قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس شانزدهم

 

 

از دانشجو انتظار مي‌رود با فراگيري اين درس:

1. به علل و عوامل ارزش اخلاقي زندگي اجتماعي پي ببرد؛

2. عواملي را كه سبب گرايش انسان به زندگي اجتماعي مي‌شوند بشناسد؛

3. ملاك‌هاي كلي در اخلاق اجتماعي را بازشناسد؛

4. بتواند انواع نيازهاي انساني به ديگران را بازشكافد؛

5. بتواند پاسخ اين پرسش را بدهد كه چرا در قرآن احكام اخلاقي و حقوقي با هم درآميخته‌اند؟

 

 

 

 

 

در بخش‌هاي گذشته دو دسته از مسائل اخلاقي را بررسي كرديم: دستة اول، مسائلي كه محورشان رابطة انسان با خداست و دستة دوم، مسائلي كه محورشان رابطة انسان با خويش است. در اينجا دستة سوم از مسائل اخلاقي را بررسي مي‌كنيم كه محور آنها روابط اجتماعي انسان با ديگران است.

اخلاق و زندگي اجتماعي

در مبحث اخلاق اجتماعي، نخستين پرسش دربارة ارزش، خود زندگي اجتماعي است. آيا اجتماعي زيستن از ديد اسلام بار ارزشي دارد تا در محدودة اخلاق قرار گيرد و آيا مي‌توان زندگي كردن به صورت جمعي را هم جزو اخلاق اجتماعي برشمرد يا اينكه بار ارزشي ندارد و خارج از موضوع و قلمرو اخلاق است؟

در پاسخ بايد گفت كه زندگي اجتماعي تا حدودي اختياري انسان است و در همان حد كه اختياري است، اخلاقي نيز هست؛ زيرا ممكن است كسي تصميم بگيرد در گوشه‌اي دور از ديگران، تنها زندگي كند، يعني زندگي فردي را انتخاب کند. وجود ما در آفرينش با وجود افراد ديگر جوش نخورده است به شكلي كه از زندگي ديگران انفكاك‌ناپذير باشد.

ارزش زندگي اجتماعي

اجتماعي زيستن چه ارزشي دارد؟ و در برابر، كناره‌گيري از اجتماع و رهبانيت از نظر اخلاق اسلامي حكمش چيست؟

براي پاسخ به اين پرسش، بايد اجتماعي زيستن و كناره‌گيري از جامعه يا رهبانيت را تحليل كنيم. چه عواملي سبب گرايش انسان به جامعه مي‌شود و چه عواملي انسان را به گوشه‌گيري و انزوا وامي‌دارد؟ اجتماعي زيستن و تقويت پيوندهاي اجتماعي يا اعتزال و انزوا، هيچ يك ارزش ذاتي ندارند، بلكه ارزش خود را از عوامل و ريشه‌هاي ديگري مي‌گيرند. از اين رو، براي تعيين و تحديد ارزش هركدام، ناگزير از بررسي علل و عوامل هريك از آن دو خواهيم بود.

عوامل گرايش انسان به زندگي اجتماعي را مي‌توان به چند دسته تقسيم كرد:

ـ دستة اول، عوامل غريزي‌اند؛ مانند غريزة جنسي. هر فردي از آنجا كه در آفرينش به جنس مخالف تمايل دارد، خواه ناخواه به او نزديك مي‌شود، با او معاشرت و مباشرت مي‌كند و زندگي‌اش را با زندگي او پيوند مي‌دهد.

ـ دستة دوم، عوامل عاطفي‌اند كه سبب گرايش به اجتماع و پيوند دادن زندگي يك فرد با افراد ديگر مي‌شوند. در بحث عواطف گفتيم كه انسان به طور طبيعي ميل دارد كه به انسان‌هاي ديگر نزديک شود و با آنها انس بگيرد و به‌ويژه عواطف خانوادگي، باعث پايداري زندگي خانوادگي مي‌شود.

ـ دستة سوم، عوامل عقلي‌اند كه از عوامل ديگر گسترده‌ترند و جنبة اختياري آنها بيشتر است.

انسان به مدد عقل درمي‌يابد كه به تنهايي قادر به تأمين نيازمندي‌هاي زندگي خويش نيست. هم در تأمين نيازهاي مادي مثل لباس، مسكن و غذا به همكاري ديگران نياز دارد و هم در تأمين نيازهاي معنوي. عوامل نامبرده، مهم‌ترين عواملي هستند كه انسان را به گزينش زندگي جمعي وامي‌دارند؛ اما نقش اين عوامل در همة افراد يكسان نيست. بنابراين، ارزيابي اجتماعي زيستن، تابع تأثير عوامل و انگيزه‌هايي است كه انسان را به زندگي اجتماعي يا كناره‌گيري از آن وادار مي‌كند.

قرآن و جامعه‌گرايي

قرآن سفارش مي‌كند كه براي حفظ يك زندگي اجتماعي مطلوب، گاه لازم است انسان از اجتماع كناره‌ بگيرد:

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛(1) قطعاً براي شما در [پيروي از] ابراهيم و کساني که با اويند سرمشقي نيکوست؛ هنگامي كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاي خدا مي‌پرستيد بيزاريم. به شما کفر مي‌ورزيم و ميان ما و شما دشمني و كينه هميشگي پديدار شده تا وقتي که فقط به خدا ايمان بياوريد».

زندگي اجتماعي، از نظر اسلام هدف نيست و ارزش مطلق ندارد، بلكه وسيله‌اي است براي تأمين ارزش‌هاي بالاتر. حتي در عالي‌ترين جامعه كه در زمان ولي عصر(عليه السلام) تشكيل مي‌شود، زندگي اجتماعي، خود اصالت ندارد، بلكه تشكيل جامعه براي اين است كه زمينة رشد معنوي براي هر فرد، بهتر فراهم شود.

خداوند مي‌فرمايد:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً؛(2) خداوند به كساني از شما كه ايمان آورند و كارهاي شايسته كنند، وعده داده است که حتماً آنان را در اين


1. ممتحنه (60)، 4. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 9، ص 249.

2. نور (24)، 55.

سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کساني را که پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن ديني را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر کند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند، [تا] مرا بپرستند و به من شرك نورزند.

اين آيه نشان مي‌دهد كه تشكيل جامعة مطلوب نيز براي آن است كه انسان‌ها بهتر بتوانند خدا را بپرستند. بنابراين، ارزش‌گذاري بر زندگي اجتماعي، تابع عوامل ديگري است كه يافتن آنها و تعيين فرمول دقيقش، كاري است دشوار؛ اما در يك تعبير كلي مي‌توان گفت كه ارزش جامعه به اندازه‌اي است كه براي رشد و تكامل فرد مؤثر باشد و اگر داراي تأثير منفي باشد، ارزش منفي خواهد داشت.

ملاك‌هاي كلي در اخلاق اجتماعي

براي تعيين ارزش افعالي كه به زندگي اجتماعي مربوط مي‌شود و ارزش ملكاتي كه از اين افعال به وجود مي‌آيد، بايد اصولي را در نظر بگيريم كه بر اساس بينش عقلاني و توجه به واقعياتي كه در زندگي اجتماعي وجود دارد، استنباط مي‌شوند و در اينجا مهم‌ترين آنها را مورد توجه قرار مي‌دهيم كه عبارت‌اند از:

الف. اصل عدل

نياز به جامعه براي تأمين نيازمندي‌هاي مادي و معنوي، نيازي عمومي است نه ويژة افراد خاص. زندگي اجتماعي براي اين شكل مي‌گيرد كه همة افراد به مصالح مادي و معنوي و كمال نهايي خود نايل آيند. بنابراين، رفتار افراد در جامعه بايد به گونه‌اي باشد كه در تحقق اين هدف كلي، يعني دست‌يابي همة افراد به كمال نهايي خود، مؤثر باشد، نه آنكه جمعي از افراد، فداي جمعي ديگر شوند. پس رفتار اجتماعي افراد در صورتي

درست و ارزشمند است كه به مصالح كليِ جامعه بينجامد و هرگز نبايد براي آنكه فرد يا افرادي به منافع خود دست يابند، عده‌اي ديگر، از مواهب و مزاياي زندگي محروم و از هستي ساقط شوند. بنابراين، عدل همين است كه افراد به اندازه‌اي كه بار خود را به دوش ديگران مي‌نهند، بار ديگران را بردارند و به قدري كه به اجتماع نفع مي‌رسانند، از آن بهره‌مند شوند.

ب. اصل احسان

اسلام در كنار اصل عدل، اصل احسان را مطرح مي‌كند. اصل احسان براي جبران كمبودها و نيازهاي برخي افراد جامعه است؛ افرادي كه نقص عضو مادرزادي دارند يا بر اثر حوادثي نقص عضو پيدا كرده‌اند. اين نوع افراد قادر به كار نيستند و نمي‌توانند در جامعه نقشي ايفا كنند، پس لازم است افراد ديگر، به شكلي بار زندگي آنان را به دوش كشند و بر جامعه لازم است كه زندگي اين افراد را اداره يا دست‌كم، نيازهاي اوليه و ضروري آنان را تأمين كند.

با توجه به اين دو مطلب، موقعيت اصل عدل و اصل احسان در اخلاق اسلامي روشن مي‌شود. خداوند در يك آيه، به اين دو اصل اشاره كرده است:

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ؛(1) در حقيقت، خداوند به دادگري و نيكوكاري فرمان مي‌دهد.

اما چنان‌كه اصل عدل به تنهايي پاسخگوي نيازهاي اجتماعي نيست، اصل احسان نيز به تنهايي كافي نيست؛ زيرا اگر اساس زندگي اجتماعي بر احسان باشد، انگيزة فعاليت و مشاركت در زندگي اجتماعي ضعيف مي‌شود.


1. نحل (16)، 90. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي،‌ الميزان، ج 12، ص 352.

ج. اصل تقدم مصالح معنوي بر منافع مادي

گاهي تأمين نيازهاي مادي با رعايت مصالح معنوي تزاحم مي‌يابد. در اين صورت كدام اصل مي‌تواند در رفع اين تزاحم و تنظيم روابط اجتماعي به ما كمك كند؟ و آيا عالي‌ترين حد از مصالح مادي را بايد مقدم داشت و رشد معنوي را كنار گذاشت يا به قيمت پذيرش رشد مادي كمتر، مصالح معنوي را نيز تأمين نمود؟ اين پرسش، تنها به روابط داخلي جامعه محدود نمي‌شود، بلكه در روابط بين‌الملل نيز اين تزاحم و پرسش مطرح مي‌شود.

بنابراين، در اينجا نيازمند اصل سومي هستيم كه عبارت است از «تقدم معنويات بر ماديات». اگر تزاحمي بين ماديات و معنويات پيدا شد، معنويات مقدم خواهند بود؛ زيرا انسانيت انسان و كمال حقيقي او در ساية معنويات به دست مي‌آيد. معنويات انسان را به خدا نزديك مي‌سازد و زندگي مادي مقدمة دست‌يابي به معنويات و وسيلة تأمين آن خواهد بود.

البته در فرض‌هايي نادر ممكن است مرتبه‌اي از مصالح معنوي، فداي مراتب عظيمي از مصالح شود كه اگر آن مصالح مادي تأمين نشود، مصالح معنوي هم در درازمدت به خطر مي‌افتد. اما اين فرضي نادر است و اصل كلي بر اين است كه مصالح معنوي بر مصالح مادي مقدم است.

د. اصل رعايت اولويت

اصل چهارم براي پاسخگويي به نيازهاي ارزشي جامعه، «درجه‌بندي روابط اجتماعي» است. ارتباط افراد جامعه با يكديگر و پيوند زندگي آنان در يك سطح نيست.

اين تفاوت ارتباطات و دوري و نزديكي افراد، زمينة ديگري است براي شكل گرفتن حقوق و تكاليف اجتماعي كه نوعي تقسيم وظيفه را ايجاب خواهد كرد و در كنار سه اصل گذشته، اصل چهارمي را مطرح مي‌سازد. سلسله مراتبي كه در رابطه افراد

وجود دارد و درجات قرب و بعدي كه در زندگي‌شان هست، مقتضي حقوق و تكاليف گوناگوني براي آنان خواهد بود. تكاليف فرد در برابر يكايك افراد جامعه كاملاً يكسان نيست، بلكه به تناسب دوري و نزديكي و تماس و خويشاوندي مختلفي كه دارند، تفاوت مي‌‌يابد. همچنين حقوقي كه بر يكديگر دارند، ت??ت تأثير اين عامل، داراي درجات و كيفيت‌هاي متفاوتي خواهد بود.

قرآن كريم، آنجا كه مي‌فرمايد:

وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ؛(1) و خويشاوندان به يکديگر [از ديگران] در كتاب خدا سزاوارترند.

بر اين اصل تأكيد مي‌كند و نشان مي‌دهد كه حتي خويشان و بستگان ما هم يكسان نيستند و برخي از آنها بر بعضي ديگر مقدم‌اند. اسلام حتي براي همسايگان نزديك، حقوق خاص قرار داده است. پس هرچه پيوند نزديك‌تر باشد، روابط متقابل قوي‌تر و حقوق و تكاليف دو طرف، در برابر هم بيشتر است.

گستردگي و تنوع نيازهاي انسان

نياز افراد به يكديگر را مي‌توان به دو بخش عمده تقسيم كرد:

1. نياز انسان به ديگران در هستي و پيدايش خويش؛ مانند نياز فرزند به پدر و مادر. البته نمي‌خواهيم اين نياز را اجتماعي تلقي كنيم، بلكه آن را پايه‌اي براي تنظيم روابط اجتماعي و ملاكي براي تعيين ارزش آنها در نظر مي‌گيريم؛ يعني از آنجا كه فرد در اصل هستي خويش نيازمند افراد ديگري است، ناگزير است به اقتضاي اين نياز رفتار ويژه‌اي با آنان داشته باشد.


1. انفال (8)، 75.

2. نياز انسان به ديگران در دوران زندگي خويش و پس از آنكه متولد شد.

نيازهاي نوع دوم، خود به قسمت‌هاي گوناگوني تقسيم‌پذيرند:

الف. نيازهايي كه فرد، به طور مستقيم، به فرد ديگر دارد؛ يعني تماس يك انسان با انسان ديگر خودبه‌خود اين نوع نيازهاي وي را برطرف مي‌سازد، مانند نياز كودك به مادر.

ب. نيازهايي كه با مساعدت و مشاركت ديگران و به وسيلة اشياي ديگري برطرف مي‌شوند.

نيازهاي اخير را نيز مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد:

يكم، نيازهاي مادي و نيازهاي مختلف انسان به نعمت‌ها و مواهب طبيعت. اين نوع نيازها را طبيعت با اهداي نعمت‌ها و مواهب مختلف طبيعي به انسان برطرف مي‌سازد؛ اما افراد، در ظرف جامعه، براي بهره‌مند شدن و استفادة بهتر از آنها لازم است با يكديگر همكاري كنند.

دوم، نيازهاي معنوي كه افراد از علم و كمالات معنوي يكديگر استفاده مي‌كنند. اين نوع نيازها نيز در جامعه و با كمك ديگران تأمين خواهد شد.

بهترين محيط تأمين نيازهاي انسان

با توجه به انواع نيازهاي افراد به يكديگر، مي‌توان گفت كه اصيل‌ترين نيازها در محيط خانواده تأمين مي‌شود. در محيط خانواده، فرزندْ نياز تكويني و مستقيمِ خود به پدر و مادر را تأمين مي‌كند و زن و شوهرْ نياز جنسي و عاطفي خود را به وسيلة يكديگر برطرف مي‌كنند.

هدف اصلي ما در اين بحث‌ها، روشن شدن خطوط اصلي مربوط به روابط افراد و جامعه است تا پس از اين، از ديد عقلاني و روايي نيز مورد تحقيق بيشتري قرار گيرد.

رابطه فرزندان با پدر و مادر

مهم‌ترين رابطه‌اي كه ممكن است بين دو انسان تحقق يابد، رابطة فرزند با پدر و مادر است كه نمايانگر وابستگيِ وجود فرزند به وجود والدين اوست. قرآن كريم دربارة حقوق والدين بر فرزندان و وظايف فرزندان در برابر والدين تعبير‌هاي دل‌انگيزي دارد كه اهميت آن را به خوبي روشن مي‌سازد. خداوند در آيه‌اي مي‌فرمايد:

وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً؛(1) و خدا را بپرستيد و به او شرك نورزيد و به پدر و مادر احسان كنيد.

در اين آيه، خداوند به دنبال امر به پرستش خدا و نهي از شرك، بي‌درنگ نيكي به والدين را سفارش مي‌كند و اين، اهميت فوق‌العادة حقوق والدين بر فرزندان را نشان مي‌دهد.

و در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد:

قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً؛(2) بگو: بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده، براي شما تلاوت كنم: چيزي را با او شريك قرار ندهيد و به پدر و مادر احسان كنيد... .

از آنجا كه در قرآن دربارة نيكي به پدر و مادر، فراوان سفارش شده، اين توهم پيش مي‌آيد كه فرزند بايد به طور مطلق، تسليم پدر و مادر باشد. از اين رو، خداوند براي رفع اين توهم مي‌فرمايد:

وَوَصَّيْنَا الإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا؛(3) و ما انسان را به نيكي به پدر و مادرش توصيه كرديم؛ و[لي] اگر


1. نساء (4)، 36.

2. انعام (6)، 151.

3. عنكبوت (29)، 8.

پدر و مادر با تو درکوشند تا چيزي را که بِدان علم نداري با من شريک گرداني، از ايشان اطاعت مكن.

بنابراين، جملة «وَإِن جَاهَدَاكَ...» گوياي آن است كه اطاعت از پدر و مادر تا آنجا لازم است كه آنان تو را به گناه و كفر نكشانند.

روابط متقابل همسران

بخش ديگري از اخلاق خانواده، مربوط به روابط زن و شوهر در محيط خانواده است؛ ولي از آنجا كه مباحث اخلاقي اين بخش، در قرآن كريم با بحث‌هاي حقوقي توأم است، در آغاز به آميختگي احكام حقوقي و اخلاقي در قرآن اشاره مي‌كنيم.

آميختگي احكام حقوقي و اخلاقي در قرآن

در قرآن كريم احكام اخلاقي و حقوقي آميخته با هم بيان شده‌اند؛ به‌ويژه در مورد روابط خانوادگي و مسائل زناشويي، و تقريباً در همه مواردي كه احكام حقوقي بيان شده، احكام اخلاقي هم ذكر شده است. علت اين آميختگي آن است كه از يك‌سو، احكام حقوقي به تنهايي نمي‌توانند سعادت و كمال انسان را تضمين كنند و از سوي ديگر، هدف اصلي قرآن از بيان احكام حقوقي، تنها وضع قانون براي تنظيم روابط اجتماعي نيست، بلكه هدف بالاتري را دنبال مي‌كند و آن، دست‌يابي انسان‌ها به كمالات معنوي و اخلاقي است؛ بلكه اهداف اخلاقي قرآن، بر اهداف حقوقي‌اش حاكم است.

آميختگي اخلاق و حقوق در قرآن، ويژگي مثبتي است كه تأثيري عميق در زندگي اجتماعي دارد؛ زيرا اگر مردم تربيت اخلاقي و معنوي نداشته باشند، اجراي قانون خشك حقوقي كاري دشوار و نيازمند دستگاه اداري وسيعي است كه بتواند به همة كارهاي مردم رسيدگي كند.

احكام حقوقي و اخلاقي ازدواج در قرآن

پيش از اين گذشت كه قوام ارزش اخلاقي به نيّت است؛ يعني در كنار حسن فعلي، حسن فاعلي هم لازم است و بر اين اساس ارزش بالاتر در ازدواج، در صورتي است كه انگيزه‌اي والا انسان را به تشكيل خانواده واداشته باشد؛ مانند انگيزة دوري از گناه، بقاي نسل، آرامش روحي و رواني. چنين انگيزه‌هايي خير هستند و ارزش اخلاقي ايجاد خواهند كرد؛ اما اگر همت انسان بلندتر باشد و تنها براي رضاي خدا دست به اين كار بزند، ارزش اخلاقي والايي خواهد داشت.

بايد توجه داشت كه در اين گونه كارها كه انسان براي آنها انگيزة طبيعي دارد، غالباً كشش غريزي، فرد را به آن كار وا مي‌دارد و كم هستند كساني كه بتوانند نيّت خود را كاملاً خالص و از تأثير و جاذبة اين غريزه بركنار بدارند؛ اما هر‌قدر كه انسان بتواند همتش را بلندتر و نيّتش را خالص‌تر كند، كار او ارزش اخلاقي بيشتري خواهد داشت.

در هر حال، ازدواج، داراي نوعي ارزش اخلاقي است و آيه‌هاي قرآني، دلالت روشني بر اين حقيقت دارند؛ مثل آنجا كه خداوند مي‌فرمايد:

وَأَنكِحُوا الأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ؛(1) بي‌همسران خود، و غلامان و كنيزان درستکارتان را همسر دهيد. اگر تنگدست‌اند، خداوند آنان را از فضل خويش بي‌نياز خواهد کرد.

يكي از احكام اخلاقي در ازدواج اين است كه اگرچه تعيين مهر واجب است، اما نبايد آن‌قدر سنگين باشد كه پرداخت آن، عملاً ممكن نباشد. بنابراين، سخت‌گيري در تعيين مقدار مهر، به اندازه‌اي كه برخي قادر بر پرداخت آن و ازدواج نباشند،


1. نور (24)، 32. ر.ك: ملافتح‌الله كاشاني، منهج الصادقين، ج 6، ص 300.

نقض غرض است و با روح قانون ازدواج و اسلام سازگار نيست و بسياري از مردان و زنان را از ازدواج محروم مي‌سازد.

قرآن بر اين نكته تأكيد مي‌كند كه نبايد فقر، سبب محروم شدن شخص از ازدواج شود و نيازمندان بايد بر خدا توكل كنند كه خدا آنان را بي‌نياز خواهد كرد؛ اما معمولاً سنگيني مهر باعث تأخير ازدواج يا محروم شدن بسياري از مردم از ازدواج مي‌شود.

البته از نظر قانوني زن حق دارد هر مقدار كه مايل است، براي خود مهر تعيين كند؛ اما از نظر اخلاقي قرآن كريم سفارش مي‌كند كه در مقدار مهر سخت‌گيري نكنند.

با وجود همة اين توصيه‌ها، ممكن است كساني در شرايط خاصي باشند كه از پرداخت مهر و حتي از عهدة ادارة زندگي و مخارج خانواده برنيايند. چنين كساني كه يا در اين حد تهي‌دست‌اند يا در شرايط خاصي قرار گرفته‌اند كه قادر به ازدواج دائم نيستند، مي‌توانند با ازدواج موقت، بدون آنكه بار سنگيني بر دوششان بيايد، نياز خود را برطرف كنند. اين هم راه قانوني ديگري است كه خداوند در قرآن مجيد از آن ياد كرده است:

فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً؛(1) پس زناني را که مُتعه کرده‌ايد، مَهرشان را به عنوان فريضه‌اي به آنان بدهيد.

اهداف تشكيل خانواده

روشن است كه هدف اصلي از تشكيل خانواده، بقاي نسل، تشكيل جامعة سالم و تأمين سلامت رواني افراد است. در مرحلة بعد يكي از اهداف زندگي خانوادگي، تأمين نيازهاي افراد خانواده در ساية زندگي مشترك است و هر كاري به مقدار تأثيري كه در برآوردن اين هدف داشته باشد، ارزشمند خواهد بود.


1. نساء (4)، 24.

كارهايي كه اعضاي خانواده در مسير تأمين اين هدف انجام مي‌دهند به دو نوع اصلي تقسيم مي‌شود:

الف. كارهايي كه از همة اعضاي خانواده ساخته است و همه به طور يكسان مي‌توانند با انجام دادن آنها در تأمين اين هدف مؤثر باشند.

ب. كارهايي كه از همة اعضا ساخته نيست، بلكه به تناسب ويژگي‌هاي جسمي و رواني اعضا، هر يك از آنها از فرد خاصي ساخته است و از توان اعضاي ديگر خارج خواهد بود و بر همين اساس، به طور طبيعي نوعي تقسيم كار در بين اعضاي خانواده شكل مي‌گيرد. مثلاً ايفاي نقشي كه زن در محيط خانواده مي‌تواند داشته باشد، با توجه به ويژگي طبيعي، جسمي و رواني‌اش، هرگز در توان مرد نيست. در برابر، مرد نيز با توجه به خصوصيات جسماني و رواني خود، مي‌تواند وظايفي را در مسير تأمين اهداف خانواده بر عهده بگيرد كه معمولاً زن قادر به انجام دادن آنها نيست.

پس تفاوت ارزش مرد و زن، در تأمين اهداف خانواده، به تفاوت ويژگي‌هاي روحي و جسمي آنان مربوط مي‌شود و در يك سنجش كلي مي‌توان گفت كه زن از نظر احساسات و عواطف، معمولاً قوي‌تر است و مرد از نظر تدبير و تعقل. از آنجا كه محيط خانواده، هم به تدبير نياز دارد و هم به پرورش و تربيت، اين تقسيم كار به شكل طبيعي به وجود مي‌آيد كه مرد به ادارة خانواده و تأمين نيازهاي اقتصادي آن بپردازد و زن كه از عشق و احساس به فرزندان خود لبريز است و بيشتر مي‌تواند آنها را تحمل كند، پرورش فرزندان را بر عهده گيرد.

بنابراين، بررسي دقيق اخلاق در خانواده و شناخت احكام و ارزش‌هايي كه اسلام در اين زمينه طرح كرده است تا حد بسياري بستگي دارد به شناخت خصوصيت‌هاي جسمي و روحيِ هريك از اعضاي خانواده و نقش‌هاي ويژه‌اي كه مي‌توانند ايفا كنند.

چكيده

ـ زندگي اجتماعي تا مقداري كه در اختيار انسان باشد، مي‌تواند مورد ارزيابي اخلاقي قرار گيرد.

ـ اجتماعي زيستن و تقويت پيوند‌هاي اجتماعي، يا برعكس آن، اعتزال و انزوا، هيچ يك ارزش ذاتي ندارند؛ بلكه ارزش خود را از عوامل و انگيزهايي مي‌گيرند كه سبب اجتماعي زيستن شده‌اند.

ـ عواملي كه گرايش به زندگي اجتماعي را در انسان برمي‌انگيزند، مي‌توان به سه دسته تقسيم ??رد: 1. عوامل غريزي؛ 2. عوامل عاطفي؛ 3. عوامل عقلي.

ـ زندگي اجتماعي از نظر قرآن هدف نيست؛ بلكه وسيله‌اي است براي تأمين ارزش‌هاي بالاتر. از اين رو اگر جامعه‌اي فاسد شد، قرآن زندگي در آن جامعه را سفارش نمي‌كند.

ـ ملاك‌هاي كلي در اخلاق اجتماعي عبارت‌اند از: 1. اصل عدل؛ 2. اصل احسان؛ 3. اصل تقدم مصالح معنوي بر منافع مادي؛ 4. اصل رعايت اولويت و درجه‌بندي روابط اجتماعي.

ـ نياز افراد به يكديگر را مي‌توان به دو بخش عمده تقسيم كرد: 1. نياز انسان به ديگران در هستي و پيدايش خويش، مانند نياز فرزند به پدر و مادر؛ 2. نياز انسان به ديگران در دوران زندگي و پس از تولد.

ـ نيازهاي انسان به ديگران در دوران زندگي به چند دسته قابل تقسيم‌اند: 1. نيازهاي مستقيم؛ 2. نياز‌هاي غير مستقيم كه در آنها چيزهاي ديگري غير از انسان، رافع نياز انسان هستند.

ـ دستة اخير، خود به دو بخش تقسيم مي‌شود: 1. نياز‌هاي مادي به مواهب و نعمت‌هاي طبيعي؛ 2. نيازهاي معنوي؛ مانند نياز به علم و كمالات.

ـ اصيل‌ترين نيازهاي انسان در محيط خانواده تأمين مي‌شود.

ـ قرآن كريم بالاترين و والاترين ارزش‌هاي اجتماعي را براي پدر و مادر قائل شده است.

ـ در قرآن كريم احكام اخلاقي و حقوقي، آميخته‌ با هم بيان شده‌اند؛ زيرا اولاً احكام حقوقي به تنهايي سعادت و كمال انسان را تضمين نمي‌كنند؛ ثانياً هدف اصلي قرآن از بيان احكام حقوقي، تنها وضع قانون نيست، بلكه كمالات معنوي نيز هست.

ـ از نظر قرآن ازدواج داراي نوعي ارزش اخلاقي است و هرچه نيّت انسان در ازدواج الهي‌تر باشد، ارزش آن بيشتر است.

پرسش

1. آيا زندگي اجتماعي، به خودي خود داراي ارزش اخلاقي است؟ توضيح دهيد.

2. عواملي را كه سبب گرايش انسان به زندگي اجتماعي مي‌شوند، برشماريد.

3. ملاك‌هاي كلي در اخلاق اجتماعي را توضيح دهيد.

4. نياز انسان به ديگران به چند دسته تقسيم مي‌شود؟ شرح دهيد.

5. به چه دليلْ احكام حقوقي و اخلاقي در قرآن با هم آميخته شده‌اند؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org