قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس يازدهم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. با ميل به قدرت و مظاهر آن در وجود انسان آشنا شود؛

2. بتواند گرايش‌هاي گوناگونِ برخاسته از قدرت‌طلبي را توضيح دهد؛

3. شرايط فعّال شدن قدرت‌طلبي در انسان را بازشناسد؛

4. شناخت‌هاي مؤثر درجهت‌دهي قدرت‌طلبي را تبيين كند.

 

 

 

 

 

قدرت‌طلبي

يكي از گرايش‌هاي قوي در انسان، «ميل به قدرت» يا «قدرت‌طلبي» است كه از نخستين سال‌هاي زندگي ظهور مي‌يابد و به اندازه‌اي كه زمينة قدرت‌نمايي فراهم باشد، در انسان فعال مي‌شود و به رفتارش جهت مي‌دهد.

مظاهر گوناگون قدرت‌طلبي

ميل به قدرت در انسان فطري است، جهتش نامحدود است و تعيّن خاصي ندارد؛ ولي با توسعة معلومات و معارف انسانْ جهت و تشخّص خود را پيدا مي‌كند. بستگي دارد به اينكه انسان تشخيص بدهد چه كاري شدني است و انسان مي‌تواند انجام دهد و چه قدرتي براي انسان دست‌يافتني است و مي‌تواند آن را تحصيل كند.

بنابراين، حسّ قدرت‌طلبي در انسان در هيچ نقطه‌اي صددرصد اشباع نمي‌شود و به توقّف و ركود نمي‌رسد، بلكه هر وقت زمينة جديدي براي قدرت‌نمايي بيايد، او را به تلاش براي دست يافتن به آن وامي‌دارد.

طبيعي است، نخستين قدرت‌هايي كه براي انسان مطرح مي‌شود، قدرت‌هاي محسوس‌تر و ملموس‌تر و بي‌واسطه جسماني است؛ توانايي بر كارهايي كه از بدن سر مي‌زند و به نيروي خاص جسماني نياز دارند. او مي‌خواهد هرچه بيشتر قوي‌ شود تا بتواند كارهاي هرچه سنگين‌تر و مهم‌تري را انجام دهد.

انسان كم‌كم متوجه مي‌شود كه با كسب نوع ديگري از قدرت، مي‌تواند بر نيروهاي طبيعت فائق شود. تا اينجا قدرت‌هايي بود كه در چارچوب طبيعت با ابزار كسب مي‌كرد و در اينجا به فكر كسب نوع ديگري از توانايي مي‌افتد كه غالب بر نيروهاي طبيعت باشد. در مرحلة پيشين، انسان در برابر نيروي طبيعت ناتوان بود و البته مي‌كوشيد تا ممكن است آنها را در مسير هدف خود قرار دهد؛ ولي در اين مرحله سعي مي‌كند بر نيروهاي طبيعت غالب شود و قدرتي بيابد كه محكوم قواي طبيعي نباشد. او به فكر مي‌افتد تا به مدد رياضت، قدرتي روحي كسب كند كه حاكم بر قواي طبيعت باشد و به كار گرفتن آنها نياز نداشته باشد.

سرانجام، نوع ديگري از قدرت، قدرت اجتماعي است كه به نظام ارزشي و فرهنگي حاكم بر جامعه بستگي دارد. هر جامعه چيزهايي را وسيلة قدرت و تسلّط بر ديگران و مهار رفتارشان قرار مي‌دهد تا از اين رهگذر در درجة اول، ارادة ديگران را تابع ارادة خود كند و حتي بالاتر اينكه بر دل‌هاي آنان تسلّط يابد.

گرايش‌هاي برگرفته از قدرت‌طلبي

انواعي كه نام برديم از مصاديق روشن قدرت است. اكنون مي‌گوييم حبّ استقلال نيز ـ كه يكي ديگر از گرايش‌هاي رواني انسان است ـ ريشه در قدرت‌طلبي دارد.

اينكه آدمي مي‌خواهد بي‌نياز و مستقل باشد، در واقع ريشه در ميل به قدرت دارد يا منشأ آن، ميل به قدرت است. پس استقلال‌طلبي انسان از فروع ميل به قدرت شمرده مي‌شود.

يكي ديگر از گرايش‌هايي كه ريشه در قدرت‌طلبي دارد، طفيليِ ديگران نبودن و به اميد آنان ننشستن و به عبارتي، اعتماد به نفس است.

اعتماد به نفس در صورتي تحقق‌پذير است كه انسان قدرت خودش را باور داشته

باشد. شخص ناتوان و كسي كه خود را ضعيف مي‌پندارد از اعتماد به نفس بهره‌اي ندارد، مگر در همان حد توان و پندار توانمندي.

يكي ديگر از گرايش‌هاي فرعيِ قدرت‌طلبي، مقام‌خواهي يا جاه‌طلبي است. افراد براي اين در پيِ مقام‌اند كه ديگران زير سلطه و تحت فرمان آنها باشند تا از كار و رفتار آنان در جهت منافع و مقاصد خود بهره ببرند يا دل‌هاي ديگران مسخّر آنها باشد. البته، غالب روان‌شناسان، حبّ جاه و تمايل به محبوبيّت و احترام را از مقولات ديگري حساب مي‌كنند؛ ولي مي‌توان گفت همة اين گرايش‌ها شاخه‌هاي ميل اصيل و ريشه‌دار قدرت‌طلبي‌اند.

اخلاق و قدرت‌طلبي

قدرت‌طلبي از آن جهت كه ميلي فطري است، در حوزة ارزش‌هاي اخلاقي قرار نمي‌گيرد. چنان‌كه ديگر كشش‌هاي طبيعي نيز از آن جهت كه غير اختياري‌اند به حُسن و قُبح اخلاقي متّصف نمي‌شوند.

قدرت‌طلبي در جايي با اخلاق ارتباط مي‌يابد كه منشأ نوعي رفتار اختياري شود و به صورت اِعمال قدرت يا كسب قدرت در كارهاي اختياري انسان ظهور داشته باشد و در اين صورت است كه به حُسن و قُبح متصّف مي‌شود.

شرايط فعّال شدن قدرت‌طلبي در انسان

قدرت‌طلبي در درون انسان هست و شايد از آغاز پيدايش روح و اوان تعلّق آن به بدن اين گرايش با او باشد؛ ولي اين ميل فطري وقتي در ‌آدمي فعّال مي‌شود كه با احساس عجز و نياز همراه باشد. به عبارت ديگر، گرايش به كسب قدرت هنگامي انسان را به تلاش و عمل وامي‌دارد كه بداند فاقد قدرتي است كه بدان نياز دارد، و به عبارت ديگر،

قدرتي مطلوب را در خارج بشناسد و بداند كه از آن بهره‌اي ندارد. پس توجه به ناتواني و نياز به قدرتي كه بدان علم و معرفت يافته، منشأ فعّال شدن اين ميل طبيعي است.

در فعّال شدن قدرت‌طلبي و واداشتن انسان به تلاش و فعاليّت، سه چيز ديگر لازم است:

1. شناخت يك نوع قدرت خارج از خود؛

2. شناخت ناتواني خود و فقدان آن قدرت؛

3. احساس نياز به آن قدرت.

بنابراين، چنان كه حبّ ذات، خودبه‌خود منشأ هيچ فعلي در انسان نمي‌شود، قدرت‌دوستي نيز به تنهايي منشأ فعاليّت وي نمي‌شود؛ بلكه بايد همراه شرايط نامبرده باشد و در يك جمله، بداند كه فاقد نوعي قدرت است كه به آن نياز دارد.

قرآن و قدرت‌طلبي

آيا از ديدگاه قرآن، ميل به قدرت با همة شئون و مظاهرش گرايشي فطري محسوب مي‌شود و آيا مي‌توان شاهدي از آيات قرآن بر اين مطلب ارائه داد؟

در پاسخ بايد گفت از بسياري آيات، غير مستقيم مي‌توان فطري بودن قدرت را با همة شئونش استنباط كرد؛ شايد از بعضي از آيات بتوان به روشني و بدون نياز به استلزامات اين مطلب را دريافت. داستان حضرت آدم(عليه السلام) و وسوسه شيطان را كه در قرآن كريم آمده است، در اين زمينه ملاحظه مي‌كنيم: وقتي شيطان مي‌خواهد آدم را وسوسه كند تا او را به تناول از آن شجره منهيّه وادار سازد به او مي‌گويد:

يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لاَّ يَبْلَى؛(1) [شيطان آدم را وسوسه


1. طه (20)، 120. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 14، ص 239.

كرد و] گفت: اي آدم، آيا تو را به درخت جاودانگي و سلطنت و قدرت بي‌زوال هدايت كنم؟

بر اساس اين آيه، شيطان براي وسوسة آدم و فريب دادن او بر دو چيز تكيه كرد تا توجه وي را جلب و او را به خوردن از آن درخت وادار كند: نخست، بر جاودانگي آدم تكيه كرد و به او گفت اگر مي‌خواهي، تو را به يا درخت جاودانگي رهنمون شوم؛ يعني خواست از گرايش به بقاء و انگيزة جاودانگي كه در جان آدم ريشه داشت استفاده كند كه اين اكنون محور بحث ما نيست، بلكه ميل ديگري جز قدرت‌طلبي ??ست كه در آينده دربارة آن به بحث و بررسي مي‌پردازيم.

دوم روي قدرت تكيه كرد و خواست از مطلوب بودن آن و گرايش آدم به آن سوء استفاده كند و او را به بيراهه بكشاند. از اين رو، به وي گفت: آيا مي‌خواهي تو را به سلطنت بي‌زوال و كهنه نشدني هدايت كنم؟ «سلطنت» و به تعبير خود آيه «مُلْك» در واقع نماد قدرت است. بزرگ‌ترين قدرت انسان تسلط بر ديگران؛ يعني قدرت اجتماعي است و تسلّط بر ديگران يا قدرت اجتماعي همان است كه ما از آن به سلطنت تعبير مي‌كنيم و قرآن از آن به ملك تعبير كرده است.

سپس قرآن حكايت مي‌كند كه آدم و حوّا تحت تأثير وسوسه‌هاي شيطان قرار گرفتند و فريب وعده و وعيدهاي او را خوردند.

ارزش قدرت در قرآن

دومين پرسشي كه دربارة قدرت جلب توجه مي‌كند اين است كه نظر قرآن دربارة بارِ ارزشيِ مثبت يا منفيِ به‌كارگيري اين ميل چيست؟ آيا قرآن آن را كاملاً خوب مي‌داند يا كاملاً بد يا اينكه بين موارد آن تفصيل مي‌دهد؟ در پاسخ مي‌توان گفت كه نبايد توقع داشت كه قرآن انسان را كاملاً از به‌كارگيري يك ميل فطري باز دارد؛ زيرا هم از نظر

عقلي و هم از نظر قرآني آنچه خداي متعال در فطرت انسان قرار داده بيهوده نيست، بلكه زمينة تكامل وي را فراهم مي‌آورد. وجود يك ميل طبيعي در انسان نمي‌تواند مطلقاً خطرناك باشد و بنابراين لازم نيست و نبايد به كلّي سركوب بشود. نتيجة سخن آن است كه سركوب كلّي يك ميل فطري را نه عقل مي‌پذيرد و نه آيات قرآن تأييد مي‌كند.

شايد از آية فطرت: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا؛(1) با همان سرشتي که خداوند مردم را بر آن سرشته است» و آياتي ديگر نظير آن، بتوان استفاده كرد آنچه را خدا به انسان عطا كرده و در نهادش آفريده، براي اين است كه وسيله‌اي براي تكاملش باشد و بر اين اساس، استفاده از آن را منع نخواهد كرد و اگر در ارتباط با آن منعي وجود داشته باشد، مربوط به كميّت و كيفيّت تحصيل يا به‌كارگيري آن و به منظور جهت صحيح دادن به آن خواهد بود.

زمينه‌هاي جهت‌دهي قدرت

گزينش و انتخاب انسان، در كارهاي اختياري كه به نحوي با قدرت مربوط مي‌شود، خواه منشأ قدرت باشد و خواه ناشي از آن، نقش دارد. از سوي ديگر، تحصيل قدرت از طريق كارهاي اختياري، ناگزير بايد به كمك علم و شناخت انجام گيرد و اگر درك درستي در اين زمينه باشد به كمك آن مي‌توان در كسب قدرت و به‌كارگيري آن، جهت صحيح را رعايت كرد تا كارهايي كه در اين عرصه انجام مي‌شوند، از نظر اخلاقي ارزشمند باشند.

شناخت‌ها و معارفي كه در اين مرحله مفيد است و انسان را در تعيين جهت صحيحِِ كسب قدرت و تشخيص آن قادر مي‌سازند چند نوع‌اند كه آنها را يادآوري مي‌كنيم:


1. روم (30)، 30.

نخست آنکه معرفت او به انواع مختلف و كمّ و كيف و عمق قدرت در حدّي باشد كه به هر مرحله‌اي از توانمندي دست يافت، آن را نقطة نهاييِ توان خود تلقّي نكند و نپندارد قدرت او همه قدرتي است كه انسان استعداد و ظرفيّت تحصيل آن را دارد.

بنابراين، بر انسان لازم است پيوسته به نقص‌ها و نيازهايش بيشتر توجه داشته باشد تا به آنچه دارد؛ زيرا توجه انسان به چيزهايي كه دارد، منشأ حركت تكاملي او نمي‌شود؛ بلكه نوعي دلبستگي، سكون و ركود ايجاد خواهد كرد و او را در همين مرحله پايبند و متوقّف مي‌سازد؛ اما معرفت و توجه انسان به نيازها و كمبودها، او را به تلاش و حركت به منظور رفع آنها و تكميل خود وامي‌دارد و از اين طريق روز به روز قدرت و كمال بيشتري به دست مي‌آورد.

دومين نوع معرفت كه در زمينة قدرت براي انسان لازم و مفيد است، شناخت اين حقيقت است كه قدرت‌هاي انسان در اين جهان مادّي همگي ابزاري و مقدّمي‌اند.

سرانجام، نوع سومي از معرفت كه از ديدگاه اسلام مورد اهميّت است و كليد بسياري از كمالات و مقامات انساني به شمار مي‌رود، معرفت و توجه انسان به اين حقيقت است كه قدرتِ او مانند همة چيزهاي ديگري كه به دست آورده، در حقيقت مال خودش نيست، بلكه مالك اصلي آن و قادر حقيقي خداست و او اين قدرت را در اختيار انسان قرار داده تا از آن براي تكامل حقيقي خود استفاده كند.

تربيت قرآني در زمينة قدرت

قرآن كريم دربارة قدرت و بالا بردن معارف و شناخت‌هايي كه ما را در جهت صحيح دادن به قدرت ياري مي‌كند رهنمودهايي دارد كه در اينجا به نمونه‌هايي اشاره مي‌كنيم. در بعضي آيات تأكيد بر اين است كه قدرت در اصل ويژة خداست:

أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً؛(1) همة قدرت از آنِ خداوند است.

در آية ديگري همين مفهوم با تعبير ديگر و با استفاده از واژة عزّت طرح شده است:

مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً؛(2) هركس عزّت [و قدرت] خواهد پس [بايد بداند كه] محققاً هر عزّتي از آن خداست و [آن را بايد از او بخواهد].

از آنجا كه مفهوم لغوي عزّت، «شكست‌ناپذيري» است، با واژة قدرت از نظر مفهومي بسيار نزديك است و جاه و مقام اجتماعي هم كه عزّت ناميده مي‌شود، به اين لحاظ است كه پيوسته با قدرت ملازمه دارد و تأييد مي‌كند كه جاه‌طلبي نيز چهره‌اي از قدرت‌طلبي مي‌باشد. آيات ديگري نيز اين حقيقت را تأييد مي‌كنند، يعني عزيز را در مورد خداي متعال در جايي به كار برده‌اند كه با قدرت مناسبت دارد و نه مفهوم ديگر؛ مانند:

ـ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ؛(3) به درستي كه پروردگار قدرتمند و شكست‌ناپذير است.

ـ وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ؛(4) هرگاه از آنان بپرسي چه كسي آسمان‌ها و زمين را آفريده است، حتماً مي‌گويند آنها را عزيز عليم آفريده است.

عزيز در آيه نخست در كنار قوي قرار گرفته و در آيه دوم بر كسي اطلاق شده كه آسمان‌ها و زمين را آفريده، و اين قدرت است كه با آفريدن مناسبت دارد نه محبوبيّت. آري، آفرينش منوط بر دو حقيقت علم و قدرت است و كسي كه چنين جهاني را آفريده، از قدرت مطلق و علم مطلق برخوردار است و از اين روست كه عزيز همراه با


1. بقره (2)، 165. ر.ك: حسين‌ بن علي الخزاعي النيشابوري، روض‌الجنان و روح‌الجنان، ج 2، ص 264؛ ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 1، ص 381.

2. فاطر (35)، 10.

3. حج (22)، 40.

4. زخرف (43)، 9.

عليم به كار رفته، چنان‌كه در آيه «أَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُّقْتَدِرٍ؛(1) و ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم، گرفتن قدرتمند و توانا». عزت با اقتدار توأم شده است.

اگر حركتي كه ناشي از قدرت‌طلبي انسان است به طرز صحيح هدايت نشود، شخص در آغاز دچار انحراف اخلاقي و در مرحله بعد مرتكب گناهان كبيره مي‌شود و در نهايت به كفر و شرك و فرعونيّت مبتلا خواهد شد.

اشكال كار فرعون برتري‌طلبي وي بود.

ـ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الأَرْضِ؛(2) محققاً، فرعون در آن سرزمين برتري يافت.

در صورتي كه خداوند در آيه ديگري برتري‌طلبي را نسبت به جهان جاودان آخرت انسان، زيانبار و خطرناك مي‌داند و مي‌گويد:

ـ تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الأَرْضِ وَلاَ فَسَادًا؛(3) اين جهان آخرت را قرار داده‌ايم براي كساني كه در پيِ برتري‌طلبي در روي زمين و فساد نباشند.

اكنون اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا آياتي كه ما را از برتري‌طلبي بازمي‌دارند، اين مفهوم را القا مي‌كنند كه انسان بايد به آنچه دارد قانع باشد و هرگز در فكر صعود به مقام‌هاي بالاتر نيفتد؟

پاسخ آن است كه اين آيات هيچ‌گاه ما را به ركود و توقّف وانمي‌دارند، بلكه اين حقيقت را به ما مي‌آموزند كه برتري‌هاي مادّي و زميني كه بسياري بدان دل بسته‌اند، حقيقت ندارند؛ بلكه برتري‌هاي دروغين‌اند كه انسان را از رسيدن به برتري‌هاي حقيقي بازمي‌دارند. بينش قرآني به ما مي‌آموزد كه برتري‌هاي مادّي، در واقع هدف نهايي و آخرين


1. قمر (54)، 42.

2. قصص (28)، 4.

3. قصص (28)، 83. ر.ك: محسن الفيض الكاشاني، الصافي، ج 4، ص 106.

نقطه تعالي انسان نيستند و مطلوبيّت ذاتي ندارند، بلكه وسيله‌اي بيش نيستند و ارزش آنها غيري است كه در پرتو ارزش ذاتي ِاهداف نهايي و در مسير وصول به آنها تحقق مي‌يابد.

قرآن به ما مي‌آموزد كه انسان در مسير اين گرايش، اگر درست قدم بردارد و در جهت صحيح حركت كند، چنان اوج مي‌گيرد كه در جوار خداي عزيز و مقتدر مطلق قرار مي‌گيرد:

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِر؛(1) محققاً پرهيزكاران در باغ‌ها و نهرها قرار دارند؛ در جايگاه درست نزد پادشاه قدرتمند.

سليمان، پيامبر الهي از خداوند قدرت فوق‌العاده‌اي را مي‌طلبيد:

وَهَبْ لِي مُلْكًا لاَّ يَنبَغِي لأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي؛(2) [خدايا] و به من قدرتي عطا فرما كه براي هيچ كس ديگري پس از من روا نباشد.

ولي همين قدرتي كه به شدّت از خدا مي‌طلبيد، هدف اصلي ِاو نبود و به آن دلبستگي نداشت، بلكه قدرت را مي‌خواست تا در ساية آن، دين خدا را رواج دهد و قدرتمندانِ مشرك و غير مسلمان را به سوي آيين حق بكشاند. بنابراين، او چنين قدرتي را مي‌خواست تا از آن به صورت وسيله‌اي براي وصول به كمالي برتر بهره‌برداري كند. از اينجاست كه او هرگز از توانمندي فراوان خود سوء استفاده نمي‌كرد.

از اينجاست كه قرآن با تعبير لطيف خود مي‌گويد:

أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛(3) شما نيازمندان به خدا هستيد و خداوند بي‌نياز و ستوده است.

خداوند با اين تعبير توجه مي‌دهد كه انسان نبايد هيچ گاه فقر ذاتي خويش را فراموش كند تا برسد به آن كمالي كه مي‌تواند برسد.


1. قمر (54)، 54، 55. ر.ک: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 9، ص 112.

2. ص (38)، 35.

3. فاطر (35)، 15. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 17، ص 32.

چكيده

ـ ميل به قدرت، گرايشي فطري و نامحدود است.

ـ قدرت جسماني، قدرت روحاني و قدرت اجتماعي از انواع قدرت‌اند.

ـ استقلال‌طلبي، اعتماد به نفس، مقام‌خواهي و محبوبيت‌طلبي از شاخه‌هاي ميل به قدرت‌طلبي‌اند.

ـ قدرت‌طلبي در جايي با اخلاق ارتباط مي‌يابد كه منشأ نوعي رفتار اختياري شود.

ـ ميل به كسب قدرت هنگامي در انسان فعّال مي‌شود كه انسان احساس ناتواني و نياز كند.

ـ به طور كلّي فعّال شدن قدرت‌طلبي نيازمند سه شرط است: 1. شناخت ناتواني خود؛ 2. شناخت يك نوع قدرت خارجي؛ 3. احساس نياز به آن قدرت.

ـ بسياري از آيات قرآن كريم دلالت دارند كه قدرت‌طلبي گرايشي فطري در انسان است.

ـ شناخت‌ها و معارفي كه در انتخاب و جهت‌دهي قدرت‌طلبي مؤثرند عبارت‌اند از: شناخت انواع قدرت و كم و كيف؛ شناخت استعداد نامحدود بشر؛ شناخت نقص و محدوديت‌هاي بشر؛ شناخت اينكه همة قدرت‌ها ابزارند؛ و شناخت اينكه صاحب همة‌ قدرت‌ها خداوند است.

ـ قرآن به انسان يادآور مي‌شود كه قدرت هدف اصلي نيست و نبايد به آن دل بست و انسان بايد قدرت را وسيله‌اي براي تقرب به خدا بداند.

پرسش

1. قدرت‌طلبي را توضيح دهيد و مظاهر آن را بيان كنيد.

2. گرايش‌هاي گوناگون منشعب از قدرت‌طلبي را توضيح دهيد.

3. در چه شرايطي قدرت‌طلبي در انسان فعّال مي‌شود.

4. شناخت‌هاي مؤثر در جهت‌دهي به قدرت‌طلبي را بيان كنيد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org