قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس پنجم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. بتواند موانع ايمان و عوامل سقوط انسان را به خوبي بازشناسد؛

2. بر تبيين ضرورت وجود گرايش‌هاي گوناگون در نفس توانا شود؛

3. ضمن آشنايي با ملاك هواي نفس، به كاركرد عقل و غريزه پي ببرد؛‌

4. رابطة هواي نفس و دنيا، و دليل مذموم بودن دلبستگي به دنيا را بداند؛

5. نظر قرآن را دربارة شيطان دريابد و به راه‌هاي نفوذ شيطان در انسان آشنا شود.

 

 

 

 

 

عوامل كلي سقوط اخلاقي

مي‌توان گفت كه در قرآن موانع ايمان و عوامل سقوط به طور كلّي در زير سه عنوانِ عام و وسيع و در عين حال مربوط به يكديگر قرار مي‌گيرند كه به ترتيب عبارت‌اند از:

1. هواي نفس؛

2. دنيا‌گرايي؛

3. شيطان.

الف. هواي نفس

به طور كلّي عواملي را كه سبب ضعف ايمان، سلب ايمان يا تحقق نيافتن ايمان مي‌شوند، مي‌توان تحت عنوان عامِّ «هواي نفس» مطرح و بررسي كرد. هواي نفس دل آدمي را مي‌ربايد و به يک معنا نمي‌گذارد دلي براي او باقي بماند تا محلي براي ورود ايمان شود.

اكنون، پرسش اين است كه هواي نفس به چه معناست؟ در پاسخ مي‌توان گفت كه عنوان هواي نفس مقداري ابهام دارد و تعبيراتي كه در اين زمينه به كار رفته براي بسياري اشتباه‌انگيز است. براي توضيح پرسش مذكور بهتر است آن را به دو پرسشِ كوچك‌تر تجزيه كنيم: نفس چيست؟ و هواي نفس به چه معناست؟

پيش از توضيح اين دو پرسش بهتر است به آياتي اشاره كنيم كه در قرآن كريم دربارة هواي نفس آمده ا??ت و تا حدّي كاربردهاي قرآني و مصاديق آن را بررسي كنيم.

قرآن و هواي نفس

خداوند دربارة بلعم باعور مي‌فرمايد:

وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛(1) و اگر مي‌خواستيم، وي را با آن [آيات] بالا مي‌برديم، ولي او به زمين چسبيد و از هواي خويش پيروي كرد.

وي علم داشت، ولي برخلاف آن، از هواي خويش پيروي كرد؛ چون در آية قبل دربارة او مي‌گويد:

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا؛(2) و برايشان بخوان خبر آن‌كسي را كه آيات خويش را به وي داديم.

سبب انحراف او همين شد كه از هواي خويش پيروي كرد و به مقتضاي علم خويش عمل ننمود.

در آية ديگري مي‌فرمايد:

وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛(3) و پيروي مكن از آن كس كه دلش را از ياد خويش غافل ساخته‌ايم و از هواي خود فرمان مي‌برد و كار او از حد گذشته است.

در آيه ديگري چنين آمده است:


1. ر.ك: علي بن ابراهيم القمي، تفسير القمي، ج 1، ص 248.

2. اعراف (7)، 175.

3. كهف (18)، 28.

فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى؛(1) پس تو را از آن [= قيامت] باز ندارد آن كس كه به آن باور ندارد و در پيِ هواي خويش بوده است كه هلاك خواهي شد.

خداوند در دو آيه مي‌فرمايد كساني هواي نفس خويش را «اله» خود قرار داده‌اند:

ـ أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً؛(2) آيا ديده‌اي آن كس را كه هواي خويش به خدايي گرفت، پس آيا تو بر او نگهبان خواهي بود؟

ـ أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ؛(3) پس آيا ديده‌اي كسي را كه هواي خويش را خداي خود گرفته و خداوند او را با داشتن علم [و اتمام حجت] گمراه ساخته، گوش و دل او را مهر زده و بر بينايي وي پرده نهاده است، پس چه كسي او را بعد از خداوند هدايت خواهد كرد؟ آيا توجه نمي‌كنيد.

برخي آيات پيروي هوا را سبب گمراهي دانسته است:

فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ؛(4) پس [اي داود] ميان مردمان به‌حق حكم كن و هوا را پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه مي‌كند.

و نيز مي‌فرمايد:

فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ


1. طه (20)، 16.

2. فرقان (25)، 43.

3. جاثيه (45)، 23.

4. ص (38)، 26. ر.ك: عبد علي الحويزي العروسي، نور الثقلين، ج 4، ص 450؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 17، ص 204.

بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ؛(1) پس اگر تو را اجابت نمي‌كنند، بدان كه آنان تنها در پيِ هواي خويش‌ا‌ند و چه كسي گمراه‌تر از آن كس كه از هواي خود پيروي كند، بدون هدايتي [از جانب] خدا.

در آية ديگري درباره برخي از منافقان مي‌فرمايد:

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ؛(2) آنان كساني‌اند كه خدا بر دل‌هاشان مُهر زده و از خواسته‌هاي خويش پيروي كرده‌اند.

به مضمون اين آيه، پيروي هواي نفس با «طبع دل» تلازم دارد.

در آية ديگر مي‌فرمايد:

إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى؛(3) جز گمان و آنچه را نفس خواهد، پيروي نمي‌كنند. در حالي كه آنان را از [سوي] پروردگارشان هدايت آمده بود.

در اين آيه نيز نوعي تعارض بين پيروي از هواي نفس و پذيرش هدايت الهي گوشزد مي‌شود.

در آية ديگري شدت تعارض ميان پيروي از هواي نفس و هدايتي كه انبيا مي‌آورند ـ تا آنجا كه به تكذيب و قتل انبيا مي‌انجامد ـ يادآوري شده است:

أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ؛(4) پس آيا هرگاه پيامبري به سوي شما چيزي بياورد كه نفستان نمي‌خواهد، استكبار مي‌ورزيد؟ سپس گروهي را تكذيب مي‌كنيد و گروهي را مي‌كشيد؟


1. قصص (28)، 50.

2. محمد (47)، 16.

3. نجم (53)، 23. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 9، ص 81؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 19، ص 40.

4. بقره (2)، 87.

نيز در آيات ديگري مي‌فرمايد:

ـ وَإِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِ??ْرٌ مُّسْتَمِرٌّ * وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ؛(1) و هرگاه آيه و معجزه‌اي ببينند روي مي‌گردانند و مي‌گويند [اين] سحري است مداوم و [پيامبر خدا و معجزاتش را] تكذيب و از خواسته‌هاي خويش پيروي كردند، حال آنكه هر امري ثابت است [و در جاي خود معلوم مي‌شود كه راست است يا دروغ].

ـ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى؛(2) و اما آن كس كه از مقام پروردگارش ترسيد و نفس را از خواسته‌ها بازداشت، پس حقاً بهشت پناهگاه اوست.

در اين آيات به رابطة بيم از خدا، نهي از هوا و استقرار در بهشت اشاره شده است. در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد:

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ؛(3) و هرگاه حق از خواسته‌هاي آنان پيروي كرده بود، آسمان و زمين و كساني كه در آنها هستند فاسد گشته بود.

افزون بر آنچه گذشت آيات ديگري نيز هست كه در آنها به جاي كلمة «هوي» تعبير شهوات به كار رفته است:

ـ وَاللّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيمًا؛(4) و خدا مي‌خواهد به شما بازگردد و كساني كه پيرو شهوات‌اند مي‌خواهند كه شما انحرافي بسيار يابيد.


1. قمر (54)، 2، 3.

2. نازعات (79)، 40، 41.

3. مؤمنون (23)، 71.

4. نساء (4)، 27.

ـ فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً؛(1) پسِ ايشان نسلي جانشين آنان شد كه نماز را ضايع و از شهوات پيروي كردند، پس به زودي مبتلا به گمراهي مي‌شوند.

توضيح هواي نفس

اكنون در توضيح پاسخ به دو پرسش مذكور مي‌گوييم در كتب اخلاقي بسيار سفارش شده كه انسان تابع عقل باشد و با هواي نفس خود مبارزه كند. در حقيقت، دل انسان رزمگاهي است بين نفس و عقل، و پيروي از نفس با يك مفهوم ارزشيِ منفي معرفي مي‌شود و هواي نفس هم يعني خواستة آن؛ ولي از آنجا كه نفس مفاهيم مختلفي دارد و احياناً منشأ اشتباه اصطلاحات مي‌شود، لازم است اين اصطلاحات و مفاهيم و تفاوت‌هاي آنها را روشن كنيم.

قرآن در جايي مي‌فرمايد:

عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ؛(2) مواظب خودتان باشيد.

و در جاي ديگري مي‌فرمايد:

يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً؛(3) اي نفس آرامش‌يافته! بازگرد به سوي پروردگارت در حالي‌كه [از او] راضي [و در نزد او] مرضي هستي.

و در آية ديگري از نفس لوّامه سخن مي‌گويد:

وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ؛(4) و نه! سوگند به نفس سرزنشگر!


1. مريم (19)، 59. ر.ك: حسين بن علي الخزاعي النيشابوري، روض الجنان و روح الجنان، ج 13، ص 86؛ ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 5، ص 437؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 14، ص 81.

2. مائده (5)، 105.

3. فجر (89)، 27، 28.

4. قيامه (75)، 2.

سرانجام در آية ديگري از نفس اماره سخن به ميان مي‌آورد:

إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ؛(1) بي‌گمان نفس، بسيار به زشتي فرمان مي‌دهد، مگر آنچه را پروردگارم رحم كرد.

نفس در يك اصطلاح فلسفي نيز به معناي روح به كار رفته است و بنابراين، كاربردهاي گوناگونِ قرآني و فلسفي دارد كه منشأ اشتباه مي‌شود.

اين نفس چيست كه منشأ فسادها و شرور است و نبايد به خواسته‌هايش گوش فراداد و چه فرقي دارد با نفس مطمئنه كه خطاب «اِرْجِعي اِلي رَبِّكَ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» متوجه او مي‌شود؟

از موارد كاربرد واژة «نفس» در قرآن مي‌توان دريافت كه مفهومي جز مفهوم لغوي آن ندارد و نفس در لغت ـ به استثناي مواردي كه به صورت تأكيد به كار رفته، مانند «جاء زيد نفسه» ـ عموماً معناي «شخص» يا «من» از آن منظور گرديده است؛ با اين تفاوت كه به تناسب موارد مختلف، ويژگي‌هايي به آن افزوده مي‌شود كه واژة نفس به ‌لحاظ آن ويژگي، بار ارزشيِ مثبت يا منفي مي‌يابد.

به هر حال، نفس برحسب ويژگي‌هاي موردي و كاربردي، گاه «بد» است و گاه «خوب»؛ ولي از نظر لغوي بيش از يك معنا ندارد و با توجه به اينكه مفهوم كاربردي نفس چيزي جز معناي لغوي آن نيست، بايد گفت كه علت خوب يا بد معرفي شدن نفس در موارد مختلف اين است كه خداوند دو نوع گرايش در آن قرار داده است: گرايش به خير و نيكي، و گرايش به شر و بدي. البته منظور اين نيست كه خير و شر در نفس ما جاي دارند؛ بلكه مصاديقي كه عناوين خير و شر بر آنها صدق مي‌كند در نفس ما ريشه و پايه دارند، يعني برخي گرايش‌ها در فطرت ما به سوي اموري است كه


1. يوسف (12)، 54.

عنوان خير بر آن منطبق مي‌شود و گرايش‌هايي ديگر به سوي امور ديگري كه عنوان شر بر آنها تطبيق مي‌كند.

نفس و عقل

نفس با گرايش‌هاي مختلفي كه دارد، موضوع اخلاق و مخاطب دستورهاي اخلاقي است. وجود اين گرايش‌هاي گوناگون در نفسْ ضروري است؛ چراكه اصولاً كمال انساني فقط با وجود آنها امكان‌پذير است. هر كس كه زمامش به دست نفس اماره است، غرايز او را راهبري مي‌كنند و وي چشم و گوش بسته و بي‌توجه به ماوراي خواسته‌هاي غريزي خود از آنها پيروي مي‌كند. چنين كسي همواره پيرو نفس اماره باقي مي‌ماند؛ چنان‌كه خداوند فرموده است:

أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ؛(1) به زندگي مادي مي‌چسبد و از خواسته‌هايش پيروي مي‌كند.

پس مي‌توان گفت كه اگر از ميل‌هاي غريزي و كشش‌هاي كور كه ارضاي خود را مي‌خواهد و بس پيروي كرديم، بدون آنكه فكر كنيم نتيجة آن، چه مي‌شود و غرض ما صرفاً لذّات آني باشد، اين هواي نفس است؛ اما اگر به تأثير آن در روح و سرنوشت خويش و رابطه با خدايمان دقت كرديم و سپس تصميم گرفتيم ـ گرچه تصميم نهايي ما در نهايت همان باشد كه خواستة غريزه است ـ عمل به چنين تصميمي ديگر پيروي از نفس نخواهد بود؛ چون در اين صورت، انگيزة ما فقط غريزه نيست؛ چون محاسبه كرده و با دقت در نتيجه و آيندة كار، راه خويش برگزيده‌ايم و چنانچه نتايج سوئي بر آن بار مي‌شد، به آن كار دست نمي‌زديم. در عبارتي كوتاه‌تر، ملاك هواي نفس اين


1. اعراف (7)، 176. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 8، ص 348.

است كه غريزة كور و مرزناشناس ارضا شود و نقطة مقابلش اين است كه هنگام ارضاي غريزه، عقل به كار گرفته شود.

عقل چيست؟ يك نيروي حسابگر كه مي‌سنجد كارِ مورد نظر، چه تأثيري بر آينده و سرنوشت و آخرت ما دارد. غريزه، محاسبه‌اي ندارد، بلكه كششي است مبهم شبيه جذب و انجذاب مغناطيسي كه انسان را چشم‌بسته در مورد عواقب و آيندة كار، به سويي مي‌كشد و عقل با آگاهي محاسبه مي‌كند و مي‌سنجد كه اين كار، ما را به كجا مي‌كشاند و نسبت به آيندة ما چه تأثيري خواهد داشت و به تناسب اين آگاهي و محاسبه و سنجش تصميم مي‌گيرد و به دنبال آن اقدامي مي‌كند كه نتيجة مطلوبي داشته باشد.

بنابراين، براي آنكه به آنچه مي‌دانيم ايمان بياوريم، بايد خويشتن را از قيد هواي نفس رها سازيم؛ يعني بر اساس بينش صحيح و آينده‌نگري و سنجش و گزينش راه بهتر، تصميم بگيريم.

مبارزه با هواي نفس

بايد در مقابل انگيزه‌هاي شيطاني، از راه انديشة درست، انگيزه‌هاي رحماني را ايجاد يا دقيق‌تر بگوييم بيدار و هشيار كرد، چراكه انگيزه‌ها، به طور كلّي اعم از شيطاني يا رحماني، فطريِ هستند و در سرشت انسان جاي دارند؛ با اين تفاوت كه در بسياري از موارد، عوامل و اوضاع خارجي سبب مي‌شوند تعدادي از آنها شكوفا، زنده و فعّال و احياناً در نهايت يكّه‌تاز ميدان نفس انسان شوند و اكنون كه ما مي‌خواهيم آنها را از تاخت‌و‌تاز بازداريم و در جايگاه اصلي خود قرار دهيم تا از گليم خويش پا را درازتر نكنند، لازم است در برابر آنها نيروي ديگري ايجاد و انگيزة ديگري را تقويت كنيم در حدّي كه بتواند بر آنها غالب شود. در مناجات شعبانيه چنين آمده است:

اِلهي لَمْ يَكُنْ لي حَوْلٌ فَاَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ اِلاّ في وَقْت اَيْقَظْتَني

لِمَحَبَّتِكَ؛(1) خداوندا، تواني در من نيست تا بِدان از عصيان و سرپيچي تو روي گردانم، مگر به هنگامي كه براي محبّت خود، بيدار و هشيارم كرده باشي.

پس آنگاه كه هواهاي نفساني غالب مي‌شود و مرا به سوي معصيت مي‌كشاند، تنها چيزي كه مي‌تواند مرا از آن بازدارد محبّت خداست كه بايد در دل انسان بيدار شود.

اكنون پرسش ديگري به ذهن مي‌آيد كه چه عاملي مي‌تواند آن ميل‌هاي خفته را در ما فعّال و بيدار سازد؟ در پاسخ مي‌گوييم كه فكر و ادراكْ عامل شوق است؛ چراكه آن ميل نهفته با درك و شعور، زنده و برانگيخته مي‌شود و بر ما لازم است بدين وسيله به تقويت آن بپردازيم.

در اينجا لازم است يادآوري كنيم كه علاوه بر انديشيدن دربارة اصول توحيد، نبوّت و معاد فكر ديگري هم لازم است تا انگيزة عملي متناسب با اين افكار و هماهنگ با اين اصول نيز در ما زنده شود. لازم است در آثار ايمان بينديشيم تا توجه به آثار و نتايج خوب آن در نفس با يك انگيزة نيرومند ما را به تحصيل اختياري ايمان وادارد و نيز به آثار نامطلوب كفر بينديشيم تا ما را از آن بازدارد. از همين روست كه قرآن نيز فراوان تأكيد دارد تا در اين باره هرچه بيشتر بينديشيم.

ب. دنياگرايي

ممكن است شخصي در دنيا و آخرت سعادتمند باشد و نيز ممكن است كه در هر دو جهان محروم و از سعادت هر دو عالم بي‌بهره باشد. آيات بسياري در قرآن شاهد بر اين مدّعا هستند و بر اين حقيقت دلالت مي‌كنند كه بهره‌مند شدن از نعمت‌هاي دنيايي و آخرتي و محروم شدن از هر دو يا بهره‌مند شدن از يكي و محروم شدن از ديگري،


1. ر.ك: شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

هريك علل و عوامل ويژه و ملاكات خاص خود را دارند. قرآن از كساني مثل حضرت سليمان(عليه السلام) ياد مي‌كند كه هم دنيا را دارند و هم آخرت را و دربارة حضرت ابراهيم(عليه السلام) مي‌فرمايد:

وَآتَيْنَاهُ فِي الْدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛(1) و اعطا كرديم به وي در دنيا سعادت را و او در آخرت از شايستگان است.

چنان‌كه دربارة برخي از مؤمنان مي‌فرمايد:

فَآتَاهُمُ اللّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ؛(2) پس خداوند پاداش دنيا و نيكي پاداش آخرت را به ايشان عطا كرد.

در آيه ديگر باز هم دربارة حضرت ابراهيم(عليه السلام) مي‌فرمايد:

وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ؛(3) و حقاً كه وي [ابراهيم] را در دنيا برگزيديم و او در آخرت از شايستگان است.

چنان‌كه از آيات ديگري نيز مي‌توان اين حقيقت را دريافت كه ممكن است انسان در هر دو جهان زيانكار و از نعمت‌ها و لذايذ آن دو محروم باشد.

خَسِرَ الدُّنْيَا وَالآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ؛(4) در دنيا و آخرت زيان كردند و اين، زيانِ آشكار است.

در آية ديگري مي‌خوانيم:

لهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛(5) برايشان در دنيا خواري، و برايشان در آخرت عذابي بزرگ است.


1. نحل (16)، 122.

2. آل‌عمران (3)، 148. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 2، ص 362.

3. بقره (2)، 130.

4. حج (22)، 11.

5. بقره (2)، 114.

يعني كساني كه مردم را از ياد خدا در مساجد بازمي‌دارند و مي‌كوشند آنها را ويران كنند، مشمول خواري دنيا و عذاب بزرگ آخرت هستند. در آيه ديگري چنين آمده است:

لَّهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الآخِرَةِ أَشَقُّ وَمَا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِن وَاقٍ؛(1) برايشان [= كساني كه مردم را از راه خدا بازمي‌دارند] محنتي است در زندگي دنيا و قطعاً محنت آخرت سخت‌تر است و برايشان از [طرف] خداوند نگهباني نيست.

نقطة اساسي انحراف از اينجا پيدا مي‌شود كه انسان بيش از حدّ به دنيا توجه كند، نگران آن باشد، بدان دل ببندد، به طور مستقل و به خاطر خودش بدان اهتمام ورزد. چنين دلبستگي و نگرشي نشانة ناداني انسان و تاريكي دل اوست؛ چون اگر انسان معرفت يابد كه در واقع دنيا جاي ماندن نيست و ما پيوسته در آن به سوي جهاني سير مي‌كنيم كه در آن ثبات و جاودانگي حاكم است، به دنيا دل نخواهد بست.

وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى؛(2) و اينكه [سير و حركت] به سوي پروردگارت پايان مي‌يابد.

از سخنان پيش‌گفته اين نتيجه به دست مي‌آيد كه زندگي در دنيا اشكالي ندارد، ولي دلبستگي به آن زيانبار و خطرناك است. در نهج‌البلاغه آمده است كه شخصي در حضور علي(عليه السلام) دنيا را نكوهش كرد؛ آن حضرت با تندي به او فرمود: «چرا دنيا را مذمّت مي‌كني؟! دنيا محل پرورش و تكامل دوستداران خداوند است».(3) زندگي دنيا مذمّت ندارد؛ بلكه برخورد ما با دنياست كه مي‌تواند صحيح يا غلط باشد. از آنجا كه متعلّق و موضوع برخورد انسانْ دنياست، گاهي به تبع رفتار انسان، دنيا نكوهش مي‌شود؛ نكوهشي كه در اصل به رفتار اختياري انسان تعلق دارد كه موضوع اخلاق و


1. رعد (13)، 34.

2. نجم (53)، 42.

3. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، حكمت 126.

متعلّق ارزش يا ضد ارزش اخلاقي قرار مي‌گيرد. دنيا منهاي رفتار انسان، از امور عيني است كه اصولاً نمي‌توانند موضوع اخلاق و ارزش و ضد ارزش قرار بگيرند.

قرآن و نكوهش دنيا

در قرآن آيات فراواني به روشني اين حقيقت را گوشزد و بيان مي‌كنند كه ريشة بدي دنيا در چيست؛ مانند اين آيه:

إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛(1) كساني كه به لقاي ما اميدي ندارند و به زندگي دنيا دل‌بسته و به آن آرامش يافته‌اند و كساني كه از آيات ما بي‌خبرند، ايشان جايگاهشان آتش است، به سبب آنچه عمل مي‌كرده‌اند.

در اين آيه کساني كه در دنيا زندگي مي‌كنند، مي‌خورند و مي‌آشامند و بهره مي‌جويند نكوهش نشده‌اند، بلكه كساني نكوهش شده اند كه به دنيا دل ‌خوش كرده و بِدان آرامش يافته‌اند، آن را به جاي آخرت برگزيده‌ و به آن چسبيده‌اند، به چيز ديگري تمايل ندارند و در كنار آن كمبودي احساس نمي‌كنند:

مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الآخِرَةَ؛(2) برخي از شما دنيا را مي‌جويد و برخي آخرت را مي‌جويد.

ريشة صلاح و فساد انسان در همين كلمة «يريد» است:

تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ؛(3) [شما] كالاي دنيا را دنبال مي‌كنيد و خداوند آخرت را [براي شما] مي‌خواهد.


1. يونس (10)، 7، 8. ر.ك: ابوجعفر محمد الطوسي، التبيان، ج 5، ص 341.

2. آل ‌عمران (3)، 152.

3. انفال (8)، 67.

منظور اين است كه ارادة شما اصالتاً به دنيا تعلّق دارد، زيرا ارادة تبعيِ دنيا نه‌تنها اشكالي ندارد و با ارادة آخرت در تعارض نيست، بلكه لازم نيز هست و بدون آن نمي‌توان به هدف اُخروي رسيد.

اكنون كه روشن شد سرچشمة مذمّت دنيا كجاست و عيب آن از چه ريشه مي‌گيرد، مي‌توان گفت كه دنيا و هواي نفس دو حقيقت كاملاً مربوط به هم‌اند؛ يعني دنيا موضوع هواي نفس است، پس دو عامل مستقل به شمار نمي‌روند؛ بلكه خواسته‌ها و تمايلات انسان ـ كه به دنيا به مثابة يك مطلوب اصلي تعلّق دارند، به اين لحاظ كه خواهشي هستند در نفس انسان ـ «هواي نفس» نام دارند؛ ولي به موضوع و متعلّق آن خواسته‌هاي نفساني را دنيا مي‌ناميم؛ دنيايي مذموم كه انسان را از آخرت بازمي‌دارد. پس «هواي نفس» و «دنيا» به ‌هم مربوط‌اند و دنيا «موضوع» و «متعلّق» هواي نفس است.

ج. شيطان

در بسياري از آيات قرآن كريم، پيروي از شيطان «نماد» ضد اخلاق معرفي شده است؛ تا آنجا كه بر پاية برخي آيات انسان دو راه در پيش دارد: يكي راه خدا، و ديگري راه شيطان. شيطان‌پرستي نقطة مقابل خداپرستي است:

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛(1) اي فرزندان آدم، آيا با شما پيمان نبستيم شيطان را كه براي شما دشمني آشكار است عبادت نكنيد و اينكه مرا عبادت كنيد كه اين راه مستقيم است؟

اكنون سؤال مي‌شود كه شيطان چيست؟ همان دنيا يا هواي نفس است يا چيزي


1. يس (36)، 61، 62. ر.ك: ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 4، ص 430.

مستقل و جدا از آن دو؟ بعضي پنداشته‌اند شيطان چيزي جز «نفس امّاره» نيست؛ ولي قرآن «شيطان» يا «ابليس» را موجود مستقلي از طايفة جن مي‌داند كه از آتش آفريده شده و مستقل از انسان است. بنابراين، در قرآن شيطان به معناي هواي نفس يا نفس امّاره يا قوّة واهمه يا يكي ديگر از قواي نفس نيست و موجودي مستقل است. البته كلمة شيطان گاهي به انسان شرور نيز اطلاق مي‌شود و شايد از ديد لغت به موجودي شرير مثل هواي نفس نيز اطلاق ‌شود، اما در آنجا كه «ابليس» و «جنود ابليس» گفته مي‌شود ـ كه شيطان نيز به همان «ابليس» منصرف است ـ قطعاً منظور از آن، هواي نفس يا نفس امّاره و نظاير آنها نيست؛ مثل آيه:

يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ؛(1) اي فرزندان آدم [بپاييد] كه شيطان فريبتان ندهد؛ چنان‌كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند.

كارهاي شيطان

كارهايي كه شيطان مي‌كند، در قرآن تحت چند عنوان، دسته‌بندي شده كه توجه به آنها ضروري است. به اختصار مي‌توان گفت عمدة كار شيطان، وسوسه كردن انسان است:

فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لاَّ يَبْلَى؛(2) پس شيطان او را وسوسه كرد، گفت: اي آدم، آيا تو را هدايت كنم به درخت جاودانگي و ملکي که زائل نشود.

ـ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ... مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس * الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي


1. اعراف (7)، 27.

2. طه (20)، 120.

صُدُورِ النَّاس؛ بگو پناه مي‌برم به پروردگار و صاحب اختيار آدميان... از شرِّ وسوسة شيطان كه وسوسه مي‌كند در دل انسان.

در اين باره اين پرسش طرح مي‌شود كه وسوسه در دل انسان ـ و به تعبير قرآن در سينة انسان ـ چگونه انجام مي‌شود؟ شيطان از چه راه‌هايي و به مدد چه عواملي آن را در ذهن انسان ايجاد مي‌كند؟ در قرآن در اين زمينه بر چند عامل تكيه شده است:

الف. تزيين اعمال زشت. شيطان كارهاي زشت انسان را در نظر وي مي‌آرايد. در اين باره آيات فراواني هست؛ مانند:

ـ تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛(1) به خدا سوگند كه پيامبراني به سوي امت‌هاي پيش از تو فرستاديم، سپس شيطان كردار [بد] ايشان را در نظرشان آراست. پس او امروز دوستدارشان است و درگير عذابي دردناك‌اند.

ـ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لاَ يَهْتَدُونَ؛(2) و شيطان كردارشان را برايشان زينت داد، پس ايشان را از راه [خدا] بازداشت، پس آنان هدايت نيافتند.

ب. دادن وعده‌هاي دروغ به انسان كه اگر اين كار را بكني چنين و چنان مي‌شود. در برخي آيات از چنين وعده‌اي سخن رفته است؛ مثل:

يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُوراً؛(3) [شيطان] وعده‌شان مي‌دهد و به آرزو كردن وادارشان مي‌كند و جز فريب، شيطان وعده‌شان ندهد.


1. نحل (16)، 63.

2. نمل (27)، 24.

3. نساء (4)، 120.

ج. ترساندن انسان. از ديگر كارهاي شيطان اين است كه انسان را از آيندة خويش بيمناك مي‌سازد و از اين رهگذر او را از كارهاي خير بازمي‌دارد:

الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ؛(1) شيطان به شما تهيدستي را وعده مي‌دهد.

و بدين وسيله شما را از كار مفيد اجتماعي ـ اخلاقيِ انفاق بازمي‌دارد.

شيطان و هواي نفس

اكنون كه معلوم شد شيطان چيست و كارش چگونه است، پرسش ديگري دربارة آن طرح مي‌شود كه آيا شيطان، مستقل از نفس و هواي نفساني كار مي‌كند و انسان را منحرف مي‌سازد و از كار خير بازمي‌دارد يا از همان مسير؟

پاسخ اين است كه از بررسي آيات مربوط مي‌توان دريافت شيطان از طريق هواهاي نفساني در انسان نفوذ مي‌كند و كار و تلاش وي را تأييد مي‌كند يا تغيير مي‌دهد. كارهاي زشت را در نظر انسان مي‌آرايد و وي را در انجام دادن آن تثبيت مي‌كند و در مقابل نيز او را مي‌ترساند و از كارهاي خير بازمي‌دارد و مسيرش را تغيير مي‌دهد.

انسان وقتي تحت تأثير وسوسه‌هاي شيطان، توجهش به ماديات و لذايذ دنيا جلب شد، از خدا غافل مي‌شود و در دل او جايي براي خدا باقي نمي‌ماند. در قرآن در اين زمينه آمده است:

مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ؛(2) خداوند براي هيچ كس، دو دل در درونش قرار نداده است.

كساني كه دنبال شيطان مي‌روند و حلقة بندگي و بردگي وي را گردن مي‌نهند،


1. بقره (2)، 268.

2. احزاب (33)، 4. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 289.

كم‌كم شيطان بر آنان مسلط مي‌شود و عامل اين تسلط سوء اختيار خود ايشان است، چنان‌كه خداوند در اين زمينه مي‌گويد:

ـ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ؛(1) تسلط وي [= شيطان] تنها بر كساني است كه ولايت او را مي‌پذيرند و آنان كه به وسيلة او [به خدا] مشرك باشند.

ـ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ؛(2) ما شياطين را دوستان كساني قرار داده‌ايم كه ايمان نمي‌آورند.

يعني ايشان با سوء اختيار خود ايمان نمي‌آورند و بدين وسيله زمينه را فراهم مي‌كنند تا شيطان بر آنان مسلط شود. نيز در آية ديگري مي‌گويد:

وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ؛(3) و آنكه از ياد خدا چشم‌پوشد، براي او شيطاني برانگيزيم، پس او برايش همدم باشد.

بنابراين، نخست اوست كه از خدا غافل مي‌شود؛ ولي پس از غفلتش از خدا، شيطان است كه همدم و همراه او خواهد شد. افساري بر گردنش مي‌اندازد و به هرجا كه خاطرخواه اوست مي‌كشاندش. پس سوء اختيارِ خودِ انسان است كه باعث اين اوضاع و احوال ناراحت كننده مي‌شود.

بنابراين، شيطان موجودي است مستقل از هواي نفس، اما مستقل از هواي نفس نمي‌تواند كاري بر ضد انسان انجام دهد؛ بلكه همان هواها و خواسته‌هاي نفساني ما را تأييد مي‌كند؛ يعني در برابر هواي نفس، استقلال وجودي دارد، ولي استقلال عملي ندارد.


1. نحل (16)، 100.

2. اعراف (7)، 27.

3. زخرف (43)، 36.

در پايان اين گفتار مي‌توان به اين نتيجة كلّي رسيد كه آنچه ما را از رسيدن به ارزش‌هاي اخلاقي بازمي‌دارد، در يك عنوان كلّي «هواي نفس» است كه موضوع يا متعلّقش زندگي دنياست و شيطان آن را تأييد مي‌كند و مي‌آرايد.

چكيده

ـ موانع ايمان و عوامل سقوط انسان به طور كلي عبارت‌اند از: هواي نفس؛ دنياگرايي؛ شيطان.

ـ در برخي آيات قرآن كريم، عمل نكردن به علم، در مقابل حق ايستادن و نپذيرفتن حق، تكذيب و قتل انبيا و نداشتن پرواي الهي، از مصاديق پيروي هواي نفس به شمار رفته‌اند.

ـ نفس از نظر لغوي بيش از يك معنا ندارد و آن معنا «شخص» يا «من» است.

ـ علت «خوب» و «بد» معرفي شدن نفس در موارد مختلف اين است كه خداوند دو نوع گرايش در آن قرار داده است: يكي گرايش به نيكي و ديگري گرايش به شرّ و بدي.

ـ وجود گرايش‌هاي گوناگون در نفس ضروري است؛ زيرا تکامل انساني فقط با وجود آنها امكان‌پذير است.

ـ ملاك هواي نفس اين است كه غريزة كور و مرزناشناس ارضا شود و نقطة مقابلش اين است كه هنگام ارضاي غريزه،‌ عقل به كار گرفته شود.

ـ عقل، نيرويي حسابگر است كه تأثير هر كار را بر آينده و سرنوشت و آخرت مي‌سنجد.

ـ بايد در برابر انگيزه‌هاي شيطاني، از راه انديشة درست، انگيزه‌هاي رحماني را ايجاد يا بيدار و هشيار كرد.

ـ افزون بر انديشيدن دربارة اصول دين، لازم است درباره آثار ايمان بينديشيم تا انگيزه‌اي نيرومند انسان را به تحصيل اختياري ايمان وادارد و نيز به آثار نامطلوب كفر بينديشيم تا انسان را از آن بازدارد.

ـ دلبستگي به دنيا و مظاهر آن نكوهيده است،‌ نه خود دنيا و زندگي در آن.

ـ «هواي نفس» و دنيا به هم مربوط‌اند و دنيا «موضوع» و متعلّق «هواي نفس» ‌است.

ـ قرآن «شيطان» يا «ابليس» را موجودي مستقل از طايفة جن مي‌داند كه از آتش آفريده شده است. البته واژة شيطان، گاه به انسان شرور نيز اطلاق مي‌شود.

ـ عمده‌ترين كار شيطان وسوسه كردن انسان از راه آراستن اعمال زشت، دادن وعده‌هاي دروغ و ترساندن انسان است.

ـ از بررسي آيات قرآن روشن مي‌شود كه شيطان از طريق هواهاي نفساني در انسان نفوذ مي‌كند.

پرسش

1. موانع ايمان و عوامل سقوط انسان را به طور كلي توضيح دهيد.

2. برخي مصاديق پيروي از هواي نفس را از نگاه قرآن نام ببريد.

3. ضرورت وجود گرايش‌هاي گوناگون در نفس را تبيين نماييد.

4. از نظر قرآن، شيطان چگونه موجودي است و از چه طريقي در انسان نفوذ مي‌كند.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org