قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار اول:

دوستان برگزيد خدا در پيکار با نفس

 

عِبَادَ اللهِ إِنَّ من أحَبِّ عِبَادِ اللهِ عَبْداً أعَانَهُ اللهُ عَلَي نَفْسِهِ؛ بندگان خدا! بي‌ترديد از محبوب‌ترين بندگان خدا بنده‌اي است که خدا او را در پيکار با نفس [و تربيت آن] کمک کند.

در مباحث پيش‌ روي، درصدد شناسايي ويژگي‌هاي بندگان شايستة خدا در سخنان اهل‌بيت(عليهم السلام) هستيم. بدين منظور، خطبة 87 نهج البلاغه را محور مباحث خويش قرار مي‌دهيم. در بخش نخست اين خطبه، امير مؤمنان(عليه السلام) 33 ويژگي ممتاز براي محبوب‌ترين بندگان خدا برمي‌شمارند. گرچه در ظاهر، آن ويژگي‌ها به تقوا‌پيشگان، بندگان سالک و عارف خدا نسبت داده شده است، در حقيقت حضرت در پي معرفي و شناساندن ويژگي‌هاي خويش و فرزندان معصومشان(عليهم السلام) هستند؛ ويژگي‌هايي که تنها در ايشان(عليهم السلام) به‌طور کامل گرد مي‌آيند و ديگران نمي‌توانند به همة آن ويژگي‌ها، در عالي‌ترين مراتبش، دست يابند.

ضرورت مبارزه با نفس

نخست آن حضرت مي‌فرمايند: محبوب‌ترين بندگان خدا کسي است که خداوند او را ياري کرده تا بر نفس خويش چيره شود. از اين عبارت برمي‌آيد که تنها با ياري و مدد الاهي انسان مي‌تواند بر نفس خويش پيروز گردد. پس نخست انسان بايد در پي مبارزه با نفس خويش برآيد و چون توان پيروزي بر نفس را در خويش نيافت، از خداوند براي اين مهم ياري طلبد. آن‌گاه خداوند وي را ياري مي‌کند و او در پرتو عنايات و ياري خداوند بر نفس خويش مسلط مي‌شود. در اين مقام پرسش‌هايي به ذهن انسان راه مي‌يابد؛ از جمله اينکه: چرا انسان بايد با نفس خود مبارزه کند؟ چرا خداوند انسان را به گونه‌اي نيافريده که بتواند به آساني بر نفس خود چيره شود؟

پيش از پاسخ به دو پرسش مزبور، بايد منظور از «نفس» در آنها روشن شود.

آيا منظور از نفس، چيزي است که حقيقت و هويت انساني را تشکيل مي‌دهد و با واژة‌ «من» به آن اشاره مي‌کنيم؟ مسلماً اين معنا نمي‌تواند منظور از نفس در بحث ما باشد. منظور از نفسي که در آموزه‌هاي ديني و از جمله در آغاز اين خطبه مبارزه با آن ضروري قلمداد شده، آن دسته عوامل، انگيزه‌ها و گرايش‌هاي دروني‌اي‌اند که انسان را به گناه و انحطاط سوق مي‌دهند و مانع ترقي معنوي و تقرب به خداوند و نيل به کمالات والاي انساني مي‌شوند.

 

انسان بر سر دوراهي حق و باطل

آدمي در زندگي دو راه پيش روي دارد: يکي راه هدايت و تقرب به خداوند، و ديگري راه دوري از خداوند و گمراهي؛ و مجموعه عوامل نهفته در درون انسان، محرک و ترسيم‌کنندة مقاصد و جهات حرکت اويند. اين مقاصد و جهات در دو سوي کلي حق، يعني راه خدا، و باطل، يعني راه شيطان و دوري از خدا تعريف مي‌شوند. مي‌توان

حرکت‌ گريزناپذير انسان را در يکي از دو جهت مزبور، بر محور y تطبيق داد که در اين محور نقطة o مبدأ حرکت است، و جهت حرکت با علامت‌هاي مثبت و منفي (+ و ـ) تعيين مي‌شود. اگر در اين محور جهت حرکت از نقطة o به سمت بالا باشد، حرکت مثبت و اگر به سمت پايين باشد حرکت منفي است. پس در هر صورت انسان در حال حرکت است؛ زيرا او در جهاني داراي حرکت و جنب‌و‌جوش به سر مي‌برد و همان‌گونه که قواي طبيعي او در حرکت و تغييرند، قواي ارادي و اختياري‌اش نيز داراي حرکت‌اند و امکان توقف و درجا زدن براي او فراهم نيست. بنابراين اصل حرکتْ جبري است و گريزي از آن نيست؛ اما گزينش جهت حرکتْ اختياري است و انسان با اراده و اختيار خود مي‌تواند جهت حرکتش را تعيين کند: او مي‌تواند به سوي خداوند و حق حرکت کند، يا به سوي شيطان و باطل‎‏‏‏؛ و در هر حال، پيوسته از نقطه‌اي به نقطة ديگر منتقل مي‌شود. جهت حرکت انسان را نيز عوامل روحي و رواني، يعني اميال، عواطف و گرايش‌ها تعيين مي‌کنند. اين عوامل گاه با برانگيختن کمبود و نيازي، ميل و محبت به چيزي را پديد مي‌آورند و باعث حرکت انسان براي تأمين آن نياز و خواسته مي‌شوند؛ و گاه نيز نفرت از چيزي را در انسان برمي‌انگيزند و باعث دور شدن از آن مي‌گردند.

برخي خواسته‌ها، خوشايندها و بدآيندها اختياري نيستند. براي نمونه، انسان بي‌اختيار از غذاي لذيذ خوشش مي‌آيد و از بوي بد تنفر دارد، و ممکن نيست در وضعيت طبيعي از غذاي لذيد متنفر باشد و از بوي بد خوشش آيد. اما حرکت و تلاش انسان براي تأمين خواسته‌ها و رسيدن به چيزي که بدان ميل دارد و دوري گزيدن از چيزي که آن را نمي‌پسندد اختياري است. با توجه به اينکه انسان بالطبع از چيزهايي خوشش مي‌آيد و از چيزهايي نفرت دارد و براي تأمين خواستة خود اقدام مي‌کند و از آنچه نمي‌پسندد دوري مي‌گزيند، و به هر روي، مجموعه حرکت‌ها و رفتارهايش در قالب خواسته‌ها، مطلوب‌ها و نفرت‌هاي او مي‌گنجند، اين پرسش اساسي رخ مي‌نمايد

که چرا برخي رفتار‌هاي انسان خوب، و برخي ناپسندند، و چرا وي با دو راه کاملاً متفاوت، يعني راه حق و طاعت خداوند و راه باطل و عصيانِ او، روبه‌روست؟

پاسخ اين است که انسان خواسته‌ها و تمايلات فراواني دارد که در نتيجة محدود بودن انتخاب انسان، در مقام عمل با يکديگر تزاحم مي‌يابند و وقتي انسان برخي تمايلات و خواسته‌هاي خود را ترجيح داد و برگزيد و براي تأمين آنها اقدام کرد، از ديگر تمايلات خويش محروم مي‌ماند و فرصت و توان تأمين آنها براي او نمي‌ماند. در نتيجه، بايد با محاسبة دقيق دست به انتخابي زند که به سعادت او بينجامد. اگر او بر اثر عواملي، در پي بهترين‌ها و اموري که هميشه خوشايند انسان‌اند و لذت ماندگار دارند نرفت و ظاهر فريبنده و لذت ناپايدار رفتاري که بدبختي و سقوط در پي دارد، او را فريفت، به دست خويش فرجام بدي براي خود رقم زده و از خوشبختي ابدي و ماندگار باز مانده است. اين خواسته‌هاي زودگذر و گمراه‌کننده باطل، و عملي ساختن آنها، عصيان خداوند به شمار مي‌آيند، و از اين روي، مشمول نواهي خداوندند.

محض نمونه، يکي از کارهاي ناپسند، نگاه حرام است که به‌رغم لذت موقتي آن، پيامدها و فرجام خطرناک و جبران ناپذيري دارد. کسي که با تغافل و فريب خويش، و براي رسيدن به لذتي آني، به نامحرم نگاه مي‌کند، ممکن است همين نگاه‌هاي حرامِ پي‌در‌پي، وي را به ورطة خطرناک زنا بيندازد؛ كاري که فرجام آن اختلافات خانوادگي، نگراني‌ها و ناراحتي‌هاي روحي، بيماري‌هاي آميزشي نظير ايدز، و بدتر از همه، باز ماندن از بندگي خدا و سعادت ابدي است.

 

مفهوم نفس و عقل در علم اخلاق

بنابر آنچه گذشت،‌ عوامل و انگيزه‌هاي نفساني که بخشي از وجودمان هستند، ما را به رفتاري وا مي‌دارند که لذتي موقتي دارد و فرجام آن بدبختي، زيان و محروم گشتن از

سعادت است. اين عوامل از آن روي که ما را از کمالات و مطلوب‌هاي برين باز مي‌دارند، در اخلاق «نفس امّاره به سوء» نام گرفته‌اند. اين تعبير در قرآن نيز به کار رفته است:

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيَ...؛(1) و من خويشتن را بي‌گناه نمي‌شمارم؛ چراکه نفس به بدي و گناه فرمان مي‌دهد مگر آنکه پروردگارم رحم کند.

در علم اخلاق، به آن دسته از عوامل و اميال دروني که انسان را به تباهي دنيا و آخرت مي‌کشاند نفس مي‌گويند، و در مقابل آن، عقل به کار مي‌رود که در اصطلاح علم اخلاق تمييز‌دهندة خير و شر، و دعوت‌کننده به خوبي‌ها و بازدارنده از بدي‌هاست. پس اين نام‌گذاري مربوط به اخلاق است، که در آن، با هدف ارزش‌گذاري رفتارها، بدي‌ها و ضد‌‌ارزش‌ها را به نفس نسبت مي‌دهند، و عقل را دعوت‌کننده به ارزش‌ها و خوبي‌ها مي‌شناسند. اما در ديگر دانش‌ها عقل و نفس معاني ديگري دارند. آن‌گاه جنگ بين نفس امّاره و عقل به جهت وجود خواسته‌ها و اقتضائات متضاد نفس و عقل است. از يک‌ سوي، عقل به سبب درخواست‌ها و اقتضائات خود دستوراتي مي‌دهد، و از سوي ديگر، نفس امّاره بر اساس اقتضائات و درخواست‌هاي خود انسان را به رفتاري وا مي‌دارد که متضاد و ناسازگار با رفتاري است که عقل فرمان مي‌دهد، و بدين ترتيب، بين عقل و نفسْ جنگ در‌مي‌گيرد و گاه نفس بر عقل چيره مي‌شود و در نتيجه انسان اسير شيطان و خواسته‌هاي پليد نفساني مي‌گردد، و گاه نيز عقل بر نفس پيروز مي‌آيد و انسان با تکيه بر عقل خويش و توفيقات الاهي مسير کمال و تعالي را مي‌پيمايد.

همچنين بايد افزود که انسان يک هويت دارد، و اطلاقات و استعمالات گوناگون


1 . يوسف (12)، 53.

نفس، نظير نفس امّاره و نفس لوّامه بدين معنا نيست که او چند هويت و چند خود دارد که در حال کمون و بروزند و يکي در برابر ديگري قرار مي‌گيرد و آن را عقب مي‌راند و خاموشش مي‌کند. انسان يک نفس و يک روح با تمايلات و گرايش‌هايي گوناگون دارد، و اين تمايلات و گرايش‌ها در مقام تحقق و ارضا با يکديگر تزاحم مي‌يابند. انساني را در نظر بگيريد که گرسنه و نيازمند غذاست، و در عين حال مي‌خواهد شخصيت و آبرويش محفوظ بماند. او براي سير کردن شکمش مجبور است که دست خود را در برابر ديگران دراز کند و در اين صورت آبرويش مي‌ريزد. در نتيجه بين دو گرايش و دو خواسته تزاحم و کشمکش رخ مي‌دهد و اين کشمکش بدان معنا نيست که او دو هويت و دو «من» دارد. اينکه قرآن گاهي نفس را در حکم يک موجودِ نکوهيده مطرح کرده و آن را «نفس امّاره» ناميده است، بدان معنا نيست که در انسان موجود مستقلي به نام نفس امّاره هست و در مقابل آن نفس لوّامه قرار دارد؛ بلکه منظور آن است که در درون آدمي تمايلات و خواسته‌هايي وجود دارند که اگر مهار و تعديل نشوند طغيان مي‌کنند و او را به تباهي و بي‌بندوباري سوق مي‌دهند. بنابراين کارکرد نفس امّاره در بستر غريزة جنسي اين نيست که نفسْ انسان را به ارضاي غريزة جنسي وا مي‌دارد، بلکه اين نفس حد و مرزها را رعايت نمي‌کند و از حدود شرعي و حلال مي‌گذرد. از سوي ديگر، نفس انسان به کمال و تعالي نيز تمايل دارد و اين کمال از هر راهي به دست نمي‌آيد، و اگر انسان از مسير کمال خارج شد، پس از آنکه به زيان و خسارت خود پي برد پشيمان مي‌شود و خود را سرزنش مي‌کند. به عمل سرزنش و ملامتگري نفس که در پي قصور و کوتاهي‌هاي او رُخ مي‌دهد، «نفس لوّامه» مي‌گويند.

اگر گفته‌اند عقل و نفس با يکديگر مبارزه مي‌کنند، براي درک بهتر جهت‌دهي صحيح به تمايلات و گرايش‌هاي نفساني و زيان عدم کنترل تمايلات است، وگرنه آن دو در عرض هم نيستند؛ زيرا نفس چنان‌‌که خواهش‌ها و تمايلاتي دارد، عقل نيز دارد،

‌و عقل در حقيقت مرتبه‌اي از نفس است که به انگيزة کمال‌جويي، با تمايلات و غرايز کور مي‌جنگد.

 

نکوهش تمايلات شيطاني

براي اينکه انسان در مسير زندگي از آفت‌ها و لغزش‌ها مصون بماند و با سلامت به سرمنزل مقصود برسد، بايد تمايلات نفساني خود را کنترل کند و نفس خود را زير پاي گذارد. البته وجود محرک‌هاي داخلي و خارجي که باعث تشديد تمايلات نفساني و ميل بيشتر انسان به گناه مي‌شوند، مبارزه با تمايلات نفساني را دشوارتر مي‌سازد. اما اگر انسان خواهان کمال و رسيدن به تعالي است، ناگزير بايد با نفس خويش مبارزه کند. نفسي که اگر کنترل نشود و در حصار حدود و قوانين شرعي و الاهي نماند، فرجام تاريکي براي انسان رقم خواهد زد. از اين روي، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند:

أعْدي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ؛(1) دشمن‌ترين دشمنان تو نفسي است که بين دو پهلوي تو قرار دارد.

عاملي که مظاهر دنيوي و مادي را در برابر انسان زيبا جلوه مي‌دهد و هوس و ميل انسان را به سوي زخارف پوچ دنيا برمي‌انگيزد و او را در گرداب گناه فرو مي‌برد، نفس امّاره است. خداوند درباره تأثير نفس در برانگيختن شهوات و ميل به مظاهر مادي، که رهاورد آن غفلت از آخرت است، مي‌فرمايد:

زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛(2) دوستي کام‌ها و خواهش‌ها از زنان و پسران و مال‌هاي بر هم انباشته از زر و سيم


1 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 70، باب 44، ص 36، ح 1.

2 . آل‌عمران (3)، 14.

 و اسبان نشاندار و چهارپايان [از شتران و گاوان و گوسفندان] و کشتزار در نظر مردم آراسته شده است. اينها برخورداريِ زندگي اين جهان است، و سرانجام نيک نزد خداست.

در اين مقام اين پرسش مطرح مي‌شود که چرا خداوند زمينة انحراف و غفلت از خويش را در ما قرار داد و چرا ما را از تمايلات و عواملي برخوردار ساخت که ما را به سوي شيطان و سقوط سوق مي‌دهند؟

پاسخ اين است که مشيت و خواست خداوند بر آفرينش موجودي مختار و برخوردار از عقل و قدرت انتخاب قرار گرفته است؛ موجودي که دو راه خير و شر و حق و باطل فراروي او باشد و براي رسيدن به تعالي و کمال ناگزير از شناخت آن دو راه و طيِّ مسير عبوديت و بندگي خداست؛ موجودي که پس از مبارزه‌اي طاقت‌فرسا با نفس خويش و پيمودن راه بندگي خدا، به کمال و منزلتي دست مي‌يابد که فرشتگان خادم او مي‌شوند و مقام خلافت و جانشيني خداوند را نصيب خود مي‌سازد. پس هدف خداوند آن بود که موجودي برخوردار از تمايلات و گرايش‌هاي متضاد بيافريند؛ موجودي که با اراده و اختيار خويش مسير حق و بندگي خداوند را برگزيند و‌گرنه خداوند فرشتگان بي‌شماري را آفريده بود که شأن و وظيفة آنها تنها عبادت و بندگي خداست و از نظر عبادت و پرستش خداوند خلأيي وجود نداشت تا با آفرينش انسان پُر شود. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)دربارة فرشتگان بي‌شمار خداوند که همواره به عبادت و بندگي پروردگار خويش مشغول‌اند،‌ مي‌فرمايند:

لَيْسَ مِنْها مَوْضِعُ قَدمٍ إِلَّا عَلَيْهِ مَلَكٌ راکِعٌ أوْ ساجِدٌ؛(1) در آسمان‌ها به قدر جاي پايي نيست، مگر آنکه در آن فرشته‌اي در رکوع يا سجده است.

پس رشد، تعالي و کمال انسان در گرو دو عامل در اوست که يکي از آنها انسان را به خداوند سوق مي‌دهد و ديگري به شيطان، و وقتي انسان بر نفسانيات و شهوات خود


1 . همان، ج 59، باب 23، ص 202، ح 79.

 پاي نهاد و با اختيار راه خداوند را برگزيد و در مسير بندگي او حرکت کرد، به تعالي و کمال مي‌رسد. تمايلات شيطاني، از آن روي که مبارزه با آنها زمينة حرکت در راه خدا و رسيدن به مقام قرب الاهي را فراهم مي‌آورد، نعمت به شمار مي‌آيند. اگر عامل شهوت در انسان نمي‌بود و فراروي او راهي جز به سوي خدا قرار نداشت، ارزش و عظمت انسان شناخته نمي‌شد. ارزش و کمال انسان در اين است که داراي دو جهت و دو مسير باشد، و با انتخاب صحيح خويش راه خداوند و تعالي را برگزيند. از اين روي، بايد خداوند را به خاطر تمايلات و عوامل گوناگوني که در ما قرار داد و حتي براي آفرينش شيطان شکر کنيم، چون اگر شيطان و وسوسه‌هاي شيطاني نمي‌بود، اوليا و دوستان خدا به آن مقامات عالي و الاهي نمي‌رسيدند؛ چه، آنان از رهگذر مخالفت با شيطان و مبارزه با وسوسه‌هاي شيطاني به تعالي و کمال رسيدند.

 

عوامل هدايت انسان به کمال و تعالي

خداوند در انسان انگيزه‌ها و تمايلاتي قرار داده که اگر مهار نشوند او را به گناه و سقوط سوق مي‌دهند، و در مقابل آنها عواملي وجود دارند که آدمي را به کمال و سعادت سوق مي‌دهند. اين عوامل فزون‌تر و قوي‌تر از عوامل سوق‌دهنده به گناه‌اند. از جملة اين عوامل فرشتگان و حاملان عرش الهي‌اند که پيوسته براي مؤمنان از خداوند درخواست بخشش و مغفرت مي‌کنند:

الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ؛(1) آنان که عرش را حمل مي‌کنند و آنان که گرداگرد آن‌اند، پروردگارشان را همراه با سپاس و ستايش به پاکي ياد مي‌کنند و به او ايمان


1 . غافر (40)، 7.

 مي‌آورند و براي کساني که ايمان آورده‌اند آمرزش مي‌خواهند [و مي‌گويند:] پروردگارا، بخشايش و دانش تو بر هرچيز احاطه دارد، پس کساني را که توبه کردند و راه تو را پيروي کردند بيامرز و ايشان را از عذاب دوزخ نگاه دار.

از ديگر عواملي که انسان را در رسيدن به کمال و تعالي مدد مي‌رساند، پاداش و تأثير مضاعفي است که خداوند در کارهاي نيک قرار داده است. بر اثر چنين تأثير شگرفي، کارهاي نيک باعث شتاب فوق‌العادة حرکت انسان به سوي کمال مي‌شوند. خداوند در مقايسة پاداش کار نيک با کيفر کار بد مي‌فرمايد:

مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ؛(1) هرکه کار نيکي آورَد دَه چندانِ آن پاداش دارد و هرکه کار بدي آورَد جز همانند آن کيفر نبيند و بر آنان ستم نرود.

 

نقش اساسي ياري خداوند در مبارزه با نفس

بنابر آنچه گذشت، منظور از نفس در جملة آغازين خطبة امير مؤمنان(عليه السلام) خواسته‌ها و تمايلاتي است که مهار نکردن و ارضاي آنها انسان را از خدا دور مي‌سازد، و براي آنکه آدمي به سعادت و کمال لايق خويش برسد بايد با نفس خود مبارزه کند و به کنترل تمايلات نفساني خويش پردازد. اما آيا انسان با تکيه بر توانايي‌هاي خود مي‌تواند بر نفس خويش پيروز شود؟ آيا عوامل و قواي دعوت‌کننده به خير مي‌توانند بر آن بخش از عوامل و قوايي که انسان را به شر فرا مي‌خوانند فايق آيند؟ به تعبير ديگر، آيا بخشي از عوامل و توانمندي‌هاي نفس انسان مي‌تواند بخش ديگر عوامل و توانايي‌هاي نفس را مغلوب خويش سازد؟

در زندگي، تمايلات و خواسته‌هاي برين به تنهايي نمي‌توانند بر گرايش به بدي و


1 . انعام (7)، 160.

 شر فايق آيند. افزون بر آنکه اوضاع، جاذبه‌ها و جلوه‌هاي مادي و دنيايي مجال پيروزي بر نيروي شر را از نيروي خير مي‌ستانند، رمز و راز اساسي عدم استقلال انسان در مبارزه با تمايلات فساد‌آفرين و نيروهاي شر در اين است که آدمي اساساً از خود چيزي ندارد و هرچه دارد از خداست، و او تنها با توجه به اين حقيقت و با مدد گرفتن از خداوند مي‌تواند بر نفس خود فايق آيد و مسير سعادت و کمال خويش را هموار سازد.

اگر انسان چنان قواي معنوي‌اي مي‌داشت که به آساني بر شيطان مسلط مي‌شد و همواره توان مبارزه با شيطان و گريز از دام وسوسه‌هاي او را در خود مي‌ديد، گرفتار غرور مي‌شد، و همين غرورْ خود سرآغازي بر سقوط او مي‌گشت؛ چنان‌كه غرور و استکبار و خودخواهي باعث سقوط شيطان و رانده شدن او از درگاه خداوند شد. پس اگر آدمي خود را در مبارزه با شيطان توانمند، مستقل و بي‌نياز از ياري خداوند ديد، در سراشيبي سقوط و انحطاط قرار گرفته‌ است. خداوند بر اساس حکمت خويش انسان را به گونه‌اي آفريده که براي غلبه بر شيطان و عوامل دعوت‌کننده به شر و بدي به ياري خداوند متکي باشد و بدون توسل و ياري جستن از او کار به جايي نبرد؛ همچنين، خداوند از اين طريق مي‌خواهد به انسان بفهماند که از خود چيزي ندارد و کمال او نيز در باور کردن فقر ذاتي خويش، و به قول عرفا فناي در خداوند است. البته رسيدن به مراحل عالي اين مقام دشوار است و ما در آغاز راه بايد بکوشيم که مرتبة نخستِ اين مقام و کمال را به دست آوريم؛ يعني در اعمال و رفتارهاي خويش باور داشته باشيم که از خود چيزي نداريم و بدون کمک و ياري خداوند کاري از ما ساخته نيست.

بر اين اساس، در گزاره‌هاي ديني و اخلاقي به ما آموخته‌اند که براي رسيدن به خواسته‌هايمان از خداوند ياري بخواهيم و از غير او درخواستي نکنيم. ما دست‌کم در شبانه‌روز پنج وعده نماز مي‌گزاريم و در آن نمازها ده‌بار آية إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين را مي‌خوانيم که در آن پرستش و درخواست ياري تنها به خداوند اختصاص يافته

 است؛ چون در آن آيه «إِيَّاك» مفعول و بر فعل خود مقدم شده است و چنان‌كه ادباي عرب گفته‌اند، تقديم آنچه بايد مؤخر داشته شود، حصر را مي‌رساند. خواندن مکرر سورة حمد و آية يادشده، اين باور و اعتقاد را در ما پديد مي‌آورد که از غير خداوند کاري ساخته نيست و ما تنها بايد از او ياري بخواهيم، و بدون اجازه و مشيت او هيچ کاري صورت نمي‌پذيرد. بسياري از آيات و روايات اين حقيقت را به آدمي گوشزد مي‌کنند که چه در امور مادي و چه امور معنوي کاري از او ساخته نيست و انجام همة کارها به خداوند باز مي‌گردد. در برخي آيات آمده است مردن نيز در اختيار انسان نيست و اگر خداوند نخواهد و اجازه ندهد کسي نمي‌ميرد:

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ الله كِتَابًا مُّؤَجَّلاً...؛(1) و هيچ‌کس جز به فرمان خدا نميرد. [مرگ] سرنوشتي است معين و مقرر [شده از سوي خداوند].

امور معنوي نيز چنين وضعي دارند. براي نمونه در برخي آيات قرآن آمده است که بي‌اذن و اجازة خداوند انسان نمي‌تواند ايمان بياورد:

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ...؛(2) و هيچ‌کس را توان آن نيست که ايمان بياورد مگر به خواست خدا.

پس ما بايد به اين باور برسيم که خداوند تدبير‌کنندة عالم است و همة کارها با اجازة او انجام مي‌شود و ما در طريق خودسازي و مبارزه با نفس تنها بايد بر ياري و مدد الاهي تکيه کنيم. ما بدون توفيق و عنايت خداوند نمي‌توانيم بر نفسمان پيروز شويم. جلب توفيق الاهي نيز بر استفادة بهينه از نعمت‌هاي خداوند، به‌ويژه نعمت‌هاي معنوي و ايجاد زمينه براي دريافت امدادهاي معنوي خداوند متوقف است.


[1]. آل‌عمران (3)، 145.

[2]. يونس (10)، 100.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org