قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

گفتار هجدهم:

ماهيت بدعت و آثار زيان‌بار آن(2)

 

نقش بدعت در ايجاد فتنه و تنش در جامعة اسلامي

در گفتار پيشين از دو منظر به اهميت بررسي موضوع بدعت، و خطري که براي دين، و جامعه بدعت‌گذار دارد، پرداختيم. از جنبة فردي، فقدان ايمان در بدعت‌گذار موجب مي‌شود که او عقايد باطل خود را در برابر اعتقادات و آموزه‌هاي حق مطرح سازد و حکم و قانون جعل کند و براي خودْ حق تشريع قائل شود و خويش را در ربوبيت تشريعي شريک خداوند بداند. همچنين از جنبة اجتماعي به خطر و زيان بدعت و بدعت‌گذار براي جامعه و گمراه ساختن ديگران پرداختيم. شکي نيست که رسالت و نقش پيامبران رساندن پيام خدا، بدون کاستن و افزودن، به مردم بود. اگر کسي در دين خدا تصرف کرد و چيزي را که خدا و پيامبرش نفرموده به نام دين مطرح ساخت يا بخشي از دين را که از سوي خداوند فرستاده شده، نپذيرفت و آن را حذف کرد، در نقطة مقابل انبيا و در جبهة شيطان قرار گرفته است و باعث گمراهي مردم و حرمان آنان از هدايت و سعادت مي‌شود.

نکتة سومي که در نهج البلاغه نيز مورد توجه و تأکيد قرار گرفته اين است که بدعت موجب پيدايش فتنه(1) در جامعة اسلامي مي‌شود: وقتي کسي به بدعت در دين پرداخت و گروهي به او پيوستند و از وي حمايت کردند، کساني که بدعت و فساد در دين را برنمي‌تابند در برابر آنان قد علم مي‌کنند. در نتيجه بين آنان مجادله‌هاي گفتاري و درگيري‌هاي فيزيکي رخ مي‌دهد، و چه‌بسا کار به ايجاد فساد‌هاي بزرگ اجتماعي و ريخته شدن خون انسان‌ها مي‌انجامد. اگر وقايع و فتنه‌هاي صدر اسلام را بررسي كنيم، درمي‌يابيم که خاستگاه آنها بدعت‌هايي بود که در عقايد، اخلاق و احکام دين نهاده شد و آن فتنه‌ها وضعيتي را پيش آوردند که پس از گذشت چند دهه از رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، کساني که خود را مسلمان مي‌دانستند و برخي با ادّعاي قصد قربت و به اميد دست‌يابي به بهشت، با سيد‌الشهدا(عليه السلام) و ياران ايشان جنگيدند و همه، حتي كودك شش‌ماهه را شهيد کردند. در تاريخ آمده است، وقتي عمر بن سعد مي‌خواست فرمان حمله به سپاه سيدالشهدا(عليه السلام) را صادر کند فرياد زد: «يَا خَيْلَ الله ارْكَبي و بِالْجَنَّةِ أَبْشري».(2)

در آن زمان آتش فتنه‌ها و انحرافات چنان در جامعة اسلامي دامن‌گستر بود که


(ذاريات، 13). اما با توجه به لوازم يک معناي لغوي، آن معنا به لوازم يا ملزومات آن نيز سرايت مي‌کند و با استعمال آن لغت در لازمة معنا، رفته‌رفته آن لازم به صورت معناي دوم و سوم براي لغت درمي‌آيد. گرچه «فتنه» در اصل به معناي در آتش افکندن است، چون در آتش افکندن، به‌ويژه دربارة انسان، لازمه‌اي دارد که اضطراب است و اين اضطراب گاهي ظاهري است که مربوط به داغ شدن و سوختن جسماني است و گاهي ناشي از امور باطني و روحي است، از باب گسترش در معناي لفظ، به چيزهايي که باعث اضطراب‌هاي معنوي و باطني مي‌شود نيز «فتنه» مي‌گويند، و چون از گونه‌هاي اضطراب‌هاي روحي و رواني، اضطراب، نگراني و ترديدي است که در زمينة اعتقادات پيش مي‌آيد، به آنچه چنين اضطراب‌هايي را موجب شود نيز «فتنه» گفته‌اند. به امتحان نيز «فتنه» گفته‌اند؛ زيرا موجب اضطراب و نگراني است (ر.ک:  محمدتقي مصباح يزدي، قرآن در آيينة نهج البلاغه، ص 103، 104).

2 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 44، باب 37، ص 391، ح 1.

گروهي مسلمان، و از جمله برخي اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) که شاهد محبت‌ها و اظهار علاقه‌هاي فراوان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به سيدالشهدا(عليه السلام) بودند و سخنان آن حضرت را دربارة فرزند خود شنيده بودند، با فرزند وي جنگيدند. البته فتنه‌ها به صدر اسلام اختصاص ندارد و طي تاريخ اسلام، در گوشه و کنار، فتنه‌هاي فراواني رخ داده و اکنون نيز جامعة اسلامي از فتنه‌هايي که به دليل انحراف و بدعت در دين پديد مي‌آيد مصون نيست. از اين روي جا دارد که تحليلي دربارة عوامل و انگيزه‌هاي فتنه صورت گيرد، تا جامعه با علم و آگاهي جلو فتنه‌ها را بگيرد و خود را از انحرافات حفظ کند. امير مؤمنان(عليه السلام) در يکي از خطابه‌هاي خويش دربارة برخي عوامل فتنه مي‌فرمايند:

إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللهِ، وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَىٰ غَيْرِ دِينِ اللهِ. فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ، وَلَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ، وَلَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَـٰذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ، فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَىٰ أَوْلِيَائِهِ، وَيَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنى؛(1) همانا آغاز هر فتنه و فساد، پيروي از هوس‌ها و احکام بدعت‌آميزي است که با کتاب خدا سازگار نيست و بر اساس آن (بدعت)‌ها و برخلاف دين خدا، کساني بر ديگران ولايت مي‌يابند. پس اگر باطل از آميزة حق جدا شود (و با آن مخلوط نگردد) بر حق‌جويان مخفي نماند (و امر برايشان مشتبه نشود)، و نيز اگر حق از باطل جدا و خالص گردد، زبان (نكوهشگر) دشمنان بسته شود. ولي هنر دشمن اين است که مشتي از اين و مشتي از آن برگيرد و درهم سازد و در چنين موقعيتي است که شيطان بر دوستانش چيره شود. اما آنان که از پيش در پرتو هدايت و لطف الاهي بوده‌اند، نجات يابند.


1. نهج البلاغه، خطبة 50.

انگيزه بدعت‌گذاري و پوشاندن لباس حق بر آن

امير مؤمنان(عليه السلام) در تحليل پديدة اجتماعي فتنه مي‌فرمايند پاره‌اي افراد که بالطبع، در مقايسه با ديگران، هوش بيشتر و موقعيت اجتماعي برتري دارند، براي تحقق هوس‌هاي خويش و رسيدن به رياست، ثروت و موقعيت‌هاي برتر اجتماعي، به دلخواه خويش و برخلاف آموزه‌هاي قرآن و سنت احکامي را برمي‌سازند و به نام دين در اختيار مردم مي‌نهند. در نتيجة اين بدعت‌آوري و حلال شمردنِ حرام خداوند و حرام شمردنِ حلال خداوند، کتاب الاهي و احکام اصيل دين متروک مي‌شوند. به­رغم آنكه در جامعة اسلامي بايد دين محور پيوند و روابط بين مسلمانان باشد و افراد در ساية آن و براي حمايت از دين و تقويت و اجراي ارزش‌هاي الاهي گرد هم آيند و پيوندهاي خويش را شکل دهند يا تحکيم بخشند، در نتيجة بدعت و تلاش براي گسترش آن، روابط، دوستي‌ها و پيوند‌ها بر محور باطل و در مخالفت با دين خدا شکل مي‌گيرند.

طبيعي است اگر باطل با پوشش حق عرضه نمي‌شد، کساني که جوياي حق‌اند، فريب نمي‌خوردند و در دام باطل گرفتار نمي‌آمدند، و نيز اگر حق خالص عرضه مي‌شد و با باطل نمي‌آميخت، زبان عيب‌جويان و دشمنان حق بسته مي‌شد و آنان نمي‌توانستند جويندگان حقيقت را از پيمودن راه حق باز دارند. ولي بدعت‌گذاران فتنه‌گستر، حق را با باطل مي‌آميزند و باطل را با پوشش زيباي حق به ديگران عرضه مي‌كنند و مشاهدة صورت و ظاهر، افراد سطحي‌نگر را از درک باطن زهرآگين کالاي عرضه شده باز مي‌دارد، و در نتيجه، آنان در مسير باطل و گمراهي قرار مي‌گيرند و عنان اختيار خويش به شيطان مي‌سپرند، و او نيز آنان را گام به گام و مرحله به مرحله به سقوط و انحطاط و تهي‌گشتن از فضايل و نيکي‌ها و حيات معقول انساني سوق مي‌دهد. اما هدايت‌شدگان و ره‌جويان صادق که در ساية عنايت و لطف الاهي طريق نجات و رستگاري را جسته‌اند، از وراي ظاهر بدعت‌ها و انديشه‌هاي باطل، باطن فاسد و آلودة

آنها را مي‌بينند، و در نتيجه، از بيراهه‌هاي شيطان و بدعت‌گذاران دوري مي‌گزينند و لحظه‌اي از پيمودن مسير حق غافل نمي‌شوند.

آري مروّجان مکاتب انحرافي و بدعت‌ها، انديشه‌هاي خود را با پوشش حق و در قالبي زيبا و فريبنده عرضه مي‌کنند تا بدين شيوه مردم را بفريبند و در دام افکار باطل خود گرفتار سازند و از پيمودن راه حق باز دارند:

وَكَذٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلٰـى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ؛(1) و همچنين هر پيغمبري را [مانند تو] دشمني از شيطان‌هاي آدمي و پري قرار داديم که برخي از آنها به برخي، براي فريب‌ دادن، گفتار آراسته و فريبنده القا مي‌کنند و اگر پروردگار تو مي‌خواست چنين نمي‌کردند. پس آنان را با آنچه برمي‌بافند واگذار، و نيز براي اينكه کساني که ايمان به آخرت ندارند بدان سخن دل بدهند و آنچه مي‌خواهند انجام دهند.

 

قرآن و سنت؛ وسيلة رهيدن از دام بدعت‌ها

در آية فوق خداوند از سنت تقابل حق و باطل و مبارزة هميشگي شياطين با انبيا و راه آنان خبر مي‌دهد. بنابر مفاد اين آيه، همواره کساني در برابر حق و مسير هدايت مانع ايجاد مي‌کنند و اين رويارويي حق و باطل بستر امتحان انسان‌ها را فراهم مي‌آورد. راه و ابزار موفقيت در اين آزمون دشوار، توجه به محتوا و ريشة انديشه‌ها و رفتاري است که فراروي انسان قرار مي‌گيرد و سنجش آنها با محک معيارهاي اصيل اسلامي است. پس


1. انعام (6)، 112.

نبايد از ظاهر افکار و انديشه‌ها فريب خورد؛ زيرا افکار انحرافي با ظاهري فريبنده عرضه مي‌شوند و چون مردم عادي از تشخيص حق و بازشناسي آن از باطل ناتوان‌اند، فريفتة انديشه‌هاي انحرافي مي‌شوند. تعيين عيار طلا و تشخيص خالص از ناخالص کار هرکس نيست و تنها زرشناس مي‌تواند به وسيلة محک، عيار طلا را مشخص کند و خالص آن را از ناخالصي‌‌هايش تشخيص دهد. همچنين وقتي حق با باطل درمي‌آميزد، تشخيص حق از باطل بسيار دشوار مي‌شود و تنها با محک قرآن و عرضة افکار بر آن مي‌توان حق را از باطل، و ناخالصي افکار را از خالصي‌‌هاي آنها باز شناخت و در طوفان فتنه‌ها، که غبار بر چهرة حق مي‌پوشانند، راه درست را يافت. از اين روي رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند:

فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ؛(1) آن‌گاه که فتنه‌ها چون ظلمت و تاريکي يک‌پارچة شب شما را فرا گرفت بر شماست که به قرآن پناه بريد.

پس در برابر انحراف‌هايي که ايمان و دين انسان را تهديد مي‌کنند و ظلمت و تاريکي باطل را بر دل‌ها مي‌گسترند، بايد از نورانيت قرآن بهره گرفت و به وسيلة آن، امواج تاريکي‌هاي افکار انحرافي را شکافت و به طريق نجات و سعادت دست يافت. همچنين بايد از سنت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اهل‌‌بيت(عليهم السلام) که خود از قرآن اعتبار يافته‌اند، در مسير تعالي و رسيدن به کمال بهره جست. بايد توجه داشت که بدون پيروي از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت آن حضرت و چنگ ‌زدن به سنت نمي‌توان به سعادت رسيد و حق را شناخت. با توجه به اين حقيقت که قرآن و سنت، محک شناخت حق و تشخيص آن از باطل و سبب نجات و سعادت انسان‌اند، خداوند مي‌فرمايد:


1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 92، باب 1، ص 17، ح 16.

وَأَطِيعُوا الله والرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛(1) خدا و رسول را فرمان بريد باشد که مشمول رحمت قرار گيريد.

همچنين خداوند در آية ديگر دربارة لزوم پيروي از رسول خود و اعتماد و عمل به آنچه ايشان آورده‌اند، مي‌فرمايد:

وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا؛(2) و آنچه را پيامبر به شما داد بگيريد و از آنچه شما را باز داشت باز ايستيد.

برخي نادانان، احکام دين را کهنه، و براي اين دوران نامناسب مي‌دانند و ما را به کهنه‌پرستي متهم مي‌کنند و خواهان نوآوري در دين و طرح احکام و قوانين جديد در آن هستند و به ساختارشکني در دين افتخار مي‌کنند. چند سال پيش در استانبول ترکيه کنفرانسي برگزار شد و در آن از يک دگرانديش و نوپرداز معروف مصري که برخي کتاب‌هايش نيز به فارسي ترجمه شده است، براي سخنراني دعوت کرده ‌بودند. او در سخنان خود گفت: فرهنگ اسلامي ما به کهنه‌پرستي مبتلا شده و بسياري آموزه‌هاي اسلام در بسياري زمينه‌ها کهنه و فرسوده شده‌اند و ما به فقه نو و حديث نو نياز داريم. پس از آنكه او بارها از نوپردازي و نوگرايي در ساحت‌هاي گوناگون دين دم زد، بنده نتوانستم تحمل کنم و برخلاف رسم معمول برخاستم و به او گفتم: يک‌باره بگو ما دين نو و پيغمبر جديد مي‌خواهيم و تو اگر معتقدي که بايد احکام و اعتقادات جديد مطرح شود، چرا دم از اسلام مي‌زني؟! بگو ما دين جديد، پيغمبر جديد و خدايي جديد مي‌خواهيم!

متشابهات؛ دستاويز بدعت‌گذاري در دين

در اديان پيشين انحراف‌ها و تحريف‌ها و بدعت‌هاي فراواني رخ داده و دربارة اسلام نيز


1 . آل‌عمران (3)، 132.

2 . حشر (59)، 7.

قرآن از انحرافات در عقايد و احکام خبر مي‌دهد و زمينه و دستاويز بدعت را متشابهات قرآن معرفي مي‌کند:

هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ...؛(1) اوست [آن خدايي] که [اين] کتاب را بر تو فرو فرستاد. برخي از آن، آيه‌هاي محکم‌اند که آنها اصل کتاب‌اند و برخي ديگر متشابه‌اند. اما آنها که در دلشان کژي (انحراف از راه راست)‌ است آنچه را متشابه است پي مي‌گيرند براي فتنه‌جويي و درصددِ جستن تأويل آن.

از موارد كاربرد «محکم»‌ در آثار لغت‌شناسان برمي‌آيد که محکم چيزي است که ثبات و قوام دارد و راه فساد بر آن بسته است. اما از منظر دانشمندان علوم قرآن و تفسير، محکمات آياتي هستند که بر دلالت بر معاني و مداليل خويش چنان واضح و رسايند که زمينه‌اي براي احتمال معاني گوناگون و متفاوت باقي نمي‌گذارند.

معناي لغوي کلمه «تشابه» نيز همگوني و همساني است؛ چه همگوني و همساني بين دو شيء و چه بين اجزاي فرضيِ يک شيء. اما از نظر دانشمندان علوم قرآن و تفسير، «متشابه» آيه‌اي است که پذيراي معاني گوناگون است و در آن معناي درست از نادرست به آساني باز شناخته نمي‌شود.

 

حکمت وجود متشابهات در قرآن

چرا خداوند آيات متشابه را نازل کرده است؟ آيا نمي‌شد همة آيات قرآن محکم مي‌بودند تا کسي نتواند تأويل نادرستي از آنها ارائه دهد؟ در پاسخ اين پرسش‌ها مي‌توان گفت همة


1. آل‌عمران (3)، 7.

کارهاي خداوند حکيمانه‌اند و بي‌ترديد وجود آيات متشابه در قرآن نيز برخاسته از حکمت الاهي و از آن روست که قرآن در قالب کلام بشري نازل شده است و بايد در قالب قواعد کلام انساني باشد. در کلام بشري، از ساده‌ترين تعبيرهاي روزمره تا عالي‌ترين سخنان و تعابير ادبي، از مجاز، استعاره، تمثيل و کنايه استفاده مي‌شود و طبعاً زمينة تشابه فراهم مي‌شود. مرحوم علامه طباطبايي(رحمه الله) دربارة حکمت استفاده از متشابهات در قرآن مي‌فرمايند:

القاي مفاهيم و معاني به انسان جز از طريق معلومات ذهني‌اي که در طول زندگي وي برايش فراهم گرديده، ممکن نخواهد بود. اگر فردي مأنوس با امور حسي باشد، القا از طريق محسوسات و در حدي که او مراتب درک حسي را پشت سر نهاده فراهم مي‌آيد. مثلاً براي کودک که از درک لذت آميزش عاجز است، آن لذت را با شيريني حلوا برايش مجسم مي‌سازند. اما کسي که قدمي فراتر نهاده و از غير محسوسات نيز ادراکاتي دارد، رتبه‌اش بالاتر مي‌باشد و براي درک معاني، هم مي‌تواند از راه محسوسات بهره برد و هم ادراکات عقلي، و از هر دو راه به حقايق برسد. همچنين هدايت ديني به گروه خاصي اختصاص ندارد، بلکه همة گروه‌ها و تمامي طبقات را دربر مي‌گيرد. اختلاف سطح افکار مردم از يک ‌سوي، و عموميت امر هدايت براي همه از سوي ديگر باعث شده است که بيانات قرآن در قالب امثال صورت گيرد. بدين صورت که آن دسته از معاني و مفاهيمي که انسان به آنها آشناست و ذهنش با آنها معهود است انتخاب مي‌شود تا از رهگذر اين معاني، آنچه را نمي‌داند برايش تبيين گردد.(1)

 

اِخبار پيامبر(صلى الله عليه وآله) از فتنه‌ها و انحرافات آينده

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دربارة امتحان‌ها و فتنه‌هايي که پس از ايشان رخ مي‌دهد، فرمودند:

يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ وَ


1 . سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 3، ص 60، 61.

يَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ، فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ؛(1)  اي علي، مردم پس از من به وسيلة اموالشان آزمايش مي‌شوند و به اينكه مسلمان‌اند و دين دارند بر خداوند منّت مي‌نهند و اميد برخوردار گشتن از رحمت خدا را دارند و از قدرت او خود را در امان مي‌دانند. به وسيلة شبهه‌هاي دروغينْ حرام خدا را حلال مي‌شمرند، پس حلال مي‌شمرند شراب را به نام آب کشمش، و نيز رشوه را با عنوان هديه، و ربا را با عنوان بيع حلال مي‌‌شمرند.

 

پيامبر(صلى الله عليه وآله) از کساني خبر مي‌دهند که شراب را حلال مي‌شمارند و در توجيه اين كار مي‌گويند شراب حرام آن است که از انگور گرفته مي‌شود، و شراب کشمش (نبيذ) يا ميوه‌هاي ديگر را حلال مي‌دانند. همچنين با اينكه مي‌دانند رشوه حرام است، به اسم هديه و براي آنكه كارشان سريع‌تر انجام شود يا اقدامي به نفع آنان صورت پذيرد و يا حکمي صادر گردد، اموالي را به نام هديه به قضات يا مأموران حکومتي تقديم مي‌کنند، در حالي که آنان در واقع رشوه داده‌اند و با تغيير نام و عنوانْ ماهيت چيزي تغيير نمي‌كند. نيز با آنكه مي‌دانند ربا يکي از بدترين و شنيع‌ترين گناهان است و در برخي روايات از هفتادبار زناي با محارم در کنار کعبه بدتر شمرده شده(2) و در قرآن به مثابة جنگ با خدا معرفي شده است،(3) به اسم معامله و دادوستد مرتكب آن مي‌شوند. براي


1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 32، باب 4، ص 241، ح 191.

2. محمد بن حسن حر عاملي، وسائل الشيعة، ج 18، باب 1، ص 117.

3. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ؛ «اي کساني که ايمان آورده‌ايد از خدا بترسيد و اگر ايمان داريد هرچه از ربا [بر مردم] مانده است رها کنيد؛ و اگر [رها] نکنيد، بدانيد به جنگ با خدا و فرستادة وي برخاسته‌ايد و اگر توبه کنيد سرمايه‌هاي شما از آنِ شماست، در حالي که نه ستم مي‌کنيد به خواستن ربا و نه بر شما ستم مي‌رود به باز ندادن سرمايه» (بقره 278، 279).

نمونه، امروزه برخي رباخواران براي اينكه کار خود را حلال جلوه دهند، مثلاً يک ميليون تومان پول را با مقداري نبات به گيرنده قرض مي‌دهند و از او مي‌خواهند که پس از يک سال يک ميليون و پانصد‌ هزار تومان به آنان برگرداند. گويا پانصد هزار تومان را قيمت آن نبات قرار مي‌دهند! بي‌ترديد اين ظاهرسازي‌ها ماهيت ربا را تغيير نمي‌دهد و اين نوع معامله‌ها مشمول حكم ربا و حرام‌اند.

در پايان اين گفتار يادآور مي‌شويم كه آموزه‌هاي ديني بر مبارزه با بدعت‌گذاران در دين تأكيد فراوان كرده‌اند؛ از جمله امام صادق(عليه السلام) مي‌فرمايند:

مَنْ مَشَى إِلَى صَاحِبِ بِدْعَةٍ فَوَقَّرَهُ فَقَدْ مَشَى فِي هَدْمِ الْإِسْلَامِ؛(1) کسي که نزد بدعت‌گذار برود و او را احترام و تکريم كند، به سوي ويران کردن اساس اسلام گام برداشته است.

همچنين رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند:

إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ؛(2) آن‌گاه که بدعت‌ها در امت من ظاهر گردند عالم بايد علمش را ظاهر سازد و به مقابله با آنها بپردازد و اگر چنين نکند، لعنت خداوند بر او باد.


1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 2، باب 24، ص 304، ح 45.

2. همان، ج 108، ص 15.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org