صدا/فیلم | اندازه |
---|---|
برايدريافتفايلصوتيجلسهاينجاراکليککنيد | 7.27 مگابایت |
روش آشنا کردن نوجوانان با مسائل بنیادی
سخنراني حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامتبرکاته) در مراسم عزاداري به مناسبت شهادت امام جواد عليهالسلام- 2/7/1393
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين والصلوه والسلام علي سيدالانبياء والمرسلين حبيب اله العالمين ابيالقاسم محمد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين.
اللّهمّ کن لوليک الحجة ابن الحسن صلواتک عليه وعلي آبائه في هذهالسّاعة وفي کلّ ساعة وليّاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسکنه أرضک طوعاً وتمتعه فيها طويلاً.
تقديم به روح ملکوتي امام راحل رضواناللهعليه و شهداي والامقام اسلام صلواتي اهدا ميکنيم.
اللّهمّ صلّ علي سيّدنا ومولانا أبي جعفر محمد بن علي التقي الجواد کأفضل ما صلّيت علي احد من اوليائک.
فرا رسيدن مصيبت بزرگ شهادت امام جواد علیهالسلام را به پيشگاه مقدس ولي عصر اروحنافداه تسليت عرض ميکنيم. اميدواريم خداي متعال در دنيا و آخرت دست ما را از دامان اهلبيت علیهمالسلام کوتاه نفرمايد. شیعیان در چنين مناسبتهايي به حسب شرايط خاص زندگيشان، تمکنشان، تخصصشان و موقعيت اجتماعيشان، هم به نحوي به مقام ولایت اظهار ارادت و نسبت به آن ادای وظیفه میکنند و هم به دنبال وسيلهاي براي تقرب به خدا و توسل به اولياي خدا براي رفع مشکلاتشان هستند. در بين اقشار مختلف، ما طلبهها هم متناسب با شرايط خودمان به این مقام والا عرض ارادتي ميکنيم. بنده گمان ميکنم يکي از بهترين کارهايي که در اين موقعيتها ميتوانيم انجام دهيم و قلب مقدس خود اهلبيت علیهمالسلام را بيشتر شاد کنیم اين است که از هدايتها و راهنماييهاي ایشان براي حل مشکلات زندگيمان و بعد مشکلات فکري يا عمليمان استفاده کنيم. ازاینرو به نظرم رسيد خوب است در اين فرصت يکي از مسائل مورد نیاز همه بهخصوص جوانان را مطرح کنم و با استفاده از فرمايشات اهلبيت علیهمالسلام بهخصوص حضرت جواد سلاماللهعليه آن را توضیح دهم. البته این هدف را هم دنبال میکنیم که طرح بحثي شود براي اينکه دوستان در اینباره بيشتر فکر کنند و این مسئله را حل نمایند.
این مسأله ابتدا بسیار ساده، پيش پاافتاده وغیرمهم جلوه میکند و به نظر میرسد که نه احتياج به فتواي مرجعي دارد که از مراجع بپرسيم و نه مسألهای تحقيقي و علمي محسوب میشود که لازم باشد مثلا متخصصان، گروهي تشکيل دهند و برای یافتن پاسخ آن تلاش کنند. اما این مسئله هم به واسطه وسعت احتياج به پاسخ آن و هم به واسطه عمق مطلب آن و تأثيري که در مسائل اساسي زندگي ما ميگذارد شایسته است که به آن بپردازيم و به طور مستقل آن را مطرح کنيم. انشاءالله کسانی که فراغتي دارند و از صلاحيت لازم برخوردارند تحقيقات لازم را در اطرافش انجام دهند.
معنای وجوب تحقیق در مسائل اعتقادی
بنده در خاطرم هست که از کودکی ميشنيدم در مسائل اعتقادي نبايد تقليد کرد و لازم است هرکس خود در اطراف آنها تحقيق کند. به طور طبیعی براي تحقیق درباره این مسائل لازم است انسان مسائل را یکبهیک طرح کند و اطراف آنها را بسنجند و اگر اختلافي در آنها وجود دارد- که به طور حتم در اينگونه مسائل اختلاف زيادي وجود دارد - دلائل صاحبنظران را بررسي کند و مشخص کند که کدام صحیح و محکمتر است. اما در برابر، اين مسئله مطرح ميشود که اگر بنا باشد بر هر کسي که به تکليف ميرسد واجب باشد درباره اين مسائل و با اين وسعت و اين عمق تحقيق کند، اين تکليفي فراتر از طاقت است و چنین چیزی عملي نيست. فرض کنيد لازم باشد دختری نه ساله يا پسری پانزده ساله درباره مسائل توحيد، نبوت، معاد و ساير اعتقادات لازم و ضروري دين تحقيق کند. گمان نميکنم هيچ دختر نه ساله یا ده سالهاي آمادگي براي چنين کاري را داشته باشد. چنین دختری نه زمينه ذهني مناسب براي اينگونه تحقيقات دارد، و نه معلومات کافي.
معمولا وقتي اين اشکال مطرح ميگردد در پاسخ گفته میشود: مقصود این است که هر کسی در حد مقدور باید تحقیق کند و نسبت به آن مقدار که برای او امکان ندارد تکلیفی ندارد. اما نسبت به آن مقدار که توان دارد بايد تحقيق کند. اما مسئله دیگری که به دنبال این مطرح میگردد است که وقتي انسان جوانتر ميشود يعني از سن پانزده یا شانزده سالگي ميگذرد و با مسائل مختلفی از زندگي آشنا ميشود که به نحوي با دين ارتباط دارند و انسان نياز دارد که آنها را بشناسد و به نحوي به آنها اعتقاد پيدا کند تا مبناي عملش قرار گيرند آيا لازم است که هر کسي در حد مقدور وقت صرف کند و درباره اين مسائل تحقيق کند و نظرهاي مختلف را بررسي نماید و ادله آنها را بسنجد، يا اینکه در عمل نمیتوان از چنین لزومی سخن گفت، چراکه اين کار براي همه ميسر نيست؟ در میدان عمل میبینیم براي آنهايي هم که فراغت و امکاناتي داشته باشند سطح پاييني از اين تحقيقات عملی میگردد. تحقيقات عميق درباره مسائل اعتقادي و مسائل ارزشي کار آساني نيست. گاهي کساني که سي یا چهل سال زحمت کشيدهاند و در این مسائل تخصص پيدا کردهاند و باز هم برای این مسائل پاسخ قاطعی بهدست نميدهند.
بالاخره اين سؤال مطرح ميشود که ما تا چه اندازه درباره مطالبی که به نحوي با دین ارتباط دارند بايد مطالعه و تحقيق کنيم؟ اگر بايد تحقيق کنيم چگونه و تا چه اندازه؟ آیا همین قدر که بگوییم تا هر قدر که میسر و مقدور است برای پاسخ کافی است؟ ما در میدان عمل ميبينيم که گاه برای کسانی که این مسیر را گذراندهاند هنوز هم درباره بسياري از مسائل جاي پرسش و تحقیق وجود دارد. اگر ما درباره بسیاری از اعتقادات خودمان دقت کنیم میبینیم که ریشه غالب معتقدات ما از ديگران گرفته شده است؛ از پدر و مادر، معلمان، همسن و سالها، فاميلها يا شخصيتهاي مورد اعتمادی که در محل زندگيمان بودهاند؛ و وقتي سؤالي براي ما مطرح ميشده عملا پاسخش را از آنها ياد ميگرفتهايم و به يک معناي عامي تقليد ميکردهايم. ميگويم تقليد بهمعناي عام، زيرا معناي خاص تقليد اين است که انسان خود هيچ فکري اعمال نکند و صرفا با تبعيت از ديگران به چيزي معتقد شود يا کاري انجام دهد. اما تقليد ما اينگونه نبوده است بلکه کم يا بيش خودمان هم درباره آن مسائل فکر ميکردهايم يا اينکه آنها براي پاسخ خود دليلي ميآوردهاند و ما با دقت در آن دلیل، سخن آنها را ميپذيرفتهايم.
هر يک از شما بر گذشته زندگي خود مروري کنيد و ببينيد اعتقادات خود را - از اصول دين گرفته تا فروع دين همچون کيفيت نماز خواندن، روزه گرفتن و ساير مسائل - چگونه بهدست آوردهايد و تا چه اندازه درباره آنها تحقيق کردهايد. ازاينرو به ذهن این طور میرسد که آن گونه تحقيقي که پيش از اين گفتيم براي اعتقادات واجب نيست. اما بايد به اين پرسش پاسخ داد که مقصود بزرگان ما چيست که گفتهاند بايد اعتقادات را از روي تحقيق پذيرفت؟ بنده پاسخی به نظرم ميرسد که از کسي نشنيدهام و خدمت شما ميگويم تا بشنويد و قضاوت نماييد.
اگر در نظر مبارکتان باشد در ابتدای کتابهاي رساله عمليه از جمله عروة الوثقي، توضيحالمسائل و ... نوشته شده است که هر شخصي نسبت به احکام شرعي يا بايد مجتهد باشد يا مقلد، وگرنه بايد احتياط کند. گاهي هم تصريح ميکنند که هر کسي که مجتهد نيست بايد تقليد کند و بعد به عنوان يکي از فروع مسأله مينويسند: عمل بدون تقليد باطل است. در بعضي از رسالههاي عمليه هم از ابتدا تصريح شده است که اگر کسي نه اجتهاد کند و نه تقليد و عملي انجام دهد عمل او باطل است. ابتدا ممکن است عجيب به نظر برسد و گفته شود اين باطل بودن به چه معناست؟ اما شايد بعد با دقت در قرائن به دست آيد که مقصود از باطل بودن اين نيست که شخص با انجام اين عمل گناه کرده است يا اين عمل مجزي نيست و بايد قضاي آن را به جا بياورد. زيرا اين بزرگان خود در برخي فروع بعدي ميگويند: اگر کسي بدون تقليد عملي بهجا آورد در صورتی مجزی است که اين عمل مطابق با رأي آن فقيهي باشد که بايد از آن تقليد کند. براي مثال اگر نماز صبح را طوري خوانده که مطابق با فتواي مرجع تقليد جامعالشرايط بوده اشکالي ندارد و قضا لازم نيست. بنابراين، يک تفسير براي باطل بودن عملِ بدون تقليد، حجت نداشتن براي عمل است. به اين معنا که اگر انسان بدون تقليد عملي انجام دهد و اتفاقا عملش مطابق با واقع بود به مطلوب رسيده است، اما اگر مخالف با آن وظيفهاي بود که برايش معين شده معذور نيست.
شايد بتوان همین نکته را در مسائل اعتقادی هم بیان کرد. به این معنا که اگر گفته میشود انسان باید در مسائل اعتقادي تحقيق کند و نباید از روي تقليد به چيزي اعتقاد پیدا کند به این معناست که اگر در این مسائل تحقيق نکرد و اتفاقا به امر باطلي معتقد شد حجتي ندارد. اما اگر تقليد کرد و اعتقاد او هم مطابق با واقع بود مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد که چرا به اين امر اعتقاد پیدا کردی! اگر کسی از پدرش تقلید کرد و بدون تحقیق معتقد به یگانگی خدای متعال شد، روز قيامت او را به خاطر اعتقاد به وحدانیت خدای متعال به جهنم نميبرند. بنابراین معناي وجوب تحقیق در اصول دین و مسائل اعتقادی این است که اگر اعتقادات کسی که در این مسائل تقلید کرده است مخالف با واقع درآمد برای خطای خویش حجت ندارد و معذور نيست. برای مثال اگر کسي در خانوادهاي مسیحی متولد شد و از روي تقليد معتقد به تثليث شد، چنین کسی در خطای خود معذور نيست. اگر به چنین شخصی گفته شود: چرا چنین اعتقادی پیدا کردی و او در پاسخ بگوید از پدرم تقلید کردم، به او گفته میشود باید تحقیق میکردی! همچنین اگر کسی در خانوادهاي موحد متولد شود و از روی تقلید موحد شد به خاطر این کارش مؤاخذه نمیشود. بنابراين این وجوب طريقي است. به این معنا که اگر انسان تحقيق نکرد و اعتقاد او مخالف با واقع در آمد معذور نيست.
عدم کارایی روشهاي منفي
منظور از ذکر اين مقدمه، طرح این مسئله بود که وظیفه ما در برابر هجوم شبهات به اذهان نوجوانان و جوانانمان بهخصوص در شرایط فعلی چیست؟ در عصر ما وسايل ارتباط جمعی بسیار فراوان شده و امر ارتباط را بسیار آسان ساخته است به گونهای که امروزه با داشتن یک تلفن همراهِ مجهز میتوان با تمام مجامع علمي، هنري، دانشگاهي، مذهبي و ... در سراسر دنيا در تماس بود. حتي به راحتی میتوان به مسائل غير اخلاقي و مستهجن و شبهات ديني دسترسی پیدا کرد. امروزه کفار، زنادیق و ملحدان سايتهايي دارند و دائما در حال لجنپراکني هستند. جوانان هم در ابتدا به حسب حس کنجکاوي خود علاقهمندند که ببينند در این سایتها چه خبر است و آنها چه ميگويند. گاهي در این سرکشیها به سؤالی یا شبههاي برخورد میکنند و به خصوص اگر جاذبهاي داشته باشد به آن گوش ميدهند. به نظر میرسد که در ابتدا هم قصد یادگیری و عمل به آن را هم ندارند. به هر حال با دقتْ آن را پیگیری میکنند. از مراجعات و سؤالاتي که مطرح ميشود و نیز از گزارشهايي که از جاهای مختلف ميرسد چنين به دست ميآيد که این امر بسیار شايع شده است که جوانان از ابزارهای الکترونيکی و ارتباط جمعي بسیار سوءاستفاده ميکنند و تحت تأثير وسوسهها و شبههها قرار ميگيرند. این امر گاه آنها را به شک در دینشان مبتلا ميکند و گاهي از شک بالاتر به انکار اعتقادات دینی منجر میشود.
در این شرایط چه بايد کرد؟ آیا باید به جوانان بگوييم شما اصلا نباید به این منابع مراجعه کنيد؛ شما مطلقا نباید به روزنامههاي مشکوک، رمانهاي مشکوک، کتابهای مشکوک، فيلمهای مشکوک و بالاخره سايتهايي که احتمال ميدهيد مطالب نادرست در آن باشد مراجعه کنید يا باید راه ديگري در پيش گرفت؟ اگر بخواهیم راه اول را انتخاب کنیم دو اشکال اساسي مطرح میشود؛ يکي اينکه بسیار بعيد است که سخن ما را بپذیرند. جوان است و خواهش دلش او را به این کار دعوت میکند. دستکم حس کنجکاوي او را به این سمت میکشاند. البته اصلِ قوی بودن حس کنجکاوي در جوانان یک فضليت محسوب میشود اما در اين شرايط مورد سوءاستفاده قرار میگیرد و نتايج بدي هم به دنبال دارد. بنابراین اگر تنها بگوييم به سراغ چنین منابعی نروید آنها گوش نخواهند کرد و اگر عده کمی هم پيدا شوند که این نصحیت را بپذیرند غالبا آنها هم سرانجام در پنهاني سراغ اینها میروند گرچه ما را خبر نکنند. اين يک اشکال است که گفتنِ تنها و نهی مطلق، اثر قابل توجهي ندارد و جز در نوادر افراد نتیجه ندارد. بسیار کماند فرزندانی که اگر پدرشان آنها را از این مسائل نهی کند واقعا بپذیرند. پدر نهی میکند اما وقتی فرزند میبیند دوستانش چنین اموری را تماشا و برای آنها نقل ميکنند بسیار وسوسه میشود که او هم به تماشای این مسائل بپردازد. نه تنها جوانان بلکه کودکان شش هفت ساله و حتي پيشدبستانی هم در نشست و برخاستهايشان درباره این ابزارها با همديگر صحبت ميکنند که مثلا ديشب در فلان فيلم چه ديديم و بازیگران چه کردند و ... این فرزند هم با شنیدن این گفتگوها هوس میکند که چنین اموری را تماشا کند. ازاینرو نزد پدر و مادرش میآید و از آنها سراغ چنین ابزاری را میگیرد و برای تهیه آنها به والدینش فشار ميآورد.
دعوت قرآن به شنیدن سخن و انتخاب بهتر
اشکال دومی که مطرح میکنند اين است که: اصلا اين روش اسلامي نيست. روش انبيا، ائمه و علماي بزرگ اين نبوده است. براي اين حرف هم چند گونه دليل میآورند. به عنوان اولین دلیل میگویند: مگر شما علما نميفرماييد: انسان بايد مسائل اعتقادی را با تحقيق بپذیرد و به آنها معتقد شود؟ ما هم ميخواهيم تحقيق کنيم. معنای تحقيق این نیست که ما فقط حرفهاي شما را مطالعه کنيم. اگر چنین کنیم در حقیقت تقليد کردهایم نه تحقيق. تحقیق آن است که ما حرفهاي مخالف و دلیل آنها را هم بشنویم و ببينيم کدام درست است و آن را بپذيريم. پس ناچار بايد شما اجازه دهيد ما کتابهاي مخالفان را بخوانيم و فيلمهايشان را تماشا کنيم. شايد آنها درست بگويند. ما برای فهمیدن اعتقادات آنها چارهای جز این نداریم. گاهی هم برای تأیید سخن خود سيره برخي از علما و بزرگان را هم ضميمه این دلیلشان ميکنند و گاهي - آنهايي که اهل مطالعه هستند - به آيات و روايات هم استدلال ميکنند. برخی هم به دليل عقليِ معروفي استدلال میکنند که در دنيا پذيرفته شده است و آن اصل آزادي فکر است. میگویند: امروزه این اصلْ ارزشي است که تمام انسانهاي روي زمين آن را پذيرفتهاند که فکر انسان بايد آزاد باشد. صرف اينکه کسي بگويد باید به فلان مسئله معتقد شوی دليل نميشود برای اینکه انسان آن را بپذیرد. انسان بايد با فکر خود اعتقادی را بفهمد و بپذیرد.
اگر يادتان باشد از پيش از انقلاب تمسک به این آيه شریفه بسیار رایج شد که میفرماید: فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛[1] «پس بشارت ده به آن بندگان من که سخن را میشنوند و بهترین آن را پیروی میکنند». بهخصوص در برخی مؤسسات و برخی سلسله کتابها که بر پشت جلد همه نشریات و کتابهایشان اين آيه را مینوشتند. کسانی که به این آیه تمسک میکنند میگویند: خدا میفرماید: به بندگاني بشارت ده که حرفها را ميشنوند و هر کدام را که بهتر است میپذیرند. پس ما باید حرفهای مختلف را بشنويم تا بتوانیم بفهميم که کدام بهتر است. بايد بشنويم تا زمينه براي تحقيق و انتخابِ بهتر فراهم شود و «يَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» مورد پيدا کند. در حقیقت قرآن ميگويد: همه حرفها را بشنويد و خودتان را به یک مطلب خاص از یک گوینده خاص یا از یک کتاب خاص حتی از یک مذهب خاص محصور نکنيد بلکه تحقيق کنيد. پس هم قرآن ما را به تحقیق و شنیدن حرفهای گوناگون دعوت میکند و هم همه عقلاي عالم این اصل را پذیرفتهاند و هم مراجع تقليد در رسالههاي خود نوشتهاند که بايد در اصول دين تحقيق کرد و نباید از روي تقليد پذيرفت، و آن روشی که به عنوان روش اول مطرح شد مخالف همه اينهاست. محدود کردن آزادي فکر موجب میشود که همه عقلا ما را مسخره کنند. امروز ديگر زماني نيست که بتوان چنین روشهایی را اجرا کرد و افکار و انديشهها را کاناليزه کرد و فقط از يک کانال سخن گفت و سخن شنيد.
در برابر این اشکال چه باید گفت؟ پذیرش این سخن به این معناست که ما نه تنها باید مراجعه به همه منابع تبلیغی دیگران را مجاز بشماریم بلکه باید همه افراد را به این امر تشويق کنيم. باید تشویق کنیم که بروند مطالعه کنند، تحقيق کنند و مراقب باشند فکرشان جامد نباشد و مقلد بار نيايند. قرآن هم تقلید را مذمت کرده، میفرماید: قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ؛[2] «گفتند به راستی که ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما با پیروی از آنها هدایتشدگانیم.» قرآن کریم کساني را مذمت ميکند که تنها به حرف پدران خود اعتماد کردند. برایناساس جوانان میگویند: اگر ما تنها به حرف شما اعتماد کنيم مشمول همين آيه ميشويم و يک روزي خواهيم گفت: إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ! پدران ما ميگفتند: خدا يکي است و پيغمبر اسلام، امام حسين، امام جواد و ... بر حق هستند و ما هم قبول کرديم. اما قرآن ميگويد: نباید اينگونه باشید بلکه باید خودتان فکر کنيد و صرف اينکه پدران شما اعتقادی دارند برای شما حجيتي ندارد. اين يک دسته از استدلالها است که مطابق سليقه جوانان در اين عصر هم میباشد. البته منحصر به اين عصر نیست اما در اين عصر بسیار گسترش پيدا کرده و با گسترش ابزارهای ارتباطی تقاضا هم زياد شده است.
روایات ناهی از رجوع به منابع غیرالهی
وقتي کار مشکلتر ميشود که با برخي از آيات و روايات برخورد کنيم که مفهوم آنها در نظر اول تقريبا متعارض با آيات و روایات پیشگفته است و به این سبب نوعی تعارض بين اين دلايل القاء ميشود. به عنوان نمونه از امام جواد صلواتاللهعليه روایتی نقل شده است که براي توسل و تبرک آن را ميخوانم. قال مولانا ابوجعفر محمدبنعلي التقي الجواد علیهماالسلام: مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ؛[3] «هر کس به گويندهاي گوش فرادهد پس به تحقیق او را عبادت کرده است. پس اگر آن ناطق از طرف خدا سخن بگوید شنونده خدا را پرستيده و اگر آن ناطق از زبان ابليس سخن گوید شنونده ابليس را عبادت کرده است.» پس ما بايد دقت کنیم که به سخن چه کسی گوش فرامیدهیم. خواندن کتاب هم همین حکم را دارد. زیرا خواندن کتاب هم گوش دادن به يک سخن است و به اصطلاح وجودِ کتبي همان سخن است. بايد بدانيم که کتابی که میخواهیم بخوانیم از زبان چه کسي است؟ اگر نویسنده از طرف خداست و سخن حق میگوید خواندن ما عبادت میشود و اگر از طرف شيطان است گوش دادن و مطالعه ما شيطانپرستي میشود. اين رهنمودي است که معیاری را براي گوش دادن به سخن ديگران يا مطالعه افکار ديگران به ما نشان میدهد.
ممکن است سؤال شود: در جایی که نمیدانیم گوینده از طرف خداست یا شیطان چه کنیم؟ در پاسخ گفته ميشود: در این مواقع احتیاط کردن و پرهیز از امور مشکوک بهتر است (الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَة[4]). مسلم است که باید فکر خویش را در برابر مشکوکات کنترل کرد تا چه رسد به آن مواردی که غلط و باطل بودن آن قطعی است.
جمع دعوت عمومی قرآن به شنیدن سخن با روایات ناهی از رجوع به منابع غیرالهی
اما اين کلام با این آيه شریفه که میفرماید: فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ چگونه جمع میشود؟ قرآن کریم میفرماید: حرفها را بشنويد و به هر کدام بهتر بود عمل کنيد. اما این روایت میفرماید: حرفي را بشنويد که گويندهاش از طرف خدا باشد. اگر گوینده از طرف شيطان باشد در واقع شما شيطان را پرستش کردهايد. اکنون چه باید کرد؟ بالاخره اگر تحقيق واجب است معنايش اين است که کسی که ابتدای راه است و هنوز نميداند کدام طرف از سوی خدا سخن میگوید، بلکه اصلا نميداند خدايي هست يا نه، باید سخنان همه اطراف را بشنود تا بتواند بهتر را انتخاب کند. از طرفی دیگر برای درک این که چه کسی از طرف خدا سخن میگوید ابتدا باید اعتقاد به خدای متعال وجود داشته باشد. بنابراین باید مقدمات فراوانی را طی کرد تا بتوان تشخیص داد که کدام گوینده از طرف خداست و کدام از طرف شیطان.
مسئلهای که در ابتدای بحث مطرح کردیم در نگاه اول بسیار ساده به نظر ميرسيد و آن این بود که وقتی فرزندی از والدین خود سؤال میکند: فلان کتاب را بخوانم يا نه، والدین او چه جوابي بايد به او بدهند؟ يا در برابر فرزندی که بدون سؤال از والدین سراغ چنین کتابها و فیلمهایی ميرود و با پنهانکاری سعی میکند کسی از کار او آگاه نشود، چگونه باید رفتار کرد؟ با اين نسل جوان با اين روحيات چگونه بايد مواجه شد؟ چگونه میتوان رفتاري اسلامي و معقول داشت که ضرر نداشته باشد؟ این مسئلهای است که همه ما کم یا بيش با آن درگير هستيم و میخواهیم بدانیم که با فرزندان خود نسبت به استفاده از چنین منابعی چگونه رفتار کنيم. آیا سختگيري کنيم و به آنها مرتب هشدار دهیم که مبادا چنین کتابهایی را بخوانيد! مبادا به چنین سخنانی گوش دهید! مبادا فلان جا برويد! مبادا با فلان کس معاشرت داشته باشید! اين مباداها معمولا همانجا که بیان میشود ميماند، و وقتی فرزند سر کلاس ميرود آنچه بیشتر در او تأثیر میگذارد سخن معلم است و معمولا مثل وحی منزل به آن مینگرد؟ اگر کتابي به او معرفی گردد که مطالبش برای او جاذبهاي هم داشته باشد به سوی آن میرود و از آن تأثیر میپذیرد.
پس مشخص شد همه به اين مسأله که ابتدا ساده به نظر میرسد مبتلا هستيم و جواب آساني هم ندارد. از همين جا معلوم ميشود که مسائل فراوانی هست که ابتدا ساده به نظر ميرسد اما وقتی با دقت به آنها پرداخته میشود میفهميم که مسائلی ريشهدار هستند و برای یافتن پاسخ آنها باید به نکات بسیار دقیقی پرداخته شود. اگر در این مسائل درست دقت نکنيم و سهلانگاري کنيم و پیش خود گمان کنیم که نوجوان ما فعلا کم سن و سال است و نیازی به این حرفها ندارد و باید صبر کنیم تا بزرگ شود، معلوم نيست عاقبتش به کجا برسد. بالاخره ما بايد دخالت کنيم اما با چه منطقي و با چه روشي؟ آیا باید آنها را مطلقا نهی کنیم یا باید آنها را به حال خود رها کنیم و بگوییم عصر، عصر آزادی فکر است و آدم نبايد تقليد کند و تقليد کار ميمون است؟!
به نظر میرسد که پاسخ این سؤال تنها نفي یا اثبات نيست، بلکه باید طيفی از جوابها را ارائه کرد و به این وسیله بین مسائل، کتابها و روشهای گوناگون تفاوت گذاشت. همچنین باید در کيفيت برخورد با مخاطب مانند برخورد آرام، برخورد سختگیرانه، استفاده از تنبیه یا تشویق تفاوت قائل شد. بنده اين مسئله را در قالب طرح سؤال مطرح کردم تا بدانیم که نباید اینگونه مسائل را ساده بگیریم بلکه باید بنشينيم و دربارهاش فکر کنيم، مقاله بنويسيم، رساله بنويسيم و ... اينها مسائل سادهاي نيست، بلکه مورد حاجت مردم است حتي مورد حاجت خود ماست. گمان نکنيم فقط درباره مثلا غساله متنجس باید تحقیق کرد. البته آن هم نیاز به تحقیق دارد اما مسائل دیگری هم هست که بايد درباره آنها تحقيق صورت گیرد. مسائل مهم دیگری هم هست که ما در زندگی به آنها احتياج داريم و نقش مهمي، هم در زندگي خود ما و هم در زندگی فرزندان ما دارد اما در کتابهاي درسي و کتابهاي متعارف ما درباره آنها بحث نشده است. وقتي ميبينيم که چنین مسائلی مورد حاجت است لازم است آنها را دنبال کنيم، بگرديم اهلش را پيدا کنيم و دسته جمعي درباره آنها فکر، مطالعه و بحث کنيم شايد به يک نتايج قطعي، روشن و سازندهاي برسيم.
شايد شما توجه داشته باشيد که اصل اين اشکال از اطلاق نفي و اثبات پديد آمده است به این معنا که در صورتی اشکال پيش ميآيد که در پاسخ این مسئله از یک طرف گفته شود: مطلقا نبايد چنین منبعی را مطالعه کرد و از طرف دیگر گفته شود: بايد همه منابع را مطلقا مطالعه کرد. اگر اينها قيودي منطقي و مستدل داشته باشند و با بیانی قابل فهم و قانعکننده برای جوانان بیان گردند شاید جوابْ چندان مشکل هم نباشد. به عنوان يک اصل کلي ميتوان گفت: بسياري از مسائل، مشکلات و اختلافات (نه فقط مسائل دینی و اعتقادی بلکه مسائل سیاسی، حتی اظهار نظر در باره اشخاص که گاه به نتايجی بسیار نامطلوب مانند تکفیر دیگران، برخورد فیزیکی و ... ميرسد ناشی از همین اطلاقگویی و توجه نکردن به قیود منطقی مسئله است.
اگر به نوجوانمان بگوييم شما اصلا حق نداريد تلويزيون تماشا کنيد يا تلفن همراه داشته باشيد يا فلان فيلمها را تماشا کنيد و ... قطعا اینگونه برخورد نتيجه نخواهد داد. اگر نوجوان ما خيلي مؤدب باشد يا خيلي از ما بترسد به پنهانکاری روی میآورد و این کارها را در نهان به تنهایی یا با دوستانش انجام میدهد. بهخصوص بچههاي اين دوره بسیار باهوشاند و به راحتی راهی برای اهداف خود پیدا میکنند. بنابراین این روش جواب نخواهد داد و چه بسا موجب تشديد شبهه آنان شود و با خود بگویند: اصلا حرفهاي اینها بيمنطق است. ما به چه دليل نبايد هيچ یک از کتابهای دیگران را مطالعه کنيم؟!
از طرف دیگر اگر آنها را آزاد بگذاريم و بگوييم: «زمانه تغيير کرده و نمیتوان جوانان را از این امور منع کرد، بلکه باید آنها را آزاد گذاشت تا هر چه را خواستند مطالعه و هر فيلمي را خواستند تماشا کنند و با هر کسی که خواستند معاشرت کنند؛ البته بايد عقائد صحيح پيدا کنند، ولی باید خود به تدریج به حقیقت برسند!» روشن است که چنین اندیشه و عملکردی چه نتيجهای خواهد داشت. باید سعي کنيم به نوجوان بفهمانيم که حق و باطلي هست و تشخيص این دو از یکدیگر احتياج به مقدماتي دارد و شما خود در اين سني که هستي و با همین آموختهها و مطالعاتي که داري میتوانی درستی و نادرستی برخی چیزها را بفهمی.
پس از بیان این نکته کلی، میتوان با بیان چند مسئله ساده، درستی و نادرستی، و مفید و مضر بودن برخی امور را که به راحتی برای او قابل درک است روشن ساخت. با این کار هم به نوجوان اعتماد به نفس و شخصيت میدهيم، چراکه با طرح سؤال از او خواستهایم خود فکر کند، و هم به او فهماندهایم که مسائل پیچیده ديگري هم هست که جواب آنها به آسانی به دست نمیآید، و کساني هم ممکن است در رسیدن به پاسخ به خطا روند. بنابراين بايد تفصيل قائل شد و این حقیقت را با دلیلی متناسب با هر سني بیان کرد. بنده مثالی را بیان میکنم و گمان میکنم شما براي هر نوجواني بگوييد راحت آن را درک میکند. آن مثال این است: اگر کسي بگويد شنا مطلقا ممنوع است به او خواهند گفت: اولا شنا هم مورد حاجت است و هم اسلام به آن سفارش کرده و از ورزشهاي مستحب است. در بعضي روايات آمده است که حق فرزند بر پدر اين است که به او شنا ياد دهد[5]، بهخصوص در جايي که مبتلا به باشد و انسان ممکن است در آب گرفتار شود و اگر شنا بلد نباشد غرق شود. پس نميتوان گفت شنا مطلقا بد است. اما اگر گفتيم شنا خوب و مستحب است و ثواب دارد و مسابقه آن هم صحيح است، به این معنا نیست که هر کسي در هر جایی، در هر زمانی و در هر شرایطی برود شنا کند. شنا خيلي خوب است، ثواب هم دارد، در شرع هم تأکيد شده است؛ اما انسان ابتدا بايد زیر نظر يک معلم و مربي آموزش ببيند و بعد وارد میدان آن شود. این نکته را هم باید در نظر داشت که در جاهايي که متخصصانْ آنجاها را به عنوان نقاط خطرناک شناسايي کردهاند شنا کردن ممنوع است. محلهایی هست که گاهي کساني که سالها شناگر بودهاند در آنجا غرق شدهاند. آیا اگر پدری اجازه دهد که فرزندش در هر جاي دريا و در هر وقت که خواست حتی نیمه شب، شنا کند کار خوبي کرده است؟ با این توضيح نوجوان ميفهمد که نه به طور مطلق ميتوان گفت شنا بد است، و نه به طور مطلق ميتوان گفت خوب است. ميتوان گفت: شنا کردن شرايطي دارد.
ورود در مباحث عقلي هم ورود در دريايي از مفاهيم و مسائل گوناگون است و هر کسي توانايي حل يک حدي از اين مسائل را دارد. کسانی که در ابتدای راه هستند مجازند که در حد خود وارد اینگونه مسائل شوند، اما باید مربيانی بر کار آنها نظارت داشته باشند تا اگر اشتباه کردند آنها را راهنمايي کنند، یا منابع لازم برای یادگیری مباحث نظری را به آنها معرفی کنند، و اگر سؤالی داشتند به آنها پاسخ دهند. باید به آنها بیاموزند که اگر جايي شبههاي به ذهنشان آمد آن را ناديده نگيرند، بلکه حتما آن را دنبال کنند تا جوابش را ياد بگيرند. بنابراین نه به صورت مطلق ميتوان گفت: اصلا کتابی را مطالعه نکنید و نه به صورت مطلق ميتوان گفت هر کتابي را مطالعه کنید؛ نه به صورت مطلق ميتوان گفت اصلا تلويزيون تماشا نکنيد و نه به صورت مطلق ميتوان گفت هر فیلمی را هر قدر که میخواهید تماشا کنید و همچنین ساير وسائل ارتباط جمعي که در اين روزها معمولا در هر خانهاي چندگونه از آنها یافت ميشود. بايد تفصيل داد؛ اولا برخی از منابع اصلا درست نیستند و برخی از آنها درست هستند. ثانیا وجود منابع صحیح به این معنا نیست که آنها برای همه قابل دسترسی و قابل استفاده است بلکه در برخورد با آنها بايد احتياط کرد. این میدان مثل دريا ميماند. کسانی که مهارت لازم را ندارند و قصد شنا در آن را دارند باید تحت نظارت نجات غريق و افرادی اقدام کنند که خبره این کار هستند تا از آنان مواظبت کنند. البته اگر همین افراد به حد نجات غريق برسند و آنقدر مسلط شوند که نه تنها خود غرق نميشوند بلکه ديگران را هم نجات ميدهند، نه تنها برای آنها هيچ اشکالي ندارد بلکه واجب هم هست که اين کار را بکنند و به دیگران کمک کنند. ازاینرو در میدان مباحث نظری هم، باید عالماني باشند که شبهات انحرافي را مطالعه و بررسی کنند تا بتوانند به آنها پاسخ دهند. اگر آنها شبهات را نخوانند چگونه میتوانند پاسخ آنها را بدهند؟ پس خواندن همين شبهات کفرآميز براي برخي واجب است به شرط اينکه در حد نجات غريق باشند و خودشان غرق نشوند، و مصداق این شعر نباشند که
شد غلامي که آب جو آرد آب جو آمد و غلام ببرد
برخی به قصد راهنمایی دیگری ميروند ولی خود در دام ميافتند. از اين قبیل افراد نمونههاي فراوان سراغ داريم، بهخصوص جوانهاي مجردی که در ارتباط با جنس مخالف براي ارشاد، هدايت و ... در دبيرستانها و دانشگاهها اقدام کردند، اما عواملي باعث شد که خودشان غرق شوند. بايد بر اين نکته تأکید کرد که اين امور نه به طور مطلق مجاز و نه به طور مطلق ممنوع است.
اولویتبندی مسائل و برخورد منطقي و محبتآميز
بالاخره ما باید از يک جايي شروع کنيم. روشن است که نقطه اول را هر کسی بايد با عقل خودش بفهمد. اگر قرار باشد در نقطه اول هم تقليد کنيم، سؤال ميشود که از کجا سخن اين طرفی که ما از آن تقلید کردهایم درست باشد؛ شايد سخن رقيبش درست باشد. اما وقتي نوجوانِ ما، خودش نقطه شروع را فهميد باید سعي کنيم در اين مسائل اولويتها را برای او تعيين کنيم و ابتدا مسائل بنيادي را که ريشه ساير مسائلاند تا آنجا که ممکن است با دلايل ساده براي او بيان کنيم. باید برای این امر مهم وقت صرف کنيم. اگر کسانی احساس مسئولیت میکنند و مؤسسات و نهادهایی را تشکيل ميدهند، باید بدانند که امروز يکي از واجبات فرهنگي ما اين است که مسائل اساسي دين را به زبان ساده در اختيار نوجوانان و جوانان بگذاريم و بهتدريج سعي کنيم به اندازه مرتبه فهم آنها پاسخ شبهاتی را به آنها بیاموزیم که برای آنها مطرح میشود. يعني باید سلسلهاي از دروس را برای سنین مختلف در نظر بگيريم. برای مثال برای کسانی که دوره ابتدایی هستند کتابهایی را معرفی کنیم و برای کسانی که در دوره دبیرستان یا بالاتر هستند به همین سبک؛ و در کنار این برنامه هم با مهرباني، با ادب و با منطق با فرزندان خود برخورد کنيم، نه با تحکم و گفتن این تعابیر که مبادا چنين کني! اگر چنين کني ديگر هر چه ديدي از چشم خودت ديدي! اگر چنین کنی ديگر فرزند من نيستي و عاقت ميکنم! اينها فايده ندارد و گاه ضررش بيشتر از نفعش است. بايد با مهرباني و با صميميت اعتماد جوان را جلب کنیم تا بفهمد ما خيرخواهش هستیم. باید بفهمد که اين مسائل مراتبي دارد و تا آن مراتب را نگذرانده باید از متخصصان آن، کمک بگیرد؛ همان طور که در امور پزشکي کسانی که مراتب لازم را نگذراندهاند بايد از پزشک سؤال کنند. البته این مسائل قابل فهم و یادگیری است اما بايد مقدمات آن را فراگرفت. کسی نميگويد این مسائل را نخوانيد و ياد نگيريد بلکه سخن این است که این یادگیری شرايطي دارد و بايد آن شرايط را فراهم کرد؛ مقدماتی دارد که باید آنها را ياد گرفت؛ کيفيت استدلال در اینگونه مسائل را باید فرا گرفت. اين حقایق را ميتوانیم با منطقي درست به فرزندان خود بفهمانیم؛ با مثالهايی شبیه به مثالی که درباره شنا بیان شد میتوان بسیاری از جوانان را قانع کرد و آنان را متوجه کرد که روحانیان، نه انسانهايی خشک و متحجر هستند که نخواهند کسی فکر آزاد داشته باشد نه آن چنان به اصطلاح روشنفکر که بگویند هر که هر کتابی دوست دارد مطالعه و هر فیلمی را دوست دارد تماشا کند. معلوم است که عاقبت فرزندان چنین روشنفکری چه خواهد شد. اما خود او يک وقتي ممکن است بفهمد که ديگر کار از کار گذشته است و فرزندان او به آلودگيهايی اخلاقي مبتلا شدهاند که ديگر قابل جبران نيست و به فسادهايی اعتقادي گرفتار شدهاند که به آسانی قابل اصلاح نیست.
مسأله تعليم و تربيت نوجوانان بسيار مسأله حياتي و مهمی است و سعادت نسل آينده ما، بقاي دين اسلام و مذهب تشيع و طريقه حقه منوط به اين حقیقت است که نسل موجود چه اندازه براي آينده فکر کنند و با نوباوگانشان، نوجوانانشان و جوانانشان چگونه برخورد کنند و تا چه اندازه بتوانند اعتماد آنها را جلب کنند و چه مقدار بتوانند آنها را راهنمايي نمایند. ممکن است در خانوادهای مسائلی مطرح شود که پدر یا مادر خود نمیتوانند آنها را پاسخ دهند. در اینگونه موارد باید معلمي را به فرزندان خود معرفي کنند تا سؤالهایشان را از او بپرسند.
ما طلبهها بايد به این فکر باشيم که به تدریج مؤسساتي را فراهم کنيم که توان پاسخگویی تمامی نیازهای تربیتی جامعه و مراجعات این چنینی را داشته باشند. برای مثال اگر خواهان برگزاری دورههایی آموزشی بودند استاد برایشان بفرستیم ، سؤالات شفاهی و کتبی آنها را پاسخ دهیم و ... همه مسائل را نمیتوان با استصحاب و برائت پاسخ داد. البته یادگیری و بیان مسائل فقهی واجب است و ما بايد دعاگوی همه بزرگاني باشیم که در طول چهارده قرن زحمت کشيدند و فقه اسلامی را حفظ کردند و به ما آموختند و باید از آنها ممنون باشيم. اما فقط اين مسائل لازم نيست بلکه مسائل فراوان دیگری هم هست که آنها را هم بايد فراگرفت و راهي براي ارتباط برقرارکردن جوانان با آنها فراهم کرد.
گوشفرادادن به سخن؛ زمینهساز سعادت یا شقاوت
بار دیگر روایت را مرور میکنیم. بر اساس این نقل حضرت میفرماید: مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ؛ «کسی که به ناطقی گوش فرادهد به تحقیق او را عبادت کرده است.» قبل از هر چيز شما بايد روي اين نکته فکر کنيد که امام معصوم درباره گوش فرادادن به یک سخن چهقدر سخت گرفتهاند تا جایی که میفرماید گوش دادن به سخن يک گوينده، پرستش اوست. آيا مقصود این است که انسان به سخن هر کسی گوش فرادهد واقعا پرستش آن گوینده محسوب میشود، يا اینکه امام علیهالسلام در مقام بیان اطلاق نيست بلکه ميخواهد بگويد چنين تواني در سخن هست که يک کسي را از کفر به ايمان يا از ايمان به کفر بکشاند، و در اصطلاح امروزي اين پتانسيل در صحبت، مکالمه، گفتوگو و ديالوگ وجود دارد؛ نه اينکه هر کسی هر سخنی گفت و دیگری شنید، شنونده گوینده را پرستش کرده است، و اگر به چند گوينده گوش فرادهد چند معبود داشته و مشرک خواهد بود. این کلام میخواهد به ما هشدار دهد که مراقب باشيد گوش فرادادن به یک سخن ممکن است شما را به کفر بکشاند و اين حقیقتی است که تجربه آن را زیاد نشان داده است.
بنده شخصا مواردي را سراغ دارم که اگر بگويم شايد شما تعجب کنيد ولي چنین حقیقتی هست و انسان گاه چنان تحت تأثير يک افکاري قرار میگیرد که شاید پیش از این تأثیر خودش هم باور نميکرد چنین تأثیری را بپذیرد. ولي سخن ميتواند چنين اثری داشته باشد. مطالعه کتابهاي مضر ميتواند مؤمني را کافر، منکر خدا و منکر دين کند؛ میتواند فردِ انقلابي را ضد انقلاب کند. مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ؛ در حقیقت میخواهد بفرماید: مراقب باشيد! شما در معرض پرستش هستيد. ممکن است کار شما به آنجا برسد که پرستشگر غير خدا شويد. حضرت در ادامه میفرماید: وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيس؛ «و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید به تحقیق ابلیس را پرستش کرده است.»
شايد به نظر ما اینگونه تعابیر قدری شاعرانه به نظر آید و از خود بپرسیم سخن گفتن از زبان ابلیس به چه معناست؟ ما که نمیدانیم ابلیس به چه زبانی سخن میگوید. اصلا زبان ابلیس تا چه اندازه در ما اثر دارد؟ نفوذ شیطان خود يکي از مسائلي است که شايد اهمیت پرداختن به آن کمتر از اهمیت برخي از فروع فقهي نباشد. قرآن کریم میفرماید: كَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ؛[6] «این چنین براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن گماشتيم.» اين آيه قرآن است که میفرماید: ما براي هر پيغمبري دشمني قرار داديم. آن دشمن کيست؟ تنها يک نفر نيست، بلکه دشمن هر پيغمبري، یک عده از شياطين هستند. در این آیه شریفه ابتدا از شیاطینی انسانی نام میبرد و بعد شیاطینی از جنس جنّ که ابزار کارشان سخنهای تزیین شده و قشنگ است؛ سخنانی زيبا، اصطلاحاتی جديد، ترکيبات جديد ادبي، اشعار نو و کهنه، حرفهايی نوساخته و پرداخته؛ حرفهاي قشنگي که انسان طبيعتا دوست دارد آنها را بشنود. خلاصه زُخْرُفَ الْقَوْلِ؛ «سخنان آراسته». بعد ميفرمايد: وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ؛ «واگر پروردگار تو میخواست آنها چنین نمیکردند.» اين اراده خداست. خدا ميخواهد زمينه براي انتخاب و امتحان فراهم شود. بعد میفرماید: وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ؛[7] «تا دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان نمىآورند به آن [سخنان] بگرايد.»
در روایت پیشگفته آمده بود: مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ؛ « کسي که به گویندهای گوش فرا داد.» اما تعبیر قرآن متفاوت است. قرآن میفرماید: وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ؛ کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند به این سخنان دل ميدهند نه اینکه به آنها گوش ميدهند. اشکال اصلي هم اين است که در وجود جهان آخرت شبهه دارند. مهمترين مسألهاي که انسان را به دام شياطين مياندازد ترديد در مسائل اخروي است. تردیدهایی از این قبیل که آیا واقعا آخرتی با این اوصافی که قرآن میگوید وجود دارد؟ واقعا ما تا ابد باقی خواهیم ماند؟ واقعا جهنمی آن چنان خطرناک وجود دارد؟ همين شبهههاست که شيطان آرام آرام در ذهن جوان ایجاد میکند و به همین خاطر باید نسبت به اين مسائل بيشتر اهتمام داشته باشيم. البته ابتدا باید خودمان ایمانمان را تقویت کنیم. اينکه من میگویم خودمان به این جهت است که بنده هم مستثني نيستم. بنده اعتراف ميکنم من هم با اين سن و با اين اشتغالاتي که به مسائل ديني داشتهام، الان هم اطمينان ندارم که همين ايمانم را تا لحظه مرگ برسانم. هيچ اطميناني ندارم. امکان دارد عواملي فکري و احساسي - تکرار ميکنم: عواملي فکري و احساسي- در من اثر بگذارد و بعد از هشتاد سال همين ايمان را هم را از من بگيرد. انسان اینگونه است. بايد مراقب باشیم و برای ايمانمان ارزش قائل باشيم و آن را در معرض تندبادها قرار ندهيم. اما به یاد داشته باشیم که راه حفظ و تربیت فرزندانمان سختگیری نیست، بلکه بايد فرزندان را با محبت، با زبان خوش، با تشويق و با استدلالِ متناسبِ با مرتبه فهم و معلوماتشان به تدریج با مسائل اعتقادی آشنا ساخت.
وفقناالله و اياکم انشاءالله و السلام عليکم و رحمةالله.
[1] . زمر، 17 و 18.
[2] . زخرف، 22.
[3] . تحف العقول عن آل الرسول صلیاللهعلیهوآله، جامعه مدرسین، ص456.
[4] . الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ج1، ص50.
[5] . نهج الفصاحة، دنیای دانش، 447.
[6] . انعام، 112.
[7] . همان، 113.
آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org