- مقدمة معاونت پژوهش
- گفتار اول:دوستان برگزيد خدا در پيکار با نفس
- گفتار دوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (1)
- گفتار سوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (2)
- گفتار چهارم:جلوه حيات انساني در دوستان خدا
- گفتار پنجم:دلدادگان خدا و رهيدگان از دام شهوات
- گفتار ششم:دوستي با هدايت يافتگان و پرهيز از هوسآلودگان
- گفتار هفتم:آستانه بندگي دوستان خدا و گام برداشتن در مسير حق
- گفتار هشتم:جلوه اخلاص و عدالتورزي در دوستان خدا
- گفتار نهم:عالمنمايان خودپرست در كلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار دهم: ويژگيهاي بدترينها در نگاه امير مؤمنان(عليه السلام)(1)
- گفتار يازدهم:ويژگيهاي بدترينها در نگاه اميرمؤمنان(عليه السلام) (2)
- گفتار دوازدهم:جلوههايي از انحراف و سوء استفاده از قرآن از ديدگاه امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار سيزدهم:دوستان و سرسپردگان شيطان در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار چهاردهم:انگيزهها و خاستگاههاي پذيرش آراي متضاد در حوزه دين
- گفتار پانزدهم:بازتاب انحرافات و رويبرتافتن از حق در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار شانزدهم: بدعتگروي؛ برجستهترين ويژگي دشمنان حق
- گفتار هفدهم:ماهيت بدعتها و آثار زيانبارآن (1)
- گفتار هجدهم: ماهيت بدعت و آثار زيانبار آن(2)
- گفتار نوزدهم: بازشناسي برخي جلوههاي رفتاري ايمان و کفر
- گفتار بيستم:تفاوت بدعت با نوآوري و سنتگذاري
- گفتار بيست و يکم:تفاوت بدعت با احکام ثانويه و احکام حکومتي
گفتار ششم:
دوستي با هدايت يافتگان و پرهيز از هوسآلودگان
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمي وَمُشَارِکَةِ أَهْلِ الْهَوي وَصَارَ مِنْ مَفَاِتيحِ أْبْوَابِ الْهُدي وَمَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدي؛ از کوردلي و از انبازي اهل هوا و هوس بيرون آمده است و خود کليدي شده است گشايندة درهاي هدايت و هم قفلي بر درهاي هلاکت و سقوط.
دغدغههاي متفاوت دلدادگان دنيا و بندگان وارستة خدا
در گفتار پيشين گذشت که ممکن است محور افکار و انگيزههاي اصلي انسان در رفتار و حرکاتش شهوات و خواستههاي نفساني باشند: او با تلاش خود پول به دست ميآورد و آن را در راه ارضاي شهواتش صرف ميکند؛ درس ميخواند تا مدرک بگيرد و از آن در جهتي بهره برد که به ارضاي خواستههاي نفسانياش بينجامد؛ اگر پست و مقامي داشته باشد، از آن براي ارضاي هوسها و خواستههاي نفسانياش بهرهبرداري ميکند؛ و به هر روي، شهوات و هوسها چون حجاب و لباس او را احاطه کردهاند. اما
بندهاي که عزيز و محبوب خداست، لباس شهوات را از تن بيرون کرده است و حرکات و رفتارش براي ارضاي شهوات و هوسهايش نيست: او از خواستنيها و لذتهاي دنيا استفاده ميکند، اما آنها بر دل او احاطه ندارند و محور افکارش را تشکيل نميدهند و دغدغه اصلي و هدف زندگياش به شمار نميآيند. خواستنيها و لذتهاي دنيا براي او مانند رويه و پوشش شيريني است که گرداگرد دارويي تلخ قرار ميدهند تا تلخي آن را بپوشاند، يا شيرينياي است که پيش از خوراندن داروي تلخ در دهان کودک ميگذارند تا تلخي آن را احساس نکند، و منظور اصلي، مصرف داروست که به بهبود کودک ميانجامد.
هدف مؤمن عبادت و بندگي خداست، و اگر در پي عبادت خدا لذتي مادي نيز ببرد، نظير لذتي که از خوردن افطاري و سحري روزه ميبرد، به هيچ وجه غرض و هدف او نيست. وي حتي اگر ازدواج ميکند، غرضش درک لذت آميزش نيست. همة انبيا و اولياي خدا، جز حضرت عيسي و حضرت يحيي(عليهما السلام) که به دليل وضعيت خاص و استثناييشان موفق به ازدواج نشدندـ ازدواج کردند و از آميزش با همسر خود لذت ميبردند؛ اما اين التذاذ هدف آنان نبود. هدف آنان رسيدن به رضوان الاهي و محبت پروردگار بوده است و چون توجه به لذتها و شهوات انسان را از رضوان الاهي و محبت پروردگار باز ميدارد، آنان خود را از بند شهوات و لذتها رهانده بودند.
نکتة ديگري که در گفتار پيشين بدان پرداختيم اين است که وقتي انسان اسير هوسها و شهوات شد، غمها و دغدغههاي فراواني او را احاطه ميکنند. چنين کسي براي سير کردن شکمش هزار فکر و خيال در سر ميپرورد و لحظهاي از غم تأمين معاش خود آسوده نيست. تاجر براي رونق بخشيدن به تجارتش غمها و دغدغههاي فراواني دارد. او پيوسته در اين انديشه است که چه جنسي تهيه کند تا مورد اقبال مردم قرار گيرد؛ چگونه با رقباي خود کار کند؛ و کالايش را با چه قيمتي بفروشد که سود
بيشتري ببرد. کسي که ميخواهد ازدواج کند، يکسر در اين انديشه است که چگونه مقدمات ازدواج را فراهم کند، و... .
گاهي کسي براي رسيدن به پست و مقامي دهها سال زحمت ميکشد و مقدماتي را فراهم ميآورد، و وقتي به آن رسيد، همواره در اين فکر است که چگونه با رقبا کنار بيايد. به هر روي، هر امري از امور دنيا، دغدغهها و غم و غصههاي فراواني در پي دارد و کسي که به دنيا تعلق خاطر دارد، نميتواند از آنها رهايي يابد. اگر کسي رفتار و افکار اين افراد را رصد کند، ميبيند که چگونه در گرداب غم و غصهها دست و پا ميزنند. اما اگر انسان در پي هدفي برتر بود و به دنيا نگاه ابزاري داشت، خود را از دغدغههاي آن ميرهاند و همّ و غمّش را مصروف هدف اصلي خود ميسازد. او گرچه براي تأمين معاش و تأمين نيازهاي خود ميکوشد و به فعاليتهاي روزمرة دنيوي ميپردازد، چنان نيست که فکر آنها ذهنش را احاطه کند و شب و روزش را صرف دنيا کند؛ بلکه فکر او متوجه رسيدن به هدف اصلي است و لذت اصلياش نيل به کمال و قرب خداوند است، و در مسير انجام وظيفه و فراهم ساختن مقدمات آن هدف برتر، به فعاليتهاي دنيوي نيز ميپردازد. نظير کسي که ميخواهد به حج مشرف شود و همّ و غمّ او حضور در جوار خانة خدا و انجام مناسک حج است؛ وي گرچه در پي تهية ويزا و تأمين مقدمات سفر ميرود، اما توجه اصلي و همّ خويش را مصروف آنها نميکند.
بدين ترتيب کسي که خود را از بند شهوات و دام دنيا رهانيد، تنها يک دغدغه دارد و آن اينکه خداوند از او راضي شود، و جلب رضاي خدا محور اصلي فکر و حرکت و تلاش اوست، و ديگر امور، جلوههايي از همين هدف اصلي و مقدمات و راههاي طبيعي نيل به آن به شمار ميآيند. او اگر نماز ميخواند، روزه ميگيرد، زکات ميدهد، درس ميخواند و به مناجات ميپردازد، هدفش تنها جلب رضاي خداست و فکر و
توجه خود را محصور در مقدمات آن هدف نميسازد. او صبح که از خواب برميخيزد، تنها در اين فکر است که چه کند تا خداوند از او خشنود گردد. شبهنگام نيز وقتي به بستر ميرود و سر بر بالين مينهد، در اين انديشه است که آيا توانسته است رضايت خداوند را جلب کند يا نه. بنابراين روح خداخواهي در درون چنين کسي دميده شده و در تمام افکار و رفتارش تجلي و ظهور يافته است و به هيچ وجه دغدغه و همّ و غمّ دنيا بر قلب او مستولي نگشته است. نظير کسي که سر سفرة مهماني نشسته و ميخواهد از غذاهاي لذيذ و رنگارنگ آن تناول کند. طبيعي است که چنين فردي هنگام غذا خوردن فعاليتهايي انجام ميدهد. مثلاً قاشق را داخل غذا ميبرد؛ در دهان مينهد؛ غذا را ميجود و...؛ اما اصلاً ذهن او به اين رفتارها و حرکات توجهي ندارد. او اصلاً به اين نميانديشد که چند لقمه در دهان گذاشته است، و گرچه اين کارها را با اختيار و اراده انجام ميدهد، توجه چنداني به آنها ندارد. فکر او تنها معطوف آن است که از غذا لذت ببرد و خود را سير کند، و اگر انسان عاقبتانديشي نيز باشد، فکرش متوجه آن است که از آن غذا براي عبادت خدا و انجام وظايف و تکاليفي که براي او تعيين کرده است انرژي بگيرد.
پيراستگي دوستان خدا از کوردلي و انبازي با هوسرانان
مؤمن پاکنهاد فقط دل در گرو معبود دارد و هدفش تنها جلب رضاي اوست. وي گرچه بنابر اقتضاي زندگي، به کسب و کار، و حشر و نشر با ديگران ميپردازد، توجه و دغدغة اصلياش مصروف اين امور نميشود و از پراکندگي خواستههايش ميپرهيزد؛ زيرا اين پراکندگيها و چندگانهنگريها نمودهاي شرکاند. ثمرة کنار نهادن اين دلبستگيها و رهيدن از دام شهوات و خالي ساختن فکر و دل از دغدغههاي غير خدايي و توجه کامل به قرب حق و کسب رضوان الاهي، نجات از گمراهي و کوري
چشم درون است. از اين روي، حضرت دربارة دوستان محبوب و برگزيده خدا ميفرمايند:
فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمي وَمُشَارِکَةِ أَهْلِ الْهَوي؛ از کوردلي و از انبازي اهل هوا و هوس بيرون آمده است.
الف) توصيف کوردلان در قرآن
در آموزههاي ديني، کساني که بر اثر مخالفت با خداوند از نور هدايت محروم گشته و در ظلمت گناهان و تاريکي حجابهاي نفساني گرفتار آمدهاند، کور معرفي شدهاند. خداوند در وصف آنان ميفرمايد:
وَمَن كَانَ فِي هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً؛(1) و هرکه در اين [دنيا] کور[دل] باشد در آخرت [هم] کور[دل] و گمراهتر خواهد بود.
روشن است که منظور از کوري در اين آيه کوري چشم ظاهر نيست؛ بلکه منظور کوري دل و قرار گرفتن حجاب هوسها و گناهان در برابر دل و محروم ماندن از هدايت الاهي و درک حقايق متعالي است.
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ؛(2) آيا در زمين گردش نکردهاند تا دلهايي داشته باشند که با آن [به هوشياري پند را] دريابند يا گوشهايي که با آن [اندرز را] بشنوند؟ آري، چشمها[ي سر] نابينا نيست بلکه [چشم] دلهايي که در سينههاست کور و نابيناست.
در اين آيه با تعبيري ادبي آمده است که چشمهاي سر کور نميشوند و تنها چشم
1 . اسراء (17)، 72.
2 . حج (22)، 46.
دل کور ميگردد. اين بدان دليل است که نابينا عصايي دارد يا کسي هست که دست وي را بگيرد و او بدين وسيله ميتواند راه را بجويد و سالم به مقصد برسد. اما کسي که کوردل و محروم از نور هدايت باشد، جايگزيني براي چشم دل ندارد تا با آن مقصد را تشخيص دهد، و در نتيجه دچار انحراف و لغزش ميشود و در ورطة هلاکت ميافتد. چه بسا کساني نابينايند، اما دلشان روشن است و بِدان حقايقي را ميبينند که ديگران از مشاهدة آنها محروماند. نقل کردهاند مدرسة مروي تهران خادمي نابينا داشته که نيمهشب قرآن را در دست ميگرفته و تلاوت ميکرده است. در آغاز کسي از اين ماجرا خبر نداشته است، اما در نيمهشبي برخي از طلبهها که براي وضو گرفتن به حياط مدرسه رفتهاند، ديدهاند آن خادم نابينا نيمة شب قرآن را بر روي دست گشوده و با نوري که از چشمان او بر صفحات قرآن تابيده، قرآن تلاوت ميکند!
آري، از ديدگاه قرآن بينا کسي است که پيرامون خود و آثاري را که از گذشتگان و انسانهاي صالح و نيز گنهکاران بر جاي مانده بنگرد و عبرت بگيرد، و شنوا کسي است که نصايح و پند و اندرزها را بشنود و به آنها عمل کند. در برابر، کور واقعي کسي است که حقايق را نميبيند و از نور هدايت محروم شده، و لال و کر واقعي کسي است که شنوندة نصايح و پند و اندرز نيست و در نتيجه به تعقل و تفکر نميپردازد. خداوند در وصف مشرکان و کافراني که دل در گرو آيين باطل و شرکآلود پيشينيان خويش دارند، ميفرمايد:
وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ؛(1) و مَثَل [دعوتکنندة] کساني که کافر شدند چون مَثَل کسي است که به چيزي بانگ ميزند که نميشنود مگر خواندني و آوايي. کرند، لالاند و کورند؛ پس هيچ درنمييابند.
1 . بقره (2)، 171.
ب) نقش پيروي از هواي نفس در کوري چشم دل
از ديدگاه قرآن ريشة کوردلي، و ناشنوايي نصايح و سخنان حق، و نيز عدم تعقل و تفکر دربارة حقايق و امور عبرتآموز و فراموشي آخرت، پيروي از هواي نفس و خواست دل است. بر اين اساس، راه سالم ماندن قواي ادراکيِ دل و عقل، و نجات از تيرگيها و ظلمتها، و دستيابي به سعادت، پرهيز از هواي نفس است؛ چنانكه خداوند به حضرت داوود(عليه السلام) ميفرمايد:
يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ؛(1) اي داوود، همانا تو را در زمين خليفه (نمايندة خود) ساختيم. پس ميان مردم به راستي و درستي حکم کن و از خواهش نفس پيروي مکن که تو را از راه خدا گمراه ميگرداند. همانا کساني که از راه خدا گمراه شوند به سزاي آنکه روز حساب را فراموش کردند عذابي سخت دارند.
منظور از پيروي هواي نفس اين است که معيار و محرک انسان در رفتارهايش خواست دل باشد. پارهاي از تکاليفي که خداوند بر انسان واجب کرده است خوشايند دل او نيز هستند. مثلاً خداوند روزه را واجب کرده و انسان پس از انجام اين فريضه، از نشستن سر سفرة افطار و خوردن غذا لذت ميبرد؛ يا وقتي ميخواهد به تکاليف الاهي دربارة معاشرت و ارتباط با همسر عمل کند، ارتباط با همسر لذتبخش و خواستة دلش نيز هست. بيشک در اين موارد که محرک اصلي دستور و خواست خداوند است، ضميمه گشتن خواسته و درخواست دل نکوهيده و نامطلوب نيست. جايي پيروي از خواست دل نکوهيده و ناپسند است که محرک اصلي و معيار رفتار، خواست دل باشد و فرد آنچه را دلش بخواهد انجام دهد؛ هرچند خداوند او را از آن کار باز
1 . ص (38)، 26.
داشته باشد. او در اين صورت به دنبال خواست دل است و حلال و حرام خدا برايش يکسان است. او چون خواست خود را در عرض خواست خدا، و بلکه مقدم بر آن قرار داده، به نوعي، شرک ورزيده است. خداوند در اينباره ميفرمايد:
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛(1) آيا ديدي کسي را که هواي نفس خويش را خداي خود گرفته است و خدا از روي دانش گمراهش کرد و بر گوش و دلش مُهر نهاد و بر چشمش پرده افکند؟ پس کيست که او را پس از [فرو گذاشتن] خدا راه نمايد؟ آيا پند نميگيريد؟
وقتي چندينبار انسان از هواي نفسش پيروي کرد و رفتارش با خواهش و خواست دلش هماهنگ شد و پيروي از هواي نفسْ ملکه و محرک اصلي رفتار و حرکاتش گرديد، از درک حقايق عاجز ميماند و عقل و فکرش مغلوب هواي نفس شده، از فهم و درک صحيح باز ميماند. در برابر، اگر بر هواي نفس خود پاي نهاد و پرهيزکاري پيشه کرد، دريچههاي فهم و درک حقايق و راههاي رهايي از تنگناها به رويش گشوده ميشود:
وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا؛(2) و هر کس از خدا پروا کند، براي او راه بيرون شدن [از هر دشواري و اندوهي] پديد آرد.
نقش تقوا و استفادة صحيح از عقل در شناخت حقايق و مصالح
سرّ آنکه تقوا موجب درک حقايق، مصالح و منافع واقعي ميشود و در نتيجه انسان را از اشتباه در گزينش باز ميدارد، و در برابر، هواي نفسْ مانع درک حقايق و مصالح
1. جاثيه (45)، 23.
2. طلاق (65)، 2.
واقعي و انحراف از مسير حق ميشود اين است که هرکس تقوا دارد، عقلش سالم است و با تفکر و تعقل کارهايش را انجام ميدهد. او وقتي ميخواهد کاري را انجام دهد، بدون گرايشي خاص و بدون پيشداوري، نفع آن را با زيانش و مصلحت آن را با مفسدهاش ميسنجد و اگر نفع و مصلحت آن بيش از زيان و مفسدهاش بود انجامش ميدهد، وگرنه دست نگه ميدارد و از لذتهاي زودگذر آن چشم ميپوشد. اما اگر آدمي تقوا نداشت و تابع هواي نفس بود، هرچه دلش خواست و لذتي در آن ديد انجام ميدهد و منتظر تشخيص عقل نميماند. او حتي اگر دربارة رفتار خود بينديشد، چون انديشهاش با پيشداوري، قضاوت و پذيرش هواي نفس همراه است، معطوف لذتها و منافع احتمالي ميشود و زيانهاي آن رفتار را درنمييابد. حتي اگر کسي او را متوجه سازد که زيان رفتاري بيش از فايدهاش است و از وي بخواهد که به سنجش سود و زيان آن رفتار بپردازد، باز در مقام سنجش، نفع آن رفتار را بر زيانش ترجيح ميدهد. به تعبير ديگر، او عقل خويش را بر رفتارش حاکم نساخته و هرچه را دلش پسنديد و ترجيح داد مقدم ميدارد.
وقتي انسان به درستي از عقل خويش استفاده ميکند و بدون پيشداوري به سنجش سود و زيان رفتارش ميپردازد که تابع هواي نفس نباشد؛ زيرا در غير اين صورت، پيش از آنکه به عقل ميدان دهد تصميم ميگيرد و بدون در نظر گرفتن تشخيص عقل و مقايسة مصالح با مفاسد رفتار، و تنها به دليل خواست دل و رسيدن به لذتهاي موقتي، عمل ميکند. چنين شخصي اگر به بررسي رفتار خود بپردازد و مصالح آن را با مفاسدش مقايسه کند، يا آن کار را کاملاً مفيد و به سود خود مييابد يا زيانهايش را کمتر از منافعش ميبيند، و افزون بر اين، چنين کسي به دليل پيروي از هواي نفس، اسير وسوسههاي شيطاني است و شيطان لذت اندک را براي او بزرگ جلوه ميدهد و او را به انجام آن رفتار ترغيب ميکند:
وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛(1) ولي دلهايشان سخت شد و شيطان کارهايشان را در نظرشان بياراست.
تزيين و آراستگي رفتار به دست شيطان، موجب ميشود که قدرت تشخيص از عقل گرفته و چشم انسان به روي حقيقت بسته شود و گوش او پند و اندرزهاي اولياي خدا را نشنود. بر اين اساس، به تجربه دريافتهايم که گاه انسان ميپندارد که رفتاري لذت فراواني دارد و به همين دليل انجامش ميدهد، اما پس از پايان آن و ارضاي خواست دل، درمييابد که لذت آن کار اندک و حقير بوده، و در قبال لذتي حقير، مصالح و منافع بيشتري را از دست داده است.
آري، پيروي از هواي نفس موجب گمراهي انسان و انحراف او از مسير حق ميشود. کسي که نميتواند بر هواي نفس خود تسلط يابد، حتي اگر بخواهد کار خدايي کند و در راه او قدم بردارد، چون محرک اصلي او هواي نفس و شيطان است، تحت تأثير حيلهها و وسوسههاي شيطاني، عيب رفتار خود را نميبيند و ميپندارد که کار خوب و صالح انجام ميدهد و خدا را عبادت ميکند. اما بندة محبوب خدا و رسته از دام شهوات و اسارت شيطان، انگيزهاي جز کسب رضايت خداوند ندارد و پيش از هر کاري به تعقل و تفکر ميپردازد و مصلحت آن را با مفسدهاش، و منافع دنيوي و اخروياش را با زيانهاي دنيايي و آخرتياش ميسنجد و اگر منافع و مصالحش را بيشتر ديد بدان اقدام ميکند.
ممکن است از جملة «فخرج من العمي» استفاده شود که انسانها نوعاً کوردلاند؛ چون کوردلي برآيند و لازمة هواي نفس به شمار ميآيد که مقتضاي طبيعت و بُعد مادي وجود انسان است، و هرکس خود را از هوا و هوس رهانيد، از کوردلي خارج شده است و چشم دلش روشن ميشود و در نتيجه از مشارکت با هواپرستان دوري ميگزيند.
1 . انعام (6)، 43.
هدايتگري دوستان خدا و نشانههاي تشخيص رفتار صحيح
اگر امر بر انسان مشتبه شد و نتوانست درستي يا نادرستي رفتاري را تشخيص دهد، يا نتوانست تشخيص دهد که مصلحت و منفعت آن رفتار بيش از زيانش بوده، مورد رضايت خداوند است، دو نشانه و علامت ميتواند وي را از ترديد خارج ساخته، حقيقت را بنماياند. نشانة اول اينکه بنگرد آيا اگر لذت و شادکامي در آن رفتار نميبود انجامش ميداد؟ اگر او نزد خود لذت را ملاک ترجيح رفتار قرار نداد و به نظر خودش حس وظيفهگرايي وي را به انجام دادن آن رفتار واداشته و اگر لذتي نيز در آن نميبود وظيفة خود ميدانست که بدان اقدام کند، اما با اين حال ترديدش برطرف نشد، نوبت به نشانة دوم ميرسد، و آن اينکه بنگرد چه کساني از رفتار او خشنود ميشوند. آيا دنياپرستان، هوسآلودگان و بيبندوباران و کساني که به رعايت احکام شرع مقيد نيستند از رفتار او خوششان ميآيد، يا بندگان مؤمن و خودساختة خدا؟
وَصَارَ مِنْ مَفَاتيِحِ أبْوابِ الهُدي وَمَغالِيقِ أبْوَابِ الرّدي؛ و خود کليدي شده است گشايندة درهاي هدايت و هم قفلي بر درهاي هلاکت و سقوط.
روشن شد مؤمن دلباخته معبود که محرکش اطاعت خدا و هدفش کسب رضايت و خشنودي پروردگار است، نفس خويش را از کمند شهوات ميرهاند و از انبازي با هواپرستان و دنياخواهان ميپرهيزد و در پرتو نور هدايت الاهي، تاريکيها را از قلب خويش ميزدايد و دريچههاي فهم و درک انوار حق را به روي آن ميگشايد. او افزون بر آنکه خود نوراني ميشود و به مسير هدايت و نيل به تعالي و کمال رهنمون ميگردد، وسيلة هدايت ديگران و کليد گشايندة درهاي هدايت و رستگاري ميشود. او چون از گمراهي، هلاکت و تاريکي رسته است، خود قفلي ميشود بر درهاي گمراهي، و راه انحطاط را به روي ديگران ميبندد و آنان را به رهايي و سعادت راهنمايي ميکند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org