- مقدمة معاونت پژوهش
- گفتار اول:دوستان برگزيد خدا در پيکار با نفس
- گفتار دوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (1)
- گفتار سوم:اندوه و ترس، لباسي بر قامت دوستان خدا (2)
- گفتار چهارم:جلوه حيات انساني در دوستان خدا
- گفتار پنجم:دلدادگان خدا و رهيدگان از دام شهوات
- گفتار ششم:دوستي با هدايت يافتگان و پرهيز از هوسآلودگان
- گفتار هفتم:آستانه بندگي دوستان خدا و گام برداشتن در مسير حق
- گفتار هشتم:جلوه اخلاص و عدالتورزي در دوستان خدا
- گفتار نهم:عالمنمايان خودپرست در كلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار دهم: ويژگيهاي بدترينها در نگاه امير مؤمنان(عليه السلام)(1)
- گفتار يازدهم:ويژگيهاي بدترينها در نگاه اميرمؤمنان(عليه السلام) (2)
- گفتار دوازدهم:جلوههايي از انحراف و سوء استفاده از قرآن از ديدگاه امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار سيزدهم:دوستان و سرسپردگان شيطان در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار چهاردهم:انگيزهها و خاستگاههاي پذيرش آراي متضاد در حوزه دين
- گفتار پانزدهم:بازتاب انحرافات و رويبرتافتن از حق در کلام امير مؤمنان(عليه السلام)
- گفتار شانزدهم: بدعتگروي؛ برجستهترين ويژگي دشمنان حق
- گفتار هفدهم:ماهيت بدعتها و آثار زيانبارآن (1)
- گفتار هجدهم: ماهيت بدعت و آثار زيانبار آن(2)
- گفتار نوزدهم: بازشناسي برخي جلوههاي رفتاري ايمان و کفر
- گفتار بيستم:تفاوت بدعت با نوآوري و سنتگذاري
- گفتار بيست و يکم:تفاوت بدعت با احکام ثانويه و احکام حکومتي
گفتار چهاردهم:
انگيزهها و خاستگاههاي پذيرش آراي متضاد در حوزه دين
تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً. وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ، أَفَأَمَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِالاِخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ؟ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ؟ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ(صلى الله عليه وآله) عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ»(1) وَ فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا
1. انعام (6)، 38.
كَثِيرًا»(1) وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ؛(2)
قضيهاي را براي داوري نزد عالم و قاضي برند و او به نظر خود فتوا دهد و حکم صادر کند؛ آنگاه همان قضيه نزد قاضي و عالمي ديگر مطرح شود، ولي او برخلاف اولي نظر دهد؛ پس قاضيان نزد امامي که آنان را به قضاوت نشانده است گرد آيند و او همة نظرها را تأييد کند. اين چه قضاوتي است؟ خدا، پيامبر و کتابشان که يکي است. آيا خداوند به اختلاف فرمانشان داده است و اينان خدا را فرمان بردهاند؟ يا خداوند از اختلاف نهيشان فرموده است و اينان نافرمانياش کردهاند؟ يا خداوند سبحان ديني ناقص فرستاده و از آنان براي اتمام آن کمک خواسته است؟ يا آنان انبازان خدايند که هرچه بخواهند بگويند و او ميبايد راضي شود؟ يا دين کاملي فرو فرستاده، ولي پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تبليغ و بيان آن کوتاهي کرده است؟ در حالي که خداوند ميفرمايد: «هيچ چيزي را در کتاب فرو نگذاشتهايم» و در قرآن بيان هر چيزي هست؛ و همو يادآور شده است که آيات قرآن يکديگر را تصديق کنند و در آنها اختلاف و ناهماهنگي نيست و از اين روي فرمود:«اگر قرآن از طرف غيرخدا نازل ميشد، اختلاف زيادي در آن مييافتند». همانا ظاهر قرآن زيبا و باطن آن ژرف و ناپيداست؛ شگفتيهاي آن تمام نشدني و ناشناختههايش پايانناپذير است؛ و تاريکيها جز بدان روشن نگردد.
1. نساء (4)، 82.
2. نهج البلاغه، خطبه 18.
شکوه امير مؤمنان(عليه السلام) از شيوه فاسد قضاوت در روزگار خويش
در گفتارهاي پيشين به بررسي ويژگيهاي بندگان محبوب و برگزيدة خدا پرداختيم. سپس بررسي ويژگيهاي خشمانگيزترين بندگان را که در بخش نهايي خطبة 87 و خطبة هفدهم و هفتم مطرح شده بود پي گرفتيم. اينک در ادامة آن بحثها به بررسي خطبة هجدهم ميپردازيم که در آن مصاديق و نمونههاي عيني عالمنمايان خودپرست مطرح شده است. ذکر اين نمونههاي عيني در سخنان امير مؤمنان(عليه السلام) حاکي از آن است که حضرت از شيوهاي نادرست در زمانة خويش شکوه ميکنند و آنچه از آن سخن گفتهاند امري فرضي و خيالي و غيرواقعي نيست. چنانكه در آغاز گفتار پيشين گفتيم، بر اساس ساختار خطبهها و بيانات امير مؤمنان(عليه السلام) در کتاب تمام نهج البلاغه، خطبههاي هفدهم و هفتم و هجدهم، به ترتيب بخشي از خطبة 24 آن کتاب را تشکيل ميدهند، و بر اساس اين چينش، مجال بررسي ادامة آن خطبه و خطبة هجدهم نهجالبلاغة مرحوم سيد رضي فرا رسيده است.
حضرت در نخستين بخش ميفرمايند:
تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ.
حضرت از اوضاع زمانة خود شکوه ميکنند و به نکوهش عالمنمايان و قضات جاهل و نادان ميپردازند که بر اساس حدس و دريافت شخصي و رأي خود، يا غرضهاي سودجويانه در موضوع و قضية واحدي قضاوتهاي متفاوتي ميکنند و زحمت کشف حقيقت و قضاوت صحيح را بر خود هموار نميسازند. آنان با اينکه از نعمت و فيض وجود امير مؤمنان(عليه السلام) که امام معصوم و عالم به همة حقايق و علوم بود و در آشنايي به قرآن و فقه و قضاوت سرآمد زمان خويش بود و حتي خلفاي معاصر
ايشان مرجعيت علميشان را پذيرفته بودند و هرگاه در امور مملکتي و داوري به بنبست ميرسيدند از آن حضرت کمک ميخواستند، براي رسيدن به رأي قطعي به آن حضرت مراجعه نميکردند. اسفبارتر اينکه آن قاضيان فاسد و نادان وقتي داوريهاي متفاوت خود را که بر اساس رأي شخصي و هواي نفس و بدون حجت شرعي صورت گرفته بود، بر خليفه و کسي که آنان را به سمت قضاوت و داوري گمارده بود عرضه ميکردند، آن رهبر نادان که سمت رهبري بر جامعة اسلامي را بر اساس ضوابط صحيح به دست نياورده و خوي خودپرستي و زدوبندهاي سياسي او را به آن مسند رسانده بود، همة آراي متفاوت و متضاد را تصديق و تصويب ميکرد. در صورتي که منابع حکم، يعني قرآن و سنت، يکي است و مهمتر از همه، مفسر واقعي قرآن و سنتِ رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، يعني امير مؤمنان(عليه السلام) حضور داشت و با دسترس به اين منابع ارزشمند، ممکن نبود جويندگان حقيقت به قضاوتهاي متفاوتي برسند.
عدم دستيابي به احکام قطعي در زمان غيبت معصوم
روشن است که اين نکوهش، ناظر به زمان معصوم است؛ زماني که افراد ميتوانستند با مراجعه به امام، به احکام واقعي الاهي يقين پيدا کنند. بنابراين در آن زمان، کوتاهي در به دست آوردن حجت قطعي پذيرفته نبود. اما در زمان غيبت معصوم، که جز در موارد محدودي دستيابي به يقين در احکام واقعي ممکن نيست، اختلاف در فتواها و قضاوتها که البته در استخراج آنها ضوابط و قواعد استنباط و اجتهاد صحيح رعايت شده باشد طبيعي و موجّه است. ادلهاي که در عصر غيبت در اختيار فقها قرار دارند، اغلب از ظن معتبر فراتر نميروند. فقيهان نيز با مراجعه به ظواهر قرآن که ادلهاي ظني به شمار ميآيند و نيز روايات (که پارهاي از آنها به لحاظ سند اشکال دارند و در مواردي در مدلولها و مضمونهاي آنها تعارض و اختلاف وجود دارد) و با به کار بستن تمام توان علمي و
اجتهادي خود ميکوشند تا حکم الاهي را استخراج کنند. اما با توجه به اينکه ادلة معتبر از حيث مضمون و دلا(عليه السلام)ت يکسان نيستند، در مواردي فقها به آرا و فتاواي متفاوتي ميرسند و خداوند براي تسهيل در کار مکلفان، در عصر غيبت، آنها را معتبر و حجت شرعي و ظني براي مکلفان قرار داده است. بر اين اساس، در زمان غيبت اگر کسي با استناد به فتواي خود يا فتواي مرجع تقليدش حکمي متفاوت با حکم صادر شده از سوي قاضي ديگر صادر کرد، مشمول اين نکوهش امير مؤمنان(عليه السلام) نيست.
البته در دوران غيبت معصوم اگر حکومت اسلامي استقرار يافت، با توجه به اينکه اختلاف فقها در احکام اجتماعي و اختلاف در قضاوت موجب نابساماني در امور مردم و اختلال و هرجومرج در نظام قضايي و ادارة جامعه ميشود، همگان ميبايد به احکام و آراي حاکم اسلامي تن دهند و محاکم قضايي بر اساس قوانين ثابت و رسميِ مورد پذيرش حاکم اسلامي عمل کنند. در زمينة احکام اجتماعي، يکي از ادله بر ضرورت وجود حاکم اسلامي و وليّ امر مسلمين، رفع اختلافات و جلوگيري از نابسامانيها و هرجومرجهايي است که از ناحيه آرا و فتاواي مختلف، در زمينة مسائل اجتماعي، رخ ميدهد.(1)
نهي از اختلاف در دين در قرآن
در برخي آيات قرآن، اختلاف در دين و کتاب الاهي نکوهش شده، و خاستگاه آن، ستمورزي و بدخواهي معرفي شده است:
وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...؛(2) و در آن [کتاب] اختلاف نکردند مگر همان کسان که آن [کتاب] بديشان داده شده
1. با معتبر و حجت گشتن رأي وليّ امر مسلمين بر همة مردم و از جمله مراجع تقليد، از هرجومرج و اختلال در نظام جامعه جلوگيري ميشود.
2. بقره (2)، 213.
بود، پس از حجتهاي روشني که به آنان رسيد، به سبب بدخواهي و ستمي که در ميانشان بود.
خداوند در آيهاي ديگر ميفرمايد:
إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلَامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...؛(1) همانا دين [راست و درست] نزد خدا اسلام است و کساني که کتابشان دادهاند [جهودان و ترسايان] اختلاف نکردند، مگر پس از آنکه علم براي آنان [حاصل] آمد، از روي بدخواهي و حسد ميان خويش.
حال با توجه به نکوهش قرآن در اينباره، چگونه در عصر معصوم، کساني زحمت مراجعه به معصوم و پرسش از رأي و نظر قطعي دين را بر خود هموار نکردند و به سبب ناداني و بيخبري از احکام اسلام، خود به صدور احکام مختلف دست زدند؟ چگونه کسي که خود را خليفه و رهبر مسلمانان ميدانست بدون ضابطه چنين کساني را براي قضاوت گمارده بود، و نيز پس از آنکه ايشان براي قضيهاي واحدْ احکام متفاوت صادر ميکردند، همة آنها را تأييد ميکرد؟ با آنکه دين يکي است و در قرآن و سنت اختلافي نيست، چرا رهبر و حاکم آشناي به احکام و حدود الاهي به تأييد احکام متفاوت قضات ميپرداخت؟ بيترديد تأييد بيضابطة آن خليفه ناشي از عدم صلاحيت و عدم آشنايي با احکام و حدود الاهي و فقدان تشخيص رأي صحيح از رأي نادرست بود، که در اين صورت اين پرسش مطرح ميشود که چرا کسي که صلاحيت و شايستگي حکومت بر مسلمانان را نداشت بر آن مسند مهم تکيه زده بود؟
حال در چنين اوضاعي امير مؤمنان(عليه السلام) به نکوهش قضاتي ميپردازند که قوانين و احکام الاهي را فرا نگرفتهاند تا در مقام قضاوت، آن احکام را بر مصاديقشان تطبيق
1. آلعمران (3)، 19.
دهند و ناآگاهانه و از سَرِ مسامحه رأي ميدهند. اسفبارتر آنکه کساني حکم واقعي و صحيح را ميدانند و به عمد برخلاف آن فتوا ميدهند و حکم صادر ميکنند. آنگاه کسي که خود را رهبر و امام جامعه ميداند و رئيس قضات است به جاي اينکه بر قضات نظارت داشته باشد و حکم صحيح را تأييد و احکام نادرست را نقض کند و به توبيخ و مجازات کساني بپردازد که در امر قضاوت کوتاهي کردهاند، همة احکام متضاد و متفاوت را تأييد و تصويب ميکند. چنين رفتاري ناشي از بيبهرگي از علم و ناآشنايي با قضاوت است، و چنين کسي شايستگي رهبري بر مسلمانان را ندارد و بهناحق بر آن جايگاه والا تکيه زده است. او اگر عالم و آشناي به موازين قضايي بود، نميبايست همة احکام صادر شده را تأييد ميکرد. او ميبايست احکام نادرست را نميپذيرفت و قضات بيکفايت را توبيخ و سرزنش ميکرد. همچنين اگر به موازين قضا آشنايي نداشت، ميبايست نظارت بر قضات را به کارشناسان قضا ميسپرد تا آنان بر اساس موازين قضايي و حقوقي به بررسي آراي صادر شده ميپرداختند؛ نه اينکه خود بيهيچ توجيه علمي و عقلي همة قضات و احکام آنان را تأييد کند، و در نتيجه باعث پايمال شدن حقوق مردم شود. بيشک در پي قضاوتهاي نادرست، حقوقي پايمال و خونهايي به ناحق ريخته ميشود.
بر اين اساس، امير مؤمنان(عليه السلام) با توجه به خسارتهاي جبرانناپذير آن قضاوتهاي ناصواب و تأييد آنها از سوي کسي که به ناحق خود را خليفة مسلمين ميدانست، زبان به اعتراض ميگشايد و به نکوهش رفتار خليفه و قضات ناصالح ميپردازد. سپس حضرت دربارة توجيهناپذيري اختلاف احکام در موضوع و قضية واحد ميفرمايند:
وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِد أَفَأَمَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِالِاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ؟ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى؟
مصالح و مفاسد واقعي خاستگاه احکام و قوانين دين
انسان حقيقتي غيرقابل تجزيه است و همة آدميان از حيات معقول و اصول و نيازهاي ثابت مشترکي برخوردارند. همچنين خداوند يکتا به وسيلة پيامبران احکام و تکاليفي را که نمايشگر مشيت او در مصالح و مفاسد انسانهاست، در قالب دين خود به آنان ارائه کرده است، و حيات معقول و سعادت دنيوي و اخروي انسان جز با مشيت و تدبير خداوند واحد و دين واحدي که به وسيلة پيامبران به انسانها ابلاغ ميشود تأمين نميگردد. با اين وصف، اختلاف در دين و احکام و حدود الاهي که از ناآگاهي و دخالت دادن پندارهاي پوچ و بياساس برميخيزد، ويرانگر سعادت انسان است. بر اين اساس، آيا ممکن است خداوند به کساني امر کرده باشد که از سَرِ ناآشنايي با احکام و حدود الاهي فتواهاي متفاوتي صادر کنند و موجب تزلزل دين مردم و نابساماني زندگي آنان شوند؟ يا اينکه خداوند آنان را از اختلاف در دين بازداشته است، اما ايشان عصيان کرده، با کوتاهي در فراگيري معارف دين، به صدور آراي بياساس پرداختهاند؟ آيا خداوند دين ناقص نازل کرده و از آنان خواسته است به تکميل آن بپردازند و ايشان در پي آناند که با آرا و پندارهاي خود نقص دين خدا را جبران کنند؟ چنانكه امروزه برخي ناآگاهان به ابعاد معارف اسلامي و آموزههاي جامع کتاب و سنت، ميپندارند با اين همه پيشرفتهاي علمي، فرهنگي و تمدني که در زندگي بشر پديد آمده، ديگر اسلام نيازهاي امروز جامعه را برنميآورد و براي ادارة جامعه بايد دين و وحي را کنار نهاد و از عقل بشري مدد خواست!
احکام و تکاليف الاهي تابع مصالح و مفاسد واقعياياند که با عقل عادي بشر قابل درک نيستند و خداوند، در مقام خالق انسان، به آنها آگاه است. بر اين اساس تنها او بر انسان سلطه و حکومت دارد و از هيمن روي، وضع قوانين در انحصار خداوند است؛ چه، وي بينياز مطلق است و در اعمال تدبير و مشيت خود در پي آن
نيست که سودي عايد خويش سازد. همچنين او از سويي عوامل سود و زيان و نقص و کمال انسانها را ميشناسد و با وضع احکام و تکاليف درصدد است انسانها را از زيان و نقص به سود و کمال واقعي رهنمون شود و از رهگذار احکام و تکاليف خود، استعدادها و ظرفيتهاي مثبت و فطري آنان را به فعليت برساند، و بدين ترتيب، آدمي به کمال برتر و مقصد نهايي که همان قرب الاهي است نايل آيد. حال آيا کساني که با پندارهاي پوچ و تشخيصهاي نادرست خويش رأي و فتوا صادر ميکنند، خود را در تشخيص مصالح و مفاسد انسانها شريک خداوند ميدانند و معتقدند خدا آنان را در وضع احکام و قوانين شريک خود ساخته و به ايشان اجازه داده است تا بنابر تشخيص خود حکم کنند و خداوند نيز متعهد شده است همة اين حکمها را بپذيرد و بدان رضايت دهد؟
عصمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ابلاغ دين خدا
أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُول(صلى الله عليه وآله) عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ؟
يکي از فرضهايي که حضرت براي توجيه احکام و آراي برخاسته از دريافتهاي غيرمنطبق بر کتاب و سنت، و سليقههاي شخصي قضات برميشمارند اين است که خداوند دين کاملي نازل کرده، ولي و العياذ بالله پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تبليغ و اداي آن کوتاهي ورزيده و همة آنچه خداوند بر او نازل کرده به مردم نرسانده باشد. بيشک اين احتمال نيز باطل است؛ چه، اداي رسالت الاهي، امانت خداوند است، و پيامبر(صلى الله عليه وآله) بيش از هرکسي خود را به اداي اين امانت متعهد ميداند. نخستين شرط پيامبري نيز تعهد در برابر خداوند براي هدايت مردم و ابلاغ کامل فرمانهاي الاهي به مردم و راهنمايي به همة آن چيزي است که سعادت دنيا و آخرت آنان را فراهم ميآورد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) متعهد شده است در زندگي خود و نيز در راهنمايي انسانهاي ديگر از هوا و هوس بپرهيزد و
کلمهاي برخلاف آنچه خداوند بدان فرمان داده است، بر زبان نياورد، و او خود به فرجام کوتاهي در رساندن پيام الاهي و تصرف در آن آگاه است:
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ؛(1)و اگر وي برخي سخنان را به ما ميبست، هر آينه او را به دست راست (کنايه از قوت و توانايي يا سختي و شدت) ميگرفتيم، سپس رگ قلبش را ميبريديم.
حضرت در پايان خطبه به ذکر آياتي ميپردازند که بر جامعيت قرآن و عدم افراط و نيز کوتاهي در آن دربارة بيان احکام و معارف،(2) و بيان بودن قرآن براي هر چيزي،(3) و نيز تصديق برخي آيات با ديگر آيات و نبود اختلاف در اين کتاب آسماني دلالت دارد.(4) سپس ميفرمايند:
إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لاَ تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ.
قرآن ظاهري زيبا و شگفتانگيز، و باطن و درونمايهاي عميق دارد، و منظور از عمق باطن و معاني قرآن، معماگونگي آن نيست تا هيچ کس آن را نفهمد؛ بلکه مقصودْ ژرف بودن و بيشمار بودن حقايق نهان در قرآن است. بر اين اساس، همة مسائل و امور ناظر به انسان و جهان و اصيلترين قوانين عالم هستي در آيات قرآن گرد آمده است. امتياز و ويژگي متعالي ديگري که حضرت براي قرآن برميشمارند استمرار، جاودانگي و فناناپذيري آموزهها و معارف آن است. اين کتاب در فضاي تاريخ و
1. حاقه (69)، 44 46.
2. انعام (6)، 38.
3. نحل (16)، 89.
4. نساء (4)، 82.
زواياي زندگي انسانها در هر عصري همچون خورشيد و ماه جريان دارد و تاريکيها بدان برطرف ميشود، و گرهها و بنبستها بِدان گشوده ميگردد.
پلوراليزم ديني و خاستگاه تاريخي آن
تأييد احکام متفاوت و گاه متهافتِ ياد شده، از جانب خليفه، شبيه پذيرش همة مرامها و اديان، و حقانگاشتن آنها در زمانة ماست که پلوراليزم يا کثرتگرايي ديني مروج آن است. پلوراليزم ديني، همة اديان و مذاهب را بر حق، و راههايي به سوي دريافت حقيقت ميشمارد: هم آن ديني که توحيد را تبليغ ميکند حق است و هم ادياني که در آنها تثليت و چندخدايي ترويج ميشود.
بيشک يکي از شبهات و انحرافاتي که طي سالهاي اخير در محافل گوناگون طرح شده و دربارة آن بحثهاي فراواني صورت گرفته، پلوراليزم ديني است. بر اساس اين نگرش انحرافي، راه نجات انسان منحصر به اسلام نيست و ديگر اديان نيز ميتوانند همان نقش را ايفا کنند و انسان را به سعادت برسانند، چنانكه در برخي ديگر حوزههاي معرفتي و عرصههاي زندگي، نظرهاي مختلفي طرح و پذيرفته ميشوند، اديان مختلف نيز قابل قبولاند و اسلام تنها راه سعادت بشر و صراط مستقيم نيست؛ بلكه ديگر اديان نيز هريك صراطي مستقيماند كه انسان را به سعادت ميرسانند!
اصل اين شبهه، مانند موارد مشابه آن، از مغربزمين به کشور ما و ديگر کشورهاي اسلامي وارد شده است، و طرح و ترويج آن نيز عللي دارند. از جمله اينکه در عالم، اديان گوناگون و پرشمار، با پيروان فراوان وجود دارند که هريك براي رواج آراي خود بسيار ميكوشند. بسياري از پيروان اين اديان نيز مخلصانه به آموزههاي دين خود عمل ميكنند. از اين روي، براي يک جوان يا نوجوان سخت است باور کند كه همة آنها جهنمياند و در بين بيش از شش ميليارد جمعيت دنيا که حدود يک پنجم آنان مسلمان
و فقط درصد کمي از ايشان شيعهاند، تنها گروه اندکشماري به دليل آنکه پيرو دين و مذهب حقاند به بهشت ميروند. براي بسياري از مردمْ باور اين مطلب که تنها يک دينِ حق و يک نظرِ درست وجود دارد و بقيه اهل باطلاند دشوار است.
عامل ديگري که اين شبهه را در مغربزمين تقويت کرده، وضعيت اجتماعي است. طي قرنهاي طولاني، جنگهاي پرشماري ميان پيروان اديان و مذاهب گوناگون درگرفته است؛ جنگهايي که گاه سالها طول کشيده و ميليونها انسان را قربانيِ خويش ساخته است. هنوز هم، با اينکه مردمان مغربزمين خود را متمدنترين انسانها ميخوانند و روحية تساهل و تسامح در ميانشان رواج دارد، در گوشهوکنار اروپا جنگهاي مذهبي خونيني به راه مياندازند. از جمله در ايرلند هنوز بين پروتستانها و کاتوليکها جنگ و درگيري وجود دارد و زد و خوردهايي بين آنان پيش ميآيد. اين عامل موجب شده است که براي پايان دادن به جنگهاي مذهبي اين باور در غرب ترويج شود که هر دو مذهب درستاند و اگر کسي پرسيد آيا مذهب کاتوليک درست است يا پروتستان، گفته ميشود هر دو مذهب بر حق و صحيحاند. پس از مذهب، نوبت به اديان ميرسد و براي اينکه به تنشها و جنگهاي مسلمانان و اروپاييها پايان دهند، گفتند که هم اسلام بر حق است و هم مسيحيت.
عامل سوم اين بود که پس از نفوذ مسلمانان در اروپا، مناطق زيادي از اروپا مسلمان شدند و در ديگر کشورها نيز روزبهروز اسلام گسترش يافت و گرايش بيشتري به اسلام پديد آمد. اين وضعيت امروزه نيز ادامه دارد. گرچه غربيها چندان مايل نيستند که اين مسئله به درستي منعکس شود، آمارها و دليلهاي پرشماري در دست است که بهويژه در امريکا، روزبهروز گرايش به اسلام فزوني ميگيرد. هرسال مسجدهاي فراواني ساخته ميشود و گروه پرشماري از مردمِ، بهويژه سياهپوستان، اسلام ميآورند. با شدت يافتن گرايش مردم به اسلام، کليسا به هراس افتاد که اگر اين وضع ادامه يابد،
به زودي مسيحيت از صحنة روزگار ناپديد خواهد شد. بهويژه آنكه مسلمانان به دليل برخورداري از معارف قوي و محكم، در بحثها و مناظرهها برتري خاصي دارند و بر خصم خود فايق ميآيند، در حالي که مسيحيان مطالب بسيار ضعيفي دارند و اعقتاداتشان سست و بياساس است. مسيحيان هنگامي که ديدند با مطرح شدن معارف اسلام و مقايسة محتواي قرآن با محتواي تورات و انجيل، هرکس وجدان سالم و عقل سليم داشته باشد اسلام را ترجيح خواهد داد به هراس افتادند. حال با وجود چنين برتريهايي در اسلام، طبيعي است که مسيحيت در مقابل اسلام رنگ ببازد و اگر بنا باشد دربارة مواضع هر دو دين بحث شود و بين آنها مقايسه صورت گيرد، اغلب مردم اسلام را برميگزينند. همين امر موجب شد که شوراي کليسا براي حل مشکل ضعف مسيحيت در برابر اسلام به بحث و بررسي پرداخته، به گونهاي اعلام کند که دين اسلام نيز يک دين بزرگ و مورد احترام است. شوراي کليساي کاتوليک اين موضوع را به طور رسمي از جانب پاپ اعلام کرد و بدين ترتيب مسيحيت را نجات داد.
آنان ديدند که اگر وضع به همين صورت ادامه يابد، مسيحيت از بين ميرود، و از اين روي، اسلام را يک دين بزرگ و قابل قبول خواندند تا مسيحيت نيز به منزلة قرين و همتاي آن باقي بماند؛ زيرا پيشبيني ميكردند ادامة چنين وضعي به شکست کامل مسيحيت خواهد انجاميد. بنده خود کساني را ديدهام که با وجود آنکه مسيحي هستند، ميگفتند اسلام نيز دين بسيار خوبي است. حتي برخي از آنان اعتراف ميکردند که اسلام دستكم در برخي جنبهها از مسيحيت بهتر است، اما با اين حال مسيحي باقي مانده بودند.
اين دليلها يا انگيزهها موجب شد که مسيحيان تعدد اديان صحيح را بپذيرند. البته بيشترين تضاد بين اسلام و مسيحيت بود، ولي در ديگر موارد نيز کشمکش و تضاد وجود داشت. سپس اين پرسش و شبهة شکننده و جدي را مطرح کردند که چرا بايد
گفت دين حق تنها يک دين است، بلکه همة اديان خوب و بر حقاند. البته طرفداران اين نظريه از لحاظ افراط و تفريط مراتب گوناگوني دارند: بعضي از آنها ميگويند همة اديان مانند هماند و هيچ تفاوتي بين آنها نيست، و از اين روي، نميتوان يکي از اديان را ترجيح داد؛ برخي ميگويند همة دينها خوباند، ولي ممکن است بعضي از آنها بر ديگر اديان ترجيح داشته باشد و اگر ديني در تمام جهات بر ديگر اديان ترجيح نداشته باشد، ميتوان گفت اين دين تنها از جهت خاصي بر دين ديگر برتري دارد. اما نظر غالب اين است که هيچ ديني بر اديان ديگر ترجيح ندارد و همة اديان صراطهايي مستقيم هستند و همة آنها به يک حقيقت ميرسند.(1)
خاطرهاي از ملاقات با مروج پلوراليزم و دين جديد در هندوستان
در سالهاي اخير، شخصي مذهب جديدي در هندوستان ابداع کرده است و آن را ترويج ميدهد. در سفري که چند سال پيش به هندوستان داشتيم از دوستان خواستم که براي ملاقات با او وقت بگيرند. ملاقات با او تشريفات خاصي داشت، و ابتدا ميبايست با معاونان وي هماهنگ ميشد تا آنان آداب ملاقات با آن صاحب دين جديد را گوشزد ميکردند. در منطقهاي که مربوط به آن شخص بود، با گروههاي گوناگون مردم، از کوچک و بزرگ و زن و مرد و با مليتهاي گوناگون و حتي پيروان اديان مختلف روبهرو شديم. همة آنان براي گرفتن دستورالعملهاي اخلاقي، تربيتي و روانشناختي مراجعه کرده بودند. در آنجا براي پيروان و مريدان آن شخص کلاسهاي ويژهاي برگزار ميشد و آنان سرودهايي خاص ميخواندند. در آنجا به يک مسلمان ايراني برخورديم که براي عرض سلام و احوالپرسي نزد ما آمد. من از او پرسيدم که چرا به
1 . براي آگاهي بيشتر دربارة ديدگاه حضرت استاد دربارة پلوراليزم ديني و ادله و نقد آنها از منظر ايشان، ر.ک: محمدتقی مصباح يزدي، در پرتو آذرخش، ص 169، 188.
اينجا آمده است. او گفت: آمدهام تا دستورالعملي براي تمرکز و يافتن حضور قلب در نماز بگيرم!!
پس از آنکه ما مقدمات و تشريفات خاص اداري را پشت سر گذاشتيم، از پلههاي تپهاي بالا رفتيم که بر بالاي آن، ساختمان مخصوص آن شخص قرار داشت. در آنجا آن شخص با چهرهاي زيبا و خندان با موهاي بلند و براق و لباس سفيد و زيبا به استقبالمان آمد و ما را در آغوش گرفت و هديهاي به ما تقديم کرد و ما را کنار خود نشاند. گرداگرد اتاق، بتهايي کوچک مربوط به بتخانههاي گوناگون و نمادهاي مذهبي اديان مختلف نهاده شده بود. او به ما گفت که حتي از کشورهاي اسلامي از وي براي سخنراني دربارة مسائل رواني و اخلاقي دعوت ميکنند و چند روز ديگر بايد براي سخنراني به ترکيه برود و در آنجا پنجاه هزار نفر در جلسة سخنرانياش حاضر ميشوند. (براي استفاده از دستورالعملهاي علمي و براي يافتن نشاط و آرامش و استفاده از سخنان جذاب و زيباي يک هندي بتپرست، پنجاه هزار نفر مسلمان در سخنراني او حاضر ميگردند!) من با او به بحث و مناظره پرداختم و از جمله به او گفتم: ادعا و مرام شما چيست؟ او گفت: من معتقدم همة دينهاي موجود درستاند. هم اسلام دين خوبي است و هم هندويسم، بوديسم، مسيحيت و دين يهود؛ و به شرطي که هرکسي درست به وظايف و تکاليف دين خود بپردازد، همة آن اديان پيروان خود را به يک نقطه و يک حقيقت ميرسانند! توصية من به مسلمانان اين است که به دين خود عمل کنند و کاري به پيروان اديان ديگر نداشته باشند. همچنين به مسيحيان سفارش ميکنم که به دين خود عمل کنند و به ديگران کاري نداشته باشند؛ و هندوها نيز به پرستش بتهاي خود بپردازند و کاري با ديگران نداشته باشند. همة اين اديان راههاي گوناگوني هستند که به يک حقيقت و هدف ميانجامند.
وي پس از بحث و مناظره، وقتي ديد براي سخنان ما پاسخ منطقي ندارد، گفت اندوخته و اطلاعاتش همين است و اگر شما راه بهتري سراغ داريد معرفي کنيد. سخن
ما اين است که همة مردم با يکديگر مهربان باشند و هرکس به دين خود عمل کند و کاري با ديگران نداشته باشد.
بنگريد، آن باغ بزرگ و مصفا، و ساختمانها و تشکيلات افسانهاي که بودجة کلاني صرف ادارة آن ميشد، مربوط به کسي است که مروج پلوراليزم است و حتي در کشورهاي اسلامي از او براي سخنراني دربارة مسائل رواني و يافتن آرامش نفس و تمرکز و حضور قلب دعوت ميكنند.
پلوراليزم؛ دسيسهاي شيطاني براي اضمحلال دين و غارت منابع ملتها
واقعيت اين است که آنچه امثال چنين كساني به ترويج آن ميپردازند و نزديك پنجاه سال است در ايران رواج يافته، يکي از بزرگترين و کارآمدترين حيلههاي شيطاني است. شيطان و دوستانش پنهان و آشکارا به ترويج اين باورها ميپردازند تا بدين ترتيب دين خدا و مقدسات الاهي را نابود سازند. ما نيز بايد فريب نخوريم و از پس آن توطئهها، هشيارانه به شناسايي اين هدفهاي شيطاني بپردازيم:
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ؛(1) اي فرزندان آدم، مبادا شيطان فريبتان دهد [و شما را از راه راست بيرون برد] چنانكه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون کرد در حالي که جامهشان را از آنها برميکنْد تا شرمگاهشان را بديشان بنمايد. او و گروه او از جايي که آنها را نميبينيد شما را ميبينند. ما شيطانها را دوستان و سرپرستانِ کساني ساختهايم که ايمان نميآورند.
1. اعراف (7)، 27.
استعمارگران براي آنكه حساسيتهاي مذهبي مانع دستيابي آنها به منافعشان نشود و به راحتي بتوانند منابع ملتهاي مظلوم را چپاول كنند، کوشيدند تا با طرح نقشههايي چون پلوراليزم، غيرت و تعصب ديني را از مردم بگيرند، تا آنجا که از نگاه مردم يکتاپرستي و عبادت خداي يگانه با چندخدايي و پرستش بتها يکسان تلقي شود. اما در برابر اين ديدگاه، قرآن، آيينهاي غيرتوحيدي را باطل ميشمارد و حتي آيين بهظاهر توحيدي اما منسوخ و تحريفشدة مسيحيت را که در آن خداوند داراي فرزند است، سخت مينكوهد و اين دروغ بزرگ را چنان سنگين ميشمارد که نزديك است آسمانها را از هم بشكافد و کوهها را متلاشي سازد:
تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا * أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَـٰنِ وَلَدًا * وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَـٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا؛(1) چيزي نمانده است که آسمانها از اين [سخن] بشکافند و زمين چاک خورَد و کوهها به شدت فرو ريزند، از اينکه براي [خداي] رحمان فرزندي قايل شدند. [خداي] رحمان را نسزد که فرزندي اختيار کند.
* * * * *
اما پيام اصلي اين خطبه، که در آغاز اين گفتار به بررسي آن پرداختيم، متوجه مسئولان قضايي است؛ يعني كساني بايد که به نظارت بر قضات و رسيدگي به سير قضاوت و داوري در محاکم جمهوري اسلامي اهتمام بيشتري داشته باشند تا اگر در فهم صحيح قوانين و تشخيص حق و يا در اجراي قوانين کوتاهي صورت گرفت با آن برخورد کنند و در پي اصلاح کاستيها برآيند و اگر کساني عمداً و براي رسيدن به
1. مريم (19)، 90 92.
منافع و با انگيزههاي شخصي و جناحي برخلاف قوانين و حق حکمي صادر کردند آنان را مجازات کنند. چون مردم به دستگاه قضايي اميد دارند و آن را برپا دارنده عدالت ميدانند و انتظار دارند جلوي تعدي و ظلم به آنها را بگيرد.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org