قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس دهم:

شبهات معاد

 

از دانشجو انتظار مى‌رود با فراگيرى اين درس:

1. روش قرآن در بحث با منكران معاد را به خوبى تبيين كند؛

2. بتواند بر اساس آيات قرآنى به اين شبهه كه خدا از كجا مي‌داند كدام روح متعلق به كدام بدن و كدام اعمال وابسته به كدام انسان است، پاسخ گويد؛

3. با توجه به آيات قرآنى به اين شبهه به خوبي پاسخ دهد كه آيا خدا قادر به زنده كردن مردگان است و نيز اين شبهه كه چگونه مردگان ِنابودشده پذيراى حيات مى‌گردند؛

4. دليل تعبّدى بر ضرورت معاد را تبيين كند؛

5. آثار اعتقاد به معاد را با توجه به آيات قرآنى بيان كند.

 

شيوه‌هاي قرآن در بررسي معاد(1)

­قرآن كريم در مسئلة معاد و بحث با منكران، شيوه‌هاي گوناگوني را به كار گرفته است. از يك سو، منكران را «خلع سلاح» مي‌کند و توضيح مي‌دهد كه شما برهاني بر نفي معاد نداريد و بي‌دليل ادعا مي‌کنيد كه معاد بعيد است. از سوي ديگر، شبهاتي را كه ممكن است منشأ توهّم محال بودن معاد شود دفع و امكان معاد را اثبات مي‌كند. از سوي ديگر، نمونه‌هايي از زنده شدن مردگان را در همين جهان ارائه مي‌دهد و سرانجام بر ضرورت معاد، برهان اقامه مي‌کند.

اينك به ترتيب به بررسي اين شيوه‌ها مي‌پردازيم.

 

1. خلع سلاح منكران معاد

در آيات بسيار، خداوند مي‌فرمايد كه منكران معاد دليلي براي ادعايشان ندارند:

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّار؛(2)و (3)«ما زمين و آسمان‌ها و آنچه را بين آنهاست بيهوده نيافريده‌ايم. بيهوده‌انگاري آفرينش، تنها گمان كساني است كه كافر شدند. پس واي بر آنان كه كافرند از دوزخي (كه در پيش خواهند داشت)».


1. ر.ك: مرتضي مطهري، معاد، ص 14؛ همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 622؛ جعفر سبحاني، معادشناسي در پرتو كتاب، سنت و عقل، ص 10؛ محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 3، ص 35.

2. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 17، ص 206.

3. ص (38)، 27.

مي‌بينيم كه در آيه مي‌فرمايد: اينان بر ادعاي خويش، جز گمان و پندار دليلي ندارند:

إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن يَحُورَ؛(1)«هر آينه انسان گمان مي‌کند كه بازنمي‌گردد».

روشن‌تر از اين دو آيه، آيه‌اي است در سورة جاثيه كه ادعاي كافران را نقل و آن را بي‌دليل و بدون پايه معرفي مي‌کند:

وَقَالُوا مَا هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ؛(2)و(3)«(کافران) گفتند: زندگي جز همين زندگي دنيايي ما نيست كه مي‌ميريم و زنده مي‌شويم و جز روزگار كسي ما را هلاك نمي‌کند. آنها در اين باره دانشي ندارند. آنها تنها گمان مي‌ورزند».

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلا أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛(4)«و چون بر ايشان آيات روشن ما (دربارة معاد) خوانده شود، برهاني جز اين ندارند كه بگويند: اگر راست مي‌گوييد پدران ما را زنده كنيد!»

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيبَ فِيهِ وَلَكِنَّ أَكَثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ؛(5)«بگو الله شما را زنده مي‌کند، سپس مي‌ميراند، آنگاه همه را در رستخيزي فراهم مي‌آورد كه ترديدي در آن نيست. اما بيشتر مردم درنمي‌يابند».

منظور از استشهاد به اين آيه همين است كه يادآوري مي‌شود: ما لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ؛ به آنچه ادعا مي‌کنند علم ندارند، و در مقام احتجاج، سخني جز اين ندارند كه


1. انشقاق (84)، 14.

2. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 71، ص 188؛ محسن فيض كاشاني، الصافي، ج 5، ص 70.

3. جاثيه (45)، 24.

4. جاثيه (45)، 25.

5. جاثيه (45)، 26.

گذشتگان را زنده كنيد تا بپذيريم. شبيه گرايش پوزيتويست‌ها در عصر ما(1) كه مي‌گويند: «نشان دهيد تا بپذيريم!»

إِنَّ هَؤُلاَء لَيَقُولُونَ * إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِينَ؛(2)«همانا اين (كافران) مي‌گويند: مردن چيزي جز همين مرگ ما در دنيا (كه از آغاز تاكنون بوده است) نيست و ما دوباره زنده نخواهيم شد».

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛(3)«آيا چون مرديم و خاك و استخوان شديم به راستي دوباره زنده مي‌شويم؟!»

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَدِينُونَ؛(4)«(از قول دوزخيان كه مي‌گويند در دنيا همنشيني داشتيم كه مي‌گفت:) اگر مرديم و خاك و استخوان شديم هر آينه زنده شده و مجازات مي‌شويم؟»

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ؛(5)«چون مرديم و خاك شديم (برمي‌گرديم؟) اين برگشتن بسي بعيد است!»

أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛(6)«مي‌گفتند: چون مرديم و خاك و استخوان شديم آيا به راستي برانگيخته خواهيم شد؟!»

وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا... أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ؛(7) «اين آيه در مقام بيان گفت‌وگوي پدر و مادري صالح و مؤمن به رستاخيز، با فرزند ناخلف و منكر خويش مي‌فرمايد: «و آن که به والدين خود گفت اف بر شما.» آيا وعده مي‌دهيد كه من زنده خواهم شد؛


1. ر.ك: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج 1، ص 49.

2. دخان (44)، 34، 35.

3. صافات (37)، 16.

4. صافات (37)، 53.

5. ق (50)، 3.

6. واقعه (56)، 47.

7. احقاف (46)، 17.

در حالي كه در تمام اعصار طولاني پيش از من، مردم مردند و يكي زنده نشد. پدر و مادر با استغاثه از خدا به وي تأكيد مي‌کنند كه: واي بر تو، ايمان بياور، همانا وعدة خدا حق است؛ اما او پاسخ مي‌دهد كه اين حرف‌ها، افسانه‌هاي گذشتگان است!»

وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ * إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ؛(1)«معاد را جز كساني كه متجاوز و بسيار گناه‌كارند، دروغ نمي‌پندارند؛ همان‌هايي كه چون بر ايشان آيات ما خوانده شود، مي‌گويند: اينها افسانه‌هاي گذشتگان است!»

يَقُولُونَ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ * أَئِذَا كُنَّا عِظَاماً نَّخِرَةً؛(2)«(كافران) مي‌گويند: آيا چون مرديم و استخوان‌هايمان پوسيد، دوباره به حالت اول خود بازمي‌گرديم (و زنده خواهيم شد)؟»

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ؛(3)«و براي ما مثلي زده و آفرينش خود را فراموش کرده است، مي‌گويد چه کسي اين استخوان‌هاي پوسيده را زنده مي‌كند؟! بگو آن كس كه اولين‌ بار آن را آفريد و او به هر آفرينشي داناست».

وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ؛(4)«اگر به مردم بگويي كه شما پس از مرگ دوباره زنده مي‌شويد، كافران مي‌گويند: اين سحري آشكار است».

تبيين ارتباط بين معاد و اتهام جادوگري، اين است كه چنان به اين عقيدة باطل خود پاي‌بند و در آن جازم بودند كه مي‌گفتند: اگر چنين چيزي را هم ببينيم باز انكار مي‌كنيم و مي‌گوييم چشم‌بندي است.


1. مطففين (83)، 12، 13.

2. نازعات (79)، 10، 11.

3. يس (36)، 78، 79.

4. هود (11)، 7.

2. دفع شبهات(1)

تنها چيزي كه مي‌تواند حجتي براي نفي معاد معرفي شود ـ گرچه در قرآن صريحاً به اين صورت بيان نشده ـ شبهة فلسفيِ اعادة معدوم است. آدمي چون مُرد و نابود شد، اگر دوباره زنده شود، ديگر خود او نيست، چيز جديدي است. پس عقلاً محال است چيزي كه پيش‌تر نابود شده است، دوباره به وجود آيد و همان باشد.

قبلاً گفتيم كه اين شبهه، احتمالاً مورد نظر اين آيه است:

وَقَالُوا أَئِذَا ضَلَلْنَا فِي الأَرْضِ أَئِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ؛(2)و (3)«و گفتند چون در زمين گم گشتيم (نابود شديم) آيا به راستي دوباره در آفرينش جديد درآييم؟»

دربارة اين آيه دو احتمال وجود دارد:

1. از قبيل همان استبعادات، نظير آيه‌هاي ديگر است.

2. همان شبهة اعاده معدوم است؛ يعني شايد در ميان منكران رستاخيز، در همان روزگاران گذشته‌اي كه قرآن نقل مي‌فرمايد، افرادي از اهل استدلال نيز بوده‌اند و اين شبهه براي آنان مطرح بوده است. اگر چنين شبهه‌اي باشد جواب آن همان است كه در اين آيه مي‌فرمايد: شما از بين نمي‌رويد؛ پس اصولاً اعاده معدوم نيست، بلكه جدا شدن روح و بازگشت آن است كه محال نيست.(4)

شبهات ديگري هم ممكن است وجود داشته باشد كه شكل فلسفي ندارد و اگر بخواهيم آنها را به صورت منطقي منظم كنيم، مي‌توان گفت به دو چيز بازمي‌گردد:


1. ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 3، ص 633ـ641؛ محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج 3، ص 51؛ جعفر سبحاني، معادشناسي در پرتو كتاب، سنت و عقل، ص 29ـ40؛ عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 4، ص 109؛ امير ديواني، حيات جاودانه، ص 225.

2. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 246.

3. سجده (32)، 10.

4. مرتضي مطهري، معاد، ص 20؛ غلامحسين ابراهيمي ديناني، معاد از ديدگاه حكيم مدرس زنوزي؛ جعفر سبحاني، معادشناسي در پرتو كتاب، سنت و عقل، ص 243.

1. تحقق هر كاري دست‌كم نيازمند به دو چيز است: الف) فاعلي كه آن را انجام دهد؛ ب) قابل و پذيرنده‌اي كه آن كار بر آن انجام شود و آن را بپذيرد. پس اگر معاد بخواهد تحقق يابد و روح بازگردد، از يک سو، كسي بايد داراي چنين قدرتي باشد كه ارواح در اختيار او باشد تا به بدن‌ها بازگرداند؛ و اين تنها كافي نيست. از سوي ديگر، بدن هم بايد امكان داشته باشد كه دوباره زنده شود. پس يك شرط در فاعل لازم است و يك شرط در قابل.

ممكن است اين شبهه در اينجا به ذهن بيايد كه بدن متلاشي و خاك شده ديگر اين قابليت را ندارد. هرقدر هم فاعل قادر باشد، مادّه قابل نيست!

براي رفع اين شبهه، خداوند بياناتي دارد،(1) از جمله: شما به همين عالم بنگريد، بسياري از مواد بي‌جان وجود دارد كه خداوند بدان‌ها حيات مي‌بخشد. پس چه مانعي دارد نظامي برقرار فرموده باشد كه در ساحتي ديگر، همة مرده‌ها زنده شوند؟

خداوند در آيات بسياري، با اشاره به زنده شدن گياهان مي‌فرمايد:

وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛(2)«و او (خدا) است كه بادها را پيشاپيش (بارانِ) رحمتش، به مژده مي‌فرستد تا آن‌گاه كه بادها، ابرهاي سنگين را بردارند؛ آن را به سرزمين مرده برانيم، پس آب را بر آن سرزمين فرو مي‌باريم و با آن هرگونه ثمري را مي‌رويانيم. مردگان را نيز همين‌ گونه زنده مي‌سازيم، باشد كه پند گيريد».

يعني اينكه بيان كرديم زمينِ مرده چگونه زنده مي‌شود، براي اين بود كه متذكر شويد معاد نيز ممكن است.

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن


1. البته اين تنظيم به حسب فكر ماست و قرآن به اين صورت نفرموده، بلكه دسته‌اي از آيات با چنين مقامي متناسب است.

2. اعراف (7)، 57.

نُّطْفَةٍ... وَتَرَى الأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ؛(1)«اي مردم، اگر دربارة برانگيخته شدن در ترديد به سر مي‌بريد، بدانيد كه ما شما را از خاك و سپس از نطفه آفريديم. ...و مي‌بيني زمين آرام و خاموش است. پس چون بر آن آب (باران) مي‌بارانيم، به جنب و جوش ‌آيد و ببالد و از هرگونه گياه خرّم و زيبا بروياند».

يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ؛(2)«خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده برمي‌آورد و زمين را از آن پس كه مرده است، حيات مي‌بخشد. شما نيز همين‌ گونه از زمين دوباره بيرون كشيده مي‌شويد».

ملاحظه مي‌کنيد كه در بسياري از اين آيات، از قيامت با «خروج» و «اخراج» تعبير شده و روشن است كه اين تعبير، كنايه از زنده شدن پس از مرگ است.

فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛(3)و (4)«به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگ زنده مي‌کند، همانا اين چنين كس مرده‌ها را پس از مرگ زنده مي‌‌کند و او بر هر كاري تواناست».

وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ؛(5)«و خداست كه بادها را مي‌فرستد تا ابرها را بپراكنند و مي‌رانيم آن ابر را به زمين مرده و با آن، زمين را پس از مرگ آن، زنده مي‌گردانيم؛ رستاخيز نيز اين‌ گونه است».

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ


1. حج (22)، 5.

2. روم (30)، 19.

3. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 212؛ سيدعبدالله شبّر، تفسير شبّر، ج 1، ص 409.

4. روم (30)، 50.

5. فاطر (35)، 9.

الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛(1)«و از آيات او اين است كه زمين را شكسته و از حال رفته مي‌بيني و چون باران بر آن بارانديم، جنب و جوش و بالندگي مي‌يابد. همان كس كه زمين مرده را زنده كرد، زنده‌كنندة انسان‌هاي مرده نيز هست. همانا او بر هر چيز تواناست».

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ؛(2)«آن ‌كه از آسمان به قدر معيّن آب فرو فرستاد و با آن، سرزمين مرده‌اي را زنده مي‌کند، شما نيز اين‌ گونه بيرون کشيده مي‌شويد».

...وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِكَ الْخُرُوجُ؛(3)«و به وسيلة آن (آب)، سرزمين مرده‌اي را زنده كرديم، خروج شما نيز اين‌ گونه است (پس هر دو، ممكن است)».

 

مجموعاً از اين آيات درمي‌يابيم كه زنده شدن مرده، امري ممكن است و اسبابي مي‌خواهد كه خداوند فراهم مي‌آورد. آيات براي دفع اين شبهه است كه مادة مرده، قابل زنده شدن نيست و جواب مي‌دهد كه قابل است.

 

2. شبهة ديگر ممكن است دربارة فاعل باشد. يعني با پذيرفتن امكان اينكه زمينِ مرده زنده شود، چه كسي قدرت دارد چنين كاري را انجام دهد. براي رفع اين شبهه و بيان اينكه خدا چنين تواني دارد، آياتي چند آمده است:

فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَى هُوَ قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ قَرِيباً؛(4)«خواهند گفت: چه کسي ما را


1. فصلت (41)، 39.

2. زخرف (43)، 11.

3. ق (50)، 11.

4. اسراء (17)، 51.

بازگرداند؟ بگو آن ‌كه نخستين بار شما را آفريد، پس زودا كه سر را به سوي تو بجنبانند و بگويند: پس چه هنگام است آن؟ بگو: شايد نزديك باشد».

أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ؛(1)و (2)«آيا نديده‌اند كه خدا چگونه آفرينش را آغاز کرد و سپس (مي‌تواند) آن‌را بازگرداند؟ همانا اين كار براي خدا آسان است».

قُلْ سِيرُوا فِي الأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛(3)«بگو برويد در زمين بگرديد تا ببينيد خدا چگونه آفرينش را آغاز کرده است. (وقتي خدا انسان‌ها را نو به نو مي‌آفريند). همو نشأة ديگر را به وجود مي‌آورد. همانا خدا بر هر چيز تواناست».

وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛(4)و (5)«او کسي است که آفرينش را مي‌آغازد، و پس از نابودي بازمي‌گرداند و بار دوم كار آسان‌تري است (البته براي خدا فرقي ندارد، ولي ما وقتي مي‌سنجيم مي‌بينيم بار دوم آسان‌تر است؛ زيرا بار اول روحي در كار نبود و او به وجود آورد، بار دوم كه روح نيز باقي است آسان‌تر است) و وصف برتر در جهان هستي از آنِ اوست و او شکست‌ناپذير و فرزانه است».

در سورة يس، پس از اينكه ناسپاسي انسان را يادآور مي‌شود، در مقام بحث برمي‌آيد و مي‌فرمايد:

قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ؛(6)«همان كسي كه نخستين بار انسان را آفريد، او را زنده خواهد كرد».


1. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 121؛ ابوجعفر محمد الطوسي، التبيان، ج 8، ص 195.

2. عنكبوت (29)، 19.

3. عنكبوت (29)، 20.

4. ر.ك: حسين الخزاعي النيشابوري، روض الجنان و روح الجنان، ج 15، ص 252.

5. روم (30)، 27.

6. يس (36)، 79.

أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ؛(1)«آيا با آفرينش نخستين عاجز شديم؟ (چنين نيست)، ولي ايشان دربارة آفرينش جديد در اشتباه‌اند».

فَلْيَنظُرِ الإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ * إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ؛(2)«( اگر آدمي در معاد شك دارد) پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است؛ از آبي جهنده كه از بين صلب و ترائب خارج مي‌گردد. همانا او بر بازگرداندن وي (نيز) تواناست».

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأُولَى فَلَوْلاَ تَذكَّرُونَ؛(3)«نشأة اولي را دانستيد، پس چرا متذكر نمي‌شويد؟!»

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ...؛(4)«اي مردم اگر در برانگيختن شك داريد، پس آيا نه اين است كه ما شما را از خاك و سپس از نطفه آفريديم...؟»

أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى * أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى * ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى * فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالأُنثَى * أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى؛(5)«آيا آدمي مي‌پندارد حساب و كتابي در كار نيست و بيهوده رها مي‌شود؟ آيا نطفه‌اي از آبي كه مني است نبوده و آن‌گاه «علقه» (خون بسته]‌‌اي، پس آفريدش و سپس او را موزون گردانيد و از آن، جفت مرد و زن را آفريد. آيا چنين كسي قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟»

أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ؛(6)«آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده‌ايم و به سوي ما بازگشت داده نخواهيد شد».

أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ * فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ * إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ *


1. ق (50)، 15.

2. طارق (86)، 5 ـ 8.

3. واقعه (56)، 62.

4. حج (22)، 5.

5. قيامه (75)، 36 ـ 40.

6. مؤمنون (23)، 115.

فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ؛(1)«آيا شما را از آبي پست نيافريديم و آن آب را تا زمان مشخص در قرارگاهي استوار ننهاديم، پس اندازه معيّن كرديم و ما چه خوب تواناييم (يا خوب مي‌سنجيم و اندازه‌گيري مي‌كنيم)».

قُتِلَ الإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ * مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ؛(2)«مرگ بر اين انسان كه چه ناسپاس است! خدا از چه او را آفريد؟ از نطفه خلق كرد، سپس به او (صورت و شكل و) اندازه داد».

آيا اگر چنين خدايي بخواهد پس از مرگ دوباره زنده‌ات سازد، نمي‌تواند؟

لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ؛(3)«همانا آفرينش آسمان‌ها و زمين از آفريدن انسان سترگ‌‌تر است؛ اما بيشتر مردم درنمي‌يابند».

أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّمَاء بَنَاهَا ٭ رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا؛(4)«آيا شما در آفرينش سخت‌تريد يا آسمان‌ها؟ که (خدا) بلنداي آن ‌را برافراشت».

أَوَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّ اللّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ قَادِرٌ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لاَّ رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إَلاَّ كُفُوراً؛(5)«آيا نديده‌اند خدايي كه آسمان‌ها و زمين را آفريد تواناست كه مانند ايشان را بيافريند و براي آنان موعدي قرار داد كه شكي در آن نيست؛ اما ستمگران جز ناسپاسي ندارند».

در اين آيه، ابتدا به نظر مي‌آيد كه شايد «انسان‌هايي ديگر جز انسان‌هاي موجود» مراد است؛ ولي با كمي دقت معلوم مي‌شود كه اين مقصود نيست؛ چون كسي نگفته


1. مرسلات (77)، 20 ـ 23.

2. عبس (80)، 17 ـ 19.

3. غافر (40)، 57.

4. نازعات (79)، 27، 28.

5. اسراء (17)، 99.

است كه خدا نمي‌تواند انسان‌هاي ديگري بيافريند؛ بلكه منكران گفته‌اند كه خدا نمي‌تواند همين انسان‌ها را دوباره زنده گرداند.

أَوَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ؛(1)«آيا آن كه آسمان‌ها و زمين را آفريد، نمي‌تواند مثل آنان را بيافريند؟ چرا، او آفريننده‌اي داناست».

در اين دو آيه به جاي زنده كردن، تعبير «خلقِ مِثْل» به كار رفته است.

فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لاَّزِبٍ؛(2)«بپرس از ايشان آيا آفرينش آنان سترگ‌‌تر است يا آن كه ما آفريديم؟ ما آنان را از گِلِ چسبنده خلق كرديم».

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛(3)و (4)«آيا ندانستند خدايي كه آسمان‌ها و زمين را آفريد و با آفريدن آنها وامانده نشد، مي‌تواند مردگان را زنده كند؟ چرا، همانا او بر هر كاري تواناست».

در واقع، در اين آيات از دو راه براي قدرت خدا بر زنده كردن مردگان استدلال شده است:

يكي از راه قدرت بر آفرينش انسان‌ها در نخستين بار (اوّل مرة).

دو ديگر از راه قدرت بر آفرينش آسمان‌ها و زمين (همة جهان).

باري، همة اين آيات براي دفع شبهه است كه چه كسي قدرت بر زنده كردنِ دوبارة انسان‌ها دارد؟ و پاسخ اين است: همان كسي كه نخستين بار به انسان‌ها حيات بخشيد و همان كسي كه جهانِ با اين عظمت را آفريد.


1. يس (36)، 81.

2. صافات (37)، 11.

3. محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 18، ص 235.

4. احقاف (46)، 33.

دفع شبهه‌اي ديگر

از جمله شبهات، يكي نيز اين است كه چون روح بخواهد به بدن برگردد، خدا از كجا مي‌داند كه كدام روح از آنِ كدام بدن است؛ زيرا از بدن‌ها هيچ به جاي نمانده است.

و نيز احيا و اعادة حيات براي رسيدن به نتايج اعمال قبلي است. خدا انبوه اعمال اين همه خلايق را از كجا مي‌داند؟ چه مي‌داند كه هر كس چه انجام داده است؟

باري، شبهه در واقع در علم است؛ يعني پس از دانستن اينكه خدا قدرت دارد، مادّه هم امكان پذيرش مجدد روح را دارد، علم به اينكه كدام روح از كدام بدن است، مورد شبهه قرار مي‌گيرد.

در دو آيه، بيان متناسب با اين شبهه وجود دارد:

در يكي سخني از فرعون نقل شده است؛ هنگامي كه حضرت موسي او را به دين حق فراخواند كه قوام آن به توحيد و معاد است:

قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأُولَى * قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَلاَ يَنسَى؛(1)«(فرعون) گفت: تكليف و حال گذشتگان چيست؟ (موسي در پاسخ) گفت: دانش آن نزد پروردگار من ثبت شده است، او نه گمراه مي‌شود و نه فراموش مي‌کند».

اين پرسش نظير پرسش‌هايي است كه از ديگر منكران معاد نيز نقل است: أَوَ آبَاؤُنَا الأَوَّلُون ولي از جواب مي‌توان استنباط كرد كه جهت سؤال فرق دارد. جواب فرعون اين است كه: بگو دانش آن نزد پروردگار من است كه نه گمراه مي‌شود و نه فراموش مي‌کند. بنابراين، جهت و سوي سؤال اين است كه چه كسي مي‌داند كدام بدن مال كدام انسان است با اينكه علامت و تشخصي باقي نمانده است؟ حاصل آنكه: خداي متعال هم بدن‌ها را مي‌شناسد و هم اعمال همه را مي‌داند.


1. طه (20)، 51، 52.

آية ديگر در سورة «ق» است كه بعد از نقل شبهة منكران كه مي‌گويند «دوباره زنده شدن بازگشتي دور و بعيد است»، مي‌فرمايد:

قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ؛(1)و (2)«راستي که دانستيم (و مي‌دانيم) که زمين چه از آنان مي‌کاهد و نزد ما کتابي نگهدارنده است».

از اين آيه مي‌توان استنباط كرد كه شبهة آنان يا دست‌كم يكي از وجوه شبهة آنها، در مورد علم است. آيه مي‌فرمايد: مي‌دانيم چقدر از ايشان را زمين مي‌كاهد (يعني خاك مي‌شوند)، و نزد ما لوح محفوظي است كه اين همه در آن ثبت است.

 

3. ارائة نمونه

بعد از دفع شبهات از تمام جهات، شيوة ديگري را نيز قرآن به كار مي‌گيرد و آن اينكه حوادثي را كه شباهت بسياري با عالم آخرت دارد، يادآور مي‌شود و توجه به اين حوادث، چه براي آنان‌ كه خود آنها را ديده يا آنان كه شنيده‌اند، زمينة خوبي براي پذيرش معاد است.

 

نمونة اول

داستان بقرة بني‌اسرائيل در سوره‌اي به نام بقره در قرآن آمده كه داستان شگرفي است و در نوع خود بي‌نظير:

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ * قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ عَوَانٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرونَ *


1. ر.ك: محمدحسين طباطبايي، الميزان، ص 368.

2. ق (50)، 4.

قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِـعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ * قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ البَقَرَ تَشَابَهَ عَلَيْنَا وَإِنَّآ إِن شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ * قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَّ ذَلُولٌ تُثِيرُ الأَرْضَ وَلاَ تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لاَّ شِيَةَ فِيهَا قَالُواْ الآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفْعَلُونَ؛(1)«و چون موسي به قوم خود گفت: خدا فرمان داده است كه گاوي بكشيد، گفتند: آيا ما را مسخره مي‌كني؟ گفت: به خدا پناه مي‌برم كه از جاهلان باشم. گفتند: پس پروردگارت را برايمان بخوان توضيح بدهد چه گاوي؟ گفت: خدا مي‌فرمايد: نه چندان پير و نه بچه‌سال، ميان‌سال است. فرمان خدا را انجام دهيد. گفتند: پرودگارت را برايمان بخوان چه رنگ باشد؟ گفت: خدا مي‌فرمايد: زرد خوش‌رنگ، نه كم‌رنگ و نه سير، و چشم بيننده را مي‌نوازد. گفتند: پروردگارت را برايمان بخوان: (سرانجام نفهميديم چه گاوي بايد بكشيم!) گاو براي ما مشتبه است و اگر خدا بخواهد (به آن) رهنمون خواهيم شد! گفت: خدا مي‌فرمايد: گاوي است كه نه از رامي به كار شخم زدن مي‌خورد و نه به كار آب‌كشي براي مزرعه؛ گاوي است بي‌عيب (يا رها شده)، و رنگ پوستش يكدست است (در آن خط و خالي نيست). گفتند: اينک سخن درست آوردي. پس آن را سر بريدند، و چيزي نمانده بود که نکنند».

قرآن، آن‌گاه چنان‌كه گويي داستان پايان يافته است، داستان ديگري را ذكر مي‌کند؛ اما بعد دوباره آن را به همين داستان گاو ربط مي‌دهد:

وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ؛(2)«و ياد کن از زماني که کسي را کشتيد و در مورد آن دچار اختلاف شديد (و آن را به گردن يكديگر انداختيد) و خدا چيزي را كه پنهان مي‌كرديد، آشكار كرد».


1. بقره (2)، 67 ـ 71.

2. بقره (2)، 72.

بني‌اسرائيل دوازده طايفه بودند و زندگاني عشيره‌اي داشتند و هر طايفه در مكاني مي‌زيست. يك فرد از يك طايفه، فردي از طايفة ديگر را كشته و جسدش را در جايي انداخته بود. قتل را به گردن يكديگر انداختند. خدا بدين ‌گونه افشا فرمود كه دستور داد از همان گاوي كه با آن همه بهانه‌هاي بني‌اسرائيلي سر بريدند، قطعه‌اي بردارند و به بدن مقتول بزنند (در برخي روايات گفته شده است كه دم گاو بود). و سپس آيه مي‌فرمايد: كَذَلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَى و يادآور نمي‌شود كه زدند و زنده شد؛ ولي پيداست كه چنين کردند.

روايات مي‌گويند: مقتول زنده شد و قاتل را معرفي كرد و او را قصاص كردند.

 

نمونة‌ دوم

وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛(1)«و هنگامي كه گفتيد: ‌اي موسي، ما هرگز به تو ايمان نياوريم مگر خدا را روياروي ببينيم و شما را صاعقه درگرفت و خود مي‌نگريستيد. دوباره شما را پس از مرگتان زنده كرديم، شايد سپاس گزاريد».

اين آيه بهترين شاهد بر زنده كردن مردگان است.

 

نمونة سوم

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ يُحْيِـي هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا


1. بقره (2)، 55، 56.

لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛(1)«يا چون كسي كه بر قريه‌اي ‌گذشت در حالي كه (خانه‌هايش) ويران شده و سقف‌هاي خانه‌هايش فرو ريخته بود. با شگفتي گفت: چگونه خدا اين قريه را پس از مرگ (اهالي) آن زنده خواهد كرد؟ پس خدا او را ميراند و صد سال (مرده) مي‌بود. سپس او را برانگيخت و فرمود: چقدر درنگ داشته‌اي؟ گفت: يك روز يا بخشي از يك روز. فرمود: اما صد سال اينجا متوقف بوده‌اي، به غذا و آبت بنگر (هنوز) فاسد نشده، اما الاغت پوسيده و خاك شده است. ما خواستيم تا تو آيتي براي مردم باشي؛ به استخوان‌ها بنگر چگونه آنها را از زمين بلند مي‌كنيم، (سپس روي هم سوار مي‌كنيم) و گوشت (و پوست) بر آن مي‌پوشانيم. (آن مرد) چون (اين امر) بر او آشكار شد، گفت: مي‌دانم كه خدا بر هر كاري تواناست».

شايد مي‌پنداشته كه در اين مدت خوابيده است و براي اينكه بر او روشن شود، مي‌فرمايد: از يك سو به غذايت بنگر كه فاسد نشده و از سوي ديگر به «چارپاي» خود نگاه كن كه چگونه استخوان‌هايش خاك شده است.

اگر الاغش چنين نمي‌شد، شايد درنمي‌يافت صد سال است كه مرده و آن‌گاه پس از خود او، الاغش را نيز پيش روي او زنده فرمود تا دريابد كه خدا مي‌تواند چيزي (طعام) را حفظ كند (و نيز مثلاً روح را، و در رستاخيز دوباره به بدن بازگرداند) و چيزي را بميراند و سپس دوباره زنده كند.

 

نمونة چهارم

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِـي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى


1. بقره (2)، 259.

كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛(1)«و چون ابراهيم گفت: پروردگارا به من بنما چگونه مردگان را زنده مي‌كني؟ فرمود: آيا ايمان نداري؟ گفت: چرا، اما تا دلم آرامش يابد! فرمود: پس چهار پرنده را برگير و تكه‌تكه كن و هر تكه را بر كوهي بنه، سپس (هريك را) فراخوان، شتابان نزد تو خواهند آمد و بدان كه راستي خدا عزت‌مند و حكيم است».

از موارد ديگري كه در قرآن سخن از «زنده كردن مردگان» به ميان آمده، آيات ذيل است:

... وَأُحْيِـي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ؛(2)«و مردگان را به اذن خدا زنده مي‌كنم».

وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَى بِإِذْنِي؛(3)«و ياد کن آن هنگام که مردگان را به اذن من زنده مي‌كردي».

اين آيه دربارة مسيح(عليه السلام) است.

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ؛(4)«آيا ننگريستي به كساني كه هزاران تن بودند، از ترس مرگ از ديار خود بيرون رفتند و خدا بدانان فرمود: بميريد؛ سپس آنان را زنده فرمود. راستي که خدا نسبت به مردم، فزون‌دهي (و بخشش) دارد؛ اما بيشتر مردم ناسپاسي مي‌کنند».

آيه، دلالت دارد بر اينكه هزاران تن مردند و دوباره زنده شدند و در روايات آمده است كه حتي يك نفر هم مرده باقي نماند و همه زنده شدند.(5)


1. بقره (2)، 260.

2. آل عمران (3)، 49.

3. مائده (5)، 110.

4. بقره (2)، 243.

5. ر.ك: عبد علي العروسي الحويزي، نور الثقلين، ج 1، ص 241.

پس آيه مي‌تواند شاهدي باشد بر اينكه در همين عالم نيز مي‌تواند پس از مرگ، حياتي وجود داشته باشد، و چون در اين جهان ممكن باشد، بي‌گمان در جهان ديگر نيز ممكن است.

 

پس، از مجموع آيات به دست مي‌آيد كه معاد نه محال ذاتي است و نه محال وقوعي. محال ذاتي نيست؛ زيرا مستلزم تناقض نيست؛ چنان‌كه اگر بگوييم در حالي كه زنده است، مرده است، ولي اينكه پس از مرگ دوباره زنده شود، محال نيست. محال وقوعي نيز نيست؛ زيرا چيزي مانع آن نمي‌شود.

از كجا بفهميم مي‌خواهد؟ اما آيا خدا اين كار را مي‌كند؟ راه طبيعي اين است كه از خود او سؤال كنيم.

 

در درس يازدهم به دلايل محال وقوعي نبودن معاد مي‌پردازيم.

خلاصه

* روش قرآن در بحث با منكران معاد آن است كه ابتدا آنها را خلع سلاح كرده، به آنان مي‌گويد: شما براي ادعاي خود دليلي نداريد. سپس به شبهات پاسخ مي‌دهد و در نهايت نمونه‌هايي از احياي دوباره را ارائه مي‌كند.

* قرآن به اين شبهه كه آيا خدا قادر به زنده كردن مردگان است و نيز اين شبهه كه مردگانِ نيست و نابود شده چگونه مي‌توانند زنده شوند، پاسخ مي‌گويد.

* در قرآن كريم آيات فراواني بيانگر زنده كردن مردگان در اين دنياست.

* آياتي دلالت دارند كه مردگان قابليت زنده شدن دارند.

* آياتي دلالت دارند كه خداوند بر زنده كردن مردگان تواناست.

* آياتي دلالت دارد كه خدا با علم بي‌نهايت خود مي‌داند كه كدام روح براي كدام بدن است و هر شخص در دنيا چه كارهايي انجام داده است.

 

پرسش

1. روش قرآن در بحث با منكران معاد را توضيح دهيد.

2. بر اساس آيات قرآن به اين شبهه پاسخ دهيد كه خدا از كجا مي‌داند كدام روح متعلق به كدام بدن است، و نيز اين شبهه كه خدا از كجا مي‌داند كدام اعمال وابسته به كدام انسان است.

3. اين مطلب را كه خدا قادر به زنده كردن مردگان است، و نيز مردگان مي‌توانند پذيراى حيات باشند، با توجه به آيات قرآن كريم توضيح دهيد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org