار خود خوب بينديشد. همچنين نعمت‌ها و نقمت‌ها و لذايد و آلام مادي و معنوي را بسنجد و شدت و ضعف و كمال و نقص آنها را بشناسد.

ـ از نيرومند‌ترين انگيزه‌هاي كار شايسته، توّجه به حضور هميشگيِ خداوند و نيز تفكر دربارة نعمت‌هاي اوست.

پرسش

1. نخستين آفت ايمان و انتخاب چيست و چگونه مي‌توان با آن مبارزه كرد؟

2. رابطه‌ علم و ايمان را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

3. آيا حصول ايمان پس از حصول علم، جبري است؟‌ توضيح دهيد.

4. براي انجام دادن اعمال نيك به چه چيزهايي بايد توجه كرد؟

5. نيرومند‌ترين انگيزه‌اي كه مي‌تواند انسان را در برابر انحرافات حفظ كند، چيست؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org