قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

سختي تشخيص تكليف در امتحان‌هاي پيش‌رو  

سخنان آيت‌الله مصباح يزدي در جمع شوراي اصناف – 1392/10/13

راز خلقت انسان

راز خلقت انسان در اين عالم، فراهم کردن زمينة انتخاب براي امور مختلف است؛ چيزي که در فرهنگ ديني امتحان ناميده مي‌شود الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛ [1] خداوند مي‌توانست همة انسان‌ها را در بهشت بيافريند و اين مسئله براي او مقدور بود و هيچ‌کس هم نمي‌گفت چرا چنين کرده است. اين‌که انسان و اين عالم را با اين هزينة سنگين آفريد، براي اين بود که مخلوقاتي به‌وجود‌ آيند که با انتخاب خود مسيرشان را مشخص کنند؛ آمدن انبيا و اولياي الهي، تحمل سال‌‌ها رنج و سختي دوري از وطن و تحمل زندان‌ها و در نهايت شهادت، به‌جود آمدن حادثة کربلا و از دست دادن شهيداني که ارزش يک تار مويشان از همة عالم بيشتر است، همه براي تحقق اين هدف بود. خداوند ملائکه را در مسير خير آفريد؛ حيوانات را خلق کرد که هيچ تکليفي ندارند و تابع شرايط طبيعي هستند؛ اما در اين ميان، جاي موجودي که مسئوليت داشته باشد و بتواند با انتخاب  خود نتيجه خوب يا بد کار خود را تعيين کند، خالي بود. فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ؛[2] آن‌گونه که از قرآن استفاده مي‌شود، چنين موجودي مي‌تواند با اراده و اختيار خود جانشين يا نمايندة خدا روي زمين باشد. شايد رازي که خداوند در جواب پرسش ملائکه بيان کرد، همين مسئله باشد؛ وقتي ملائکه به خداوند گفتند أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ[3]و خداوند در جواب فرمود: قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ[4] راز همين بود که در ميان انبوه مشکلات، عده‌اي راه صحيح را مي‌شناسند و به خدا نزديک مي‌شوند؛ آن‌گاه ملائکه خادم اين افراد مي‌شوند. چون ملائکه از مسئلة انتخاب آگاهي نداشتند و نمي‌دانستند نتيجة آن چه مي‌شود و اين چه فضيلتي است، خدا فرمود: قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.

 

سخت‌تر بودن انتخاب‌هاي اجتماعي در برابر انتخاب‌هاي فردي

ما نيز بايد به‌طور دائم به مسائل فردي خود توجه داشته باشيم و بدانيم که بر سر چند‌راهي‌ها، کدام مسير را انتخاب ‌‌کنيم؛ يعني در زندگي خود با امتحان‌هاي فردي مواجه‌ايم؛ شايد هر يک از ما در هر لحظه ده‌ها امتحان داشته باشيم؛  ما به‌طور دائم در نگاه کردن‌، شنيدن، سخن گفتن و ديگر امور زندگي‌مان بر سر چند‌راهي‌ها قرار داريم که بايد از ميان آن‌ها مسير درست را انتخاب کنيم؛ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[5] اينها مربوط به مسائل فردي است؛ اما اگر اين مسائل در کنار مسائل اجتماعي قرار گيرد، در برابر آن‌ها رنگ مي‌بازد؛ زيرا هر انتخابي در فعاليت‌هاي اجتماعي، چه‌بسا هزاران يا ميليون‌ها انسان را به سمت جهنم يا بهشت سوق دهد. براي مثال، به‌وسيلة يک‌نفر، با يک بمب اتمي صدها هزار نفر کشته مي‌شوند؛ يا اينکه چه‌بسا با اقدام يک‌نفر، عدة زيادي نجات پيدا کنند. گاهي انسان براي انتخاب يک چيز از قرعه‌کشي و روش شير و خط استفاده مي‌کند؛ اين انتخاب کور است؛ براي اين‌که انتخاب آگاهانه باشد، فرد بايد بداند تصميم‌هاي او چه آثاري دارد و نتايج آن چيست؛ يعني با محاسبه و دقت انتخاب کند؛ اين ويژگي انسان است. انتخاب کور فايده‌اي ندارد.

سخت‌شدن امتحان‌هاي الهي همزمان با رشد انسان‌ها و جامعه

روشن است از ابتدا که ما به تکليف مي‌رسيم و بايد انتخاب کنيم، همه چيز برايمان روشن نيست. کودک وقتي بزرگ مي‌شود، به‌تدريج شعور، تجربه و آگاهي از دين و مسائل اجتماعي پيدا مي‌کند و مي‌فهمد بايد چه کاري انجام دهد يا ندهد؛‌ کجا اشتباه داشته و کجا درست عمل کرده است. وقتي ما وارد مرحلة تکليف مي‌شويم، مانند طفل نوآموزي هستيم که به دبستان رفته‌ايم. وقتي در امتحانات سال اول قبول شويم،‌ به سال دوم مي‌رويم. اين روند تا پايان تحصيلات ادامه دارد. بي‌شک امتحان سال اول با سال دوم تفاوت زيادي دارد. هر سال که پيش‌ مي‌رويم،‌ امتحانات نيز سخت‌تر مي‌شود؛ براي مثال،‌ امتحانات کنکور به‌مراتب سخت‌تر از مراحل قبل از آن است. سخت‌تر شدن شرايط بدين معناست که جامعه رشد کرده و به‌حدي رسيده است که بايد از آن امتحان سخت‌تري گرفته شود.  ما در دهة اول انقلاب امتحان خود را داديم؛ براي رفتن به مراحل بالاتر، بايد امتحان‌هاي سخت‌تري بدهيم. البته در اين ميان چه‌بسا گاهي دچار تنزل شويم يا در همان مرحله بمانيم. البته امتحان‌هاي الهي اين‌گونه است که وقتي انسان مردود شد، در همان مرحله باقي نمي‌ماند، بلکه تنزل و سقوط مي‌‌کند؛ يعني انسان نمرة منفي و زير صفر مي‌گيرد. بنابراين، ما نبايد اميد داشته باشيم که هر روز، اوضاع آرام‌تر، شرايط روشن‌تر و مشکلات کمتر باشد. چرا بايد اين‌گونه باشد؟‌ انسان براي چه آفريده شده است؟ اگر آفريده شده‌‌ايم که با امتحانات ترقي کنيم و به کمال برسيم، هر روز بايد امتحان‌مان مشکل‌تر باشد؛ غير از اين معقول نيست. اگر سال اول موفق شديم، تکرار درس‌هاي آن در سال دوم معنايي نخواهد داشت. بي‌شک امتحان‌هاي سال دوم سخت‌تر خواهد بود؛ سخت‌تر يعني چه؟ شايد در ابتدا به ذهن متبادر شود که بايد بيشتر کشته دهيم؛ اين معنا نادرست است؛ بلکه مراد اين است که تشخيص تکليف سخت‌تر است.

نمونه‌اي از امتحان‌هاي زمان پيامبر صلي‌‌ا‌لله‌عليه‌و‌آله

 در صدر اسلام، شرايط جامعه تا امام يازدهم عليهم‌السلام به‌ چه صورت بود؟ مسلمانان در زمان پيغمبر اکرم صلي‌الله‌عليه‌وآله امتحان‌هاي متفاوتي داشتند؛ چندين سال در شعب ابي‌طالب گرفتار فقر بودند؛ در برابر شکنجه‌هاي مشرکان صبر پيشه کردند؛  چند سال آخر را به حبشه و مدينه مهاجرت کردند؛ سختي‌هاي ناشي از اين مهاجرت خود امتحاني بزرگ بود؛ مهاجرين در مدينه املاک مزروعي نداشتند؛ در نتيجه سربار اهالي مدينه شدند، تا آنجا که پيغمبر به‌طور رسمي بين آنها اخوت ايجاد کرد؛ يعني اموال مردم نصف شد و هر کسي هر چه داشت، با يکي از مهاجرين که برادر او بود، تقسيم مي‌کرد. بر همين اساس منافقين گفتند: لَيُخْرِجَنَّ الأعَزَُّ مِنْهَا الأذَلّ[6] اينها ذيل هستند و بيرونشان مي‌کنند. پس در آن شرايط، به‌جز آوارگي، سربار مردم نيز بودند. مردم آنجا نيز زندگي عشايري داشتند و هر عشيره‌اي مسئول محلة خودش بود. اين امتحان خيلي سخت‌تر از امتحان قبلي بود. افزون بر اين، اين جامعه گرفتار جنگ‌هايي مانند بدر و احد نيز بود. به‌هر‌حال، در اين گيرودارها، اکثريت آن جامعه به پيغمبر گرويدند. عده‌اي نيز با منافقين همراه بودند و مدتي مسجد ضرار درست کردند و با مشرکان و يهوديان همکاري مي‌کر‌دند؛ در‌‌حالي‌که پيامبر اسرارشان را فاش نمي‌کرد تا جامعه سروسامان گرفت؛ چه بسا بر اساس مصالح جامعه، با برخي از آن‌ها ازدواج نيز مي‌کرد؛ يعني همة‌ مردم رهبري پيغمبر را پذيرفته بودند. وقتي ايشان از دنيا رفت، از همان روز باطل پيدا شد؛  فَلَمَّا مَضَي الْمُصْطَفي ... انْتَهَزُوا الْفُرْصَة؛[7] يعني امتحان جديدي براي جامعه پيدا شد. اين امتحان خيلي سخت‌تر از جنگ بدر و احد بود؛ زيرا اين مردم در جنگ‌ها شرکت مي‌کردند يا پول و اموالشان را براي جنگ مي‌فرستادند؛ اما پس از رحلت پيامبر‌صلي‌الله‌و‌‌عليه‌و‌آله، شرايط عوض شد و امتحان عجيبي به‌‌وجود آمد؛ امتحاني که حدود25  سال طول کشيد. در اين امتحان، همان اصحاب بدر و حنين حضور داشتند؛ اما بسياري از آن‌‌ها مردود شدند. حال پرسش اين است که آيا قانوني که پيغمبر آورده بود نقص داشت که شرايط اين‌چنين دگرگون شد؟ آيا قانون خدا و مديريت پيغمبر نقص داشت؟ ما معتقديم نه قانوني بهتر از قانون اسلام است و نه مديري بهتر از پيغمبر اسلام.  پس چه اتفاقي افتاد که نزديک بود مسلمانان به دوران جاهليت اولي برگردند؟ اگر حرکت فاطمه زهرا سلام‌الله‌عليها نمي‌بود، آن‌ها به دوران جاهليت‌ بازمي‌گشتند.

وقتي ياران امام علي‌عليه‌السلام، قاتلان امام حسين‌عليه‌السلام مي‌شوند

به‌هر‌حال،‌اين جريان ادامه يافت تا اين‌که‌ بعدها با امام علي‌عليه‌السلام بيعت کردند و امتحاني ديگر آغاز شد. جنگ‌هاي جمل و صفين بخش‌هايي از اين امتحان‌ بود؛ حتي افرادي نيز که تابع اميرالمؤمنين بودند و بعد از مدت‌هاي طولاني در جنگ صفين باقي مانده بودند، دچار امتحان جديدي شدند. در اين امتحان نهرواني‌ها و خوارج از مسير حق جدا شدند و در نهايت همين افراد امام علي‌عليه‌السلام را به شهادت رساندند؛ مگر ابن‌ملجم جزء آنها نبود؟ بعضي از آن‌ها نيز باقي ماندند تا سيدالشهدا را به شهادت برسانند.

 عمرسعد در شب عاشورا، از شب تا صبح خواب نمي‌رفت و با خود فکر مي‌کرد که چه کند! آيا  جنگ با امام حسين‌عليه‌السلام را قبول کند يا نکند. اينکه کسي که چندين سال در دارالاسلام زندگي کرده و پاي منبر اميرالمؤمنين عليه‌السلام بزرگ شده، اين‌گونه متحير بماند که چه کند، نشان‌دهندة سختي امتحان است.

سختي شناخت تكليف در امتحان‌ها

از اين‌جا بايد حدس بزنيم که از اين به بعد نيز هر روز امتحان‌ها سخت‌تر خواهد بود. سختي‌ آن بدان معنا نيست که تعداد کشته‌هاي بيشتري بدهيم يا پول بيشتري خرج کنيم؛ بلکه تشخيص تکليف مشکل‌تر است. بنابراين، بايد  بصيرت، فهم،  شعور و تجربة خود را زياد کنيم. امتياز کساني که در دوره‌هاي بعد پذيرفته مي‌شوند اين است که  درکشان بالاتر مي‌رود.‌ البته مرحله بعد از درک هم ايمان است و به آنچه درک مي‌کنند عمل مي‌کنند. اما اولين قدم براي ترقي، بالاتر رفتن فهم است. بر اين اساس، بايد منتظر باشيم که هر روز با دشواري‌هاي جديد و بيشتري مواجه شويم؛‌ نبايد بپنداريم تنها مشکل کشور شاه بود و حال که رفته، همه‌ چيز درست شده است.

نمونه‌اي از امتحان‌هاي اول انقلاب

شما به ياد داريد که در در زمان امام خميني‌ره چه کساني، در چه پست‌ها و با چه لباس‌هايي با امام مخالفت مي‌کردند. عده‌اي نيز که به‌طور رسمي مخالفت نمي‌کردند، طعنه مي‌زدند و مي‌گفتند جواب اين خون‌ها را چه کسي‌ مي‌دهد؟! برخي مردم سخاوتمندانه فرزندان خود را به جبهه مي‌فرستادند و آنها از دور مي‌گفتند جواب اين خون‌ها را چه کسي‌ مي‌دهد؟! يعني اين تقصير امام است! اين امتحان را باا امتحان زمان شاه مقايسه کنيد. در زمان شاه نيز مي‌گفتند در عالم يک پادشاه شيعه داريم و نبايد به او جسارت کنيم! سخناني که اين‌روزها نيز مشابه آن را مي‌شنويم. بنابراين، توقع اين‌که اوضاع خيلي آرام‌تر شود و ما با خاطري آسوده راهمان را ادامه ‌دهيم، خيالي باطل است. اين عالم آفريده شده است تا عده‌اي روز‌به‌روز ترقي کنند و ترقي آن‌ها نيز در گرو امتحان سخت‌تر است؛ بايد در امتحان‌هايي سخت‌تر پذيرفته شوند تا به مراحل بالاتر برسند.

اهميت اين مسئله ايجاب مي‌کند که انسان دربارة اين مسائل فکر کند. در اين‌صورت، از يک‌نظر انسان آرام‌تر، و توقعات بيجاي او نيز کمتر مي‌شود؛ از طرف ديگر نيز مي‌کوشد از خود مراقبت کند تا گرفتار اين دام‌ها و اشتباهات نشود. لازمة اين پيچيدگي‌هايي که در تشخيص تکليف پيدا مي‌شود آن است که بين افرادي با امتيازات و سوابق زياد در علم وتقوا اختلاف‌نظر پيدا مي‌شود. وقتي همه يک مطلب را بگويند، انسان زود خاطر جمع مي‌شود که راه درست است؛ اما وقتي مسائل پيچيده شود، هر کس چيزي مي‌گويد، يکي عيبي را مي‌بيند و ديگري مزيتي را؛ افزون بر اين، روش‌ها و انتخاب‌ها نيز فرق مي‌کنند. در نيتجه ديگران در تشخيص دچار تحير و سرگرداني مي‌شوند و نمي‌دانند سخن چه کسي را بپذيرند؛ چه‌بسا خداي ناکرده کار به جايي برسد که عده‌اي همديگر را لعن کنند ـ مسئله‌اي که در گذشته اتفاق افتاده است ـ به‌هر‌حال، لازمة امتحا‌ن‌هاي سخت‌تر و تشخيص مشکل‌تر، وجود اختلاف‌نظرها است.

جداكردن مسائل سياسي از عبادات، نگرش نادرست مقدس‌نماها

در اين ميان، چه‌بسا به ذهن عده‌اي خطور کند که ما اصلاً اين انقلاب را نخواستيم و مي‌رويم فقط به نماز، عبادت، زيارت عاشورا و دعاي ندبه مي‌پردازيم. قبل از انقلاب نيز اين نوع سخنان مطرح بود. برخي از بزرگان، به‌رغم اينکه در حد مرجعيت بودند، مورد اعتناي مردم قرار نمي‌گرفتند؛ زيرا مردم مي‌گفتند اين‌ها سياسي هستند. نمونة معروف آن مرحوم آقا سيدابوالقاسم کاشاني بود. ايشان جزء بزرگترين مراجع بود و  از لحاظ علم کمتر از ديگر مراجع نبود؛ ولي چون وارد مسائل سياسي شد، مردم به ايشان اهميت نمي‌دادند؛ خيلي هنر مي‌کردند، در کوچه به او سلام مي‌کردند؛ برخي حتي به او سلام هم نمي‌کردند. امام با اقدام معجزه‌گونة خود اين فضا را عوض کرد؛ يعني چيزي که نقطة ضعف محسوب مي‌شد، به بالاترين نقطة قوت تبديل شد. البته خيلي خون دل خورد. خود ايشان نوشته‌اند که پدر پيرتان از دست اين مقدس‌نماها چقدر خون دل خورده است؛ ولي مقاومت کرد تا اقدام او به ثمر رسيد.

انقلاب امام، شبيه معجرة‌انبياست

عموم مردم متدين باانصاف فهميدند که امام درست مي‌گويد و اين اختصاص به مردم ايران نداشت. من با افرادي مواجه شده‌ام که مي‌گفتند ما وهابي بوديم؛ بعد از اين‌که ترجمة سخنراني‌هاي امام به ما رسيد، فهميديم شيعه حق است و اکنون طرفدار و مروج شيعه هستند. تاجري را در سنگاپور مي‌شناختم که مي‌گفت من وهابي و مخالف صد درصد شيعه بودم، اما بعد از شنيدن سخنان امام و ديدن رفتارهاي ايشان شيعه شدم. اقدام امام خميني‌ره شبيه معجزات انبياست. بايد خدا را خيلي شکر کنيم که ايشان را فرستاد تا نصف اسلام و يا حتي بيش از نصف معارف اسلام را براي مردم روشن کرد. امام به ما آموخت که همان‌طور که نماز واجب است، دخالت در مسائل سياسي و اجتماعي نيز بر شما واجب است؛ دخالت در امور سياسي، نه تنها نقص نيست، بزرگترين تکليف، و مانند نماز واجب است. اين هنر امام بود و در عالم تشيع هيچ‌کس را سراغ ندارم که مي‌توانست چنين کاري انجام دهد. اين عنايتي بود که خداوند به دليل اخلاص امام به ايشان داشت؛ ولي اين پايان کار نيست و عرصة جديدي براي امتحان پيش آمده است.

آيت‌‌الله خامنه‌اي جانشيني شايسته براي امام

خداي متعال را شکر مي‌کنيم که با رفتن ايشان، جانشيني براي او به ما مرحمت کرد که به يک معنا نسخة بدل ايشان است و همان‌طور که قدر امام براي خيلي از هم‌قطارهايش مجهول بود، قدر ايشان نيز براي هم‌قطارهايش مجهول است. نمي‌دانند که اگر عزتي دارند، از برکت وجود اوست و اگر اين سايه از سرشان کم شود، به چه ذلتي مي‌افتند. نتيجه اين‌که، قبل از هر چيز، در مسائل اجتماعي بايد گوش‌مان به فرمايش ايشان باشد؛ هم از لحاظ وظيفة شرعي که جانشين امام زمان صلوات‌الله‌عليه، حاکم شرع و ولي‌فقيه است ـ آن‌هم ولايت مطلقه‌اي که امام فرمود و ما هم قبول داريم ـ و هم تجربة تاريخي اين را ما به اثبات کرده است. آيا شما سياستمداري را در عالم پيدا مي‌کنيد که اين هنرها را داشته باشد؟ در ميان تمام کشورهاي دنيا، نوع مديريتي که ايشان بعد از انقلاب و رحلت امام در کشور اعمال مي‌کند، شبيه معجزه است. بنده هر چه دربارة بزرگي اين نعمت فکر مي‌کنم، نمي‌توانم عظمت آن را درک کنم؛ جز اين‌که با فرود آوردن سر تعظيم، خدا را شکر کنم که چنين شخصيتي را نصيب ما کرده است. ايشان با بسياري از اشخاص قابل مقايسه نيست. بنابراين، هر چه مي‌توانيم بايد براي حفظ، سلامتي و محفوظ بودن ايشان از بلاها دعا کنيم. البته برخي از بلاها از جانب شيطان، و برخي ديگر نيز از جانب نفس، جن و ديگر انسان‌هاست و ما بايد خودمان را حفظ کنيم. امتياز ايشان نيز آن است که خداوند ايشان را به‌واسطة توسلاتي که دارند و به برکت خون‌هاي شهدا و خانواده‌هاي ايشان و دعاهاي نيمه‌ شب، از اين بدي‌ها حفظ کرده است. ان‌شاء‌الله‌ خداوند  ايشان را حفظ کند. ما بايد اين را بزرگ‌ترين نعمت براي خود بدانيم و با وجود ايشان هر گاه دچار اشتباهي‌ شديم، بتوانيم مسير درست را تشخيص دهيم.

من بارها اين را بيان کرده‌ام که جناب سيدحسن نصرالله حفظه الله مي‌فرمود شما فکر مي‌کنيد ما منتظريم آقا امر کنند تا يک کاري انجام بدهيم؛ ما همين که بدانيم ايشان دوست دارد کاري انجام گيرد، با تمام قدرت آن کار را دنبال خواهيم کرد. آن‌ها اين مسئله را تجربه کرده‌اند و چون حسد و تنگ‌نظري ندارند، درست مي‌بينند و درست تشخيص مي‌دهند؛ اما ما تا حدودي نگاه‌مان تيره و تار است و چشم‌مان به‌درستي نمي‌بيند.

 


[1]. ملك / 2.

[2]. اسراء / 29.

[3]. بقره/ 30

[4]. همان.

[5]. ملك / 30.

[6]. منافقون/ 8.

[7]. فرازي از زيارت جامعه ائمة المؤمنين عليهم السلام.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org