قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس هشتم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. با راه‌هاي تحصيل محبت الهي آشنا شود؛

2. موانع محبت الهي را بازشناسد؛

3. به آثار رواني و رفتاري شناخت افعال الهي پي ببرد؛

4. آيات مربوط به شكر، خوف، رجا و خشوع را فراگيرد؛

5. نقش تربيتيِ خوف و رجا را بر اساس آيات قرآن كريم بازشناسد.

 

 

 

 

 

راه تحصيل محبّت

ما هنگامي به موجودي محبّت مي‌ورزيم كه كمالي در او يافته باشيم و اين سبب شود تا توجه خويش را در آن كمال متمركز سازيم و دربارة آن هر چه بيشتر بينديشيم؛ چون صرفاً با درك كمال و تصديق آن بدون تمركز و توجه، محبّت پديد نمي‌آيد. در تحصيل محبّت خدا نيز راهي جز اين نداريم. بديهي است شناخت عميق خداوند و درك كمالات بي‌نهايت وي براي همگان ميسّر نيست؛ زيرا برهان‌هاي عقلي و فلسفي و بيان‌هاي نقلي آيات و روايات هم نيازمند مرتبة بالايي از ظرفيّت و قدرت ذهني خواهد بود تا شخص به كمك آن بتواند به كمالات الهي پي ببرد و اين ظرفيت براي همگان ميسّر نيست. اما خوشبختانه راه نزديك‌تر و آسان‌تر و همگاني اين است كه شناخت و توجه ما به نعمت‌ها، محبّت ما را به وليّ نعمت خويش به شدّت برمي‌انگيزد و عواطف ما را به مهرباني‌ها و توجه و الطاف خداي متعال به ما متوجه مي??سازد.

موانع محبت الهي

در درجة اول، هر نوع محبّت استقلالي به غير خدا، مانع محبّت خدا هست:

مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ؛(1) خداوند براي هيچ كس بيش از يك دل در درون او قرار نداده است.


1. احزاب (33)، 4.

اگر كسي بخواهد دلش فقط جاي محبّت خدا باشد و محبّت غير خدا در دل او معارض با محبّت خدا نباشد، بايد اين حقيقت را درك كند كه هيچ موجودي جز خدا هيچ نوع استقلالي از خودش ندارد؛ هر كمالي و هر جمالي در هر جايي كه هست، در واقع از آنِ اوست.

در درجة دوم، محبّت شديد به غير خدا مي‌تواند مانع محبّت خدا و عامل خودداري از عمل به وظايف الهي شود. بر اين اساس، حدّ نصابي براي محبّت خدا تعيين شده كه بر اساس آن، لازم است محبّت انسان به خدا غالب باشد بر محبّت وي به اشياي ديگر، چنان‌که فرموده است:

وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّ??ّهِ؛(1) و کساني که ايمان آورده‌اند محبتشان به خدا شديدتر است.

محبت مخلوق هيچ‌گاه نبايد مؤمن را از عمل به مقتضاي محبّت خالق باز دارد:

لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق؛(2) براي فرمان‌بري از بندگان نافرماني خدا كرد.

محبّت به غير خدا آثاري دارد كه در مواردي با آنچه مقتضاي محبّت خداست، متعارض و غير قابل جمع است و چنانچه در اين موارد محبّت غير خدا شديدتر باشد، محبّت خدا را ضعيف‌تر و آثار آن را معدوم مي‌سازد:

وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛(3) و هنگامي كه خداي يگانه يادآوري شود، دل‌هاي كساني كه به آخرت ايمان ندارند در هم شود و هرگاه كساني جز او يادآوري شوند، در اين هنگام آنان دل‌خوشي يابند.


1. بقره (2)، 165.

2. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 10، ص 224، روايت 1.

3. ر.ك: عبدعلي العروسي الحويزي، نورالثقلين، ج 4، ص 490.

به هر حال بايد مواظب باشيم تا مبادا به مخلوقات آن‌چنان دل‌بسته شويم كه محبّت خدا را در ما ضعيف، و كم كم ايمان ما را سلب كند. چه خوب است كه انسان دوستان خود را نيز از ميان افراد شايسته برگزيند تا زمينه‌اي براي چنين تعارضي به وجود نيايد، چون اين گونه افراد هيچ‌گاه از كسي نمي‌خواهند گناه كند، و راضي نمي‌شوند عملي برخلاف خواست خدا اتّفاق افتد. اما محبّت به كساني كه ايمان و شايستگي كافي ندارند، چنين خطرهايي را ممكن است در برداشته باشد؛ ولي سرانجام لازم است تعلّق را از هر چيز ديگري غير از خدا كم كرد و تا آنجا پيش رفت كه جز به خدا و آنچه به او مربوط است تعلقي در دل ما باقي نماند.

افعال الهي كه جلوه‌هايي از صفات الهي هستند، در صورتي كه ادراك و شناخته شوند، آثار ويژه‌اي در دل و روان و سپس در رفتار آدمي پديد مي‌آورند و از آنجا كه افعال الهي چهره‌هاي گوناگوني دارند ـ به اين معنا كه مفاهيم مختلفي از آنها انتزاع مي‌شود و با زمينه‌هاي گوناگون روحي انسان ارتباط مي‌يابند ـ به تناسب آنها صفات و افعال اخلاقي متعدّدي در اين زمينه مطرح مي‌شود كه به برخي از مهم‌ترين آنها اشاره مي‌كنيم.

حالت سپاس‌گزاري

از جمله شناخت‌هاي مربوط به صفات و افعال الهي، شناختن اين حقيقت است كه خداوند نعمت‌هاي بسياري به انسان عطا كرده و مي‌تواند بر اين نعمت‌دهي در دنيا ادامه بدهد و بر آن بيفزايد، نيز قادر است انسان را از نعمت‌هاي برتر و بيشتر از اين نعمت‌ها در عالم آخرت برخوردار سازد و در مقابل، معرفت به اين حقيقت كه او مي‌تواند اين نعمت‌هاي دنيوي را از وي بگيرد و در جهان ابدي او را از همة نعمت‌ها محروم و به عذاب و رنج ابدي مبتلا سازد.

چنين شناختي مي‌تواند در انسان حالات خاص رواني و رفتاري پديد آورد.

سپاس‌گزاري، نخستين حالتي است كه با توجه به منعم بودن خدا و شناخت او به عنوان وليّ نعمت در انسان بيدار مي‌شود؛ چراكه نعمت‌هاي او بزرگ و بي‌شمار است:

وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا؛(1) و اگر بخواهيد نعمت‌هاي خدا را شمارش كنيد، نمي‌توانيد آنها را به شمارش آوريد.

عبادت و بندگي

خضوع كه از درك عظمت الهي و سپاس‌گزاري از نعمت‌هاي خدا پديد مي‌آيد، نيرومندترين انگيزة انسان براي عبادت خداست و بالاترين ارزش‌ها را به پرستش وي مي‌دهد. براي تأييد اين سخن، رواياتي را بيان مي‌كنيم كه عبادات را بر سه دسته تقسيم كرده‌اند: نخست، عبادت‌هايي كه انگيزه از انجام دادن آنها ترس از عذاب و كيفر است؛ دوم، عبادت‌هايي كه به اميد تحصيل ثواب و پاداش صورت مي‌پذيرد؛ سوم، عبادت‌هايي كه با اين دو نوع، فرق اساسي دارد و با تعابير مختلفي در روايات از انگيزة اين نوع عبادت ياد شده است. در بعضي از روايات حبّ خدا انگيزة قسم سوم شمرده شده، در برخي ديگر شكر خدا و در مواردي نيز بر شايستگي خداوند براي معبود انسان بودن تكيه شده است.(2)


1. ابراهيم (14)، 34.

2. در روايتي از معصوم چنين آمده است: «ان قوماً عبدوا الله رغبةً فتلك عبادة التجار وان قوماً عبدوا الله رهبةً فتلك عبادة العبيد وان قوماً عبدوه شكراً فتلك عبادة الاحرار». محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 78، ص 69.

در روايت ديگري از امام صادق آمده است: «انّ العباد[ة] ثلاثة قوم عبدوا الله عزّ وجلّ خوفاً فتلك عبادة العبيد وقوم عبدوا الله تبارك وتعالي طلب الثواب فتلك عبادة الاجراء وقوم عبدوا الله عز وجلّ حبّاً له فتلك عبادة الاحرار وهي افضل العبادة». همان، ج 70، ص 255.

و در روايت سومي از امام علي بن الحسين نقل است كه: «اني اكره ان اعبد الله ولا غرض لي الاّ ثوابه فاكون كالعبد الطمع ان طمع عمل والاّ لم يعمل واكره ان [الا] اعبده الاّ لخوف عقابه فاكون كالعبد السّوء ان لم يخف لم يعمل، قيل فلم تعبده؟ قال: لما هو اهله باياديه عليّ وانعامه». همان، ص 210.

شايد بتوان گفت قسم سوم چون براي همه كاملاً شناخته شده نيست، به صورت‌هاي مختلفي ذكر و در هر مورد متناسب با فهم شنونده مطرح شده، ولي در حقيقت مي‌توان گفت خود آن هم مراتب گوناگوني دارد؛ بالاترين مرتبه‌اش همان است كه با جملة «وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك» از آن، تعبير و انگيزه‌اش تبيين شده است.

خوف و رجا

«خوف» و «رجا» هر دو به آينده انسان مربوط‌اند؛ برخلاف شكر كه در مقابل نعمت‌هايي است كه پيشتر خدا به انسان داده است. چنان‌كه اين دو حالت از جهت ريشه نيز با هم تفاوت دارند: خوف حالتي است ناشي از شناخت خدا به اين لحاظ كه قادر است نعمت‌هاي دنيايي را در آينده از ما سلب كند و از نعمت‌هاي آخرتي محروممان سازد و رجا حالتي است ناشي از شناخت خدا به اين لحاظ كه مي‌تواند در آينده نيز به اعطاي اين نعمت‌هاي دنيايي ادامه دهد، از نظر كمّي و كيفي آن را بيفزايد و ما را از نعمت‌هاي بزرگ اخروي نيز برخوردار سازد.

بيم از محروميّت و امّيد به آيندة بهتر، در فطرت انسان ريشه دارند و دو عامل نيرومند هستند براي آنكه انسان را به كوشش و خودسازي و اصلاح امور مادّي و معنوي خويش وادارند و به لحاظ همين نقش و اهميت، قرآن از بُعد تربيتي بر آنها فراوان تأكيد مي‌كند و در بيدار كردن و جهت‌دهي صحيح به آن دو، با لحن‌هاي مختلف و در مناسبت‌هاي گوناگون اهتمام مي‌ورزد كه لازم است در اينجا به بعضي از آيات اشاره كنيم.

نقش تربيتي خوف در قرآن

1. آياتي تأكيد دارند بر اينكه سعادت ابدي از آنِ كساني است كه بيم و خشيت دارند؛ مانند:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزَاؤُهُمْ عِندَ

رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ؛(1) محققاً كساني كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند، آنان بهترين افراد خلق‌اند، پاداششان در نزد پروردگارشان بهشت‌هاي جاويد است، كه از دامنة آنها نهرها جاري است، در آن جاودان بمانند، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند، اين [پاداش بزرگ و سعادت ابدي] از آنِ كساني است كه از پروردگارشان [ب??م و] خشيت داشته‌اند.(2)

2. در گروه ديگري از آيات قرآن، خشيت با تعابير مختلف شرطي براي پذيرش دعوت انبيا و هدايت الهي و تأثر از انذارهاي آسماني معرفي شده است؛ مثل:

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاء وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ؛(3) و حقاً اعطا كرديم به موسي و هارون فرقان [تورات كه فارق حق و باطل است] و نور و [آنچه را ماية] يادآوري براي پرهيزكاران است، آن كساني كه در پنهان از پروردگارشان خشيت دارند و از روز واپسين در بيم و هراس به سر مي‌برند.(4)

3. در گروه سوم، آياتي خوف و خشيت را با تعابير مختلفْ عامل اجراي كار خير و شتاب در آن معرّفي كرده‌اند؛ مانند:

إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ * وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ * وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ يُشْرِكُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ


1. بيّنه (98)، 7، 8.

2. همچنين بنگريد به آيات توبه، 18؛ رعد، 21 ـ 24 و‌ ملك، 12.

3. انبياء (21)، 48، 49.

4. همچنين بنگريد به آيات انبياء، 48، 49؛ يس، 11؛ طه، 1ـ 3 و نازعات، 45.

أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ * أُوْلَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ؛(1) كساني‌ كه از خشيت پروردگارشان در هراس‌اند و كساني كه به آيات پروردگارشان ايمان آورند و كساني كه به پروردگارشان شرك نورزند، و کساني که آنچه را دادند [در راه خدا] مي‌دهند، در حالي که دل‌هايشان ترسان است [و مي‌دانند] که به سوي پروردگارشان باز خواهند گشت، آنان در كارهاي نيك شتاب كنند و هم‌آنان به ‌سوي آنها پيشي گيرند.

در اين چند آيه با تعابير مختلف خشيت، اشفاق و وَجَل، بر اين حقيقت تأكيد مي‌كند كه صفات خوف و خشيت از خدا و قيامت انسان را وامي‌دارد تا در كارهاي خير فعّال باشد و در انجام دادن آنها شتاب كند.

4. گروه چهارم از آيات با تعابير مختلف دلالت دارند بر آنكه جز از خدا از چيز يا كس ديگري نبايد ترسيد؛ مثل:

ـ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ؛(2) و تو از مردم مي‌ترسي و خداوند شايسته‌تر است كه از او بترسي.

ـ الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ؛(3) كساني كه رسالت‌هاي الهي را [به مردم] مي‌رسانند و از او مي‌ترسند و از هيچ كس جز خدا نمي‌هراسند.(4)

آية مذكور مدح‌گونه‌اي از انبياست و ويژگي خداترسي و نهراسيدن آنان از غير خدا را صفتي پسنديده و برجسته مي‌شمارد.


1. مؤمنون (23)، 57 ـ 61.

2. احزاب (33)، 37.

3. احزاب (33)، 39.

4. همچنين بنگريد به آيات مائده، 3، 44؛ بقره، 150 و توبه، 13.

5. در بعضي ديگر از آيات بر خشيت به مثابة شرط عبرت‌آموزي از حوادث تأكيد مي‌كند؛ چنان‌كه پس از ذكر داستان فرعون در آياتي آمده است:

فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الآخِرَةِ وَالأُولَى * إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى؛(1) پس خداوند او را به عذاب دنيا و آخرت گرفتار كرد كه در اين [رخداد] عبرتي هست براي آن كس كه خشيت دارد.

مفهوم رجا

وقتي انسان بپندارد در آينده نعمتي نصيب او خواهد شد كه از آن لذّت مي‌برد و بهره‌مند مي‌شود، از اين انديشه احساس خوب و شيريني به وي دست مي‌دهد كه آن را «رجا» و «اميد» مي‌ناميم.

پس در رجا نيز همانند خوف دو ويژگي نهفته است: يكي توجه به آينده، و از اين رو اميد ربطي به گذشته ندارد جز به ‌لحاظ نتايج بعدي آن؛ دوم اينكه منشأ اصلي اميد نيز لذّت و شيرين‌كامي و راحتي است كه براي خود انسان حاصل شود، ولي بالعرض اين حالت به چيزهاي ديگري هم نسبت داده مي‌شود.

رجا در قرآن كريم

در قرآن كريم رجا، گاه به خدا نسبت داده شده و گاه به رحمت خدا و گاه به روز قيامت؛ از آن جهت كه قيامت عالمي است كه در آن، انسان مشمول رحمت ابدي الهي ‌مي‌شود. ما به ترتيب به بعضي از اين آيات اشاره مي‌كنيم. در دو آيه رجا به خدا نسبت داده شده است:

ـ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ


1. نازعات (79)، 25، 26.

وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛(1) حقاً براي شما در [زندگي و رفتار] رسول خدا الگوي خوبي وجود دارد براي آن كس كه دل به خدا و روز جزا بسته است و بسيار ياد خدا مي‌كند.

ـ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛(2) حقاً براي شما در ايشان الگوي خوبي است براي آن كس كه به خدا و روز قيامت اميدوار است. و كسي كه پشت كند، پس [بداند] كه خداوند بي‌نياز و ستوده است.

در شماري از آيات، متعلّق رجا لقاء‌الله است كه اين آيات به دو دسته تقسيم مي‌شوند: يك دسته دربارة كساني است كه به لقاي خدا اميد دارند؛ مانند:

فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً؛(3) پس، آن كس كه به لقاي پروردگارش اميد دارد، لازم است كار نيكو كند و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.

در دستة دوم، از كساني به بدي ياد مي‌شود كه به لقاي پروردگار اميد ندارند؛ مانند:

إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛(4) آن كساني كه اميدي به لقاي ما ندارند و به زندگي دنيا دل بسته‌اند و بدان آرامش يافته‌اند و آن كساني كه از آيات ما غافل‌اند، آنان جايگاهشان آتش است براي اعمالي كه انجام مي‌دادند.


1. احزاب (33)، 21.

2. ممتحنه (60)، 6.

3. كهف (18)، 110. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 5، ص 390؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 13، ص 437.

4. يونس (10)، 7، 8. همچنين بنگريد به آيات يونس، 11، 15 و فرقان، 21.

گفتني است آيات شريفه به اين حقيقت تصريح كرده‌اند كه منشأ اين نااميدي، غفلت از خدا و آيات خداست و غفلت خود، معلول آن است كه شناخت درستي از او ندارند. بنابراين، شناخت و معرفت مقدّمه و شرط لازم در پيدايش رجاست و رجا حالتي است كه از نوعي معرفت و خداشناسي در نفس انسان حاصل آيد و منشأ آثار عملي شود. يعني در واقع، اميد به لقاي خدا و نااميدي از آن ـ پس از شناخت و معرفت كه ريشه‌دارتر و مبنايي‌تر است ـ علّت و اساس دست زدن به اعمال زشت و زيبا و صلاح و فساد انسان و سرانجام عامل وصول به پاداش و كيفر آخرتي است.

در بعضي از آيات، متعلّق رجا جهان آخرت است؛ مانند:

فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الآخِرَ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ؛(1) پس [شعيب] گفت: اي قوم من، خدا را پرستش كنيد و به روز قيامت دل ببنديد و در زمين طغيان مكنيد در حالي‌ كه فسادكاريد.

در مواردي هم متعلّق رجا عناوين ديگري است؛ نظير:

وَلاَ تَهِنُواْ فِي ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ؛(2) در طلب قوم [= دشمنان] سستي نكنيد كه اگر درد و رنج مي‌بريد، آنان هم مانند شما رنج مي‌برند و شما به چيزي [= ثوابي] از جانب خداوند اميد داريد كه آنان اميدي به آن ندارند.

و در يك آيه متعلّق رجا حساب است:

إِنَّهُمْ كَانُوا لاَ يَرْجُونَ حِسَابًا؛(3) [طغيانگران در دنيا] اميدي به حساب نداشتند.

نبايد از اين نكته غافل شد كه رجا حالتي رواني است كه از علم و معرفت به مبدأ و


1. عنكبوت (29)، 36.

2. نساء (4)، 104.

3. نبأ (78)، 27.

معاد حاصل مي‌شود ـ چنان‌كه بسياري از آيات گوياي آن بودند ـ و نيز اينكه رجا، اساس همة تلاش‌هاي مفيد و پرثمر انساني و منشأ اصلاح امور خلق در جامعه و وصول شخص به سعادت ابدي است؛ چنان‌كه نااميدي از خدا و روز قيامت منشأ همة فسادها و تبهكاري‌ها و شقاوت ابدي است.

خشوع

اين واژه كم و بيش متلازم با خوف و خشيت است. خشوع به معناي دل‌شكستگي است و حالت انعطاف‌پذيري دل را نشان مي‌دهد؛ در برابر قساوت كه حالت سنگ‌دلي و اثرناپذيري دل را گويند.

خداوند در قرآن مي‌فرمايد:

أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلاَ يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ؛(1) آيا هنگام آن فرانرسيده براي كساني‌ كه ايمان آورده‌اند كه دل‌هاشان در برابر ياد خدا و آنچه از حق فرود آمده بشكند و متأثّر شود و چون كساني‌ نباشند كه پيشتر كتاب به ايشان داده شد، پس مدت‌ها بدين منوال گذشت، پس دل‌هاشان سخت و سنگ شد و بسياري از ايشان فاسق و نابكارند.

اين آيه مؤمنان را ترغيب مي‌كند كه خشوع و دل‌شكستگي را كسب كنند و سنگ‌دل نباشند و در برابر كلمات خدا، آيات الهي، كتب آسماني و حق و حقيقت فروتن باشند و تحت تأثير آنها همة زندگي و گفتار و رفتار خود را شكل صحيح دهند.


1. حديد (57)، 16. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 19، ص 184.

قرآن خشوع را جزو صفات بارز و برجستة انسانِ شايسته به شمار مي‌آورد و هنگام ستودن افراد يا گروه‌ها از اين ويژگي نام مي‌برد؛ چنان‌كه در مدح پيامبران مي‌فرمايد:

إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَباً وَرَهَباً وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ؛(1) آنان در كارهاي خير شتاب مي‌كردند و با بيم و اميد ما را مي‌خواندند و در برابر ما خاشع بودند.

تضرّع و استكانت

آياتي از قرآن كريم حالاتي به ‌نام تضرّع و استكانت را يادآوري كرده‌اند. تضرّع و استكانت به حالتي اشاره دارند كه در پي خوف و خشيت به وجود مي‌آيد. تضرّع در لغت به معناي كوچكي كردن و تذلّل، و اثرش گريه و زاري کردن است؛ البته اكنون در عرف ما، تضرّع را به معناي گريه و زاري كه در واقع اثر تضرّع است به كار مي‌برند؛ ولي چنان كه گفتيم تضرّع در واقع، حالتي قلبي است، نه يك عمل عضوي؛ احساس كوچكي و درماندگي است كه منشأ گريه و زاري كردن مي‌شود. ولي منشأ پيدايش خود اين حالت در قلب انسان چيست؟ در پاسخ مي‌توان گفت عاملي كه انسان را متوجه ضعف و حقارت و واماندگي خويش در برابر حوادث و مشكلات زندگي مي‌كند، سبب پيدايش چنين حالتي در دل وي خواهد شد. آري گرفتاري و محروميت، فقر و بيماري، سيل و زلزله و امثال آنها هستند كه انسان را به خود مي‌آورند و از غرور و غفلت خارج مي‌سازند و از قرآن مي‌توان دريافت خداي متعال هرگاه پيامبران را مي‌فرستاد، مردم را به گرفتاري و بلا مبتلا مي‌كرد؛ بدين منظور كه حالت تضرّع يابند و دين خدا را بپذيرند و به راه حق هدايت يابند:


1. انبياء (57)، 90.

وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛(1) و در هيچ شهري پيامبري نفرستاديم، جز آنكه اهل آن را به بلا گرفتار ساختيم، باشد كه [به سوي خدا بازگردند و در برابر او] تضرّع و زاري كنند.

بايد توجه داشت كه دلبستگي به دنيا و مادّيات، انسان را در مسائل معنوي سخت‌دل و انعطاف‌پذير مي‌سازد. اين كاملاً طبيعي است كه وقتي انسان توجه خود را بر چيزي متمركز ساخت و به‌اصطلاح به آن دل داد، به آنچه با آن تضاد و تزاحم دارد بي‌اعتنا و كم‌توجه مي‌شود و به همين دليل است كه وقتي انسان به كسي دل مي‌بندد، كمتر به ديگران توجه مي‌كند.

از اين ‌رو، براي پيشگيري از بيماري قساوت و درمان آن لازم است بر اين دو عامل تكيه كنيم: هم بكوشيم بدن بيش از حد از بهره‌هاي مادّي و لذايذ جسماني برخوردار نباشد و هم سعي كنيم به ماديّات دل‌نبنديم و اين گونه دلبستگي‌ها را از صفحة دل بزداييم.


1. اعراف (7)، 94. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 8، ص 208.

چكيده

ـ معرفت و شناخت خداوند، به‌ويژه شناخت نعمت‌هاي او، از مهم‌ترين راه‌هاي تحصيل محبت الهي است.

ـ هر نوع محبت مستقل و شديد به غير خدا، مانع محبت خدا و عامل روي‌ گرداندن از عمل به وظايف الهي است.

ـ سپاس‌گزاري، نخستين حالتي است كه با توجه كردن به منعم بودن خدا در انسان بيدار مي‌شود.

ـ حالت سپاس‌گزاري و خضوع كه از درك نعمت‌هاي خدا براي انسان حاصل مي‌شود، نيرومند‌ترين انگيزة انسان براي عبادت خداست.

ـ خوف و رجا دو حالت مربوط به آينده‌اند؛ برخلاف شكر كه در مقابل نعمت‌هايي است كه خدا پيشتر به انسان داده است.

ـ قرآن كريم بر نقش تربيتي بيم و اميد تأكيد كرده است.

ـ خشوع، كم و بيش متلازم با خوف و خشيت است. خشوع به معناي دل‌شكستگي و انعطاف‌پذيري دل است.

پرسش

1. مهم‌ترين راه‌هاي تحصيل محبت الهي چيست؟

2. مهم‌ترين موانع محبت الهي كدام است؟

3. توجه به نعمت‌هاي الهي چه ثمرات روحي و رفتاري دارد؟

4. خوف و رجا و ويژگي‌هاي آن دو را توضيح دهيد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org