- مقدمة معاونت پژوهش
- گفتار اول:دوستان برگزيد خدا در پيکار با نفس
- گفتار دوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (1)
- گفتار سوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (2)
- گفتار چهارم:جلوه حيات انساني در دوستان خدا
- گفتار پنجم:دلدادگان خدا و رهيدگان از دام شهوات
- گفتار ششم:دوستي با هدايت يافتگان و پرهيز از هوسآلودگان
- گفتار هفتم:آستانه بندگي دوستان خدا و گام برداشتن در مسير حق
- گفتار هشتم:جلوه اخلاص و عدالتورزي در دوستان خدا
- گفتار نهم:عالمنمايان خودپرست در كلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار دهم: ويژگيهاي بدترينها در نگاه امير مؤمنان(عليه السلام)(1)
- گفتار يازدهم:ويژگيهاي بدترينها در نگاه اميرمؤمنان(عليه السلام) (2)
- گفتار دوازدهم:جلوههايي از انحراف و سوء استفاده از قرآن از ديدگاه امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار سيزدهم:دوستان و سرسپردگان شيطان در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار چهاردهم:انگيزهها و خاستگاههاي پذيرش آراي متضاد در حوزه دين
- گفتار پانزدهم:بازتاب انحرافات و رويبرتافتن از حق در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار شانزدهم: بدعتگروي؛ برجستهترين ويژگي دشمنان حق
- گفتار هفدهم:ماهيت بدعتها و آثار زيانبارآن (1)
- گفتار هجدهم: ماهيت بدعت و آثار زيانبار آن(2)
- گفتار نوزدهم: بازشناسي برخي جلوههاي رفتاري ايمان و کفر
- گفتار بيستم:تفاوت بدعت با نوآوري و سنتگذاري
- گفتار بيست و يکم:تفاوت بدعت با احکام ثانويه و احکام حکومتي
گفتار دوم:
اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (1)
فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَتَجَلْبَبَ الْخَوْفَ؛ پس اندوه را شعار خود ساخت و لباس خداترسي درپوشيد.
ستايش اندوه و ترس از خدا
پس از آنکه امير مؤمنان(عليه السلام) فرمودند: خداوند بندة محبوب خود را ياري ميکند تا بر نفس خويش چيره شود، ميفرمايند اين بنده محبوب خدا، اندوه را «شِعار» و لباس زيرين خود ميسازد؛ يعني پيوسته بر مقامات و درجاتي که نتوانسته بدانها دست يابد و بر فرصتهايي که ميتوانست از آنها بيشتر استفاده کند و نکرده، اندوهگين و ناراحت است. همچنين ترس از خداوند را لباس رويين خود ساخته، يعني همواره بيمناک است که نکند گناه و ناسپاسي خداوند از او سر زند و باعث شود نامش از طومار بندگان مخلص و محبوب او حذف گردد.
«حزن» در موقعيتي رخ ميدهد که نعمتي از انسان باز گرفته شود يا خسارتي بر او وارد آيد و موجب اندوه و ناراحتي او گردد. بيترديد اين حالتْ ناظر به گذشته است؛
مانند اينکه انسان کار ناشايستي کرده که آثار بدي در پي داشته است؛ حرف بدي زده که باعث رسوايي او شده و در نتيجه محزون و اندوهگين گرديده است. پس حزن و اندوه هنگامي در انسان پديد ميآيد که فرصتهايي را از دست بدهد، يا نعمتي از او ستانده شود و يا مصيبتي بر او وارد آيد. اما «خوف» دربارة رويداد و امري است که در آينده پيش ميآيد. مثلاً انسان ميترسد که مصيبت يا عذابي متوجه او گردد و يا نعمتي از او گرفته شود. در واقع حزن و خوف دو ويژگي نفساني مشابهاند، لکن متعلق آندو متفاوت است: يکي ناظر به گذشته است و ديگري ناظر به آينده.
خوف و حزن، بدون در نظر گرفتن متعلقشان، نه ممدوحاند و نه مذموم؛ نه به طور کلي ميتوان گفت خوباند و نه ميتوان گفت بدند. پس اگر در سخن امير مؤمنان(عليه السلام)آن دو ويژگيْ مطلوب و از صفات بندگان محبوب خدا معرفي شدهاند، از آن روست که متعلقشان امور معنوي و اخروياند، وگرنه خوف و حزن به خاطر دنيا نامطلوب است؛ زيرا اصل گرايش و توجه استقلالي به دنيا پسنديده نيست، چه رسد به خوف و ترس دربارة آن. حزن دربارة امور اخروي و ترس از خداوند و عذاب او مطلوب است؛ چون باعث ميشود انسان بيشتر در پي عبادت و اطاعت خداوند و پرهيز از گناهان برآيد، و در نتيجه به انسان کمک ميکند که بهتر به وظايفش عمل کند و طريق سعادت و نيکبختي پيش گيرد.
اندوه و ترس از خدا در آيات و روايات
با توجه به مطلوب بودن خوف از خداوند و نقش سازندة آن، در آيات و روايات پرشماري، از اين دو ويژگي سخن به ميان آمده، و واژة خوف و مرادفهاي آن بارها در قرآن به کار رفته است. در اين مقام به پارهاي از آنها اشاره ميکنيم:
1. وَلَنُسْكِنَنَّـكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ؛(1) و هر آينه
1 . ابراهيم (14)، 14.
شما را پس از [هلاکت] آنان (ظالمين) در آن سرزمين جاي خواهيم داد. اين [نعمت] براي کسي است که از ايستادن در برابر من [براي حسابرسي] بترسد و از بيم دادنم بهراسد؛
2. يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ؛(1) [و فرشتگان] ميترسند از پروردگارشان که فوق آنهاست و آنچه را بدان مأمورند انجام ميدهند؛
3. رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ؛(2) مرداني که تجارت و خريد و فروشْ آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نميدارد و از روزي ميترسند که دلها و ديدگان در آن روز دگرگون [و سرگشته و پريشان] شود؛
4. وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى؛(3) و اما هرکس که از ايستادن در پيشگاه پروردگار خود بيم داشت و نفس [خود] را از هوس باز داشت، جايگاه او همان بهشت است؛
در برخي آيات پند گرفتن و استفاده از آيات قرآن به کساني اختصاص يافته که کانون دلشان با خشيت و خوف الاهي شعلهور گشته است. خداوند در اينباره ميفرمايد:
5. إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ؛(4) جز اين نيست که تو کساني را بيم ميدهي (بيم دادن تو تنها بر کساني اثر ميکند) که در نهان از پروردگارشان ميترسند و نماز را بر پاي داشتهاند؛
1 . نحل (16)، 50.
2 . نور (24)، 37.
3 . نازعات (79)، 40،41.
4 . فاطر (35)، 18.
همچنين در برخي آيات، خوف از خداوند از نشانههاي عالمان رباني و خداباوران معرفي شده است:
6. إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(1) از بندگان خدا تنها دانشوران (عالمان رباني) از او ميترسند.
همچنين رواياتي در ستايش خوف و حزن، و اهميت آنها وارد شده است که برخي از آنها را برميشماريم:
1. امام صادق(عليه السلام) به اسحاق بن عمار فرمودهاند:
يَا إِسْحَاقُ، خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ فَإِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا يَرَاكَ فَقَدْ كَفَرْتَ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يَرَاكَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِيَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِينَ عَلَيْكَ؛(2) اي اسحاق، آنگونه از خدا بترس که گويا تو او را ميبيني و اگر تو او را نميبيني، او تو را ميبيند، و اگر معتقد گردي که او تو را نميبيند کافر شدهاي، و اگر بداني او تو را ميبيند و سپس به نافرماني او اقدام کني، او را پستترين نظرکنندگان به خويش دانستهاي؛
2. امام صادق(عليه السلام) دربارة نقش و اهميت ترس از خداوند فرمودهاند:
مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَيْءٍ وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ؛(3) هرکس از خدا ترسيد، خدا همه چيز را از او بترساند و هرکس از خدا نترسيد، خدا او را از همه چيز بترساند؛
3. امام صادق(عليه السلام) ميفرمايند در کتاب امام علي(عليه السلام) خواندم:
إنَّ الْمُؤْمِنَ يُمْسي ويُصْبِحُ حَزِيناً؛(3) همانا مؤمن شب و صبح خود را با اندوه به سر ميرساند؛
1 . فاطر (35)، 28.
2 . محمد بن يعقوب کليني، اصول کافي، ج 2، ص 67، ح 2.
3 . همان، ص 68، ح 3.
4 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 72، باب 97، ص 71، ح 3.
4. همچنين آن حضرت فرمودند خداوند به حضرت عيسي(عليه السلام) وحي فرمود:
يَا عيسي هَبْ لي مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ وَمِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوعَ وَاکْحُلْ عَيْنَكَ بِميلِ الْحُزْنِ؛(1) اي عيسي، از چشمانت اشک و از قلبت خشوع و خضوع نثار من کن و چشمانت را با سرمة اندوه بياراي.
چرايي سفارش به داشتن اندوه و ترس در آموزههاي ديني
در روانشناسي ترس را نوعي بيماري تلقي کردهاند و پزشکان معتقدند ريشة بسياري از بيماريهاي جسمي ترس است، و امروزه اين پديده به يک معضل خطرناک و فراگير تبديل شده است.(2) بر اين اساس در مباحث روانشناسي و تربيتي و در فرهنگ عمومي، بسيار ميکوشند تا در جوامعْ نشاط و شادابي ايجاد کنند. محض نمونه، براي مبارزه با نگراني، اضطراب و ترس، که حالاتي غيرطبيعي و بازدارنده به شمار ميآيند، مراسم و برنامههاي شاديبخش برپا ميکنند. بر اين مبنا، اين پرسش اساسي رخ مينمايد که چرا اسلام به ستايش حالاتي ناخوشايند چون اندوه و ترس پرداخته و پيروان خود را به داشتن چنين حالاتي ترغيب کرده است؛ و حتي شادماني و شادکامي را نکوهيده است:
إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ؛(3) خدا شاديکنندگان را دوست نميدارد.
شايد سفارشهاي پياپي اسلام به داشتن حالت حزن و خوف، براي کساني که با معارف اسلامي آشنا نيستند و فضاي فرهنگي اسلام را نميشناسند، اين شبهه را پديد آورد که اسلام خواهان آدمهايي ترسو، افسرده، بينشاط، منزوي و سر در گريبان است. آنان با اعتقاد به اينکه اندوه، نگراني و ترسْ بيماريهايي رواني و غيرطبيعي و ناهماهنگ
1. همان، ح 2.
2. هلموت يونکر، روانشناسي ترس، ترجمة طوبي کيانبخت، ص 7.
3. قصص (28)، 76.
با طبيعت انساناند و زيانشان نيز در دانش روانشناسي ثابت شده است و فرهنگ عمومي نيز آنها را برنميتابد، ميپرسند: چرا اسلام که خود را دين فطرت معرفي ميکند، اين حالات منفي و ناخوشايند را ميستايد؟ چرا برخي از آموزههاي اسلامي، خنده را که بازتاب شادي و نشاط است، مينکوهند، و در مقابل، گريستن و تضرع را که بازتاب ترس و اضطراب است، ميستايند؟ وقتي غير مسلمانان، و از جمله اروپاييان، از نزديک يا از طريق رسانههاي تصويري مراسم و رفتارهاي مذهبي مسلمانان و بهويژه شيعيان را ميبينند و عزاداريها، سينهزنيها و گريه کردنهاي آنان را مشاهده ميکنند، ميگويند اين مردم دچار بيماري مازوخيسماند و به خودزني و خودآزاري عادت کردهاند!
پيش از رد شبهة فوق يادآور ميشويم که دربارة حالت خوف، حزن، غم و غصه، و در مقابل آنها، نشاط، شادابي و نفي ترس و حزن دو گرايش کاملاً متضاد وجود دارد: گرايش اول انديشة صوفيانه است که بر انزوا، جمعگريزي، داشتن غصه، غم، ترس و حزن پيوسته تأکيد دارد و نشاط، شادابي و شادکامي را برنميتابد؛ گرايش دوم نيز مربوط به کساني است که به طور مطلقْ ترس، اندوه، غم و غصه را بيماري و حالاتي غيرطبيعي و ناسازگار با بافت روحي و جسمي انسان دانسته، توصيه ميکنند با اين حالات مبارزه شود. چنانكه در روانشناسي ميگويند، حالتهاي ترس و غم در زندگي انسان وجود دارند، اما بايد اين حالات، زمينهها و عوامل پيدايش آنها را از بين برد، و در مقابل، کوشيد تا نشاط، شادابي و خوشحالي و زمينهها و عوامل آنها پديد آيند تا زندگي همواره با شادي و سرور همراه باشد.
اما پاسخ شبهة فوق اين است که اسلام در مقام ديني کامل و جامع، همة ابعاد وجودي و جوانب حيات ما را در نظر گرفته است و بنابر آموزههاي آن، هيچيک از قواي جسمي، ذهني، رواني، معرفتي و تمايلات و حالات انسان لغو و بيهوده يا زيانبار نيستند، و همة اين امور فطري و غريزي، در صورتي که بهدرستي از آنها استفاده شود،
وسيلهاي براي تکامل انساناند. براي مثال، غريزه و شهوت جنسي براي انسان لازم است و زمينة تداوم نسل را فراهم ميآورد، يا غضب، گرچه آثار بد اخلاقي و رواني و خسارتها و زيانهايي براي فرد و جامعه دارد، اما بيهوده نيست و اِعمال آن در مواردي لازم است. پس همة قوا و حالات براي انسان لازماند و اگر در جاي خود به کار گرفته شوند سودمند و مفيدند، و زيانها و آفتها ناشي از آن است که قوا، حالات و تمايلات در جاي خود به کار نروند.
حالاتي چون شادي، غم، ترس و حتي اضطراب، هم ميتوانند براي زندگي دنيوي انسان مفيد باشند و هم ميتوانند در راه رسيدن به کمال و سعادت اخروي مؤثر افتند. مهم اين است که انسان بداند کجا بايد شاد گردد و کجا غمگين؛ از چه چيزي شاد شود و از چه چيزي غمگين.
بنابر آنچه گذشت، خداوند متعال قوا، حالات، تمايلات و غرايزي را در انسان قرار داده است که نه فقط اِعمال و ارضاي بههنگامِ آنها مفيد است، بلکه در مواردي اين امر واجب نيز هست و هيچيک از آنها را نميتوان لغو و بيفايده يا مضر دانست؛ زيرا کار لغو و گزاف با حکمت خداوند ناسازگار است. مهم آن است که انسان بداند خداوند اين قوا، تمايلات و غرايز را براي چه منظوري قرار داده و در چه مواردي بايد از آنها استفاده کرد. پس نه لغو و زيانبار دانستن حالاتي چون اندوه و ترس از سوي برخي مکاتب روانشناسي و ديگران صحيح است و نه توصيه و تأکيد بر سرکوبي غريزة جنسي و پليد شمردن آن از سوي برخي گرايشها و نحلههاي مسيحي و برخي فرقههاي انحرافي مسلمان.
برخي فوايد ترس از خدا
با توجه به اصل کلي حاکم بر آموزههاي اسلامي و بهرغم نگرش مکاتب روانشناسي
مادي، روايات و آياتْ آثار و فوايدي براي خوف از خدا برشمردهاند که به دو نمونه از آنها ميپردازيم:
1. امنيت و آرامش در بهشت
يکي از آثار ترس از خدا و بيم از طغيان و سرکشي در برابر او بهرهمندي از بهشت، همراه با امنيت و آرامش در آن است؛ زيرا فرجام کسي که در دنيا حريم احکام و دستورهاي خداوند را پاس داشته و راه اطاعت و پيروي او را پيش گرفته، سعادت ابدي و بهرهمندي از بهشت و احساس آرامش و آسايش در آن است:
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى؛(1) و هرکس از حضور در پيشگاه خداوند ترسيد و خداپرست شد و از هواي نفس دوري جست، همانا بهشت منزلگاه اوست.
همچنين رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در وصاياي خود به ابوذر فرمودند:
يَقُولُ اللهُ تَبَارَكَ وَتَعالى: لا أجْمَعُ عَلى عَبْدٍ خَوْفَيْنِ وَلا أجْمَعُ لَهُ أمْنَيْنِْ فَإِذَا أمِنَنِي فِي الدُّنْيَا أخَفْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَإِذَا خَافَنِي فِي الدُّنْيَا آمَنْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛(2) خداوند ميفرمايد: من براي بندهام دو ترس و نيز دو امنيت را فراهم نميآورم: اگر او در اين جهان از من ايمن بود، در جهان ديگر او را خواهم ترساند؛ و اگر در اين جهان از من ترسان بود، روز قيامت او را ايمن خواهم ساخت.
2. بخشودن گناهان
انسان در برابر گناه دو حالت ميتواند داشته باشد: 1. هنگام گناه، ترسي از عاقبت
1 . نازعات (79)، 40،41.
2 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 77، باب 4، ص 81، ح 3.
آن نداشته، با امنيت و آرامش روحي در پي بهرهمندي از لذتهاي آن برآيد. چنين حالتي موجب پافشاري و اصرار بر گناه ميشود و به سقوط انسان و کيفر الاهي ميانجامد؛
2. هنگام گناه انسان از خداوند ترسان و از عاقبت و سرانجام خويش بيمناک باشد، و از آن بترسد که پيش از مرگ موفق به توبه نشود. اين ترس و بيم، در هنگام ارتکاب گناه، موجب کاهش لذت آن ميشود و در نهايت، به توبه و بخشودگي گناهان ميانجامد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اينباره به ابوذر ميفرمايند:
إِنَّ الْعَبْدَ لَيُعْرَضُ عَلَيْهِ ذُنُوبُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيَقُولُ أمَّا إِنِّي كُنْتُ مُشْفِقاً فَيُغْفَرُ لَهُ؛(1) در قيامت گناهان بندة مؤمن بر او عرضه ميشود و او ميگويد که من (در دنيا) از فرجام کار بيمناک بودم؛ در نتيجه گناهانش آمرزيده ميشود.
نشاط و شادي مطلوب در اسلام
همانگونه که قرآن و روايات حزن و خوف سازنده را ستودهاند، سرور و شادي را نيز نيکو دانستهاند. در سخنان معصومان، بهويژه دربارة شاد کردن ديگران سفارش شده است. البته چنانكه خوف و حزن به طور مطلق پسنديده نيست و مطلوب بودن آنها منوط به آن است که سازنده و همسو با تعالي و کمال انسان باشند و باعث اخلال در زندگي و روان انسان نشوند، شادي و نشاط نيز در صورتي مطلوب است که به غفلت و سرمستي انسان نينجامد و او را از انجام وظايف اجتماعي و الهياش باز ندارد.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودهاند:
مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَرَّنِي فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ؛(2) هر کس مؤمني را شاد و
1 . همان.
2 . محمد بن يعقوب کليني، اصول کافی، ج 2، ص 188، ح 1.
خوشحال سازد مرا خوشحال ساخته و هرکس مرا خوشحال سازد خدا را خوشحال کرده است.
در روايتي ديگر امام باقر(عليه السلام) ميفرمايند:
تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجْهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ الْقَذَى عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ؛(1) لبخند شخص به روي برادر مؤمنش حسنه است، و برطرف کردن اندوهي از او نيز حسنه است، و خداوند به چيزی که نزد او محبوبتر از مسرور ساختن مؤمن باشد، پرستش نشده است.
همچنين دربارة مطلوب بودن نشاط، بهويژه در هنگام عبادت، روايت شده است که امير مؤمنان(عليه السلام) در شبهاي سرد براي به دست آوردن نشاط در خواندن نماز شب، بدن خود را شستوشو ميدادند.(2)
اسلام به هيچ روي با شادي و نشاط مخالفت نميورزد و نياز به شادي و نشاط امري غريزي است. بدون نشاط نه امور دنيوي انسان به سامان ميرسد و نه امور اخروي. انسانِ سست و تنبل نه انگيزه و حال فعاليتهاي دنيوي، نظير کار و تلاش، درس خواندن، معاشرت با خانواده و دوستان را دارد و نه حال عبادت خداوند و فعاليت براي تأمين آخرت خويش. آنچه اسلام با آن مخالف است بدمستيها و لذتجوييها و شاديهايي است که آخرت و لذتهاي معنوي را به کلي از ياد انسان ميبرند.
شادي ناپسند، شادي افراطي و بدمستي است، که انسان را از خود و موقعيت خويش و نيز از آخرتْ غافل ميسازد؛ شادياي که ارزش وجودي انسان را پايمال ميسازد و او را در حد حيواني هوسران و سرمست از لذتهاي پوچ حيواني تنزل
1 . همان، ح 2.
2 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 81، باب 38، ص 23، ح 30.
ميدهد. کساني که در مجالس لهو و لعب به عياشي و خوشگذراني، و در اوج شادي و بدمستي، به رقص و پايکوبي ميپردازند، اغلب به اطراف و حتي حالات خود توجه ندارند و گاه نيز مهار حرکات و رفتار خويش را به کلي از دست ميدهند. بيشک چنين شاديهايي نکوهيده است؛ وگرنه شادي معقول و نشاطي که از درک نعمتهاي خدا و بهرهمندي از آنها دست ميدهد يا شادياي که از کسب رضايت خداوند پديد ميآيد، پسنديده و سازنده است.
ضرورت توجه به آخرت و نعمتهاي آن
وقتي از شادي و لذت سخن به ميان ميآيد، ذهن ما به سرعت متوجه شادماني دنيوي و لذتهايي ميشود که از خوردن، آشاميدن و ديگر بهرهمنديهاي دنيوي به دست ميآيند؛ يا وقتي از غم و اندوه سخن به ميان ميآيد، ذهن ما به سرعت متوجه غم و اندوه ناشي از زيان دنيوي و از دست دادن نعمت مادي ميشود؛ در حالي که آدمي بايد براي کوتاهي در بندگي خداوند و از دست دادن نعمتهاي اخروي نيز غصهدار و غمناک گردد.
در بينش اسلامي بايد اين اصل همواره مورد توجه باشد که نسبت دنيا با آخرت، نسبت محدود با نامحدود و متناهي با نامتناهي است؛ از نظر کميت، دنيا با آخرت قابل مقايسه نيست؛ زيرا عمر و زندگي دنيوي محدود، و زندگي آخرت نامحدود و نامتناهي است؛ و از نظر کيفيت نيز نميتوان دنيا را با آخرت قياس کرد؛ پس پسنديده نيست که انسان دلبستة لذتهاي محدود دنيوي، حيواني و طبيعي گردد و اين دلبستگي او را از لذتهاي اخروي باز دارد. اسلام براي اينکه انسان اهميت و جايگاه رفيع آخرت و نعمتهاي ابدي و بينهايت آن را از ياد نبرد و دلبستة دنيا، نعمتها و لذتهاي زودگذر آن نشود، دنيا و نعمتهاي آن را حقير و کوچک خوانده است:
لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛(1) تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخوريد و بدانچه به شما داد شادمان نشويد و خدا هيچ گردنکش خودستا را دوست ندارد.
قرآن به ما ميآموزد که نعمتهاي مادي امانتهاي خداوندند و انسان در کنار بهرهمندي و لذت بردن از آنها بايد بکوشد که دلبستهشان نشود؛ چون آنها ارزش دل بستن ندارند. داشتن خانه، ثروت و همسرِ خوبْ مطلوب است، اما بايد در نظر داشت که همة اينها وسيلة آزمايشاند و انسان نبايد سرسپرده و دلبستهشان شود؛ که وقتي از دست ميروند، چنان افسرده و ناراحت شود که گويا دنيا به پايان رسيده است؛ يا وقتي به اين نعمتها و لذتها دست مييابد، از خوشحالي در پوست خود نگنجد و از لذتهاي برتر اخروي غافل شود. پس نعمتها و لذتهاي دنيا بد نيستند، بلکه نعمتها، چه دنيوي و چه اخروي، از آن جهت که مواهب الاهياند مطلوب و ارزشمندند؛ بهويژه لذتها و نعمتهاي اخروي که خداوند براي تشويق و ترغيب انسان به اطاعت خويش، به وصف نعمتهاي اخروي ميپردازد: باغهاي بهشتي، خوردنيها، آشاميدنيها، و همسران بهشتي که لذت آنها بينهايت است. قرآن دربارة بخشي از نعمتهاي بهشتي که بهشتيان از آنها بهرهمند ميشوند ميفرمايد:
يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ * وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ* لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْهَا تَأْكُلُونَ؛(2) ظرفهاي زرين [پر از طعام] و قدحهايي [از شراب] بر آنان بگردانند، و در آن [بهشت] است هرچه دلها خواهش و آرزو کند و چشمها از ديدن آن لذت برد و شما در آنجا جاويدانيد؛ و اين است بهشتي که به پاداش آنچه
1 . حديد (57)، 23.
2 . زخرف (43)، 71ـ73.
ميکرديد به ميراث ميبريد. براي شما در آنجا ميوههاي بسيار هست که از آنها ميخوريد.
همچنين خداوند در آية ديگري ميفرمايد:
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِّن مَّاء غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى؛(1) وصف آن بهشتي که تقواپيشگان را وعده دادهاند اين است که در آن جويهايي است از آبي دگرگوننشدني [که نگندد و بوي و مزة آن برنگردد] و جويهايي از شيري که مزهاش برنگردد و جويهايي از بادهاي که لذتبخش آشامندگان است و جويهايي از عسل ناب.
نکوهش دلبستگي به دنيا و لذتهاي آن
لذت، خود، مطلوب و متناسب با فطرت انسان است و اگر در مواردي نکوهش شده، منظور لذت محدود و حرامي است که مانع از رسيدن به لذتهاي ابدي آخرت ميشود؛ مانند لذت گذرايي که از استعمال مواد مخدر به انسان دست ميدهد، اما ناراحتيها، رنجها و محروم ماندن از لذتهاي طولاني زندگي را در پي دارد. آنچه مذموم و نکوهيده است ترجيح دادن لذتهاي محدود دنيا بر لذتهاي نامحدود آخرت است. آنچه مذمت شده محاسبات نابهجايي است که انسان در زندگي دارد و در پي آنها به لذتهاي محدود تعلق و دلبستگي پيدا ميکند و خود را از لذتهاي بينهايت محروم ميسازد. بهراستي کسي که حاضر ميشود براي چند لحظه لذتجويي و ارضاي شهوت خود، زندگي خويش را تباه سازد، يا کسي که براي رسيدن به لذت گذراي نگاه حرام و يا شنيدن موسيقي حرام، آتش جهنم و عذابهاي طولاني جهنم را براي خود فراهم کند، ديوانه نيست؟
1 . محمد (47)، 15.
خداوند درباره کساني که دلبستة دنيا شدهاند و با سرمست شدن از لذتهاي آن، از لذتهاي نامحدود آخرت صرفنظر کردهاند ميفرمايد:
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى؛(1) ليکن [شما] زندگي دنيا را برميگزينيد، با آنكه [جهان] آخرت نيکوتر و پايدارتر است.
پيامبران کوشيدند تا انسانها را به شأن و منزلت والايشان آگاه سازند و اين باور را در آنها پديد آورند که لذتهاي انسان در لذتهاي محدود دنيوي و حيواني منحصر نيست و آدمي ميتواند از لذتهاي نامحدود و نامتناهي معنوي و اخروي نيز برخوردار شود. پس در شأن او نيست که دلبستة لذتهاي کودکانه و حيواني شود و اين دلبستگي مانع دستيابي به لذتهاي نامحدود گردد. انسان در برخورداري از لذتهاي حيواني، نظير خوردن و آشاميدن و شهوت جنسي، با حيوانات مشترک است و حتي برخي از اين لذتها در حيوانات شديدتر است. پس اگر همت و تلاش انسان تنها مصروف اين لذتها شود، در حد يک حيوان تنزل کرده و از منزلت و شأن انساني خويش بيبهره مانده است. پس چنين انساني سزاوار مذمت و نکوهش است.
بدين ترتيب، آيات و رواياتي که خوف و حزن را مطلوب شمردهاند، با فطرت انسان هيچ ناسازگارياي ندارند؛ زيرا حزن و خوف حالاتي فطرياند، لکن انسان بايد به درستي از آنها بهره برد، که در اين صورت آثار ارزشمند و سازندهاي در پي خواهند داشت. مثلاً خوف و خشيت از عظمت الاهي موجب ميشود که انسان به وظايف خود عمل کند؛ با ديگران مهربان باشد؛ به خلق خدا خدمت کند؛ بيشتر در برابر خداوند خضوع کند؛ و براي تقرب به او اعمال صالح انجام دهد. در مقابل، وقتي شادي و سرمستي باعث غفلت انسان از وظايف فردي و اجتماعي ميشود، نکوهيده و مخالف فطرت انساني است.
1 . اعلي (87)، 16، 17.
خاستگاه حالات نفساني و ضرورت اعتدال در آنها
دربارة حالاتي چون خوف، حزن و شادي به سه نکته بايد توجه داشت: اول آنکه خاستگاه و سبب پيدايش آنها چيست؛ دوم اينکه متعلق آنها چيست؛ و نکتة سوم نيز آنکه در اظهار و ابرازِ اين حالات، انسان حد اعتدال را رعايت کند و از افراط و تفريط بپرهيزد. گاهي افرادي به سبب ناراحتيهاي زودگذر دنيايي طاقت و تحمل خويش را از دست ميدهند. برخي وقتي پولي را گم ميکنند تا مدتها تمرکز فکر ندارند و حواسشان جمع نيست و به فکر پول گمشدة خود هستند و از ديگر امور خويش باز ميمانند؛ يا آنگاه که در معاملهاي زيان ميکنند تا مدتها ناراحتاند و ذهنشان پريشان است. طبيعي است که افراط در حالاتي چون حزن، انسان را هم از امور مادي باز ميدارد و هم از امور معنوي. کسي که ذهنش به امر ناگواري مشغول گشته، ديگر به درس خواندن و عبادت توجه ندارد. چنين شخصي وقتي به نماز هم ميايستد، توجهش به مشکلات و ناراحتيهايي معطوف است که برايش پيش آمده و از نماز و عبادت خداوند غافل ميماند.
انسان بايد بر رفتار و حالات رواني خود مسلط بوده، توجه داشته باشد که نعمتهاي دنيا وسيلهاي براي آزمايش انساناند و در برابر از دست دادن بخشي از آنها نبايد چنان محزون و ناراحت شود که از نعمتهاي بالاتر و ارزشمندتر، يعني نعمتهاي اخروي محروم ماند. پس هنگامي که آدمي به سبب مصيبت و گرفتاري ناراحت و محزون ميشود، بايد به مقايسة آنچه از دست داده با آنچه بر اثر اين ناراحتي از دست ميدهد بپردازد. آنگاه وقتي دريافت که آنچه بر اثر ناراحتي و اندوه از دست ميدهد ـ نظير نشاط براي عبادت، تمرکز در مطالعه و فکر، آرامش در زندگي و در خانواده باارزشتر از چيزي است که از دست داده، ميکوشد تا خود را از غصه و اندوه برهاند؛ زيرا اندوهي که انسان را از نشاط در زندگي و عبادت و نعمتهاي برتر باز ميدارد نکوهيده و مذموم است.
آنکه عمر باارزش خود، و بهويژه دوران جوانياش را تلف کرده و از عمري که از هر سرمايه و ثروتي گرانبهاتر است، بهخصوص در جنبههاي معنوي و اخروي بهره نبرده است، اندوهگين خواهد شد. اما نبايد اين غم و اندوه حوصلة کار و تلاش را از او بگيرد و زندگياش را مختل سازد و حتي باعث بيماري او شود. ترس و اندوهي سازنده است که موجب جبران خسارتها و توجه بيشتر به خداوند و استمداد از او گردد. از همين روي، مردان خودساخته و مؤمنان راستين هيچگاه در کشاکش زندگي، خودباخته نميشوند، و در همه حال، حتي در حال حزن و خوف به ياد خداوندند:
رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ؛(1) مرداني که تجارت و دادوستدي آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات مشغول نکند، و از روزي ميترسند که دلها و ديدگان در آن روز دگرگون [و سرگشته و پريشان] شود.
چنين ترسي که باعث ميشود انسان همواره به ياد خدا باشد و با اميد به رحمت و بخشايش او به انجام اعمال خير و جبران کوتاهيها بپردازد، بسيار ارزشمند است. اما اگر اندوه و ترس در زندگي نقش منفي داشته باشد و موجب افسردگي، بيحوصلگي، گوشهگيري، بيتحرکي و فرسايش جسم و روان شود، نامطلوب است. حزن و ترسي سازنده است که آدمي را به تحرک و جبران کوتاهيها و دفع عواملي وادارد که باعث حزن و ترس شدهاند. کسي که فرصت ارزشمند جواني را بيهوده از دست داده است، بايد ناراحت باشد؛ اما بايد اين ناراحتي و حزن او را به توبه و جبران گذشته و استفاده از فرصتهاي باقي مانده وادار سازد. اين حزن و اندوه بايد منشأ اثر مثبت و باعث ترقي و کمال روحي و معنوي او شود.
بنابراين از نظر اسلام شادي، حزن و ترس مطلوباند، اما نه به طور مطلق. شادي و
1 . نور (24)، 37.
سرور در برابر نعمتي که خداوند به انسان داده و او ميتواند به وسيلة آن راههاي تکامل را بپيمايد، پسنديده است. شادي بهخاطر سلامتي، موقعيت اجتماعي يا محبوبيتي که انسان در خانواده و بين دوستان و در جامعه به دست آورده است و آثار سازنده و ارزشمندي دارد، مطلوب است، و اين مطلوب بودن از آن روست که انسان ميکوشد تا از نعمتهاي الاهي در مسير صحيح بهره بَرد و از ياد خداوند نيز غافل نميشود. در مقام استفاده از نعمتهاي الاهي و ابراز شادماني، انسان بايد لذتهاي دنيوي را با لذتهاي بينهايت آخرت بسنجد و شادي در برابر نعمتهاي مادي را با شادي حاصل از نعمتهاي اخروي مقايسه کند؛ آنگاه به گونهاي رفتار کند که لذتهاي دنيوي مانع دستيابي به لذتهاي اخروي نشوند، و اين امر در صورتي تحقق مييابد که لذتها و نعمتهاي دنيوي در راه حرام صرف نگردند.
از سوي ديگر، ترس و اندوهي مطلوب است که اولاً، سازنده باشد و انسان را به توبه و جبران کوتاهيهاي گذشته و همت بيشتر بر انجام وظايفش وادارد؛ ثانياً، ترس و اندوه در بيبهرگي از دنيا و نعمتهاي آن منحصر نيست و انسان بايد بيشتر در برابر محروم گشتن از نعمتهاي ابدي آخرت و گرفتار شدن به عذاب الاهي ترسناک و اندوهگين باشد؛ ترس و اندوه او بيشتر بايد ناظر به آثار بد و نامطلوب گناهانش که در آخرت نمايان ميشوند، باشد.
فرهنگ الحادي غرب بر آن است که انسان بايد در پي شادي مطلق باشد، و ترس و اندوهْ بيماري، و براي جسم و روان او زيانبار است. بر اين اساس، انسان بايد خود را از هر ترس و اندوهي برهاند. اما از نظر اسلام هم شادي و آرامش مفيد است و هم ترس و اندوه؛ زيرا اگر آدمي از بيماري و زيانهاي دنيوي ترسي نداشته باشد، بهداشت غذا و بدن را رعايت نميکند و آنچه باعث ميشود که او غذاي فاسد مصرف نکند و از پرخوري بپرهيزد، ترس از بيماري است. همچنين ترس از زيانهاي دنيوي او را
واميدارد که با اطلاعات و آمادگي لازم و استفاده از فرصتها و امکانات، به اهداف خود برسد و از خطرها و زيانهاي احتمالي مصون بماند. همچنين حزن و اندوه براي زندگي انسان مفيد و سودمند است؛ زيرا وقتي انسان کار زشتي انجام ميدهد، توجه به آن کار زشت اندوه و سپس پشيماني در پي دارد، و اين اندوه و پشيماني باعث ميگردد که انسان ديگر آن کار ناشايست را انجام ندهد و به کار نيک روي آورد. پس اگر در برابر کارهاي زشت خود اندوهگين نميشد به کارهاي ناپسند ميپرداخت و دنياي خود را نيز آشفته و تباه ميساخت.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org