- مقدمة معاونت پژوهش
- گفتار اول:دوستان برگزيد خدا در پيکار با نفس
- گفتار دوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (1)
- گفتار سوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (2)
- گفتار چهارم:جلوه حيات انساني در دوستان خدا
- گفتار پنجم:دلدادگان خدا و رهيدگان از دام شهوات
- گفتار ششم:دوستي با هدايت يافتگان و پرهيز از هوسآلودگان
- گفتار هفتم:آستانه بندگي دوستان خدا و گام برداشتن در مسير حق
- گفتار هشتم:جلوه اخلاص و عدالتورزي در دوستان خدا
- گفتار نهم:عالمنمايان خودپرست در كلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار دهم: ويژگيهاي بدترينها در نگاه امير مؤمنان(عليه السلام)(1)
- گفتار يازدهم:ويژگيهاي بدترينها در نگاه اميرمؤمنان(عليه السلام) (2)
- گفتار دوازدهم:جلوههايي از انحراف و سوء استفاده از قرآن از ديدگاه امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار سيزدهم:دوستان و سرسپردگان شيطان در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار چهاردهم:انگيزهها و خاستگاههاي پذيرش آراي متضاد در حوزه دين
- گفتار پانزدهم:بازتاب انحرافات و رويبرتافتن از حق در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار شانزدهم: بدعتگروي؛ برجستهترين ويژگي دشمنان حق
- گفتار هفدهم:ماهيت بدعتها و آثار زيانبارآن (1)
- گفتار هجدهم: ماهيت بدعت و آثار زيانبار آن(2)
- گفتار نوزدهم: بازشناسي برخي جلوههاي رفتاري ايمان و کفر
- گفتار بيستم:تفاوت بدعت با نوآوري و سنتگذاري
- گفتار بيست و يکم:تفاوت بدعت با احکام ثانويه و احکام حکومتي
گفتار هفتم:
آستانه بندگي دوستان خدا و گام برداشتن در مسير حق
قَدْ أَبْصَرَ طَريقَهُ وَسَلَکَ سَبِيلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ، وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَي بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْيَقِيِن عَليَ مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ. قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فيِ أَرْفَعِ الأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَتَصْيِيرکُلِّ فَرْعٍ إِلَي أَصْلِهِ. مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ کَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ دَليِلُ فَلَواتٍ، يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَيَسْکُتُ فَيَسْلَمُ؛ راه هدايت را با روشندلي ديد و از همان راه رفت و نشانههاي آن را شناخت و از امواج سرکش لغزشها و سختيها گذشت. او از ميان همة دستاويزها به مطمئنترين آنها، و از ميان همة ريسمانها به محکمترينشان دست يافته و آن را فراچنگ آورده است. پس او از يقيني به روشني آفتاب بهرهمند است. نفس خود را در خطيرترين و بزرگترين امور فقط براي خداوند گماشته است: از صادر کردن هرچه بر او وارد شود و در بازگرداندن هر فرعي به اصل خود. او چراغ
تاريکيها، روشنيبخش تيرگيها، کليد درهاي بسته، برطرفکنندة دشورايها و راهنماي گمراهان در بيابانهاي سرگرداني است. سخن که گويد، آگاهي افزايد، و سکوت او سلامت و امنيت آرد.
رمز موفقيت دوستان خدا در زندگي و نيل به تعالي
در گفتارهاي پيشين پارهاي از ويژگيهاي بندگان برگزيدة خدا را در کلام امير مؤمنان(عليه السلام) از نظر گذرانديم و به تبيين و بررسي آنها پرداختيم. اکنون به بررسي و تفسير بخش ديگري از خطبة آن حضرت که شماري از ويژگيهاي متعالي بندگان برگزيدة خداوند در آن گرد آمده است، ميپردازيم. حضرت در ادامة خطبه ميفرمايند:
قَدْ أَبْصَرَ طَريقَهُ وَسَلَکَ سَبِيلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَيْ بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا.
از جمله ويژگيهاي بندة سالکْ زينت يافتن به نور بصيرت است، که به مدد آن، آگاهانه و هشيارانه تمام مسير سعادت خويش را ميپيمايد. حضرت در اين عبارت از واژة «أبصر» استفاده ميکنند که بيانگر نگاهي ژرف و عميق به همة ابعاد و زواياي مسير کمال و سعادت است.
پيشتر در راهها و مسير کاروانها بُرجهايي ميساختند و شبها بر بالاي آن چراغي مينهادند يا آتش ميافروختند تا کاروانها راه را گم نکنند. در زبان عرب به اين بُرجها که بر بلنداي آن آتش روشن ميکردند و نيز به فانوس دريايي که علامت و نشانه و وسيلة تشخيص راه در مسير کشتيهاست، و به طور کلي به هر نوع نشانهاي که براي راهنمايي رهگذران در راهها نصب ميشود، «مَنار» ميگويند. حضرت در کلام بلند خود ميفرمايند بندة محبوب خدا براي گذر از مسير پر پيچ و خم زندگي و نشيب و فرازهاي راه و درهها و لغزشگاههاي خطرناکي که پيش روي دارد و براي رسيدن به
مقصد نهايي، بايد به سلامت از آنها بگذرد، از نشانههايي استفاده ميکند که با آنها مسير گمراهي از مسير سعادت باز شناخته ميشود. اين نشانهها پيشوايان معصوماند که اگر سالک اليالله آنها را بشناسد و پيروي از آنان را سرلوحة افکار و رفتار خود سازد از گمراهي مصون ميماند و به سعادت و قرب الاهي نايل ميآيد.
آويختن دوستان خدا به ريسمان سترگ الاهي
آويختن به مطمئنترين دستاويز هدايت و محکمترين ريسمان نجات، ويژگي ديگر بندة برگزيدة خداست. قرآن نيز دربارة اين ويژگي ميفرمايد:
فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لَا انفِصَامَ لَهَا...؛(1) پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزي استوار که آن را گسستن نيست چنگ زده است.
يکي از معاني «عروة» دسته و دستگيرهاي است که بر روي ظروف تعبيه ميشود تا آن ظروف به راحتي حمل شوند و به آساني از دست انسان جدا نگردند. اما در اين آيه منظور از «عروة الوثقي» ظاهراً ايمان به خداوند و کفر به طاغوت است و در باطن به ولايت امير مؤمنان و فرزندان معصوم ايشان(عليهم السلام) تفسير شده است. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در اينباره فرمودهاند:
مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى الَّتيِ لاَ انْفِصَامَ لها فَلْيَسْتَمْسِكْ بِوِلَايَةِ أَخِي وَ وَصِيّي عَليِّ بْنِ أَبِيطَالِبٍ فَإِنَّهُ لاَ يَهْلِكَ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ وَ لا يَنْجُو مَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَادَاهُ؛(2) به ولايت برادر و جانشين من، علي بن ابيطالب(عليه السلام)
1 . بقره (2)، 256.
2 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 67، باب 4، ص 132، ح 1.
را دوست بدارد و ولايتش را بپذيرد هلاک نميگردد، و کسي که به او کينه ورزد و با او دشمني کند نجات نمييابد.
گرچه ممکن است انسان در موقعيتهاي آرام زندگي، به خود و رفتارهاي خوبش اطمينان داشته، خود را بهدور از انحرافات و لغزشها بيابد، و در نتيجه، خويش را نيازمند وسيلة نجات نبيند، اما واقعيت اين است که انسان همواره در معرض سقوط و لغزش است. او گاهي در مسير تندبادهاي زندگي و در موقعيتهاي بحراني همچون کسي است که بين زمين و آسمان رها شده است، يا چون کسي که در ميان امواج سهمگين گرفتار آمده و يا بر لب گودالي از آتش يا درهاي عميق قرار گرفته است که اگر دستاويزي نيابد، سقوط ميکند و نابود ميشود. پس حتماً بايد دستگيرهاي استوار و ريسماني محکم و ناگسستني در اختيارش قرار گيرد تا خود را از سقوط و هلاکت برهاند. اين دستگيره و ريسمان همان ايمان به خداست که انسان را در حصن مستحکم خويش نگاه ميدارد و مانع سقوط او در گرداب انحراف و گناه ميشود.
ما بر لب پرتگاه جهنم قرار داريم، و گناه، آستانة سقوط به جهنم است. گناهاني که با زبان، چشم و ديگر اعضا انجام ميشوند، موجب سقوط ما به آتش جهنم ميگردند و براي رهيدن از دام گناهان و نجات از سقوط بايد دل خويش را به نور ايمان روشن کنيم و با آويختن به اين دستگيرة مستحکم الاهي، زمينة سعادت و نيل به رضوان حقتعالي را فراهم آوريم. چنانكه کوهپيمايان و صخرهنوردان به وسيلة طنابهايي که به کوه و صخره نصب ميكنند، مانع سقوط و نابودي خويش ميشوند، ما نيز بايد به حبلالمتين الاهي، يعني قرآن، چنگ زنيم و رفتار و باورهاي خويش را به زيور آموزهها و دستورات قرآن بياراييم تا ما را از خطر سقوط در جهنم باز داشته، به ساحل امن و آرامشبخش سعادت و صراط مستقيم الاهي رهنمون شود. عمل به قرآن و اعتصام به خداوند پيوسته انسان را از سقوط و تباهي باز ميدارد و وي را به راه مستقيم سعادت و نيکبختي هدايت ميکند:
وَ منْ يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛(1) و هرکس به خدا تمسک جويد، قطعاً به راه راست هدايت شده است.
ما اغلب از نياز و تمسک به خداوند و عوامل هدايتي که برايمان در نظر گرفته است غافليم؛ اما حقيقت آن است که نياز به خداوند، نيازي واقعي، دايمي و حتي حياتيتر از نفس کشيدن است، و از اين روي، مؤمنان وارسته و بهويژه اولياي خداوند که چشم دلشان روشن و به سوي حقايق گشوده است، لحظهاي از خداوند غافل نميشوند و پيوسته به او توسل مييابند و از او ميخواهند که آنان را در حريم حمايت خويش قرار دهد و به خودشان وانگذارد.
بنابراين روشن شد که مسير سعادت و کمال انساني هموار، و پيمودن آن آسان نيست؛ بلکه راهي است دشوار و پرپيچ و خم. حکمت سختيها و فراز و نشيبهاي اين راه طولاني نيز وجود مراتب و درجات بينهايت براي انسانهايي است که در مسير کمال و قرب اليالله حرکت ميکنند. بايد راه خداوند بيکرانه و داراي مراتب بينهايت باشد تا در يک سوي آن افراد معمولي و با ظرفيت محدود قرار گيرند و در حد استعداد و ظرفيت محدود وجود خويش بخشي از آن را بپيمايند و از مواهب معنوي و مراتب خويش بهرهمند شوند، و در سوي ديگرِ آن شخصيتي چون امير مؤمنان(عليه السلام) قرار گيرد تا متناسب با استعداد و ظرفيت نامحدود وجودي خويش به مراحل نهايي مسير تقرب به خداوند راه يابد. همچنين اين راه بايد پرپيچ و خم و پرفراز و نشيب باشد تا راحتطلبان و عافيتجويان از حرکت در آن باز مانند و انسانهاي بلندهمت و مقاوم در آن گام بردارند و بتوانند از گردنهها و سراشيبيهاي اين راه پرخطر بگذرند و سالم به مقصد سعادت برسند. همچنين وجود سختيهاي اين راه ارزش عبادتهاي انبيا و اولياي خدا را آشکار ميسازد.
1 . آلعمران (3)، 101.
قطرهاي از يم فضايل امير مؤمنان(عليه السلام)
در مسير قرب الهي، شخصيت عظيمي چون امير مؤمنان(عليه السلام) به عاليترين مقام و منزلت دست يافت؛ منزلتي که نه فقط رسيدن به آن براي ديگران ممکن نيست، بَل اگر ما صد سال عمر ميداشتيم و آن را صرف شناخت و معرفت مقام و منزلت آن حضرت ميکرديم، نميتوانستيم به مقامي که ايشان در دوران کودکي و در طليعة بعثت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بدان دست يافتند معرفت يابيم، چه رسد که به مراتب نهايي معرفت و منزلت آن حضرت شناخت پيدا کنيم. آن حضرت از دوران کودکي و شيرخوارگي در آغوش پيامبر(صلى الله عليه وآله) جاي گرفت و در دامان ايشان پرورش يافت تا اينکه در بزرگسالي به چنان مقام و منزلتي رسيد که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:
ضَرْبَةُ عَليٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن؛(1) ضربة شمشير علي(عليه السلام) در جنگ خندق (که بر فرق عمرو بن عبدود فرود آورد) از عبادت همة آدميان و جنيان(2) برتر است.
چنين شخصيتي با آنهمه مجاهدت و جانفشاني در راه خدا و عبادتهاي بيشمار، که نقل کردهاند روزي هزار رکعت نماز ميخواندهاند، و نيز با آن همه احسان و دستگيري از فقرا و يتيمان، نيمهشبان از ترس عذاب الاهي به خود ميلرزيدند و ناله سر ميدادند. يکي از اصحاب آن حضرت به نام «ضرار» نزد معاويه بود و او از وي ميخواهد که دربارة امير مؤمنان(عليه السلام) سخن بگويد. ضرار در پاسخ ميگويد: من به چشم خود وي را در موقعيتهايي ديدم که پردة سياه شب همهجا گسترده بود و او در محراب عبادت ايستاده، در حالي که محاسن خويش را به دست گرفته بود و مانند مارگزيدهاي به خود ميپيچيد و اندوهمندانه ميگريست و ميگفت:
1. حسن بن محمد، ديلمي، ارشاد القلوب، ج 2، ص 215.
2. «الثقلين» در اين حديث شريف، ناظر به پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و ديگر امامان معصوم(عليهم السلام) نيست و آنان را دربر نميگيرد، بهويژه با توجه به اينکه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از امير مؤمنان(عليه السلام) برتر است.
يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكِ عَنِّي! أَبِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ! غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ، قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا. فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ؛(1)شيفتة من شدهاي؟ نه، هنوز نتواني که علي را بفريبي، هرگز، هرگز. جز مرا بفريب. من به تو نيازي ندارم و با سه طلاق تو را از خود راندهام تا بازگشتي نباشد. روزگارت کوتاه است و ارزشت اندک و آرزويت ناچيز. آه از کمي توشه و درازي راه و دوري سفر و سختي منزل.
حبّة عرني ميگويد: شبي را با نوف بکالي در صحن دارالامارة کوفه خوابيديم. پس از نيمهشب امير مؤمنان(عليه السلام) آهسته از داخل قصر به طرف صحن حياط آمد در حالي که وضعي غيرعادي و دهشتي فوقالعاده بر او مستولي بود، به طوري که نميتوانست تعادل خود را حفظ کند. با قامتي خميده، دست به ديوار گرفته بود و با کمک ديوار راه ميرفت و اين آيات را با خود زمزمه ميکرد:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(2) همانا در آفرينش آسمانها و زمين و آمدوشُد شب و روز خردمندان را نشانههاست. همان کسان که ايستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خداي را ياد ميکنند و در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند [و گويند:] پرودگارا، اين را به گزاف و بيهوده نيافريدي، تو پاکي [از اينکه کاري به گزاف و بيهوده کني] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
1 . نهج البلاغه، حکمت 74.
2 . آل عمران 190، 191.
آن حضرت پيوسته اين آيات را تلاوت ميکرد، در حالي که از خود بيخود شده بود و گويي هوش از سرش پريده بود. پس به من فرمود:
أَرَاقِدٌ أَنْتَ يَا حَبَّةَ أَمْ رَامِقٌ؟؛ حبه، خوابي يا بيداري؟
گفتم: بيدارم. تو که از هيبت و خشيت خدا چنين ميکني، پس واي به حال ما. آن حضرت چشمها را پايين انداخت و گريست و سپس فرمود:
يَا حَبَّةُ إِنَّ لِلّهِ مَوْقِفاً وَ لَنَا بَيْنَ يَدَيْهِ مَوْقِفٌ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا. يَا حَبَّةُ إِنَّ اللّهَ أَقرَبُ إِلَيَّ وَ إِلَيْكَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ. يَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَا يَحْجُبُنِي وَ لَا إِيَّاكَ عَنِ اللَّهِ شَيْءٌ؛(1) اي حبه، همانا برای خداوند توقفگاهي است و ما روزي در برابر خداوند نگاه داشته خواهيم شد و هيچ عملي از اعمال ما بر او پوشيده نميماند. اي حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزديکتر است و همانا هيچ چيز نميتواند بين ما و خدا حايل شود.
چنانكه گذشت، امير مؤمنان(عليه السلام) روزي هزار رکعت نماز مستحبي ميخواندند. ممکن است براي کساني که تصور ميکنند هر نمازي را بايد با شرايط و رعايت آداب خواند، اين پرسش مطرح شود که چطور آن حضرت با آنهمه اشتغال و فعاليت، هر روز و شب در محراب عبادت ميايستادند و هزار رکعت نماز به جاي ميآوردند؟ پاسخ اين است که رعايت شرايط و آداب نماز، مانند ايستادن رو به قبله، در نمازهاي واجب لازم است، و رعايت آنها در نمازهاي مستحبي واجب نيست. بنابراين نمازهاي مستحبي را ميتوان هنگام حرکت و کار کردن خواند، و رکوع و سجدة آن نمازها را ميشود با اشاره به جاي آورد. پس آن حضرت اگر کار خاصي نداشتند، نمازهاي مستحبي خود را با رعايت شرايط ميخواندند، وگرنه همزمان با کار در مزرعه و در هنگام دستگيري از فقرا و مستمندان و... نماز مستحبي نيز ميخواندند، چنانكه برخي علما هنگام حرکت و راه رفتن، نمازهاي نافله يا قضاي آنها را ميخواندند.
1 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 41، باب 101، ص 22، ح 13.
شکوه بندگي پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پيشگاه خداوند
در منابع روايي شيعه و اهل سنت آمده است که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آنقدر ميايستادند و نماز ميخواندند که پاهاي ايشان ورم ميکرد. در روايتي امير مؤمنان(عليه السلام) دربارة عبادتهاي بيشمار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ميفرمايند:
وَلَقَد قام رسولالله(صلى الله عليه وآله) عَشْرَ سِنِينَ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ حَتَّى تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ يَقُومُ اللَّيْلَ أَجْمَعَ حَتَّى عُوتِبَ فِي ذَلِكَ فَقَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «طه *مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»(1) بَلْ لِتَسْعَدَ بِهِ؛(2) همانا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در طي بيست سال براي عبادت و نماز آنقدر برپا ايستادند که پاهايشان تاول زد و رُخسارشان زرد گشت. آن حضرت تمام شب را به عبادت ميپرداخت تا اينکه مورد عتاب قرار گرفت و خداوند به ايشان فرمود: «طه، قرآن را بر تو نازل نکرديم تا خود را به رنج و زحمت افکني» بلکه آن را نازل کرديم تا بِدان به سعادت برسي.
خانة سادة پيامبر چندين اتاق داشت که هرکدام از آنها متعلق به يکي از همسران ايشان بود و آن حضرت هر شب را در اتاق يکي از همسران خود سپري ميکردند. يکي از شبهايي که پيامبر در اتاق عايشه به سر ميبردند، آنقدر به عبادت و قيام پرداختند که عايشه گفت: اي رسول خدا، با اينکه خداوند در گذشته و آينده گناهي را براي شما ثبت نکرده چرا اينقدر خود را به زحمت ميافکنيد؟ آن حضرت پاسخ دادند:
يَا عَايِشَةُ ألَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً؛اي عايشه آيابندة سپاسگزار خدا نباشم؟
ما جز در مواردي که کمبودي در زندگي خود مشاهده کنيم، به نياز خود به خداوند توجه نداريم و از اينکه دربارة حيات مادي و نيز حيات معنويمان و هدايت به تعالي و
1. طه (20)، 1 2.
2. محمدباقر مجلسي، همان، ج 71، باب 61، ص 26، ح 3.
3. محمد بن يعقوب کليني، اصول کافی، ج 2، ص 95، ح 6.
کمال سراپا نياز به خداونديم غافليم. اما اولياي خدا و بهويژه رسولالله(صلى الله عليه وآله)، که در عاليترين مرتبة انسانيت و قرب الاهي قرار دارد، با همة وجودْ خود را نيازمند هدايت و دستگيري خداوند ميديدند و با آنهمه مناجات و عبادت، با ناله و زاري از او ميخواستند که لحظهاي ايشان را به خودشان وانگذارد و از هدايت خود محروم نسازد. امام صادق(عليه السلام) ميفرمايند رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شبي در خانة همسر خود، ام سلمه، به سر ميبردند. نيمهشب ام سلمه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را در بستر خود نيافت. حس حسادت زنانه در درونش شعله کشيد و برخاست و به جستوجوي آن حضرت پرداخت تا اينکه ايشان را در گوشهاي از خانه يافت که ايستاده و دستها را به سوي آسمان بلند کردهاند و ميگريند و ميگويند:
أَللّهُمَّ، لا تَنْزَعُ مِنِّيِ صَالِحَ ما أَعْطَيْتنيِ أَبَداً، أَللَّهُمَّ لا تُشْمِتْ بِي عَدُوّاً وَ لا حَاسِداً أَبَداً، أَللّهُمَّ وَ لا تَرُدَّنيِ فيِ سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنيِ مِنْهُ أَبَداً، أَللّهُمَّ وَ لا تَكِلْنيِ إِلىَ نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً؛ خدايا، هرگز نعمتهاي شايستهاي که عطايم کردهاي از من نستان. خدايا، هرگز مرا خار نساز تا دشمن و حسود، بر من شاد گردد. خدايا، هرگز مرا گرفتار بدي و مصيبتي که از آن نجاتم دادهاي باز مگردان. خدايا، هرگز به قدر چشم برهمزدني نيز مرا به خود وامگذار.
ام سلمه با شنيدن سخنان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) گريهکنان برگشت. رسول خدا نيز با شنيدن صداي گرية او نزد وي آمد و فرمود: ام سلمه، چه چيز تو را گريانده است؟ او گفت: پدر و مادرم فداي تو باد. اي رسول خدا چرا نگريم، با اينکه مينگرم به منزلت و مقام متعالي شما نزد خداوند و اينکه گناهان گذشته و آينده شما را خداوند بخشيده، ولي با اين حال شما از خداوند ميخواهيد دشمنتان را بر شما شاد مگرداند و شما را به بدي و مصيبتي که از آن نجاتتان داده گرفتار نسازد و نعمتهاي شايستهاي که ارزانيتان ساخته از شما نستاند و شما را يک چشمبرهمزدن نيز به خود وانگذارد. آن حضرت فرمود:
يَا أَمَّ سَلَمَةِ وَمَا يُؤْمِنُنِي؟ وَإِنَّمَا وَكَّلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنِ مَتى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنِ وَکَانَ مِنْهُ مَا كَانَ؛(1) اي ام سلمه، چگونه من به خود مطمئن شوم، و حال آنکه خداوند يک چشم برهمزدن يونس را به خود وانهاد و آنچه نميبايست انجام دهد مرتکب شد.
وقتي رسول خدا(صلى الله عليه وآله) که مقامات و کمالات نامتناهي دارد و سرآمد همة ملائکه و پيامبران و انسانهاست، لحظهاي نميتواند بر خود تکيه کند و از خداوند ميخواهد که در راه دشوار قرب به خويش لحظهاي وي را به خود واننهد، ما چطور با عبادتهايي اندک به خود ميباليم و فراموش ميکنيم که در آغاز راهيم؟ و فراموش ميکنيم که مسير سعادت و هدايت الاهي، راهي پرپيچ و خم است، و تنها با موفقيت در آزمونهاي سخت الاهي و صبر و استقامت ميتوانيم به مقصد دست يابيم؟
بيش از پنجاه سال پيش که ما تازه به قم آمده بوديم، يکي از دوستان که در فاجعة هفتم تير شهيد شد، در تهران خدمت مرحوم آيتالله شيخ محمدتقي آملي رسيده بود و از ايشان درخواست توصيه و دستورالعمل اخلاقي کرده بود. آن مرحوم به دوست ما فرموده بودند: آيا ميداني پيمودن راهي که در نظر داري چقدر دشوار است؟ آيا خودت را براي پيمودن اين راه دشوار آماده کردهاي؟ پيمودن و حرکت در اين راه چون کندن کوه با مژه چشم است!
ما بايد دشواريها و سختيهاي راه طولاني بندگي خدا را بشناسيم تا اولاً، در آغاز راه مغرور نشويم؛ و ثانياً، بر اين باور نباشيم که در راهي کوتاه و آسان قرار داريم که وقتي برخلاف باور و انتظارمان دشواريهاي راه و طولاني بودن آن را دريافتيم، سرخورده و نااميد شويم. البته سختي راه نبايد ما را از حرکت باز دارد و بايد با عزمي راسخ و با ياري خواستن از خداوند در مسير بندگي معبود خويش حرکت کنيم و باور داشته باشيم که خود نميتوانيم آن راه را بپيماييم، اما با ياري خداوند آن راه براي ما هموار و آسان ميگردد.
1 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 16، باب 9، ص 217، 218، ح 6.
خورشيد يقين، روشنگر و آرامشبخش دوستان خدا
فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ؛ پس او از يقيني به روشني آفتاب بهرهمند است. او نفس خود را در خطيرترين و بزرگترين امور فقط برای خدا برپا داشته است، از صادر کردن هرچه که بر او وارد شود و در گرداندن هر فرعي به اصل خود.
مطالعه و کسب دانش، عقل انسان را ميپرورد و بر اندوختههاي او ميافزايد، اما او را به ساحت يقين نميرساند و سرگردانيها و شبهات را از دل او نميزدايد. سرگردانيها و شبهات در پرتو افاضة نور يقين و به مدد خداوند از جان و دل مؤمن زدوده ميشوند. چنانكه با تابش نور خورشيد همهجا روشن ميشود و نقطهاي تاريک در زمين باقي نميماند، خورشيدِ يقين، دل مؤمنِ واصل به معرفت خدا را از حيرتها و ابهامها و تاريکيهايي که ديگران را از حرکت باز ميدارد، ميرهاند و در اعماق دل او آرامش و اطمينان به مسيري که در پيش روي دارد پديد ميآورد؛ وسوسهها و ترديدها به نهانخانة نوراني دل او راه نمييابند؛ و خورشيد بصيرت الاهي همة حقايق را بر او آشکار ميسازد و راه حق و سعادت را به روشني به او مينماياند. گاهي حوادثي سهمگين رخ ميدهد که آرامش را از افراد ميستاند و آنان را آشفتهخاطر و پريشان ميسازد؛ اما سالکان راه خدا که دلشان به نور يقين روشني يافته است، در برابر اين حوادث کاملاً آرام و خونسردند و واکنش خاصي نشان نميدهند. شايد برخي گمان کنند که آنان از حوادث پيرامون خود اطلاعي ندارند، و از اين روي، به آنها بياعتنايند؛ اما چنين نيست، و آرامش و اطمينان خاطر آنها برخاسته از آگاهي به سير حوادث و فرجام کارهاست. نگراني و اضطراب در ديگران برخاسته از آن است که نميدانند چه رخ داده و فرجام کار چه خواهد بود؛ اما براي کسي که حقايق پيرامون خود را
ميشناسد و به زنجيرة حوادث و فرجام آنها آگاهي و يقين کامل دارد، دليل منطقي براي اضطراب و نگراني وجود ندارد.
از ميان شخصيتهاي بزرگي که ما با آنان برخورد داشتيم، مرحوم آيتالله بهاءالديني، رضوان الله عليه، از اين ويژگي کاملاً برخوردار بودند. ايشان در برابر حوادث و رخدادهاي سخت خم به ابرو نميآوردند و با آرامش و اطمينان خاطري ستودني با حوادث روبهرو ميشدند. همچنين حضرت امام(رحمه الله) که در سختترين حوادثي که براي مردم ايران رُخ ميداد، از جمله در واقعة پانزده خرداد، چون کوه استوار بود و آن حوادث ذرهاي اضطراب، ترس و نگراني در ايشان پديد نميآورد، و با ايمان مستحکمي که داشتند با آرامشخاطرِ بسيار با رخدادها برخورد ميکردند. پس از فاجعة پانزده خرداد و کشتارهاي رژيم سفاک پهلوي در قم و تهران و ساير شهرها، مأموران رژيم شبانه به خانة امام ريختند و ايشان را دستگير کردند. پس از آن ماجرا، امام فرموده بودند: در آن وقايع، من لحظهاي نترسيدم و حتي افسران و مأموران رژيم که ما را به تهران ميبردند، از ترس ميلرزيدند ولي من هيچ نگراني و ترسي از فرجام کار نداشتم.
کسي که به سختيها و فراز و نشيبهاي راه خدا آشناست و خداوند نور يقين را بر قلبش تابانده و او از دام وسوسههاي شيطاني رهيده است، ميتواند مشعل فروزاني براي هدايت ديگران شود و راهگشاي ديگران در مسير کمال و نيل به سعادت گردد و در پرتو حقايقي که برايش آشکار شده، به شبهات و پرسشها پاسخ گويد و نيازهاي معرفتي و علمي ديگران را برطرف سازد. اگر مردم در گزينش راهنماي خويش دقت نکنند، چه بسا به دام شياطين و شبههافکنان افتند، و آنان به جاي راه هدايت، مسير گمراهي و هلاکت را به ايشان معرفي کنند و کاخ اعتقادات و باورهاي صحيح آنان را ويران سازند. پس بايد در شناسايي کساني کوشيد که با حيات انساني آشنايند و با معيارهاي صحيح و در پرتو نور يقين، مسير هدايت را ميشناسند و نيز از کژراهههايي
که بر سر راه سعادت وجود دارند، آگاهاند؛ زيرا آنان با تکيه بر توانمنديهاي معرفتي خويش و با اطمينان کامل، به پرسشهاي ديگران پاسخ ميگويند و آنان را از خطورات و الهامات الاهي که بر قلبشان تابيده برخوردار ميسازند و با شناخت اصول و قواعد کلي دين، به استخراج فروع، احکام و مسائل جزئي ميپردازند.
دوستان خدا مشعل هدايت ديگران
امير مؤمنان(عليه السلام) در پايان اين فراز از خطبه، در مقام بيان شمار ديگري از ويژگيهاي بندگان برگزيدة خدا ميفرمايند:
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ؛ او چراغ تاريکيها، روشنيبخش تيرگيها، کليد درهاي بسته، برطرفکنندة دشواريها و راهنمای گمراهان در بيابانهاي سرگرداني است. سخن که گويد، آگاهي افزايد و سکوت او سلامت و امنيت آرد.
سالک و رميده از دام علايق مادي، که خداوند قلبش را با نور يقين روشن گردانيده است، نميتواند به روشنايي درون خويش بسنده کند و به زدودن تاريکي از دل ديگران نپردازد. بنابراين او مشعل فروزاني است که انوار علم را بر دلهاي تاريک ميتاباند و تيرگيها و شبهات را از ضمير جاهلان ميزدايد و راههاي پنهان و پوشيدة معارف و احکام مبهم و ناشناخته را نشان ميدهد و ميگشايد. چنانكه سطح کوير يکنواخت و بينشانه است و تشخيص راه اصلي دشوار، و با وزش طوفاني گرد و خاک سطح جاده را ميپوشاند و اثري از آن باقي نميگذارد. همچنين در بيابان، تشخيص راههاي فرعي و نيز بيراههها از راه اصلي دشوار است و رهپيمايان براي اينکه به سلامت از آن بگذرند، نيازمند راهنمايي هستند که کاملاً به مسيرها آشنا باشد و آنان را براي گذر از بيابان ياري کند. در غير اين صورت راه را گم ميکنند و بر اثر گرسنگي، تشنگي و گرما از
پاي درميآيند. تشخيص مسير سعادت و نيل به کمال نيز همچون يافتن راه کويري دشوار است و گرداگرد آن را راههاي انحرافي و شبهاتي فرا گرفتهاند که انسان را به گمراهي و غفلت از حق ميافکنند. با توجه به وجود همين راههاي انحرافي و شبهات فرارويِ جويندة سعادت است که برخي مکاتب فلسفي، شکگرايي و نسبيتگروي را ترويج ميکنند و بر اين باورند که انسان نميتواند به يقين دست يابد و راه صحيح را تشخيص دهد و همواره در شک و حيرت باقي ميماند. بنابر آنچه گفتيم، انسانهاي عادي و ناآگاه از دشواريها و بيراهههايي که سر راه مقصد نهايي وجود دارند، نيازمند راهنماي راهآشنايي هستند که دست آنان را بگيرد و از ميان شبهات، انحرافات و وسوسههاي رهزنان انديشه، به نور هدايت و حق رهنمون سازد. نکتة آخر نيز اينکه بندة شايسته و برگزيدة خدا چنان سخن نميگويد که مخاطبانش نفهمند. او مقصود خود را در لفاظيها، اصطلاحات و شطحياتي که فهم آنها براي مخاطبان دشوار است نميپوشاند. او هرگاه سکوت را وظيفه و موجب نجات از لغزشهاي زبان تشخيص دهد، سکوت ميکند.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org