قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

بسم الله الرحمن الرحیم

شناخت نظام ارزشي اسلام و عمل بدان، دو وظيفه اصلي پيروان جبه حق

بيانات حضرت آيت‌الله مصباح  یزدی (دامت‌برکاته) در جمع شاخه جوانان دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي 1/10/93

شايد بهترين خدمتي که ما مي‌توانيم به‌منزلة شکر معرفت و ولايت اهل بيت – علیهم السلام - انجام دهيم، تلاش براي شناختن اهداف ايشان و تحقق آن‌ها در زندگي فردي و اجتماعي است. گويا جامعه ويژگي‌هاي خاصي دارد و مسائل ويژه‌اي را مطرح مي‌سازد که در ساير رشته‌هاي علوم مطرح نمي‌شود؛ ولي در هر‌صورت پاية اجتماع نيز افراد هستند؛ اگر افراد نباشند، جامعه‌اي تحقق پيدا نمي‌کند و اگر روابط افراد صحيح نباشد، جامعة ايده‌آلي پيدا نخواهد شد. در بزرگ‌ترين تحولاتي نيز که در جوامع انساني پيدا شده است ـ تا آن‌جا که تاريخ و اسناد و مدارک نشان مي‌دهد ـ مهم‌ترين نقش را افراد برجسته داشته‌اند؛ مانند انبيا، اوليا، عالمان و مصلحان جامعه که خير و برکت از آن‌ها شروع شده و به‌تدريج به افراد ديگر، گروه‌ها و در نهايت به کل جامعه سرايت کرده است. در هر صورت، نقش انسان‌هاي برجسته در تحولات جامعه انکارناپذير است؛ به‌ويژه انسان‌هايي که ما معتقديم ارتباط خاصي با خداي متعال داشته‌اند و رابطة بين آن‌ها و خداي متعال ـ وحي ـ آن‌ها را از ديگر انسان‌ها ممتاز مي‌کرده است. به‌هر‌حال، بر اساس اين عقيده‌ مي‌كوشيم آموزه‌هاي انبيا را بهتر بشناسيم و آن‌ها را سرمشق زندگي‌مان قرار دهيم؛ يعني هم باورهايمان را با تعاليم آن‌ها تطبيق دهيم، هم ارزش‌هايمان را بر اساس آن باورها بنا کنيم و هم رفتارهايمان را طبق دستورهاي آن‌ها تنظيم کنيم. اگر اين رابطه را بپذيريم که رفتارهاي انساني بدون زيربناي فکري شناختي نظري و ارزشي، معنا ندارد، بايد بكوشيم اين زيربناها را تقويت کنيم. خوب و بدهايي که براي رفتار انسان‌ها قائليم و جوامع را بر اساس آن‌ها به حق و باطل، عادل و ظالم، درست و نادرست و متعالي و منحط توصيف مي‌کنيم، بر اساس همين ارزش‌هاي زيربنايي است.

تقلب در نظام‌هاي ارزشي‌ مادي و معنوي

بنابراين، اگر نظام ارزشي معيوب باشد و معيارهايي که براي خوب و بد داريم، مختل شوند، تشخيص جامعة خوب و بد و ايده‌آل و منحط آسان نخواهد بود. در اين‌صورت،‌ عده‌اي مي‌توانند با شگردهايي، عيوب خود را مخفي کنند و يا حتي آن‌ها را به‌منزلة‌ امتياز برشمارند و در اصطلاح، منکر را به‌جاي معروف ترويج کنند. نمونه‌هاي اين کارها در تاريخ کم نيست؛ هم در جوامع ديني الهي و اسلامي اين‌گونه فريب‌کاري‌ها وجود داشته است كه افرادي به نام دين، عليه دين قيام کرده‌اند و ارزش‌هاي غلط را با رنگ و لعاب ديني موجه جلوه داده‌اند، و هم در ساير جوامع بشري که چندان پايبندي به دين نداشته يا اساساً منکر دين بوده‌اند و به ارزش‌هايي قائل بوده‌اند، انسان‌‌هاي فريب‌کار، حقه‌باز و شياد وجود داشته‌اند كه آن ارزش‌‌ها را به‌گونه‌‌اي ديگر به مردم نشان مي‌داده‌اند.

امروز هم در دنيا شاهد نمونه‌هاي برجسته‌اي از اين فريب‌کاري‌ها هستيم. همگان مي‌دانند نظام ارزشي که امروز بر دنياي غرب حاکم است و شايد بيش از نود درصد مردم اروپا و امريکا اين نظام را کاملاً پذيرفته‌‌اند، يک نظام ارزشي مادي و دنيوي، و حتي مي‌توان گفت حيواني است؛ ولي بر اساس همين ارزش‌هايي که خود آن‌ها بدان قائل‌اند و ترويج مي‌کنند و ديگران را به ضد ارزش، بربريت، توحش و رعايت نکردن حقوق بشر متهم مي‌سازند، خودشان در اين جنبه‌‌ها اولي به اين اتهام‌ها هستند. در اين اواخر، همة عالم، کوچک و بزرگ، زن و مرد و روستايي و شهري، همه فهميده‌اند که حقيقتي در سخنان، ادعا و روش‌هايشان وجود ندارد، جز آنچه ماية فريب ديگران است. اگر از عدالت، آزادي، حقوق بشر و دموکراسي و مسائل ديگر از اين‌ قبيل که خود آن‌ها بيشتر اين‌ها را ترويج مي‌كنند، سخني به ميان مي‌آورند، در عمل حتي در کشور خودشان و نسبت به مردم خودشان نيز آن‌ها را رعايت نمي‌کنند.

منظور اين‌كه، تقلب در ارزش‌ها، تنها مخصوص به کساني نيست که ارزش‌هاي ديني را ترويج مي‌کنند؛ افرادي که ارزش‌هاي دنيوي و الحادي را هم ترويج مي‌کنند، آن‌ها نيز در همان عالم خودشان و براي نظام خودشان تقلب‌هايي دارند. اصولاً اساس كار اين صاحبان قدرت، دروغ‌گويي، تقلب و فريبکاري است. از لحاظ ديني نيز مشاهده مي‌كنيد كه امروزه در جوامع ديني نمونه‌هاي عجيبي پيدا شده که در تاريخ کم‌سابقه است ـ نمي‌گوييم اصلاً نبوده است؛ ولي به اين شکل کم سابقه است ـ که کساني به نام دين و آخرت، رفتن به بهشت و سعادت ابدي و اصلاح جامعه، مظلو‌م‌ترين و بي‌گناه‌ترين افراد را به فجيع‌ترين شكل به قتل برسانند و حتي بدان افتخار کنند و به هيچ اصلي از اصول اخلاقي، ديني و الهي پايبند نباشند، چنين حرکاتي در طول تاريخ بشر کم‌نظير است؛ ولي امروز نمونه‌هاي آشکاري از آن ديده مي‌شود و همه مي‌توانند بفهمند که اين‌ها حقيقتي ندارند و دنبال هوس‌هاي خودشان هستند.

ضرورت شناخت نظام ارزشي درست و عمل بدان

ما که معتقديم نظام ارزشي مبتني بر حقايق ـ نه فريب‌ها، دروغ‌ها و پندارهاي باطل ـ وجود دارد، که رعايت آن، باعث سعادت دنيا و آخرت انسان مي‌شود، بايد بيش از ديگران بدان اهتمام داشته باشيم؛ به اين‌که اولاً‌ عناصر اين نظام را به‌درستي بشناسيم تا در مقام شناخت، فريب ديگران را نخوريم و نتوانند کارهاي نادرست را به ما غالب کنند؛ ثانياً‌ بايد بكوشيم اين ارزش‌ها را در عمق جان‌مان پرورش دهيم و رفتارمان را به‌طور كامل بر اساس اين نظام ارزشي تنظيم کنيم. در هر دو مرحله كه اشاره کردم، جوامع اسلامي ضعف‌هايي دارند. البته ما با ديگران كاري نداريم؛ اما افرادي که معتقد به اسلام‌اند و به صورت‌هاي مختلف ـ چه در قالب عالمان ديني و روحاني يا در قالب سياست‌مداران يا مصلحان جامعه و يا طرفداران اخلاق و ارزش‌ها و امثال اين‌ها، در هر قالب و لباسي ـ اسلام را ترويج مي‌كنند،‌ کمابيش اين دو ضعف را دارند. پس ما دو نوع ضعف داريم: يكي اينكه اين نظام الهي را ـ دست‌کم بعضي از ابعادش را ـ درست نشناخته‌ايم؛ و ديگر اين‌كه بدانچه شناخته‌‌ايم، پايبند نيستيم؛ يعني در مقام بيان به زبان مي‌گوييم، با قلم مي‌نويسيم، سخنراني و بحث مي‌کنيم و حتي بصورت حماسي و با  شدت و حدت هم از آن دفاع مي‌کنيم، اما در مقام عمل، كوتاهي مي‌كنيم. هر فردي مي‌تواند، ابتدا خود را بيازمايد که تا چه اندازه از اين حقايق آگاه است و درست ابعاد مختلف آن را شناخته است؛ دوم اين‌که چه اندازه نسبت به آنچه شناخته، در عمل ملتزم است. بنده اعتراف مي‌کنم که در هر دو زمينه ضعف دارم؛ در زمينة شناخت، مسائلي مطرح مي‌شود که جواب آماده‌اي ندارم؛ اگر خيلي علاقه داشته باشم، مي‌گويم بايد مطالعه، فكر و بررسي كنم؛ يعني نمي‌دانم؛ ولي بدتر اين است که در مقام عمل، به بسياري از چيزهايي که مي‌دانم، عمل نمي‌کنم. به‌هر‌حال، همة ما مي‌دانيم که با عصمت خيلي فاصله داريم و شناخت‌مان از حقايق اسلام کامل نيست و کمابيش اين کمبود را داريم كه به‌طور شايسته همة ابعاد اسلام را نشناخته‌ايم.

امام خميني، بيدارگر آموزه‌‌هاي ‌سياسي و اجتماعي اسلام

شايسته است به‌عنوان شكر و‌ قدرداني از يک نعمت بزرگ الهي که در طول تاريخ کم‌نظير بوده و هست، اين نكته را بيان كنم كه قبل از نهضت حضرت امام رضوان‌الله‌عليه، بسياري از ما كه توقع بود اسلام را بهتر از ديگران بشناسيم و به ديگران بشناسانيم، خودمان از بخش زيادي از دين آگاهي کامل نداشتيم؛ شناخت ما از دين، بعد از ده‌ها سال مطالعه، درس، بحث و تحقيق مربوط به مسائل فردي مي‌شد. باورمان نمي‌شد که در کنار نماز، واجبي به اندازة‌ اهميت نماز، مربوط به زندگي اجتماعي و همين‌طور ساير تکاليف داشته باشيم. امام رضوان‌الله‌عليه جامعة اسلامي را آگاه و بيدار کرد که بخش عظيمي از فقه اسلامي مربوط به مسائل اجتماعي و سياسي است. براي مثال،‌ چيزي را که هر فرد مکتبي مي‌داند، مسئله امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر است كه در روايات فراواني بيان، و به‌‌منزلة بزرگ‌‌ترين فريضه دانسته شده است. اين موضوع گستر‌ه‌‌اي بسيار وسيع و مصاديق فراواني دارد که عمل به آن، از سال‌ها نماز و روزه مشکل‌تر است. در مواردي انسان براي اجراي برخي از مصاديق امر‌به‌معروف و نهي‌از‌منکر بايد از جانش مايه بگذارد؛ در‌‌حالي‌كه كمتر بدان توجه مي‌کرديم.

سال‌ها پيش وقتي عالمان ديني مي‌خواستند امر‌به‌‌معروف كنند، روي گناه ريش‌‌تراشي تأكيد مي‌كردند؛ چون خيلي شايع بود. شرايط فعلي را نگاه نكنيد که بسياري از سياست‌مداران خارجي و حتي ورزشکاران هم ريش دارند؛ در آن ايام اگر کسي ريش داشت، او را يك دهاتي يا مقدس خيلي خشک مي‌دانستند! بنابراين، وقتي مي‌خواستند نهي از منکر کنند، از ريش‌تراشي منع مي‌كردند. با اين‌که به اقرار همه، ريش‌تراشي حرام و يك گناه صغيره است، اما چون يک گناه علني است و تأثير اجتماعي دارد، يک بعد کبيره هم دارد؛ يعني في‌حد‌نفسه خودش يک گناه صغيره است؛ با اين‌‌كه گناهاني وجود دارد  که صدها برابر از ريش‌ تراشيدن منفورتر و نزد خدا مبغوض‌تر است؛ ولي دربارة آن‌ها خيلي صحبت نمي‌كنند؛ زيرا آفات و لوازمي داشت و برخي رودربايستي‌ها اجازه نمي‌داد آن‌ها را مطرح کنند.

به‌هر‌حال، وقتي بحث از دين مي‌شد، نهايت آن پرداختن به شکيات نماز، مستحبات، عزاداري سيدالشهدا و آش نذري بود؛ اما كسي باور نمي‌كرد انسان مثل نماز،‌ يک تکليف شرعي اجتماعي هم داشته باشد. اين‌که امروزه ما از دين خبر داريم و بعضي از وظايف اجتماعي را از نماز خواندن هم واجب‌تر مي‌دانيم، به برکت راهنمايي‌هاي امام است؛ در‌حالي‌كه‌ ايشان به‌آساني اين كار را انجام نداد. ايشان زحمت زيادي كشيد تا بتواند به مسائل تشکيل حکومت و مبارزه با دستگاه ديکتاتوري و بعد مبارزه با امريكا برسد؛ براي برداشتن هر قدمي، که ما درست درک نمي‌کنيم، امام رنج‌هاي فراواني متحمل شد تا ديگران را روشن کرد؛ اين رنج‌ها صرفاً از طرف دشمنان اسلام نبود،‌ بلكه در بسياري از موارد از جانب اقران خودش و متدينان بود. ما هنوز هم در شناخت بسياري از مسائل اجتماعي و سياسي اسلام ضعف داريم و همين ضعف‌ها باعث مي‌شود که عده‌اي بتوانند توده‌هاي مردم را به‌راحتي بفريبند و چيزهايي را به‌نام اسلام عرضه کنند که ربطي به اسلام ندارد و فقط يک ظاهر اسلامي دارد، اما باطنش کفر است؛ مردم ساده هم از عمق مطالب اطلاع ندارند و تحت تأثير واقع مي‌شوند. آنچه بيان شد، ‌مربوط به حوزة‌ شناخت است.

مرحلة‌ عمل سخت‌تر از مرحلة شناخت

اما در زمينة عمل، کار از اين هم مشکل‌تر و سخت‌تر است. هر كسي بايد خودش دربارة‌ خود قضاوت كند كه چند درصد آنچه را از دين مي‌داند، عمل مي‌كند. اگر كسي از من بپرسد چه كارهايي انجام دهم، شايد بتوانم راه‌كارهايي به او ارائه دهم؛ اما در هنگام عمل به‌گونه‌‌اي رفتار مي‌كنم كه گويا اين مطالب را نمي‌دانسته‌‌ام. بنابراين،‌ کساني که مسئوليت‌هاي سنگين‌تري براي راهنمايي و ارشاد مردم دارند، تکاليف بسيار سخت‌تري دارند که عمق آن را افراد عادي نمي‌توانند بررسي کنند. بي‌شك روزي خواهد آمد كه کساني را که مرم به‌خاطر دين و تقوايشان خيلي به آن‌ها احترام مي‌گذاشتند، در پست‌ترين شرايط و اوضاع باشند و عذاب‌شان از ديگران سخت‌تر، و رسوايي‌شان بيش از ديگران باشد. در برابر،‌ افراد گمنامي که ادعايي نداشتند و خودشان را به‌منزلة شخصي شاخص معرفي نكرده بودند، روشن مي‌شود خدمات بسيار ارزنده‌اي داشته‌‌اند و ديگران بايد طفيلي آن‌ها شوند و آن‌ها براي ديگران هم شفاعت خواهند كرد.

دشمنان اسلام در پوشش حاميان اسلام

اگر در اوايل انقلاب، بعثي‌ها به خوزستان حمله نكرده بودند، آيا احتمال مي‌داديد يك نوجوان سيزده ساله بتواند راهنماي مردان ما باشد؛ کسي که امام بفرمايد رهبر ما او بود. چه بسا فکر مي‌کرديم يک بچه سيزده ساله بايد در کوچه توپ بازي کند؛ اما معلوم شد معرفت، شناخت و اراده‌اي دارد که بسياري از بزرگان بايد از او ياد بگيرند. به‌عكس؛ شايد تصور كنيد برخي افراد مقام‌هاي عالي دارند؛ اما يوم تبلي السرائر، كه پرده‌‌ها برداشته مي‌شود، روشن مي‌شود که اين‌ها چه خيانت‌هايي به اسلام کرده‌‌‌اند. همة ما معتقديم در طول تاريخ اسلام کساني مدعي مقاماتي بودند که نه‌تنها لياقت آن را نداشتند، بلکه بزرگ‌ترين خيانت را به اسلام کردند. نمونه‌اش کساني‌ بودند كه سيدالشهدا _ علیه السلام_ را به شهادت رساندند؛ اين‌ها مدعي بودند که در مقام کارگزاران حکومت اسلامي اين کارها را انجام مي‌دهند؛ اول صبح بيش از ده هزار نفر در نماز جماعت شرکت کردند! آيا تاكنون  نماز جماعت ده هزار نفري ديده‌ايد؟! ولي در صحراي کربلا به امامت عمربن‌سعد نماز جماعتي با بيش از ده هزار نفر برگزار شد!‌ بعد از نماز هم به‌‌عنوان تعقيبات نمازشان سيدالشهدا_ علیه السلام_  را کشتند! اين از دو حال خارج نيست، يا شناخت‌شان غلط بود يا اراده‌شان ضعيف بود؛ آيا شما احتمال سومي مي‌دهيد؟ يعني يا نمي‌دانستند يا نمي‌خواستند. ما زماني حق داريم به آن‌ها لعن بفرستيم که خودمان آن‌چه را بايد بدانيم بدانيم، و آن‌چه را مي‌دانيم، به دنبال عمل كردن به آن باشيم. اگر نخواهيم حقايق را بدانيم، در يک احتمال مانند آن‌ها مي‌شويم. اگر بعد از دانستن، در مقام عمل جدي نباشيم، شايد مثل كساني باشيم كه مقام امام حسين_ علیه السلام_  را درک مي‌کردند، ولي به خاطر منافع دنيايشان به دانسته‌هايشان عمل نکردند؛ يعني ما نيز اندکي ضعيف‌تر يا قوي‌تر مانند آن‌ها مي‌شويم.

ضرورتِ داشتن ايمان راسخ و خدشه‌ناپذير

پس مشکل ما يکي از اين دو مورد است؛ نخست اين‌كه حقايق دين را درست ندانيم؛ ما بايد به‌گونه‌اي از دين آگاهي داشته باشيم كه بتوانيم از آن دفاع کنيم و به شبهه‌ها پاسخ دهيم و اگر کسي شبهه‌اي القا کرد، خيلي سريع متزلزل نشويم. چه‌بسا مطالب زيادي بدانيم، اما به محض اين‌که شبهه‌اي بشنويم، متزلزل شويم و بگوييم مبادا او درست بگويد. بارها اين مسئله را دربارة خودمان و ديگران تجربه کرده‌ايم كه به چيزي معتقد بوده‌‌ايم، اما وقتي مطلب جديد و شبهه‌اي شنيديم، شک کرده‌ايم. بايد به‌گونه‌اي دين را بشناسيم كه اگر همة عالم يک طرف، و ما نيز يک طرف برويم، در ايمانمان شک نکنيم. در زمان ائمه‌- علیهم السلام_ مکرر عده‌اي نزد ايشان مي‌آمدند و گلايه مي‌کردند که مردم به ما بد مي‌گويند يا تهمت مي‌زنند و يا جسارت و اذيت مي‌کنند؛ ايشان مي‌فرمودند اگر در دست شما گوهري قيمتي باشد که کسي نتواند قيمتش را تعيين کند، و همة مردم بگويند که اين يک خرمهره‌ است، آيا به شما ضرر مي‌رساند؛ به‌عكس، اگر خرمهره‌اي در دست شما باشد و برخي بگويند اين الماس است، براي شما چه فايده‌اي دارد؟ شما بايد آن‌چنان در دين خود محکم باشيد که نفي و اثبات ديگران در شما تأثيري نگذارد؛ به‌گونه‌‌اي كه اگر همة عالم يک طرف باشند، شما در دين خودتان شك نكنيد.

ضرورت بي‌تأثيري اثبات يا نفي ديگران در انجام دادن وظايف الهي

من از زبان امام شنيدم که مي‌فرمود اگر همه کساني که مورد نظر شما هستند بگويند مبارزه با شاه به‌صلاح نيست و وظيفه شما نيست و همة عالم يک طرف باشند، من شک نمي‌کنم و دست از وظيفه‌ام برنمي‌دارم. ايشان اين جمله را در مقابل پيشنهاد يکي از اشخاص معروف بيان فرمود كه پيشنهاد داده بود شما وقتي مي‌خواهيد براي کارهاي مبارزه تصميم بگيريد، با گروهي ده يا دوازده نفري مشورت كنيد و رأي‌گيري انجام دهيد؛ هر چه آن‌ها گفتند، شما بر اساس آن عمل کنيد. ايشان گفت نه‌تنها اين ده يا دوازده نفر، اگر همة عالم يک طرف باشند و بگويند نبايد مبارزه کرد، من هيچ شکي در مسير خود نخواهم كرد و سخن آن‌ها براي من هيچ حجيتي ندارد. من به مسير خود يقين دارم: قُلْ هذِهِ سَبیلی أدْعُوا إلَی الله عَلی بَصیَرةٍ أنَا و مَنِ اتَّبَعَنی[1] پس هر يک از ما بايد اين‌چنين باشيم. البته ما به اين حد نمي‌رسيم؛ اما بايد در اين مسير باشيم و حقايق آن‌چنان براي ما ثابت و روشن باشد که حرف کسي در ما اثر نکند؛ يعني بايد دليل عقلي و حجت داشته باشيم. اگر ديگران ما را تشويق يا تكفير كنند، هيچ تفاوتي براي ما نداشته باشد؛ اما كمتر چنين ايماني داريم و به همين دليل متزلزل مي‌شويم و هر روز و در هر موقعيتي، متناسب با آن برخورد مي‌كنيم و بر همين اساس در زندگي‌مان نوسان‌هاي زيادي پيدا مي‌شود؛ گاهي راست راست و گاهي چپ چپ هستيم. افزون بر اين، وقتي برايمان اثبات مي‌کنند اين سخنان و رفتارمان متناقض است، مي‌گوييم من هر روزي فکري دارم ديروز آن طور فکر مي‌کردم؛ امروز اين طور فکر مي‌کنم.

تنبلي، آفتي براي مراحل شناخت و عمل

پس در مقام شناخت، شناخت ما ضعيف است؛ چرا شناخت را تقويت نمي‌كنيم؟ دليل ساده‌اش اين است که کمي زحمت دارد؛ انسان راحت‌طلب است و مي‌خواهد در يک جلسه در محضر عالمي همة حقايق دين را يک‌مرتبه فراگيرد؛ در‌حالي‌كه اين شدني نيست. چه‌طور وقتي مي‌خواهيد چهار عمل اصلي را ياد بگيريد، بايد يک سال درس بخوانيد، آن‌گاه مي‌خواهيد پيچيده‌ترين مسائلي را که شياطين عالم مي‌سازند و مي‌آرايند و به شما ارائه مي‌دهند، به‌آساني فراگيريد و خوب و بدش را از هم تشخيص دهيد. بنابراين بايد زحمت کشيد.

نكتة دوم مهم‌تر از اين مسئله است. اين‌ موضوع را همه مي‌فهمند و كمابيش تجربه كرده‌اند. براي مثال، وقتي خواندن درسي مشکل است، زورمان مي‌آيد و به دنبال مطالب آسان‌تر مي‌گرديم؛ ولي مواردي كه مشكل‌تر است، اهميت بيشتري دارند. بر همين اساس، چيزي که ياد گرفتن و کسب مهارتش نتيجة عملي بيشتري دارد، انسان علاقه دارد زحمت آن را متحمل شود و آن را فراگيرد. براي نمونه، ديپلمه‌هايي که مي‌خواهند به دانشگاه بروند، چه‌بسا يک يا دو سال به‌طور شبانه‌روزي درس مي‌خوانند و ديگر مسائل زندگي و ديد‌و‌بازديد‌ها را كنار مي‌گذارند. من اين موارد را در ميان بستگان خود مشاهده كرده‌ام. چرا اين‌همه زحمت مي‌کشند؛ چون مي‌دانند مدركي كه مي‌گيرند، اثرگذار است؛ اما رشته‌اي را كه انسان نمي‌داند مدرك آن مفيد است يا نه، و يا بازار كاري خوبي ندارد، چندان تمايلي به خواندن آن رشته ندارد. البته برخي مي‌گويند رشته‌‌ها بايد کاربردي باشد. منظور از کاربردي اين است كه در آينده نتيجه و خريدار داشته باشد؛ چنين افرادي، تمايلي به بحث‌هاي عميق علمي و پيچيدة فلسفي ندارند؛ غافل از اين‌که، ريشة بسياري از کفرها، از بي‌توجهي به همين مباحث است؛ اگر اين مسائل حل شده بود و براي حل آن‌ها وقت کافي صرف كرده‌ بودند، به کفر کشيده نمي‌شدند. ولي به اين امور نپرداختند، چون هم حل کردنش مشکل بود و وقت زيادي مي‌خواست و هم نتيجة عملي و کاربردي نداشت. بنابراين، آن را رها مي‌كنند و به‌دنبال چيزهايي مي‌روند كه نتايجش زودتر ظاهر شود. البته در مقام شناخت، اين آسان‌ترين قدم است.

در مرحلة عمل، ‌كار بسيار دشوارتر مي‌شود؛ رعايت ارزش‌هاي الهي، انجام دادن وظايف شرعي در موقع تزاحم‌ها و رعايت اهم فالاهم، از جمله كارهاي مشكل است ـ نه به اين معنا كه به علت سختي آن را رها كنيم ـ البته خداوند در مسير به انسان كمك مي‌كند. اگر کسي نيتش را پاک كند، خداوند به او کمک مي‌کند كه نمونه‌هاي آن را بسيار ديده‌ايم؛ حتي خداوند به بچه‌ها نور و بصيرتي مي‌دهد كه چيزهايي را تشخيص مي‌دهند که پيرمردها بعد از شصت يا هفتاد سال درس خواندن و درس دادن نمي‌فهمند؛ اما يك كودك با فطرت پاک خودش مي‌فهمد يا يک روستايي درس‌نخوانده خوب تشخيص مي‌دهد؛ ولي يک استاد دانشگاه تشخيص نمي‌دهد. بنابراين، براي اين‌که از دين درست استفاده کنيم، نخست بايد بكوشيم دين را درست بشناسيم و هر مسئله‌اي كه زير‌بنايي‌تر است، آن را محکم‌تر حل کنيم.

برخي موانع موجود براي عمل نكردن به وظيفه

نكتة ديگر اينكه، در مقام عمل بايد با خودسازي و تمرين، رفتارمان را بر اساس دين پي‌ريزي کنيم. ادعاي آشنايي با دين آسان است؛ حتي اگر کساني به زبان هم نياورند، در دلشان اين است که ما هيچ مشکلي نداريم؛ اما خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان؛ اگر منفعت، رودربايستي، رفاقت و همشهري‌گري اقتضا ‌کند كه انسان جايي را امضا كند، اما وظيفه شرعي اقتضا ‌کند که امضا نكند، کدام را انتخاب مي‌کند؟ شايد ديده باشيد يا لااقل شنيده باشيد که برخي با اين‌که مي‌دانند وظيفه آن‌‌ها چيست، ولي به‌خاطر ملاحظاتي مانند رفاقت يا همشهري‌گري يا استاد و شاگردي يا همسايه و قوم و خويش بودن و يا پدر و پسر بودن، به‌گونه‌اي ديگر رفتار مي‌کنند؛ نه اين‌كه نمي‌دانند يا نمي‌فهمند، بلكه خيلي بهتر از ديگران مي‌دانند حق با کيست و چگونه بايد عمل کرد؛ ولي چون به لذت‌هاي دنيا مانند زن و فرزند، فاميل، جناح، همشهر‌‌ي‌ها، حساب‌هاي بانک‌هاي خارجي‌، سهام کارخانجات‌‌شان و زمين‌هايي که متري يک ريال خريدند و متري صد هزار تومان مي‌فروشند، دلبستگي دارند، وظيفه شرعي خود را انجام نمي‌دهند.

ضرورت عبرت‌گيري از ديگران

 ما در اين ميان چه‌کاره‌ايم؟ شناختن و قضاوت دربارة آن‌ها زماني مفيد است که براي ما عبرت شود، وگرنه بدگويي از ديگران، ‌غيبت كردن و انتقاد كردن خيلي شيرين است. شايد کساني شب تا صبح بنشينند و انتقاد کنند و خسته هم نشوند؛ اما بخواهند دو رکعت نماز بخوانند، خسته مي‌شوند يا اين‌كه مدام منتظرند تا كسي به آن‌ها بگويد السلام عليکم. پس دانستن و فهميدن اين‌ها هنگامي خوب است که در عمل خودمان اثرگذار باشد. اگر ديديم كسي اشتباه كرد، بايد مواظب باشيم خودمان اين اشتباه را نكنيم؛ وگرنه اين‌كه به او فحش دهيم و خودمان هم همان‌گونه عمل كنيم، چه فايده‌اي دارد. البته چه‌بسا امكانات و شرايطي كه براي آن فرد است براي ما فراهم نشود؛ بلكه بايد از چيزهاي بسيار ساده شروع كرد.

رعايت موازين شرعي در امور ساده، زمينة موفقيت در امور پيچيده‌تر

براي نمونه، استادي كه به شاگردش بي‌دليل نمره مي‌دهد يا شاگردي كه رشته‌ يا كلاسي را به ناحق شركت مي‌كند و يا فردي كه از امتياز خانوادة شهدا استفادة نابجا مي‌كند، چه‌قدر مواظب‌اند و مراقبت مي‌كنند؟ خود ما چقدر مراقبيم وظيفه‌مان را درست عمل کنيم و بيش از حق‌مان نخواهيم. تمرين‌ها از اين‌جا شروع مي‌شود. اگر احکام شرعي را در همان زندگي فردي رعايت كرديم، آن‌گاه مي‌توانيم در رفتارهاي پيچيده‌تر نيز موفق باشيم. براي مثال، دو دانشجو در يک اتاق زندگي مي‌کنند، اگر يكي به فكر اين باشد كه جارو کردن اتاق يا شستن ظروف را بر عهدة دوستش بگذارد و بهانه‌اي از مسئوليت شانه خالي كند، چگونه مي‌تواند در مسائل كلان‌تر بر اساس موازين شرع عمل كند. او فكر مي‌كند خيلي باهوش و زرنگ بوده است؛ ولي اين‌گونه نيست و از ابتدا خشت کج بنا مي‌كند كه تا ثريا كج خواهد رفت. پس از همان قدم اول بايد صاف و بي‌آلايش، با انصاف و عدالت به‌دنبال رضاي خدا بود. گذشت و ايثار را بايد از همين پايين‌ها شروع و تمرين کرد تا به مسائل پيچيده‌تر و مشکل‌تر برسد.

روش‌ شناخت اسلام و عمل به آن

به‌هر‌حال، غير از اين دو مسئله، يعني شناخت اسلام و عمل كردن به آن، چيز ديگري نمي‌دانيم. براي داشتن شناخت درست، بايد زحمت درس خواندن، فکر کردن، بحث و تحقيق را تحمل كرد و مواظب بود تا فريب نخوريم. عمل کردن نيز به تمرين و خودسازي احتياج دارد؛ انسان بايد چشم، گوش و زبانش را كنترل كند و هر سخني را بيان نكند و هر جايي را كه خوشش آمد، نگاه نکند. بايد مواظب باشد خدا چه چيزي را دوست دارد؛ چه سخني بگويد که دل امام زمان ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ  شاد شود. اگر اين تمرين را شروع کنيم، آن‌گاه مي‌توانيم فردي باشيم که وظيفة خود را در اين جامعه درست عمل خواهيم كرد و خداوند هم برکت خواهد داد و آثار خير، بيش از حد انتظار بر آن ‌مترتب خواهد شد؛ اما اگر به‌دنبال فريب مردم باشيم، ره به جايي نخواهيم برد. خيلي موفق شويم، شيطاني خواهيم شد که مي‌توانيم ديگران را خوب فريب دهيم! ولي اسم آن را زرنگي، عقل و روشنفکري مي‌گذاريم كه حقيقت آن نفهمي، کج‌روي و حماقت است: يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ؛[2] مي‌پندارندکلاه سر خدا مي‌گذارند؛ اما  اين خداست که کلاه بر سر آن‌ها مي‌گذارد؛ در‌حالي‌كه متوجه نيستند: يُخَادِعُونَ اللّهَ، يعني درصدد خدعه کردن و فريب دادن خدا برمي‌آيند، وَهُوَ خَادِعُهُمْ، و خدا فريب‌شان مي‌دهد. البته خدا‌وند بي‌دليل کسي را فريب نمي‌دهد، چون قدم کج برداشتند، اين نتيجه کارشان است. وقتي انسان در سراشيبي دور برمي‌دارد، بالاخره زمين مي‌خورد و خداوند او را زمين مي‌زند؛ زيرا خداوند اين سنت را برقرار کرده است، اما اين نتيجه کار خودش است.

اگر توصيه‌اي باشد اين است که تَواصَوْا بِالْحَقّ و تَواصَوْا بِالصَّبْر؛ اول همديگر را سفارش کنيم که حق را بشناسيم؛ دوم پايدار باشيم؛ امروز يک چيزي نگوييم و بعد آن را رها كنيم؛ بلكه  پابرجا، و داراي استقامت باشيم. بايد اين دو چيز را با تمرين ياد بگيريم و ضمن عمل به آن، به ديگران نيز توصيه کنيم.

اميدواريم که خداي متعال توفيق اين هر دو كار را به همه مرحمت کند.

و صلّي الله علي محمّد و آله الطاهرين.


[1] يوسف/108.

[2]. نساء/142.

 

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org